الف) اهمیت
اصل مشورت جایگاه مهمی در روابط اجتماعی دارد. از آنجا که هیچکس تمام علوم و تجارب را در اختیار ندارد، طبعاً مشورت، از مهمترین پشتوانههای فکری به حساب میآید. کسی که در زندگی اهل مشورت باشد، از تجربههای دیگران بهرهمند شده و برنامهای قویتر و موفقتر خواهد داشت. یکی از عواملی که باعث پیشبرد برنامهها در راستای اهداف دلخواه میشود شور با دیگران است تا از لغزشهای خویش بکاهیم و از افکار دیگران سود بریم.مشورت، از مهمترین مسائلی است که در قرآن مطرح و به آن توصیه شده است. از نگاه آخرین کتاب آسمانی، اهل ایمان و توکّل، ویژگیهایی دارند مانند: اجتناب از گناهان، استغفار به درگاه الهی، اقامهی نماز، انفاق از روزیهای خدادادی، نصرت دادن به همدیگر، گذشت و مشورت:
وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ؛ و آنان که امر خدایشان را اجابت کردند، نماز به پا داشتند، کارشان را با مشورت یکدیگر انجام میدهند و از آنچه روزی آنها کردیم (به فقیران) انفاق میکنند (1).
شور بدین معناست که انسان با مراجعه به آراء دیگران، رأی نهایی و صحیح را به دست آورد و آن رأی را ملاک عمل قرار دهد. (2) مفسرین در باب شریفه فوق اظهار داشتهاند (3) که اموری در زندگی اجتماعی پدید میآید که نسبت به آن باید از افکار و آراء دیگران بهره برد تا بتوان به رأی درست رسید. در این صورت رشد و نصرت فراهم آمده امر سامان مییابد. واژه «أمر» اسم جنسی است که افاده عموم میکند بر این اساس میتوان گفت که بهتر است انسانها در تمام امور مشورت نمایند. اما واژه «بَیْنَهُم» بدین معناست که مناسب است درباره مسائل مهمی که میان فردی یا میان جمعی است به مشورت نشست. لحن آیه به ما میگوید که این روش، برنامه مستمر مؤمنان است نه اینکه در یک امر یا در یک مورد یا در یک روز مشورت نمایند بلکه رویه و شیوه آنان این است. بنابراین اهل ایمان در کارهای مهم اهل شور و مشورتند و از طریق تضارب آراء به نتیجه میرسند و براساس «خِرد جمعی» کارهایشان را سامان میدهند.
نمونهی دیگری در قرآن وجود دارد. خداوند بعد از معرفی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان فردی نرمخو و خوشرو، وی را به گذشت، استغفار و مشورت توصیه میکند:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ؛ به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سختدل بودی مردم از گِرد تو متفرّق میشدند، پس از (بدیِ) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و (برای دلجویی آنها) در کار (جنگ) با آنها مشورت نما، لیکن آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد (4).
تفاسیر نکاتی را پیش کشیدهاند؛ (5) در مشورت شکوفایی استعدادها، ایجاد محبت و گزینش بهترین رأی وجود دارد. از آنجا که امر به مشورت صورت گرفته است، نشان میدهد که مشورت یکی از وظایف حکومتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آن بزرگوار موظف بود در مسائل مهم حکومت و تدبیر امت، به آراء صاحبنظران مراجعه کند و از این طریق اتخاذ رأی نماید. پر واضح است که اصل مشورت در امور مربوط به دین نیست؛ زیرا که امور دینی از طریق وحی الهی سامان مییابد نه مشورت بشری.
اصولاً افرادی که کارهای مهم را با مشورت انجام میدهند و از صلاحاندیشی دیگران استفاده میکنند، کمتر گرفتار لغزش میشوند. در مقابل، اشخاص مستبد، خود را بینیاز از آراء و تجربههای دیگران میبینند و طبعاً اشتباهها و لغزشهای آنها بیشتر خواهد بود. استبداد رأی موجب تضعیف شخصیت انسان میشود، آراء منتقل نمیشود، استعدادها به سمت نابودی میروند و سرمایههای انسانی مورد بهرهبرداری قرار نمیگیرند. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
مَا شَقِیَ عَبْدٌ قَطُّ بِمَشُورَةٍ وَ لاَ سَعْدٌ بِاسْتِغْنَاءِ رَأْیِ؛ هرگز هیچ کس با مشورت، بدبخت و با استبداد رأی، خوشبخت نشده است (6).
حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند:
مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِی عُقُولِهَا؛ کسی که استبداد رأی داشته باشد، هلاک میشود و کسی که با افراد بزرگ مشورت کند، در عقل آنها شریک شده است (7).
معمّر بن خلاد اظهار میدارد که یکی از خادمان حضرت رضا (علیهالسلام) به نام سعد از دنیا رفت. امام به من فرمودند:
شخصی را به من معرفی کن که دارای فضل و امانت باشد. معمّر میگوید: با تعجب گفتم: من به شما مشورت دهم؟! حضرت در حالی که مقداری خشمگین شده بودند، فرمودند:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با یارانشان مشورت میکردند، سپس آنچه به صلاح بود، انجام میدادند (8).
از این حدیث شریف چنین برمیآید که امام دو ویژگی دانش و امانتداری را برای مشاور شرط میدانند و مسئلهی مشورت، موقتی و گذرا نبوده؛ بلکه شیوهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان دین بوده است.
حضرت رضا (علیهالسلام) مسئلهی مشورت را تا بدان حد مهم میدانند که فتوا به جواز مشورت با زیردستان نیز میدهند. یکی از یاران امام به نام حسن بن جهم میگوید روزی نزد ایشان نشسته بودیم. امام رضا (علیهالسلام) نکتهای در باب جدشان امیرمؤمنان (علیهالسلام) یادآور شدند: با وجود اینکه عقل حضرت علی (علیهالسلام) از تمام عقول بشر برتر بود اما گاهی ایشان با غلامی سیاهپوست از سودان مشورت میکردند و میفرمودند:
إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعَالَی رُبَّمَا فَتَحَ لِسَانَهُ؛ همانند خداوند گاهی زبان او (غلام سیاهپوست سودانی) را میگشاید (9).
ب) نمونهها
سیرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز امامان معصوم (علیهمالسلام) چنین بود که با افراد شایسته مشورت میکردند. آنان هنگام نظرخواهی به آراء دیگران اعتنا ورزیده و بعد از اتخاذ رأی، آن را مبنا و ملاک عمل قرار میدادند. نمونههای فراوانی از صلاحاندیشی و نظرخواهی در سیرهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان دین به چشم میخورد.نمونهی نخست:
در سال دوم هجرت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر رسید کاروان تجارتی بزرگی که تمام اهل مکه در آن سهم دارند. به رهبری ابوسفیان از شام به مکه باز میگردد. از آنجا که ثروت مسلمانان مهاجر از طرف قریش مصادره شده بود، لازم بود مسلمانان نیز کالاهای تجارتی آنان را به عنوان غنیمت جنگی تصرف کنند. از این رو، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به یاران خود کردند و فرمودند:هان ای مردم! این کاروان قریش است، میتوانید برای تصرف اموال آنان از مدینه بیرون بروید، شاید گشایشی در کار شما رُخ دهد.
به دنبال این فرمان، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با 313 نفر از مهاجران و انصار برای مصادرهی اموال قریش از مدینه خارج شدند، ولی ابوسفیان که از حرکت سپاهیان اسلام آگاه شده بود، کسی را به مکه فرستاد و از آن تقاضای کمک کرد. کافران مکه نیز جمع شدند، به سوی مدینه آمدند و در سرزمین بدر موضع گرفتند. کاروان تجارتی قریش نیز از راه دیگری به سوی مکه هدایت شد... .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنان میآمدند تا به منطقهی بدر رسیدند. در آنجا بود که از آمدن قریش آگاه شدند و سپاه خود را از آمدن دشمن مطلع ساختند. سپس با مردم مشورت کردند.
نخست، ابوبکر به پا خاست و سخنانی نیکو ادا کرد. آنگاه عُمَر برخاست و نیکو سخن گفت و ضمن آن اظهار داشت:
ای رسول خدا! (صلی الله علیه و آله و سلم) به خدا سوگند این قریش است و از آن زمان که عزیز شده، هیچگاه خوار نشده است، به خدا از هنگامی که کافر شده، ایمان نیاورده است. به خدا هرگز عزتش را از دست نمیهد و با شدت میجنگد. تو هم باید در خور آنان و با ساز و برگ کامل به جنگ پردازی.
