کودتا و ارزيابي کودتا با تأکيد بر نقش انگلستان (قسمت دوم)
منبع: راسخون
چگونگي انجام کودتا:
1-سردار اسعد بختياري که از مالکين بزرگ و در بين ايل بختياري صاحب نفوذ بود و امکان جمع آوري سپاهي براي اشغال تهران را داشت اما ضعف از اختلاف نظر خانها بود.
2-«سالار جنگ»که او هم گروههاي مسلحي داشت و يکي از فئودالها بود.
3-نصرت الدوله که خود طرفدار قرارداد 1991م،بود و براي تصويب آن کوشش کرده بود و هنگام اقامت در لندن نقشه کودتا را تنظيم و براي اجرا به ايران بازگشته بود.
4-سيد ضياءالدين مدير روزنامه رعد که متمايل به سياست انگلستان بود. براي تزلزل حکومت سپهدار به همه اتباع انگليس دستور داده شد که خاک ايران را ترک گويند به علاوه بانک شاهنشاهي اعلام داشت به زودي هرگونه مبادله پول ايراني متوقف مي شود و به طور ساختگي ارزش اسکناس ايران را پايين آوردند.بنابرپيشنهاد آيرون سايد (ژنرال انگليسي و فرمانده سپاهيان بريتانيا) رضاخان فرمانده لشگر قزاق گرديد (1)و در آستانه تصرف تهران سفارت انگليس با ژاندارمري و گروههاي مسلح تماس گرفت که در مقابل تصرف تهران مقاومت نکنند و به يگانهاي ژاندارمري که مأمور پيشگيري شدند اسلحه کافي داده نشد و ضامن توپها را نيز بسته بودند.«نورمان»سفير انگليس ضمن ملاقات با شاه و دادن خبر کودتا ضرورت آن را براي برقراري امنيت يادآور شده بود.يک روز قبل از کودتا به دولت تلگراف شد که قزاقها به سوي تهران مي آيند،علت را پرسيدند رضاخان پاسخ داده بود براي دريافت حقوق و ديدن خويشان مي آيند.دولت سپهدار جلسات متعددي تشکيل داد اما عملاً قدرت را از دست داده بود.سوم اسفند سپاهيان رضاخان به مهرآباد تهران رسيدند. سپهدار هيئتي را براي مذاکره فرستاد.ولي رضاخان گفت براي تصرف تهران آمده و يک دولت نظامي تشکيل خواهد داد.بامداد روز چهارم اسفند همه ي شهر دست قزاقها بود.با فرار هيأت دولت و پناهندگي سپهدار به سفارت انگليس حکومت نظامي اعلام گرديد (2).سيد ضياءالدين فعاليت خود را آغاز کرد و رضاخان از شاه فرمان سردار سپه را گرفت.در تهران تعداد زيادي بازداشت شدند از جمله آيت الله حاج آقا جمال اصفهاني ـ آيت الله سيد حسن مدرس ـ شيخ محمدحسين يزدي ـ سپهسالار اعظم ـ فرمانفرما ـ نصرت الدوله فيروز و قوام الدوله ـ ممتازالدوله به طور کلي اشخاص خوب و بد و مخالف و موافق قرارداد 1919م، بين بازداشت شدگان ديده مي شدند.بعد از سه روز سيد ضياء الدين فرمان نخست وزيري گرفت.سيد ضياء الدين از قبول القاب و عناوين گوناگون که شاهان قاجار بذل و بخشش مي کردند خودداري کرده و نخستين نخست وزير بدون لقب شد.البته گفته مي شود احمدشاه تحت فشار، اين فرمان را به او داده است. (3)
کابينه ي سيد ضياءالدين:
