بازخوانى زندگى علمى و آثار حسن بن حسين بيهقى (عالم شيعى قرن هشتم هجرى)
چكيده
واژگان كليدى: تشيع، سبزوار، سربداران، حسن بن حسين سبزوارى و تأليفات سبزوارى.
سبزوار در قرن هشتم هجرى
سبزوار تا آغاز قرن هفتم همچون ديگر شهرهاى خراسان تحت حكومت خوارزمشاهيان اداره مىشد، اما وقايع نيمهنخست سده هفتم هجرى، تغييرات اساسى در اوضاع سياسى منطقه پديد آورد. هجوم مغولان، دولت بزرگخوارزمشاهى را نابود ساخته4 و حكومت ايلخانان، جاى آن را گرفت. 5 با مرگ سلطان ابوسعيد (م توفاى729 ق) آخرين ايلخان مغول، اميران مغولى يا امراى محلى در هر گوشهاى از ايران علم امارت برداشتند و درخراسان نيز طُغا تيمور كه مدعى ايلخانى بود، حكومت جديدى پديد آورد، 6 گرچه حكمرانى او دوام چندانىنياورد و با كشته شدنش به دست سربداران، پايان يافت.
نهضت سربداران تحت تأثير انديشههاى برخى مشايخ متصوفه، يعنى شيخ خليفه مازندرانى (متوفاى 726 ق) روشيخ حسن جورى (متوفاى قرن هشتم هجرى) كه سرِ سازش با مغولان را نداشتند، با رنگ و صبغهاى شيعى درغرب خراسان و به مركزيت سبزوار پاگرفت. آنان به تدريج با فراهم ساختن قدرتى سياسى - نظامى، امارتى در غربخراسان به وجود آوردند و با امراى محلى مغول، طغاتيموريان و آلكورت (اميران محلى شرق خراسان و افغانستانكنونى) ، به ستيز برخاستند و در نهايت در دوره تيموريان از بين رفتند. طى حدود 45 سال، يازده تن از اميرانسربدارى بر سبزوار و توابع آن حكمرانى كردند كه در بين آنها وجيه الدين مسعود (738 - 745 ق) دومين امير ونجمالدين على المويد (766 - 783 ق) آخرين آنها از همه مقتدرتر بودند. 7 ظاهراً نويسنده مورد بحث با يكىاز اين اميران، يعنى خواجه يحيى كرابى (756 - 759 ق) روابط صميمانهاى داشت.
نهضت سربداران تأثيرات سياسى ماندگارى بر نواحى مجاور خود گذاشت8 و همچنين در نشر فرهنگ تشيع درخراسان نقش قابل ملاحظهاى داشت كه آن را مىتوان در برقرارى روابط علمى با عالمان بزرگ تشيع چون محمد بنمكى جبل عاملى، معروف به شهيد اول كه منجر به تأليف كتاب فقهى مشهور اللمعة الدمشقيه شد، و جذب وحمايت دانشمندان و نويسندگان شيعى، از جمله نويسنده مورد بحث در اين مقاله، و برپايى آيينهاى نمادين مذهبى، مانند مراسم انتظار، مشاهده كرد. 9
شخصيت و زندگانى حسن سبزوارى
در برخى منابع از او با لقب «تاجالدين» نام برده شده است. 14 اما لقب مشهور تر وى «الشيعى» است كه همه شرححال نويسان بر شهرت وى به اين لقب اتفاق نظر دارند. 15 به درستى معلوم نيست كه علت اشتهار وى به اين لقبچه بوده، اما مىتوان احتمال داد كه تشابه اسمى وى با نويسندگان اهل سنت موجب شده تا به منظور تمايز بين آنهااز او همه جا با اين لقب ياد شده باشد هر چند كه اين امر در منابع شرح حالنويسى شيعه ضرورتى نداشته است. همچنين از او با عناوينى، چون عارف و واعظ ياد شده16 كه عنوان نخست با توجه به حضور وى در سبزوار، مركز فعاليت صوفيان سربدارى، مىتواند حاكى از وابستگى وى به جريانهاى متصوفه زمانش باشد. و عنوان دوم، نشانه آن است كه سبزوارى در جهت نشر معارف اسلامى و شيعى، علاوه بر تأليف و ترجمه كتابها، به وعظ وسخنرانى نيز مىپرداخته تا حدى كه به اين امر شهرت يافته بود.