سپس مقداد بن عمرو برخاست و گفت:
ای رسول خدا! (صلی الله علیه و آله و سلم) برای انجام فرمان الهی حرکت کن، ما همراه تو هستیم. به خدا قسم ما مانند بنیاسرائیل که به پیامبر خود گفتند: فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛ تو و خدایت بروید و جنگ کنید که ما اینجا نشستهایم (10)؛ به تو نمیگوییم، بلکه میگوییم تو و خدایت بروید و جنگ کنید و ما هم همراه شما میجنگیم. سوگند به آن کس که تو را به حقّ فرستاده است، اگر ما را به «بِرک الغِماد» (11) ببری، همراه تو خواهیم بود.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ، برایش آرزوی خیر فرمودند. آنگاه باز هم فرمودند: «ای مردم! آرای خود را بگویید.» مقصود آن حضرت، انصار بودند. چه تصور میکردند که آنها فقط در مدینه او را یاری خواهند کرد، زیرا آنان شرط کرده بودند که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند فرزند خود حفاظت کنند.
از این رو، وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «نظر خود را بگویید»، سعد بن معاذ برخاست و گفت: «من از سوی انصار جواب میدهم، گویا ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، منظور تو ما هستیم؟»
حضرت فرمودند: «آری.»
سعد گفت: ممکن است شما برای انجام دادن کاری، از کار دیگر با وحی الهی منصرف شوید، ولی به هر حال ما به تو ایمان آورده و تو را تصدیق کردهایم. گواهی میدهیم که هرچه آورده و بیاوری، حقّ است و با تو پیمان بستهایم که بشنویم و فرمانبرداری کنیم.
ای رسول خدا! (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت کن، سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده است، اگر پهنای این دریا را طی کنی و در آن فرو روی، همهی ما با تو خواهیم بود و آن را خواهیم پیمود، حتی اگر فقط یک نفر از ما باقی بماند...
گویند چون سعد بن معاذ از رایزنی فراغت یافت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
در پناه برکت الهی حرکت کنید که خداوند یکی از دو طایفه - کاروان تجارتی یا پیروزی بر قریش - را به من وعده فرموده است. سوگند به خدا من هم اکنون به کشتارگاههای ایشان مینگرم (12).
نمونهی دوم:
سالار شهیدان (علیهالسلام) نیز مانند جدشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسائل سیاسی و اجتماعی با یاران خود به مشورت مینشستند. در تاریخ آمده است: پس از مرگ معاویه و حرکت امام حسین (علیهالسلام) به مکه، مردم کوفه به وسیلهی نامهها و نمایندگان خود با اصرار فراوان از آن حضرت خواستند تا زمامداری را قبول کنند.امام برای آنکه کار خود را بر پایهای محکم استوار کنند، مسلم بن عقیل را به نمایندگی خویش به کوفه فرستادند تا اوضاع سیاسی را به طور دقیق بررسی کند و معلوم سازد آیا برای تشکیل حکومت و برگرداندن خلافت، نیروی کافی وجود دارد یا خیر؟ و اگر شرایط مساعد است، از مردم برای جهاد بیعت بگیرد.
مسلم بن عقیل پس از حدود 40 روز مطالعه و بررسی کامل، به امام نوشت که برای تشکیل حکومت، نیروی انسانی به حد کافی وجود دارد و اکثر مردم کوفه داوطلب پشتیبانی از آن حضرت هستند. حتّی در نامهی خود تأکید کرد که امام حسین (علیهالسلام) هرچه زودتر به سوی عراق حرکت کنند.
امام حسین (علیهالسلام) هشتم ذی حجهی سال 60 ه.ق از مکه به سمت کوفه حرکت کردند. کاروان حسینی شتابان به سوی مقصد پیش میرفت و راههای بیابانی را به سرعت میپیمود. چیزی که فکر امام را به خود مشغول میداشت، این بود که بتوانند اطلاع صحیحی از اوضاع کوفه به دست آورند. سیدالشهداء (علیهالسلام) نزدیک منزل زَرُود، مردی را دیدند که از طرف کوفه میآمد. ایستادند تا اوضاع شهر را از وی بپرسند؛ اما آن مرد راه خود را کج کرد و حضرت نیز صرفنظر کردند.
