ناصرالدین منشی کرمانی

اندیشه سیاسی فقط در آثاری که به صراحت در حوزه فلسفه سیاسی، فقه سیاسی و یا نظایر آن نوشته شده‌اند، مندرج نیست. بلکه از آنجا که هر بحثی در حوزه اجتماعی و سیاسی مستلزم قبول مفروضات انسان‌شناسانه، هستی‌شناسانه و اخلاقی
جمعه، 18 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ناصرالدین منشی کرمانی
 ناصرالدین منشی کرمانی

 

نویسنده: محمدعلی قاسمی (1)

 
 
708- 648 ش / 730 - 668 ق
1329 - 1270 م

مقدمه

اندیشه سیاسی فقط در آثاری که به صراحت در حوزه فلسفه سیاسی، فقه سیاسی و یا نظایر آن نوشته شده‌اند، مندرج نیست. بلکه از آنجا که هر بحثی در حوزه اجتماعی و سیاسی مستلزم قبول مفروضات انسان‌شناسانه، هستی‌شناسانه و اخلاقی خاصی است می‌توان استدلال کرد که هر کسی رأیی را در زمینه‌های اجتماعی ابراز داشته و یا در خصوص انسان و عالم هستی نظری عرضه کرده است، لاجرم سخنان او «تبعات» و «الزاماتی» در حوزه سیاسی خواهد داشت. از این زاویه، که خود محتاج شرط و بسط است ولی در اینجا مجال آن نیست، از آثار مؤلفینی که به گونه‌ای آثاری در حوزه‌های مرتبط با علوم انسانی تدوین کرده‌اند، هم می‌توان اندیشه‌ی سیاسی استخراج کرد و یا «تبعات و لوازم» اندیشه‌های متفکران مزبور را در حوزه‌ی سیاست، بررسی و تحلیل کرد.
با این مقدمه و پس از بحثی مختصر درباره‌ی زندگی و آثار ناصرالدین منشی کرمانی به عنوان مورخی از عصر مغول و ضمن اشاره به خصوصیات تفکر سیاسی مورخین، می‌کوشیم تا با استفاده از داده‌های مندرج در کتب تاریخی وی، اندیشه سیاسی و دریافت او را از حوزه‌ی سیاست، بررسی و بازسازی کنیم.

شرح حال

1. زندگی

ناصرالدین منشی کرمانی (730- 668 ق) از جمله ایرانیانی است که در دوران مغول به مدارج و مناصب حکومتی مختلفی رسیده است. اما از زندگی او اطلاعات کافی در دست نیست و اطلاع ما محدود به معدود اشاراتی است که در دو اثر خویش به صورت پراکنده نسبت به حیات خویش ابراز داشته است. مثلاً در کتاب سمط العلی للحضرة العلیا می‌گوید که در هفت سالگی یتیم شده، اما شوق او به آموختن باعث شده تا وی از امثال و اقران خویش پیش بیافتد. (2) در جایی دیگر می‌گوید که به کار انشاء در دیوان اشتغال داشته و در این راه متحمل سفرهای طولانی و پرمشقت شده است. (3) می‌دانیم که پدر و اعمام و خویشاوندان منشی کرمانی از مشاهیر علمای عصر و در خدمت سلاطین محلی کرمان بوده‌اند. مؤلف در جایی اشاره می‌کند که تتمه‌ی تاریخ سمط العلی را در پیش از پنجاه سالگی خویش به پایان برده (4) و از آنجا که تاریخ تألیف تتمه 720 هجری است، تاریخ تولد وی باید حوالی 668 هجری باشد. (5) از تاریخ فوت او نیز اطلاع دقیقی نداریم و تنها به واسطه‌ی اشارات موجود در کتب می‌دانیم که در تاریخ 730 زنده بوده است. در واقع از نام و نشان مؤلف نیز اطلاع دست اولی در اختیار نداریم. اما در منابع متأخرتر و از جمله در کشف الظنون اثر حاجی خلیفه و تاریخ سلاجقه‌ی کرمان محمد بن ابراهیم (6) نام او محفوظ مانده است. البته حمدالله مستوفی هم اثر او را در میان متابعش ذکر کرده اما مطالب او قدری مشوش است. (7)
در هر حال عصر حیات مؤلف دوران مغول است و یکی از پرآشوب‌ترین و متلاطم‌ترین و ناامن‌ترین دوره‌های تاریخ گذشته ایران می‌تواند تلقی شود. قرافتاییان کرمان که ناصرالدین مدتی نسبتاً طولانی را در خدمت آنان به سر برده، از بقایای خوارزمشاهیان بودند که از در اطاعت با مغولان درآمدند و به صورت حکومت تابع خانان مغول، نشانها و تشریفات سلطنتی خویش را از آنان دریافت می‌کردند. در کتاب سمط العلی، ناصرالدین کرمانی، بارها از این وابستگی سخن به میان می‌آورد و شرح می‌دهد که چگونه جانشینان و نامزدان حکومت به دربار مغول (نخست در آسیای مرکزی و سپس در سلطانیه) می‌رفتند و قاآن مغول آنان را «به خلعت خاص اعلی تشریف آل [مهر] و سنقور و کرامت شمشیر و سکور [چتر] نوازش و پایزه‌ها و چماق مشرف گردانیده. (8) و روانه‌ی کرمان می‌کرد. بنابراین سلاطین قراختایی کرمان، که احتمالاً خود نیز نَسَب مغول داشتند، پادشاهان بالاستقلال نبودند و احتیاج به تأیید خان بزرگ داشتند. درگیری‌ها و شورش‌ها و رقابت‌های داخلی امرای مغول و شورش‌ها و طغیان‌های حکام محلی نیز اغلب اوضاع قلمرو می‌ساخت. (9) قراختاییان در چنین زمانه و احوالی مابین 629 تا 702 بر ناحیه کرمان
و مناطق مجاور حکم راندند. (10)

2. آثار

از ناصرالدین منشی کرمانی، دو اثر در اختیار داریم؛ یکی سمط العلی للحضرة العلیا که به شرح تاریخ سلسله قراختاییان کرمان اختصاص دارد و دیگری تاریخ وزراء از صدر اسلام تا زمان مؤلف است، موسوم به نسائم الاسحار من لطائم الاخبار. (11) به این ترتیب می‌توان منشی کرمانی را در ردیف مورخان جای داد و بین آرا او و آراء مورخین شباهت‌هایی یافت. این نکته نیز شایان توجه است که دوره‌ی مغول دوران رواج تاریخ‌نویسی است و این امر احتمالاً از علاقه مغولان به این امر ناشی می‌شد. (12)

اندیشه سیاسی

مبانی اندیشه

1. اهمیت تاریخ در سیاست

اشاره شد که منشی کرمانی را می‌توان در ردیف مورخین قرار داد و بنابراین می‌توان انتظار داشت که شباهت‌های بسیار بین افکار و طرز تلقی وی با نگرش و تلقی مورخین وجود داشته باشد. در بررسی دو کتاب منشی کرمانی، چنین استنباط می‌شود که از دیدگاه وی جامعه و تاریخ دارای ویژگی‌هایی هستند و به تبع آن سیاست و حکمرانی هم ویژگی‌ها و اقتضائاتی دارد و از آنجا که وی حکمرانی و حکومت‌گری متفاوت از پادشاهی را نمی‌شناخت، بهترین حکومت ممکن راه اصلاح پادشاهی موجود و استخراج اندرزهایی برای آگاهی بخشیدن به پادشاه جهت تدبیر صحیح ملک می‌داند. به عبارت دیگر پس از شناخت بستر (اجتماعی و تاریخی) حکمرانی پادشاه، باید دید او چگونه می‌تواند جامعه را اداره کند تا هم در مدت حکمرانی خویش کامیاب باشد و هم احیاناً برای آخرت خویش توشه‌ای بیاندوزد و در عین حال سلسله‌ی حکومتی پس از خود را ممهد و مستحکم کند. با آنکه به ترتیب فوق و حتی ضرورت شناخت بستر تاریخی و اجتماعی، در آثار منشی کرمانی تصریح نمی‌شود و ترتیب موجود در این مقاله، حاصل بازسازی آرا و ذهنیت اوست، اما این نکات را می‌توان مفروضات و بدیهیات تفکر او دانست، یعنی ناصرالدین ضرورتی برای تصریح به این نکات نمی‌دید و یا آنها را در یک نظم و ترتیب منطقی ذکر نمی‌کند، زیرا معتقد بود که این مطالب برای اهل علم بدیهی‌اند و تکرار آنها بیهوده است. اساساً در این قبیل جای زیادی هم برای استدلال و بیان سیستماتیک نیست و بیشتر از اقناع و ذکر شواهد استفاده می‌شود. (13) در هر حال بنیان‌ها یا به عبارت دیگر مفروضات بنیادین تفکر ناصرالدین منشی کرمانی را به قرار زیر می‌توان، با استفاده از مطالب پراکنده در آثارش، بازسازی کرد.
در خصوص امکان عبرت‌آموزی از تواریخ گذشتگان، در دیدگاه قدما، «پیشرفت» و «ترقی» و یا «تکامل» اجتماعی جایگاهی نداشت و آنان، گویی قواعد اجتماعی و سیاسی را بر همه‌ی اعصار و قرون جاری می‌دانستند و از این حیث به مطالعه کتب و سیر و اخبار گذشتگان ارج بسیار می‌نهادند، (14) زیرا؛
... سرگذشت ایشان [گذشتگان] سبب انتباه خردمندان و اعتبار هوشمندان است. (15)

2. یکسانی قواعد حکومت‌داری

مبنای دوم اندیشه کرمانی، که با نکته‌ی قبل بی ارتباط نیست، فرض یکسانی و یکدستی قواعد مُلک‌داری در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌هاست. چنین فرضی البته در نزد «قدما» به طور کلی وجود دارد و براساس همین فرض است که قدما به نقل قول از همه‌ی متون و اقوال و اشعار گذشتگان مبادرت می‌کردند و به بستری که این نقل قول‌ها از آنجا برخاسته است و احتمالاً از حیث فرهنگی و یا حتی فلسفی ممکن است، با زمینه اجتماعی و فرهنگی مؤلف متفاوت باشد، توجهی نداشتند. این توجه به «ماقال» و نه «من قال» البته می‌تواند باعث سوء تفاهم‌های متعددی شود. زیرا فی المثل اگر جمله‌ای از آراء یک فیلسوف (مثلاً افلاطون یا ارسطو) بدون توجه به کلیت فلسفه‌ی وی و سیاق متن آثار فیلسوف نقل شود، روشن است که منظور وی به درستی درک نخواهد شد. اما به نظر می‌رسد که از نظر منشی کرمانی و به طور کلی قدما چنین نقل قول‌هایی برای مشروعیت بخشیدن به کلام مؤلف بوده و در عین حال بستری برای تفکر به حساب می‌آمده است، یعنی مؤلفین به این نقل قول معانی ذهنی و فکری خویش را اسناد و تحمیل می‌کردند. البته این نکته نیازمند شرح و بسط بیشتری است که در اینجا مجال آن وجود ندارد.
به هر حال، در متن کتب منشی کرمانی، شواهدی از اقوال شعرای عرب (جاهلی و مسلمان)، احکام شرعی و اسلامی، آیات قرآن و نصایح بزرگان و اقوال مشاهیر دیده می‌شود، که می‌توان گفت نقل آنها بر پایه‌ی مفروضات سابق، یعنی یکسانی و جاودانگی قواعد مُلک‌داری و استفاده از این اقوال برای تشیید و تحکیم استدلال‌های خویش، صورت گرفته است. به هر صورت، هر حکومتی، از نظر منشی کرمانی برای آنکه به کمال و «ایدئال» شود باید به قواعدی که نقل آراء حکما جزئی از آن است، تن دهد و هر حکمرانی برای کامرانی و تداوم بنیان حکومت خویش باید به آنها به توجه کند. منشی کرمانی در حین ذکر تاریخ کرمان و ضمن بحث از ملک زوزن مؤید الملک قوام الدین، ضمن اشاره به بعضی خصال نامحمود و ناپسند وی، از تدبیرش سخن می‌گوید و او را می‌ستاید زیرا قواعدی را که در ایام گذشته به واسطه‌ی حکام سابق وهن یافته بود و مضطرب گشته، تقویم داد و به حسن سیاست، تدبیر ساخت. (16)
از همین نقل قول هم برمی‌آید که در دیدگاه منشی کرمانی، قواعدی برای «حسن سیاست» وجود دارد و آن قواعد طی زمان دچار اندراس می‌شوند و مدبرین و اهل خرد آنها را به وضع سابق و دوران درخشان گذشته بازمی‌گردانند. از اینجا می‌توان استنباط کرد که منشی کرمانی هم، نظیر بسیاری از قدما به وجود عصر یا اعصار زرین در گذشته اعتقاد داشت، اعصاری که نمونه‌های کامل و اعلای ملک داری و تدبیر و نمونه‌ای مثالی دیگر رفتارهای اجتماعی، دینی و نظایر آنها محسوب می‌شدند. این اعصار در متون گذشته به انحای مختلف ذکر شده و در آن هم از اشخاص و سلسله‌های اساطیری و افسانه‌ای سخن به می‌آید و هم از شخصیت‌های تاریخی و واقعی. ناصرالدین کرمانی هم در آثار خویش به افریدون، انوشیروان عادل، (17) بزرگمهر (18) و دیگران اشاره می‌کند (از جمله سلسله‌ی اساطیری پیشدادیان) و در کنار آنها از دو سلسله‌ی تاریخی ساسانی (19) و آل سلجوق (20) هم به عنوان نمونه‌های جهانداری یاد می‌کند که طبعاً غور و تدبر در احوال و آثار آنان برای حکومت گران و امرا درس‌های آموزنده خواهد داشت و از قواعد و احکام و مقررات آنها می‌توان برای تشیید مبانی و پایه‌های حکومت بهره برد. اما در باب
ماهیت قواعد و احکام مزبور، در آثار ناصرالدین کرمانی، مطالب صریح و بی ابهامی به چشم نمی‌خورد. با این حال در حین بحث از پادشاهان و حکام مختلف، نمونه‌هایی از قواعد ملک داری آنان را به دست می‌دهد و با تحسین یاد می‌کند و لذا این نمونه‌ها می‌توانند جزئی از مجموعه‌ی قواعد مورد نظر وی تلقی شوند. مثلاً در بحث از مولانا تاج‌الحق و الدین که حامی مؤلف و بنابر حکم سلطان محمدشاه، حاکم سیرجان بوده، چنین می‌گوید:
«قاعده‌ی حکومتی به رونق و ناموس ممهد گردانید و سپاهی آراسته ساخته و داشت و دارالضرب و دارالنقد ترتیب داد و مدرسه [ای] رفیع بنا و خانقانی عالی همتانه انشاء و احداث کرد و کار و بارش از [آن] وقت باز رقم نور و بهاء و قوت و استعلاء گرفت». (21)
در ادامه گفته خواهد شد که امور مذکور در نقل قول بالا را می‌توان از دیدگاه ناصرالدین منشی کرمانی و احتمالاً مورخین دیگر، از جمله وظایف پادشاه «کامل» دانست.

3. ضرورت حکومت

بنیان سوم در آراء ناصرالدین کرمانی، ضرورت وجود حکومت است. ضرورت وجود حکومت در عالم اسلام - جز در نزد گروه‌های حاشیه‌ای (و مهم‌تر از همه خوارج) نفی نشده و هر متفکری دلایل فقهی یا فلسفی (نظیر فطرت و طبیعت آدمی) برای آن ذکر کرده است. اما به زعم کرمانی حکومت نوعی پایه‌ی الهی دارد. بدین معنا که حکومت برای ایجاد نظم در جامعه ضرورت دارد. (22) این قول مستلزم آن است که در فقدان حکومت «آشوب» و به تعبیری امروزی «آنارشی» بروز می‌کند، گرچه منشی کرمانی به این نکته تصریح نمی‌کند. به عقیده‌ی وی، در فقدان حکومت، فتنه‌ی خوابیده، از خواب بیدار می‌شود (23) و بدعت و شک قوت می‌گیرد و لذا پادشاه نیک باید مانع فتنه و بلغان (= آشوب) و بدعت شود. (24) در عین حال وی ضمن ستایش از وزرا و حکمرانان، ایجاد امنیت را از جمله برای حجاج از افتخارات آنان ذکر می‌کند. (25) امری که در فقدان حکومت مقتدر و سپاه آراسته و با وجود راهزنان و دزدان، میسر نیست. پس از دیدگاه منشی کرمانی، حکومت برای تأمین امنیت بندگان خداوند و نظم دادن به امور آنان و رفع الحاد و شبهت و بدعت‌های دینی و حراست از رعیت و آبادانی ملک و مملکت ضرورت دارد.

4. تأیید الهی حکومت

مبنای دیگر اندیشه‌ی منشی کرمانی که بی ارتباط با آراء سابق او نیست، مسئله تأیید و نصرت الهی نسبت به شاهان عدل‌پرور است. می‌دانیم که در دوران مغول و ویرانی و جنگ‌های مداوم پس از آن، بسیاری از مورخین و حتی توده‌ی مردم، چنین بلایی را (حکام ظالم و دور از عدالت) نوعی قهر و عذاب الهی تصور می‌کردند. اما در آثار منشی کرمانی چنین نکته‌ای را نمی‌توان شاهد بود و شاید دلیل آن اشتغال او در دیوان و نزدیکی‌اش به درباریان باشد. اما به هر صورت او هم، همانند بسیاری از «قدما» به نوعی به «فره ایزدی» اعتقاد داشته است:
«به نصرت یزدانی و تایید ربّانی شاهان عدل پرور و خسروان بذل گستر به تیغ آبدار، کار جهان را قرار دادند و آثار رأفت و امان و انوار برّ و احسان در میان انسان که وسیلت نظم امور عالم ایشان‌اند به اظهار رسانیدند...». (26)
از فقره‌ی فوق به خوبی معلوم نمی‌شود که آیا از نظر منشی کرمانی همه‌ی پادشاهان به واسطه‌ی عنایت و تأیید الهی به قدرت می‌رسند و یا فقط باید پادشاهان عادل را مورد تایید خداوند دانست؟ اگر فرض شود که فقط سلاطین عادل مؤید از جانب خدایند، در آن صورت وضع پادشاهانی که با زور و ستم به قدرت می‌رسند و راه ظلم را پیش می‌گیرند، چه خواهد شد؟ به نظر می‌رسد که ناصرالدین منشی کرمانی، بیشتر به دنبال تبیین پادشاهی مطلوب است و نه تحلیل بیطرفانه و فلسفی قدرت سیاسی و تکوین آن.

5. جبلت ذاتی حاکمان

مبنای دیگر اندیشه‌ی ناصرالدین، فرض وجود جبلت و فطرت و ذاتی برای انسان است که به نظر می‌رسد با مفهوم «کاراکتر» قرابت زیادی دارد (منظور از کاراکتر ویژگی‌های بنیادین و مخصوص اخلاقی هر کسی است که کمابیش از زمان تولد وجود دارد و به ندرت دچار تغییر و تحول اساسی می‌شود). این نگرش که جبلت و فطرت آدمی، بر هر چه مفطور باشد، در نهایت آن جبلت آشکار خواهد شد و ذات انسان و یا طینت او چندان با تربیت اصلاح نمی‌شود در نزد «قدما» شهرت داشته است اگرچه امروزه با نگرش‌های جدید منافات آشکاری دارد. به هر صورت با فرض وجود جبلت‌های مختلف و احیاناً مغایر و متضاد، تنها راه حل برای حکمرانان نیکوکار آن است که افراد صاحب جبلت نیک را به مدارج عالی بکشانند و از ورود افراد بدطینت به این امور ممانعت به عمل آورند و از سوی دیگر اگر پادشاه جبلت نیک داشته باشد موجب آسایش رعیت خواهد شد و در غیر این صورت خلق را معذب و آزرده خواهد ساخت. ناصرالدین در توصیف رفتار ترکان خاتون پادشاه مقتدر قراختایی با مخالفین می‌گوید: «از راه مرحمتی که در جبلت او مفطور بود، عفو ارزانی داشت». (27)
و همین‌طور در توصیف معزالدین ملک، برعکس می‌گوید:
«معزالدین ملک شاه، کمان انتقام بر زه کرد و آثار سوء خلقی که طینت او همواره بدان مجبول بود، ظاهر گردانید». (28)
در این خصوص که آیا طینت و جبلت مزبور بر اثر تربیت دگرگون می‌شود یا نه و یا اینکه با نسب که از نظر منشی کرمانی حائز اهمیت است، در ارتباط است یا نه؟ جواب کافی در آثار او به چشم نمی‌خورد. اما از آنجا که وی به استجماع ویژگی‌های پادشاهانه و خصال شاهی معتقد است می‌توان تصور کرد که همه چیز را در طینت و ذات خلاصه نمی‌کند و در شکل‌دهی به آن، برای تربیت هم سهمی قائل است.

6. انحطاط حکومت

مبنای دیگر در اندیشه ناصرالدین کرمانی، قول وی به انحطاط تقریباً قطعی همه‌ی حکومت‌هاست. وی با آنکه دلایل روشن و معینی برای افول و انحطاط حکومت‌ها ذکر نمی‌کند، اما به صورت پراکنده به اطرافیان نادرست و دغلباز، ضعف تدبیر و عقل و جور و ستم به عنوان عوامل مؤثر در افول پادشاهان اشاره می‌کند. وی در خصوص حکومت‌هایی که از نظر او نمونه‌های اعلی و مثالی بوده‌اند، می‌نویسد:
«جایی که اساس دولت آل ساسان آسان منهدم گردد و بنیان مملکت پیشدادیان از تندباد تقلب ادوار متزلزل شود، دیگر دولت‌ها چگونه بقا یابد و سایر مملکت‌ها چرا فنا نپذیرد؟» (29)
از سوی دیگر، هرگاه که روزگار فنا و ضعف پدیدار شود، تلاش و تدبیر و زحمت آدمیان و پادشاهان را تأثیر چندانی متصور نیست:
«آری هیبت تغلب روزگار بر وجهی است که مبارزان دوران از رفع سطوت آن عاجزند و هیأت تقلب لیل و نهار بر صفتی است که مبرزان دوران از منع مقدمات آن قاصره‌ی جهان ناپدیدار هر ساعت چندین هزار عاقل نامدار را به پای دیوار بوار می‌آورد». (30)
از فقرات فوق نوعی اعتقاد به تقدیر محتوم زوال و افول حکومت‌ها، برداشت می‌شود که هرگاه با عقیده‌ی وی راجع به بخت و معاضدت آن همراه می‌شود، نوعی تفکر قدری (31) از آن استنباط می‌شود. لذا در اینجا هم معضل دیرینه‌ی قضا و قدر و اختیار و کوشش انسانی بروز می‌کند و توصیه‌های وی را به شاهان و بزرگان، تا حدودی دچار اشکال می‌کند. چه اگر تقدیر باشد و انسان نتواند با آن برآید، چه دلیلی برای توصیه به کاری خاص وجود دارد. در مجموع از نکات فوق، که مأخوذ و مستخرج از آثار منشی کرمانی بودند، چنین بر می‌آید که به زعم وی حکومت را خداوند برای انتقام بخشیدن به امور عباد، رفع الحاد و بدعت و ایجاد آبادانی و ترفیه رعیت نهاده است. اما در کانون توجه کرمانی، بیش از تأملات تئوریک درباره‌ی سیاست، توجه به سیاست عملی و بالفعل وجود دارد و همانند عموم مورخین فردی واقع بین و کمتر اهل مباحث انتزاعی است. منشی کرمانی، از انواع حکومت‌های مختلف سخنی نمی‌گوید و گویی جز پادشاهی را نمی‌شناخته است و از خلافت هم، شاید به دلیل سقوط بغداد و شاید بالفعل که «سیاست واقعی» است، نزاع بر سر قدرت سیاسی است و برنده کسی است که قوی‌تر و زیرک‌تر است. لذا در کانون منشی کرمانی و شاید عموم مورخین حکمران قدرتمند و دلایل قوت و افول و علل مؤثر بر استعلا و انحطاط آن، قرار دارد.

ویژگی‌ها و شروط حکمران

در آثار ناصرالدین منشی کرمانی، فهرست مشخص و مرتبی از صفات و خصایص مناسب یا نامطلوب پادشاهی ذکر نشده است. اما از لابلای اشارات پراکنده‌ی وی، می‌توان مواردی از صفات و «خصال خسروانه» و پادشاهانه را استنباط کرد. روشن است که از نظر وی، استجماع این صفات در کنار عناصری چون بخت و مصاحبان و دستوران نیکو، می‌تواند در بقا و تداوم حکومت پادشاه دخیل باشد:

1. قدرت و ضرب شمشیر

بی شک در روزگار قدیم، قدرت مبارزه و جسارت و شجاعت در میدان نبرد، عنصر مهمی در غلبه و پیروزی و لذا رسیدن به تاج و تخت محسوب می‌شد. اما قدرت شمشیر صرفاً برای کسب قدرت سیاسی نیست، بلکه برای حفظ قدرت و دفع فتنه‌هایی که علیه آن به پا می‌خیزند و برای دفع بدعت‌گذاران و افسادکنندگان در دین و بددینان هم، که موجب آشوب در ملک می‌شوند، به کار می‌آید و ضروری است. از قدرت شمشیر باید معنای نیروی نظامی و به عبارت دیگر سپاهی‌گری، رزم‌آرایی و داشتن سپاهیان و قشون منظم و مرتب و شجاع و مطیع را استنباط کرد. ناصرالدین در مواضع مختلفی به اهمیت این ویژگی سلاطین اشاره می‌کند و از جمله در تمجید از ابوالحارث محمدشاه می‌نویسد:
«دست عدل او زنگار پریشانی از چهره‌ی روزگار سترد و مهابت شمشیر آبدارش بیخ فتنه را از صحن کرمان قلع کرد». (32)
منشی کرمانی، داشتن سپاهی آراسته و مرتب را از خصایل و قواعد پادشاهی و حکومت‌ها دارای ناموس و قاعده محسوب می‌کند.

2. نسب عالی

اصالت و طهارت نسب و داشتن اجدادی عریق و قدیم، از ویژگی‌هایی است که متفکران قدیم/ کلاسیک به آن توجه زیادی داشتند. شاید یکی از دلایل این اعتقاد به نسب ناشی از اعتقاد به انتقال خصال نیک پدران به فرزندان باشد، اما به احتمال زیاد دلیل اساسی آن، این بود که خانواده‌های اصیل معمولاً از تمکن کافی برخوردار بودند و لذا امکان بیشتری برای تربیت عقلی و علمی فرزندان خویش داشتند و فرزندان آنان هم به دلیل زندگی در محیطی که مشحون از افراد مهذب و فرهیخته بود، نکات فراوان و اخلاق ظریف را می‌آموختند، امری که برای فرزندان خاندان‌های فقیر دور از دسترس بود. از سوی دیگر تصور می‌رفت که افراد متعلق به خاندان‌های شهیر برای حفظ شهرت و اعتبار خانواده‌ی خویش، می‌کوشند از ارتکاب اعمال ناشایست و ظالمانه اجتناب ورزند، حال آنکه افراد برخاسته از خاندان‌های گمنام و فقیر چنین دغدغه‌ای نداشتند.
ناصرالدین کرمانی در توصیف سیورغتمش سلطان بن قطب الدین سلطان، از شاهان مقتدر قراختایی، که او را «پادشاهی عاقل مردانه و شهنشاهی کامل فرزانه و خسروی در استجماع تمام خصال شاهی و پادشاهی یگانه» (33) می‌داند، او را در نسب چون زبیده همسر‌ هارون‌الرشید می‌خواند: «این شهزاده در اصالت نژاد و بزرگی تبار و علو نسب چون زبیده آمد زن ‌هارون الرشید...». (34)
اما وی نسب بلند را به هیچ وجه کافی نمی‌داند و معتقد است که شرف عصامیه (= اکتسابی) باید با شرف عظامیه (=ارثی) جمع شود (35) تا مردی با حسب و نسب پدید آید.

3. تدبیر

داشتن تدبیر در همه‌ی زمان‌ها از لوازم ملک داری محسوب شده است و امری است که اگر با قوت شمشیر جمع آید (36) بنیان پادشاهی را دوام و قوام خواهد بخشید. (37) پادشاه از دو طریق صاحب تدبیر می‌شود؛ یکی تربیت و کسب علم توسط شخص شاه است که از آن به جمع خصال خسروانه تعبیر می‌شود و دیگری داشتن وزیر عالم و پرتدبیر. منظور از تدبیر را که در آثار منشی کرمانی به صراحت تعریف نشده است، می‌توان اخذ تصمیم صحیح و مؤثر برای معضلات با نظر داشت مسایل آینده‌ی مُلک، دانست.
همچنین انتخاب وزیر با تدبیر دارای اهمیت است، ناصرالدین درباره‌ی وزرا و نهاد وزارت کتاب جداگانه‌ای تألیف کرده است. براساس استدلال وی، حتی در زمان پیامبر اسلام هم وزرایی مشیر چون ابوبکر و عمر و صحابه‌ی دیگر، طرف مشورت پیامبر قرار می‌گرفتند، حال آنکه پیامبر خود از سرچشمه‌ی وحی سیراب بود و نیازی به علم بندگان نداشت. این نکته بیانگر آن است که در امر ملک داری از وجود مشیر و وزیر ناگزیر است:
«... قلم راست تدبیر جفت شمشیر جهانگیران و جهانداران نامدار و شهریاران دولتیار آمد تا هر صاحبنظری در عهد جهانبانی خویش صاحب قلمی را که در دین و دولت یگانه‌ی اعصار می‌دانست مشیر حضرت گرداند... چنانچه به معنای تیغ آبدار سیمای ملوک و سلاطین و مدد اقلام مداد آشام وزراء صاحب تمکین قصر مملکت‌ها مشیّد شد و ظل دولت‌ها ظلیل گشت». (38)
وی در جایی دیگر چنین می‌گوید:
«... و تحریک اقلام آن وزرای ایام هر فتنه‌ی از خواب برآمده را ذریعت تسکین آمد و هیچ جهانگیر جهانبان و کامگار کامران را از دستوری صاحب قران و وزیری کاردان گریزی نبوده است». (39)
از نکات فوق و برخی اشارات دیگر ناصرالدین کرمانی در کتاب نسائم الاسحار، ویژگی‌های لازم برای یک وزیر با تدبیر کمابیش استنباط می‌شود؛ این خصوصیات با خصال شاهانه مشابهت دارد و دلیل آن هم می‌تواند مشابهت و حتی یکسانی مقام و وظایف آنان باشد. از بیان ناصرالدین بر می‌آید که وزرا نباید ضعیف رأی، دارای سوء تدبیر و عجز و عدم جسارت باشند. چنین وزرایی در ملک داری توفیق نخواهند یافت کما اینکه وزیر طاهر المستوفی به واسطه‌ی ضعف رأی و سوء تدبیر و عجز نفس بعد از دو ماه اشتغال بدان [وزارت] استعفاء نمود. (40)
از طرف دیگر وزیر باید عدالت پیشه باشد و امن و امان را در مملکت جاری کند و مواد جور و اعتساف را از ملک قلع و رفع نماید. (41) همچنین از وزیری کامل (که صاحب اعتقاد نیکوست و تمایلی به رفض و بدعت و نظایر آنها ندارد) انتظار می‌رود که در راه... عقد لوای حق و نصرت اولیای صدق و ازالت اذای الحاد و شرک و ازاحت قزای بدعت و شک و اماتت سنن شر و احیای مراسم خیر، تربیت علمای ملت و ترفیه ضعفای رعیت و افاضت سجال رعایت بر کافه بریت ... (42) بکوشد. به این ترتیب مبارزه با بددینی که در اغلب سیاست نامه‌ها و نصیحت نامه‌ها آمده است، (43) در کتاب ناصرالدین با تفصیل کمتری بررسی شده و وظیفه‌ی مزبور به وزرا واگذار شده است. شاید در این کم توجهی به عامل مذهب، شرایط روزگار مغولان و آشفتگی ناشی از آن، سازمان حکومتی زمانه و فقدان سختگیری مذهبی در نزد مغولان و اعتقاد اغلب آنان به آیین شمنیسم یا بودیسم دخیل بوده است. در هر صورت وزیر با تدبیر و دانای به امور دولت و ملت (=دین) با بهره مندی از عدالت، برای بهبود اوضاع رعایا و برقراری امنیت، که شرط تجارت و رونق اقتصادی است، می‌کوشد. وزراء ضمن آنکه به پادشاهان کمک می‌کردند فرصتی هم برای تفریح و استراحت آنها فراهم می‌کردند و از آن گذشته، تدبیر ملک و مسائل بی شک از عهده‌ی یک تن خارج بود.

4. اطرافیان صالح و خیرخواه

اطرافیان پادشاه به ویژه حائز اهمیت‌اند: زیرا می‌توانند اطلاعات واصله به پادشاه را کنترل کنند و یا در تصمیم‌گیری‌های او مؤثر واقع شوند. در اغلب کتب سیاست نامه و یا نصایح مورخین از مداخله‌ی درباریان و به ویژه اهل حرم در سیاست برحذر داشته می‌شود. (44) از این نکات در اثر منشی کرمانی، نمونه‌هایی مشاهده نمی‌شود و به نظر می‌رسد که تلقی منشی کرمانی از حضور زنان در اریکه‌ی قدرت، نسبت به مورخین دیگر و سیاست‌نامه‌نویسان مثبت‌تر است. دلیل این نگرش مثبت را باید در آشنایی وی با دو شخصیت برجسته از زنان سیاستمداری دانست که در دوران‌های مهم حکومت قراختایی بر تخت قدرت تکیه زدند و از موفق‌ترین پادشاهان قراختایی بودند. در واقع در سراسر کتاب سمط العلی، تمجید و ستایش فراوانی از قتلغ ترکان و پادشاه خاتون به چشم می‌خورد. (45)
به هر حال اطرافیان ضعیف و بی تدبیر و کم اطلاع و یا بدخواه می‌توانند، موجبات زوال حکومت را فراهم کنند. ناصرالدین کرمانی در بحث از پادشاهی قطب الدنیا و الدین شاه جهان، آخرین شاه قراختایی در کرمان، در کنار عواملی چون جوانی، اطرافیان او را هم در زوال قدرتش دخیل محسوب می‌کند:
«... ارکان و اعوان دولتش بعضی از نُصح و اخلاص او دور بودند و طایفه (یی) از حلیه‌ی ژرف‌بینی و بعد فکر و غور و غایات کارها دانستن عاطل». (46)
پس ضروری است که پادشاه اطرافیانی خیرخواه و عاقل و مدبر برای خویش برگزیند.

5. عدالت‌ورزی

عدالت از اصلی‌ترین مضامین همه‌ی اندرزنامه‌ها و حتی همه آثار سیاسی است. (از جمله؛ نظام الملک) اما مورخین کمتر به مباحث تجریدی و انتزاعی توجه دارند و به واقعیات سیاست علاقه مندند. ناصرالدین منشی کرمانی هم در مواضع متعددی از عدالت و انصاف سخن می‌گوید، اما به نظر می‌رسد که از آن مفهوم واضح و روشن به دست نمی‌دهد و گویی معنای آن را بدیهی می‌داند. تنها در یک مورد به تعریف مشهور «قرار دادن شیء در جایگاه خود» (47) اشاره می‌کند، (48) اما توضیح بیشتری نمی‌دهد که آیا همانند پیشینیان به طبقات اجتماعی و استقرار آنها در جایگاه مشخص اعتقاد دارد یا نه؟ اگر به آن اعتقادی ندارد وضع شیئی در جای خود چه معنایی دارد؟ شاید منظور وی نوعی شایسته‌سالاری به معنای امروزی باشد. و شاید از این حیث است که اغلب اهل فضل در گذشته از روزگار «دون» شاکی بوده‌اند که به مکانت استحقاقی خویش دست نیافته‌اند. به هر حال منشی کرمانی در تأثیر عدالت بر رونق و رفاه مملکت و رعیت تردید ندارد:
«[وزرای] آن جهانداران را در اهتمام اشغال پادشاهی و ابراز مرائر اوامر و نواهی پیوسته می‌شدند [و لذا] مشرب انصاف به حسن سیرت‌شان صفا پذیرفت و نهال عدل به یمن نصرت‌شان نما گرفت. تجرید حسام آن ملوک انام عروس تازه و رخسار مملکت را سبب تحسین و ماده‌ی تزیین شد». (49)

6. اهتمام به احوال رعیت

توجه به وضع رعیت به عنوان پایه‌ی اجتماع، در عموم متون سیاسی و به خصوص اندرزنامه‌های سیاسی دیده می‌شود. با آنکه در آثار منشی کرمانی تصریحی وجود ندارد، اما تصور عمومی این است که وجود عدالت باعث افزایش فعالیت و تولید محصول توسط رعایا می‌شود و لذا با پرداخت مالیات بیشتر به خزانه‌ی دولت، خزانه‌ای سرشار و انباشته برای پادشاه به وجود می‌آید. خزانه‌ی پر هم به کار حفظ لشکریانی آماده و قدرتمند می‌آید که خود بنیان دیگر پادشاهی است. پس ایجاد امنیت و عدالت در نهایت به نفع پادشاه تمام می‌شود و فقدان امنیت و گریزاندن رعایا باعث نابودی ملک و بروز خلل در آن می‌شود. نویسنده در ستایش ترکان خاتون از جمله می‌نویسد:
«به نشر معدلت و فیض عاطفت و نظم امور و رعایت جمهور بر متقضی عدل و تحلیل قیام نمود و بر آبادانی ولایت و استمالت رعیت اقبال تمام فرمود». (50)

7. خزانه‌ی پر

این نکته را منشی کرمانی گویی به صورت ضمنی مورد توجه قرار داده و آن را مفروض تصور کرده است. همانطور که در قسمت‌های سابق آمده وی از رونق «دارالضرب و دارالنقد» سخن به میان آورده است. (51) روشن است که با خزانه‌ی خالی نمی‌توان لشکریان آماده و تجهیز شده در اختیار داشت و حتی حقوق درباریان را فراهم ساخت. در فقدان خزانه‌ی سرشار، پادشاه مجبور است برای مخارج خویش و درباریان نسبت به رعایا ستم روا دارد و این امر موجب نارضایتی و خرسندی رعایاست.

8. ترویج دین صحیح و مبارزه با بددینی

اغلب سیاست نامه نویسان و مورخین خروج فرقه‌ها و گروه‌های دینی را، بالذات امری سیاسی می‌دانند که از اعتقادات به عنوان بهانه‌ای برای کسب قدرت سیاسی استفاده می‌کنند. این گروه‌ها از جهل رعایا برای فریب آنان استفاده می‌کنند. به همین دلیل هم وظیفه‌ی دینی و هم وظیفه‌ی دنیوی پادشاه مبارزه با بددینی و بدمذهبی و الحاد و ایجاد مدارس و خانقاه‌ها و به طور کلی مراکز تعلیم دین صحیح است تا بددینی مجال بروز پیدا نکند. (52) بنابراین نوعی تأیید و حمایت متقابل بین دین صحیح و حکومت پادشاهی برقرار می‌شود، پادشاه دین صحیح را تقویت می‌کند و دین صحیح هم حامی پادشاهی است و بالعکس در صورت بروز نقص در یکی، دیگری هم آسیب خواهد دید.

9. عفو و حلم

ناصرالدین منشی کرمانی توجه خاصی به حلم و وقار دارد و شاید این امر ناشی از وقوع انتقام‌کشی‌های خونین دوران حیات او، و نتایج ناگوار و تلخ قتل‌ها و اعدام‌های شتابزده بوده است. از همین روست که پادشاهی چون سیورغتمش را به داشتن خصال نیک و «حلم و وقار در اعلی مدارج کمال» (53) می‌ستاید و یکی از اشتباهات اساسی پادشاه خاتون را نداشتن بصیرت نسبت به احوال گذشتگان و تسلیم شدن او در برابر قوه غضبیه می‌داند زیرا که حاضر به قتل برادرانش شد و نتایج بعدی اعمالش، برای او هم سرنوشتی غمبار رقم زد. (54) درباره‌ی سلطان رکن الدنیا و الدین ابوالمظفر قتلغ سلطان خواجه جوق می‌نویسد که وی علی‌رغم استجماع اکثر خصال خسروانه مردی متوهم و بدگمان بود (55) و این بزرگترین نقص او بود. در کنار خویشتن داری و حلم، پادشاه باید قوت و قدرت عفو و اغماض بر «زلات و عثرات» را هم داشته باشد. (56) زیرا در غیر این صورت و با افراط در سفک دماء، افراد بیشتری کینه‌ی پادشاه را در دل خواهند گرفت و سفک دماء، نهایتاً دامن خونریز را می‌گیرد.
علاوه بر نکات فوق، ناصرالدین کرمانی، به دو عنصر تجربه و بخت و اهمیت آنها اشاره می‌کند. اما ظاهراً این دو را نمی‌توان تحت ضابطه و قاعده درآورد و عمدتاً از اختیار انسان خارج‌اند و استفاده از تجارب دیگران هم اگر مطرح باشد، آن را می‌توان در مقوله‌ی اطرافیان صالح و خیرخواه گنجاند و در آنجاست که پادشاه می‌تواند به تجارب خویش بیافزاید و البته کم تجربگی، (57) می‌تواند از علل موجبه‌ی ضعف در اداره‌ی ملک شود.

جمع‌بندی

در این نوشتار تلاش شد تا آرا و عقاید ناصرالدین منشی کرمانی در باب سیاست، حتی الامکان به صورتی سیستماتیک بیان شود. روشن است که آراء وی به صورت پراکنده و نامنظم و در لابه‌لای متون آمده است و این بازسازی ممکن است کلیت آراء وی را منعکس نکند به ویژه آنکه، ما به همه‌ی مفروضات و پیش فرض‌های زمانه‌ی وی و همینطور شرایط زندگی او وقوف کامل نداریم. به هر حال وی در دوران پر آشوب مغول، یعنی زمان فقدان خلافت و زمانه درگیری و نزاع امرای محلی زندگی می‌کرد و از این حیث باید باشد که بر اهمیت سپاه آراسته و ایجاد امنیت و آسایش توسط آن در قلمرو سلطنت تأکید دارد، سپاهی که بتواند فتنه‌های پدیدار گشته را بخواباند. از نظر وی، هر نوع بروز ضعف در حکومت موجب ظهور فتنه و بُلغاق خواهد شد و از اینجا می‌توان به نگرش او نسبت به ذات بشر هم پرتوی افکند. گویا از نظر منشی کرمانی، مانند اغلب مورخین، فتنه جویی و قدرت طلبی در ذات نوع بشر سرشته شده، و این انگیزه در مواقع ضعف حکومت مجال بروز پیدا می‌کند و مذاهب و ادیان نادرست و منحرف هم آلت دست فتنه جویان می‌شود. بنابراین حکومت برای ممانعت از بروز فتنه ‌ها ضرورت دارد و برای آنکه این وضع آرامش و امنیت تداوم داشته باشد. به نظر می‌رسد منشی کرمانی نظامی غیر از پادشاهی نمی‌شناخته و از این رو راهها و نکاتی را برای تقویت و تحکیم پادشاهی خوب، به صورت پراکنده در آثار خویش ذکر کرده است. از آن میال خصال پادشاهانه و خسروانه، چون نسب و حسب، عدالت، تدبیر و قدرت و شمشیر و همینطور لوازمی چون سپاه آراسته و خزانه‌ی سرشار و اطرافیان نیکوسرشت و وزرای مدبر حائز اهمیت‌اند. فقدان هر یک از این خصال می‌تواند موجب ضعف حکومت شود و مجال بروز فتنه‌ها پدیدار شود. اما از اشارات پراکنده‌ی وی به مسایل سیاسی نوع تشکیلات حکومتی و ساختار آن قابل استخراج نیست، مگر آنکه استدلال شود، وی ساختار موجود را مفروض و پیش فرض تلقی کرده و برای اصلاح آن کوشش کرده است. اما اینکه آیا چنین حکومتی صرفاً با توصیه و نصیحت و اندرزنامه به مرحله عمل در می‌آید یا نه؟ شاید سئوالی باشد که از منظومه فکری و از مخیله‌ی جامعه‌ی آن زمان و منشی کرمانی خارج بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. دکترای اندیشه سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس و استادیار علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد بناب.
2. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، به تصحیح و اهتمام: عباس اقبال آشتیانی، تهران: بی تا.
3. همان، ص 105.
4. همان، ص 106.
5. همان، مقدمه مصحح، ص ب.
6. همان، مقدمه مصحح، ص الف.
7. حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش: محمد دبیر سیاقی، تهران: طهوری، 1336، ص 176.
8. همان، ص 89.
9. جهت اطلاع از آشفتگی‌های سیاسی و لشکرکشی‌های دایمی معاصر زندگی مؤلف از جمله ر.ک.، حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، به اهتمام: خانبابا بیانی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی ایران، چاپ دوم، 1350.
10. همان، مقدمه مصحح، ص الف.
11. ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، به تصحیح: میرجلال الدین حسینی ارموی، تهران: دانشگاه تهران، 1338.
12. عطاء الملک جوینی، تاریخ جهانگشا، به تصحیح و تحشیه: محمد قزوینی لیدن: 1911، صص د - هـ؛ منوچهر مرتضوی، مسائل عصر ایلخانان، تهران: آگاه، 1370، صص 70-369.
13. حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، تهران: سمت، 1383، ص 120.
14. محمد بن سلیمان الراوندی، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، تصحیح: محمد اقبال، تهران: امیرکبیر، 1364، ص 65.
15. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، پیشین، ص 10.
16. همان، ص 20.
17. همان، ص 8.
18. همان، ص 92.
19. همان، ص 77.
20. همان، ص 4.
21. ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، پیشین، ص 2.
22. همان، ص 3.
23. همان، ص 58.
24. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، پیشین، ص 87.
25. همان، ص 24.
26. همان، ص 2.
27. همان، ص 51.
28. همان، ص 53.
29. همان، ص 77، در یک جا هم به نظر می‌رسد که جوانی و کم تجربگی را از عوامل ضعف و افول دولت‌ها محسوب داشته است.
30. همان، ص 86.
31. Fatalism.
32. همان، ص 79.
33. همان، ص 52.
34. همان، ص 56.
35. همان، ص 64.
36. همان، ص 9.
37. عنصر المعالی قابوس بن وشمگیر، قابوس نامه، به تصحیح: سعید نفیسی، تهران: فروغی، 1342، ص 103.
38. ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، پیشین، ص 2.
39. همان، ص 3.
40. همان، ص 45.
41. نکته‌ی مزبور در بحث از وزیر عبدالحمید بن احمد بن عبدالصمد مطرح شده است. (همان، ص 47).
42. این نکته در بحث از اعمال وزیر فخر الملک منظرالدین بن نظام الملک بیان شده است. (همان، ص 58).
43. خواجه نظام الملک طوسی، سیرالملوک (سیاست نامه)، به اهتمام: هیوبرت دارک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383، صص 321-254، همچنین؛ خواجه نصیر الدین طوسی، رساله‌ی نصیحت نامه، ص 2 به نقل از: مرتضی یوسفی راد، «روش‌شناسی سیاست نامه‌نویسی»، در: داود فیرحی (به کوشش)، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387، ص 256.
44. ماتریدی، «پندنامه‌ی ماتریدی»، به کوشش: ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1340، ج نهم، صص 56 و 60؛ ابوالفضل یوسف بن علی مستوفی، خردنمای جان افروز، مقدمه تصحیح و تعلیقات: محمود عابدی، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1368، صص 75 و 73؛ یوسف بن علی مستوفی، خردنامه، به کوشش: منصور ثروت، تهران: امیرکبیر، 1372، ص 63؛ آر.سی. زنر، تعالیم مغان: گفتاری چند در معتقدات زرتشتیان، فریدون بدره‌ای، تهران: توس، 1377، ص 112.
45. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، پیشین، ص 41.
46. همان، ص 96.
47. وضع الشییء فی موضعه.
48. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، پیشین، ص 14.
49. ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، پیشین، ص 3.
50. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، پیشین، ص 5.
51. همان، ص 83.
52. همان؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، پیشین، ص 58. قیاس کنید با: عهد اردشیر، پژوهنده‌ی عربی؛ احسان عیاس، برگرداننده به فارسی: محمدعلی امام شوشتری، تهران: انجمن آثار ملی، 1348، ص 114.
53. ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، همان، ص 52.
54. همان، ص 74.
55. همان، ص 30.
56. همان، ص 94.
57. همان، ص 96.

منابع :
جوینی، عطاء‌ملک، تاریخ جهانگشا، به تصحیح و تحشیه: محمد قزوینی، لیدن، 1911.
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، به اهتمام: خانبابا بیانی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی ایران، چاپ دوم، 1350.
الراوندی، محمدبن سلیمان، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق، تصحیح: محمد اقبال، تهران: امیرکبیر، 1364.
زنر، آر.سی.، تعالیم مغان: گفتاری چند در معتقدات زرتشتیان، فریدون بدره‌ای، تهران: توس، 1377.
طوسی، خواجه نظام الملک، سیر الملوک (سیاست نامه)، به اهتمام: هیوبرت دارک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.
عنصر المعالی قابوس بن وشمگیر، قابوس نامه، به تصحیح: سعید نقیسی، تهران: فروغی، 1342.
عهد اردشیر، پژوهنده‌ی عربی: احسان عیاس، برگرداننده به فارسی: محمد علی امام شوشتری، تهران: انجمن آثار ملی، 1348.
قادری، حاتم، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، تهران: سمت، 1383.
ماتریدی، «پندنامه‌ی ماتریدی»، به کوشش: ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، ج نهم، تهران، 1340.
مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ایلخانان، تهران: نشر آگاه، 1370.
مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، به کوشش: محمد دبیر سیاقی، تهران: طهوری، 1336.
منشی کرمانی، ناصرالدین، سمط العلی للحضرة العلیا در تاریخ قراختاییان کرمان، به تصحیح و اهتمام: عباس اقبال آشتیانی، تهران: بی نا، 1328.
منشی کرمانی، ناصرالدین، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، به تصحیح و مقدمه و تعلیق: میرجلال الدین حسینی ارموی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1338.
یوسف بن علی مستوفی، ابوالفضل، خردنامه، به کوشش: منصور ثروت، تهران: امیرکبیر، 1372.
یوسف بن علی مستوفی، ابوالفضل، خردنمای جان‌افروز، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمود عابدی، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1368.
یوسفی راد، مرتضی، «روش‌شناسی سیاست نامه نویسی»، در: داود فیرحی (به کوشش)، روش‌شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1393)، نشریّه‌ی ادبیّات پایداری شماره‌ی 10، کرمان: مرکز منطقه‌ای اطلاع رسانی علوم و فناوری (RICeST) پاسگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC).

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط