مهدويت در اسلام
مقدمه: بيان فرِق بين امر اعتقادي و امر عملي:
ب) امر اعتقادي بايد يقيني و صددرصدي باشد و به گمان، هر چند قوي باشد اعتقاد اطلاِق نميشود. اما در امور عمليه كه عبارت است از احكامافعال و تروك مكلفين، گمان و حدس كفايت ميكند البته گمان و حدسي كهشارع مقدس به آن اعتبار داده باشد. فلذا تقليد از مجتهد جامع الشرائطلازم است و لو اينكه احكام شرعيه را از روي حدس استنباط كند.
ج) با توجه به اينكه امر اعتقادي بايد صددرصدي و يقيني باشد بنابر اين ادلهاي كه براي يك امر اعتقادي آورده ميشود نيز بايد ادلهاي يقين آورباشد اعم از حكم عقلي قطعي و يا حكم نقلي قطعي (يعني خبر متواتر و ياخبر واحد محفوف به قرينه قطعيه).
بنابراين، خبر واحد به دور از قرينه قطعيه كه مفيد ظن است نميتواندمنشأ يك امر اعتقادي باشد.
بر اين اساس اعتقاد به مهدويت در اسلام نيز بايستي بهادله قطعيه منتهي گردد، آن هم به ادله لفظيه قطعيه، و به تعبير ديگر بهادله نقليه قطعيه.
اما اين كه بايد به ادله قطعيه منتهي گردد واضح و روشن است چرا كه يكامر اعتقادي است، و اما اين كه بايد به ادله نقليه قطعيه بر گردد به جهتخصوصيتي است كه در امر مهدويت وجود دارد و آن اين است كه:
امر مهدويت يك امر غيبي است كه ما نميتوانيم آن را با عقول و افكار خودمان درك كنيم مانند امر معاد و عالم قبر و برزخ و امثال اينها، بنابرايندر اين گونه امور بايد به قول مخبر صادِق كه خبرش مفيد قطع و يقينباشد استناد كنيم تا بتوانيم معتقد باشيم.
لذا ميبينيم بزرگان فلاسفه اسلام در امر معاد، بعد از آن كه كلي معاد را بايك سري از قواعد عقليه ثابت ميكنند، در خصوصيات امر معاد (از قبيل اينكه: آيا معاد جسماني است و يا روحاني) با توجه به اين كه بر اساسقواعد عقليه خودشان نميتوانند به آنها جزم پيدا كنند، به اخبار مخبرصادِق استناد ميكنند، چرا كه خارج از محدوده ادراكات عقلي است.
در امر مهدويت نيز مطلب از همين قرار است و بلكه امر حضرت مهدي عليه السلام ازدو ناحيه، غيبي است.
اول: آنكه پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم اخبار از آينده نموده و از وجود مهدي در اسلامخبر ميدهند.
دوم: مسئله غيبت امام عصر عليه السلام بعد از ولادت آن حضرت است كه اين نيز يك امر غيبي است.
بنابراين، بايد در مسئله مهدويت به اخبار معصوم بر گرديم، و چون اينامر از موضوعاتي است كه متفق عليه بين جميع طوائف مسلمين است وآنچه كه مطابق معتقد ماست در كتابهاي مخالفين نيز وجود دارد، ادله اينبحث را از مدارك عامه متعرض خواهيم شد و در نتيجه لازم است فقط اخبارات پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه واله وسلم را در اين زمينه مطرح كنيم تا مورد قبولمخالفين نيز باشد.
خلاصه:
امر مهدويت يك امر اعتقادي است كه بايد بر اساس دليل قطعي باشد، و آندليل قطعي اخبارات پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم است ـ كه به اسانيد قطعيه بما رسيده باشد ـ چرا كه پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم از همان ابتداء دعوت تا آخر ايام حيات درمناسبات مختلف راجع به حضرت مهدي عليه السلام به اسم يا لقب و يا بيان حالاتاو صحبت ميكردند. و در بين صحابه پيامبر شايد حدود پنجاه صحابي ـ بر حسب تتبعي كه در اين زمينه انجام شده است ـ داشته باشيم كهاحاديث حضرت مهدي عليه السلام را براي ما از قول پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم نقل كردهاند.
بعد از روشن شدن اين مقدمه، بحث مهدويت را در ضمن سه بخش مطرح ميكنيم:
بخش اول: ذكر ادله قطعيه بر وجوب اعتقاد به مهدويت.
بخش دوم: تعين و خصوصيات حضرت مهدي عليه السلام، و البته منافات ندارد كهدر ادله فصل اول هم اشاراتي به موضوع فصل دوم وجود داشته باشد.
بخش سوم: معارضات مدعي در مقابل روايات وارده در خصوصياتحضرتمهدي عليه السلام.
ذكر ادله قطعيه بر اعتقاد به مهدويت:
با توجه به آنچه كه در مقدمه ذكر كرديم، ادله ما منحصر در كتاب و سنتخواهد بود و در دائره كتب مخالفين بحث خواهيم كرد.
الف) آيات كريمه:
در قرآن مجيد آيات متعددي وجود دارد كه به اعتراف علماء عامه بهمهدويت تفسير و يا تأويل شده است و ما به چند مورد فقط اشاره ميكنيم:
1) قوله تعالي: (هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون).(2)
2) قوله تعالي: (و انه لعلم للساعه فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراط مستقيم).(3)
3) قوله تعالي: (و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و أخذوا من مكان قريب).(4)
اگر به متون تفسيري اهل سنت از قبيل تفسير فخررازي، قرطبي، طبري، كشاف و سيوطي در ذيل اين آيات نظر كنيد، خواهيد ديد كه احاديثي درذيل اين آيات وجود دارد كه اين آيات را به حضرت مهدي عليه السلام و امور متعلقبه آن حضرت، تفسير و يا تأويل نمودهاند.
در روايات ما نيز آيات زيادي را به مهدويت و امور متعلق به آن تفسير و ياتأويل كردهاند، و در اين زمينه كتابهاي مستقلي نيز نوشته شده كه ازجمله آنها كتاب: (المحجه في ما نزل في الحجه) تأليف مرحوم سيد هاشمبحراني است كه در خصوص آياتي است كه تفسير و يا تأويل به حضرتولي عصر عليه السلام گرديده است.
ولكن به نظر ما اين مقدار از استدلال كافي نيست و دليل عمده ما احاديثنبوي است كه بطور قطع به ما رسيده باشد و به تعبير ديگر اخبار نبويه متواتره كه در مقدمه، به اين جهت اشاره كرديم.
ب) احاديث نبوي:
احاديث حضرت مهدي عليه السلام كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم به مناسبتهاي مختلف واردشده، در ابواب مختلف از كتب صحاح و مسانيد اهل سنت وجود دارد وهمچنين در طبقات ابن سعد و معاجم سه گانه طبراني و...
ولكن عمده مطلب ما اين است كه به نمونه هايي از كلمات بزرگان اهل سنتكه به تواتر اخبار مهدويت تصريح كردهاند اشاره كنيم:
1) قرطبي در تفسير خودش كه از تفاسير معتبر اهل سنت استميگويد: (الاخبار الصحاح قد تواترت علي أنالمهدي من عتره الرسول...)(5)
دقت كنيد، در اين عبارت چند فايده است:
اول: اينكه اخباري كه درباره حضرت مهدي عليه السلام وارد شده صحيح است.(الاخبار الصحاح) و شايد ـ به حسب تتبعي كه صورت گرفته ـ در بين متقدمين(6) فقط ابن خلدون است كه ادعاي ضعف اخبار مهدويت راكرده و در بين متأخرين نيز عده قليلي اين ادعا را كردهاند كه كلام آنهابراي ما ارزش و اعتباري ندارد.(7)
دوم: اينكه اخبار حضرت مهدي عليه السلام متواتر است (قد تواترت).
سوم: اينكه حضرت مهدي عليه السلام از عترت پيغمبر صلي الله عليه واله وسلم است (من عترهالرسول). كه البته اين نكته مربوط به فصل دوم است ولكن گفتيم كه:چه بسا مطالبي كه مربوط به فصل دوم است ولكن در فصل اول به آنهااشاره ميشود.
2) ابن حجر عسقلاني در فتح الباري:
ابن حجر كه از علماء بزرگ و متعصب اهل سنت است، شرحي بر صحيحبخاري به نام (فتح الباري بشرح صحيح البخاري) دارد كه از مهمترين شروح كتاب بخاري است او در اين كتاب مينويسد:
(قال ابوالحسن الخسعي الابدي في مناقبالشافعي: تواترت الاخبار بأن المهدي منهذه الامه و أن عيسي يصلي خلفه ... و فيصلاه عيسي خلف رجل من هذه الامه معكونه في آخر الزمان و قرب قيام الساعه دلاله للصحيح من الاقوال أن الارض لاتخلو عن قائم بحجه).(8)
و اين همان فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام است كه فرموده) لا تخلو الارض من قائم بحجه اما ظاهراًمشهوراً و اما خائفاً مغموراً)(9)
لا محاله بايستي خداوند متعال در هر زماني حجتي بر روي زمين داشتهباشد.
فلذا كلام ابن حجر در اين زمينه با توجه به اينكه معروف به تعصب ولجاج است براي اثبات مدعاي ما بسيار جالب و مفيد است.
بعد از آن كه نمونههايي از كلمات بزرگان اهل سنت را در تواتر احاديثمهدويت ذكر كرديم، حال ميخواهيم به سه دسته از رواياتي كه قطعاً متواترند ـ و از انضمام آنها به يكديگر نتايج مطلوب و مقطوعي دراين زمينه بدست ميآيد كه قابل خدشه و مناقشه نيست ـ اشاره كنيم:
دسته اول: احاديث ثقلين(10)
در اين حديث متواتر قطعي كه بيش از سي نفر از صحابه و دهها نفر ازتابعين و صدها نفر از محدثين و مفسرين و مورخين آن را روايت كردهاند، پيغمبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم ميفرمايند:
من دو شيي را كه عزيزترين و نفيسترين اشياء نزد من است بعد از خودم در ميان شما باقي ميگذارم، كتاب خدا و عترت خودم. كه هرگز اين دو ازيكديگر جدا نميشوند و تا وقتي كه از اين دو تبعيت كنيد گمراه نخواهيدشد.
دسته دوم: احاديث ائمه اثناعشر
احاديثي كه در ارتباط با عدد ائمه عليهم السلام با الفاظ مختلف (الائمه بعدياثناعشر) و يا (الخلفاء بعدي اثناعشر) و... در همه مصادر معتبر اهلسنت نقل گرديده است،(11) نيز بطور قطع تواتر معنوي و يا اجمالي دارد كه در جاي خودش بايد مورد بحث قرار گيرد و ما در اينجا آن را به عنوان يك اصل موضوعي و مفروغ عنه فرض كردهايم.
دسته سوم: احاديث موت جاهليت
احاديث زيادي در اين زمينه و با الفاظ مختلف در مصادر حديثي اهل سنتوارد شده كه: (هر كس از دنيا برود و بيعت امامي بر گردن او نباشد و ياامام زمانش را نشناخته باشد، موت او موت جاهليت است).
الف) تفتازاني و نسفي در شرح عقايد، اين حديث را به اين لفظ روايتكردهاند:
(من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه).(12)
ب) احمد بن حنبل در مسند و ديگران اين چنين نقل ميكنند:
(من مات بغير امام مات ميته جاهليه).(13)
ج) طبراني و ديگران نيز اين چنين نقل كردهاند:
(من مات و ليس له امام مات ميته جاهليه).(14)
د) و نيز طبراني اين چنين نقل كرده است:
(و من مات ليس عليه امام فميتته جاهليه)(15)
ه): و همچنين فخر رازي اين حديث را با اين عبارت نقل كرده : (من مات و لم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهودياً و ان شاء نصرانياً).(16)
به هر حال، احاديث در اين زمينه نيز به حد تواتر معنوي است.
بعد از روشن شدن اين سه دسته از روايات ميگوييم:
دسته اول(حديث ثقلين) دلالت دارد بر اينكه قرآن و عترت از يكديگر جدانميشوند و تا هر زماني كه قرآن وجود دارد عترت هم بايد وجود داشتهباشد يعني تا روز قيامت قرآن و عترت از يكديگر جدا نميشوند. و بعد هم امر به تمسك ميكند و امر به تمسك مطلق، مساوي با عصمت است، پس تاوقتي كه قرآن هست بايد معصومي از عترت نيز وجود داشته باشد.(17)
علماء اهل سنت نيز در شرح حديث ثقلين به اين مطلب اذعان دارند. ازجمله حافظ سمهودي ميگويد:
(ان ذلك يفهم وجود من يكون أهلا للتمسك به من أهل البيت والعترهالطاهره في كل زمان وجدوا فيه الي قيامالساعه حتي يتوجه الحث المذكور اليالتمسك به كما أن الكتاب العزيز كذلك،و لهذا كانوا كما سيأتي أماناً لاهل الارضفاذا ذهبوا ذهب أهل الارض)(18)
مناوي نيز در شرح جامع الصغير، همين عبارت را اين چنين نقل كرده:قال الشريف: هذا الخبر يفهم وجود منيكون أهلا للتمسك...(19)
و ابن حجر هيتمي مكي پس از نقل حديث ثقلين ميگويد:
(و في هذه الاحاديث سيما قوله صلي الله عليه وسلمe انظرواكيف تخلفوني فيهما و أوصيكم بعترتيخيراً و اذكركم الله في أهل بيتي الحثالاكيد علي مودتهم و مزيد الاحسان اليهمو احترامهم و اكرامهم و تأديه حقوقهمالواجبه والمندوبه كيف و هم أشرف بيتوجد علي وجه الارض فخراً و حسباً و نسباً و لا سيما اذا كانوا متبعين للسنه النبويه كماكان عليه سلفهم كالعباس و بنيه و علي وأهل بيته و...)(20)
بنا بر اين، اين حديث دلالت دارد بر اينكه تا وقتي قرآن كريم وجود داردبايد از اهل بيت پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم كسي كه اهليت امامت و خلافت را دارد وجودداشته باشد.
و اما دسته دوم (حديث اثني عشر) دلالت دارد بر اينكه ائمه و خلفاء بعد ازپيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم دوازده نفر هستند نه كمتر و نه بيشتر.
با انضمام احاديث دسته دوم در كنار حديث ثقلين به اين نتيجه ميرسيمكه در هر زماني تا روز قيامت امامي از اهل بيت پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم وجود دارد كه از دوازده نفر خارج نيست، پس ائمه تا روز قيامت همين دوازده نفرند.
و در دسته سوم (حديث موت جاهليت) ميفرمايد: هر كس در هر زماني ازدنيا برود و امام زمانش را نشناسد و او را به امامت نپذيرفته باشد موت اوموت مشركين و يا يهود و نصاري است، پس همين ائمه دوازده گانه تا روزقيامت هستند و معرفت هر يك از آنها براي مردم آن زمان اثرش اين استكه آنها را از موت كفر خارج ميكند بطوري كه هر كس بدون معرفت به آنهااز دنيا برود كافر از دنيا رفته است.
نتيجه:
ما تا روز قيامت اماماني داريم كه عدد آنها از دوازده نفر بيشتر نيست وعدم اعتقاد به هر يك از آنها در زمان خودش موجب كفر است، بنابر اين، اكر با ادله قطعيه شناختيم كه مهدي منتظر، دوازدهمين نفر از ائمه دوازدهگانه است، پس عدم معرفت به آن حضرت مساوي با كفر خواهد بود.
بنابر اين با انضمام اين سه دسته از احاديث با يكديگر نتيجهاي گرفتهميشود كه احدي نميتواند در آن خدشه نمايد.
