6. کارنامه اجتماعی بعضی پیامبران
برخی از پیامبران توانستند با فراهم آوردن بستر لازم به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی اقدام کنند.حضرت موسی (علیهالسلام)
فرعون، طاغوت زمان حضرت موسی (علیهالسلام) ستم را در حقّ مردم، به ویژه قوم بنیاسرائیل پیشه خود کرده بود. مردم برای رهایی خود، دنبال روزنه و رهبری بودند. خداوند این وظیفه را به عهده حضرت موسی (علیهالسلام) نهاد و در چند جای قرآن ضمن مأموریّت به حضرت و برادرش هارون مبنی بر رویارویی با فرعون. علّت آن را طغیان فرعون ذکر میکند:اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى؛ (1)
به سوی فرعون برو که وی سر برداشته است.
اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى؛ (2)
به سوی فرعون بروید که وی سر برداشته است.
آیه دیگر به توضیح بیشتر چگونگی طغیان فرعون اشاره میکند:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؛ (3)
فرعون در سرزمین [مصر] سربرافراشت، و مردم آن را طبقهطبقه ساخت؛ طبقهای از آنان را زبون میداشت: پسرانشان را سر میبردی، و زنانشان را [برای بهرهکشی] زنده بر جای میگذاشت، که وی از فسادکاران بود.
موسی (علیهالسلام) که دغدغه آزادی بنیاسرائیل از یوغ فرعون در سر داشت، آنان را به پایداری و شکیبایی سفارش میکرد و بذرهای امید تشکیل حکومت آزاد را در دل آنان میافشاند، با این استدلال که زمین و قدرت از آن خدا است و آن را در اختیار هر کس بخواهد، آزار میدهد:
قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ (4)
موسی (علیهالسلام) به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید و پایداری ورزید، که زمین از آن خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میدهد؛ و فرجام [نیک] برای پرهیزگاران است. »
حضرت موسی (علیهالسلام) به صورت شفّاف از فرعون میخواهد که قوم بنیاسرائیل را در اختیار وی قرار داده، از ستم بر آنان خودداری کند:
فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ؛ (5)
پس فرزندان اسرائیل را با ما بفرست، و عذابشان مکن.
حضرت یحیی (علیهالسلام)
وی مدام به بیعفتی و فساد طاغوت عصر خود یعنی هیرودیس اعتراض میکرد. به علّت شدّت اعتراضها و احساس خطر، هیرودیس، یحیی را دستگیر و به شهادت رساند. (6)حضرت عیسی (علیهالسلام)
هر چند این حضرت، به یپامبر صلح اشتهار یافته است، امّا وظیفه و هدف بعثت خود را حمایت از بینوایان و رهایی بردهها و اسیران اعلام میدارد:روح خدا بر من است؛ زیرا که مرا مسح کرده تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکستهدلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه کنم و تا کوبیدگان [بردگان] را آزاد سازم. (7)
حضرت عیسی (علیهالسلام) در صدد مقابله با امپراتور وقت، یعنی هیرودیس بود و از تهدیدهای وی باکی نداشت، از او به روباه تعبیر میکرد، چنانکه به فریسیان میگفت:
ایشان را گفت بروید و به آن روباه بگویید اینک امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم و مریضان را صحّت میبخشم و در روز سیم [سوم] کامل خواهم شد؛ لکن میآید امروز و فردا و پس فردا راه بروم؛ زیرا که محال است نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.