روايت اول:«از آغاز صبح به فرمان بازيگران کودتا مطابق نقشه منظم بگيرشروع شد، مأموران تأمينات (کارآگاهي)به اتفاق يک دهه قزاق به حال نظام به راه افتاده بودند.مأمور پيشاپيش و دهه ي قزاق در قفاي او،لباس قزاقان پارچه ي پشمي بخور پررنگ و سازوبرگ آنها نونوار و قيافه هايشان مطمئن بود.هر دهه از اين دستجات مأمور خانه يک نفر از رجال کشور بود که وارد خانه ي او شده او را دستگير و اثاث البيت او را اگر از اعيان بزرگ بود وارسي و مهر و موم کرده خود او را به اسيري مي بردند و احدي نمي دانست او را از کجا خواهند برد و چه بر سرش خواهند آورد.هرکس که سرش به کلاهش مي ارزيد، آن روز گرفتار شد، مگر کسي که اميد هم فکري به او مي رفت و يا از دستگير کردن او خائف بودند و نمي شد او را به عقيده ي حضرات درعداد، «خائنان» قرار داد و اين قبيل اشخاص انگشت شمار بوده اند از قبيل صمصام السلطنه و خوانين بختياري و هيأت ومؤتمن الممالک و امثال آنها... و بالجمله در يک هفته قريب هشتاد نفر ناجور و از هر دسته و هر طبقه و صنف به محبس افتادند و غالب آنها را در عمارت قزاقخانه مشرف به ميدان مشق قديم حبس کرده و از تنگي مکان هر دسته را در اتاقي جاي داده بودند.«روز پنج شنبه 15[جمادي الثاني]مطابق 7 حوت،از دفتر رئيس الوزراء به من تلفن شد و مرا به عبارت «گالاري» احضار کردند. رئيس الوزراء با کلاه پوست ترکي مانند و سرداري در آخرين اتاق جنوبي مرا پذيرفت هنوز دولتي انتخاب نکرده بود.در ملاقات با ايشان «دست خوش» گفته شد.رئيس دولت اظهار داشت:اگر من کودتا نکرده بودم، مطمئن باشيد که مدرس کودتا کرده همه ي ما را به دار مي آويخت.»سيد ضياءالدين جرايد را بست، ادارات دولتي را تا چند روز تعطيل نمود، رجال سرشناس و مخالفين سياسي خود را توقيف نموده و ضمن اعلام حکومت نظامي در تهران بيانيه اي به امضاي رضا صادر نمود که با جمله ي حکم مي کنم آغاز شده بود و هر چند که به علت،خشن بودن لحن اعلاميه آن را جمع آوري کردند ليکن مقررات سخت حکومت نظامي،به ويژه در مورد اجتماعات و مطبوعات به شدت اجراء شد و سرانجام روز دوشنبه 19جمادي الثاني برابر با دهم اسفند 1299 شمسي سيد ضياءالدين کابينه ي خود را به شرح زير به حضور احمدشاه معرفي کرد:
سيدضياءالدين:رئيس الوزراء و وزير داخله
نيرالملک (هدايت):وزير معارف و اوقات و صنايع مستنطره
مدبرالملک (جم):وزير خارجه
ميرزا عيسي خان:وزير ماليه
دکتر مؤدب الدوله (نفيسي):وزير صحيه و خيرات عمومي
مشير معظم (خواجوي):وزير پست و تلگراف
موقرالدوله:وزير تجارت و فوايد عامه
عدل الملک (دادگر):کفيل وزارت عدليه
منصورالسلطنه عدل:کفيل وزارت عدليه
ماژور مسعودخان (کيهان):وزير جنگ
مسعود خان در هفتم فروردين 1300 شمسي به علت اشکالاتي که در کار وزارتي خود مي ديد استعفا داد اما پذيرفته نشد و بر سر کار ماند.بار ديگر در هفتم ارديبهشت از وزارت جنگ کناره گيري کرد و رضاخان سردار سپه (مير پنجه ي سابق)به وزارت جنگ منصوب گرديد و ماژور مسعود خان به سمت وزير مشاور در کابينه باقي ماند.در ارديبهشت ماه تغييرات ديگري نيز در کابينه داده شد.از آن جمله مدبرالملک به وزارت عاليه و معززالدوله (نبوي)به وزارت خارج برگزيده شد.
سيد ضياءالدين برنامه دولت کودتا را انتشار داد،اعيان و اشراف را مسبب وضع بد کشور معرفي کرد.مهم ترين اقدامات را تقسيم زمين بين کشاورزان، تعليم سواد به همه ي فرزندان اقشار کشور،لغو قرارداد 1919م و تشکيل ارتشي نيرومند و توجه به وضع کارگران دانست،دلايل اعلام چنين برنامه اي روشن است.به علاوه دستور داد تمام تابلو مغازه ها به زبان فارسي باشد،همه زنان نقاب داشته باشند، توليد و فروش مشروبات الکلي ممنوع شود و با اين اقدامات سعي داشت طبقات مختلف مردم را موافق گرداند.قرارداد 1921م با شوروي را که از قبل تنظيم و پاراف شده بود تأييد و امضاء کرد. سيدضياءالدين مي خواست خود را دولتي انقلابي و آزاديخواه که براي نجات کشور آمده معرفي نمايد.
اما اقدامات کابينه يک صدروزه سيد ضياءالدين،گذشته از توقيف رجال سرشناس مانند مرحوم مدرس و تيمورتاش (سردار معظم)و فرمانفرما و تعقيب مصدق السلطنه و صدور اعلاميه ها و بيانيه هاي مهيج و آتشين آن از اين قرار بود:
1)به دستور سيدضياءالدين نخست وزير،کلنل محمدتقي خان پسيان فرمانده ژاندارمري خراسان،احمد قوام (قوام السلطنه)والي خراسان را توقيف کرد و تحت الحفظ ژاندارم ها به تهران فرستاد و قوام السلطنه به دستور شاه و دولت درتهران زنداني شد و همين زنداني مطرود و مردود بود که کمي بعد فرمان نخست وزيري را از احمدشاه در زندان دريافت کرد.
2)در اوايل سال 1300 شمسي (رجب 1339قمري)ماژور مسعودخان وزير جنگ مأمور شد که به قزوين برود و قزاقهايي را که زير سرپرستي افسران انگليسي بودند،تحويل بگيرد.
3)قرار شد نيروهاي انگليسي تا ارديبهشت ماه 1300شمسي خاک ايران را به کلي تخليه کنند و پليس جنوب را با تمام سازمان و تشکيلات آن به دولت ايران واگذارند.روز هشتم شعبان 1339 قمري (اواخر فروردين 1300 شمسي)اعلاميه دولت داير بر تخليه قزوين از نيروي انگليس در جرايد منتشر شد و عده اي ژاندارم و قزاق در منجيل براي جلوگيري از بالشويک ها و سرکوب کردن کوچک جنگلي متمرکز شدند.
رقابت سيد ضياءالدين طباطبائي و رضاخان:قدرت نظامي به دست رضاخان بود و سيدضياءالدين نقشه طرح مي کرد و برنامه مي داد، اقدامات تند و جذاب ابتداي کار دولت کودتا کم کم اثر خود را از دست داد.ترديد از آنجا بود که چطور يک روزنامه نويس صاحب قدرت شده؟ مخالفت ها شروع شد،اشراف و ملاکين خشمگين بودند چون بعضاً بازداشت و بعضاً مصدق السلطنه متواري شده بودند.بحران مالي وضع سيدضياء را دشوار کرده،و چون مسأله دريافت وام از انگليس حل نشده بود،مي خواست از اعيان و ملاکين بازداشت شده مبالغي به نفع دولت بگيرد که موفق نگرديد.رضاخان که فرمانده لشگر قزاق شده بود در اين انديشه بود تا خودش رئيس الوزراء شود و مي خواست نيروي نظامي را هر چه بيشتر قوي گرداند.بنابراين بودجه لازم داشت و در مقابل دولت خودسرانه به اقداماتي دست زد،از جمله موجودي شهرداري تهران را برداشت کرد.با فئودالهاي زنداني ارتباط برقرار ساخت و به احمدشاه نزديک شد.سيدضياءالدين که مي خواست رضاخان را از قدرت دور گرداند او را به عنوان وزير جنگ معرفي کرد.اما او همچنان فرماندهي قزاق را حفظ و مبارزه آشکار را شروع کرد و در ارديبهشت سال 1300ش مسلم شد که يکي از اين دو تن بايد کنار رود.سيدضياءالدين به آخرين ابتکار براي فراهم آوردن قوا متوسل شد.از فرماندهان ژاندارمري قم، قزوين و سمنان با تلگراف رمز خواست که به سوي تهران بيايند و از طرفي کوشيد وليعهد را براي پادشاه شدن مهيا کند و کودتايي ديگر راه اندازد اما رضاخان که قدرت را در اختيار داشت و انگليسيها هم در اين مبارزه او را ترجيح داده بودند دست به کار شده محل وزارتخانه ها و حتي مقر نخست وزير را تحت کنترل گرفت عملاً به همه ي مقامات دستور مي داد و خودبخود قدرتي براي سيدضياء باقي نماند سرانجام فرمان شاه در عزل سيدضياء صادر شد. گروهي قزاق به خانه ي او رفتند و او را مسلحانه بدرقه کردند و از ايران تبعيد نمودند.گفته اند دخالت احمدشاه مانع محاکمه سيدضياء گرديد و کابينه وي را که نودوسه روز نخست وزير آن بود «کابينه ي سياه» مي گويند.در يک چنان اوضاع و احوال دشواري يک افسر نظامي که تا آن زمان نسبتاً گمنام مانده بود به نام رضاخان در فوريه ي 1921 (بهمن ـ اسفند 1299) فوج قزاق را از قزوين به تهران آورد و قدرت را به دست گرفت. جالبترين سؤال (که پاسخي به مراتب دشوارتر دارد)در مورد کودتا و حد و حدود نقش بريتانيا بي آنکه به راه افراط و تفريط برويم بايد بگوييم بريتانيا نقش مهمي در کودتا داشت.(4)شواهد موجود مؤيد آنند که وزارت خارجه ي بريتانيا نقش چنداني در کودتا نداشت (و در واقع در اين مقطع حساس سياست بريتانيا در مورد ايران روشن نبود)اما مقامهاي برجسته نظامي و پرسنل سفارتخانه بريتانيا در ايران، در مورد تدارک کودتا نقش تعيين کننده اي داشته اند.حالا به حقايقي که در اين مورد روشن و بديهي اند مي پردازيم. رضاخان که درجات نظامي را در فوج قزاق طي کرده بود از ميرپنجي در 1912م/1291ش به درجه ي سرتيپي در 1920م/1299ش رسيد و هنگامي که افسران روسي فوج قزاق را از کار برکنار شدند،افسران انگليسي به فرماندهي سرلشگر ادموند آيرونسايد جاي آنها را گرفتند.در فاصله نوامبر 1920 (آبان و آذر 1299)و فوريه 1921 (بهمن ـ اسفند 1299) رضاخان با حمايت آيرونسايد به مقام فرماندهي فوج قزاق رسيد و در زمستان آن سال آيرونسايد و سرهنگ هنري اسمايس مهمات و آذوقه ي فوج قزاق را تأمين کردند و حقوق آنها را پرداخت نمودند.قزاقها بدين ترتيب روحيه اي کسب کردند. در ژانويه ي 1921 (دي ـ بهمن 1299)آيرونسايد در خاطراتش مي نويسد «يک ديکتاتوري نظامي مي تواند مشکلات ايران را حل کند و ما امکان پيدا مي کنيم بي هيچ دردسري قوايمان را از ايران بيرون ببريم.» روز 14 فوريه ي 1921 (25 بهمن 1299)آيرونسايد به بغداد فراخوانده شد و به رضاخان يادآور شد که از آن پس او فرمانده قواي قزاق است و مي تواند هر طور مناسب مي داند عمل کند و تنها از رضاخان قول گرفت که احمدشاه را از سلطنت خلع نکند.(2)در اين اثنا اسمايس با دو تن از افسران رضاخان وسيدضياءالدين طباطبائي روزنامه نگار 34 ساله ي تهراني و تحصيل کرده ي فرانسه در تماس بود.سيدضياء مردي هوادار اصلاحات و تا حد زيادي طرفدار بريتانيا بود.اسمايس به رضاشاه توصيه مي کرد که کودتا را رهبري کند.(3)هرمن نورمن وزيرمختار بريتانيا در تهران ظاهراً يک هفته پيش از وقوع کودتا از طريق آيرونسايد اطلاع پيدا کرد.(14 يا 15 فوريه 25/يا26بهمن)و به قرار معلوم نگران حال شاه بوده است.والتر اسمارت کاردارسفارت بريتانيا دقيقاً در جريان اقدامهاي آيرونسايد و اسمايس بود. عصر روزي که کودتا به وقوع پيوست سرتيپ هيگ از سفارت بريتانيا به فرمانده ي سوئدي ژاندارمري تهران گوشزد کرد مقاومت در برابر قزاقان بيفايده است و روز بعد نورمن به احمدشاه توصيه کرد به خواست کودتاگران تن در دهد.بعد از وقوع کودتا، نورمن به دولت متبوع خود توصيه کرد از رژيم جديد حمايت کند.زيرابراي منافع بريتانيا مناسب ترين دولتي است .که مي توانست پديد آيد.چرا افسران انگليسي مقيم ايران با کودتا موافق بودند؟ دراين مرحله دولت کودتا بهترين گزينه در برابر قرارداد غير قابل عملي 1919م/1298ش بود کودتايي که دولت مقتدر را به عرصه ي قدرت رهنمون مي کرد و اين دولت مي توانست هم با جنبشهاي راديکال داخلي مقابله کند و هم جلو پيشروي احتمالي قواي شوروي را بعد از تخليه کشور از نيروهاي انگليسي بگيرد.آيرونسايد در خاطراتش مي گويد:«کودتا از هر چيز ديگر براي ما بهتر است»رضاخان در 1924م/1303ش گفت:«انگلستان مرا به قدرت رسانيد تنها به اين سبب که نمي دانست با چه کسي دارد معامله مي کند. روز 18 فوريه 1921 (28 بهمن 1299) دو هزار قزاق از قزوين در 140 کيلومتري پايتخت به فرماندهي رضاخان رهسپار تهران شدند.آنها روز 21 فوريه [سوم اسفند 1299]وارد تهران شدند. رضاخان در 20 فوريه 1921 (2اسفند 1299)به هيگ يکي از افسران انگليسي گفت: «در حال پيشروي به سوي پايتخت و استقرار حکومتي است که بيش از دل مشغولي به مجلس مشروطه و قانون اساسي و موضوعهاي بي ربطي از اين قبيل، قدري، به نظم و ترتيب خانه ي خود بپردازد.»
ارزيابي کابينه سيد ضياء الدين:سنجش دولت کودتاي 1299 ه.ش، بايد از جهات مختلف باشد.تاکنون مورخين با نظرهاي متفاوت به موضوع توجه کرده اند مسأله ساده نيست،بايد با آگاهي هايي که امروز با اسناد داريم خود را در زمان حوادث قرار بدهيم تا بهتر به حقيقت نزديک شويم.به طور قطع با گذشت شصت سال از آن تاريخ هنوز نکات مبهم فراواني باقي است مع الوصف با سقوط پهلوي با آزادي و بي طرفي بيشتري مي توانيم قضاوت کنيم. براي اين کار ما به سال 1323 ه.ش برمي گرديم، وقتي که سيدضياءالدين بعد از 23 سال به ايران بازگشته و از جانب مردم يزد به نمايندگي مجلس چهاردهم انتخاب شده است.گروه مخالف وي در مجلس صف آرايي کرده اند تا مانع تصويب اعتبار نامه وي بشوند مذاکرات انجام شده تقريباً محاکمه اي است از همين کابينه سيدضياءالدين زيرا مخالفين او هر دليلي که داشتند عليه وي آوردند.خود او هر چه مي توانست دفاع کرد چون ممکن نيست تمام اين مذاکرات که مفصل است دراين جا بياوريم به خلاصه اي از آن مي پردازيم جلسه شانزدهم اسفند 1322 مجلس شوراي ملي تشکيل شده و اعتبارنامه سيدضياء الدين مطرح است دکتر محمدمصدق به عنوان مخالف اعتبارنامه وي شروع به صحبت مي نمايد،وي مي گويد:شهرت داده اند که من عضو حزب توده هستم و به اين جهت با آقاي سيدضياءالدين مخالفت مي کنم در حالي که اين طور نيست من 22 سال است که با ايشان مخالف هستم و ارتباطي با حزب توده ندارم وي مي افزايد:کودتا در شب سوم اسفند 1299 ه.ش، واقع شد و فرمان شاه در ششم اسفند به ولايات مخابره شد پس فرمان شاه براي نخست وزيري او بعد از کودتا بود.اگر فرمان شاه در اثر کودتا نبود چطور مدير «رونامه رعد»رئيس الوزراء مي شد،ديگر آدم باسابقه در کشور نبود که به ايشان فرمان بدهند؟به علاوه کدام سابقه حکم مي کرد رئيس الوزراء مردم را حبس کند و نيک و بد را بسوزاند، آقا يک روزنامه نويس بودند فرمانده قوا که نبودند با چه وسيله قشوني که در تحت سرپرستي «کلنل اسمايس» بود در تحت اختيار آوردند؟ آيا آقا قرارداد درالغو (منظور قرارداد 1919م) فرمودند؟کنسول انگليس در شيراز به من گفت قرارداد مرده بود.احتياج به چوب زدن نداشت.سپس دکتر مصدق به تقسيم بندي مأمورين انگليسي در ايران مي پردازد از بعضي مثل «ماژور هوور»کنسول انگليس و «کلنل فريزر»که رفتار خوبي داشته اند با نقل سوابقي تعريف و تمجيد مي نمايد ولي از کاکس که با وثوق الدوله قرارداد 1919م را بسته است بد مي گويد و معتقد است قرارداد 1919م را که کاکس با نظر دولت منعقد نکرده و انگلستان توجه کرد که وي کار خوبي نکرده است،بعد بيانيه دولت آمريکا را در رابطه با قرارداد قرائت مي نمايد.نتيجه مي گيرد که لغو قرارداد کار سيدضياءالدين نبوده است وي مي گويد اگر او قرارداد را لغو کرده،بايد توافقي هم مي شد اين توافق را با کدام نماينده انگليس کرد.زيرا عقد دو طرف دارد، نمي توانستند آن را فسخ نمايند اگر قرارداد را لغو کردند چرا قشون جنوب را به رسميت شناختند و چرا «اسميت»را به ايران رجعت دادند.مصدق که به هنگام کودتاي 1299 ه.ش حاکم شيراز بود برحسب اظهار خودش روابط حسنه با مأمورين انگليسي داشته مي گويد:وقتي فرمان احمدشاه را دائر بر نخست وزيري سيدضياءالدين و اختيارات تام تفويض شده به او دريافت مي کند در مقام مخفي نگه داشتن آن برمي آيد و به شاه تلگراف مي کند و شرحي از سيدضياءالدين با تهديد دريافت مي کند.و بالاخره از حکومت فارس استعفا مي دهد و از ترس بازداشت به تهران نمي آيد و پس از سقوط کابينه سياه از جانب قوام السلطنه براي وزارت ماليه دعوت مي گردد.مصدق اضافه مي نمايد:سردار سپه رئيس الوزراي وقت در منزل من با حضور مرحوم مشيرالدوله و مستوفي الممالک تقي زاده و علاء اظهار کرد مرا انگليس آورد ولي نمي دانست باکي سروکار پيدا کرد و اين را دليل بر رابطه سيدضياء با انگليس دانست.
سيدضياء در اين تاريخ مفصل صحبت مي کند و مي گويد بيست و سه سال سکوت کردم و انتظار چنين روزي را داشتم که حقايق را بگويم.وي از کودتا تعريف مي کند و اقدامات تا سال 1310 ه.ش را تأييد مي کند و ديکتاتوري رضاشاه را بعد از اين تاريخ مي داند و مصدق را عوام فريب معرفي مي کند که فقط سعي دارد براي خود وجاهت ملي کسب کند و به هنگام خطر سکوت مي نمايد و اضافه مي کند که افتخار دارد مقدماتي را فراهم کرده که روزنامه نويس رئيس الوزراء بشود آن هم با آن قدرت که سلطنه ها و دوله ها و ملک ها و مالک ها را بگيرد.لغو قرارداد 1919 را از اقدامات برجسته خود مي شناسد و خود را مسئول کودتا مي داند و به اوضاع قبل از آن استناد مي کند.
توضيحات طرفين بسيار زياد و خارج از حوصله اين مقاله است. (5)
پي نوشت :
1-رضاخان ميرپنج «فرزند» داداش بيگ از ايل «پالاني»بود.«پهلوي»قبلاً اسم خانواده «ميرزامحمودخان» عضو وزارت پست و عنوان تلگرافي بانک شاهنشاهي بود که رضاخان از شباهت آن استفاده کرد و برخود گذاشت.در جواني دايي وي او را به قزاقخانه سپرد و عضو پياده شد و مدارج بعدي را طي کرد.
2-بلافاصله پس از تصرف تهران اعلاميه اي به امضاء رضاخان فرمانده کل قوا منتشر مي گردد که با عبارت «حکم مي کنم» شروع مي شود.1) تمامي اهالي تهران بايد ساکت و مطيع اوامر نظامي باشند.2)تمام روزنامه جات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکيل دولت به کلي موقوف.3) اجتماع درمنازل و نقاط مختلفه به کلي ممنوع...اين اعلاميه نه ماده دارد و «کاظم خان»هم مأمور اجراي آن معين مي شود.
3-امروز صبح با شاه ملاقات کردم به شاه توصيه شد تا با رهبران انقلاب رابطه برقرار سازد و پيشنهادات و تقاضاهاي آنها را بپذيرد.زيرا جز اين چاره اي نيست.درباره تأمين جاني به او اطمينان دادم و اگر چه ترس او را فرا گرفته ولي صحبت از فرار نکرد «سالنامه ي دنيا»سال 1324،ص110).
4-the Rise of Reza khan pahlavi نوشته(وولسکي هايگ).
5-سياست موازنه ي منفي درمجلس چهاردهم نوشته ي حسين کي استوان ص80-82 براي مطالعه بيشتر به اين کتاب مراجعه شود.
منابع:
تاريخ تحولات سياسي ايران، دکتر موسي نجفي ـ موسي حقاني
مقاومت شکننده،جان فوران
ايران بين دو انقلاب،يرواند آبراهاميان
تاريخ سياسي ايران، سيد جلال الدين مدني
انگليسي ها در ميان ايرانيان، آيرونسايد
رضاخان پهلوي،ولسلي هايگ
تاريخ احزاب سياسي ايران،ملک الشعراء بهار
ايران در دوره سلطنت قاجار،علي اکبر شميم