نویسنده: علی رفیعی
تَبَتُّل، اصطلاح عرفانی از باب تفعل و از ریشهی بتل که در لغت به معنای جدا و قطع شدن از اصل خویش است از این رو فسیلهای (= نهال خرما) که از نخل مادر جدا میشود و از مادر خود بینیاز میگردد بتول مینامند (لسان العرب، 42/11-43؛ اقرب الموارد، 28/1). بتول از القاب حضرت زهرا (علیهاالسلام) (بتول). اما در اصطلاح اهل عرفان این کلمه عبارت است از: یکی از مقامات ابتدائی سیروسلوک عارفان به سوی الله که در این مقام عارف و سالک از تمامی ماسوی الله منقطع و بریده شده و با تمام وجود به حق میپیوندد و تسلیم ارادهی خداوند میگردد. این اصطلاح را اهل عرفان از آیهی 8 سورهی مزمل: «وَ تَبَتَّلْ اِلیهِ تَبْتیلا» (اخلاص خویش را برای خدا اخلاصی کامل گردان) برگرفتهاند و محتوائی عرفانی به آن دادهاند و با کمک آیات دیگری مانند: «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِه» (طلاق، 3) و روایاتی چون: «موتوا قبل ان تموتوا» (بمیرید پیش از مردم) و دنیا حرام است بر اهل آخرت و آخرت حرام است بر اهل دنیا و این هر دو حرام است بر اهل الله، به آن باری معنوی و عرفانی داده و گفتهاند که این آیه و روایات اشارت دارند بر ترک آدمی نسبت به علائق مادی و تجرد کلی یافتن و انقطاع او از همهی تعلقات مادی. آنها معتقدند که آدمی از خاک است و وابسته به همهی تعلقات مادی و با نوعی تکلف و مشقت و دشواری میتواند از این مام خویش ببرد و جدا گردد و از این تعلقات مادی احساس بینیازی کند و به حق که مقصد و مقصود نهائی است بپیوندد، و آنکه به خدای تعالی تبتل یابد و از همه چیز غیر از خدا منقطع شود به هیچ چیز دنیائی و حتی آخرتی توجهی نخواهد داشت و این انقطاع موجب بقای سرمدی و حیات پاک و ابدی میگردد (نص النصوص، 320). عرفا معتقدند که تبتل از مقامات بدوی سیروسلوک الی الله است که سالک در آن از هر چیز و هر کس بریده و جدا و منفصل میشود و هر چیزی که او را در تردید و شک و دودلی در طریقت و رهسپاری به سوی الله گرفتار سازد با قرار گرفتن در مقام تبتل از میان میرود و عارف سالک خالص و مخلص متوجه الله میگردد او در این مقام از تمام لذائذ زودگذر زندگی که مانع پیشرفت و ترقی او هستند چشم میپوشد و بر ترس و امید بی حاصل به علائق مادی چیره میشود و فقط به خداوند امید میبندد و به رضای او تسلیم و در مقابل ارادهی الهی خاضع و فرمانبردار میشود (شرح منازل السائرین، 52).
درجات تبتل: مقام تبتل را درجاتی است به این شرح: 1) انقطاع و بریدن از همهی لذات و ملاحظات و قطع امید و خوف و رد مبالات با خلق به صورتی کلی و عمومی، در این درجه رجاء به رضا و خوف به تسلیم و رفض و رد مبالات خلق به شهود حقیقت مبدل میگردد و مرتفع میشود؛ 2) جدائی نفس از هوی و هوس که در نتیجهی نسیم روح انس و الفت در دل پیدا شده و بارقههای کشف حقیقت در قلب آشکار میگردد؛ 3) تجرید انقطاع است در طلب مقام سابقین که با تصحیح استقامت و پایداری در طریق حق و مستغرق شدن در قصد وصول به مطلوب حقیقی (الله) همراه است (شرح منازل السائرین، 56). برخی از عرفا این درجات را به این صورت ترسیم کردهاند که: از میدان اخلاص به حق میدان تبتل به وجود میآید و در تبتل عارف سالک از سه چیز به سه چیز دیگر باز میگردد: از دوزخ به بهشت و از دنیا به آخرت و از خویشتن به حق و هر یک از این بازگشتها خود دارای مراحلی سهگانه هستند، فی المثل: بازگشت از دوزخ به بهشت بستگی دارد به بازگشت از حرام به حلال، و از کینه و عداوت به نصیحت، از دلیری به ترس چنانکه بازگشت از دنیا به آخرت نیز به سه مرحلهی بازگشت از حرص به قناعت، و علایق به فراغت، و اشتغال به انابت مربوط است و همچنین بازگشت از خویشتن به حق نیز بستگی به بازگشت از دعوی بینیازی و از لجاجت به تسلیم و از اختیار به تفویض دارد (صد میدان 58). شاه نعمت الله ولی گوید: تبتل دارای دو درجه است: یکی تبتل در بدایات که عبارت است از انقطاع از تلذذ به معاصی و تجرد نفس از انقطاع و دیگری در نهایات است که آن فنای صفات است در جمع به طور کلی و فنای ذات در حق با ایمن شدن از دیگران (رسائل شاه نعمت الله، 173/4). و بالاخره مولوی گوید:
از مقامات تبتل تا فنا *** پایه پایه تا ملاقات خدا
(مثنوی، دفتر سوم، 241).
منابع :
در متن مقاله یاد شده است.
منبع مقاله :
دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهی انتشارات حکمت، چاپ اول