ای اورشلیم، ای اورشلیم که قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلین خود هستی، چند کرّت خواستم اطفال تو را جمع کنم؛ چنان که مرغ، جوجههای خویش را زیر بالهای خود میکرد و نخواستید. (8)
هنگامی که تعقیب و دستگیری حضرت قطعی شد، درصدد قیام مسلّحانه برآمد و به حواریون خود دستور تهیه و خرید اسلحه داد؛ اما آنها از پذیرفتن آن سرباز زدند:
الان هر که کیسه دارد آن را بردارد و هم چنین توشه دادن را و کسی که شمشیر ندارد، جامه خود را فروخته آن را بخرد. (9)
در انجیل درباره سخنان حضرت در باب تبعیت از قیصر و دولت وقت و نشان دادن ایشان به شخصی سیاستگریز، تحریفاتی رخ داده است که از دید برخی محقّقان مانند پرفسور اشتاوف، پرفسور ویتیگ هف و اریش فروم مخفی نمانده است. (10)
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
در عصر حضرت، حکومت و حاکم خاصّی در شبه جزیره عربستان حکومت نمیکرد، بلکه بیشتر حکومتها به صورت طایفهای و قبیلهای اداره میشد. اشراف و سرمایهداران، قشر مستضعف و مردم را استثمار میکردند یا از طریق نظام بردگی، بردگان را به اعمال طاقتفرسا وا میداشتند. پیامبر اسلام در چنین جامعهای ادّعای نبوّت کرد و با استقبال محرومان و ستمدیدگان مواجه شد که نگرانی اعیان و اشراف مکّه را فراهم آورد. سران قریش در مرحله نخست کوشیدند با وعده و تطمیع، پیامبر را به سازش و ترک دعوت خویش وادارند. (11) و با قطع امید از آن، نقشه قتل حضرت را کشیدند که با وحی آسمانی، پیامبر از آن آگاه (12) و برای حفظ جان خویش به مدینه هجرت کردند.قرآن کریم یکی از اهداف بعث حضرت را آزادی مردم از انواع یوغها و زنجیرهای دوره جاهلیّت وصف میکند:
وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ؛ (13)
و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمیدارد.
خود حضرت در نامهای به مردم سرزمین نجران که کیش مسیحیّت داشتند، فلسفه دعوت خویش را رهایی مردم از عبادت و ولایت بندگان به سوی مقام قدس الاهی ذکر میکند:
اما بعد فانی أدعوکم الی عبادةالله من عبادة العباد و أدعوکم الی ولایة الله من ولایة العباد. (14)
رسول خدا در روایات دیگری انگیزه بعثت خود را مقابله و مقاتله با سلاطین دنیا بیان میدارد:
ان الله قد بعثنی ان أقتل جمیع ملوک الدنیا. (15)
در روایتهای مختلف از امامان اطهار، به این فلسفه، اشارههای صریح گزارش شده است. (16)
نکته قابل ذکر در ستم و جورستیزی پیامبران اینکه ضمن برعهده داشتن مقابله با حکومتهای جور، خداوند بر آنان چنین هشدار میدهد که مبادا بعد از سرنگونی حاکمان ظالم خود به استعمار مردم بپردازند؛ چنان که این شیوه دأب اکثر انقلابها و کودتاها است.
مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ؛ (17)
هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد؛ سپس او به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید. بلکه [باید بگوید:] «به سبب آنکه کتاب [آسمانی] تعلیم میدادید و از آن رو که درس میخواندید، علمای دین باشید. »
7. تفاوت اسلام با شرایع پیشین
نکته دوم اینکه آیین مقدس اسلام از آنجا که کاملترین و خاتم شرایع آسمانی و پیامبر آن نیز برترین پیامبر آسمانی است؛ با شرایع و پیامبران پیشین در کاملیت و مسؤولیت، تفاوتهایی دارد. اگر به فرض پذیرفتیم در طول تاریخ پیامبران همگی آنها از عرصه سیاست و حکومت به دور بودند، این دلیل بر اخذ آن به عنوان آموزه دینی آیین اسلام نمیتواند باشد، چرا که آموزه اسلام را باید از خودکتاب آسمانی آن فرا گرفت. با مراجعه به قرآن کریم روشن میشود که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در قبال دنیا، اجتماع، سیاست و حکومت مسؤولیت الاهی داشته است. براین اساس اثبات سکولاریسم از تاریخ دیگر پیامبران فاقد وجاهت علمی و قانونی است و مانند آن میماند که برای به دست آوردن یک حکم شرعی در آیین مسیحیت به آیین زرتشت مراجعه شود. (18)مبحث دوم: شبهاتی پیرامون پیامبران
قسمدیگر شبهات متوجه ابعاد مختلف شخصیتهای خود پیامبران است که منتقدان با شبهههای مختلف خود درصدد تضعیف شخصیت حقیقی و حقوقی پیامبران برآمده، تا از این رهگذر پیامهای آسمانی آنان را نیز مورد جرح و شبهه قرار دهند.به دلیل کثرت پیامبران و تعدد شبهات ما در این تحقیق تنها به نقد مهمترین شبهات پیرامون پیامبران معروف (19) میپردازیم. (20)
1. نسبت گناه و معصیت به حضرت آدم (علیهالسلام)
فلاسفه و متکلمان در مبحث نبوت ثابت کردهاند که پیامبران الاهی در مقام دریافت و ابلاغ وحی و نیز در عرصه اعتقادات و در اعمال، باید از هرگونه معصیت، خطا و نسیان مصون باشند؛ وگرنه اصل وحی و وحیانی بودن پیام پیامبر و نیز الگوبودن او مورد تردید قرار خواهد گرفت و با غرض بعثت ناسازگار است. (21)لکن منتقدان با تمسک به بعض متون دینی و تاریخی در صدد نسبت دادن بعض اعمال ناشایست و گناه به پیامبران هستندکه نمونه آن خوردن میوه «درخت ممنوعه» توسط حضرت آدم (علیهالسلام) در بهشت است که در تورات و قرآن نیز آمده است:
لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ. (22)
وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى. (23)
در این آیه شریفه، صریحاً عصیان به آدم (علیهالسلام) نسبت داده شده و از توبه حضرت آدم (علیهالسلام) از این عمل خبر میدهد. این آیه مورد مستمسک منتقدان قرار گرفته است. (24)
تحلیل و بررسی
در تفسیر خطا و معصیت پیش گفته توسط اندیشوران اسلامی، آرای مختلفی بیان شده است که به برخی اشاره میشود.الف. حضرت آدمی (علیهالسلام) در این نهی، نه حرامی و نه مکروهی؛ بلکه مرتکب ترک اولایی شده است، به این معنی که بهتر و اولی بود او به درخت ممنوعه نزدیک نشود، اما ترک اولی کرد. چون پیامبران کوچکترین ترک اولی را بر خود در برابر عظمت الاهی، گرانسنگ میدانند؛ از آن به گناه و ظلم تعبیر کرده و درصدد توبه برآمد. (25)
ب. در علم اصول و همچنین محاورات عرفی ثابت شده است که نهی در دو معنای تحریم و کراهت استعمال میشود. نهی آدم (علیهالسلام) از خوردن میوه درخت مشخص، نهی تحریمی نبوده است تا تخلف از آن گناه و معصیت حساب شود، بلکه نهی آن، نهی کراهتی بوده است، به این معنی که آدم (علیهالسلام) تنها یک فعل مکروه مرتکب شده است. (26)
ج. برخی منکر حمل نهی بر کراهت شدند و معتقدند، نهی آیه اصلاً از جنس نهی مولوی نیست تا به دو قسم تحریمی و تنزیهی (کراهت) تقسیم شود، بلکه نهی در آیه شریفه نهی ارشادی است. به این معنی که آیه درصدد ارشاد و راهنمایی وجود ضرر دنیوی و شخصی در متعلق نهی (خوردن میوه درخت) است که بر آدم (علیهالسلام) و حوا متوجه میشود. (27)
علامه طباطبایی به تبیین و اثبات این نظر با ادله زیر پرداخته است:
1. ج. با تدبر در مجموعه آیات مربوطه به نهی آدم (علیهالسلام) از درخت خاص روشن میشود که فلسفه نهی، ترتب لوازم مادی و دنیوی از قبیل ظلم بر نفس خود، خروج از بهشت و مشقت و محدودیتهای زندگی مثل امر خوراک، مسکن، پوشاک و تشنگی است. خداوند خواسته بود با نهی ارشادی، آدمی را از وجود چنین خطرات و مضراتی آگاه کند و خاطر نشان سازد که در صورت تخلف از این نهی، باید منتظر عواقب آن باشد؛ مانند نهی پزشک از بیمار که فلان غذا را صرف نکند. اما اینکه با این نهی از دستور مولوی و الاهی خداوند سرپیچی کرده، چنین نهیای اصلاً وجود نداشته است.