دانستههاى ما درباره تحصيلات سبزوارى نيز ناچيز است و در منابع، هيچ آگاهى در خصوص دورههاى تحصيلى وىو حوزههايى كه در آنها به كسب علم پرداخته، نيامده است. فقط مىدانيم كه وى را از شاگردان علامه حلّى و پسرشفخرالمحقّقين17 (درگذشته 770 ق) بشمردهاند. 18 با توجه به عناوين علمى كه به سبزوارى داده شدهمىتوان مرتبه علمى او را حدس زد. عبدالله افندى او را با عنوان فقيه و عالم، ستوده است19 كه نشانى از جايگاهعلمى ممتاز وى مىباشد و اين كه سبزوارى فقط يك نويسنده و واعظ صرف نبوده است.
سبزوارى و سربداران
به درستى معلوم نيست كه سبزوارى از چه زمانى با سربداران ارتباط داشته و فعاليتهاى فرهنگى خود را در سبزوارآغاز نمود، اما بر اساس برخى آثارش مىدانيم كه او با بعضى از امراى اين سلسله، مانند خواجه يحيى كرابى (3 75 -759 ق) مراوده داشت. سبزوارى دست كم سه اثر خود را براى اميران سربدارى و از جمله امير مذكور به رشته تحريردرآورد. يكى از اين آثار، برگردان فارسى كتاب كشف الغمه اربلى در موضوع تاريخ امامان است كه بنا به اظهاراتسبزوارى درمقدمهاش، آن را به دستور يكى از امرا ترجمه كرده است آن جا كه مىگويد:
چون رأى سديد، صواب ديدش اقتضا نمود كه با گروه معاندان و طايفه جاحدان كه در اين زمان از مذهب شيعه ومسلك اماميه ابتعاد مىكردند... مجادله به طريقى كه مقتضاى آيت كريمه باشد به ظهور رساند... ]و در ادامه بهانتخاب خودش از جانب امير مذكور اشاره مىكند و مىگويد:[ رقم تفريس ]فارسى كردن[ مجلد اول به اسم اين فقيرحقير زدند... آخر الامر امتثالاً لامر الامير الا´مر عنان عزيمت به صوب اين مطلب منعطف گشت. 25
البته به علت افتادگى برخى از سطرهاى اين صفحات، نام اين امير معلوم نيست، گرچه با توجه به اهداى دو كتابديگرش به خواجه شمسالدين يحيى كرابى، مىتوان احتمال داد كه اين فرمان نيز از جانب امير مذكور بوده باشد.
فرمان ترجمه اين كتاب را كه در زمان خود يكى از منابع خوب و مفيد براى شناخت و معرفت امامان شيعه بود بايد درراستاى فعاليتهاى سربداران براى نشر و ترويج فرهنگ تشيع دانست، چنان كه همين سخنان سبزوارى كه از مقدمهنقل شد، گوياى اهتمام اميران سربدارى به اين امر مىباشد.
او دو كتاب ديگر خود به نامهاى راحة الارواح و مونس الاشباح و بهجة المباهج در موضوع فضائل و اخلاق را به اميرخواجه شمس الدين يحيى كرابى (753 - 759 ق) اهدا نموده است. 26
هرچند آگاهىهاى ما درباره روابط سبزوارى با سربداران به همين مقدار محدود مىشود، ولى همين اطلاعات ازهمكارى آنان با يكديگر براى ترويج و نشر مذهب تشيع حكايت مىكند.
تأليفات سبزوارى
ترجمه كشف الغمه
چنان كه گفته شد سبزوارى اين برگردان را به خواست يكى از اميران - احتمالاً خواجه يحيى كرابى - به انجام رسانيد. ظاهراً مترجم در برگردان عبارتها دخل و تصرفى ننموده، جز اينكه كلمات تجليلآميزى براى پيامبر و حضرتعلى«عليهالسلام» به كار برده است، مانند حضرت رسالت پناه، حضرت شاه اولياء و على مرتضى29 كه در نثرفارسى آن دوران، متداول بوده و البته در متن عربى كشف الغمه موجود نيست.