نكته جالب اين جاست كه:
ما وقتي به كتب اهل سنت نگاه ميكنيم عدهاي از بزرگان آنها ميگويند:ما معناي صحيحي براي احاديث (الائمهبعدي اثنا عشر) نيافتيم.
بطوري كه ابن جوزي حنبلي كه از علماء قرن ششم بوده ميگويد:
(من تحقيق و بررسي در زمينه معناي اينحديث را بطور مفصل و طولاني انجامدادم و مظان آن را پيگيري كردم و درمورد آن پرس و جو نمودم ولي به مقصوداز آن دست نيافتم)(21)
لذا ميبينيم كه علماء آنها در مصداقِ (الائمه اثني عشر) اقوال عديدهايدارند كه در كتب متعدده آنها موجود است و از جمله ميتوانيد به نظريه (ابن حجر عسقلاني) (22) و ابن كثير(23) و قاضي عياض(24) مراجعه كنيد.
و البته سر مطلب واضح است چرا كه كساني را كه آنها امام ميدانند بيشاز دوازده نفرند و هر كدام را كه بخواهند حذف كنند دچار مشكل ميشوند، ولي شرح زمان و گذشت ايام مراد پيامبر اكرم صلي الله و اله وسلم از اين حديث را روشن كرد كه به انضمام اين احاديث در كنار حديث ثقلين به خوبي مشخص ميشودكه اين دوازده نفر بايد از عترت رسول اكرم صلي الله و اله وسلم بوده باشند.
خلاصه مطلب اينكه از اين سه دسته روايات قطعي الصدور معلوم شد كه:
1) حضرت مهدي عليه السلام در اسلام هست.
2) حضرت مهديعليه السلام از عترت پيغمبر صلي الله و اله وسلم است.
3) آن حضرت لا محاله دوازدهمين امام از ائمه اثنا عشر است.
4) اعتقاد به مهدي عليه السلام در اين زمان از جمله ضروريات است.
بخش دوم: خصوصيات حضرت مهدي عليه السلام
در اين فصل رواياتي را كه از طرِق عامه در خصوصيات حضرت مهديارواحنا فداه وارد شده ذكر ميكنيم. هر چند بعضي از اين روايات اخبارآحاد هستند ولكن اخبار آحادي هستند كه محفوف به اخبار و رواياتقطعيهاي است كه در فصل اول به آنها اشاره كرديم، و عمده آنها عبارتبود از سه دسته رواياتي كه با انضمام آنها به يكديگر نتيجه مطلوب رابدست آورديم.
به هر حال در اين فصل، خصوصياتي را كه متعلق به حضرت ولي عصر عليه السلام است، از روايات و كتب عامه ذكر ميكنيم.
خصوصيت اول:
المهدي من عتره الرسول صلي الله عليه و اله وسلم:
در اين رابطه به بعضي از احاديثي كه از كتب آنها وارد شده اشارهميكنيم:
1) قوله صلي الله عليه وآله وسلم: (لا تنقضي الايام و لا يذهب الدهر حتي يملك العرب رجل من اهل بيتي اسمه يواطي اسمي).
ترجمه: روزگار تمام نميشود و دنيا به آخر نميرسد مگر اينكه مردي ازاهل بيت من، سلطنت عرب را به دست خواهد گرفت كه اسم او مساوي استبا اسم من.
اين حديث در عمده كتب اهل سنت وجود دارد.(25)
2) قوله صلي الله عليه و اله وسلم: (لو لم يبق من الدهر(الدنيا) الايوم لبعث الله رجلا من اهل البيت يملاها عدلا كما ملئت جوراً).
ترجمه: اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز، همانا خداوند متعال مردي را ازاهل بيت پيغمبر مبعوث خواهد كرد تا اينكه دنيا را پر از عدل كند آن چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اين حديث نيز در عمده كتب اهل سنت وجود دارد.(26)
روايات ديگري نيز به همين مضمون در كتب عامه وجود دارد كه در برخياز آنها به عنوان (من عترتي)(27) و در بعضي ديگر به عنوان (من اهل بيتي) و در دستهسوم به عنوان (منا) و يا (مني) و يا (من ولدي) تعبير شده است. و ما به آنچه ذكرشد اكتفا ميكنيم.
خصوصيت دوم:
(المهدي من عترتي من ولد فاطمه عليها السلام) (28)
بعد از اين كه معلوم شد حضرت مهدي عليه السلام از اهل بيت پيامبر است بايدبدانيم كه از نسل و از اولاد فاطمه زهرا عليها السلام است، و باز اين عنوان نيز در كتباهل سنت وجود دارد، چنان كه جلال الدين سيوطي به صحت اين حديث(المهدي من عترتي من ولد فاطمه) تصريح دارد،(29) و عدهاي از محدثين آنها اين حديث را ازصحيح مسلم نيز نقل كردهاند از قبيل ابن حجر در الصواعق المحرقه،(30) ومتقي هندي در كنز العمال(31) و اسعاف الراغبين كه تأليف شيخ محمدصبان از علماء متأخر مصر است و اين كتاب را در فضائل اهل بيت واحوالات ايشان نوشته است،(32) ولكن الان اين حديث در صحيح مسلم وجودندارد كه اين مطلب خود جاي تحقيق دارد كه چرا بعضي از احاديثي كه ازصحيحين نقل شده، الان در صحيح بخاري و مسلم موجود، يافت نميشودو اين بحث، خود مجال ديگري ميطلبد.
خصوصيت سوم:
المهدي من ولد الحسين عليه السلام:
بعد از آن كه ثابت شد حضرت مهدي عليه السلام از اولاد فاطمه زهرا عليها السلام است اعتقادما اين است كه ايشان از اولاد امام حسينعليه السلام است نه از اولاد امام حسنمجتبي عليه السلام، و در روايات اهل سنت نيز اين مطلب وجود دارد، به نمونههايياشاره ميكنيم:
الف) لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث رجلا من ولدي اسمه كاسمي، فقال سلمان: من اي ولدك يا رسول الله؟ قال: من ولدي هذا ـ وضرب بيده علي الحسين ـ .(33)
ب) پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله وسلم خطاب به حضرت زهرا عليها السلام مطالبي فرمودند تا به اينجا كه فرمودند: (… و منا مهدي الامه الذي يصلي خلفه عيسي بن مريم ثم ضرب علي منكب الحسين، وقال: من هذا مهدي الامه…).(34)
ج) يخرج المهدي من ولد الحسين.
اين روايات را مجموعاً و يا متفرقاً در معجم الكبير طبراني، الحاويللفتاوي از جلال الدين سيوطي، البيان في اخبار صاحب الزمان از ابو عبدالله گنجي شافعي، الفصول المهمه في معرفه الائمه از ابن صباغ مالكي و درالصواعق المحرقه از ابن حجر مكي ميتوانيد ملاحظه كنيد.
خصوصيت چهارم:
المهدي من ولد العسكري عليه السلام:
بعد از آن كه ثابت شد حضرت مهدي عليه السلام از اولاد امام حسين عليه السلام است، با توجهبه روايات (الائمه بعدي اثنا عشر) معلوم ميشود كه مهدي عليه السلام نهمين از اولاد امام حسينعليه السلام و پسر امام حسن عسكري عليه السلام است.