2. ج. آغاز دوره نهی مولوی اعم از تحریمی و کراهتی زمان هبوط آدم (علیهالسلام) از بهشت به زمین است که از آن زمان به بعد تکلیف الاهی شرعی میشود؛ به دلیل آیه شریفه زیر:
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُم مِّنِّی هُدًى...
آیه شریفه مبدأ آمدن هدایت و راهنمای الاهی را بر هبوط آدم (علیهالسلام) از بهشت به زمین متفرع کرده است و از آن بر میآید که بیش از آن، امر و نهی مولوی الاهی در بین نبود.
3. ج. در آیه شریفه از عصیان آدمی (علیهالسلام) به «فغوی» تعبیر شده است. «غوی» در لغت به معنای گم کردن راه و هدف است. یعنی آدم (علیهالسلام) راه و هدف اصلی خود را در آن لحظه گم کرد. اما اگر نهی فوق نهی تحریمی بود، لازم میشد که به دنبال تخلف از امر مولوی - که نوعاً با آگاهی صورت میگیرد - نه از واژه «غوی» بلکه از واژه غصب استفاده میشد. (28)
4. ج. شاید گفته شود آدم (علیهالسلام) از گناه خود توبه کرد و اگر گناهی نبود، به توبه نیز نیازی وجود نداشت. در پاسخ باید گفت: اولاً توبه به معنای رجوع و برگشت است، آدم (علیهالسلام) به دنبال تخلف از نهی ارشادی خدا نیز توبه کرد و به خود برگشت و از اینک ار خود نیز توبه و طلب مغفرت نمود.
ثانیاً پیامبران الاهی کوچکترین فعلی که مورد رضایت خداوند نباشد، حتی اگر ترک آن صرفاً ترک یک فعل اولایی باشد را برای خود، فعل گناه شمرده و به صرف توجه به آن توبه میکنند.
پس وجود توبه در نامه اعمال حضرت آدم (علیهالسلام) و دیگر پیامبران بر حرمت یا کراهتی دلالت نمیکند و تنها از کراهت، ترک اولی و ارتکاب ضرر دنیوی حکایت میکند.
2. عمر بیش از هزار سال حضرت نوح (علیهالسلام)
شبههای که دربارهی حضرت نوح (علیهالسلام) مطرح است به طول عمر وی مربوط میشود. آن حضرت مطابق نص قرآن کریم (29) 950 سال به راهنمایی و هدایت قوم خویش قبل از طوفان مشغول بود. بر این عدد سالهای بعد از طوفان را نیز باید افزود که در روایات، مختلف و تا 300 سال ذکر شده است. (30)در تورات نیز عمر آن حضرت 750 سال گزارش شده است. (31)
با قطع نظر از تفاوت دو کتاب مقدس، هر دو در گزارش عمر طولانی وجه مشترک دارند. طراحان شبهه مدعیاند چنین عمری با واقعیتهای تاریخی و علمی سازگار نیست. برخی از معاصران نیز برای توجیه عمر نوح (علیهالسلام)، عمر هزار ساله را نه برای شخص خاص حضرت نوح (علیهالسلام) بلکه برای خاندانی تفسیر میکند که حضرت نوح (علیهالسلام) آخرین آنان بوده است. (32)
تحلیل و بررسی
الف. امکان عقلی
در منطق و فلسفه محال را به دو قسم محال عقلی یا ذاتی و محال عادی تقسیم میکنند. محال ذاتی، محالی است که ذات و هستیاش مقتضی عدم ذاتش است، مانند اجتماع نقیضین. محال است یک شیء هم سفید و هم غیرسفید باشد. محال عادی، محالی است که ذات آن میتواند در خارج تحقق داشته باشد، اما به دلیل عدم شرایط مثلاً فقدان علت یا وجود مانع، تحقق آن فعلاً ممتنع است. مثلاً شنیدن صدا یا مشاهده تصویر از هزاران کیلومتر. فاکس و اینترنت در چند دههی اخیر، در گذشته برای انسان محال بود. این محال، نه ذاتی و عقلی، بلکه عادی محسوب میشد. زندگی عادی در کرات آسمانی در این عصر برای بشر محال عادی است و ممکن است در سالها یا سدههای آینده، این امر برای بشر به وقوع بپیوندد.