همچنين او در شرح وقايع، عبارات و تفصيلاتى - خارج از متن عربى - را به كار برده كه تا حدى شور و هيجانخواننده را برمىانگيزد. به نظر مىرسد كه حسن سبزوارى با به كار بردن اين عبارتها، بهويژه در بخشهاى مربوط بهنبردها كه در آنها الفاظ مثبت و منفى بيشترى براى افراد به كار برده شده، سعى دارد رويارويى حق و باطل را بهگونهاى محسوستر به تصوير بكشد. به عنوان مثال، ماجراى نبرد امير مومنان على«عليهالسلام» را با عمرو بن عاصدر جنگ صفين اين گونه مىنويسد:
اميرالمؤمنين در ساعت بر او تاخت و نيزه بر او زد و او را از پشت اسب در انداخت. او چون بر زمين افتاد و ترسيداميرالمؤمنين شمشير بر او زند و او را هلاك گرداند، پس در آن حالت دبر خود را برهنه ساخت و كشف عورت خودكرد. حضرت اميرالمؤمنين در ساعت روى خود را از آن بگردانيد تا چشم مباركش بر آن نجس بىحيا نيفتد و به لشكرخود باز آمد و عمروعاص با مذلت و خوارى و فضيحت تمام خود را به معاويه رسانيد... . 30
همچنين در شرح صحنههايى از جنگ امير مومنان على«عليهالسلام» با خوارج مىنويسد:
پس ناگاه اخنس طايى كه در صفين با اميرالمؤمنين بود از لشكر خوارج صفها بشكافت و به قصد قتال اميرالمؤمنينخود را به لشكر شاه اوليا رسانيد پس اميرالمؤمنين بانگ بر او زد و در حمله اول به يك ضربت او را هلاك گردانيد و بهجهنم اليم رسانيد، آنك ذوالثديين از لشكر خوارج قصد شاه اوليا كرد اميرالمؤمنين مبادرت نمود تيغ بر فرق آن ملعونفرود آورد، چنان كه شمشير شاه ولايت سر و مغز او را بشكافت پس اسب آن ملعون از هيبت ضربت اميرالمؤمنينرميد و او را برداشت و در آخر معركه به كنار شط نهروان انداخت. 31
اين شيوه در ديگر كتابهاى فارسى سبزوارى نيز به چشم مىخورد.
به نظر نمىرسد اين گونه اطناب و تطويلها گزندى به محتواى كتاب زده باشد. مترجم خود نيز به اين امر توجه داشتهو تلاش او بر اين بوده كه در محتواى مطالب، خللى وارد نشود، چنان كه مىگويد:
مقرر آن كه... آن چه منظور و مقصود اصلى الفاظ و عبارتها باشد، مفهوم و مودى گردد تا آن كه هيچ قصورى واهمالى در مقاصد اصلى، و خللى در اداى فوائد خفى و جلى آن متطرق نشود. 32
همچنين وى از اشعار فارسى، بهره بسيار برده است كه احتمالاً از سرودههاى خود اوست، در عين حال، اشعار عربىموجود در متن كشف الغمه را عيناً و بدون ترجمه در كتاب خود آورده است. 33 اشعار فارسى مذكور به لحاظ ادبى، بسيار ساده و ابتدايى و عاميانه و در عين حال حماسى و شور انگيزند و پيداست كه سبزوارى در استفاده از آنها كاملاًسطح درك و فهم مخاطبان عوام خود را در نظر داشته است.
يكى از كاستىهاى كار سبزوارى در اين برگردان، حذف سلسله اسناد روايات و نام منابع، جز در مواردى معدود است. البته با توجه به اين كه برگردان كتاب مزبور به فارسى به منظور استفاده عموم و عوام مردم بوده، اقدام سبزوارى درحذف اسناد و نام منابع روايات، قابل توجيه است، زيرا ذكر اين موارد براى عوام مردم فايده علمى نداشته، بلكه آنانرا از مطالعه كتاب ملول مىساخت، علاوه بر اين، ذكر سلسله سندهاى طولانى خود موجب حجيم شدن كتابمىشد و اين امر با هدف مورد نظر از ترجمه كتاب مغايرت داشت.
