نویسنده: اصغر دادبه
تذکّر، در لغت به معنی به یاد آمدن و نیز به یاد آوردن است و آن اصطلاحی است فلسفی، اخلاقی و عرفانی.
1) تذکر در فلسفه و اخلاق: در فلسفه، منطق و اخلاق تذکر، به طور کلی، عبارت است از به یاد آوردن آموختههایی که به گونهای مورد غفلتاند، یا بالفعل در ذهن حاضر نیستند، اما انسان میتواند آنها را به یاد آورد. این امر یعنی این به یادآوردن از دو دیدگاه قابل توجه است: از دیدگاه منطقی، از دیدگاه اخلاقی: الف) از دیدگاه منطقی: از دیدگاه منطقی تذکر همانا به یاد آوردن مبادی مطلوب، یعنی به یاد آوردن معلوماتی است که پیشتر در ذهن حاضر بودهاند، برای معلوم کردن مجهولی که رخ نموده است. بدین معنی که چون مبادی - که یک چند مورد غفلت بودهاند - به ذهن آید دوباره تصور گردد آن را تذکر مینامند. شبستری در مثنوی گلشن راز این معنی را چنین به نظم آورده است:
... که چون در دل شود حاصل تصور *** نخستین نام وی باشد تذکر (شرح گلشن راز، 47).
دلیل این نامگذاری هم آن است که انسان متذکر معلوماتی میشود که یک چند مورد غفلت بودهاند. ب) از دیدگاه اخلاق: از دیدگاه علمای علم اخلاق تذکر یکی از هفت نوع فضیلتی است که تحت جنس فضیلت حکمت قرار دارند و آن چنان است که یادآوری آموختهها ملکهی نفس باشد، بدانسان که هرگاه انسان بخواهد آن آموختهها را به یاد آورد به آسانی به یاد آیند. این امر حالتی است معتدل، میانهی حالت فراموشی (= نیسان) که ناشی از اهمال و سستی در توجه به آموختههاست و نفریط به شمار میآید، و حالتی افراطی در عرضه کردن و توجه کردن به آموختهها که از آن به استغراض تعبیر میشود و جز تلف کردن وقت و تضییع روزگار و خستگی ذهن و به تعبیر علمای اخلاق جز کلالت آلت (= نفس = ذهن) حاصلی ندارد. و چنین است که نه پیوسته به یاد آوردن آموختهها و عرضه کردن دائمی آنها اعتدال است و فضیلت، نه یکسره از یاد بردن آنها، بلکه به یاد آوردن آموختهها بدانگاه که لازم است فضیلت به شمار میآید و از آن به تذکر تعبیر میشود. به همین سبب خواجه نصیر میگوید: «تذکر، واسطه بود میان فرطِ استعراضی که اقتضای تضییع روزگار و کلالت آلت کند و میانِ نسیانی که از اهمال آنچه مراعات آن واجب بُوَد لازم آید... و آن (چنان) بوَد که نفس را ملاحظت صور محفوظه به هر وقت که خواهد به آسانی دست دهد، از جهت ملکهای که اکتساب کرده باشد» (اخلاق ناصری، 112 و 121).
2) تذکر در عرفان: مراد از تذکر در اصطلاح اهل عرفان ذکر خدا گفتن است و یاد خدا کردن است و آن چنان است که سالک - که در مقام ذکر، ذاکر خوانده میشود - پیوسته نام خدا را بر زبان آورد و تمام اندیشه و فکر خود را متوجه تعبیر یا جملهای کند که موضوع ذکر است و در جریان این کار - که گونهای تمرکز فکر به شمار میآید - هر چیز دیگر، جز موضوع ذکر را به فراموشی سپارد. در این حالت است که ذاکر نه چیزی میبیند، نه چیزی میشنود، نه حس میکند و نه ادراک مینماید و جمله اعضای او به ذکر و یاد حق مشغول است و به قول سعدی «سر مویی به غلط در همه اندامش نیست». خواجه عبدالله انصاری با طرح آیهای از قرآن مبنی بر اینکه «اهل تذکر همانا اهل انابه و توبهاند: وَ ما یَتَذَّکَّرُ اِلاّ مَنْ یُنیبُ (غافر، 13)». تذکر را بدان سبب که دریافت است از تفکر - که طلب است - برتر میشمارد و چنین اظهارنظر میکند که تذکر با بهرهگیری از موعظه، با بینش از عبرت و با دست یافتن به ثمرهی فکر به بار میآید (منازل السائرین، 15) و چنین است که سالکِ ذاکرِ مستغرق در یاد حق و ذاکر به ذکر حق به دریافتِ حق میرسد «که هر که را ذکر، اسم الله باشد... و شب و روز بیفتور به این ذکر تبتّل نماید و حقایق اخلاق الهی را فیذاته آیینهی تمام شود تجلی الهیت یابد و به مقام کاملان ولایت رسد» (نفحة الرّوح و تحفة الفتوح، مؤیدالدین جَندی، 60) (نیز = ذکر).
منابع :
جز آنچه در متن مقاله آمده است؛ نفایس الفنون، 373/2؛ تاریخ عالم آرا، مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، اسلام آباد، 24-25؛ صد میدان، خواجه عبدالله انصاری، 34.
منبع مقاله :
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهی انتشارات حکمت، چاپ اول.