با این توضیح از منتقدان سؤال میکنیم: در قلمداد کردن طول عمر حضرت نوح (علیهالسلام) به محال، کدام قسم از محال مدنظر است؟ اگر مقصود محال عقلی است، بر این مدعا هیچ دلیلی اقامه نشده است که چرا عمر یک صد یا دویست سال ممکن، اما بیش از آن عقلاً و ذاتاً - نه تحت شرایطی (دقت شود) - محال است؟
اگر محال عادی مقصود باشد؛ در نقد آن گفته میشود عمرهای کوتاه 80 تا 100 ساله به دلیل تحلیل و پیری سلولهای بدن انسان تحت شرایط محیطی خاص و نیز تحت تأثیر حالات روانی خود انسان است، اگر وضعیت محیطی روانی و نیز نوع تغذیه انسان تغییر کند، میتوان عمر سلولهای انسان را زیاد و مقاومتر نمود و در نتیجه عمر انسان نیز افزایش خواهد یافت. افزون بر این، دلیلی بر امتناع محال عادی در خارج وجود ندارد، و چنان که از اسم محال عادی برمیآید، ممکن است تحت شرایط خاصی، محال عادی به امر ممکن او واقع تبدیل شود. (33)
به عنوان مثال، اگر دانه گندم در حالت ثابت نگهداری شود، به مرور فاسد و استعداد رشد و جوانه زدن را از دست میدهد. (34) اما در حفاریهای اهرام مصر باستان، از مقبره فرعون، سنبلهایی از گندم را پیدا کردند. متخصصان بعد از کاشتن آنها با تعجب مشاهده کردند که آنها در حال رشد و نمو هستند. (35) با اینکه از عمر آنها حدود سه هزار سال گذشته بود. پس عدم رشد و نمو دانه گندم بعد از چند سال، شاید محال عادی باشد، اما محال عقلی نیست، عمر مبارک حضرت حجت (عجلالله تعالی فرجهالشریف) را نیز از آن بالاتر میتوان فرض کرد.
ب. اماکن وقوعی
در فلسفه گفته شده است که بهترین دلیل بر امکان شیء، وقوع آن در عالم خارج است. ادلالدلیل علی امکان الشیء وقوعه، با نگاهی به تاریخ بشری، شاهد وجود انسانهای به اصطلاح «معمّر» هستیم، یعنی دارای عمر طولانی که عمرشان از 130 به بالا تا حدود 200 الی 300 سال گزارش شده است. در این باره کتابهایی نوشته شده یا به همین نام تحت فصل مستقلی در کتابها به آن پرداخته شده است. برای نمونه میتوان به کتاب ابوحاتم سجستانی (م 248 ق) به نام المعمرون اشاره کرد. شیخ صدوق در کتابالدین خود نیز بابی به همین نام «المعمرون» اختصاص داده است. در این منابع به صدها انسان اشاره شده که عمرهای طولانی مختلف داشتند که ذکر نام آنها در این مقال نمیگنجد (36)با نگاهی به این منابع، متوجه میشویم که عمر انسانها در زمانهای بسیار کهن، بسیار طولانی و معمّرین آن زمانها نیز از طول عمر بیشتری حدود هزار سال برخوردار بودند، اما با پیشرفت علم و وضعیت اقلیمی جهان، عمر انسانها و به تبع آن معمّرین کوتاه شده است، با این حال در عصر حاضر نیز شاهد معمرینی بودهایم. مانند فوت یک مرد 207 ساله در سالهای پیش در آمریکای جنوبی؛ یا فرد چینی موسوم به دلیچینک، 253 ساله. (37)
براین اساس طول عمر انسان نه تنها امر ممکن، بلکه واقع هم شده است. از اینجا سستی ادعای محال بودن عمر حضرت نوح (علیهالسلام) نیز روشن میشود.
