ناسخ و منسوخ
نويسنده:حسين جوان آراسته
تعريف لغوى
« نسخ» در لغت به معانى مختلفى آمده است كه عبارتند از: ازاله، تغيير، ابطال و چيزى را جاى چيز ديگر قرار دادن. نَسَخَ الكتاب: كَتَبَه عن معارضة؛ كتاب را از طريق مقابلهنمودن نوشت.(1)
جوهرى در صحاح گويد: نسخ به دو معناى ازاله و تغيير به كار مىرود. نَسَخَتِ الشمسُ الظِّلَّ: أزالته ونَسَخَتِ الرّيحُ آثارَ الدّار: غَيَّرتْها؛ آفتاب سايه را از بين برد و باد، آثار و بقاياى خانه را تغييرداد.
جوهرى نسخ آيه به آيه را، زايلنمودن و ازبينبردن مثل حكم آيه مىداند.
راغب اصفهانى در مفردات مىگويد:
نسخ، يعنى از بين بردن چيزى به واسطه چيزى كه پس از آن مىآيد؛ مثل از بين بردن آفتاب، سايه را و سايه، آفتاب را و پيرى، جوانى را. از واژه نسخ گاه معناى «ازاله» و گاه معناى «اثبات» (ضدّ آن) فهميده مىشود.
نسخ قرآن به معناى ازاله و از بين بردن حكم آن است، با حكمى كه بعد از آن آمدهاست. خداوند مىفرمايد: ما ننسخ من آية او نُنْسِها نأت بخير منها او مثلها....(2)
نسخ كتاب به معناى انتقال صورت آن به كتاب ديگر است. اين امر، سبب ازاله و رفع صورت اول نمىگردد، بلكه موجب «اثبات» همان صورت در مادّه ديگرى مىشود. گاهى از اين معنا به «استنساخ» تعبير مىشود. خداوند مىفرمايد: إنا كنا نستنسخ ما كنتم (3) تعملون.(4)
به اعتقاد زرقانى نسخ در لغت عرب در دو معنا به كار رفتهاست:
1. ازاله و اعدام چيزى: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلانَبِىٍّ إِلّا إِذا تَمَنَّى أَلْقىَ الشَّيْطانُ فِى أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ ...؛ خداوند، القاى شيطان را، نابود كرده و از ميان مىبرد. تناسخ قرون و ازمان كه در لغت به كار رفته نيز به همين معناست.
2. انتقال و تحويل يك چيز به چيز ديگر با بقاى آن. نسخ كتاب به همين معناست؛ زيرا در استنساخ نوعى نقل و انتقال وجود دارد و قرآن در آيه إنّا كنّا نستنسخ ما كنتم تعملون، به همين مطلب اشاره دارد. منظور قرآن، نقل اعمال به صحيفهها و از صحيفهها به غير آن است.(5)
در اينكه كدام يك از معانى ازاله، تغيير، ابطال و انتقال، معناى حقيقى و كدام معناى مجازى واژه نسخ است، ميان دانشمندان اختلاف وجود دارد. دكتر مصطفى زيد، پس از ذكر آراى گوناگون، نظريّه ابوالحسين بصرى كه نسخ را حقيقت در ازاله و مجاز در نقل و انتقال مىداند، ترجيح داده براى اثبات مدعاى خويش، مواردى را از عهد قديم و نيز از استعمالات قرآن كريم شاهد مىآورد.(6)
تعريف اصطلاحى
تعريف دقيق آن عبارت است از:
رفعُ حُكمٍ - كانَ يَقتضى الدّوامَ حَسَب ظاهِرِه - بتشريع لاحقٍ بحيثُ لايمكنُ اجتماعهما معاً إمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً؛
برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشريع بعدى، بهگونهاى كه ذاتاً يا به دليل خاص، امكان اجتماع آن دو وجود نداشته باشد.
گزيده مطالب
1. نسخ در لغت به چند معنا به كار رفتهاست: تغيير، ازاله و اعدام، ابطال و انتقال. نسخ به معناى انتقال، همان استنساخ است.
2. معناى حقيقى نسخ همان ازاله است و مجازاً در نقل و انتقال به كار رفتهاست.
3. نسخ در اصطلاح يعنى: برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشريع بعدى، بهگونهاى كه ذاتاً يا به جهت نصّ شرعى، امكان اجتماع آن دو حكم وجود نداشته باشد.
شروط نسخ
اركان نسخ عبارتند از: منسوخ (حكم اول)؛ منسوخبه (حكم دوم)، و ناسخ، كه هريك داراى شروطى هستند.
بسيارى از متقدمان بر اثر بىتوجهى به حقيقت نسخ، آن را بر تخصيص و تقييد و جز اينها اطلاق كردهاند.(7)
ابنتيميه مىگويد:
در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معناى ظاهرى كه ظهورش به جهت معارضى قوىتر ترك مىشده، داخل در منسوخ بوده است؛ مثل تخصيص عام و تقييد مطلق.
ابنقيم: منظور عموم بزرگان سلف از ناسخ و منسوخ، گاهى رفع كلى حكم بوده است؛ همان گونه كه در اصطلاح متأخران است و گاهى رفع دلالت عام و مطلق و ظاهر و غير آن بهواسطه تخصيص يا تقييد و يا تفسير و تبيين آن بوده است. حتى آنان استثنا و شرط و صفت را نيز نسخ مىناميدند؛ چراكه متضمن رفع و برداشتن دلالت ظاهرى كلامند....
شاطبى: آنچه از سخن متقدمان آشكار مىگردد اين است كه نسخ در عقيده آنان اعم از بيان اصوليان بوده است. آنان گاهى به تقييد مطلق و به تخصيص عام و به بيان مبهم و مجمل، نسخ اطلاق مىكردهاند؛ همانگونه كه رفع حكم شرعى به دليل حكم شرعى متأخر را رفع مىدانستهاند. دليل اين امر اشتراك همه آنها در يك مفهوم، يعنى عدم اراده امر متقدم بودهاست.(8)
زرقانى معتقد است كه براى تحقق نسخ، چهار شرط لازم است:
1. منسوخ حكم شرعى باشد؛
2. دليل رفع حكم، دليلى شرعى باشد؛
3. دليل رافع، متأخر از دليل اول بوده همانند اتصال قيد به مقيد به دليل اول متصل نباشد؛
4. ميان دليل اول و دليل دوم تعارض حقيقى وجود داشته باشد.(9)
اين كه شرط چهارم به چه ميزان در تحقق نسخ دخيل است، خود محل بحث است. با مراجعه به آياتى كه در نظر عموم قرآنشناسان از آيات ناسخ و منسوخند، مواردى يافت مىشود كه تعارض ميان دو دليل، تعارض حقيقى نيست.(10) به عبارت ديگر، هر دو دليل (دليل اول و دليل دوم) ذاتاً قابل جمعند، و آنچه باعث شده، ميان آن دو تنافى افتد، ورود نص و دليل خاص بوده است، و اين امر، همان نكته دقيقى است كه التمهيد به خوبى به آن توجه نموده و در تعريف خود آن را گنجانيدهاست.
بنابراين يكى از شرايط تحقق نسخ، وجود تعارض ميان دو دليل است؛ خواه تعارض ذاتى و حقيقى، و خواه تعارض به دليل خاص. از اينرو مىتوان مدعى شد كه همه تعاريفى كه فاقد اين خصوصيت باشند، جامع نيستند.
مطلب ديگرى كه لازم است به آن توجه شود اين است كه تعارض ميان دو دليل، بايد تعارضى تام و كلى باشد و در مواردى كه تعارض جزئى است، نظير مطلق و مقيد، عام و خاص، مبهم و مفسر و مجمل و مبين، نسخ تحقق نمىيابد. تقابل ميان ناسخ و منسوخ از نوع تضاد است، كه امكان اجتماع هر دو وجود ندارد، بلكه يكى جايگزين ديگرى مىگردد.
شباهتى ميان نسخ و تخصيص وجود دارد كه موجب اشتباه بعضى گرديده است. نسخ نوعى تخصيص است؛ با اين تفاوت كه يكى (نسخ)، تخصيص اَزمانى است، وديگرى (تخصيص) را مىتوان نسخ اَفرادى ناميد.
زرقانى مىگويد:
به جهت تشابه ميان اين دو، بعضى از دانشمندان دچار اشتباه گرديدهاند. گروهى از آنان، وقوع نسخ در شريعت را به زعم آن كه آنچه را نسخ مىناميم، تخصيص است، انكار كردهاند و عدهاى مواردى از تخصيص را در باب نسخ داخل نموده و بىدليل در شماره منسوخاتِ قرآن، افزودهاند.(11)
شرايط حكم منسوخ (حكم اول)
1. حكم شرعى باشد. بنابراين حكم عقلى و نيز آنچه مربوط به اخبار و وقايع خارجى است، از مدار بحث خارج مىشود. به عنوان مثال اگر با آمدن تشريعى، اباحه اصليه كه از حكم عقل استنباط شده است از بين برود، اصطلاحاً به آن نسخ گفته نمىشود. ذكر اين نكته نيز لازم است كه حكم شرعى، اعم از تكليفى و وضعى است. بنابراين نيازى به تفصيلى كه در تعريف آيةاللَّه خوئى آمده است، نيست.
2. منسوخ محدود به زمان معينى نشده باشد. تمامى احكامى كه از ابتدا و بهگونهاى صريح، محدود به زمانى شدهاند، با پايان يافتن زمان حكم به طور قهرى منتفى مىشوند. ارتفاع حكم در اين صورت از مصاديق نسخ اصطلاحى نيست.
شرط فوق از آنجا برمىآيد كه گفتهاند: دليل منسوخ بايد ظهور در استمرار و دوام داشته باشد.
آيةاللَّه خوئى بر اين باورند كه ظهور حكم منسوخ در استمرار، زمانى است كه هيچگونه شائبهاى از محدوديت زمانى در آن وجود نداشته باشد. اگر در آيهاى، اشارهاى به احتمال پايانيافتن حكم در زمانى شده باشد، اين مورد نيز خارج از نسخ مصطلح خواهد بود. ايشان بر همين اساس در مورد آيات 109 از سوره بقره و 15 از سوره نساء كه بسيارى آنها را در شمار آيات منسوخ گرفتهاند، منسوخ بودن اين آيات را رد كردهاند.(12)
اما به نظر مىرسد، ايجاد چنين محدوديتى در اصطلاح روا نباشد، زيرا آنچه مهم است، استفاده استمرار و دوام، از حكم اول است، و اين امر تا زمانى كه حكم صراحتاً محدود به زمان مشخص و معينى نشده باشد وجود دارد. به عنوان مثال در آيه پانزده از سوره نساء: فامسكُوهُنَّ فِى البيوتِ حتَّى يتوفّاهُنَّ الموت أو يجعلَ اللَّهُ لَهُن سبيلاً؛ آنان (=زنان) را در خانهها نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد، يا خدا راهى براى آنان قراردهد. گرچه از تعبير در آيه، احتمال رفع اين حكم در آينده داده مىشود، ولى صرف احتمال، نمىتواند به اصل استمرار و دوام حكم لطمهاى وارد سازد؛ به عبارت ديگر، مادام كه حكم ديگرى نيايد، اين حكم به قوت خود باقى بوده و همين اندازه براى اصطلاح نسخ كافى است.
دقت در تعريفى كه از سوى آيةاللَّه خوئى ارائه شده است، نشان مىدهد كه اين تعريف، متضمن اين شرط (ظهور حكم منسوخ در استمرار و دوام) حتى به همان معناىمورد نظر ايشان، نيست. نسخ در نظر ايشان، يعنى رفعُ أمرٍ ثابتٍ فِى الشريعةِ المقدسةِ، بِارتفاعِ أمَدِه وزمانِه، سَواء أكان ذلكَ الأمرُ المرتفعُ مِنَ الأحكامِ التكليفية أمِ الوضعية.... از تعريف فوق، هيچگاه، دوام زمانى امرى كه قبلاً در شريعت مقدس ثابت بوده است، استفاده نمىگردد؛ بلكه تعبير «بارتفاع أمده و زمانه» موهم اين امر است كه آن شريعت، داراى اَمَد و زمانى در ظاهر بوده است؛ در حالى كه منظور ايشان، دقيقاً برخلاف معنايى است كه از ظاهر تعريف استفاده مىگردد. در ميان كسانى كه نسخ اصطلاحى را تعريف نمودهاند، هيچكس تعبير «بارتفاع اَمَده وزمانه» را به كار نبردهاست.
شرايط حكم منسوخٌ به (حكم دوم)
1. از نظر زمانى متأخر از زمان منسوخ باشد.
2. تشريع آن از سوى شارع صورت گرفته باشد. بنابراين بر اساس عقل يا اجماع نمىتوان حكم سابق را <نسخ» نمود؛ بلكه دليل شرعى حكم دوم، منحصراً در كتاب و سنت محدود مىگردد.
اگر ما عقل و اجماع را از آن جهت كه تأييد شرعى دارند، به عنوان ادلّه شرعيه بهحساب آوريم، تمام تعاريفى كه نسخ را «رفع الحكم الشرعى بدليل شرعى متأخّر» دانستهاند، مورد اشكال قرار مىگيرند و تنها تعريف استاد معرفت كه به جاى «دليل شرعى» از عنوان <تشريع» استفاده كرده است، از اين اشكال در امان است.
3. دليل منسوخٌ به، بايد همسان با دليل منسوخ باشد. بنابراين براى نسخ آيهاى مىتوان به آيهاى ديگر و يا حديث متواتر قطعىالصدور استناد نمود. اما هيچگاه آيه با خبر واحد نسخ نمىگردد و نيز حديث و سنت متواتر با خبر غير متواتر نسخ نمىشود. عدم توجه به اين نكته، باعث گرديده است برخى به بهانه نسخ با نوعى بىپروايى با آيات قرآن برخورد نموده و نسخ آيه را به خبر واحد جايز دانستهاند.(13)
شرط ناسخ
ناسخ تنها و تنها بايد شارع حكيم باشد. پيامبر و امامان معصوم(ع) چون از منبع وحى سخن مىگويند (وما ينطق عن الهوى، إن هو إلّا وحى يوحى) به آنان نيز اطلاق شارع مىگردد. جز اينان، ديگران حقّى در نسخ ندارند.
نسخ شرايط ديگرى را نيز داراست. يكى از مهمترين شرايطى كه در نسخ مراعات آن واجب است، اين است كه نسخ تنها به حكم منسوخ، تعلق مىگيرد و نه به لفظ آن؛ به عبارت ديگر در مورد آيات قرآن كريم، تشريع سابق كه بيانگر حكمى بودهاست، پس از آمدن ناسخ، از مجموعه آيات الهى حذف نمىگردد. آنچه رفع مىشود، حكم آيه است و نه خود آيه. التزام به نسخ آيه، كه از آن به « نسخ تلاوت» تعبير مىشود، نوعى التزام به تحريف قرآن كريم است كه هيچ مسلمانى آن را نمىپذيرد. كسانى كه در تعريف نسخ گفتهاند: رفع الحكم الشرعي... گويا به همين مطلب توجه داشتهاند كه نسخ، رفع حكم است و نه رفع تلاوت. متأسفانه بسيارى از دانشمندان اهل سنت كه شيفته افزايش آيات ناسخ و منسوخ بودهاند، قائل به نسخ تلاوت نيز شدهاند.
تعريف دقيق آيةاللَّه معرفت نيز از اين كاستى سالم نمانده است. به نظر ايشان، نسخ:
هو رفع تشريع سابق -كان يقتضى الدوام حسب ظاهره- بتشريع لاحق بحيث لايمكن اجتماعهما معاً....
اين تعريف مىتواند شامل نسخ تلاوت گردد؛ زيرا رفع تشريع سابق به دو گونه متصور است:
1. رفع حكم.
2. رفع حكم با لفظ و تلاوت.
از همه آنچه گفتهآمد، برمىآيد كه شروط نسخ به قرار زير است:
1. منسوخ (دليل اول) حكم شرعى باشد و نه عقلى.
2. منسوخ محدود به زمان معينى نشده باشد.
3. منسوخٌبه (دليل دوم) متأخر از زمان منسوخ باشد.
4. تشريع منسوخٌبه، از سوى شارع صورت گرفته باشد.
5. دليل منسوخٌبه، همسنگ با دليل منسوخ باشد.
6. ميان دليل اول و دليل دوم، تعارضِ ذاتى و يا به دليل خاص وجود داشتهباشد.
7. تعارض ميان دو دليل تعارضى تام و كلى باشد.
8. ناسخ فقط شارع مقدس باشد.
با توجه به شروط ياد شده، تعريف آيةاللَّه معرفت را با اضافهكردن يك قيد و حذف بعضى از قيود غيرلازم، مىتوان بهترين تعريف از نسخ اصطلاحى دانست؛ بدين ترتيب:
رَفْع حُكم -كانَ يَقْتَضى الدَّوامَ حَسَبَ ظاهرِهِ - بتَشْريعٍ لاحِقٍ بحيث لايُمكِنُ اجتماعُهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً.
گزيده مطالب
1. نسخ در اصطلاح قدما در مورد تخصيص عام، تقييد مطلق، بيان مجمل و نيز نسخ به معناى خاص آن به كار مىرفته و به همين جهت شمار آيات ناسخ و منسوخ به عقيده آنان بسيار زياد بوده است.
2. اركان نسخ عبارتند از: منسوخ، منسوخٌبه و ناسخ.
3. براى تحقق نسخ اصطلاحى در اركان سهگانه، هشت شرط لازم است.
4. تعريف دقيق نسخ چنين است: «رفع حكمٍ -كان يقتضى الدّوامَ حَسَبَ ظاهره- بِتشريعٍ لاحقٍ بحيثُ لايمكنُ اجتماعهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نصّاً».
امكان و وقوع نسخ
قرآن مجيد خود در چند آيه به وقوع نسخ در قرآن تصريح فرموده است:
ما نَنْسَخ مِنْ آيةٍ أَوْ نُنْسِها نأتِ بخيرٍ منها او مثلها.(14) وَإِذا بَدَّلْنا آيةً مكان آيةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بما يُنَزِّل قالوا إنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ....(15) يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ ويُثْبِتُ وعِنْدَهُ أُمّالْكِتاب.(16)
نسخ دو معنا دارد: حقيقى و مجازى.
معناى حقيقى نسخ عبارت است از: پديد آمدن رأى جديد. آنچه در وضع قوانين جديد بشرى رخ مىدهد، از رهگذر كشف مجهولات و يا برخورد با معضلات و تنگناهايى است كه در مقام عمل، قانونگذاران باآن روبهرو هستند. در هر دو صورت نسخ قانون قبلى و وضع قانون جديد، حاكى از ضعف و جهل قانونگذاران درمورد قانون و واقعيّتهاى عينى و عملى است.
در تشريع احكام و قوانين دينى مسأله به چه صورت است؟
آيا تغيير و تبديل در احكام دينى وجود داشته است؟ يا خير؟
در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه اين امر با علم مطلق شارع مقدّس سازگارى دارد؟
همه مىدانيم كه احكام، تابع مصالح و مفاسدند و به عبارت ديگر، اين مصالح و مفاسدموجودند كه گاهى اقتضاى حكم وجوب و استحباب و زمانى اقتضاى حكمحرمت و كراهت، دارند. شارع مقدّس با در نظر گرفتن همين مصلحتها ومفسدههاست كه ارادهاش به جَعْل قانون تعلق مىگيرد. در پارهاى از موارد، مصلحت يامفسده در يك امرى، هميشگى نبوده محدود به زمانى خاص است. روشن است كهاراده شارع نيز از همان آغاز به صورت موقّت و محدود به آن تعلّق مىگيرد. بازگشتنسخ شرعى در تمام حالات آن، به محدوديّت مصلحت يا مفسده موجود است،كه پايان يافته و اراده حكم سابق نيز كه در مدار مصلحت يا مفسده وجود داشته،پايان يافتهاست. البته بديهى است كه شارع از همان آغاز، زمان پايان يافتنمصلحت يا مفسده و در نتيجه پايانيافتن حكم و آغاز حكم جديد را مىدانستهاست.(17)
نسخ به اين معنا، حقيقتاً نسخ نيست كه حكايت از جهل قانونگذار به مصالح و مفاسد كند. بلكه بدين معناست كه «حكم مجعول از همان آغاز مقيد به زمان خاصى بوده است كه خدا بدان آگاه است؛ هرچند مردم به آن جاهل بوده گمان هميشگى بودن آن را داشتهاند و ارتفاع حكم پس از انقضاى زمان آن صورت گرفته است.(18)
بنابراين نسخ در احكام دينى، به معناى مجازى و ظاهرى است؛ نه معناى واقعى كه مستلزم جهل و عدم علم خداوند به مصالح و مفاسد باشد.
با اين توضيح معلوم مىگردد كه هيچ مانع عقلى براى وجود نسخ به اين معنا در احكام دينى وجود ندارد و آنان كه امكان وقوع نسخ را انكار كردهاند، معناى حقيقى و مجازى نسخ را از هم تمييز ندادهاند. علاوه بر عدم منع عقلى نسبت به امكان نسخ، دليل نقلىِ روشن نيز بر وقوع آن وجود دارد. افزونتر اينكه: وقوع پديدهاى، محكمترين دليل بر امكان آن است.
ما در بيان دليل نقلى فقط به دو آيه استناد كرده از پرداختن به روايات فراوانى كه در اين زمينه وجود دارد چشم مىپوشيم.
آيه اول: ما نَنْسخْ من آيةٍ او نُنسها نأتِ بخيرٍ منها او مِثْلِها...؛(19) هر حكمى را نسخكنيم،يا آن را به (دست) فراموشى بسپاريم، بهتر از آن، يا مانندش را مىآوريم....
آيه فوق يكى از آياتى است كه به روشنى بر امكان بلكه وقوع نسخ، دلالت دارد.(20)
آيه دوم: وإذا بدَّلْنا آيةً مكانَ آيةٍ واللَّه أعلمُ بما ينزلُ، قالوا إنّما أنت مفترٍ؛(21) و چون حكمى را در جاى حكمى ديگر بياوريم -و خدا به آنچه به تدريج نازل مىكند داناتر است- مىگويند: «جز اين نيست كه تو دروغ بافى.»
علامه طباطبائى در اين مورد مىگويد:
اين آيه اشاره به نسخ و حكمت آن دارد و پاسخى است به اتّهامى كه يهوديان و مشركان به پيامبر مىزدند. معناى سخن خداوند اين است كه آيه دوم را با تغيير، به جاى آيه اول قرار داديم... مشركان پيامبر را مورد خطاب قرار داده او را متهم مىنمودند كه به خدا دروغ مىبندد؛ چراكه تبديل يك قول به قول ديگر، و اعتقاد به رأيى و عدول از آن در مرحله ديگر از ساحت خداوند دور است.
خداوند در پاسخ به اينان مىفرمايد: بل أكثرهم لايعلمون؛ اينان حقيقت اين تبديل و حكمتى را كه منجر به اين تفسير شدهاست نمىدانند. احكام الهى، تابع مصالح بندگان است و برخى از مصلحتها با تغيير اوضاع و احوال و زمانها، تغيير مىيابند. در نتيجه ضرورى است كه احكام نيز تغيير يابند.(22)
گزيده مطالب
1. نسخ در دو معناى حقيقى و مجازى به كار مىرود. معناى حقيقى آن « ظهور رأى و نظر جديد» و معناى مجازى آن «اظهار رأى و نظر جديد» است.
2. نسخى كه در آيات و روايات از آن سخن به ميان آمده است، نسخ به معناى مجازى آن است.
3. برخى به خاطر عدم توجه به كاربرد دوگانه نسخ و به جهت معقولنبودن نسخ به معناى حقيقى آن در مورد خداوند، منكر امكان و وقوع نسخ گرديدهاند.
اقسام نسخ
بسيارى از دانشمندان علوم قرآنى، نسخ در قرآن را به سه قسم تقسيم نمودهاند:
الف) نسخ تلاوت و حكم
همانطور كه از معناى آن پيداست، مدعيان وقوع اين قسم از نسخ، معتقدند كه آيه يا آياتى بوده كه تلاوت آنها همراه با حكمشان نسخ گرديده است. مثالى كه معمولاً در اين مورد ذكر كردهاند بر اساس روايتى از عايشه است. وى گفتهاست: از جمله آيات نازل شده بر پيامبر اين آيه بود: عَشْرُ رَضَعاتٍ معلوماتٍ يُحَرّمْن (ده مرتبه شيردادن معلوم، باعث حرمت مىشود) اين آيه با حكمِ پنجبار، نسخ گرديد. رسولخدا وفات نمود؛ در حالى كه اين آيه در ميان مردم قراءت مىگرديد.(23)
جالب اين جاست كه در بيان چگونگى از بين رفتن آيه گفتهاند: صحيفهاى كه آيه بر آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زير تخت بود و وقتى آنان مشغول دفن رسول خدا بودند، حيوانى داخل شده و آن را خورده است!
باطل بودن اين سخنان و بطلان قول به نسخ در اين قسم به قدرى روشن است كه نيازى به ابطال از سوى شيعه ندارد. آنچه نقل شده است، خبر واحدى است كه خواستهاند با آن، وجود آيهاى را كه كسى از آن خبر نداشته اثبات كنند، آنگاه با همان خبر، نسخ آن را نيز ثابت نمايند. محققان اهل سنت خود به انكار اين قسم پرداختهاند.
صبحى صالح پذيرش اين قسم را مولودِ عشق و شيفتگى طرفداران كثرت نسخ در قرآن دانسته كه با جرأت شگفتى چنين ادعايى نمودهاند.(24)
اين قسم از نسخ مستلزم وقوع تحريف در قرآن نيز خواهد بود.
ب) نسخ تلاوت بدون حكم
منظور اين است كه لفظ آيهاى، نسخ و از متن قرآن حذف شده است؛ ولى حكمى كه با آن آيه نازل شده است، همچنان ادامه دارد و بدان عمل مىشود. كسانى كه چنين نسخى را معتقدند، مىگويند: در سوره نور آيه رجم (الشيخ والشيخة اذا زَنيا فارجموهما البتة، نكالاً من اللَّه...) وجود داشته، سپس تلاوت آن نسخ گرديد، ولى حكم رجم پيرمرد و پيرزن زناكار، همچنان باقى است.
در نقل ديگرى اين آيه را از آيات سوره احزاب، كه آياتش برابر آيات سوره بقره بوده است، دانستهاند!(25)
بهعقيده شيعه، اينقسم از نسخ نيز، همانند قسماول، ممنوع و در قرآن اتفاق نيفتادهاست. آنچه در اين باره نقل گرديده است، اولاً، از يك يا دو نمونه بيشتر نيست، و همين موارد نيز اخبار آحادى هستند كه درباره قرآن - كه ثبوتش با تواتر ونسخ آن نيز با تواتر بايد باشد- كاربردى نداشته از اعتبار ساقطند. آيةاللَّه خوئى دراينباره مىگويد:
نسخِ امر مهمى چون آيه قرآن، اگر واقع شده باشد، نقل آن شيوع پيدا مىنمود و دليل روشن بر كذب راوى همين است كه ديگران آن را نقل نكردهاند....(26)
التزام به چنين نسخى به معناى التزام به تحريفِ قرآن است كه هيچ مسلمانى آن را قبول ندارد.
ج) نسخ حكم بدون تلاوت
اين قسم، تنها قسمى است كه نسخ در آن واقع شده است. مؤلّفانى كه درباره ناسخ و منسوخ و بررسى آيات آن كتاب نوشتهاند، همگى در اين قسم كوشيدهاند.(27)
آياتى از قرآن مجيد كه نسخ گرديدهاند، نسخ فقط در ناحيه حكم آنها واقع شدهاست؛ امّا لفظ آيه و تلاوت همچنان در قرآن محفوظ مانده است.
در اين قسم، سه نوع نسخ مورد بحث قرار گرفته است:
الف) نسخ قرآن به قرآن.
ب) نسخ قرآن به خبر متواتر.
ج) نسخ قرآن به خبر واحد.
در مورد نوع اول بحثى وجود ندارد.
در مورد نوع دوم دانشمندان اختلافنظر دارند. بعضى قائل به جواز و برخى ديگر قائل به منع شدهاند. تجويزكنندگان نيز خود به دو گروه تقسيم شدهاند: آنانكه قائل به وقوع چنين نسخى هستند، و آنانكه مىگويند جايز است ولى واقع نشده است.
قائلان به جواز چنين استدلال كردهاند كه نسخ قرآن به سنت، نه بالذات و نه بالغير، محال نيست. ذاتاً كه روشن است. استحاله بالغير نيز ندارد چون، همانگونه كه قرآن وحىِ الهى است، سنّت نيز وحى از جانب خداست. خداوند خود فرمودهاست: وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ الاّ وَحْىٌ يُوحى.(28)
زرقانى به دنبال اين بحث چنين نتيجهگيرى مىكند: نسخ قرآن به سنّت مانع عقلى و شرعى ندارد؛ منتها چنين نسخى واقع نشدهاست و دليل كسانى كه قائل به وقوعند تمام نيست.(29)
آيةاللَّه خوئى در اين مورد معتقدند:
حكم ثابت به وسيله قرآن، با سنّت متواتر يا با اجماع قطعى، كه كاشف از صدور نسخ از معصوم باشد، نسخ مىگردد. اين نوع نسخ، اشكال عقلى و نقلى ندارد. بنابراين اگر در موردى ثابت شد، قبول مىكنيم والاّ ملتزم به نسخ نخواهيم شد.(30) ظاهراً چنين نسخى در قرآن واقع نشده است.
امّا نوع سوم، يعنى نسخ قرآن به خبر واحد، چون يكى از شرايطِ دليل ناسخ، همسنگبودن با دليل منسوخ است، چنين نسخى ممكن نيست.
گزيده مطالب
1. اقسام نسخ در قرآن عبارت است از: نسخ تلاوت و حكم؛ نسخ تلاوت بدون حكم؛ نسخ حكم بدون تلاوت. شيعه و محقّقان اهل سنّت تنها قسم سوم را صحيح مىدانند.
2. نسخ حكم بدون تلاوت در قرآن كريم به چند صورت متصور است: نسخ قرآن به قرآن، نسخ قرآن به خبر متواتر و نسخ قرآن به خبر واحد. صورت سوم باطل است و صورت دوم گرچه محال نيست، اما واقع نشده است.
بررسى آيات ناسخ و منسوخ
اگر از افراطى كه برخى در زمينه اكتشاف <نسخ» در قرآن كردهاند، بگذريم، با يك سير اجمالى در اقوالِ بزرگانِ قرآنشناس روشن مىگردد كه به تدريج با ضابطهمند شدن اصطلاح نسخ، دايره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گرديده و نظر محقّقان متأخر خط بطلانى بر نظريّه طرفداران فراوانى نسخ كشيده است بهگونهاى كه: <پيشينيان تا حدود پانصد آيه را منسوخ مىدانستند.»(31)
مصطفى زيد در كتاب خود، موارد ادّعايىِ نسخ را نزد متقدمان اينگونه گزارش مىكند:
ابوعبداللَّه، محمدبن حزم 214 مورد؛ ابوجعفر نحاس 134 مورد؛ ابنسلامه 213 مورد، و ابنجوزى 247 مورد را از مصاديق نسخ دانستهاند.(32)
سيوطى در الاتقان ضمن ردّ طرفداران كثرت نسخ، در يك بررسى در مورد آياتنسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذكر نموده است كه عبارتند از: سوره بقره شش آيه، آلعمران يك آيه، نساء دو آيه، مائده سه آيه، انفال سه آيه، نور دوآيه، احزاب يك آيه، مجادله يك آيه، ممتحنه يك آيه، مزّمّل يك آيه. مجموعه آيات منسوخ نزد سيوطى، 21 آيه است كه در منسوخبودن يك مورد هم ترديد مىنمايد. زرقانى نيز به پيروى از سيوطى همين آيات را مورد بررسى قرار داده است.(33)
دكتر صبحى صالح پس از بيان اين مطلب كه محقّقان، آيات منسوخ قرآن را اندك مىدانند، به نظر سيوطى اشاره نموده مىگويد: «اگر بررسى نماييم، درمىيابيم آياتى كه پذيراى نسخند افزون بر ده آيه نخواهند بود.»(34)
آيةاللَّه محمدهادى معرفت در بررسىهاى خود، تنها هشت آيه را منسوخ مىداند، كه عبارتند از: آيه نجوا، آيه عدد مقاتلان، آيه اِمتاع، آيه جزاى فاحشه، آيه توارث به ايمان، آيات صفح، آيات معاهده و آيات تدريجىبودن تشريع قتال.(35)
علاّمه شعرانى نيز به پنج مورد از نسخ معتقد است.(36) آيةاللَّه خوئى، جز يك مصداق براى نسخ قائل نيست و آن آيه نجواست.(37)
سيد اسماعيل صدر افزون بر آيه نجوا، آيه 65 سوره انفال را نيز منسوخ مىداند.(38)
در پايان اين بحث آيات ناسخ و منسوخ در تفسير الميزان را انتخاب نموده به اختصار توضيح خواهيم داد.
1. آيه عفو و بخشش
...فاعْفوا واصْفَحوا حتّى يَأتِىَ اللَّه بأَمْرِه.(39) اين آيه دستور به گذشت از اهل كتاب درآغاز هجرت مىدهد. چراكه هنوز مسلمانان قدرت قابل ملاحظهاى نداشتند. علاّمه طباطبائى مىگويد: «گفتهاند اين آيه با آيه قتال نسخ گرديده است.»(40) آيه قتال عبارت است از: قاتِلوا الَّذين لايؤمنونَ باللهِ ولا بالْيَوم الآخِرِ وَلا يُحرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّه وَرَسُولُه ولايدينون دينَ الْحَقِ من الّذين اوُتُوا الكتابَ حتَّى يُعطُوا الجزيَةَ عَنْ يدٍ وهُم صاغِرون؛(41) با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام كردهاند، حرام نمىدارند و متديّن به دين حق نمىگردند، كارزار كنيد تا با (كمال) خوارى به دست خود جزيه دهند.
از اين كه علاّمه پس از نقل نسخ آيه سوره بقره، بر آن ايرادى نگرفته، چنين برمىآيد كه نظر خود وى نيز در اين زمينه، مثبت بوده است.
2. آيه نسخ حرمت زناشويى در شبهاى ماه رمضان
أُحِلَّ لَكُمْ ليلَةَ الصّيامِ الرَّفَثُ إلى نساءِكُم هُنَّ لباسٌ لكم واَنتم لِباسٌ لَهُنَّ...(42) در شبهاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد....
اين آيه با نزولش حرمت را نسخ و حليّتِ نزديكى با همسران را تشريع نمود؛ همانگونه كه گروهى از مفسّران اين عقيده را دارند و تعابيرى نظير أُحِلَّ لكم و كُنتم تختانون و فتابَ عليكم و فالآن باشروهنّ در آيه، اشعار يا دلالت بر حرمت سابق مىكند.(43)
3. آيه جزاى فاحشه
واللاّتى يأتينَ الْفاحِشَةَ من نِساءِكُم فاستشهدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً منكُمْ فإِن شَهِدُوا فَاَمْسِكوهُنَّ فىِ البيوتِ حتَّى يتوفّاهُنَّ الْمَوتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبيلاً؛(44) و از زنان شما، كسانى كه مرتكب زنا مىشوند، چهار تن از ميان خود (مسلمانان) بر آنان گواه گيريد؛ پس اگر شهادت دادند، آنان (زنان) را در خانهها نگاه داريد تا مرگشان فرارسد، يا خدا راهى براى آنان قرار دهد.
علاّمه مىنويسند:
ظاهراً همانگونه كه گروهى از مفسّران گفتهاند: مراد از «فاحشه» در اين آيه «زنا» ست وروايت نمودهاند كه: پيامبر، هنگام نزول آيه جَلْد(45) فرمود: اين همان «سَبيلى» است كهخدا براى زنان زناكار قرار دادهاست. شاهد بر اين مطلب اين است كه آيه با جمله أويجعل اللَّه لَهُنَّ سبيلاً ظهور بر اين مطلب دارد كه حكمِ آيه در آينده نسخ مىگردد.
ترديد در آيه اشعار دارد به اين كه ممكن است اين حكم نسخ شود و چنين نيز شد؛ حكم جَلْد و تازيانه، حكم حبس ابد آنها را نسخ نمود و بديهى است كه حكمى كه در اواخر زمان حيات پيامبر و پس از آن حضرت بر زنان زناكار جارى مىگرديد، زدن تازيانه بود و نه حبس ابد آنها در خانه. بنابراين آيه با فرض اين كه دلالت بر حكم زنان زناكار داشته باشد، با آيه جَلْد (الزّانية والزّانى، فاجلدوا كُلَّ واحدٍ منهما مأة جَلْدة...؛ به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد...) نسخ گرديده است.(46)
4. آيه توارث از طريق ايمان
إِنَّ الذينَ آمنوا وهاجَروا وجاهَدوا بأموالِهم وأَنْفُسِهِم فى سبيل اللَّهِ والّذينَ آوَوْا ونَصَروا أولئك بعضُهم أولياءُ بعضٍ...؛(47) كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و كسانى كه (مهاجران را) پناه دادهاند و يارى كردهاند، آنان ياران يكديگرند....
از بيان علاّمه طباطبائى چنين استفاده مىشود كه، ولايت بر ارث با اخوّت دينى و نه نَسَب و قرابت، در آغاز هجرت، ميان مهاجران و انصار، امرى مسلّم بوده است. پيامبر ميان اصحاب خويش عقد اخوّت برقرار نمود و آنان با همين اخوّت از يكديگر ارث مىبردند. مجمعالبيان از امام باقر(علیه السلام) نقل مىكند: اِنَّهم كانُوا يَتَوارثونَ بالمُؤاخاة؛ مسلمانان به سبب برادرى دينى از يكديگر ارث مىبرند.
درّالمنثور به نقل از ابنعبّاس مىگويد: پيامبر ميان اصحاب خويش برادرى ايجاد نمود و بعضى را وارث بعضى ديگر گرداند؛ تا آنگاه كه آيه وأُولوا الأرحامِ بعضُهم أَوْلى ببعضٍ فى كتاب اللَّه؛(48) و خويشاوندان (طبق) كتاب خدا، بعضى (نسبت) به بعضى اولويّت دارند (و) بر مؤمنان و مهاجران (مقدّمند)...، نازل گرديد.
با نزول اين آيه، ارث به نَسَب، جاى توارث به ايمان را گرفت.(49)
5. آيه نجوا
يا أَيُّهَا الذينَ آمَنوا إِذا ناجيتم الرَسُول فَقَدّموا بينَ يَدَى نَجواكم صَدَقة...؛(50) اىكسانى كه ايمان آوردهايد، هرگاه با پيامبر (خدا) گفتوگوى محرمانه مىكنيد، پيش از گفتوگوى محرمانه خود صدقهاى تقديم بداريد....
آيه فوق را همه قرآنشناسان شيعى و بسيارى از دانشمندان سنّى، جزو آيات منسوخ قرآن مىدانند. قبلاً اشاره كرديم آيةاللَّه خوئى، تنها مصداق نسخ در قرآن را همين آيه دانسته است. در شأن نزول اين آيه گفتهاند: مسلمانان در اثر كثرت سؤالات غيرلازم، وقت پيامبر را بىنتيجه مىگرفتند، اين آيه نازل شد و براى هر بار صحبت، انفاق يك درهم را به عنوان صدقه واجب نمود.
علاّمه طباطبائى مىگويد:
مؤمنان و صحابه، نجوا با پيامبر را براى خوف از بخشش مال، ترك نمودند و هيچكس جز علىّبن ابىطالب با پيامبر سخن نگفت. على(علیه السلام) ده مرتبه اقدام به اين كار نمود و براى هر مرتبه يك صدقه داد؛ تا آنكه آيه بعدى از همين سوره نازل شد و شديداً صحابه و مؤمنان را مورد عتاب قرار داد: ءَأَشفَقْتُم اَنْ تُقَدِّموا بَيْنَ يَدى نجواكُم صَدَقات...؛ آيا ترسيديد كه پيش از گفتوگوى محرمانه خود، صدقهاى تقديم بداريد....
با نزول اين آيه، حكم آيه سابق نسخ گرديد.(51)
گزيده مطالب
1. با ضابطهمند شدن اصطلاحِ نسخ، ديگر نظريات بعضى از متقدّمان كه شمار آيات منسوخ را تا پانصد آيه ذكر نمودهاند، ارزش علمى خود را از دست دادهاست.
2. قرآنشناسان شيعى و سنّىِ معاصر تعداد آيات منسوخ را بسيار اندك مىدانند. دكتر صبحى صالح ده آيه، آيةاللَّه معرفت هشت آيه، علامه شعرانى و علامه طباطبائى پنج آيه و آيةاللَّه العظمى خوئى فقط يك آيه را در كل قرآن منسوخ مىدانند.
3. پنج مورد از آيات منسوخ عبارتند از: آيه عفو و صفح؛ آيه نسخ حرمت زناشويى در شبهاى رمضان؛ آيه جزاى فاحشه؛ آيه توارث از طريق ايمان؛ آيه نجوا.
پرسش
1. نسخ را در لغت و اصطلاح تعريف نماييد.
2. شروط نسخ را بيان كنيد.
3. دو آيه از قرآن را كه بر وقوع نسخ دلالت دارند، ذكر نماييد.
4. معناى حقيقى و مجازى نسخ در قوانين را بيان نموده، توضيح دهيد نسخ در احكام دينى مربوط به كداميك است.
5. كدام يك از اقسام نسخ در قرآن صحيح است؟ علت بطلان بقيه چيست؟
6. آيا نسخ قرآن به خبر متواتر و خبر واحد صحيح است؟ بر فرض صحّت، چنين نسخى واقع شده است؟
7. سه مورد از آيات منسوخ را همراه با آيات ناسخ آن، ذكر نموده مختصراً توضيح دهيد.
پژوهش
1. به نظر شما سير تحول تعاريف نسخ از سوى دانشمندان از نظر زمانى با پديدآمدن مكاتب بيان، خطاب و رفع به طور كامل منطبق بوده است؟ چرا؟
2. با مراجعه به اقوال متقدمان، محدوده و قلمرو نسخ در اصطلاح آنان را با قلمرو نسخِ اصطلاحىِ مورد نظر متأخّران مقايسه نماييد.
3. در زمينه «بَداء» در مكتب كلامى شيعه تحقيقى ارائه دهيد.
4. نسخ تلاوت و حكم و نسخ تلاوت بدون حكم از سوى بعضى از اهل سنت تأييد شده است. موارد ادّعاشده را نقل و سپس نقد نماييد.
5. پنج نمونه از آيات ادعايى نسخشده (غير از موارد ذكرشده در كتاب) را مورد تجزيه و تحليل قرارداده، نظر نهايى خويش را در ردّ يا قبول نسخ آنها بيان كنيد.
1. ر.ك: فيروزآبادى، القاموس المحيط.
2. بقره (2) آيه 106.
3. جاثيه (45) آيه 29.
4. مناهل العرفان، ج2، ص175.
5. ر.ك: النسخ فى القرآن كريم، ص55 - 65.
6. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص287.
7. نحّاس، النّاسخ والمنسوخِ، مقدمه دكتر سليمانبن ابراهيم، ج1، ص102 و 103.
8. مناهل العرفان، ج2، ص180.
9. به عنوان مثال: بقره (2) آيه 234 و 240؛ جهت توضيح بيشتر ر.ك: فصل دهم.
10. مناهل العرفان، ج2، ص184.
11. ر.ك: البيان، ص 288 و 359.
12. توضيح بيشتر در اين زمينه در فصل هشتم خواهدآمد.
13. بقره(2) آيه 106.
14. نحل(16) آيه 101.
15. رعد(13) آيه 39.
16. ر.ك: دروس فى علم الاصول، الحلقة الثانيه، ص301؛ و نيز ر.ك: الميزان، ج12، ص346، ذيل آيه 101 سورهنحل.
17. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص297-280 و التمهيد، ج 2، ص 275 .
18. بقره(2) آيه 106.
19. براى توضيح بيشتر، ر.ك: الميزان، ج1، ص249 - 254.
20. نحل(16) آيه 101.
21. الميزان، ج12، ص345 و 346.
22. ر.ك: البرهان، ج1، ص169 و 170؛ الاتقان، ج2، ص705؛ مناهل العرفان، ج2، ص212.
23. مباحث فى علوم القرآن، ص256.
24. البرهان، ج2، ص166.
25. البيان، ص285.
26. الاتقان، ج2، ص706.
27. الاتقان، ج2، ص701؛ مناهل العرفان، ج2، ص237.
28. مناهل العرفان، ج2، ص244.
29. البيان، ص286.
30. الفوز الكبير فى اصول التفسير.
31. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص106 و 107.
32. ر.ك: الاتقان، ج2، ص708 - 712؛ مناهل العرفان، ج2، ص256 - 270.
33. مباحث فى علوم القرآن، ص273 و 274.
34. ر.ك: التمهيد، ج2، ص300 - 316.
35. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص107.
36. البيان، ص373 - 380.
37. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص107.
38. بقره (2) آيه 109 .
39. الميزان، ج1، ص257.
40. توبه (9) آيه 29.
41. بقره(2) آيه 187.
42. الميزان، ج2، ص45.
43. نساء(4) آيه 15.
44. نور (24) آيه 2.
45. الميزان، ج4، ص233.
46. انفال(8) آيه 72.
47. احزاب(33) آيه 6.
48. ر.ك: الميزان، ج9، ص141 - 143 و نيز ر.ك: التمهيد، ج2، ص309 و 310.
49. مجادله(58) آيه 12.
50. الميزان، ج19، ص189؛ البيان، ص373 - 380؛ التمهيد، ج2، ص300.
منبع:درسنامه علوم قرآنى سطح 1
« نسخ» در لغت به معانى مختلفى آمده است كه عبارتند از: ازاله، تغيير، ابطال و چيزى را جاى چيز ديگر قرار دادن. نَسَخَ الكتاب: كَتَبَه عن معارضة؛ كتاب را از طريق مقابلهنمودن نوشت.(1)
جوهرى در صحاح گويد: نسخ به دو معناى ازاله و تغيير به كار مىرود. نَسَخَتِ الشمسُ الظِّلَّ: أزالته ونَسَخَتِ الرّيحُ آثارَ الدّار: غَيَّرتْها؛ آفتاب سايه را از بين برد و باد، آثار و بقاياى خانه را تغييرداد.
جوهرى نسخ آيه به آيه را، زايلنمودن و ازبينبردن مثل حكم آيه مىداند.
راغب اصفهانى در مفردات مىگويد:
نسخ، يعنى از بين بردن چيزى به واسطه چيزى كه پس از آن مىآيد؛ مثل از بين بردن آفتاب، سايه را و سايه، آفتاب را و پيرى، جوانى را. از واژه نسخ گاه معناى «ازاله» و گاه معناى «اثبات» (ضدّ آن) فهميده مىشود.
نسخ قرآن به معناى ازاله و از بين بردن حكم آن است، با حكمى كه بعد از آن آمدهاست. خداوند مىفرمايد: ما ننسخ من آية او نُنْسِها نأت بخير منها او مثلها....(2)
نسخ كتاب به معناى انتقال صورت آن به كتاب ديگر است. اين امر، سبب ازاله و رفع صورت اول نمىگردد، بلكه موجب «اثبات» همان صورت در مادّه ديگرى مىشود. گاهى از اين معنا به «استنساخ» تعبير مىشود. خداوند مىفرمايد: إنا كنا نستنسخ ما كنتم (3) تعملون.(4)
به اعتقاد زرقانى نسخ در لغت عرب در دو معنا به كار رفتهاست:
1. ازاله و اعدام چيزى: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلانَبِىٍّ إِلّا إِذا تَمَنَّى أَلْقىَ الشَّيْطانُ فِى أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ ...؛ خداوند، القاى شيطان را، نابود كرده و از ميان مىبرد. تناسخ قرون و ازمان كه در لغت به كار رفته نيز به همين معناست.
2. انتقال و تحويل يك چيز به چيز ديگر با بقاى آن. نسخ كتاب به همين معناست؛ زيرا در استنساخ نوعى نقل و انتقال وجود دارد و قرآن در آيه إنّا كنّا نستنسخ ما كنتم تعملون، به همين مطلب اشاره دارد. منظور قرآن، نقل اعمال به صحيفهها و از صحيفهها به غير آن است.(5)
در اينكه كدام يك از معانى ازاله، تغيير، ابطال و انتقال، معناى حقيقى و كدام معناى مجازى واژه نسخ است، ميان دانشمندان اختلاف وجود دارد. دكتر مصطفى زيد، پس از ذكر آراى گوناگون، نظريّه ابوالحسين بصرى كه نسخ را حقيقت در ازاله و مجاز در نقل و انتقال مىداند، ترجيح داده براى اثبات مدعاى خويش، مواردى را از عهد قديم و نيز از استعمالات قرآن كريم شاهد مىآورد.(6)
تعريف اصطلاحى
تعريف دقيق آن عبارت است از:
رفعُ حُكمٍ - كانَ يَقتضى الدّوامَ حَسَب ظاهِرِه - بتشريع لاحقٍ بحيثُ لايمكنُ اجتماعهما معاً إمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً؛
برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشريع بعدى، بهگونهاى كه ذاتاً يا به دليل خاص، امكان اجتماع آن دو وجود نداشته باشد.
گزيده مطالب
1. نسخ در لغت به چند معنا به كار رفتهاست: تغيير، ازاله و اعدام، ابطال و انتقال. نسخ به معناى انتقال، همان استنساخ است.
2. معناى حقيقى نسخ همان ازاله است و مجازاً در نقل و انتقال به كار رفتهاست.
3. نسخ در اصطلاح يعنى: برداشتن حكمى - كه در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشريع بعدى، بهگونهاى كه ذاتاً يا به جهت نصّ شرعى، امكان اجتماع آن دو حكم وجود نداشته باشد.
شروط نسخ
اركان نسخ عبارتند از: منسوخ (حكم اول)؛ منسوخبه (حكم دوم)، و ناسخ، كه هريك داراى شروطى هستند.
بسيارى از متقدمان بر اثر بىتوجهى به حقيقت نسخ، آن را بر تخصيص و تقييد و جز اينها اطلاق كردهاند.(7)
ابنتيميه مىگويد:
در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معناى ظاهرى كه ظهورش به جهت معارضى قوىتر ترك مىشده، داخل در منسوخ بوده است؛ مثل تخصيص عام و تقييد مطلق.
ابنقيم: منظور عموم بزرگان سلف از ناسخ و منسوخ، گاهى رفع كلى حكم بوده است؛ همان گونه كه در اصطلاح متأخران است و گاهى رفع دلالت عام و مطلق و ظاهر و غير آن بهواسطه تخصيص يا تقييد و يا تفسير و تبيين آن بوده است. حتى آنان استثنا و شرط و صفت را نيز نسخ مىناميدند؛ چراكه متضمن رفع و برداشتن دلالت ظاهرى كلامند....
شاطبى: آنچه از سخن متقدمان آشكار مىگردد اين است كه نسخ در عقيده آنان اعم از بيان اصوليان بوده است. آنان گاهى به تقييد مطلق و به تخصيص عام و به بيان مبهم و مجمل، نسخ اطلاق مىكردهاند؛ همانگونه كه رفع حكم شرعى به دليل حكم شرعى متأخر را رفع مىدانستهاند. دليل اين امر اشتراك همه آنها در يك مفهوم، يعنى عدم اراده امر متقدم بودهاست.(8)
زرقانى معتقد است كه براى تحقق نسخ، چهار شرط لازم است:
1. منسوخ حكم شرعى باشد؛
2. دليل رفع حكم، دليلى شرعى باشد؛
3. دليل رافع، متأخر از دليل اول بوده همانند اتصال قيد به مقيد به دليل اول متصل نباشد؛
4. ميان دليل اول و دليل دوم تعارض حقيقى وجود داشته باشد.(9)
اين كه شرط چهارم به چه ميزان در تحقق نسخ دخيل است، خود محل بحث است. با مراجعه به آياتى كه در نظر عموم قرآنشناسان از آيات ناسخ و منسوخند، مواردى يافت مىشود كه تعارض ميان دو دليل، تعارض حقيقى نيست.(10) به عبارت ديگر، هر دو دليل (دليل اول و دليل دوم) ذاتاً قابل جمعند، و آنچه باعث شده، ميان آن دو تنافى افتد، ورود نص و دليل خاص بوده است، و اين امر، همان نكته دقيقى است كه التمهيد به خوبى به آن توجه نموده و در تعريف خود آن را گنجانيدهاست.
بنابراين يكى از شرايط تحقق نسخ، وجود تعارض ميان دو دليل است؛ خواه تعارض ذاتى و حقيقى، و خواه تعارض به دليل خاص. از اينرو مىتوان مدعى شد كه همه تعاريفى كه فاقد اين خصوصيت باشند، جامع نيستند.
مطلب ديگرى كه لازم است به آن توجه شود اين است كه تعارض ميان دو دليل، بايد تعارضى تام و كلى باشد و در مواردى كه تعارض جزئى است، نظير مطلق و مقيد، عام و خاص، مبهم و مفسر و مجمل و مبين، نسخ تحقق نمىيابد. تقابل ميان ناسخ و منسوخ از نوع تضاد است، كه امكان اجتماع هر دو وجود ندارد، بلكه يكى جايگزين ديگرى مىگردد.
شباهتى ميان نسخ و تخصيص وجود دارد كه موجب اشتباه بعضى گرديده است. نسخ نوعى تخصيص است؛ با اين تفاوت كه يكى (نسخ)، تخصيص اَزمانى است، وديگرى (تخصيص) را مىتوان نسخ اَفرادى ناميد.
زرقانى مىگويد:
به جهت تشابه ميان اين دو، بعضى از دانشمندان دچار اشتباه گرديدهاند. گروهى از آنان، وقوع نسخ در شريعت را به زعم آن كه آنچه را نسخ مىناميم، تخصيص است، انكار كردهاند و عدهاى مواردى از تخصيص را در باب نسخ داخل نموده و بىدليل در شماره منسوخاتِ قرآن، افزودهاند.(11)
شرايط حكم منسوخ (حكم اول)
1. حكم شرعى باشد. بنابراين حكم عقلى و نيز آنچه مربوط به اخبار و وقايع خارجى است، از مدار بحث خارج مىشود. به عنوان مثال اگر با آمدن تشريعى، اباحه اصليه كه از حكم عقل استنباط شده است از بين برود، اصطلاحاً به آن نسخ گفته نمىشود. ذكر اين نكته نيز لازم است كه حكم شرعى، اعم از تكليفى و وضعى است. بنابراين نيازى به تفصيلى كه در تعريف آيةاللَّه خوئى آمده است، نيست.
2. منسوخ محدود به زمان معينى نشده باشد. تمامى احكامى كه از ابتدا و بهگونهاى صريح، محدود به زمانى شدهاند، با پايان يافتن زمان حكم به طور قهرى منتفى مىشوند. ارتفاع حكم در اين صورت از مصاديق نسخ اصطلاحى نيست.
شرط فوق از آنجا برمىآيد كه گفتهاند: دليل منسوخ بايد ظهور در استمرار و دوام داشته باشد.
آيةاللَّه خوئى بر اين باورند كه ظهور حكم منسوخ در استمرار، زمانى است كه هيچگونه شائبهاى از محدوديت زمانى در آن وجود نداشته باشد. اگر در آيهاى، اشارهاى به احتمال پايانيافتن حكم در زمانى شده باشد، اين مورد نيز خارج از نسخ مصطلح خواهد بود. ايشان بر همين اساس در مورد آيات 109 از سوره بقره و 15 از سوره نساء كه بسيارى آنها را در شمار آيات منسوخ گرفتهاند، منسوخ بودن اين آيات را رد كردهاند.(12)
اما به نظر مىرسد، ايجاد چنين محدوديتى در اصطلاح روا نباشد، زيرا آنچه مهم است، استفاده استمرار و دوام، از حكم اول است، و اين امر تا زمانى كه حكم صراحتاً محدود به زمان مشخص و معينى نشده باشد وجود دارد. به عنوان مثال در آيه پانزده از سوره نساء: فامسكُوهُنَّ فِى البيوتِ حتَّى يتوفّاهُنَّ الموت أو يجعلَ اللَّهُ لَهُن سبيلاً؛ آنان (=زنان) را در خانهها نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد، يا خدا راهى براى آنان قراردهد. گرچه از تعبير در آيه، احتمال رفع اين حكم در آينده داده مىشود، ولى صرف احتمال، نمىتواند به اصل استمرار و دوام حكم لطمهاى وارد سازد؛ به عبارت ديگر، مادام كه حكم ديگرى نيايد، اين حكم به قوت خود باقى بوده و همين اندازه براى اصطلاح نسخ كافى است.
دقت در تعريفى كه از سوى آيةاللَّه خوئى ارائه شده است، نشان مىدهد كه اين تعريف، متضمن اين شرط (ظهور حكم منسوخ در استمرار و دوام) حتى به همان معناىمورد نظر ايشان، نيست. نسخ در نظر ايشان، يعنى رفعُ أمرٍ ثابتٍ فِى الشريعةِ المقدسةِ، بِارتفاعِ أمَدِه وزمانِه، سَواء أكان ذلكَ الأمرُ المرتفعُ مِنَ الأحكامِ التكليفية أمِ الوضعية.... از تعريف فوق، هيچگاه، دوام زمانى امرى كه قبلاً در شريعت مقدس ثابت بوده است، استفاده نمىگردد؛ بلكه تعبير «بارتفاع أمده و زمانه» موهم اين امر است كه آن شريعت، داراى اَمَد و زمانى در ظاهر بوده است؛ در حالى كه منظور ايشان، دقيقاً برخلاف معنايى است كه از ظاهر تعريف استفاده مىگردد. در ميان كسانى كه نسخ اصطلاحى را تعريف نمودهاند، هيچكس تعبير «بارتفاع اَمَده وزمانه» را به كار نبردهاست.
شرايط حكم منسوخٌ به (حكم دوم)
1. از نظر زمانى متأخر از زمان منسوخ باشد.
2. تشريع آن از سوى شارع صورت گرفته باشد. بنابراين بر اساس عقل يا اجماع نمىتوان حكم سابق را <نسخ» نمود؛ بلكه دليل شرعى حكم دوم، منحصراً در كتاب و سنت محدود مىگردد.
اگر ما عقل و اجماع را از آن جهت كه تأييد شرعى دارند، به عنوان ادلّه شرعيه بهحساب آوريم، تمام تعاريفى كه نسخ را «رفع الحكم الشرعى بدليل شرعى متأخّر» دانستهاند، مورد اشكال قرار مىگيرند و تنها تعريف استاد معرفت كه به جاى «دليل شرعى» از عنوان <تشريع» استفاده كرده است، از اين اشكال در امان است.
3. دليل منسوخٌ به، بايد همسان با دليل منسوخ باشد. بنابراين براى نسخ آيهاى مىتوان به آيهاى ديگر و يا حديث متواتر قطعىالصدور استناد نمود. اما هيچگاه آيه با خبر واحد نسخ نمىگردد و نيز حديث و سنت متواتر با خبر غير متواتر نسخ نمىشود. عدم توجه به اين نكته، باعث گرديده است برخى به بهانه نسخ با نوعى بىپروايى با آيات قرآن برخورد نموده و نسخ آيه را به خبر واحد جايز دانستهاند.(13)
شرط ناسخ
ناسخ تنها و تنها بايد شارع حكيم باشد. پيامبر و امامان معصوم(ع) چون از منبع وحى سخن مىگويند (وما ينطق عن الهوى، إن هو إلّا وحى يوحى) به آنان نيز اطلاق شارع مىگردد. جز اينان، ديگران حقّى در نسخ ندارند.
نسخ شرايط ديگرى را نيز داراست. يكى از مهمترين شرايطى كه در نسخ مراعات آن واجب است، اين است كه نسخ تنها به حكم منسوخ، تعلق مىگيرد و نه به لفظ آن؛ به عبارت ديگر در مورد آيات قرآن كريم، تشريع سابق كه بيانگر حكمى بودهاست، پس از آمدن ناسخ، از مجموعه آيات الهى حذف نمىگردد. آنچه رفع مىشود، حكم آيه است و نه خود آيه. التزام به نسخ آيه، كه از آن به « نسخ تلاوت» تعبير مىشود، نوعى التزام به تحريف قرآن كريم است كه هيچ مسلمانى آن را نمىپذيرد. كسانى كه در تعريف نسخ گفتهاند: رفع الحكم الشرعي... گويا به همين مطلب توجه داشتهاند كه نسخ، رفع حكم است و نه رفع تلاوت. متأسفانه بسيارى از دانشمندان اهل سنت كه شيفته افزايش آيات ناسخ و منسوخ بودهاند، قائل به نسخ تلاوت نيز شدهاند.
تعريف دقيق آيةاللَّه معرفت نيز از اين كاستى سالم نمانده است. به نظر ايشان، نسخ:
هو رفع تشريع سابق -كان يقتضى الدوام حسب ظاهره- بتشريع لاحق بحيث لايمكن اجتماعهما معاً....
اين تعريف مىتواند شامل نسخ تلاوت گردد؛ زيرا رفع تشريع سابق به دو گونه متصور است:
1. رفع حكم.
2. رفع حكم با لفظ و تلاوت.
از همه آنچه گفتهآمد، برمىآيد كه شروط نسخ به قرار زير است:
1. منسوخ (دليل اول) حكم شرعى باشد و نه عقلى.
2. منسوخ محدود به زمان معينى نشده باشد.
3. منسوخٌبه (دليل دوم) متأخر از زمان منسوخ باشد.
4. تشريع منسوخٌبه، از سوى شارع صورت گرفته باشد.
5. دليل منسوخٌبه، همسنگ با دليل منسوخ باشد.
6. ميان دليل اول و دليل دوم، تعارضِ ذاتى و يا به دليل خاص وجود داشتهباشد.
7. تعارض ميان دو دليل تعارضى تام و كلى باشد.
8. ناسخ فقط شارع مقدس باشد.
با توجه به شروط ياد شده، تعريف آيةاللَّه معرفت را با اضافهكردن يك قيد و حذف بعضى از قيود غيرلازم، مىتوان بهترين تعريف از نسخ اصطلاحى دانست؛ بدين ترتيب:
رَفْع حُكم -كانَ يَقْتَضى الدَّوامَ حَسَبَ ظاهرِهِ - بتَشْريعٍ لاحِقٍ بحيث لايُمكِنُ اجتماعُهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً.
گزيده مطالب
1. نسخ در اصطلاح قدما در مورد تخصيص عام، تقييد مطلق، بيان مجمل و نيز نسخ به معناى خاص آن به كار مىرفته و به همين جهت شمار آيات ناسخ و منسوخ به عقيده آنان بسيار زياد بوده است.
2. اركان نسخ عبارتند از: منسوخ، منسوخٌبه و ناسخ.
3. براى تحقق نسخ اصطلاحى در اركان سهگانه، هشت شرط لازم است.
4. تعريف دقيق نسخ چنين است: «رفع حكمٍ -كان يقتضى الدّوامَ حَسَبَ ظاهره- بِتشريعٍ لاحقٍ بحيثُ لايمكنُ اجتماعهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نصّاً».
امكان و وقوع نسخ
قرآن مجيد خود در چند آيه به وقوع نسخ در قرآن تصريح فرموده است:
ما نَنْسَخ مِنْ آيةٍ أَوْ نُنْسِها نأتِ بخيرٍ منها او مثلها.(14) وَإِذا بَدَّلْنا آيةً مكان آيةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بما يُنَزِّل قالوا إنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ....(15) يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ ويُثْبِتُ وعِنْدَهُ أُمّالْكِتاب.(16)
نسخ دو معنا دارد: حقيقى و مجازى.
معناى حقيقى نسخ عبارت است از: پديد آمدن رأى جديد. آنچه در وضع قوانين جديد بشرى رخ مىدهد، از رهگذر كشف مجهولات و يا برخورد با معضلات و تنگناهايى است كه در مقام عمل، قانونگذاران باآن روبهرو هستند. در هر دو صورت نسخ قانون قبلى و وضع قانون جديد، حاكى از ضعف و جهل قانونگذاران درمورد قانون و واقعيّتهاى عينى و عملى است.
در تشريع احكام و قوانين دينى مسأله به چه صورت است؟
آيا تغيير و تبديل در احكام دينى وجود داشته است؟ يا خير؟
در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه اين امر با علم مطلق شارع مقدّس سازگارى دارد؟
همه مىدانيم كه احكام، تابع مصالح و مفاسدند و به عبارت ديگر، اين مصالح و مفاسدموجودند كه گاهى اقتضاى حكم وجوب و استحباب و زمانى اقتضاى حكمحرمت و كراهت، دارند. شارع مقدّس با در نظر گرفتن همين مصلحتها ومفسدههاست كه ارادهاش به جَعْل قانون تعلق مىگيرد. در پارهاى از موارد، مصلحت يامفسده در يك امرى، هميشگى نبوده محدود به زمانى خاص است. روشن است كهاراده شارع نيز از همان آغاز به صورت موقّت و محدود به آن تعلّق مىگيرد. بازگشتنسخ شرعى در تمام حالات آن، به محدوديّت مصلحت يا مفسده موجود است،كه پايان يافته و اراده حكم سابق نيز كه در مدار مصلحت يا مفسده وجود داشته،پايان يافتهاست. البته بديهى است كه شارع از همان آغاز، زمان پايان يافتنمصلحت يا مفسده و در نتيجه پايانيافتن حكم و آغاز حكم جديد را مىدانستهاست.(17)
نسخ به اين معنا، حقيقتاً نسخ نيست كه حكايت از جهل قانونگذار به مصالح و مفاسد كند. بلكه بدين معناست كه «حكم مجعول از همان آغاز مقيد به زمان خاصى بوده است كه خدا بدان آگاه است؛ هرچند مردم به آن جاهل بوده گمان هميشگى بودن آن را داشتهاند و ارتفاع حكم پس از انقضاى زمان آن صورت گرفته است.(18)
بنابراين نسخ در احكام دينى، به معناى مجازى و ظاهرى است؛ نه معناى واقعى كه مستلزم جهل و عدم علم خداوند به مصالح و مفاسد باشد.
با اين توضيح معلوم مىگردد كه هيچ مانع عقلى براى وجود نسخ به اين معنا در احكام دينى وجود ندارد و آنان كه امكان وقوع نسخ را انكار كردهاند، معناى حقيقى و مجازى نسخ را از هم تمييز ندادهاند. علاوه بر عدم منع عقلى نسبت به امكان نسخ، دليل نقلىِ روشن نيز بر وقوع آن وجود دارد. افزونتر اينكه: وقوع پديدهاى، محكمترين دليل بر امكان آن است.
ما در بيان دليل نقلى فقط به دو آيه استناد كرده از پرداختن به روايات فراوانى كه در اين زمينه وجود دارد چشم مىپوشيم.
آيه اول: ما نَنْسخْ من آيةٍ او نُنسها نأتِ بخيرٍ منها او مِثْلِها...؛(19) هر حكمى را نسخكنيم،يا آن را به (دست) فراموشى بسپاريم، بهتر از آن، يا مانندش را مىآوريم....
آيه فوق يكى از آياتى است كه به روشنى بر امكان بلكه وقوع نسخ، دلالت دارد.(20)
آيه دوم: وإذا بدَّلْنا آيةً مكانَ آيةٍ واللَّه أعلمُ بما ينزلُ، قالوا إنّما أنت مفترٍ؛(21) و چون حكمى را در جاى حكمى ديگر بياوريم -و خدا به آنچه به تدريج نازل مىكند داناتر است- مىگويند: «جز اين نيست كه تو دروغ بافى.»
علامه طباطبائى در اين مورد مىگويد:
اين آيه اشاره به نسخ و حكمت آن دارد و پاسخى است به اتّهامى كه يهوديان و مشركان به پيامبر مىزدند. معناى سخن خداوند اين است كه آيه دوم را با تغيير، به جاى آيه اول قرار داديم... مشركان پيامبر را مورد خطاب قرار داده او را متهم مىنمودند كه به خدا دروغ مىبندد؛ چراكه تبديل يك قول به قول ديگر، و اعتقاد به رأيى و عدول از آن در مرحله ديگر از ساحت خداوند دور است.
خداوند در پاسخ به اينان مىفرمايد: بل أكثرهم لايعلمون؛ اينان حقيقت اين تبديل و حكمتى را كه منجر به اين تفسير شدهاست نمىدانند. احكام الهى، تابع مصالح بندگان است و برخى از مصلحتها با تغيير اوضاع و احوال و زمانها، تغيير مىيابند. در نتيجه ضرورى است كه احكام نيز تغيير يابند.(22)
گزيده مطالب
1. نسخ در دو معناى حقيقى و مجازى به كار مىرود. معناى حقيقى آن « ظهور رأى و نظر جديد» و معناى مجازى آن «اظهار رأى و نظر جديد» است.
2. نسخى كه در آيات و روايات از آن سخن به ميان آمده است، نسخ به معناى مجازى آن است.
3. برخى به خاطر عدم توجه به كاربرد دوگانه نسخ و به جهت معقولنبودن نسخ به معناى حقيقى آن در مورد خداوند، منكر امكان و وقوع نسخ گرديدهاند.
اقسام نسخ
بسيارى از دانشمندان علوم قرآنى، نسخ در قرآن را به سه قسم تقسيم نمودهاند:
الف) نسخ تلاوت و حكم
همانطور كه از معناى آن پيداست، مدعيان وقوع اين قسم از نسخ، معتقدند كه آيه يا آياتى بوده كه تلاوت آنها همراه با حكمشان نسخ گرديده است. مثالى كه معمولاً در اين مورد ذكر كردهاند بر اساس روايتى از عايشه است. وى گفتهاست: از جمله آيات نازل شده بر پيامبر اين آيه بود: عَشْرُ رَضَعاتٍ معلوماتٍ يُحَرّمْن (ده مرتبه شيردادن معلوم، باعث حرمت مىشود) اين آيه با حكمِ پنجبار، نسخ گرديد. رسولخدا وفات نمود؛ در حالى كه اين آيه در ميان مردم قراءت مىگرديد.(23)
جالب اين جاست كه در بيان چگونگى از بين رفتن آيه گفتهاند: صحيفهاى كه آيه بر آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زير تخت بود و وقتى آنان مشغول دفن رسول خدا بودند، حيوانى داخل شده و آن را خورده است!
باطل بودن اين سخنان و بطلان قول به نسخ در اين قسم به قدرى روشن است كه نيازى به ابطال از سوى شيعه ندارد. آنچه نقل شده است، خبر واحدى است كه خواستهاند با آن، وجود آيهاى را كه كسى از آن خبر نداشته اثبات كنند، آنگاه با همان خبر، نسخ آن را نيز ثابت نمايند. محققان اهل سنت خود به انكار اين قسم پرداختهاند.
صبحى صالح پذيرش اين قسم را مولودِ عشق و شيفتگى طرفداران كثرت نسخ در قرآن دانسته كه با جرأت شگفتى چنين ادعايى نمودهاند.(24)
اين قسم از نسخ مستلزم وقوع تحريف در قرآن نيز خواهد بود.
ب) نسخ تلاوت بدون حكم
منظور اين است كه لفظ آيهاى، نسخ و از متن قرآن حذف شده است؛ ولى حكمى كه با آن آيه نازل شده است، همچنان ادامه دارد و بدان عمل مىشود. كسانى كه چنين نسخى را معتقدند، مىگويند: در سوره نور آيه رجم (الشيخ والشيخة اذا زَنيا فارجموهما البتة، نكالاً من اللَّه...) وجود داشته، سپس تلاوت آن نسخ گرديد، ولى حكم رجم پيرمرد و پيرزن زناكار، همچنان باقى است.
در نقل ديگرى اين آيه را از آيات سوره احزاب، كه آياتش برابر آيات سوره بقره بوده است، دانستهاند!(25)
بهعقيده شيعه، اينقسم از نسخ نيز، همانند قسماول، ممنوع و در قرآن اتفاق نيفتادهاست. آنچه در اين باره نقل گرديده است، اولاً، از يك يا دو نمونه بيشتر نيست، و همين موارد نيز اخبار آحادى هستند كه درباره قرآن - كه ثبوتش با تواتر ونسخ آن نيز با تواتر بايد باشد- كاربردى نداشته از اعتبار ساقطند. آيةاللَّه خوئى دراينباره مىگويد:
نسخِ امر مهمى چون آيه قرآن، اگر واقع شده باشد، نقل آن شيوع پيدا مىنمود و دليل روشن بر كذب راوى همين است كه ديگران آن را نقل نكردهاند....(26)
التزام به چنين نسخى به معناى التزام به تحريفِ قرآن است كه هيچ مسلمانى آن را قبول ندارد.
ج) نسخ حكم بدون تلاوت
اين قسم، تنها قسمى است كه نسخ در آن واقع شده است. مؤلّفانى كه درباره ناسخ و منسوخ و بررسى آيات آن كتاب نوشتهاند، همگى در اين قسم كوشيدهاند.(27)
آياتى از قرآن مجيد كه نسخ گرديدهاند، نسخ فقط در ناحيه حكم آنها واقع شدهاست؛ امّا لفظ آيه و تلاوت همچنان در قرآن محفوظ مانده است.
در اين قسم، سه نوع نسخ مورد بحث قرار گرفته است:
الف) نسخ قرآن به قرآن.
ب) نسخ قرآن به خبر متواتر.
ج) نسخ قرآن به خبر واحد.
در مورد نوع اول بحثى وجود ندارد.
در مورد نوع دوم دانشمندان اختلافنظر دارند. بعضى قائل به جواز و برخى ديگر قائل به منع شدهاند. تجويزكنندگان نيز خود به دو گروه تقسيم شدهاند: آنانكه قائل به وقوع چنين نسخى هستند، و آنانكه مىگويند جايز است ولى واقع نشده است.
قائلان به جواز چنين استدلال كردهاند كه نسخ قرآن به سنت، نه بالذات و نه بالغير، محال نيست. ذاتاً كه روشن است. استحاله بالغير نيز ندارد چون، همانگونه كه قرآن وحىِ الهى است، سنّت نيز وحى از جانب خداست. خداوند خود فرمودهاست: وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ الاّ وَحْىٌ يُوحى.(28)
زرقانى به دنبال اين بحث چنين نتيجهگيرى مىكند: نسخ قرآن به سنّت مانع عقلى و شرعى ندارد؛ منتها چنين نسخى واقع نشدهاست و دليل كسانى كه قائل به وقوعند تمام نيست.(29)
آيةاللَّه خوئى در اين مورد معتقدند:
حكم ثابت به وسيله قرآن، با سنّت متواتر يا با اجماع قطعى، كه كاشف از صدور نسخ از معصوم باشد، نسخ مىگردد. اين نوع نسخ، اشكال عقلى و نقلى ندارد. بنابراين اگر در موردى ثابت شد، قبول مىكنيم والاّ ملتزم به نسخ نخواهيم شد.(30) ظاهراً چنين نسخى در قرآن واقع نشده است.
امّا نوع سوم، يعنى نسخ قرآن به خبر واحد، چون يكى از شرايطِ دليل ناسخ، همسنگبودن با دليل منسوخ است، چنين نسخى ممكن نيست.
گزيده مطالب
1. اقسام نسخ در قرآن عبارت است از: نسخ تلاوت و حكم؛ نسخ تلاوت بدون حكم؛ نسخ حكم بدون تلاوت. شيعه و محقّقان اهل سنّت تنها قسم سوم را صحيح مىدانند.
2. نسخ حكم بدون تلاوت در قرآن كريم به چند صورت متصور است: نسخ قرآن به قرآن، نسخ قرآن به خبر متواتر و نسخ قرآن به خبر واحد. صورت سوم باطل است و صورت دوم گرچه محال نيست، اما واقع نشده است.
بررسى آيات ناسخ و منسوخ
اگر از افراطى كه برخى در زمينه اكتشاف <نسخ» در قرآن كردهاند، بگذريم، با يك سير اجمالى در اقوالِ بزرگانِ قرآنشناس روشن مىگردد كه به تدريج با ضابطهمند شدن اصطلاح نسخ، دايره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گرديده و نظر محقّقان متأخر خط بطلانى بر نظريّه طرفداران فراوانى نسخ كشيده است بهگونهاى كه: <پيشينيان تا حدود پانصد آيه را منسوخ مىدانستند.»(31)
مصطفى زيد در كتاب خود، موارد ادّعايىِ نسخ را نزد متقدمان اينگونه گزارش مىكند:
ابوعبداللَّه، محمدبن حزم 214 مورد؛ ابوجعفر نحاس 134 مورد؛ ابنسلامه 213 مورد، و ابنجوزى 247 مورد را از مصاديق نسخ دانستهاند.(32)
سيوطى در الاتقان ضمن ردّ طرفداران كثرت نسخ، در يك بررسى در مورد آياتنسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذكر نموده است كه عبارتند از: سوره بقره شش آيه، آلعمران يك آيه، نساء دو آيه، مائده سه آيه، انفال سه آيه، نور دوآيه، احزاب يك آيه، مجادله يك آيه، ممتحنه يك آيه، مزّمّل يك آيه. مجموعه آيات منسوخ نزد سيوطى، 21 آيه است كه در منسوخبودن يك مورد هم ترديد مىنمايد. زرقانى نيز به پيروى از سيوطى همين آيات را مورد بررسى قرار داده است.(33)
دكتر صبحى صالح پس از بيان اين مطلب كه محقّقان، آيات منسوخ قرآن را اندك مىدانند، به نظر سيوطى اشاره نموده مىگويد: «اگر بررسى نماييم، درمىيابيم آياتى كه پذيراى نسخند افزون بر ده آيه نخواهند بود.»(34)
آيةاللَّه محمدهادى معرفت در بررسىهاى خود، تنها هشت آيه را منسوخ مىداند، كه عبارتند از: آيه نجوا، آيه عدد مقاتلان، آيه اِمتاع، آيه جزاى فاحشه، آيه توارث به ايمان، آيات صفح، آيات معاهده و آيات تدريجىبودن تشريع قتال.(35)
علاّمه شعرانى نيز به پنج مورد از نسخ معتقد است.(36) آيةاللَّه خوئى، جز يك مصداق براى نسخ قائل نيست و آن آيه نجواست.(37)
سيد اسماعيل صدر افزون بر آيه نجوا، آيه 65 سوره انفال را نيز منسوخ مىداند.(38)
در پايان اين بحث آيات ناسخ و منسوخ در تفسير الميزان را انتخاب نموده به اختصار توضيح خواهيم داد.
1. آيه عفو و بخشش
...فاعْفوا واصْفَحوا حتّى يَأتِىَ اللَّه بأَمْرِه.(39) اين آيه دستور به گذشت از اهل كتاب درآغاز هجرت مىدهد. چراكه هنوز مسلمانان قدرت قابل ملاحظهاى نداشتند. علاّمه طباطبائى مىگويد: «گفتهاند اين آيه با آيه قتال نسخ گرديده است.»(40) آيه قتال عبارت است از: قاتِلوا الَّذين لايؤمنونَ باللهِ ولا بالْيَوم الآخِرِ وَلا يُحرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّه وَرَسُولُه ولايدينون دينَ الْحَقِ من الّذين اوُتُوا الكتابَ حتَّى يُعطُوا الجزيَةَ عَنْ يدٍ وهُم صاغِرون؛(41) با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام كردهاند، حرام نمىدارند و متديّن به دين حق نمىگردند، كارزار كنيد تا با (كمال) خوارى به دست خود جزيه دهند.
از اين كه علاّمه پس از نقل نسخ آيه سوره بقره، بر آن ايرادى نگرفته، چنين برمىآيد كه نظر خود وى نيز در اين زمينه، مثبت بوده است.
2. آيه نسخ حرمت زناشويى در شبهاى ماه رمضان
أُحِلَّ لَكُمْ ليلَةَ الصّيامِ الرَّفَثُ إلى نساءِكُم هُنَّ لباسٌ لكم واَنتم لِباسٌ لَهُنَّ...(42) در شبهاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد....
اين آيه با نزولش حرمت را نسخ و حليّتِ نزديكى با همسران را تشريع نمود؛ همانگونه كه گروهى از مفسّران اين عقيده را دارند و تعابيرى نظير أُحِلَّ لكم و كُنتم تختانون و فتابَ عليكم و فالآن باشروهنّ در آيه، اشعار يا دلالت بر حرمت سابق مىكند.(43)
3. آيه جزاى فاحشه
واللاّتى يأتينَ الْفاحِشَةَ من نِساءِكُم فاستشهدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً منكُمْ فإِن شَهِدُوا فَاَمْسِكوهُنَّ فىِ البيوتِ حتَّى يتوفّاهُنَّ الْمَوتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبيلاً؛(44) و از زنان شما، كسانى كه مرتكب زنا مىشوند، چهار تن از ميان خود (مسلمانان) بر آنان گواه گيريد؛ پس اگر شهادت دادند، آنان (زنان) را در خانهها نگاه داريد تا مرگشان فرارسد، يا خدا راهى براى آنان قرار دهد.
علاّمه مىنويسند:
ظاهراً همانگونه كه گروهى از مفسّران گفتهاند: مراد از «فاحشه» در اين آيه «زنا» ست وروايت نمودهاند كه: پيامبر، هنگام نزول آيه جَلْد(45) فرمود: اين همان «سَبيلى» است كهخدا براى زنان زناكار قرار دادهاست. شاهد بر اين مطلب اين است كه آيه با جمله أويجعل اللَّه لَهُنَّ سبيلاً ظهور بر اين مطلب دارد كه حكمِ آيه در آينده نسخ مىگردد.
ترديد در آيه اشعار دارد به اين كه ممكن است اين حكم نسخ شود و چنين نيز شد؛ حكم جَلْد و تازيانه، حكم حبس ابد آنها را نسخ نمود و بديهى است كه حكمى كه در اواخر زمان حيات پيامبر و پس از آن حضرت بر زنان زناكار جارى مىگرديد، زدن تازيانه بود و نه حبس ابد آنها در خانه. بنابراين آيه با فرض اين كه دلالت بر حكم زنان زناكار داشته باشد، با آيه جَلْد (الزّانية والزّانى، فاجلدوا كُلَّ واحدٍ منهما مأة جَلْدة...؛ به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد...) نسخ گرديده است.(46)
4. آيه توارث از طريق ايمان
إِنَّ الذينَ آمنوا وهاجَروا وجاهَدوا بأموالِهم وأَنْفُسِهِم فى سبيل اللَّهِ والّذينَ آوَوْا ونَصَروا أولئك بعضُهم أولياءُ بعضٍ...؛(47) كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و كسانى كه (مهاجران را) پناه دادهاند و يارى كردهاند، آنان ياران يكديگرند....
از بيان علاّمه طباطبائى چنين استفاده مىشود كه، ولايت بر ارث با اخوّت دينى و نه نَسَب و قرابت، در آغاز هجرت، ميان مهاجران و انصار، امرى مسلّم بوده است. پيامبر ميان اصحاب خويش عقد اخوّت برقرار نمود و آنان با همين اخوّت از يكديگر ارث مىبردند. مجمعالبيان از امام باقر(علیه السلام) نقل مىكند: اِنَّهم كانُوا يَتَوارثونَ بالمُؤاخاة؛ مسلمانان به سبب برادرى دينى از يكديگر ارث مىبرند.
درّالمنثور به نقل از ابنعبّاس مىگويد: پيامبر ميان اصحاب خويش برادرى ايجاد نمود و بعضى را وارث بعضى ديگر گرداند؛ تا آنگاه كه آيه وأُولوا الأرحامِ بعضُهم أَوْلى ببعضٍ فى كتاب اللَّه؛(48) و خويشاوندان (طبق) كتاب خدا، بعضى (نسبت) به بعضى اولويّت دارند (و) بر مؤمنان و مهاجران (مقدّمند)...، نازل گرديد.
با نزول اين آيه، ارث به نَسَب، جاى توارث به ايمان را گرفت.(49)
5. آيه نجوا
يا أَيُّهَا الذينَ آمَنوا إِذا ناجيتم الرَسُول فَقَدّموا بينَ يَدَى نَجواكم صَدَقة...؛(50) اىكسانى كه ايمان آوردهايد، هرگاه با پيامبر (خدا) گفتوگوى محرمانه مىكنيد، پيش از گفتوگوى محرمانه خود صدقهاى تقديم بداريد....
آيه فوق را همه قرآنشناسان شيعى و بسيارى از دانشمندان سنّى، جزو آيات منسوخ قرآن مىدانند. قبلاً اشاره كرديم آيةاللَّه خوئى، تنها مصداق نسخ در قرآن را همين آيه دانسته است. در شأن نزول اين آيه گفتهاند: مسلمانان در اثر كثرت سؤالات غيرلازم، وقت پيامبر را بىنتيجه مىگرفتند، اين آيه نازل شد و براى هر بار صحبت، انفاق يك درهم را به عنوان صدقه واجب نمود.
علاّمه طباطبائى مىگويد:
مؤمنان و صحابه، نجوا با پيامبر را براى خوف از بخشش مال، ترك نمودند و هيچكس جز علىّبن ابىطالب با پيامبر سخن نگفت. على(علیه السلام) ده مرتبه اقدام به اين كار نمود و براى هر مرتبه يك صدقه داد؛ تا آنكه آيه بعدى از همين سوره نازل شد و شديداً صحابه و مؤمنان را مورد عتاب قرار داد: ءَأَشفَقْتُم اَنْ تُقَدِّموا بَيْنَ يَدى نجواكُم صَدَقات...؛ آيا ترسيديد كه پيش از گفتوگوى محرمانه خود، صدقهاى تقديم بداريد....
با نزول اين آيه، حكم آيه سابق نسخ گرديد.(51)
گزيده مطالب
1. با ضابطهمند شدن اصطلاحِ نسخ، ديگر نظريات بعضى از متقدّمان كه شمار آيات منسوخ را تا پانصد آيه ذكر نمودهاند، ارزش علمى خود را از دست دادهاست.
2. قرآنشناسان شيعى و سنّىِ معاصر تعداد آيات منسوخ را بسيار اندك مىدانند. دكتر صبحى صالح ده آيه، آيةاللَّه معرفت هشت آيه، علامه شعرانى و علامه طباطبائى پنج آيه و آيةاللَّه العظمى خوئى فقط يك آيه را در كل قرآن منسوخ مىدانند.
3. پنج مورد از آيات منسوخ عبارتند از: آيه عفو و صفح؛ آيه نسخ حرمت زناشويى در شبهاى رمضان؛ آيه جزاى فاحشه؛ آيه توارث از طريق ايمان؛ آيه نجوا.
پرسش
1. نسخ را در لغت و اصطلاح تعريف نماييد.
2. شروط نسخ را بيان كنيد.
3. دو آيه از قرآن را كه بر وقوع نسخ دلالت دارند، ذكر نماييد.
4. معناى حقيقى و مجازى نسخ در قوانين را بيان نموده، توضيح دهيد نسخ در احكام دينى مربوط به كداميك است.
5. كدام يك از اقسام نسخ در قرآن صحيح است؟ علت بطلان بقيه چيست؟
6. آيا نسخ قرآن به خبر متواتر و خبر واحد صحيح است؟ بر فرض صحّت، چنين نسخى واقع شده است؟
7. سه مورد از آيات منسوخ را همراه با آيات ناسخ آن، ذكر نموده مختصراً توضيح دهيد.
پژوهش
1. به نظر شما سير تحول تعاريف نسخ از سوى دانشمندان از نظر زمانى با پديدآمدن مكاتب بيان، خطاب و رفع به طور كامل منطبق بوده است؟ چرا؟
2. با مراجعه به اقوال متقدمان، محدوده و قلمرو نسخ در اصطلاح آنان را با قلمرو نسخِ اصطلاحىِ مورد نظر متأخّران مقايسه نماييد.
3. در زمينه «بَداء» در مكتب كلامى شيعه تحقيقى ارائه دهيد.
4. نسخ تلاوت و حكم و نسخ تلاوت بدون حكم از سوى بعضى از اهل سنت تأييد شده است. موارد ادّعاشده را نقل و سپس نقد نماييد.
5. پنج نمونه از آيات ادعايى نسخشده (غير از موارد ذكرشده در كتاب) را مورد تجزيه و تحليل قرارداده، نظر نهايى خويش را در ردّ يا قبول نسخ آنها بيان كنيد.
پی نوشت :
1. ر.ك: فيروزآبادى، القاموس المحيط.
2. بقره (2) آيه 106.
3. جاثيه (45) آيه 29.
4. مناهل العرفان، ج2، ص175.
5. ر.ك: النسخ فى القرآن كريم، ص55 - 65.
6. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص287.
7. نحّاس، النّاسخ والمنسوخِ، مقدمه دكتر سليمانبن ابراهيم، ج1، ص102 و 103.
8. مناهل العرفان، ج2، ص180.
9. به عنوان مثال: بقره (2) آيه 234 و 240؛ جهت توضيح بيشتر ر.ك: فصل دهم.
10. مناهل العرفان، ج2، ص184.
11. ر.ك: البيان، ص 288 و 359.
12. توضيح بيشتر در اين زمينه در فصل هشتم خواهدآمد.
13. بقره(2) آيه 106.
14. نحل(16) آيه 101.
15. رعد(13) آيه 39.
16. ر.ك: دروس فى علم الاصول، الحلقة الثانيه، ص301؛ و نيز ر.ك: الميزان، ج12، ص346، ذيل آيه 101 سورهنحل.
17. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص297-280 و التمهيد، ج 2، ص 275 .
18. بقره(2) آيه 106.
19. براى توضيح بيشتر، ر.ك: الميزان، ج1، ص249 - 254.
20. نحل(16) آيه 101.
21. الميزان، ج12، ص345 و 346.
22. ر.ك: البرهان، ج1، ص169 و 170؛ الاتقان، ج2، ص705؛ مناهل العرفان، ج2، ص212.
23. مباحث فى علوم القرآن، ص256.
24. البرهان، ج2، ص166.
25. البيان، ص285.
26. الاتقان، ج2، ص706.
27. الاتقان، ج2، ص701؛ مناهل العرفان، ج2، ص237.
28. مناهل العرفان، ج2، ص244.
29. البيان، ص286.
30. الفوز الكبير فى اصول التفسير.
31. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص106 و 107.
32. ر.ك: الاتقان، ج2، ص708 - 712؛ مناهل العرفان، ج2، ص256 - 270.
33. مباحث فى علوم القرآن، ص273 و 274.
34. ر.ك: التمهيد، ج2، ص300 - 316.
35. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص107.
36. البيان، ص373 - 380.
37. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علاّمه»، ص107.
38. بقره (2) آيه 109 .
39. الميزان، ج1، ص257.
40. توبه (9) آيه 29.
41. بقره(2) آيه 187.
42. الميزان، ج2، ص45.
43. نساء(4) آيه 15.
44. نور (24) آيه 2.
45. الميزان، ج4، ص233.
46. انفال(8) آيه 72.
47. احزاب(33) آيه 6.
48. ر.ك: الميزان، ج9، ص141 - 143 و نيز ر.ك: التمهيد، ج2، ص309 و 310.
49. مجادله(58) آيه 12.
50. الميزان، ج19، ص189؛ البيان، ص373 - 380؛ التمهيد، ج2، ص300.
منبع:درسنامه علوم قرآنى سطح 1