در اين زمينه به نمونههايي از مدارك اهل سنت اشاره ميكنيم:
1) محمد بن محمد مشهور به ابن اثير در كتاب تاريخ خود در حوادث سال260 هجري قمري مينويسد:
(و فيها توفي ابومحمد العلوي العسكري وهو احد الائمه الاثني عشر علي مذهبالاماميه و هو والد محمد الذي يعتقدونهالمنتظر...).(35)
2) و ابن خلكان صاحب كتاب وفيات الاعيان در احوالات امام حسن عسكريعليه السلام مينويسد:
(ابوالقاسم محمد بن الحسن العسكريابن علي الهادي ابن محمد الجواد،المذكور قبله ثاني عشر الائمه الاثني عشرعلي اعتقاد الاماميه، المعروف بالحجه،...كانت ولادته يوم الجمعه منتصف شعبانسنه خمس و خمسين و مأتين...).(36)
3) ذهبي در العبر في خبر من عبر:
ذهبي نيز كه از علماء متعصب آنها و بسيار معتمد آنهاست در حوادث سال256 هجري قمريِ ميگويد:
(و فيها (توفي) محمد بن الحسنالعسكري بن علي الهادي بن محمدالجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بنجعفر الصادقِ، العلوي الحسيني ابوالقاسمالذي تلقبه الرافضه: الخلف الحجه، و تلقبهبالمهدي و بالمنتظر، و تلقبه بصاحبالزمان و هو خاتمه الاثني عشر).(37)
4) ذهبي در تاريخ الاسلام:
و باز ذهبي در كتاب تاريخ الاسلام كه داراي مجلدات كثيره است دراحوالات امام عسكري عليه السلام ميگويد:
(الحسن بن علي بن محمد بن علي الرضابن موسي بن جعفر الصادِق، ابو محمدالهاشمي الحسيني أحد ائمه الشيعه الذينتدعي الشيعه عصمتهم و يقال له: الحسنالعسكري لكونه سكن سامرا فانها يقال لهاالعسكر، و هو والد منتظر الرافضه،... و اماابنه محمد بن الحسن الذي يدعوه الرافضه القائم الخلف الحجه فولد سنه ثمان و خمسين و قيل سنه ست وخمسين).(38)
5) ذهبي در سير اعلام النبلاء:
و باز همين ذهبي در كتاب ديگرش مينويسد:
(المنتظر الشريف ابو القاسم محمد بنالحسن العسكري بن علي الهادي بنمحمد الجواد بن علي الرضا بن موسيالكاظم بن جعفر الصادِق بن محمد الباقربن زين العابدين علي بن الحسين الشهيد بن الامام علي بن أبي طالب العلويالحسيني).(39)
6) ابن حجر مكي در كتاب الصواعق المحرقه در آخر فصل سوم از باب اولميگويد:
(ابو محمد الحسن الخالص... و لم يخلفغير ولده ابي القاسم محمد الحجه و عمرهعند وفاه ابيه خمس سنين لكن آتاه الله فيها الحكمه و يسمي القائم المنتظر قيل:لانه ستر بالمدينه و غاب فلم يعرف).(40)
7) عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوي مؤلف كتاب الاتحاف بحب الاشراف:
صاحب اين كتاب كه از علماء مصر و متوفاي 1171ق ِ است و از مصادر ومدارك نزد اهل سنت محسوب ميشود، در اين كتاب اين چنين مينويسد:
(الثاني عشر من الائمه ابوالقاسم محمدالحجه الامام قيل هو المهدي المنتظر، ولدالامام محمد الحجه ابن الامام الحسنالخالص رضي الله عنه بسر من رأي ليله النصف من شعبان سنه خمس و خمسين ومأتين قبل موت ابيه بخمس سنين...)(41)
8) ابن عربي در فتوحات مكيه:
ابن عربي كه داراي مكتب و اعوان و انصاري در عرفان است در كتابفتوحات مكيه مطالبي را در ارتباط با امام عصر عليه السلام آورده است ولكن باتوجه به اينكه نسخ كتاب فتوحات مكيه مختلف است ـ اما اينكه سر ايناختلاف نسخ تحريف است و يا غير آن براي ما معلوم نيست ـ آنچه كه ما ازفتوحات مكيه نقل ميكنيم به توسط كتاب شيخ عبد الوهاب شعرانيمتوفاي 973 ه'ق ِ كه خودش از بزرگان عرفاء اهل سنت و مورد احترامآنهاست به نام (اليواقيت و الجواهر) نقل ميكنيم. او ميگويد:
(و عباره الشيخ محيي الدين في البابالسادس و الستين و ثلاث مأه منالفتوحات: و اعلموا انه لا بد من خروجالمهدي عليه السلام لكن لا يخرج حتي تملاء الارضجوراً و ظلماً فيملاها قسطاً و عدلا، و لو لميكن من الدنيا الا يوم واحد طول الله تعاليذلك اليوم حتي يلي ذلك الخليفه و هو منعتره رسول الله من ولد فاطمه و جدهالحسين بن علي بن أبي طالب و والدهالحسن العسكري ابن الامام علي النقي).(42)
9) ابن طلحه شافعي در مطالب السئول:
او شافعي مذهب و از بزرگان محدثين بوده و در علوم غريبه نيز متبحربوده و متوفاي سال 652 است و در زمان خودش شخصيتي بوده و يكي ازوزارتخانهها به عهده او بوده است.
در همين كتابش مينويسد:
(محمد بن الحسن الخالص ] از القاب امام عسكري عليه السلام [ابن علي المتوكل بن محمد القانع بن عليالرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادِق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بنالحسين الزكي بن علي المرتضياميرالمؤمنين بن ابي طالب، المهديالحجه الخلف الصالح المنتظر...)(43)
و بعد چند بيت شعر هم دارد كه سروده خود اوست و به خوبي از آن شعرواضح ميشود كه معتقد به تولد حضرت مهدي عليه السلام بوده است.
10) ابن جوزي در تذكره الخواص الامه:
سبط ابن جوزي كه معاصر ابن طلحه شافعي بوده است متوفاي 654 وحنبلي مذهب است. او در كتاب تذكره الخواص الامه وقتي حضرت مهدي عليه السلام را عنوان ميكند ميگويد:
(هو محمد بن الحسن بن علي بن محمدبن علي بن موسي الرضا بن جعفر بنمحمد بن علي بن الحسين بن علي بنابيطالبعليهم السلام، و كنيته ابوعبدالله و ابوالقاسم وهو الخلف الحجه صاحب الزمان، القائموالمنتظر والتالي،و هو آخر الائمه).(44)
11) قطب شعراني در اليواقيت والجواهر:
يكي از علماء قرن سيزدهم (شبلنجي) از شعراني نقلميكند (المهدي من ولد الامام الحسنالعسكري ابن الحسين و مولده ليلهالنصف من شعبان سنه خمس و خمسين ومأتين بعد الالف و هو باِق الي أن يجتمعبعيسي بن مريم عليه السلام...)(45) و موارد ديگري هم در اين زمينه وجود دارد(46) كه به همين مقدار اكتفا ميكنيم.
خلاصه اينكه:
مدعا و اعتقاد ما اين است كه حضرت مهدي عليه السلام امام دوازدهم است، متولدشده و حيات دارد، پسر امام حسن عسكري است و از فرزندان امام حسين وفاطمه زهرا عليهما السلام ميباشد.(47) و در اين اعتقاد نيازي به گفته ديگران و مدارك آنها (اهل سنت) نداريم و اگر از روي مدارك آنها بحث را دنبال ميكنيم به جهت اين است كه بر يقين ما افزوده شده و در مقام مباحثه و مناظره با آنها مهيا و مجهز باشيم.
بخش سوم:
ذكر معارضات مدعا در مقابل خصوصياتحضرت مهدي عليه السلام
مدعاي ما اين بود، رواياتي كه از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله وسلم به نحو تواتر در زمينه حضرت مهدي عليه السلام وارد شده، مصداقي ندارد مگر دوازدهمين امام از ائمه اهلبيت ، و در مقام اقامه دليل از كتب مخالفين، ابتداء مدعي را از طريق سهدسته روايات متواتر قطعي الصدور به اثبات رسانديم و سپس مدعايخود را راجع به خصوصيات حضرت مهدي عليه السلام از روايات آنها در ضمن چهارخصوصيت در فصل دوم ذكر كرديم. ولكن عدهاي از مخالفين سعيكردهاند كه در مقابل رواياتي كه خصوصيات حضرت را از نظر نسبي بيانفرموده، روايت و يا قولي را بعنوان معارض درست كنند تا بدين وسيلهرواياتي را كه در بخش دوم ذكر كرديم از اعتبار ساقط كنند.
و البته به خوبي روشن است كه اقامه معارض خود يكي از شواهد صحتاستدلال است چرا كه در اصول خواندهايم كه معارضه فرع حجيت است،پس اگر روايات بخش دوم از نظر سندي اعتبار نداشتند نيازي به اقامه معارض نبود، فلذا ذكر معارض، خود اقرار ضمني به صحت و اعتبارروايات ـ ذكر شده در بخش دوم ـ است.
به هر حال، ما در فصل دوم، چهار خصوصيت از خصوصيات حضرت مهديعليه السلام را از نظر نسبي بيان كرديم كه در مقابل هر يك از خصوصيات اقامه معارض شده است، فلذا بطور خلاصه به ذكر آن معارضات و جوابآنها ميپردازيم.
معارض اول:
لا مهدي الا عيسي بن مريم:
يكي از خصوصياتي كه در فصل دوم ذكر كرديم و به احاديث آنها استدلالكرديم رواياتي بود كه صراحت داشتند حضرت مهدي عليه السلام از عترت نبي اكرمصلي الله عليه و اله وسلم و از اهل بيت پيغمبر است.
بعضي از مخالفين چون نتوانستهاند از نظر سندي در آن روايات مناقشهكنند ـ به جهت اينكه مورد اتفاِق فريقين است ـ حديثي را به اين مضمونجعل كردند كه: لا مهدي الا عيسي بن مريم(48). يعني اينكه مهدي منتظر همان عيسيبنمريم است نه اينكه از عترت پيغمبر اسلام باشد.
در جواب اين حديث ميگوئيم:
خوشبختانه خود آنهايي كه اين حديث را نقل كردهاند تصريح دارند به اينكه اين حديث را شخصي بنام (محمد بن خالد الجندي) نقل كرده كه ضعيف است و به احتمال قوي اين حديث را خودش جعل كرده است.(49)
به عباراتي در اين زمينه توجه كنيد:
1) ابن قيم در المنار المنيف:
ابن قيم جوزي كه از مبرزترين شاگردان مكتب ابن تيميه است و در بعضيموارد از ابن تيميه هم متعصبتر بوده، كتابي دارد به نام المنار المنيف كهخود و كتابش شديداً مورد احترام وهابيهاست.
در مورد حديث مورد بحث ميگويد: (و هو مما تفرد بهمحمد بن خالد، قال ابوالحسين محمد بنالحسين الابري في كتاب مناقب الشافعي،محمد بن خالد هذا غير معروف عند أهلالصناعه من أهل العلم والنقل، و قدتواترت الاخبار و استفاضت عن رسول الله صلي الله عليه وسلم بذكر المهدي و أنه من أهل بيته... و قالالبيهقي: تفرد به محمد بن خالد هذا، و قدقال الحاكم أبوعبدالله هو مجهول و قداختلف عليه في اسناده ...)(50)
نتيجه اينكه كسي بجز محمد بن خالد اين حديث را نقل نكرد وابن قيماحتمال ميدهد اين عبارت ساخته خود او باشد.
2) ذهبي در ميزان الاعتدال:
ذهبي كه در اين قرون متاخر، امام جرح و تعديل بحساب ميآيد و اهل سنت در قبول يا رد يك راوي به او مراجعه ميكنند، ميگويد:
(قال الازدي: (محمد بن خالد) منكرالحديث و قال ابوعبدالله الحاكم مجهول،قلت: حديثه )لا مهدي الا عيسي بن مريم(و هو خبر منكر).(51)
3)ابن حجر در تقريب التهذيب :
او نيز كه يكي از رجاليهاي عامه ميباشد در مورد محمد بن خالد الجنديميگويد: (مجهول)(52)
4) ابن تيميه در منهاج السنه:
ابن تيميه نيز در كتاب منهاج السنه متعرض اين حديث شده ميگويد:
(والشافعي رواه عن رجل من أهلاليمن،يقال له: محمد ابن خالد الجندي، وهو ممن لا يحتج به).(53)
بنابر اين؛ اين معارض اول به اعتراف خودشان از نظر سندي اعتبار ندارد فلذا قابليت معارضه با رواياتي كه در فصل دوم، خصوصيت اول (المهدي من عتره الرسولصلي الله عليه و اله وسلم) ذكر كرديم نخواهد داشت زيرا روايتي كه حجيت آن به اثبات نرسيده، نميتواند با روايات قطعي الصدور، معارضه كند. به عبارت ديگر،معارضه فرع حجيت است.
معارض دوم:
المهدي من ولد العباس:
ما در خصوصيت دوم از فصل گذشته مستدلا اثبات كرديم كه حضرت مهدي عليه السلام از اولاد فاطمه زهرا سلام الله عليهاست. در مقابل، حديثي را به اينعنوان كه پيغمبر فرموده است: (المهدي من العباس عمي)(54) به عنوان معارض با آنروايات ذكر كردهاند تا بدين وسيله بگويند كه حضرت مهدي عليه السلام از اولاد فاطمه زهرا عليها السلام نيست بلكه به گفته خود پيغمبر صلي الله عليه و اله وسلم از اولاد عباس عموي پيغمبر است.
در جواب اين حديث ميگوئيم:
اولا: جلال الدين سيوطي در كتاب الجامع الصغير، اين حديث را نقل كرده وآن را رمي به ضعف كرده است.
ثانياً: در كتاب فيض القدير (كه شرح كتاب الجامع الصغير است،(55)) بعد ازآنكه از ابن جوزي نقل ميكند كه در سند اين حديث، محمد بن وليد... قرارگرفته كه كذاب و وضاع حديث است، كلام سيوطي را نيز نسبت به ضعفاين حديث ذكر ميكند.(56)
حديث ديگري كه به اين مضمون به عنوان معارض ذكر كردهاند، حديثياست كه خطيب بغدادي نقل كرده كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله وسلم خطاب به عباس عموي بزرگوارشان فرمودند:
(يا عم النبي ان الله ابتدأ بي الاسلام، و سيختمه بغلام من ولدك و هو الذي يتقدم لعيسي بن مريم).(57)
يعني پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله وسلم به عباس فرمودند: (همانا خداوند متعال اسلام را توسط من آغاز كرد و به زودي آن را به وسيلهجواني از فرزندان تو به اكمال خواهد رسانيد و او همان كسي است كه عيسي بن مريم پشت سر او خواهد ايستاد).
به اين حديث نيز بر اينكه حضرت مهدي عليه السلام از اولاد فاطمه عليها السلام نيست،استدلال كردهاند. چرا كه مهديعليه السلام كسي است كه عيسي به او اقتداء خواهدكرد و به فرموده پيغمبر صلي الله عليه و اله وسلم از اولاد عباس است.
در جواب اين حديث نيز ميگوئيم:
ذهبي در ميزان الاعتدال ميگويد: (رواه عنه محمد بن مخلد العطار فهو آفته).(58)
پس اين حديث را محمد بن مخلد روايت كرده و همين، آفت حديث شدهاست، به اين معنا كه معلوم ميشود اين حديث مجعول است.
معارض سوم:
المهدي من ولد الحسن عليه السلام:
در خصوصيت سوم از فصل گذشته ايضاً ثابت كرديم كه حضرت مهدي عليه السلام از اولاد امام حسين عليه السلام است اما در مقابل آن روايات، حديثي را به عنوانمعارضه نقل كردهاند و استدلال كردهاند كه حضرت مهدي عليه السلام از اولاد امام حسن مجتبي عليه السلام است. اين حديث را ابو داود در سنن ذكر ميكند:
(حدثت عن هارون بن المغيره قال حدثناعمرو بن أبي قيس عن شعيب بن خالد عنأبي اسحاِق [ السبيعي ] قال: قال عليرضي الله عنه و نظرالي ابنه الحسن فقال: ان ابني هذا سيد كما سماه النبي و سيخرج من صلبه رجل يسمي باسم نبيكم يشبهه في الخلق و لايشبهه في الخلق).(59)
برخي مخالفين، اين روايت را با رواياتي كه تصريح ميكند حضرت مهديعليه السلام از فرزندان امام حسينعليه السلام است، معارض قرار دادهاند.
در جواب اين روايت ميگوئيم:
اولا: سند اين حديث هم از جهت اولش و هم از جهت آخرش ناتمام است:
اما از جهت اول: كلمه (حدثت) در ابتداء سند مشعر به اين است كهبين ابوداود و هارون بن المغيره واسطه يا وسائطي بوده است كه براي مامعلوم نيست، زيرا معناي اين كلمه اين است كه: (براي من حديث شد) امااينكه چه كسي از هارون براي ابوداود حديث كرده معلوم نيست. پسروايت از اين جهت مرسله خواهد بود.
و اما از جهت آخر: خود آنها اعتراف دارند كه ابو اسحاِق سبيعي روايتي را بلاواسطه از حضرت علي عليه السلام نقل نكرده است چرا كه در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام بچهاي بيش نبوده و از نظر طبقه نميتواند از اميرالمؤمنين عليه السلام بدون واسطه نقل حديث كرده باشد ، پس بايد بين او و اميرالمؤمنين عليه السلام واسطهاي بوده باشد كه باز آن واسطه براي ما مجهول است و از اين جهت موجب ضعف در سند ميشود.
ثانياً: متن اين حديث نيز گويا نيست بلكه مجمل است ، به جهت اينكه اينحديث فقط دلالت دارد بر اينكه از صلب امام حسن مجتبيعليه السلام مردي بوجود خواهد آمد كه اسم او اسم پيغمبر و در اخلاق به پيغمبر شباهت دارد، اما اينكه مراد از (رجل) همان مهدي منتظر باشد از روايت استفاده نميشود، بلكه روايت از اين جهت مجمل است يعني ممكن است اين مرد همان مهديمنتظر باشد و ممكن هم هست كه او نباشد و اذا جاء الاحتمالبطل الاستدلال.
خلاصه اينكه: در كتابهاي معتبر آنها در اين زمينه (يعني در ارتباط با اينكه حضرت مهدي عليه السلام از اولاد امام حسن مجتبي عليه السلام است) تنها دليلي كه وجوددارد، همين روايتي است كه ابي داود در سنن خود نقل كرده و ملاحظه شدكه اين حديث سنداً و متناً مخدوش است، پس صلاحيت مقابله با احاديثيكه صريحاً حضرت مهدي عليه السلام را از اولاد امام حسين عليه السلام ميداند ، ندارد.
معارض چهارم:
المهدي اسم ابيه عبدالله :
در خصوصيت چهارم از فصل گذشته نيز مستدلا اثبات كرديم كه حضرت مهدي عليه السلام فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است، در مقابل آن روايات، حديثي رابه عنوان معارضه از پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلمِ نقل كردهاند كه حضرت بعد از (اسمه اسمي)،اين جمله را فرموده: (و اسم ابيه اسم أبي)(60) يعني اسم پدر مهدي عليه السلام اسم پدر من يعني عبدالله است.
اما در جواب ميگوئيم: اكثر محدثين اهل سنت زماني كه اين روايت را نقلميكنند ، در ابتداء روايت عبارت (رجلا مني) يا (من أهل بيتي) دارد و نهايه حديث راضعيف السند و يا راوي آن را مجهول ميشمرند.(61)
و برخي از علماء عامه وقتي به جمله (و اسم أبيه اسم أبي) ميرسند اين عبارت را يازائد و يا مجعول ميدانند. بنا بر اين اين حديث را رد كردهاند.
در اينجا دو نمونه را نقل ميكنيم:
محمد بن يوسف گنجي شافعي در اين زمينه ميگويد:
(و في معظم روايات الحفاظ والثقاه مننقله الاخبار (اسمه اسمي) فقط والذي رواه(و اسم أبيه اسم أبي) فهو زايده و هو يزيدفي الحديث...)
و أيضاً قال: (و قد ذكر الترمذي الحديث و لميذكر قوله (و اسم أبيه اسم أبي))(62).
و محمد بن طلحه شافعي بصورت اشكالي بر علائم امام زمان عليه السلام مطرح ميكند و سپس پاسخ ميدهد.(63)
منابع:
ـ الجامع لاحكام القرآن، قرطبي، م 671، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1405 ه'
ـ فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ابن حجر عسقلاني، م 852، بيروت، دارالمعرفه، تحقيق محمد فؤادعبدالباقي و محب الدين الخطيب.
ـ نهج البلاغه، سيد رضي (فيض الاسلام).
ـ صحيح البخاري، م 256 بيروت، دارالقلم، طبع 1، 1407 ه'، تحقيق قاسم الشماعي الرفاعي.
ـ صحيح مسلم، م 261، بيروت، دار احياء التراث العربي، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي
ـ مسند احمد بن حنبل، م 241، بيروت، دارصادر.
ـ شرح المقاصد، سعد الدين تفتازاني، م 793، تحقيق دكتر عبدالرحمن عميره، منشورات شريف رضي، ط 1،1409 ه'.
ـ مسند ابي داود طيالسي، م 204، بيروت، دارالحديث.
ـ حليه الاولياء، ابي نعيم اصفهاني، م 430، بيروت، دارالكتب العلميه.
ـ المعجم الاوسط، طبراني، م 360، تحقيق دكتور محمد الطحان، رياض، مكتبه المعارف، ط 1، 1415 ه'.
ـ صحيح ابي حبان، م 739، تحقيق شعيب الارنوؤط، بيروت، مؤسسه الرساله، ط 2، 1414 ه'.
ـ المسائل الخمسون، فخر رازي.
ـ جواهر العقدين، سمهودي، م 911، تحقيق دكتور موسي بناي العليلي، مطبعه العاني بغداد، احياء التراثالاسلامي، 1407ه'.
ـ فيض القدير، مناوي، م 1031، تصحيح احمد عبدالسلام، بيروت دارالكتب العلميه، ط 1، 1415 ه'.
ـ صواعق المحرقه، ابن حجر مكي، م 974، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، مصر، مكتبه القاهره.
ـ اضواء علي السنه المحمديه، محمود ابوريه، بيروت مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ط 5.
ـ البدايه والنهايه، ابن كثير، م 774، بيروت داراحياء التراث العربي و مؤسسه التاريخ العربي، ط 1، 1412 ه'.
ـ شرح صحيح مسلم، نووي، م 676، بيروت، دارالكتب العلميه، ط 1، 1411.
ـ سنن ابي داود سجستاني، م 275، با فهرست كمال يوسف الحوت، بيروت، دارالجنان، 1409 ه'، ط1.
ـ المصنف، ابن ابي شيبه، م 235، تحقيق سيعد محمد اللحام، بيروت، دارالفكر، ط 1، 1409 ه'.
ـ الجامع الصحيح سنن الترمذي، م 297، بيروت، داراحياء التراث العربي، ط 1، 1421 ه'.
ـ كنز العمال، متقي هندي، م 975، تصحيح الشيخ صفوه السقاء والشيخ بكري حياني، بيروت، مؤسسه الرساله،ط 1، 1405 ه'
ـ المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، م 405، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتبالعلميه، ط 1، 1411 ه'.
ـ سنن ابن ماجه، قزويني، م 275، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت، دارالكتب العلميه.
ـ كنوز الحقائق، مناوي، م 1031، بيروت، دارالكتب العلميه، ط 1، 1417 ه'.
ـ الجامع الصغير، سيوطي، م 911، بيروت، دارالفكر، ط 1، 1401 ه'.
ـ نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار، مؤمن شبلنجي، م قرن 13، قم، منشورات الشريفالرضي.
ـ ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، محب الدين طبري، م 694، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1401 ه'.
ـ الفصول المهمه في معرفه الائمه، ابن صباغ مالكي، م 855، تحقيق سامي الغريري، قم، دارالحديث، ط 1،1422 ه'.