ج. امکان علمی
دانشمندان رشتههای مختلف میکوشند عمر عادی گیاهان، حیوانات و حتی انسانها را تحت شرایط و آزمایشهایی به فزونی تبدیل کنند.دکتر الکسیس کارل در سال (1992 م) موفق به نگهداری یک مرغ به مدت 30 سال شد، در حالی که عمر عادی نوع آن حداکثر ده سال میشد. (38)
دکتر هنری الحیس معتقد است حد متوسط مرگ و میر انسان آینده 800 سال خواهد بود. (39) در سالهای اخیر دانشمندان توانستند به وسیله آزمایشهایی، عمر پارهای از گیاهان و یا موجودات زنده دیگر را به 12 برابر عمر عادی و در موارد نادر به میزان 900 برابر افزایش دهند. (40)
از جهت علمی، بعض دانشمندان مانند ایلیا مچنیکوف، فیزیولوژیست روسی معتقد است؛ یاختهها و سلولهای بدن انسان - که تقریباً شصت تریلیون میباشد - از سموم ترشح شده توسط باکتریهای سمی روده به خصوص روده بزرگ (که در آن روزانه 130 تریلیون میکروب تولید میشود)، مسموم میشوند. بعضی از این باکتریها سمی و به بدن آسیب وارد میکنند. احتمالاً یاختهها و بافتهای سازنده بدن در اثر این مسمومیت به پیری زودرس دچار میشوند. وقتی یاخته پیر شد، به سختی میتواند نیازهای حیاتی را رفع نماید و در تکثیر آن اختلال پدید آمده و سپس میمیرد. (41)
از نگاه علمی به طول عمر نیز روشن میشود که نه تنها امر مشکلی نیست، بلکه تمام هم و غم دانشمندان بیولوژیست و پزشکی بر درمان پیری و طول عمر بشر متمرکز شده است. بدین ترتیب عمر حضرت نوح (علیهالسلام) نیز امر ممکن است.
د. تأثیر نفس بر بدن
در فلسفه و علوم فرا حسی، ارتباط نفس و بدن ثابت شده است. هر چه نفس از کمال و قوت بیشتری برخوردار باشد، به همان اندازه تأثیر آن بر بدن نیز بیشتر خواهد بود. امروزه نمونه آن در مرتاضان هندی و غیر آن قابل مشاهده است. از آنجا که نفس امر مجرد و ثابت، اما بدن از عناصر مادی تشکیل یافته و متغیر است، این تغییر تحول اجزای مادی در شرایط و وضعیتهای مختلف، متنوع خواهد بود. یکی از علل تأثیرگذار بر عمر بدن، ممکن است نفس و روح انسانی باشد. در علوم غریبه و نیز عرفان در این زمینه مباحث و نکات ظریفی بیان شده است. از جمله در تفسیر «طیالأرض» از عارف نامدار معاصر مرحوم علامه طباطبایی نقل شده که طیالأرض با اعدام نفس و خلق آن در جای دیگر صورت میگیرد که به انسانهای دارای نفس زکیه اختصاص دارد. (42) بر این اساس، انسانهای والامقام از قوت و کمال خاص برخوردارند که میتوانند بر نحوه تغییر و تحول اجزای بدن خود تأثیرگذار باشند و در صورت خواستن، آن را به کمال هدایت نموده و از عروض آسیبها بر آن جلوگیری کنند. و حضرت حجت (عجلاللهتعالی فرجه الشریف) نیز به عنوان یگانه حجت الاهی از این عنایت الاهی برخوردار بوده و ممکن است طول عمر حضرت از این منظر قابل تفسیر و تبیین باشد؛ چنان که برخی از معاصران آن را ذکر کردهاند. (43)هـ. معجزه الاهی
آخرین نکته در حل طول عمر حضرت نوح (علیهالسلام) به قدرت مطلق خداوند و امکان معجزه برمیگردد. خداوند متعال خود نظام علیت و اسباب را در این جهان مادی گسترده است و خود بر خرق آن نیز قادر است. خدا میتواند به نحوی در سلولها و یاختههای انسانها دخل و تصرف کند که عمر عادی آنها کوتاه یا بسیار گردد. البته مسأله معجزه نیز در چارچوب قوانین عقلی و نظام علیت است (44)از مطالب پیشین روشن میشود انکار عمر هزار ساله نوح (علیهالسلام) و تفسیر و تطبیق آن بر خاندان نوح (علیهالسلام) نتفسیر بدون مبنا و برخلاف ظاهر بل نص قرآن کریم میباشد.
پینوشتها:
1. نازعات، آیه 17؛ طه، آیه 24.
2. طه، آیه 43.
3. قصص، آیه 4.
4. اعراف، آیه 128.
5. طه، آیه 47.
6. ر. ک: انجیل لوقا، 3: 21 و جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ذیل واژه یحیی، ص 496.
7. لوقا، باب 22: 36؛ متی، باب 40؛ مرقس، 1: 1.
8. لوقا، 3: 5- 32 و ب 12: 49 و 22: 36 و متی 10: 34.
9. لوقا، 22: 36.
10. ر. ک: سیدجلالالدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، ص 486 - 485؛ محمدحسن قدردان قراملکی، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، صص 43 - 39.
11. ر. ک: المناقب، ج 1، ص 58؛ الحیاة، ج 2، ص 237.
12. انفال، آیه 30.
13. اعراف، آیه 157.
14. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 285.
15. همان، ج 18، ص 234.
16. ر. ک: محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج 9، ص 317 و 381؛ محدث کلینی، الکافی، ج 8، ص 386.
17. آلعمران، آیه 79.
18. البته در نقد دلیل اول گفته شد که اکثر پیامبران در برابر آزادی اجتماعی، برقراری عدالت و حل مناقشات و حکومت از سوی خداوند مسؤولیت دینی و اجرایی داشتند.
19. برای اطلاع بیشتر از شبهات، ر. ک: سیدمرتضی علمالهدی، تنزیه الأنبیاء؛ و نیز: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء.
20. نکته قابل ذکر اینکه به دلیل تدوین اثر مستقل درباره نقد شبهات پیرامون حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط همین ناشر (پژوهشگاه) به نقد شبهات متوجه آن حضرت در این مجموعه نیازی نیست و خواننده فاضل را به آن اثر حواله میدهیم.
21. اینجا بالاجمال به ادله لزوم عصمت پیامبران اشاره میشود:
الف. دلیل بعثت: اصل بعثت پیامبران برای راهنمایی مردم از طریق آموزههای دینی و رفتار و کردار خویش است، اگر پیامبران در مقام تبیین وحی و در مقام عمل مرتکب گناه و اشتباه شوند، غرض بعثت حاصل نخواهد شد.
ب. معجزه: پیامبران نوعاً دارای اعجاز هستند که خداوند آن را برای تأیید و تصدیق آنها در اختیارشان قرار داده است. اگر احتمال کذب و دیگر گناهان و خطا درباره پیامبر صاحب معجزه وجود داشته باشد، لازمه آن تصدیق کذب و نیز گناهان و خطاها توسط خداوند میشود و این برای خداوند حکیم محال است.