راحة الارواح و مونس الاشباح
سبزوارى اين كتاب فارسى را - چنان كه در خطبه كتاب آمده است - براى «شمسالدوله و الدين خواجه كرابى» و بهگفته عبدالله افندى «سلطان نظام الدين يحيى بن الصاحب الاعظم شمس الدين خواجه كرّابى» امير سربدارى نگاشتهاست. تاريخ نگارش كتاب سال 753 يا 757 ق است. 34 مطالب آن، چنان كه خود مىگويد مشتمل بر «شرحمواليد و برخى معجزات و ذكر اعمار و وفات» پيامبر«صلىالله عليه و آله و سلم» و ائمه«عليهمالسلام» مىباشد. سبزوارى در اين كتاب هيچ نامى از مسانيد خود به ميان نمىآورد و مىتوان چنين استنباط كرد كه مخاطبان او اهل علمنبودهاند.
مصابيح القلوب
اين كتاب در موضوع اخلاق و مواعظ و نصايح و به زبان فارسى نوشته شده و مشتمل بر 53 فصل است كه نويسنده درهر فصل يكى از روايات اخلاقى پيامبر اكرم«صلىالله عليه و آله و سلم» را نقل و ترجمه كرده و سپس به شرح آنپرداخته و مطالبى متناسب با آن بيان كرده است. نسخههاى متعددى از اين كتاب موجود بوده كه آقا بزرگ تهرانى ازآنها ياد كرده است. 35 ظاهراً اين كتاب در محافل شيعى جاى خود را باز كرده بود، چنان كه مورد استناد برخىنويسندگان بعدى قرار گرفت، از جمله سيد يوسف على بن محمد جرجانى استر آبادى (درگذشته قرن يازدهم هجرى)، در كتاب فوحات القدس از آن نقل كرده است. 36
در سال 1266ق مولا محمد حسين بن محمد قلى قرچه داغى دزمارى، تكملهاى بر اين كتاب نوشت. او در ابتداىكتابش اظهار داشته كه چون كتاب سبزوارى به دستش رسيد آن را بسيار مختصر يافت بنا بر اين مطالب بسيار ديگرى برآن افزود و آن را به صورت كتابى مفصل ولى با همان نام، مصابيح القلوب عرضه داشت. 37
بهجة المباهج
اين كتاب كه گاه از آن با نام بهجة المناهج نيز نام برده شده38 در بيان فضائل و معجزات رسول خدا«صلىالله عليهو آله و سلم»و ائمه«عليهمالسلام»است و در واقع، ترجمه و اقتباسى است از كتاب مباهج المهج فى مناهج الحججنوشته قطب الدين كيدرى، نويسنده برجسته شيعى كه به احتمال قوى در قرن ششم مىزيست. 39 سبزوارى تنهابه ترجمه كتاب كيدرى بسنده نكرده، بلكه دخل و تصرفاتى نيز در آن داشته است و روايات زيادى را كه عبدالله افندىآنها را اخبار صحاح ناميده، بر آن افزوده40 و آن را در 44 فصل تنظيم كرده است. 41 او اين كتاب را بهخواجه نظامالدين يحيى بن شمسالدين سربدارى (753 - 759 ق) اهدا نموده است42 گويا از اين كتاب درقرنهاى بعد استقبال فراوانى شده و نسخههاى متعددى از آن فراهم و در نواحى مختلف توزيع شده است، چنان كهعبدالله افندى در قرن دوازدهم مىگويد كه اين كتاب، در نواحى مختلف شايع و متداول بوده و او خود آن را درجاهاى مختلف، از جمله سيستان ديده است. 43 با اين حال، نسخهاى از اين كتاب يافت نشد.
اين كتاب در قرن دهم هجرى توسط تقى الدين محمد كاشانى يا هروى مروى متخلّص به حيرتى با نام كتيب معجزاتبه نظم درآمد. منظومه مذكور در قالب مثنوى بوده و گويا در تقابل با شاهنامه فردوسى تنظيم شده است. به گفته آقابزرگ تهرانى نسخهاى از آن در سال 981 ق به خط عبد الوهاب بن ابى المكارم حجازى كتابت شده است، 44ولى هيچ نسخهاى از آن يافت نشد.
باز نويسى اءرشاد الاذهان
از ديگر آثار سبزوارى استنساخ كتاب استادش علامه حلى است. كتاب اءرشاد الاذهان الى احكام الايمان يكى ازكتابهاى ارزشمند فقهى علامه حلى به شمار مىرود كه بين سالهاى 676 - 699 از تأليف آن فراغت يافته و شاملپانزدههزار مسئله فقهى است. اين كتاب از منابع عمده و مهم فقهى شيعيان بوده و شرحها و تعليقات فراوانى بر آننوشته شده است. همچنين نسخههاى متعددى از آن به خط شاگردان علامه بازنويسى شده كه يكى از آنها به قلمحسن بن حسين سبزوارى است. اين نسخه در دو جلد مىباشد و تاريخ كتابت آن 718 ق است. 45
بازنويسى تكملة السعادات
همچنين سبزوارى از كتابى به نام تكملة السعادات فى كيفية العبادات المسنونات نسخهاى را رونويسى كرده كه چنانكه از نامش پيداست در شرح عبادات - احتمالاً مستحبات46 - بوده است. اين كتاب را شيخ ابوالمحاسن علىجرجانى از معاصران علامه حلى در سال 702 ق به زبان فارسى نوشته بود. سبزوارى نسخهبردارى از آن را در سال747 ق تمام كرد. 47
غاية المرام فى فضائل على و اولاده الكرام
كتابى مختصر در بيان فضايل و مناقب بوده كه سبزوارى در آن روايات شيعى و سنى را با حذف سلسله سندهايشانگرد آورده بود. گويا اين كتاب نيز انتشار قابل ملاحظهاى داشته، چنان كه صاحب رياض العلماء نسخهاى از آن را دراصفهان ديده و آن را توصيف كرده است. 48 سبزوارى خود نيز در ابتداى كتاب راحة الارواح به اين كتاب اشارهدارد. 49
نقش سبزوارى در ترويج مذهب تشيع
قسم اول، نوشتههاى خود اوست كه در بين آثار مكتوب سبزوارى سه مورد را شامل مىشود؛ يعنى كتابهاى راحةالارواح، مصابيح القلوب و غاية المرام كه از اين سه كتاب دو تاى آنها به بيان فضايل و مناقب و اشاراتى به زندگانىامامان شيعه اختصاص دارد. معمولاً اين كتابها با هدف متقاعد ساختن اهل سنت به برترى و ارجحيت اماماناهلبيت«عليهمالسلام» بر ديگران، به رشته تحرير در مىآمدند.
قسم ديگر فعاليتهاى سبزوارى در جهت ترويج تشيع، ترجمه كتابهاى ديگر دانشمندان و نويسندگان شيعه بود، مانند ترجمه كتاب كشف الغمه كه به موضوع امامت پرداخته و نيز ترجمه كتاب بهجة المباهج كه در ذكر فضايل ائمهشيعه مىباشد. اين اقدام، يعنى فارسىسازى كتابهاى ياد شده، در راستاى تثبيت و تحكيم بنيانهاى مذهبى دربين عموم مردم صورت مىگرفت. بديهى است كه عموم مردم ايران كه فارس زبان بودند مطالعه كتابهاى عربىبرايشان غير ممكن يا دشوار بود و آشنا ساختن آنان با مبانى دينى مستلزم اين بود كه منابع دينى، به زبان قابل استفادهبراى ايشان نوشته شود و سبزوارى به اين مسئله توجه داشت. همچنين او در همين راستا به ساده و دلپذير كردنكتابهاى مورد نظر مىپرداخت، چنانكه با تلخيص مطالب برخى از اين كتابها و نيز حذف بخشهايى از محتواياتآنها كه براى خوانندگان عامى ضرورتى نداشت (مانند سلسله سندها و نام منابع روايات) ، به كمحجمكردن تأليفاتمذكور مبادرت مىنمود و در نگارش آنها نيز از نثرى ساده و در عين حال، شورانگيز در كنار استفاده فراوان از اشعاربهره مىبرد تا سازگارى بيشترى با طبع و سليقه خوانندگانش داشته باشد.
قسم سوم فعاليتهاى سبزوارى نيز كه رونويسى تأليفات دانشمندان ممتاز شيعه بود به منظور نشر و تكثير اين آثار و دراختيار نهادن آنها براى گروه بيشترى از مشتاقان معارف اسلامى انجام مىشد.
نتيجه
كتابنامه
. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمه فى معرفه الائمه، چاپ دوم: بيروت، دارالاضواء، 1405 ق.
. اعجاز حسين، كشف الحجب و الاستار عن اسماء الكتب و المنقار، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى، 1409 ق.
. افندى، عبدالله، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق سيد احمد حسينى اشكورى، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى، 1401 ق.
. اقبالآشتيانى، عباس، تاريخ مغول از حملهچنگيز تا تشكيل دولت تيمورى، تهران، انتشارات اميركبير، 1365.
. بغدادى، اسماعيل پاشا، ايضاح المكنون، بيروت، دار احياء التراث العربى، ]بىتا[.
. ، هدية العارفين، بيروت، دار احياء التراث العربى، ]بىتا[.
. بويل، جى. آ، تاريخ ايران كمبريج از آمدن سلجوقيان تا فروپاشى دولت ايلخانان، ترجمه حسن انوشه، تهران، اميركبير، 1379.
. تهرانى، آقابزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، 1403ق.
. جرجانى استر آبادى، سيد يوسف على بن محمد، فوحات القدس، قم، نسخه خطى به شماره 555 موجود دركتابخانه آيتالله مرعشى.
. جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، قم، انصاريان، 1373.
. ، منابع تاريخ اسلام، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379.
. جوينى، عطاملك، تاريخ جهانگشا، تصحيح محمد قزوينى، تهران، ]بىتا[.
. چلپى، حاجى خليفه، كشف الظنون، بيروت، دار احياء التراث العربى، ]بىتا[.
. حسينى، سيد احمد، فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيت الله گلپايگانى، قم، كتابخانه آيتالله گلپايگانى، 1402ق.
. حقيقت، عبدالرفيع، تاريخ جنبش سربداران و ديگر جنبشهاى ايرانيان در قرن هشتم هجرى، تهران، انتشارات كومش، 1374.
. حلى، حسن بن يوسف، ايضاح الاشتباه، قم، موسسه النشر الاسلامى، 1411 ق.
. خواندمير، غياثالدين بن همام الدين، تاريخ حبيب السير، زير نظر محمد دبيرسياقى، تهران، كتاب فروشى خيام، 1362.
. خوانسارى، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، 1390ق.
. سبزوارى بيهقى، حسن بن حسين، ترجمه كشف الغمه، مخطوط به شماره 12198، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى.
. ، راحة الارواح و مونس الاشباح، مخطوط به شماره 1049، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى.
. طباطبايى، سيد عبدالعزيز، مكتبة العلامة الحلى، قم، مؤسسة آلالبيت«عليهمالسلام» لاحياء التراث، 1416 ق.
. كحاله، عمر رضا، معجم المؤلفين، بيروت، دار احياء التراث العربى، ]بىتا[.
. لسترنج، جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمى و فرهنگى، 1372.
. مرتضوى، منوچهر، مسائل عصر ايلخانان، تبريز، انتشارات آگاه، 1370.
. مرعشى، ظهيرالدين، تاريخ طبرستان، تصحيح منوچهر ستوده، تهران، انتشارات اطلاعات، 1364.
. مستوفى، حمدالله، نزهة القلوب، تهران، دنياى كتاب، 1362.
. نبئى، ابوالفضل، اوضاع سياسى و اجتماعى ايران در قرن هشتم هجرى «از سقوط ايلخانان تا تشكيل تيموريان»، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسى، 1375.
. ياقوت حموى، معجم البلدان، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1399 ق.
پینوشتها:
1 ر. ك: ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، ص 804؛ مستوفى، نزهة القلوب، 186 و لسترنج، جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافتشرقى، 417. برخى سبزوار و بيهق را يكى دانسته و تفاوتشان را فقط در نام آنها دانستهاند.
2 ر. ك: رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 2، ص 510.
3 مستوفى، همان، ص 214.
4 ر. ك: جوينى، تاريخ جهانگشا، ج 1، ص 134.
5 ر. ك: خواندمير، حبيب السير، ج 3، ص 108 - 218؛ بويل، تاريخ ايران كمبريج، ج 5، ص 319 - 385.
6 خواندمير، همان، ص 226.
7 خواندمير، همان، ج 2، ص 354 - 360؛ ابوالفضل نبئى، اوضاع سياسى و اجتماعى ايران در قرن هشتم، ص 125 - 130 و عبدالرفيعحقيقت، تاريخ جنبش سربداران و ديگر جنبشهاى ايرانيان در قرن هشتم هجرى، ص 20 به بعد.
8 مانند شكل گيرى نهضتى مشابه در مازندران به رهبرى سيد قوام الدين مرعشى در سال 741 ق و در نهايت، برپايى امارتى شيعى و مستقل درنواحى آمل و سارى (ر. ك: ظهيرالدين مرعشى، تاريخ طبرستان، ص 382 و خواندمير، همان، ج 2، ص 327 - 353 و ابوالفضل نبئى، همان، ص166 - 170).
9 در اين باره ر. ك: عبدالرفيع حقيقت، همان، ص 102 و بعد از آن.
10 حلّى، ايضاح الاشتباه، مقدمه، ص 48 و طباطبايى، مكتبة العلامة الحلى، ص 35.
11 طباطبايى، همان، ص 35 و فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيتالله مرعشى، ج 11، ص 355، شماره 4357.
12 ر. ك: حسن بن حسين سبزوارى، راحة الارواح و مونس الاشباح، نسخه خطى، شماره 1049، قم، كتابخانه مرعشى، ورق 1 و تهرانى، الذريعه، ج 10، ص 55.
13 بغدادى، هدية العارفين، ص 289.
14 ر. ك: فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيتالله گلپايگانى، ج 1، ص 162 و جاهاى ديگر.
15 ر. ك: همان؛ بغدادى، هدية العارفين، ص 289؛ عبدالله افندى، رياض العلماء، ج 1، ص 176؛ آقابزرگ تهرانى، الذريعه، ج 10، ص 55 وسيداعجاز حسين، كشف الحجب و الاستار، ص 89.
16 بغدادى، هدية العارفين، ص 289 و تهرانى، همان، ج 3، ص 163.
17 محمد بن حسن بن يوسف بن مطهر حلى (682 - 770 ق) معروف به فخرالمحققين يا فخرالدين از فقيهان بزرگ شيعه در قرن هشتم هجرىبود كه نزد پدرش و ديگر عالمان اين عصر، تحصيل علم نمود و بسيارى از فقيهان اين دوره، از جمله شهيد اول محمد بن مكى جبل عاملى از شاگردانوى به شمار مىروند. نه كتاب در فقه و اصول از او نام برده شده كه مهمترين آنها ايضاح الفوايد است.
18 حلّى، ايضاح الاشتباه، مقدمه، ص 48 و طباطبايى، همان، ص 35.
19 ر. ك: عبدالله افندى، رياض العلماء، ج 1، ص 176 و اسماعيل پاشا، هدية العارفين، ج 1، ص 28.
20 مرتضوى، مسايل عصر ايلخانان، ص 190.
21 همان، ص 177 و 180.
22 از جمله اين اميران مىتوان به خاندان جوينى اشاره كرد كه در ناحيه عراق عرب و عجم امارت داشتند و بعضى از اعضاى آن در حمايت وتشويق عالمان شيعه نقش قابل توجه داشتند.
23 فعاليتهاى خواجه نصير الدين طوسى در مقام وزارت هولاكو خان و علامه حلى در دربار سلطان محمد خدابنده از شواهد اين مدعا هستند.
24 ظاهراً نهضت سربداران در ابتدا يك حركت انقلابى و بيشتر متاثّر از رهبران صوفى مسلك آن بود ولى به تدريج با تحكيم پايههاى قدرتش، اميران سربدارى از انديشههاى صوفيانه فاصله گرفته و خود را به متشرّعين و مجتهدين نزديك كردند. اين امر، مشوقى براى نويسندگان و زمينه سازتدوين كتب دينى بود و نمونه بارز آن، تاليف كتاب اللمه الدمشقيه است. امير سربدارى، نجم الدين على المويد (766 - 778 ق) با فرستادن وزير خودشمسالدين آوى به جبل عامل، از محمد بن مكى عاملى (734 - 786 ق) معروف به شهيد اول دعوت كرد تا به خراسان بيايد، اما عاملى دعوت او رابا نوشتن كتاب مذكور اجابت كرد.
25 حسن بن حسين سبزوارى، ترجمه كشف الغمه، نسخه خطى، شماره 12198، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى، ورق 1 و 2.
26 حسن بن حسين سبزوارى، راحة الارواح و مونس الاشباح، نسخه خطى، شماره 1049، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى، ورق 1.
27 ر. ك: اربلى، كشف الغمه، ص 1.
28 نسخه خطى آن در كتابخانه آستان قدس رضوى و كتابخانه آيتالله مرعشى قم (شماره 12198 در 276 برگ در قطع رحلى) موجود است. عبدالله افندى نيز تأكيد مىكند كه آن را ديده است (رياض العلماء، ج 1، ص 17).
29 ر. ك: سبزوارى، ترجمه كشفالغمه، ورق 224 و 226 و جاهاى ديگر.
30 ر. ك: حسن بن حسين سبزوارى، ترجمه كشف الغمه، نسخه خطى، شماره 12198، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى، ورق 32. مقايسه شودبا: على بن عيسى اربلى، كشف الغمه، ص 200.
31 سبزوارى، ترجمه كشف الغمه، ورق 181، مقايسه شود با: اربلى، كشف الغمه، ص 249.
32 ر. ك: همان، ورق 2.
33 ر. ك: همان، ورق 182 - 183.
34 سبزوارى، راحة الارواح، ورق 1؛ عبدالله افندى، همان، ج 1، ص 177 و تهرانى، همان، ج 10، ص 55. نسخه خطى آن به شماره 1049در 162 صفحه در كتابخانه آيتالله مرعشى قم موجود است و به كوشش محمد سپهرى در انتشارات ميراث مكتوب به چاپ رسيده است.
35 تهرانى، همان، ج 21، ص 90؛ سيد اعجاز حسين، كشف الحجب و الاستار، ص 524 و فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيتاللهگلپايگانى، ج 1، ص 162 و 364.
36 ر. ك: جرجانى، فوحات القدس، ورق 3.
37 تهرانى، همان، ج 21، ص 90.
38 بغدادى، ايضاح المكنون، ج 1، ص 203.
39 ابوالحسن محمد بن حسين بن حسن بيهقى سبزوارى، معروف به قطب الدين كيدرى از نويسندگان پركار قرن ششم هجرى و شاگردنصيرالدين ابوطالب عبدالله طوسى، مشهور به نصيرالدين طوسى - عالم قرن ششم هجرى و شاگرد ابوالفتوح رازى صاحب تفسير - است و از ابوعلىفضل بن حسن طبرسى (متوفاى 548 ق)، صاحب تفسير مجمع البيان مطالبى اخذ كرده است. به جز مباهج المهج، كتب متعددى از وى نام بردهشده؛ از جمله حدائق الحقائق در شرح نهج البلاغه، كفاية البرايا فى معرفة الانبياء و الاولياء، لب الالباب در مسائل كلام و... . او تا سال 578 ق زندهبوده است (ر. ك: تهرانى، همان، ج 2، ص 421 و 478 و ج 18، ص 89 و 282 و ج 19، ص 46).
40 عبدالله افندى، همان، ج 1، ص 176 و تهرانى، همان، ج 3، ص 163.
41 سيد اعجاز حسين، همان، ص 89.
42 جعفريان، منابع تاريخ اسلام، ص 251.
43 همان، ص 176.
44 ر. ك: تهرانى، همان، ج 17، ص 283 و جعفريان، منابع تاربخ صدر اسلام، 251.
45 طباطبايى، همان، ص 35 و فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيتالله مرعشى، ج 11، ص 355، شماره 4357.
46 كلمه المسنون كه در آخر نام كتاب و به عنوان صفت العبادات آمده اسم مفعول از سنن مىباشد و احتمالاً اشاره به سنتها يا مستحبات دارد.
47 تهرانى، همان، ج 4، ص 414.
48 عبدالله افندى، همان، ج 1، ص 176.
49 تهرانى، همان، ج 16، ص 21.