ـ البيان في اخبار صاحب الزمان، گنجي شافعي، م 658، تعليق محمد مهدي الخرسان، قم، مؤسسه الهادي،1399 ه'.
ـ الكامل في التاريخ، ابن اثير، م 630، بيروت، دار صادر، 1402 ه'.
ـ وفيات الاعيان، ابن خلكان، م 681، تحقيق دكتر احسان عباسي، بيروت،
دار صادر.
ـ العبر في خبر من عبر، ذهبي، م 748، بيروت دارالفكر، ط 1، 1418 ه' .
ـ تاريخ الاسلام، ذهبي، م 748، تحقيق دكتور عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربي، ط1، 1412ه'.
ـ سير اعلام النبلاء، ذهبي، م 748، بيروت، مؤسسه الرساله، تحقيق شعيب الارنوؤط و علي ابوزيد، ط 11،1422 ه'.
ـ الاتحاف بحب الاشراف، محمد بن عامر الشبراوي، م 1171، قم، منشورات الرضي، ط 2، 1363ش.
ـ اليواقيت والجواهر، عبدالسلام الشعراني، م 973، بيروت، دارالمعرفه، ط 2.
ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، محمد بن طلحه شافعي، م 652، باشراف سيد عبدالعزيز الطباطبائي،بيروت، مؤسسه البلاغ، ط 1، 1419ه'.
ـ تذكره الخواص، سبط ابن الجوزي، م 654، منشورات الشريف الرضي،قم، 1418 ه'.
ـ اسعاف الراغبين، محمد صبان (نور الابصار و بهامشه اسعاف الراغبين) بيروت، دارالفكر، 1399 ه'.
ـ الشجره المباركه في انساب الطالبيه، فخر رازي.
ـ تذكره الموضوعات، محمد طاهر الهندي الفتني، م 986، بيروت، داراحياء التراث العربي، ط 2، 1399 ه'.
ـ المنار المنيف في الصحيح والضعيف، محمد بن أبي بكر بن قيم الجوزيه، م 751، تحقيق احمد عبدالشافي،بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ه'.
ـ تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، م 852، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، ط1، 1415 ه'.
ـ ميزان الاعتدال، ذهبي، م 748، تحقيق شيخ علي محمد معوض و شيخ عادل احمد عبدالموجود، بيروت،دارالكتب العلميه، ط 1، 1416 ه'
ـ تقريب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، م 852، بعنايت عادل مرشد، بيروت، مؤسسه الرساله، ط 1، 1416 ه'.
ـ منهاج السنه، ابن تيميه، م 728، تحقيق دكتور محمد رشاد سالم.
ـ تاريخ بغداد، خطيب البغدادي، م 463، بيروت، دارالفكر ـ مصر مكتبه الخانجي، القاهره.
ـ تذكره الحفاظ، ذهبي، م 748، بيروت، دارالكتب العلميه.
ـ شرح العقائد النسفيه، محمد عمر النسفي، م 537، پيشاور، مكتبه علوم اسلاميه و مكتبه قاسميه، غريبماركت مردان.
پي نوشت :
1ـ لازم به ذكر است نسبت به دو امر الحاقي استاد فرصت پيدا نكردند و به آنها نپرداختند.
2ـ التوبه33/ والصف9/.
3ـ الزخرف61/.
4ـ سبأ51/.
5ـ الجامع لاحكام القرآن ذيل آيه شريفه /33التوبه ـ 121/8.
6ـ البته ابن خلدون هم خيلي متقدم نبوده بلكه از متوسطين است.
7ـ از اين گذشته، خود اهل سنت نيز كتابهايي در رد كلام ابن خلدون نوشتهاند كه از جمله آنها كتابي است بنام: (ابراز الوهم المكنون في كتاب ابنخلدون).
8ـ فتح الباري بشرح صحيح البخاري ـ كتاب الانبياء ـ باب نزول عيسي بن مريم 8 ـ 494/6 و 493.
9ـ نهج البلاغه ـ قصار الحكم ـ كلام 139، ص 1158.
10ـ براي تفصيل مطلب در حديث ثقلين به جلدهاي 1 و 2 و 3 از كتاب نفحات الازهار مراجعه كنيد.
11ـ رجوع شود به: الف) صحيح البخاري/كتاب الاحكام/باب الاستخلاف ـ 729/9 ب) صحيح مسلم/كتاب الاماره/باب الناس تبع لقريش 1453/3 ج) مسند احمد بن حنبل حديث جابر بن سمره ـ 90/5 و 93 و 97 و 100 و...
12ـ شرح المقاصد ـ الفصل الرابع في الامامه ـ المبحث الاول: نصب الامام ـ 239/5 و شرح العقائد النسفيه ص 110.
13ـ مسند احمد بن حنبل ـ حديث معاويه بن أبي سفيان ـ 96/4 و مسند أبي داود طيالسيزيد بن اسلم ـ ص 259 و حليه الاولياء ـ 239زيد بن أسلم ـ 224/3.
14ـ المعجم الاوسط ـ محمد بن عبدالله الحضرمي ـ ح 5816 ـ 384/6 و صحيح ابن حبان ـ كتاب السير ـ باب في الخلافه و الاماره، تخويف المصطفي eعلي امته من الائمه المضلين ـ 434/10.
15ـ المعجم الاوسط ـ حديث الحسن بن جرير الصوري ـ ح 3429 ـ 243/4.
16ـ المسائل الخمسون ـ مسأله 47، فخر رازي.
17ـ تفصيل مطالب را در نفحات الازهار، شرح حديث ثقلين، مطالعه كنيد.
18ـ جواهر العقدين في فضل الشرفين ـ الرابع ذكر حثه 9 الامه علي التمسك... ـ 94/2.
19ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير ـ حرف الهمزه ـ ذيل حديث 2631 اني تارك فيكم ـ 20/3.
20ـ الصواعق المحرقه ـ تتمه و تذييل للكتاب في مناقب آل البيت ـ باب في وصيه النبي e بهم ـ ص 229.
21ـ قال ابن الجوزي في كشف المشكل: (قد أطلت البحث عن معني هذا الحديث، و تطلبت مظانه، و سألت عنه فلم أقع علي المقصود).
اضواء علي السنه المحمديه ـ احاديث المهدي ـ أقوال بعض العلماء في هذه الاحاديث ص 235.
22ـ فتح الباري ـ كتاب الاحكام ـ باب الاستخلاف ـ ذيل ح 7222 و 7223، 211/13 الي 215.
23ـ البدايه والنهايه ـ الاخبار عن الائمه الاثني عشر... ـ 279/6 و 280.
24ـ صحيح مسلم بشرح النووي ـ كتاب الاماره ـ باب الناس تبع لقريش و الخلافه في قريش ـ 202/12
25ـ اين حديث را با اندكي تفاوت در عبارت، در مدارك ذيل مشاهده ميكنيد:
الف ـ سنن ابي داود ـ كتاب المهدي ـ ح 4282 ـ 509/2.
ب ـ مسند احمد بن حنبل ـ مسند عبدالله بن مسعود ـ 376/1 و 377.
ج ـ المصنف (لابن ابي شيبه) كتاب الفتن ـ ما ذكر في فتنه الدجال ـ ح 193 ـ 678/8.
د ـ الجامع الصحيح سنن الترمذي ـ كتاب الفتن ـ باب ما جاء في المهدي ـ ح 2230 ص 611.
ه' ـ الصواعق المحرقه ـ الفصل الاول في الايات الوارده فيهم ـ الايه الثانيه عشره ص 163.
و ـ كنز العمال ـ خروج المهدي ـ ح 38655 ـ 263/14.
26ـ اين حديث نيز با اندكي تفاوت در عبارت، در مدارك ذيل مشاهده ميشود:
الف ـ سنن ابي داود ـ كتاب المهدي ـ ح 4283 ـ 509/2.
ب ـ مسند احمد بن حنبل ـ مسند علي بن ابي طالب 7 ـ 99/1.
ج ـ المصنف (لابن ابي شيبه) كتاب الفتن ـ ما ذكر في فتنه الدجال ـ ح 194 ـ 679/8.
27ـ الصواعق المحرقه ـ الفصل الاول في الايات الوارده فيهم ـ الايه الثانيه عشره ـ ص 163.
28ـ اين حديث در برخي از كتب اهل سنت نقل شده است:
الف ـ سنن ابي داود ـ كتاب المهدي ـ باب 1 ـ 509/2.
ب ـ المستدرك علي الصحيحين ـ آخر كتاب الفتن والملاحم ـ ح 379/8671 و ح 380/8672 ـ 601/4.
ج ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير ـ حرف الميم ـ ح 9241 ـ 360/6.
د ـ سنن ابن ماجه ـ كتاب الفتن ـ باب خروج المهدي ـ ح 4086 ـ 1368/2.
ه' ـ كنوز الحقائق ـ حرف الميم ـ ح 8092 ـ 231/2.
29ـ الجامع الصغير، حرف الميم ح 9241 ـ 672/2.
30ـ قال ابن حجر الهيتمي المكي: ما أخرجه مسلم و ابو داود والنسائي و ابن ماجه والبيهقي و آخرون( لمهدي من عترتي من ولد فاطمه) الصواعق المحرقه ـالفصل الاول في الايات الوارده فيهم ـ الايه الثانيه عشره ص 163.
31ـ در كتاب كنز العمال اين چنين آمده: (المهدي من عترتي من ولد فاطمه) (د ، م ـ عن أم سلمه). حرف دال اشاره به سنن ابي داود و حرف ميم اشاره بهصحيح مسلم است. كنز العمال ـ خروج المهدي ـ ح 38662 ـ 264/14.
32ـ (أخرج مسلم و ابو داود و النسائي و ابن ماجه و البيهقي و آخرون (المهدي من عترتي من ولد فاطمه) اسعاف الراغبين كه در حاشيه كتاب نور الابصاربه طبع رسيده ص 145.
33ـ ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي ـ ذكر ما جاء من ذلك مختصاً بالحسين ـ ص 136.
34ـ الفصول المهمه في معرفه الائمه ـ الفصل الثاني عشر في ذكر ابي القاسم محمد ـ 1114/2 والبيان في اخبار صاحب الزمان ـ البابالتاسع في تصريح النبي 9 بأن المهدي 7 من ولد الحسين 7 ـ ص 120.
35ـ الكامل في التاريخ حوادث سنه 260 هجري ـ 274/7.
36ـ وفيات الاعيان ـ 562 ابوالقاسم المنتظر ـ 176/4.
37ـ العبر في خبر من عبر ـ سنه خمسن و ستين و مأتين ـ 238/1.
38ـ تاريخ الاسلام. حوادث و وفيات 251 ـ 260 ه' سنه ستين و مأتين حرف الحاء ـ 159 ـ 113/19.
39ـ سير اعلام النبلاء ـ المنتظر ـ 119/13.
40ـ الصواعق المحرقه ـ الباب الحادي عشر ـ الفصل الثالث في الاحاديث الوارده في بعض اهل البيت... ص 207 و 208.
41ـ الاتحاف بحب الاشراف ـ آخر الباب الخامس في أخبار بقيه آل بيت النبوه ـ ص 179.
42ـ اليواقيت و الجواهر، المبحث الخامس والستون... 128/2.
43ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول ـ الباب الثاني عشر في ابوالقاسم ـ ص 311.
44ـ تذكره الخواص ـ الباب الثاني عشر في ذكر الائمه: ـ فصل في ذكر الحجه المهدي ص 325.
45ـ نورالابصار في مناقب آل بيت النبي المختار، فصل في ذكر مناقب محمد بن الحسن الخالص ـ تتمه في الكلام علي اخبار المهدي ـ ص 345.
46ـ از باب نمونه: ابن روز بهان نيز كتابي دارد بنام ابطال الباطل كه در رد بر علامه حلي نوشته است، و بعد مرحوم قاضي نور الله شوشتري كتاب احقاِالحق را بر رد كتاب او (ابطال الباطل) نوشته، به هر حال او در كتاب ابطال الباطل شعري راجع به ائمه ما گفته كه در آخر آن به وجود حضرت مهدي 7 و ظهور ايشانتصريح كرده است.
در بخشي از اين منظومه ميگويد:
(سلام علي القائم المنتظررأبي القاسم القرم نور الهدي)
تمام اين ابيات كه در مورد فضائل حضرت زهرا عليها السلام و ائمه ميباشد را در كتاب دلائل الصدقِ ـ المبحث الخامس في بعض فضائل الامام عليعليه السلام ـ شرف زوجته واولاده ـ 575/2 ملاحظه كنيد.
47ـ از عباراتي كه خوانديم معلوم شد كه امام حسن عسكري فرزند ديگري غير از مهدي موعود عليه السلام نداشتهاند ولكن فخر رازي كتابي در انساب دارد بنام (الشجرهالمباركه) كه در آنجا بيش از يك فرزند براي امام عسكري عليه السلام ذكر ميكند.
عبارت فخر رازي اين چنين است: (اما الحسن العسكري الامام عليه السلام فله ابنان و بنتان. أما الابنان فأحدهما: صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و الثاني: موسيدرج في حياه أبيه.
و أما البنتان ففاطمه درجت في حياه أبيها و أم موسي درجت أيضاً.(الشجره المباركه في أنساب الطالبيه ـ اولاد الامام العسكري 7 ص 78 و 79.
48ـ سنن ابن ماجه ـ كتاب الفتن ـ باب شده الزمان ـ ح 4039 ـ 1340/2 و المستدرك علي الصحيحين. كتاب الفتن والملاحم ـ ح 71/8363 ـ488/2.
49ـ تذكره الموضوعات ـ باب آخرالزمان و فتنه و العزله و... ص 223.
50ـ المنار المنيف ـ فصل 45، ح 325 ـ ص 129 و نيز تهذيب التهذيب 6099 ترجمه محمد بن خالد الجندي 121/9، نزديك به اين عبارت آورده است.
51ـ ميزان الاعتدال ـ حرف الميم ـ ترجمه محمد بن خالد الجندي ـ 7485 ـ 132/6.
52ـ تقريب التهذيب ـ حرف الميم ـ ذكر من اسمه محمد ـ 5849 ـ ص 411.
53ـ منهاج السنه ـ الفصل الرابع من منهاج الكرامه في امامه باقي الائمه... ـ فصل حديث المهدي كما... ـ 256/8.
54ـ كنز العمال ـ خروج المهدي حديث 38663 ـ 264/14.
55ـ توجه داشته باشيد كه ملاحظه شروح و حواشي يك كتاب بسيار سودمند است چرا كه گاهي در شرح و حاشيه مطالبي را نقل ميكنند كه در متن ذكر نميكنند يا بهجهت اختصار و يا تعمداً.
56ـ فيض القدير ـ حرف الميم ـ ح 9242 ـ 361/6.
57ـ تاريخ بغداد ـ ترجمه 1426 ـ محمد بن نوح المؤذن ـ 324/3.
58ـ ميزان الاعتدال ـ حرف الالف ـ ترجمه 327 احمد بن حجاج بن الصلت ـ 223/1
59ـ سنن ابي داود ـ كتاب المهدي ـ ح 4290، 511/2.
60ـ سنن ابي داود ـ كتاب خروج المهدي ـ ح 4282 ـ 508/2.
61ـ جهت اطلاع بيشتر به موارد ذيل مراجعه فرمائيد:
الف) فيض القدير ـ حرف اللام ـ ح 7228 ـ >لتملان ـ 334/5.
ب) تذكره الحفاظ ـ ترجمه 765 ابن قتيبه، 765/2.
62ـ البيان في أخبار صاحب الزمان ـ الباب الاول في ذكر خروجه في آخر الزمان ـ ص 93 و 94.
63ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول ـ الباب الثاني عشر في أبي القاسم (7) ـ ص 317.