دو نفر از قبیلهی بنیاسد که همراه کاروان به عراق میرفتند، آن مرد را ملاقات کردند و از نَسَب وی پرسیدند. معلوم شد او هم از قبیل بنیاسد است. از او سؤال کردند: «از کوفه چه خبر داری؟» گفت: «در کوفه دیدم که مسلم بن عقیل و هانی بن عُروه را کشته بودند و بدنشان را در بازار روی زمین میکشیدند!»
این دو نفر میگویند:
این خبر را از آن مرد شنیدیم و همراه کاروان امام رفتیم تا آنکه شبانگاه به منزل ثعلبیّه رسیدیم. همان وقت نزد حضرت رفتیم، سلام کردیم و گفتیم: ما خبر تازهای داریم، اگر مایل هستید، آشکارا بگوییم وگرنه محرمانه به عرض برسانیم.
امام نگاهی به ما و اصحابشان کردند و فرمودند: ما چیزی از یاران خود پوشیده نداریم.
گفتیم: آن مردی که دیروز به سوی او رفتید تا چیزی از وی بپرسید، ما آنچه لازم بود، از او پرسیدیم. او از قبیلهی ما و مردی راستگو و خردمند است. خبری که او به ما داد، این بود که میگفت: من از کوفه بیرون نیامدم مگر بعد از آنکه دیدم مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته بودند و بدنشان را در بازار روی زمین میکشیدند (13).
خبر شهادت مسلم و هانی، انقلاب عجیبی در فکر امام و اصحابشان به وجود آورد. زیرا مسافرت به کوفه به اطمینان نامهی مسلم شروع شد. آیا اکنون که مسلم کشته شده، باز هم میتوان به کوفه امیدوار بود؟ آیا در این حال اگر امام به کوفه بروند، مثل مسلم گرفتار میشوند یا اینکه شخصیت عظیم آن حضرت، مردم را جذب میکند، نیروهای آماده نیز به کمک ایشان میشتابند و از خطر تجاوز مأموران حکومت مصون میدارند؟ و در صورتی که رفتن به کوفه صلاح نباشد، آیا برگشتن به مدینه یا مکه ممکن است؟ آیا اگر امام حسین (علیهالسلام) به مکه برگردند، حاکم دیکتاتور حجاز دوباره نظامیان مسلح خود را برای تعقیب آن حضرت نمیفرستد؟
وضع عجیبی است! چه باید کرد؟ راه حل چیست؟
امام حسین (علیهالسلام) به حکم ضرورت دربارهی رفتن به کوفه یا برگشتن به مدینه یا مکه مشورت کردند. در آن بیابان وحشتزا، شورایی متشکل از ایشان و همراهانشان تشکیل شد. این شورا، در حال پریشانی فکر و تهاجم غم و اندوه، باید دربارهی پیچیدهترین مسئلهی سیاسی و نظامی رأی قاطع بدهد.
کاروان امام بر سر دو راهی است، برود یا برگردد؟
برادران مسلم که پنج نفر بودند و نظر آنان در تصمیم شورا بسیار مؤثر بود، گفتند: «قَد جائَتکَ مِنَ الکُتُبِ ما نَثِقَ بِه؛ نیروهای ملی کوفه به طور داوطلبانه نامههای فراوانی دربارهی تشکیل حکومت به شما نوشتند و ما به پشتیبانی این جمعیت انبوه و مشتاق، اطمینان داریم.»
برادران مسلم بدین علت که نیروهای متمرکز امام در کوفه گوش به فرمان و آمادهی پشتیبانی بودند، عقیده داشتند باید به کوفه بروند. آنان میگفتند: اگر به کوفه برویم، از دو حال بیرون نیست یا چنانکه دلخواه ماست، پیروز میشویم که در این صورت، هم به مقصود خود میرسیم و هم انتقام خون مسلم را میگیریم یا اینکه ما هم مثل مسلم به شهادت میرسیم.
عدهای از یاران امام نیز به آن حضرت گفتند: شما مانند مسلم نیستید و شخصیت اجتماعی شما آنقدر بزرگ است که اگر وارد کوفه شوید، نیروی عظیمی از مردم به پشتیبانی شما بر میخیزند و با کمک این نیروها میتوانید به مقاومت بپردازید.
سرانجام نظری که برادران مسلم و عدّهای از یاران امام حسین (علیهالسلام) دادند، مورد قبول واقع شد. در آن شرایط، بهترین نظر هم همین بود. زیرا با توجه به اینکه در مدینه و مکه از فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلب مصونیت کرده بودند و در حجاز حتّی امنیت مسکن نداشتند، برگشتن به مدینه و مکه، آیندهی تاریکی داشت، ولی در کوفه این امید وجود داشت که بتوانند با پشتیبانی نیروهای داوطلب به مقاومت بپردازند.
بدینگونه شورای صحرا رأی قطعی خود را صادر کرد که باید به کوفه بروند و کاروان امام تصمیم گرفت راه خود را به سوی آن شهر ادامه دهد (14).
ج) ویژگیها
افرادی که با آنان مشورت میشود، باید ویژگیهایی داشته باشند، در غیر این صورت، شایستهی مشورت نیستند. پس مشاوران دوگونه هستند:اول) نااهلان
کسانی که سزاوار مشورت نیستند خصایصی دارند. این ویژگیها در روایتها به شرح زیر آمده است:ویژگی نخست) افراد فرومایه
کسی که مایل است زندگیش سروسامان گیرد و دوستانش افزایش یابند، شایسته نیست با افراد دون صفت و فرومایه مشورت کند. مشورت با اشخاص بیشخصیت پیامدهایی در پی دارد. امام صادق (علیهالسلام) در این ارتباط در حدیثی میفرمایند:آنان در امانت خیانت میکنند، در مشورت دروغ میگویند و انسان را به خواری و پستی میکشانند (15).
ویژگی دوم) اشخاص ترسو
افرادی که ترس بر آنها غالب باشد شایستهی مشاوره نیستند. آنان مسائل کوچک را بزرگ میکنند و امور مهم را بیاهمیت جلوه میدهند. انجام کارهای مهم نیازمند اندکی ریسک و جرأت است. افرادی که هراسناک باشند خطر را بیش از اندازه میبینند و درست نمیتوانند مشورت دهند.ویژگی سوم) افراد بخیل
به سامان رساندن کارها نیازمند هزینههای مالی است. از آنجا که افراد خسیس نمیتوانند خرج کنند طبعاً نمیتوانند طرف مشورت قرار گیرند. امام هشتم شیعیان (علیهالسلام) به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی جامع فرمودند:با ترسو مشورت مکن، زیرا چنین شخصی راه موفقیت تو را تنگ میکند. با بخیل [نیز] مشورت کن، زیرا تو را از دستیابی به اهدافت باز میدارد. با شخص حریص [هم] مشورت مکن، حرص خود را برای تو تزیین میکند [و مانع موفقیتت میشود]. ترس، بخل و حرص غرایزی هستند که جامع آنها سوءظن به خداست (16).
دوم) افراد اهل مشورت
بیشترین صفتی که برای مشاور در نظر گرفته شده، دانش و معرفت است. اساسیترین فلسفهی مشورت، ضعف دانش است. اصولاً انسانها به دلیل ابعاد مسئلهای را نمیدانند و نیازمند دانش و خرد دیگرانند، به سمت مشاور میروند. پس مهمترین خصیصهی مشاور، خرد و تجربه است. مشکلات زندگی را نمیتوان با خرد فردی حل کرد.با مشورت میتوان عقلها را به یکدیگر سنجاق کرد و به رأی استواری رسید. حضرت رضا (علیهالسلام) در بیانی زیبا فرمودند:
اگر با کسی مشورت کردی به نظر وی توجه کن وگرنه انتظار مشورت بیشتر نداشته باش (17).
د) آثار
امروزه روابط اجتماعی بسیار پیچیده شده است. در عصر حاضر در بسیاری از موارد، حلقههای فکر و مشورت تشکیل میشوند تا در امور مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی به شور نشینند و از آراء یکدیگر استفاده کنند. این رویه امروز در جای جای جهان و مراکز مهم بینالمللی به چشم میخورد. علت آن است که نخبگان جهان این شیوه را مناسب دانسته و برگزیدهاند.مشاوره، کارکردهای مثبتی دارد که عبارتاند از:
* از لغزشها میکاهد؛
* استعدادها را شکوفا ساخته و رشد میدهد؛
* موجب میشود سرمایههای انسانی یک ملت از دست نرود؛
* در صورت پیروزی، حسادت کمتر بروز میکند، زیرا دیگران پیروزی را به حساب خودشان میگذارند؛
* در شکستها زبان ملامت کند میشود، زیرا دیگران خودشان را در این نتیجه شریک میدانند؛
* دوستان از دشمنان بازشناخته میشوند؛
* موجب احترام گذاردن به افکار مردم است. پس علاقهها و محبتها را افزایش میدهد.
فرآیند نیل به نتیجه دو مرحله دارد: تصمیمسازی و تصمیمگیری. جایگاه مشورت در مرحلهی نخست قرار دارد اما تصمیمگیری به عهدهی مدیر است. هرگاه مدیر نیازمند مشورت شد برای نیل به رأی نهایی، جلسه یا جلسههای مشورت برگزار میکند تا فرآیند تصمیمسازی شکل گیرد ولی بعد از آشکار شدن ابعاد مسئله، شخص مدیر باید تصمیم بگیرد و رأی اتخاذ کند. البته مرحلهی سومی باقی میماند که آن توکّل بر خداست تا خداوند اسباب و شرایط را در راستای نیل به نتیجهی دلخواه قرار دهد. این مراحل سهگانه در آیهای بیان شده است:
وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ؛ و در کار [ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست میدارد (18).
امام رضا (علیهالسلام) در بیانی زیبا به سفارشهای لقمان به فرزندش اینگونه اشاره میکنند:
اگر با گروهی به مسافرت رفتی، در امورتان زیاد مشورت کنید. در برخوردت، خندهرو باش. در وسایل مثل خوراک و... میان همسفرانت، کریم و بخشنده باش. اگر تو را دعوت کردند اجابت نما و اگر یاری طلبیدند به کمک آنها بشتاب. کمتر حرف بزن و بیشتر شنونده باش. نماز زیاد بخوان. در ارتباط با وسایل نقلیه و آب و خوراک، بخشنده و سخیالنفس باش. اگر باری شهادت حقّی از تو خواستند به نفع آنها شهادت بده و در مقام مشورت تمام فکرت را به کار بگیر تا رأی بهتری بدهی. تصمیم به انجام کاری نگیر، مگر آنکه خوب فکر کنی و ثابت قدم شوی. در راهنمایی و مشورت جازم و قاطع نشوی مگر آنکه در همهی حالتها قیام و قعود و خواب و بیداری و خوردن و نماز خواندن به آن فکر کنی، چون کسی که در خیرخواهی فکر حقّ را خالص نمیکند و حقیقتاً برای مشاور خیرخواهی ندارد، خداوند فکر صائب و روحیهی امانتداری را از او خواهد گرفت (19).
پینوشتها:
1. شوری/ 38.
2. راغب، المفردات، ص 270.
3. طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 64؛ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 25، ص 170؛ آلوسی، روح المعانی، ج 13، ص 46؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 27، ص 603؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 20، ص 463.
4. آل عمران/ 159.
5. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 9، ص 405؛ آلوسی، روح المعانی، ج 2، ص 318؛ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 3، ص 265؛ طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 57؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 3، ص 143؛ قرائتی، تفسیر نور، ج 2، ص 184.
6. مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 103.
7. نهجالبلاغه، حکمت 161.
8. برقی، المحاسن، ج 2، ص 601؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 101.
9. برقی، المحاسن، ج 2، ص 602؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 306؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 101 و ج 88، ص 254.
10. مائده/ 24.
11. نام محلی در مسیر ساحلی یمن به مکه میباشد که فاصله آن تا مکه پنج شب است.
12. واقدی، المغازی، ج 1، ص 47؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج 9، ص 241؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 19، ص 217.
13. طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 397.
14. مفید، الارشاد، ج 2، ص 73؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 373.
15.کلینی، الکافی، ج 2، ص 640؛ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 559؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 99.
16. صدوق، الفقیه، ج 4، ص 293؛ صدوق، الخصال، ص 101؛ صدوق، علل الشرایع، ص 559؛ صدوق، المواعظ، ص 66.
17. ابن مکّی، الدّرّة الباهرة، ص 37؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 356.
18. آل عمران/ 159.
19. برقی، المحاسن، ج 2، ص 375؛ صدوق، الفقیه، ج 2، ص 296؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 252؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 271.
فعالی، محمدتقی؛ (1394)، سبک زندگی رضوی (1)، مشهد: انتشارات بنیاد بینالمللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.