ج. دلیل عقلی دیگر توجه به ماهیت نبوت و وحی است، پیامبر انسان کاملی است که با مواجهه با عقل فعال به تعبیر فلاسفه یا با فرشتگان، خود را از حجاب ماده و تعلقات آن تا حدودی خارج نموده و بر عالم ماده و حوادث آن اشراف کامل داشته و نگاهشان نیز به آن نگاه ابزاری (عدم موضوعیت عالم ماده و تأمین سعادت اخروی توسط آن) است. بر این اساس برای صدور گناه یا خطا و نسیان از انبیاء موضوعیت و وجهی باقی نمیماند. (برای توضیح بیشتر ر. ک: حسن یوسفیان، احمدحسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، صص 101 و 191).
22. بقره، آیه 35.
23. طه، آیات 122 - 121.
24. ر. ک: دکتر روشنگر، الله اکبر، صص 305 و 163؛ شهریار شیرازی، پیامبران خرد، ص 67.
25. ر. ک: مجمعالبیان، ج 7، ذیل آیه 121 سوره طه.
26. «فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا یُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى» (طه، آیات 16 - 9).
«به آدم گفتیم که این (شیطان) دشمن تو و همسرت میباشد مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به زحمت خواهی افتاد. تو در بهشت گرسنه نمیشوی و برهنه نخواهی شد و در آن تشنه نمیشوی و حرارت آفتاب آزارت نمیدهد.»
27. ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 322 و ج 1، ص 136 و نیز: جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 530؛ مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص 175؛ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 337؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 7، ص 104.
28. دلیل دیگر بر عدم آگاهی آدم (علیهالسلام) از تخلف بودن فعل خویش آیه 115 سوره طه است: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا».
29. «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ» (عنکبوت، آیه 14).
30. ر. ک: تفاسیر روایی، مانند: نورالثقلین و الدر المنثور، ذیل آیه فوق.
31. تورات، سفر تکوین، باب 9.
32. «نوح هم 60 الی 70 ساله عمر کرده و آخرین نفر از آلخاندان بوده که قریب هزار سال دوام داشته است، واقعاً بعید است که یک شخص 950 سال عمر کند»، (محمد مهدی فولادوند، روزنامه صبح امروز، ص 6، 19 دی 78 و 18 خرداد 78).
33. ر. ک: سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 259.
34. بر این اساس که مورچه با غریزه خدادادی خود بعد از جمعآوری دانه گندم در لانه خود برای نگهداشتن آن در فصل زمستان، آن را نصف میکند تا مانع رشد و نمو آن گردد.
35. نقل از: حسنزاده آملی، هزار و یک نکته، صص 139 - 138.
36. ر. ک: ابوحاتم سجستانی، المعمرون؛ و نیز: کمالالدین، ج 2، فصلالمعمرون؛ شیخ مفید، مجموع مصنفات، ج 3، ص 93؛ کراجکی، البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان.
37. برای اطلاعات بیشتر ر. ک: مجله دانشمند، شمارهی 61؛ لطفالله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج 3، ص 213؛ تفسیر الجواهر، ج 24، صص 88 - 86.
38. ر. ک: اطلاعات، شمارهی 11805.
39. ر. ک: همان.
40. ر. ک: مکارم شیرازی، مهدی، انقلابی بزرگ.
41. ر. ک: مجله دانشمند، شمارهی 61.
42. ر. ک: مهرتابان، ص 377، بخش دوم، ذیل ابحاث علمی.
43. ر. ک: جوادی آملی، عصاره خلقت، ص 24؛ حسنزاده آملی، نهجالولایة، ص 7.
44. ر. ک: محمدحسن قدردان قراملکی، معجزه در قلمرو علم و دین.
قدردان قراملکی، محمدحسن؛ (1394)، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر دوم: دین و نبوت)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم