علی اکبر علیخانی (2)
1282- 1226 م
مقدمه
متفکرانی را که اندیشهی سیاسی آنها قابل تحلیل و نگارش است میتوان به دو دستهی کلی تقسیم کرد: نخست آنانی که مستقیماً به طرح آراء و اندیشههای سیاسی خود پرداختهاند و اندیشمند یا فیلسوف سیاسی خوانده میشوند، دوم آنانی که اساساً به طرح مباحث سیاسی به صورت رایج در حوزهی اندیشه و فلسفهی سیاسی نپرداختهاند، بلکه مورخ یا ادیب هستند و باید اندیشهی سیاسی آنها از لابهلای متون غیرسیاسی که بر جای گذاشتهاند استخراج و تحلیل شود، که عطاملک جوینی جزو این دسته است. اندیشهی این دسته از متفکران، از این حیث که خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه شرایط و مسایل سیاسی اجتماعی زمانهی خود را به صراحت یا در لفافه در متون خود منعکس کردهاند، حایز اهمیت است. اما به همان نسبت استخراج، درک و تحلیل آنها دشوار میباشد و از حوصلهی چنین مقالهای در چنین مجموعهای خارج است. با این حال تلاش شده در حد مختصر تصویری از نگرشهای سیاسی این متفکر ارایه شود تا مسیر برای تحقیقات عمیقتر و جدیتر فراهم گردد.شرح حال
1. زندگی
علاء الدین ابوالمظفر عطاملک جوینی 661- 605 ش تاریخ نگار و دولت مرد ایرانی از خاندان معروف جوینی بود که در دولتهای سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان در مصدر امور سیاسی، به ویژه دیوانی بودهاند. نسب او به فضل بن ربیع میرسد که حاجب خلفای عباسی و وزیر هارون الرشید و برادرش امین بود. (3) بهاء الدین محمد بن محمد صاحب دیوان، پدر عطاملک از همان آغاز یورش مغول به ایران به خدمت حکام مغول درآمد و در فاصلهی میان فتوحات چنگیز و آمدن هولاکوخان به ایران، از سوی مغولان به حکومت بلاد غربی فتوحات چنگیز گماشته شد. عطاملک هفده ساله بود که به منصب صاحب دیوانی امیر ارغون آغاز (فوت 673 ق) رسید و به مدت پانزده سال دبیر مخصوص وی و حاکم کل بلاد ایران و گرجستان و آسیای صغیر بود. (4) او چند بار که امیر ارغون برای ارائهی گزارش مالیه به قراقروم، پایتخت مغول سفر کرد، همراه وی بود. (5) در همین سفرها بود که جوینی با اقوام، فرهنگ و پیشینهی مغولان از نزدیک آشنا شد و چون از نزدیک شاهد رفتار نظامی و سیاسی مغولان بوده، رفته رفته شایستگی منحصر به فردی کسب کرد تا شاهکار تاریخی خویش یعنی تاریخ جهانگشا را بین سالهای 650 تا 658 ق بیافریند. تاریخ جهانگشا گذشته از درخشش ادبی که دارد، نخستین و یکی از مهم ترین تاریخهای مکتوب عصر مغول و ایلخانان در ایران به شمار میآید. با ورود هلاکوخان به ایران، عطاملک به خدمت دیوانی وی درآمد؛ در فتح قلاع الموت و انقراض اسماعیلیه ایران در کنار وی و مشوق او بود؛ اما با کسب اجازه از خان مغول بخشی از کتب نفیس کتابخانهی بزرگ الموت را که به گفتهی خودش شهرتی جهانی داشت، از قهر آتش مغولان نجات داد. (6) در سال 655 ق که هولاکو برای فتح بغداد به سوی غرب حرکت کرد، عطاملک در رکاب وی بود. به تصریح خودش در تسلیهی الاخوان یک سال پس از فتح بغداد، هولاکو حکومت بغداد را به وی سپرد و او مجموعاً نزدیک به 24 سال از 657 تا 681 ق حکمران بغداد و نواحی آن بود.عطاملک در مدت حکومت خود در بغداد، منشأ خدمات رفاهی فراوان و مسبب آبادانی بسیار چشمگیری در عراق بود. (7) اما در پایان، گرفتار سعایت و بدخواهی مجدالملک یزدی از صاحب منصبان دربار ابا قاخان گردید و گرچه این گرفتاری با پادرمیانی برخی شاهزادگان مغولی به خیر گذشت و دست مجدالملک رو شد و به قتل رسید، اما جوینی سختی فراوانی متحمل گردید. عطاملک، خود، این وقایع را در رسالهای موسوم به تسلیةالاخوان شرح داده است. عطاملک که از آن ماجرا آسیب فراوان دیده بود در همان سال در مغان درگذشت و در تبریز مدفون گردید. برادر وی شمس الدین محمد بن محمد جوینی نیز که سالها در مقام وزارت و صاحب دیوانی دستگاه مغولان بود، به دلیل سعایت برخی به قهر ارغون گرفتار شد و خود و فرزندانش به همراه فرزندی از عطاملک، جملگی به قتل رسیدند. به این ترتیب پروندهی خاندان جوینی در عرصهی سیاست و مالیهی ایران بسته شد. قزوینی در احوال خاندان جوینی مینویسد:
«این خانواده در دولت مغول مانند آل برمک در عصر خلفا همه اهل فضل و ادب و ارباب جود و کرم و هنرپرور و علم دوست بودند و مجالس ایشان میعادگاه علما و فضلا و شعرا و آستانهی ایشان و محطّ رحال و مهبط آمال بود و بالاخره همه نیز مانند آل برمک یک بارگی مقتول و منکوب گشتند و خانمان ایشان از بیخ برافکنده شد و آثار ایشان به کلی محو گردید». (8)
2. شرایط سیاسی اجتماعی
قرن هفتم هجری، قرن «بحران» جهان اسلام بود. در اواخر قرن پنجم هجری، مقارن با عهد المستظهر بالله (512- 487 ق) بیست و هشتمین خلیفهی عباسی، جنگهای صلیبی (690- 491 ق/ 1291- 1096 م) آغاز و به مدت دو قرن به طول انجامید. جنگهای صلیبی رفته رفته باعث رکود اقتدار سیاسی دولت اسلامی شد و حوادث غمباری در پی آورد. در ابتدای قرن هفتم قمری که جهان اسلام از غرب با صلیبیون درگیر بود، چنگیزخان مغول در 616 ق به سرزمینهای اسلامی و از جمله ایران یورش آورد و سلطان محمد خوارزمشاه بیش از یک سال نتوانست در برابر او مقاومت کند. سلطان محمد خوارزمشاه پس از مدتی جنگ و گریز در برابر مغولان، در 617 ق به جزیرهی آبسکون در خزر گریخت و در همانجا جان سپرد. فرزند او جلال الدین نیز گرچه در برابر مغول مقاومتهای بسیار کرد اما وی نیز در 628 ق به قتل رسید و سلسلهی خوارزمشاهیان منقرض گردید. از آن پس لشکر مغول به فتوحات خود ادامه داد و استیلای مغول در سرزمینهای غربی خاستگاه مغول و ایران آغاز گردید. از این تاریخ تا سی و پنج سال وضع حکومت ایران به این شکل بود که خاندان مغول یکنفر را مستقیماً از مغولستان به عنوان حاکم به ایران میفرستادند و آنان به کمک عمال و دبیران ایرانی به جمع آوری مالیات، ادارهی امور کشور و دفع شورشها میپرداختند. از جمله مهم ترین دبیران این دوره پدر عطاملک جوینی، بهاء الدین محمد جوینی بود که از حدود 630 تا 651 ق که سال وفات اوست در این سمت بود. وی در دستگاه مغول چنان شأنی پیدا کرد که گاه در غیبت خان مغول حاکمیت همیهی بلاد غربی را به نیابت از وی برعهده میگرفت. دو فرزند او شمس الدین محمد و علاء الدین عطاملک نیز با ورود هلاکو خان به ایران در سال 654 ق به خدمت دیوانی و وزارت در دستگاه مغول درآمدند. (9)هولاکو خان در 654 ق قلاع اسماعیلیه را در الموت فتح کرد و فرقهی اسماعیلیه را منقرض کرد. عطاملک در کتاب خویش مخالفت خود را با اسماعیلیه به صراحت ابراز کرده و نه تنها از انقراض آنان ناخشنود نبود، بلکه در این لشکرکشی در کنار هولاکو قرار داشت و در این امر به نوعی مشوق او نیز بود. (10) هولاکو در 656 ق دارالخلافهی اسلام یعنی بغداد را نیز فتح کرد و به این ترتیب خلافت عباسی نیز برچیده شد. عطاملک جوینی در فتح بغداد و انقراض خلافت عباسی نیز در کنار هولاکوخان بود به تصریح جوینی در تسلیهالأخوان یک سال پس از فتح بغداد او را حاکم بغداد و کلیهی عراق عرب کردند. چنان که همهی مورخین تصریح کردهاند او به تعمیر خرابیهای جنگ پرداخت، آبادانیهای فراوان کرد تا جایی که گفتهاند بغداد در عهد او از زمان خلفا نیز آبادتر گردید. (11) در موفقیت سپاه مغول در فتح ایران و سرزمینهای اسلامی اگر از توان و هوش سیاسی - نظامی چنگیز بگذریم حداقل سه عامل نقش مؤثری داشته است: نخست: ضعف خلافت مرکزی و از بین رفتن وحدت و یکپارچگی جهان اسلام و تشکیل دولتهای پراکنده و ضعیف در سرزمینهای اسلامی.
المستعصم بالله سی و هفتمین و آخرین خلیفهی عباسی را مردی متدین، نیکوکار آرام طبع، عفیف، خوش اخلاق و کتاب دوست و خوش خط معرفی کردهاند اما همین فرد در سیاست بسیار سست رأی و بی اطلاع بود. از بی تدبیری و بی کفایتی وی بود که فرومایگان و اراذل در دربار وی گرد آمده بودند و چنان بر خلیفه استیلا یافته بودند که به هر طرف که دلشان میخواست خلیفه را میکشاندند. او و همهی درباریان در تمام مدت خلافت و حتی موقعی که لشکر مغول در پشت دروازههای بغداد اردو زد به فکر چاره نیفتادند و از وضعیت سرزمینهای فتح شده عبرت نگرفتند. (12)
عامل دوم، بی کفایتی خوارزمشاهیان در ایران بود. حملهی چنگیز به سرزمین ایران در عهد سلطان محمد خوارزمشاه اتفاق افتاد و همانگونه که اکثر مورخان به صراحت نوشتهاند غرور سلطان محمد خوارزمشاه، سیاستهای نادرست و اقدامات سفیهانهی وی در برابر مغول، راه آنان را که ابتدا قصد جنگ و لشکرکشی به ایران را نداشتند و حتی چنگیز برای وی پیغام صلح و دوستی فرستاده بود و تمایل زیادی به داد و ستد و تجارت با ایرانیان نشان داده بود، به بلاد غربی و ایران باز کرد. (13)
و عامل سوم تشویق و تحریک مسیحیت بود. نویسندهی کتاب، گزارش گمان شکن دلایل فراوانی در اثبات و یا تقویت مدعای فوق ارائه کرده است. وی مینویسد: غرب مسیحی، نه تنها نظاره گر خاموش حملهی مغول به آسیای میانه، بلکه اساساً مشوق و محرک این حمله نیز بود. گرچه اطلاعات موجود در مورد شروع این تحریکات بسیار کم است، اما استحکام روابط با غرب در اواخر دورهی مغول، اثبات مدعای پیشینهای برای آنهاست. در آن زمان، کشورهای مسلمان و مسیحی درگیر جنگهای صلیبی بودند و لشکر مغول، سرزمینهای اسلامی را از قفا مورد تاخت و تاز و شبیخون قرار میداد. (14) نویسندگان تاریخ ایران نیز بر همین مدعا صحه گذاشتهاند. آنان مینویسند:
«ارامنه و عیسویان دیگر ایران که از استیلای مسلمین هیچ وقت خشنود نبودند، هولاکو و زوجهی او را نجات دهنده و یاور خود میپنداشتند مخصوصاً این جماعت ... سعی داشتند که قدرت مغول را به نفع خیالات مذهبی خود به کار وادارند و به عیسویانی که در شام و مصر با مسلمین در جهادند کمک برسانند و اسلام را یک باره از آسیا و آفریقا براندازند». (15)
لشکرکشی مغول به جهان اسلام و ایران چنان پرخسارت و تمدن برانداز بود که از چشم هیچ مورخی پنهان نمانده است. ویل دورانت مینویسد:
«تاخت و تاز مغولان فقط چهل سال بود. نیامده بودند که فتح کنند و بمانند، بلکه میخواستند بکشند و غارت کنند و حاصل آن را به مغولستان ببرند. وقتی موج خونین مغول باز پس رفت، آنچه برجای ماند عبارت بود از اقتصادی به شدت آشفته، قناتهایی ویران یا کور، مدرسه و کتابخانههایی سوخته، دولتهایی چنان فقیر و ضعیف و از هم گسیخته که قدرت ادارهی کشور را نداشتند و نفوسی که به نیم تقلیل یافته و روحیه باخته بودند». (16)
همین وضعیت را عطاملک جوینی بسیار رندانه از قول کسی که از حمله و کشتار بخارا گریخته بود، چنین نقل میکند: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند». (17) شاید کلامی کوتاهتر از این برای توصیف نتایج اسفبار حملهی مغول نتوان بیان کرد. بنابه گزارش جوینی، با حملهی مغول نظامهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی به کلی از هم پاشیده شده و هرج و مرج، همهی سطوح جامعه را فرا گرفته بود. او این وضعیت نگران کننده را در عبارتی مسجع و آهنگین به زیبایی به تصویر کشیده است؛ آنجا که مینویسد:
«هر یک از ابناء السوق درزی اهل فسوق امیری کشته و هر مزدوری، دستوری، و هر مزوری، وزیری، و هر مدبری، دبیری و هر مستدفئی، مستوفی، و هر مسرفی، مشرفی، و ...» (18)
3. آثار
1. تاریخ جهان گشای جوینی؛ این اثر به احتمال قوی بین سالهای 658- 650 نوشته شده است و به محض انتظار در همان روزگار نیز دارای شهرت و اهمیت بوده است. اهمیت این کتاب، بیشتر در این است که نویسنده، اغلب حوادثی را که نقل کرده به چشم خود دیده و یا از منابع دست اول تدارک دیده است. علاوه بر خانها، شاهزادگان، سرداران، علما و فضلای عصر و اقوام نویسنده که در دربار خوارزمشاهیان و غیر آن مناصب و مشاغلی داشتند، وجود منابع مهم دیگر مضبوط در کتابخانه الموت اسماعیلیه نیز از جمله مدارک جهان گشای بوده است. همه نویسندگان تاریخ مغول از این اثر عطاملک بهره گرفتهاند، 2. رساله تسلیهالاخوان و 3. رسالهای بدون نام که در واقع، متمم تسلیهالاخوان است. جوینی این دو رساله را در اواخر عمر در شرح مصائب وارده بر خود در دربار نوشته است.اندیشه سیاسی
تحلیل شخصیت و عملکرد سیاسی جوینی
حضور مغولان در ایران سه دوره قابل تفکیک است: دورهی نخست 626- 616 ق که از آن میتوان به «دورهی آشوب و حیرت» نام برد از آغاز حملهی مغول تا انقراض کامل خوارزمشاهیان را پوشش میدهد؛ دورهی دوم 656- 626 ق که میتوان از آن به «دورهی آرامش نسبی و هویت یابی» تعبیر کرد که با شروع استقرار حکومتهای مغول در ایران تا پایان خلافت عباسی و مرگ هولاکو خان را در بر میگیرد و دورهی سوم 663 تا 756 ق دورهی ایلخانان است که با مرگ هولاکو خان 663 ق شروع میشود و میتوان از آن به «دورهی استقرار و بازسازی» تعبیر کرد.1. غیبت جوینی در دورهی آشوب و حیرت
متناظر با دورهبندی فوق نقش خاندان جوینی و از آن میان عطاملک در عصر مغول قابل مطالعه است. عطاملک جوینی متولد 623 ق است، یعنی او تقریبا هشت سال پس از حملهی چنگیز متولد شد و اگر حدوداً در هفده سالگی منصب صاحب دیوانی یا دبیری را پذیرفته باشد، بنابراین، ورود او به مناصب دولتی به طور رسمی بیست و پنج سال پس از اشغال ایران توسط لشکر مغول بوده است. این بدان معنی است که عطاملک دورهی اول حضور مغول در ایران را که از حملهی چنگیز در 616 ق شروع و تا آغاز سلطنت جانشینان چنگیز در ایران (626 ق) را شامل میشود، تجربه نکرده و چنگیزخان را نیز ندیده بود. وی همچنین در بخشی از دورهی دوم حضور مغول در ایران و پادشاهی اوگتای قاآن، اولین جانشین چنگیز، دورهی نونهالی و نوجوانی خویش را سپری کرده است و پس از پادشاهی اوگتای قاآن، وی رسما وارد منصب دبیری شده است. بنابراین، وقتی که عطاملک جوان پای به عرصهی سیاست و امور مالی میگذارد، حدوداً بیست و پنج سال از حضور مغولان و سیزده سال از استقرار اولین جانشین چنگیز در ایران سپری شده است. با توجه به این واقعیات تاریخی، اینکه برخی نویسندگان تعریف و تمجید عطاملک از مغولان را معلول آن میدانند که وی دورهی اول حضور مغول در ایران را که یکسره با قتل و غارت وحشیانه و حیرت و اضطراب همراه بود درک نکرده بود، قابل توجه است.خاندان جوینی سابقهای طولانی در خدمات دیوانی داشتند. آنها در قرن ششم و هفتم در دستگاه سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان به ویژه در مقام تصدی گری امور مالیه در دربارها حضور داشته و مصدر خدمات فراوانی بودهاند اما ناگفته نماند که خاندان جوینی و از جمله عطاملک تنها کسانی نبودند که در دستگاه مغول راه یافته بودند و - به واقع یا به ظاهر - به خدمت آنها درآمده و با ایشان همکاری میکردند، بلکه سالها قبل از حملهی مغول، بازرگانان مسلمان وارد دربار چنگیز در مغولستان شده و در اموری به وی مشورت میدادند. برخی از آنان چنان مقام و مرتبتی در دستگاه خان مغول به دست آورده بودند که گاه به عنوان سفیران وی به مأموریتهای سیاسی و دولتی هم میرفتند. وقتی لشکر مغول وارد خاک ایران شد، بخشی از سفیران چنگیز که به سوی شهرهای پیش روی سپاه وی برای به اصطلاح «ایل کردن» مردم یا دعوت به تسلیم آنها فرستاده میشدند، مسلمانان صاحب نفوذ در دستگاه چنگیز بودند. نمونهها به حدی است که نیازی به ذکر نیست و در تواریخ عهد مغول فراوان از آنها یاد شده است.
هر چند خاندان جوینی و از جمله عطاملک در منصب صاحب دیوانی و حضور در دستگاه مغول منشأ و مصدر خدمات فراوانی شدند اما با سابقهای که از خاندان جوینی در دربار سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان سراغ داریم، به ویژه با توجه به موقعیت پدرش در دستگاه مغول، طبیعی به نظر نمیرسد که ورود عطاملک در دستگاه مغول و پذیرفتن منصب صاحب دیوانی را اقدامی سنجش گرانه، و آیندهنگرانه برای فراهم آوردن فرصتی برای خدمت به ایران و ایرانی قلمداد کنیم بلکه طبیعیتر آن است که در اینجا عطاملک را مثل همهی فرزندانی ببینیم که پا جای پدر میگذارند و شغل پدر را پیش میگیرند، نه بیشتر.
2. جوینی از وزارت مالیه تا تاریخنگاری
در دورهی دوم، عطاملک جوینی مانند دیگر اعضای خاندان خویش، دیوان سالار است. بنابه قضاوت تاریخ در میان دیوان سالاران عموماً روحیهی محافظه کاری وجود داشته که علی رغم تغییر حکومتها، آنها معمولاً مناصب خویش را حفظ میکردند. (19) علاوه بر آن چنان که خواهیم دید، تفکر دینی جوینی از کلام جبرگرایانهی اشعری و اعتقادات تقدیرگرایانه تأثیر گرفته بود که میتوانست از او شخصیتی محافظهکار بسازد و سر تسلیم فرود آوردن در برابر قدرت و سازش با ایشان را برای وی تئوریزه نماید. جوینی، مکرراً خود بر «سیاست تسلیم و مماشات» در برابر مغولان صحه گذاشته است. به عنوان نمونه مینویسد:«... فرمان ربانی را که ولا تلقوا بأیدیکم الی التهلکه امام و مقتدی سازند و چون یاسا و آیین مغول آن است که هر کس ایل و مطیع ایشان شد از سطوت و معرّت یأس ایشان ایمن و فارغ گشت و متعرِّض ادیان و ملل نیز نهاند و چه جای تعرض است بلکه مقویاناند و برهان این دعوی قوله (علیه السلام) إن الله لیؤید هذا الدین بقوم لا خلاق لهم ... بر قضیت حکم ربانی و إن جنحوا للسلم فأجنح لها بروند و ایل و منقاد گردند و ترک عصیان و عناد گیرند...» (20)
عطاملک کمی پس از ورودش به عرصهی سیاست و امور مالیه، تاریخنگاری خویش را در سال 650 ق شروع کرده و تاریخ جهانگشا را تا 658 ق به اتمام رسانده است. منظور وی از «جهانگشا» چنگیز است. (21) بنابراین، عنوان اثر وی به روشنی نشان میدهد که او دست به نگارش تاریخ مغول برده است.
«وی در میان همهی شخصیتهای دیوانی عصر مغول، شاید تنها فرد شایسته برای نگارش روند تحولات تاریخی این عصر بوده باشد. سابقهی درخشان دیوانی خاندان جوینی، معروفیتشان در خراسان، دسترسی آنها به اسناد دیوانی حکومتهای پیشین، نفوذ فوق العاده در دستگاه اداری ایلخانی، مسافرتهای چهارگانه به مغولستان و آشنایی با شخصیتها و اوضاع جغرافیایی، نظامی و نظامهای قبیلهای و عشیرتی مغولستان از وی مورخی سرآمد و احیاگر سنت تاریخنگاری در دورهای که تاریخ نویسی ایران در حال افول بود، ساخت». (22)
به درستی نمیدانیم که وقتی جوینی تاریخ جهانگشاه را نوشت به نقش مهمی که در احیای سنت تاریخنگاری در آن مقطع بحران زدهی تاریخ ایران داشت، هوشیار بود یا نه اما او فواید فراوانی در تاریخنگاری در آن مقطع بحران زدهی تاریخ ایران داشت، هوشیار بود یا نه اما او فواید فراوانی در تاریخنگاری به منظور عبرتگیری از تاریخ در ذهن داشته است. جوینی تاریخ را آینهی عبرت میدانسته و انگیزهی آگاهانهی خویش را از نگارش تاریخ همین عامل معرفی میکند. او در مطالعهی تاریخ هم فایدهی دنیوی میدیده و هم فایدهی اخروی. وی فایدهی دینی و اخروی آن را در رفع «غطاء شک و ریبت و غشاء ظن و شبهت از بصیرت» (23) دانسته که انسان متفکر را به سوی خداباوری و دین محوری سوق میدهد. جوینی در ذکر این بخش از فایدهی مطالعهی تاریخ احتمالاً هم از آموزههای قرآنی (24) متأثر بوده و هم از مشی فکری تاریخ نگاران، متکلمان و حاکمان پیش از خود. (25)
وقتی جوینی از جمله فواید مطالعهی تاریخ را عبرت آموزی معرفی میکند، میتواند نشان دهنده جهتگیری عقلانی وی به سوی زندگی این جهانی باشد. در دورهی دوم که از آن به دورهی «آرامش نسبی و هویت یابی» تعبیر کردیم، هم مغولان و هم ایرانیان در مقایسه با دورهی قبل به آرامش نسبی رسیده بودند و هم هر دو به دنبال یافتن هویت خویش بودند. در آن زمان، از حضور مغول در ایران قریب به ربع قرن میگذشت، قوانین خویش را به اجرا گذاشته و با آداب و فرهنگ ایرانی اسلامی به تدریج درآمیخته بودند؛ هر چند هنوز تا غلبهی «عنصر ایرانی» بر مغول راه درازی در پیش بود. بنابراین بسیار طبیعی است که مغول در پی درک جایگاه خویش در ایران برآید و بخواهد که رد پای خود را در تاریخ مکتوب و حافظهی مردم تثبیت نماید. اما ایرانی هم هویت گم شدهای دارد که باید آن را از لابه لای همهی عوامل و عناصر مغولی جستجو نماید. به نظر میرسد که هویتیابی در این دوره هم نیاز مغولان و هم نیاز ایرانیان بوده است. اگر بر مقدمهی فوق این مقدمه را نیز بیفزاییم که اساساً «تاریخ نویسی با حفظ هویت، نسبت مستقیم دارد... که آگاهانه یا ناخودآگاه انجام میگرفته است». (26) بنابراین، میتوان تاریخنگاری جوینی را حرکتی در راستای هویت یابی یا حفظ هویت فهمید و بر نقش سیاسی - اجتماعی تدوین تاریخ جهانگشا در آن مقطع از تاریخ ایران آگاه شد. جوینی، خود در تاریخاش تصریح دارد که او تاریخ جهانگشا را به اصرار برخی از دوستان و نزدیکانش نوشته است که البته به درستی نمیدانیم آن دوستان یا نزدیکان وی ایرانی بودهاند یا مغولی، اما به هر روی وقتی دست به نگارش تاریخ مغول میبرد، طبیعتاً اگر بخواهد هم نمیتواند تاریخ مغول را در خلأ بنویسد. بنابراین، تاریخ جهانگشا اگر تاریخ مغول است، تاریخ ایران و ایرانی هم هست. پس وی با این اقدام ارزشمند خویش - در حد توان - هم نیاز هویتی آنها را برآورده و هم نیاز هویتی ایرانیان را. بنابر آنچه گفته شد، نگارش و تدوین تاریخ جهانگشا هم کارکردهای آشکار (مقصوده) داشته و هم کارکردهای پنهان (نامقصوده). به نظر میرسد گرچه تاریخ جهانگشا هم احیاگر سنت تاریخ نویسی بود، هم امکان مطالعهی عبرتآموز تاریخ را فراهم کرده و و هم وسیلهای برای حفظ هویت بوده است اما ظاهراً در آن میان جوینی تنها به مطالعهی عبرت آموز تاریخ اشعار داشته است و کارکردهای دیگر آن را باید از نوع کارکردهای پنهان و نامقصود تاریخ نویسی وی گذاشت.
جوینی تاریخ نویسی خویش را تا پایان فتح قلاع الموت ادامه داده اما از آن زمان به بعد که طولی نمیکشد؛ بغداد سقوط میکند و دورهی استقرار و بازسازی (دورهی سوم) فرا میرسد، جوینی قلم را به کناری نهاده و بیش از پیش در مسند امور سیاسی قرار گرفته و به فعالیت علمی مشغول میشود.
اینکه چرا جوینی با داشتن حدوداً 27 سال پس از فتح قلاع الموت زنده بوده، دست از تاریخ نویسی برداشته، برای تاریخپژوهان ایرانی سؤال برانگیز بوده و در توجیه آن حدس و گمانهایی زدهاند. از جمله آنکه برخی گفتهاند با اینکه وی در فتح بغداد و سقوط خلافت عباسی در کنار هولاکو خان قرار داشت و از نزدیک شاهد آن حوادث بوده ولی دست به نگارش آن حوادث نزده، ارادتمندیاش را به خلافت عباسی نشان میدهد. (27) اهمیت تاریخ جهانگشا به دلیل شایستگی منحصر به فردی که جوینی در نگارش تاریخ مغول و بحران فراگیر قرن هفتم برای تاریخ ما داشته بر هیچ کسی پوشیده نیست. تاریخ جهانگشای جوینی اگر معتبرترین گزارش تاریخی از حوادث نظامی، اجتماعی و سیاسی آن دوره از تاریخ ایران نباشد، دست کم یکی از معتبرترین آنهاست.
برخی نویسندگان، جوینی را در تاریخ جهانگشا تنها یک مورخ ساده که صرفاً شأن گزارشگری تحولات و حوادث را داشته نمیبینند بلکه به دلیل تحلیل وقایع تاریخی و دقتهای فلسفی که در اوج و حضیض قدرتها نشان داده، او را در حد یک نظریهپرداز تاریخی دیدهاند و گاه او را با ابن خلدون مقایسه کردهاند. (28) اینکه جوینی در تاریخ خویش «ظهور و افول قدرتهای سیاسی» و گاه «ظهور و افول تمدنها» را واکاوی کرده، تردیدی نیست - و در ادامهی همین نوشتار آراء وی در این خصوص خواهد آمد - اما اینکه این تحلیلها آن قدر برجسته باشند که بتوان از دل آنها نظریهای در فلسفهی تاریخ، فلسفهی سیاست و تمدن استنتاج کرد، محل تردید است.
جوینی در تاریخ خویش، علل حملهی مغول به ایران و سرزمینهای اسلامی را نیز تحلیل کرده اما برخوردهای دوگانهی وی راه را برای درک شفاف و یک دست از نظر وی تیره و تار کرده است. از جمله ویژگیهای برجستهی تاریخ جهانگشا که میتواند نقش جوینی را در عرصهی سیاست و اجتماع آن روز و پیامدهای آن را برای امروز به خوبی نشان دهد، وزنی است که «ایرانیگرایی» در آن اثر گران قدر دارد. در قسمت پایانی این نوشتار از آراء و جهت گیریهای وی نسبت به «عنصر ایرانی» سخن خواهیم گفت.
3. جوینی به منزلهی کنشگر سیاسی
در دورهی سوم وقتی بغداد فتح میشود، جوینی به مسئولیت سنگینتری گماشته میشود. حاکمیت بر عراق عرب، موقعیت بسیار ویژهای بود که تکیه زدن بر جای خلافت را به ذهن تداعی میکرد. آنچه تاریخ از این دورهی حضور جوینی در عرصهی کشورداری گزارش داده چیزی جز خدمت و آبادانی نبوده است.خدمات فرهنگی، تمدنی، سیاسی و اجتماعی عطاملک به ایران و ایرانی قابل کتمان نیست اما گاه حوادثی رخ داده که قابل تأمل است؛ مثلاً: وقتی جوینی داستان حملهی مغول به قلاع الموت را در تاریخ خود میآورد میگوید که در آستانهی یورش مغولان به قلعه به ملاحظهی آنکه مبادا کتابخانهی الموت که به گفتهی خودش شهرت آن در اقطار پراکنده شده بود و حاوی کتب ذی قیمتی که حاصل 170 سال تلاش اسماعیلیه در جمعآوری آنها بوده از بین نرود، به هولاکو پیشنهاد میدهد که کتب نفیس آن کتابخانه را از بین نبرد و هولاکو فرمان میدهد تا وی به قلعه رفته و آنچه صلاح میداند برگرفته و باقی را از بین ببرد. او به کتابخانه میرود و از سر تعصب آن گونه که خود میگوید کتب نفیس مربوط به نجوم و نظایر آن را جدا کرده و باقی کتب که به گفتهی خود به اصول یا فروع اسماعیلیه مربوط میشد و به زعم اینکه نه مستند به منقول بود و نه معتمد به معقول سوزانید! نویسنده مسایل عصر ایلخانی پس از ذکر مفصل این واقعه به درستی میگوید:
«همان اندازه که خدمت عطاملک در حفظ نفایس کتب الموت درخور تحسین است و باید جزء خدمات وزراء و مشاورین ایرانی و مسلمان ایلخانان به میهن و دین خود ثبت شود، عمل دیگرش که سوختن کتابهای متعلق به اصول و فروع مذهب اسماعیلیه بود، سزاوار تقبیح است». (29)
وی همچنین میگوید که رفتار یک قوم بی تمدن و وحشی چه جای تعجب که باید به حال خویش تأسف خورد که با اینکه دستشان در حفظ آثار خود باز بود، ولی آنها را به آتش کینه و تعصب میسوزانند. (30) چنان که گفته شد، عطاملک پس از فتح بغداد عملاً در رأس امور مملکتی بغداد و عراق عرب قرار گرفت و منشأ آبادانیهای فراوانی در آن دیار و بخشهایی از ایران شد؛ از جمله خدمات وی میتوان تخفیف عوارض و مالیاتهای زارعان و دهقانان، احداث نهری پرفایده از فرات به سمت کوفه و نجف، احداث آبادیهای فراوان، باغات و مزارع در اطراف نهر را نام برد. (31) تواریخ و نویسندگان نقش وی را در تجدید حیات فرهنگی ایران بسیار ستودهاند؛ از جمله گفتهاند وی دیوان انشاء را چنان بازسازی کرد که از آن پس نامهها به زبان عربی نوشته نشود بلکه عمدتاً به فارسی و گاه مغولی نوشته میشد. (32) اهمیت خاندان جوینی چنان بوده که چند تن از شاعران و نویسندگان بزرگ ایرانی از جمله سعدی شیرازی، نصیر الدین طوسی، صفی الدین ارموی و خواجه همام الدین تبریزی دربارهی آنها قصاید و آثاری به جا گذاشتهاند. به عنوان نمونه سعدی در وصف عطاملک میگوید:
زبس که اهل هز را بزرگ کرد و نواخت *** بسی نماند که هر ناقصی شود کامل (33)
خنک عراق که در سایهی حمایت توست *** حمایت تو نگویم، عنایت یزدان (34)
جوینی همانند برخی دیگر در عهد مغول روش و سیاست «تعدیل خشونت» را در پیش گرفت و حتی چنان که دیدیم - و پس از این مفصلتر به آن خواهیم پرداخت - برای این روش و سیاست خویش نظریه پردازی هم کرد و اتفاقاً در روش و سیاست خویش ظاهراً بسیار کامیاب هم بود و توانست خدمات فراوانی داشته باشد. اما یکی از ویژگیهای خانمان برانداز عصر ایلخانان مغول «تهمت»هایی بود که بر دولت مردان بسته میشد و گاه چنان مؤثر میافتاد که به سرعت خاندانی را از اوج عزت و قدرت فرو میکشاند و یکسره از صحنهی قدرت و سیاست محو میکرد.
تعصبات مذهبی قبل از عصر ایلخانان مغول در ایران شدت داشت اما با برافتادن عباسیان به دست مغولان کاهش یافت. «ولی آنچه در این دوره مایهی تکفیر و تهمت و موجب عذاب و محنت محسوب میشود، رابطه داشتن با سلاطین مصر و شام و مسلمین آن دیار بود». (35) فرق تهمت قبل از مغول، در دورهی غزنویان و عباسیان با آنچه در زمان مغول مستمسکی برای حذف برخی امرا و وزرا میشد، در این بود که: «تهمت دورهی غزنویان جنبهی «ضدشیعی و ضد علوی» داشت و از نفوذ روحانی و سیاسی دولت عباسی سرچشمه میگرفت ولی تهمت دورهی ایلخانی برعکس دارای جنبهی «ضد عباسی و ضد عربی» و ناشی از مصالح سیاسی و نظامی دولت مغول بود... میتوان در «روابط خصومت آمیز ایلخانان و ملوک مصر» رنگ تصادم عنصر ایرانی و غیرایرانی و آثار گرایش تدریجی دولت و جامعهی ایران را به سوی احراز موقع مذهبی مستقل تشخیص داد. نکتهی دیگری که در این مورد یعنی امتیاز تهمت بزرگ دورهی غزنویان و ایلخانان نسبت به همدیگر قابل ذکر مینماید این است که در دورهی غزنویان تهمت ارتباط با فاطمیان مذهبی داشت اما در عهد مغول تهمت تمایل به سلاطین مصر مطلقاً از دشمنی سیاسی و نظامی سرچشمه میگیرد و رنگ تکفیر مذهبی ندارد. در واقع نتایج اجتماعی و مذهبی مهمی از این خصومت (به خصوص از آغاز دورهی غازان) حاصل میشود بدون آنکه اصل مسئله ریشه مذهبی و رنگ تعصب دینی داشته باشد». (36)
در این میان خاندان جوینی هم گرفتار همین قبیل تهمتها شد و پس از گرفتاریهای فراوان از گردونهی سیاست ایران خارج شد. عطاملک در تسلیهالأخوان شرح ماجرای سعایت و تهمتی را که مجدالملک یزدی یکی از مقامات عالی رتبهی دربار اباقاخان بر وی وارد کرد آورده است. مجد الملک تهمتی که بر وی وارد کرد، داشتن خیال پیوستن به ممالک شام و مصر بود که در آن روزگار تهمت بسیار سنگینی بود. گرچه این گرفتاری با دخالت شاهزادگان مغول، بخیر گذشت اما جوینی رنج فراوانی متحمل شد و پس از آنکه مجد الملک و همدستان وی به قتل رسیدند، جوینی هم دیری نپایید که از دنیا رفت. پس از آن برادرش شمس الدین نیز مورد تیر تهمت قرار گرفت که در نتیجهی آن او و پسرانش و یکی از پسران عطاملک به قتل رسیده و به این ترتیب پروندهی خاندان جوینی بسته شد.
«آیا ماجرای خاندان جوینی که راویان آن را «تهمت» نام نهادهاند، حقیقتی نهفته بوده است؟ آیا خاندان جوینی با تسلط بر کل سازمان دیوانی مملکت، ریشه دوانیده در شهرها و دهات، گردآوری ثروتی بیکران، وصلت با خاندان عباسی، و گام نهادن در جای پای ایشان، تجدید مراسم درباری ایرانی، تهیهی تاج و تخت و بیرق و کسب شهرتی فراگیر در جهان اسلام، تفوق فوق العاده در روم و ایجاد ارتباط با ممالک مصر و شام، در سر خیال نابودی حکومت مغول را میپرورانیدهاند؟ تاریخ جوابی به این پرسش نداده است. آنچه مسلم است سرانجام کار خاندان جوینی همچون خاندان برامکه بود یا همچون کسان دیگری که تصور میکردند با همکاری و مماشات با قدرت بیگانه خواهند توانست آب رفتهی ایران را به جوی بازگردانند». (37)
ظهور و افول قدرتها
جوینی در تاریخ خویش، یعنی تاریخ جهانگشا در برابر این پرسش که علت ظهور و افول قدرتهای سیاسی و تمدنها چیست، سخنان بسیاری دارد اما پاسخ وی واحد و یک دست نیست؛ بلکه دیدگاه وی بین نوعی جبرگرایی، قضا و قدر یا مشیتگرایی و نقش ارادهی مختار بشری در نوسان است. او حوادث و تحولات تاریخی را گاه یکسره محصول قضا و قدر به معنی جبرگرایانهی آن دانسته و گاه همه چیز را معلول ارادهی مختارانهی انسانها و اقوام بشری قلمداد کرده است. وی در دیباچهی جلد نخست تاریخ جهانگشا مینویسد:«هر چه از خیر و شر و نفع و ضرر در این عالم کون و فساد به ظهور میپیوندد به تقدیر حکیمی مختار منوط است و به ارادت قادری کامکار مربوط که صادرات افعال او بر قانون حکمت و مقتضای فضیلت و معدلت تواند بود و آنچه از وقایع واقع شود از تخریب بلاد و تفریق عباد از نکبت اخیار و استیلای اشرار حکمتها در ضمن آن مدرج باشد. قال الله تعالی: عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم...» (38)
وی گاه برای توجیه استیلای مغول به این آیه از قرآن متوسل شده که میفرماید: «زمین ملک خداست، آن را به هر کس از بندگان خود خواهد به میراث دهد» (39) نباید فراموش کرد که جوینی وقتی اندیشهی قضا و قدر را اینگونه تفسیر میکند، در مقام تعلیل حملهی مغول و مصیبتی است که از ناحیهی ایشان بر جهان اسلام و مسلمین وارد شده است. طبیعی است که چنین تحلیلی از استیلای ویرانگر یک قوم بر قومی دیگر، پیامدی جز توصیه به تسلیم و رضا در برابر آن نباشد، امری که جوینی خود بر آن تأکید داشت.
جوینی اهل خراسان بود و خراسان کانون اصلی انقلاب عباسیان و راست دینی سنی بود. اکثر مردم آن دیار به مذهب سنی حنفی گراییده و کلام اشعری را پذیرفته بودند. جوینی بر تداوم مذهب حنفی دعا میکند و مخالفان را به انحای مختلف میکوبد. (40) دست کم یکی از عوامل مؤثر بر اندیشهی «تقدیرگرایانه» یا «مشیت گرایانه» جوینی، گرایش او به کلام اشعری بود. (41)
جوینی علاوه بر آنکه از نقش قضا و قدر و مشیت الهی در فراز و فرود قدرتها و نیز توجیه استیلای مغول و تسلیم در برابر آن به قوت و به فراوانی سخن گفته است اما در این میان، عامل ارادهی انسانی را نیز یکسره نادیده نگرفته است. وی آنجا که در بیان عقیدهی خویش از آیات قرآنی استفاده میکند میفرماید: «خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند» (42) آشکارا به نقش ارادهی مختارانهی انسانی در پدیدهها و تحولات تاریخی اشاره کرده است. علاوه بر آیه فوق، بیتی را آورده که ظاهراً از خود وی باشد:
گله از روزگار بیهوده چیست؟ *** هر چه برماست هم زکردهی ماست (43)
این در حالی است که جوینی خود در برخی مواضع از روزگار و چرخ گردون و تقدیر نالیده و زبان به شکایت گشوده است:
«ای چرخ تا چند از شعوذه و مکر تو، وای فلک تا کی از ظلم و جور تو هر سلطانی را در بند هر شیطانی اندازی، هر یتیمی را امیر هر کریمی گردانی و هر پادشاهی را در چاهی افکنی و هر ناسزایی را از تختهی مذلت بر تخت عزت نشانی». (44)
پیداست که این فقرات از نوشتههای جوینی با یکدیگر سازگار نیست. در نظام فکری تشیع ارادهی انسانی با اعتقاد به قضا و قدر الهی قابل جمع است، اگر بگوییم که جوینی هم به جمع قائل بوده و به همین دلیل هم به عامل انسانی و هم به تقدیر پرداخته، به هر روی این باور باید خود را در عمل نشان دهد. محصول باور شیعی، تسلیم نیست. علاوه بر آن در جمعبندی نیز وزنی که وی به عامل انسانی میدهد در برابر وزنی که به عامل قضا و قدر میدهد، بسیار ناچیز است. با توجه به همین امر برخی او را به صراحت مورخی تقدیرگرا دانستهاند. (45) تاریخ پژوهان به درستی تذکر دادهاند که تقدیرگرایی و جبرگرایی برای یک مورخ پیامد بسیار ناگواری دارد. حداقل آنکه ذهن او را در برابر رخدادهای تاریخی منفعل و از تحلیل عقلانی آنها باز میدارد. (46) جوینی نه تنها حملهی مغول را با اعتقاد به قضا و قدر الهی - به معنی جبرگرایانهی آن - توجیه میکند، بلکه تلاش مینماید تا حاکمان مغولی را صاحب «فره ایزدی» که از عناصر ویژه اندیشهی ایرانی است، نشان دهد. (47) با این حال طبیعی است که وی از ارائهی نظریهای منسجم و عقلانی در باب ظهور و افول قدرتها و تمدنها عاجز گردد.
تحلیل جوینی از حملهی مغول
جوینی علیرغم اینکه از اوضاع اجتماعی و امنیتی قلمرو خوارزمشاهی گزارش مثبتی میدهد و مینویسد که قبل از حملهی مغول قلمرو خوارزمشاهی در اوج آرامش و امنیت و سکون و آبادانی بود، راهها امن بود، شورشی وجود نداشت و تجارت رونق داشت (48) با این حال، تحت تأثیر نگرش تقدیرگرایانهی خویش حمله مغول را به منزلهی «عذاب الهی» معرفی میکند. با این همه، تقدیرگرایی جوینی را چندان هم نمیتوان امری ناهنجار به شمار آورد، چون جو عمومی در آستانهی حملهی مغول به ایران همینگونه بوده است. این ذهنیت را تعابیری که از قرآن میفهمیدند، برخی روایتی که از معصومین (علیهم السلام) به ویژه پیامبر نقل میکردند، پیش گوییهای شیوخ و برخی عرفا مثل شیخ نجم الدین کبری و بهاء الدین ولد پدر مولوی و نیز تأیید ستارهشناسان و منجمین و نظایر آنها قوت بخشید و از نظر روانی توان و ارادهی مردم را برای مقابله با لشکر مغول از ایشان ستاند؛ هر چند این روحیه به زودی جان خود را به شور و مقاومت مردمی داد. (49) اما میبینیم که همین تقدیرگرایی و عذاب الهی خواندن حملهی مغول، بستری برای تحلیل آن واقعهی دهشتناک از سوی تاریخ نویسانی چون عطاملک جوینی گردید. او مینویسد:«هر قومی را فراخور طغیان و نسبت کفران تأدیبی تقدیم میرفته است و اعتبار اولوا الأبصار را به حسب گناه و ارتکاب آن بلایی با مؤاخذتی میرفته چنان که در عهد نوح (علیه السلام) طوفان آب عام شد و در عهد ثمود عذاب اهل عاد را و همچنین هر امتی را انواع عذابها از مسخ و استیلای مؤذیات و قحط و غیر آن که در قصص ذکر آن مثبت است و چون نوبت دولت خاتم رسالت علیه افضل الصلوات الزاکیات در رسید از حضرت عزت و جلالت استدعا کرد تا صنوف عذابها و بلیات که هر امتی را سبب معصیت میفرستاده است از ذمت امت او مرفوع شدست و این تشریف امت او را طراز فضایل دیگر شده مگر عذاب سیف که به عرض قبول و هدف اجابت نرسیده است...» (50)
جوینی در آغاز تاریخ جهانگشا عذاب امت اسلام را تیغ آبدار مغول دانسته و میگوید:
«سپاس و ثنا معبودی راست که واجبالوجود است... غفاری که نسیم لطفش مادهی بقاء هر دوستار آمد، قهاری که جلاد عنقش تیغ آبدار تاتار گشت،...» (51)
جالب آنکه، حملهی چنگیز به مثابه «بلای آسمانی» و «کفارهی گناهان» از زبان چنگیز نیز جاری شده است. وقتی او بخارا را فتح کرد، در مصلای شهر رو به مردم خطابهای خواند که در آن گفت:
«ای قوم بدانید که شما گناهان بزرگ کردهاید و این گناهان بزرگ، بزرگان شما کردهاند. از من بپرسید که سخن به چه دلیل میگویم؟ سبب آنکه من عذاب خدایم اگر شما گناهان بزرگ نکردی، خدای چون من عذابی را سر شما نفرستادی». (52)
جوینی در جایی از این موضع هم شدیدتر راه افراط پیموده و خروج چنگیزخان و انتقال «ملک و شاهی به پادشاه گیتی منگوقاآن» را «سرّالهی» قلمداد کرده (53) تا اسماعیلیه، آن «فئه باغیه صباحی و طایفهی طاغیهی مباحی» (54) را با سپاهیان خویش که «شمشیر زنان احمدی»! (55)اند نابود سازد. درست برخلاف نگرش مشیت محور جوینی که حملهی مغول را «بلای یزدان» میدانست، برخی آن را «خطای سلطان دانسته (56) و نشان دادهاند که به قول ویلدورانت «یک تمدن بزرگ تا از درون منهدم نشده باشد، از بیرون مغلوب نمیشود» (57) پیروزی مغول نتیجهی بی کفایتی و هوس بازی پادشاهان آن عصر جهان اسلام است. (58)
تمجید یا تقبیح حملهی مغول
جوینی همانگونه که در خصوص ظهور و افول قدرتها موضعی واحد و یکدست نداشته و همانگونه که در تحلیل یورش مغولها، دچار پراکندهگویی گردیده، در تمجید و یا تقبیح مغولان نیز دچار همان پراکندگی و یا دوگانگی است. جوینی چنگیز را کسی معرفی میکند که:«... بنیاد عدل گسترد و هر چه مستنکرات عادات بود از سرقت و زنا مرفوع کرد...» (59)
جوینی دربارهی یاسای چنگیز مینویسد:
«و آنچه از راه عقل محمود باشد از عادات پسندیده وضع نهاد و از آن احکام بسیار آن است که موافق شریعت است و در امثله که به اطراف میفرستادست و ایشان را به طواعیت میخوانده چنان که رسم جبابره بودست که به کثرت سواد و شوکت عدت و عناد تهیه کنند هرگز تخویف ننمودست و تشدید وعید نکرده بلکه غایت اندرز را این قدر مینوشتهاند که اگر ایل و منقاد نشوند ما آن را چه دانیم خدای قدیم داند... و چون متقلد هیچ دین و تابع هیچ ملت نبود از تعصب و رجحان ملتی بر ملتی و تفضیل بعضی بر بعضی مجتنب بودست بلکه علما و زهاد هر طایفه را اکرام و اعزاز و تبجیل میکردست...» (60)
این ارزیابی مثبت و ستایشگویی هر قدر به سمت دورهی سوم حضور مغول در ایران پیش میرود، شدت بیشتری مییابد. او منگوقاآن را «شهنشاهی دادگستر»، و گسترندهی عدل نوشیروانی، احیاگر جهانداری و تمهیدکنندهی قواعد شهریاری معرفی کرده و ملک و پادشاهی وی را مصداقی از آیه میداند. (61) وی در جایی دیگر، منگوقاآن را «پادشاه جهان»، «فرمانده زمین و زمان»، «ماده نعمت امن و امان» و «خان همهی خانان» خوانده و برایش دعا میکند. (62) همچنین در فتح نامهی الموت سخن را با ستایش هولاکوخان آغاز میکند و لشکر مغول را لشکر خدا و هولاکوخان را بندهی خدا خوانده و پیروزی لشکر مغول بر اسماعیلیه را تحقق وعدهی خداوند قلمداد میکند و بر این نعمت نیز شکرگزار است. (63) عطاملک علاوه بر ستایش حاکمان مغول، مبارزه و مقاومتهای مردمی را نیز تقبیح کرده است. نمونهی آن تقبیح خروج محمود تارابی که او را «غربال بندی در لباس خرقه» و در حماقت و جهل «عدیم المثل» معرفی کرده است. (64) شاید تا این حد از ستایش را بتوان «رسم معهود» و «عادت زمانه» دانست و آن را عادی جلوه داد اما آنجا که جوینی برخی حوادثی را که برای مغولان پیش آمده معجزات و کرامات الهی قلمداد میکند و شأن حاکمان مغولی را تا مقام معصومین (علیهم السلام) ارتقاء میدهد، چه باید گفت؟! به عنوان نمونه جوینی مینویسد:
«یکی از امرای دشت قبچاق بر سر اختلاف اراضی بر منگو، زمانی که هنوز به سلطنت نرسیده و خان اولوس [=قبیله] خود بود، یاغی شد و ادعای استقلال کرد. منگو که به مقابلهی یاغیان شتافته بود، در کنار شهر ایتیل به ایشان رسید. یاغیان در بیشهها متواری شدند و به دریاچهای رسیدند و از آن گذشتند. منگو و یارانش که قایق نداشتند در کنار دریاچه متوقف شدند که «ناگاه بادی برخاست و آبها را از گذرگاه جزیره با جانب دیگر انداخت و زمین ظاهر شد». (65) وحشت در دشمنان افتاد و منگو به سپاه خود دستور حمله داد و یاغیان را تارومار کرد. پس از بازگشت آنان «آب باز در حرکت آمد. چون لشکر از آنجا بگذشت، تمامت با قرار خویش شد؛ و از لشکر یک کس را از آب خلل نرسید... و این علامات بر انتقال دولت و مفتاح مملکت به پادشاه جهان منگوقاآن دلیلی است که محتاج هیچ بینهی دیگر نیست». (66)
و یا در جایی دیگر مینویسد:
«زمانی که منگو سلطنت را از خاندان اگتای به سلالهی خود منتقل ساخت، طبیعی بود عدهای از فرزندان اگتای که سلطنت را رسماً حق خود میدانستند، زیر بار نروند و به مخالفت بپردازند. اولین عکسالعمل با تعلل در حضور در شورای انتخاب وی به سلطنت نمودار شد؛ دو تن از شاهزادگان با تأخیر بسیار رسیدند. ولی دو تن دیگر هنوز در راه بودند و سودای توطئهای را برای حمله به اردوی سلطنتی که در کار جشن و سرور جشنهای به تخت نشستن بودند، در سر میپختند. از قضا در همین هنگام شتر چوپانی گم شده بود و او برای یافتن شتر خود تا سه روز در بیابان میرفت تا به اردوی پسران اگتای، توطئهگران، رسید و متوجه شد که ایشان به همراه خود عرّابههایی حامل سلاح دارند؛ در حالی که رسم نبود برای بار یافتن به نزد سلاطین مسلح باشند. چوپان به سرعت بازگشت و ماوقع را خبر داد. سرانجام قضیه معلوم شد و جنگی بین طرفین درگرفت و کار فتنه خاتمه یافت».
جوینی پس از شرح این روایت اضافه میکند که این شتر:
«حکم ناقهی صالح پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت که موجب نجات مؤمنان و سبب هلاکت ظالمان بود». (67)
وی افزون بر همهی آنها - چنان که دیدیم - در گزارشی که از فتح قلاع الموت میدهد، پادشاهان مغول را صاحب «فره ایزدی» (68) و لشکریان مغول را «شمشیرزنان احمدی» (69) قلمداد میکند.
تاریخ جهانگشای جوینی تنها ستایشگر مغولان نیست بلکه حاوی تقبیح، گلایه و شکایاتی هم هست. وی از زبان یک بخارایی که توانسته بود از واقعهی بخارا جان سالم به در برده و به خراسان بگریزد حملهی مغول را چنین توصیف میکند: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند». (70) جالب آنکه به دنبال این سخن زیرکانه ادامه میدهد:
«جماعت زیرکان که این تقریر شنیدند اتفاق کردند که در پارسی موجزتر از این سخن نتواند بود و هر چه در این جزو مسطور گشت، خلاصه و دنابهی آن این سه کلمه است که این شخص تقریر کرده است». (71)
و یا وقتی که او از زندگی محنت بار سلطان جلال الدین خوارزمشاه، عدم وفاق و همبستگی بین حاکمان محلی و کارشکنیهای ایشان تأسف میخورد با صراحت تمام مغولان را به شیاطین تشبیه کرده، مینویسد:
«سلاطین روزگار در دست شیاطین تاتار گرفتار گشتند و اعیان و اکثر حشم طعمهی ذباب شمشیر آبدار و لقمهی ذئاب و گفتار شدند». (72)
و نیز در تاریخ خویش با بهرهگیری از سرودههای شاهنامه، به ویژه آنجا که فردوسی نبرد افراسیاب با رستم یا سهراب را به تصویر میکشد، جلال الدین خوارزمشاه را در مقابل چنگیز به سهراب یا رستم و چنگیز را به افراسیاب تشبیه مینماید و حتی زیرکانه از زبان چنگیز، جلال الدین را میستاید. (73)
همانگونه که دیدیم عطاملک در تاریخ خویش هم زبان به تحسین و ستایش مغولان گشوده و هم آنان را تقبیح کرده است. هر چند از نظر کمی، حجم ستایش و تحسین بسیار بیشتر از تقبیح و گلایه و شکایت است اما اگر عباراتی را که وی از زبان آن فرد بخارایی میگوید، واقعاً رأی خود جوینی هم باشد - که ظاهراً چنین است - آنگاه رأی کلی جوینی به دست میآید که وی روی هم رفته نسبت به مغول نظر مثبتی نداشته است. بخشی از ستایش و تحسین وی از مغول را میتوان با توجه به جو عمومی و عادت زمانه که این گونه ستایشها رسم معهود بوده به سادگی پذیرفت. برخی معتقدند:
«چند سال پیش از تولد جوینی، خراسان عرصهی تاخت و تاز مغولان شد. اجداد او نیز به جای فرار، تسلیم و جزء عملهی دیوانی آنها شدند. خود او شاید هفده ساله بود که به امور دیوانی پرداخت. ویران شدن خراسان را ندید اما در بازسازی آن شرکت داشت و شاید به همین دلیل است که از حکومتگران به نیکی یاد میکند، زیرا از وقتی اطراف خود را شناخت اوضاع را رو به بهبود دید». (74)
اما با این حال نمیتوان او را به تملقگویی متهم کرد چون:
«باید در نظر داشت که اولاً جوینی از عمال مغولان بود، ثانیاً اوضاع را رو به بهبود میدید و ثالثاً مفهوم ملیت آن گونه که امروز مطرح است در آن زمانه مطرح نبوده است. تشریح جنایات مغولان، خود بهترین دلیل تضعیف این اتهام است». (75)
اگر بخشی از ستایشگری جوینی را همانگونه که توجیه شد بپذیریم آیا آنجا که وی با نقل برخی حوادث، مقام ایشان را تا مرتبهی معصومین و اهل کرامت و معجزه بالا میبرد و ایشان را صاحب «فره ایزدی» و «شمشیر زنان احمدی» قلمداد میکند نیز به همین سادگی قابل فهم و توجیه است یا مبنایی قویتر میطلبد؟ تأمل بیشتر از آن روست که واقعاً این قبیل ستایشها کارکرد و نقش «مشروعیت بخش برای مغولان» داشته و در جهت «خودی سازی عنصر مغولی» قرار میگیرد. نباید فراموش کنیم که اگر جوینی در برابر مغول سر تسلیم فرود میآورد و از دیگران نیز چنین میخواهد، فقط به این دلیل بود که به نظرش امکان مقاومت در برابر لشکر مغول وجود نداشت بلکه از آن بالاتر او حمله مغول را تقدیر و مشیت الهی میدانست که باید آن را به رغبت پذیرفت و عصیان در برابر مشیت الهی جایز نیست. بنابراین، ستایش وی از مغول را نمیتوان صرفاً «واکنش منفعلانه» و از سر ناچاری یا ترس و نظایر آن به حساب آورد بلکه باید آن را «کنشی فعالانه» برشمرد که هم با مبانی اعتقادی وی سازگارتر است و هم - هوشیارانه یا ناهوشیارانه - با آن نظریه که خاندان جوینی و نظایر ایشان هوشیارانه در پی جذب و هضم عنصر مغولی در فرهنگ ایرانی اسلامی بودهاند و همهی رفتارهای آنها را به منزلهی تاکتیکی برای دست یابی به این هدف هوشیارانه و از پیش معلوم ارزیابی میکنند، وفا خواهد کرد. اگر چنین باشد، آنگاه حتی آنجا که جوینی از عنصر ایرانی «فره ایزدی» و نیز از عنصر اسلامی «شمشیر زنان احمدی» هزینه میکند، در واقع در حال یادآوری به مغول است تا بداند که چه بخواهند و چه نخواهند، ایرانی بودن و اسلامی بودن، بخشی از قلمرو هویتی آنها را فتح کرده است.
ایرانیگرایی در افکار و رفتار جوینی
جوینی در طول هشت سال تاریخ جهانگشا را به رشتهی تحریر درآورد و از آنجا که «تاریخ نویسی با حفظ هویت، نسبت مستقیم دارد» (76) میتوان تاریخ نویسی وی را به ویژه در دورهای از تاریخ که تاریخ نویسی رو به افول نهاده بود و اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به شدت بحران زده بود، به عنوان اقدامی برای حفظ هویت ارزیابی کرد. اینکه هویت یابی یا حفظ هویت از طریق تاریخ نویسی آگاهانه صورت میگیرد یا نه، حداقل دربارهی جوینی باید اذعان کرد که معلوم نیست. جوینی ظاهراً تصور روشنی از «وطن» یا «میهن» و «ملیت» به معنی امروزی نداشته است. او فقط یکبار از واژهی «ایرانیان» در تاریخ خویش استفاده کرده که آن هم از زبان فردوسی است. (77) او بخارا را «از بلاد شرقی قبه اسلام» میدانست، نه شهری از شهرهای ایران زمین. (78) از قلمرو خوارزمشاهیان نیز به جای سرزمین ایران به «مملکت سلطان» یاد میکند (79) اما این واقعیت هم نباید نادیده گرفته شود که نگرشها نسبت به «هویت ایرانی» در عصر جوینی رو به جلو بوده و رفته رفته معنا و مفهوم روشنتری مییافت.هر چند جوینی تنها یک بار واژه «ایرانیان» را در تاریخ خویش به کار برده اما شواهد و نشانههای فراوانی در تاریخ جهانگشا وجود دارد که خبر از توجه ویژه جوینی به عنصر ایرانی میدهد و از تلاش او برای احیای «ایرانشهری» پرده برمیدارد. به عنوان نمونه وی در رویارویی سلطان محمد خوارزمشاه و نیز سلطان جلال الدین خوارزمشاه با چنگیز از اشعار حماسی شاهنامه استفاده میکند و آن را مشابه رویارویی ایرانیان و تورانیان نشان میدهد که خود نمایانگر آن است که وی در واقع در پی بازیابی خویشتن و هویت ایرانی است. (80) همان جوینی که بخارا را «از بلاد شرقی قبه اسلام» میدانست، جایگاه دینی شهر بلخ را با مکه مقایسه میکند و میگوید: «در قرن پیشین بلخ در بلاد شرقی به مثابت مکه بودست در طرف غربی!» (81) وی برای اثبات مدعای خویش به ذکر دو بیت از فردوسی متوسل میشود. برخی صاحب نظران این قبیل توجهات را بیانگر نوعی تعلق خاطر به ایران و ایرانیگری دانستهاند. (82) اندیشهی ایرانشهری در دورهی سلجوقی از حوزهی شعر به حوزهی سیاست نامه نویسی منتقل شد و در عصر مغول با پیشگامی جوینی از حوزهی سیاست نامه نویسی به تاریخنگاری نقل مکان کرد که به نظر برخی:
«این جابه جایی نه تنها به معنای تضعیف آن نیست بلکه ناشی از عمیقتر و ریشهدار شدن آن است». (83)
بنابراین، جهانگشای جوینی را میتوان نقطه عطفی در روند هویت پویی تاریخنگاری ایرانی (84) دانست و جوینی را در سلسله فرهیختگانی جای داد که در پی احیای طرز تفکر آرمانی «ایرانشهری» بودهاند. (85) در اینکه عنصر ایرانیگرایی در نوشتار و رفتار جوینی مشهود بوده هیچ تردیدی نیست اما توجه به برخی ویژگیهای عصر ایلخانان برای پذیرش این قول که جوینی هوشیارانه، حسابگرانه و واقعاً به منظور احیای هویت ایرانی در این مسیر قرار گرفته رهزنی میکند. پیش از این گفته شد که یکی از ویژگیهای برجستهی عصر ایلخانان در ایران شیوع تهمت گرایش به ممالیک مصر و شام بود. این تهمت چنان قوی بود که اگر دامن کسی را میگرفت بی تردید دودمانش را به باد میداد. در همان عصر، شیعه هواخواه و طرفدار سلاطین ایران و دشمن دولت ممالیک مصر و شام و خلافت عباسی شناخته شده بود؛ این مسئله به قدری قوی و در حوادث آن دوره چنان مؤثر بود که برخی، شیوع گرایش حاکمان مغولی به تشیع را نه به آن دلیل که واقعاً به حقانیت شیعه دست یافته بودند، بلکه برای اعلان موضع مخالف به دشمن ارزیابی کردهاند. (86) بنابراین، ایرانیگرایی هم میتواند به منزلهی یک تاکتیک برای گریز و مصون ماندن از تهمت وابستگی یا گرایش به ممالیک مصر و شام تلقی شود تا به عنوان یک گرایش ذاتی یا حساب گرانه برای احیای هویت ایرانی.
جمعبندی
وقتی عطاملک جوینی متولد شد، بحران سرزمینهای شرقی خلافت عباسی را که ایران نیز از آن جمله بود، فراگرفته بود. مغول همهی نظامهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به هم ریخته بود و حتی بر اثر تساهلورزی دینی مغولان و ضعف خلافت اسلامی، هویت دینی نیز با بحران مواجه شده بود. دیری نپایید که بحران مرکز خلافت اسلامی یعنی بغداد را نیز در نوردید و شالودهی سیاسی اسلام را در آن روزگار برچید. عطاملک که به عنوان یک دیوانسالار و به تبع پدر، وارد دنیای سیاست شده و به وزارت مالیهی دستگاه مغول دست یافته بود، نقشی ایفا کرد که میتوان از آن به «مدیریت بحران» تعبیر کرد. هر چند به قاطعیت نمیتوان گفت که او این نقش را حساب گرانه و هوشیارانه و از پیش طراحی شده، برعهده گرفته بود اما عمدهی کنشها و واکنشهای وی در همین راستا و نهایتاً به نفع «احیای هویت ایرانی» قابل درک است.جوینی عمدهی این نقش را با تألیف تاریخ جهانگشا به ثمر رساند. او در تاریخ خویش بیش از آنکه بر نقش عامل انسانی در حوادث تاریخی بپردازد، بر «مشیت الهی» تکیه کرده و به پشتوانهی همین رویکرد که میتوان آن را به منزلهی نظریهای در باب ظهور و افول قدرتهای سیاسی و تمدنها به شمار آورد، راهبرد تسلیم و مماشات با دشمن را در پیش میگیرد و دیگران را نیز به اتخاذ آن شیوه ترغیب و تشویق مینماید. در اینکه جوینی در تعدیل خشونت مغولان در ایران بسیار مؤثر بوده تردیدی نیست اما باز هم به قاطعیت تمام نمیتوان گفت که وی «سیاست تعدیل خشونت» را هوشیارانه در پیش گرفته باشد، چون دیوان سالاری اساساً مقامی نیست که با خشونت سازگار باشد.
شاید تحت تأثیر نگرش جبرگرایانه باشد که او نمیتواند تحلیلی واقع بینانه از حملهی مغول داشته باشد و به جای تحلیل عوامل سیاسی، اجتماعی و ضعف پادشاهان ایرانی در مقابله با مغولان، آن را «عذاب الهی» میخواند. روی دیگر سکهی تاریخ نویسی، هویتیابی یا حفظ هویت است. جوینی با تألیف تاریخ جهانگشا خدمت آشکاری به حفظ هویتی که به شدت در بحران قرار گرفته بود، کرد. هر چند او تاریخ مغول را نگاشت اما تاریخ جهانگشا، هوشیارانه یا ناهوشیارانه، گرایش آشکاری به عنصر ایرانی نشان میدهد. او با ستایشهایی که از حاکمان مغول میکند و گاه به نظر میرسد به شدت افراطی است در واقع به ایرانی کردن مغول و هضم و جذب آنان سرعت بخشید. نسبت دادن انگارههای ایرانی و اسلامی به مغولان میتواند اوج تلاش برای «خودی سازی عنصر مغولی» به حساب آید.
جوینی بحران هویت دینی را با تکیه بر هویت ایرانی حل کرد و ستیز خودی به غیر خودی بین مغولان و ایرانیان مسلمان را با خودی انگاشتن مغولان حل نمود. روند خودی سازی مغولان شاید در دورهی جوینی به سختی توجیهپذیر باشد اما آرام آرام صورت واقعیت به خود گرفت و با مسلمان شدن حاکمان مغولی انگاره جوینی تحقق پیدا کرد.
پینوشتها:
1. مدرس دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
2. دانشیار دانشگاه تهران.
3.هاشم رجب زاده، «جوینی، خاندان»، دانشنامهی جهان اسلام، زیرنظر: غلامعلی حداد عادل، تهران: نشر بنیاد دایرةالمعارف اسلامی 1386، ص 425.
4. عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، به سعی و اهتمام و تصحیح: محمد بن عبدالوهاب قزوینی، تهران: انتشارات بامداد، ج 1، 1367، مقدمهی مصحح: ص ح، همچنین: هاشم رجب زاده، پیشین، ص 425.
5. سیروس مهدوی، «جوینی»، دایرةالمعارف تشیع، زیرنظر: احمد صدر حاج سید جوادی و ...، تهران: نشر شهید سعید محبی، ج 5، 1379، ص 531.
6. منوچهر مرتضوی، مسائل عصر ایلخانان، تبریز: انتشارات مؤسسهی تاریخ و فرهنگ ایران، 1358، ص 265.
7. شیرین بیانی (اسلامی ندوشن)، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ج 2، 1370، ص 396؛ فضل الله بن عبدالله شیرازی، تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول، تهران: کتابخانهی ابن سینا، 1338 ش، ص 59.
8. عطاملک جوینی، پیشین، ج 1، مقدمهی مصحح، ص 100.
9. حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی و باقر عاقلی، تاریخ ایران، تهران: نامک، 1380، ص 413.
10. بنگرید به: عطاملک جوینی، پیشین، فصل «فتح نامه الموت» از صفحهی 114 به بعد.
11. حسن پیرنیا و دیگران، پیشین، ص 426.
12. همان، ص 418.
13. همان، صص 358- 356.
14. سیامک چمن زیبایی، گزارش گمان شکن (مقدمهای بر روابط شرق و غرب)، تهران: آشیان، 1383، ص 5.
15. حسن پیرنیا و دیگران، پیشین، ص 423.
16. ویل دورانت، تاریخ تمدن، صارمی و پاینده و طاهری، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ج 4، 1370، صص 432-431.
17. عطاملک جوینی، پیشین، ج 1، ص 83.
18. همان، صص 5- 4.
19. اسماعیل حسن زاده، «نگرشی بر تأثیر اندیشههای عطاملک جوینی و رشیدالدین فضل الله...»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، ج 1، 1379، صص 438- 437.
20. عطاملک جوینی، پیشین، ص 11 (دیباچه).
21. همان، ص 66.
22. اسماعیل حسن زاده، پیشین، صص 438- 437.
23. عطاملک جوینی، پیشین، ص 10.
24. به راستی در سرگذشت آنان، عبرتی برای خردمندان است؛ یوسف (12): 111. بگو در زمین بگردید پس با تأمل بنگرید که سرگذشت گناهکاران چه شد؛ نمل (27): 69.
25. اسماعیل حسن زاده، پیشین، ص 440.
26. شیرین بیانی و علی بیگدلی و اسماعیل حسن زاده و مرتضی تورایی، «(میزگرد) تاریخ نگاران و هویت ملی»، فصلنامهی مطالعات ملی، سال چهارم، ش 2، 1382، ص 269.
27. اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، فصلنامهی مطالعات ملی، سال چهارم، ش 1، 1382، ص 94.
28. احمد امیری خراسانی، «برخی از خصایص سبکی تاریخ جهانگشا»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، ج 1، 1379، صص 118- 117؛ اسماعیل حسن زاده، اندیشهی مشیت الهی در تاریخنگاری اسلام (مطالعه موردی تاریخ جهانگشای جوینی)»، تاریخ اسلام، سال دوم، ش 1، بهار 1380، صص 166- 133.
29. منوچهر مرتضوی، پیشین، ص 265.
30. همان، صص 665- 266.
31. فضل الله بن عبدالله شیرازی، پیشین، ص 59؛ (تاریخ الاسلام للذهبی، ج 6 و حبیب السیر، ج 3، ص 105 به نقل از: مقدمه علامه قزوینی بر جهانگشای جوینی).
32. احمد بن علی ابوالعباس، صبح الاعشی فی کتابه الانشاء، قاهره، ج 1، جزء اول، ص 94، 1340، به نقل از: شیرین بیانی، دین و دولت در عهد مغول، پیشین، ص 396.
33. سعدی، کلیات، تهران: نشر هستی، 1378، ص 817.
34. همان، ص 830.
35. منوچهر مرتضوی، پیشین، ص 129.
36. همان، ص 130.
37. شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، پیشین، ج 2، ص 403.
38. عطاملک جوینی، پیشین، ج 1، ص 8 (دیباچه).
39. همان، ج 3، ص 15؛ إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده. اعراف (7): 128.
40. همان، ج 3، صص 143- 106.
41. اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، پیشین، ص 71.
42. إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. رعد (13): 11.
43. عطاملک جوینی، پیشین، ج 1، ص 13.
44. همان، ج 2، ص 129.
45. اسماعیل حسن زاده، «اندیشهی مشیت الهی در تاریخنگاری اسلامی (مطالعهی موردی، تاریخ جهانگشای جوینی)»، پیشین، ص 160.
46. همان، صص 139- 137.
47. عطاملک جوینی، پیشین، ج 3، ص 114.
48. همان، ج 1، ص 58.
49. شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، پیشین، ج 1، صص 96- 94.
50. عطاملک جوینی، پیشین، ج 1، ص 12 (دیباچه).
51. همان، ص 1 (دیباچه).
52. همان، ج 1، ص 81.
53. همان، ج 3، ص 138.
54. همان، ص 139.
55. همان، ص 140.
56. اشاره به مقالهی سیدعلی محمد سجادی، «بلای یزدان با خطای سلطان»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، ج 2، 1379، صص 1286-1259.
57. ویل دورانت، پیشین، ج 3، ص 776.
58. شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، پیشین، ج 1، صص 84-62.
59. عطاملک جوینی، پیشین، ج 1، ص 28.
60. همان، ص 18.
61. إن الأرض الله یرثها من یشاء من عباده. اعراف (7): 128؛ همان، ج 3، صص 15-12.
62. همان، ج 1، ص 2.
63. همان، ص 114.
64. همان، صص 90- 85.
65. همان، ج 3، ص 11.
66. همان.
67. همان، ج 3، ص 39.
68. همان، ص 114.
69. همان، ص 140.
70. همان، ج 1، ص 83.
71. همان.
72. همان، ج 2، ص 133.
73. همان، صص 142-83.
74. محسن جعفری مذهب، «رستم دستانم آرزوست»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، ش 83-81، تیر، مرداد و شهریور 1383، صص 48- 47.
75. همان، ص 50.
76. شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، پیشین، ص 269.
77. عطاملک جوینی، پیشین، ج 2، ص 170.
78. همان، ج 1، ص 75.
79. همان، ج 1، ص 90.
80. اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، پیشین، صص 93- 87.
81. عطاملک جوینی، پیشین، ج 1، ص 103.
82. اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، پیشین، ص 94.
83. همان، ص 95.
84. همان، ص 86.
85. شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، پیشین، ص 273.
86. منوچهر مرتضوی، پیشین، ص 130 (پاورقی).
امیری خراسانی، احمد، «برخی از خصایص سبکی تاریخ جهانگشا»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، ج 1، 1379.
بیانی، شیرین (اسلامی ندوشن)، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ج 1 و 2، 1370.
بیانی، شیرین و علی بیگدلی و اسماعیل حسن زاده و مرتضی تورایی، «(میزگرد) تاریخ نگاران و هویت ملی»، فصلنامهی مطالعات ملی، سال چهارم، ش 2، 1382.
پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانی و باقر عاقلی، تاریخ ایران، تهران: نامک، 1380.
جعفری مذهب، محسن، «رستم دستانم آرزوست»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، ش 83- 81، تیر، مرداد و شهریور 1383.
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به سعی و اهتمام و تصحیح: محمد بن عبدالوهاب قزوینی، انتشارات بامداد، ج 1، 2 و 3.
چمن زیبایی، سیامک، گزارش گمان شکن (مقدمهای بر روابط شرق و غرب)، تهران: آشیان، 1383.
حسن زاده، اسماعیل، «نگرشی بر تأثیر اندیشههای عطاملک جوینی و رشید الدین فضل الله...»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، ج 1، 1379.
حسن زاده، اسماعیل، «اندیشهی مشیت الهی در تاریخنگاری اسلامی (مطالعه موردی، تاریخ جهانگشای جوینی)»، تاریخ اسلام، سال دوم، ش 1، بهار 1380.
حسن زاده، اسماعیل، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، فصلنامهی مطالعات ملی، سال چهارم، ش 1، 1382.
دورانت، ویل، تاریخ تمدن، صارمی و پاینده و طاهری، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ج 3 و 4، 1370.
رجب زاده،هاشم، «جوینی، خاندان»، دانشنامهی جهان اسلام، زیرنظر: غلامعلی حداد عادل، تهران، نشر بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1386.
سجادی، سیدعلی محمد، «بلای یزدان یا خطای سلطان»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول به ایران و پیامدهای آن، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، ج 2، 1379.
سعدی شیرازی، کلیات، تهران، نشر هستان، 1378.
شیرازی، فضل الله بن عبدالله، تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول، تهران: کتابخانهی ابن سینا، 1338 ش.
مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ایلخانان، تبریز: انتشارات مؤسسهی تاریخ و فرهنگ ایران، 1358.
مهدوی، سیروس، «جوینی»، دایرةالمعارف تشیع، زیرنظر: احمد صدر حاج سید جوادی و ...، تهران: نشر شهید سعید محبی، ج 5، 1379.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1393)، نشریّهی ادبیّات پایداری شمارهی 10، کرمان: مرکز منطقهای اطلاع رسانی علوم و فناوری (RICeST) پاسگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC).