همكاری هاى علمى شیعه و سنى
اصولا باید «وحدت» اسلامى به صورت منطقى تحدید و تفسیر شود تا موضوع تعریف منطقى نداشته باشد نمىتوان دربارهى آن نفیا و اثباتا داورى نمود.
متاسفانه منادیان وحدت یا مخالفان آن كمتر به این موضوع پرداختهاند و غالبا پیامدهاى خوب و بد آن را مطرح مىكنند بدون این كه روشن كنند این پیامد از آن كدام تفسیر از وحدت است.
حضرت آیت الله سبحانى افزودند: در سالهاى 1327ه. ش مرحوم میرزا محمد تقى قمى كه از پایهگذاران «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» قاهره بود، در مدرسهى فیضیه پیرامون تقریب سخن گفت، و حقا كه او موضوع را به صورت واضح بیان كرد. حاصل گفتار او این بود كه تقریب و یا وحدت دو معنا دارد:
1.تمام فرق اسلامى را در یكدیگر ذوب كنیم و از همگان فرقه واحدى بسازیم و به عبارت روشنتر: شیعه را سنى و یا سنى را شیعه كنیم تا اختلاف از بین برود و وحدت تحقق پذیرد.
مسلما این تفسیر مورد نظر اعضاى دارالتقریب نبوده و در این اعصار این نظریه امكان پذیر نیست، زیرا علاقه و دلبستگى پیروان هر یك از دو گروه به مختصات و ویژگىهاى خود، آن چنان محكم و استوار است كه حتى با نبرد خونین نمىتوان جریان را یك طرفه ساخت تا چه رسد در پرتو مذاكره و گفتگو.
2.هر دو گروه مشتركات فراوانى در عقاید و احكام و اخلاق دارند، مشتركاتى كه آنها را به صورت ملت واحدى در آورده، و در این 14 قرن تحت پوشش اسلام زندگى كردهاند،و در عین حال هر دو گروه داراى ویژگىهایى در عقاید و احكام مىباشند.
منادیان تقریب مىگویند: مشتركات دو گروه به قدرى فراوان است كه مىتواند پیوند محكمى در میان پیروان هر دو گروه پدید آورد و در عین حال هر گروهى به مختصات خود علاقمند باشد و به عقیدهى مخالف نیز احترام بگذارد.
و به دیگر سخن: اختلاف در این ویژگیها مایهى جنگ و خونریزى و مشاجره نباشد و آنها را در زندگى و یا جوامع بین المللى در مقابل یكدیگر قرار ندهد.
در گذشته اردوگاه شرق و غرب فاصله زیادى با یكدیگر داشتند، نظام حاكم بر یكى سوسیالیستى و حاكم بر دیگرى سرمایهدارى بود ولى در عین حال هر دو در مواضعى كه با هم نفع مشترك داشتند وحدت رویه را از دست نمىدادند. و بسان تیغههاى یك قیچى كه از هم فاصله دارند در قطع یك ریشه مخالف با هم حركت مىكردند و ریشه را مىزدند.
مسلما باید از وحدت و تقریب به شیوه یاد شده، پشتیبانى كرد، و این كه امروزه شیعه در جهان به طور كامل شناخته نشده، یكى از عوامل آن، وجود بدبینى در طرف مخالف است. اگر این بدبینى از بین برود و هر دو گروه، هم دیگر را تحمل كنند شیعه در جهان به خوبى شناخته مىشود، و مشتركات به صورت روشن تجلى مىكند.
در اعصار گذشته خصوصا در ایام شكوفایى تمدن اسلامى همكارى میان دانشمندان دو گروه چشمگیر بود. یعنى شیعیان در حوزهى درس استاد سنى حاضر شده و از آن بهره مىگرفتند و همچنین سنیان از حوزه درس استاد شیعه استفاده مىكردند و در عین حال هر دو گروه با توجه به مشتركات، متمیزات خویش را حفظ مىنمودند.
در اینجا حضرت والد نمونههاى تاریخى از همكارى دو گروه بیان كردند براى ارزشمند بودن آنها به تنظیم گفتار ایشان مىپردازیم:
1.ابن عساكر و نقل حدیث از كلینى
ابن عساكر (متوفاى 571) مىگوید: وى وارد بعلبك شد و از مشایخ خود به نامهاى محمد بن على بن جعفر سمرقندى، و محمد بن احمد خفاف نیسابورى، و على بن ابراهیم بن هاشم نقل حدیث كرد. (1)
سپس ابن عساكر حدیثى را با سندى به پنج واسطه از كلینى نقل مىكند و مىگوید: كلینى نیز این حدیث را به سند خود از امیرمؤمنان نقل كرده است و آن حدیث این است : «اعجاب المرء بنفسه دلیل على ضعف عقله». (2)
2.شیخ مفید و حوزه كلامى بغداد
شیخ در دوران جوانى از اساتیدى مانند حسین بن على بن ابراهیم بصرى معروف به (جعل) فقیه معتزلى (293 - 369) و مفسر نیرومند على بن عیسى رمانى متكلم نحوى معتزلى (متوفاى 385) استفاده كرد و تشیع او مانع از آن نبود كه در حوزه كلامى و فقهى آنان حاضر شوند همچنان كه تسنن دیگران در آن عصر مانع از آن نبود كه حوزه كلامى شیخ از این افراد موج زند.
ابن جوزى متوفاى 597 مىنویسد: خانه شیخ مفید به درب ریاح بود و در اینجا مجلس بحثى برپا مىشد كه دانشمندان از همه مذاهب در آن شركت مىنمودند و مفید با تمام آنان به بحث و گفتگو مىپرداخت. (3)
ابن كثیر در حوادث 413 مىنویسد: و كان مجلسه یحضره خلق كثیر من العلماء و سائر الطوائف. (4)
در مجلس بحث او انبوهى از دانشمندان از فرق اسلامى حاضر مىشدند.
در پرتو این همكارى نزدیك بود كه گروه كثیرى به وسیله شیخ به تشیع مشرف شده و از چشمه زلال آن سیراب شدند، و روزى كه شیخ درگذشت و در میدان «اشنان» بر جنازه او نماز گزاردند ، جا براى نمازگزاران فوق العاده تنگ شد و گریه نمازگزاران از هر طرف بلند بود. (5)
3.سید مرتضى و زعامت علمى حوزه بغداد
این جمله را درباره كسى مىگویند كه دانشمندان همهى فرق در برابر علم و دانش او سر تعظیم فرود آورده و به آن از دیدهى تعظیم مىنگرند.
كتاب امالى او كه گاهى به آن «الغرر والدرر» نیز مىگویند، دروس كلامى و تفسیرى و ادبى اوست كه براى جمع كثیرى از فضلاى بغداد از تمام فرق املا مىكرد و احیانا مناقشههایى در اثناى تدریس انجام مىگرفت.
4.شیخ طوسى و زعامت علمى حوزه بغداد
ابن جوزى مىنویسد: در سال 449 ه به خانه ابوجعفر طوسى در كرخ حمله كردند و دفاتر و كرسى تدریس او را به غارت بردند. (8)
5. ابن ادریس و همكارى با فقیه شافعى
6.منتجب الدین و رافعى قزوینى
رافعى شافعى یكى از تلامیذ اوست كه در سال 585 ه نزد او درس خوانده، و او را چنین مىستاید:
«شیخ ریان فى علم الحدیثسماعا و ضبطا و حفظا و جمعا، یكتب ما یجد و یسمع ممن یجد و یقل من یدانیه فی هذه الاعصار فی كثرة الجمع و السماع و الشیوخ الذین سمع منهم، و اجازوا له». (10)
7.همكارى در قرن هفتم
8.فخر المحققین و فیروز آبادى
فیروز آبادى در اجازهاى كه به ابن حلوانى داده به تلمذ خود نزد فخرالمحققین تصریح كرده و صورت اجازه، حاكى از عظمت فخرالمحققین نزد اوست.
او چنین مىگوید: وبعد یقول فقیر رحمة الله تعالى ابو طاهر محمد بن یعقوب بن محمد الفیروز آبادی الشیرازی سدد الله افعاله و اقواله و هداه من الامور لما هو ایقن و اقوى له.
اجزت للمولى الامام، الحبر الهمام، البحر الهلقام، زبدة فضلاء الایام فخر علماء الانام، عماد الملة و الدین عوض الفلك الابادی الشهیر بابن الحلوانی سقاه الله تعالى من الكلم الغر عذاب نطافها كما رزقه من اثمار العلوم لطاف اقطافها ان یروی عنی هذا الكتاب المسمى بالتكملة و الذیل و الصلة لكتاب تاج اللغة و صحاح العربیة بحق روایتی ایاه عن شیخى و مولاى علامة الدنیا بحر العلوم و طود العلى فخر الدین ابى طالب محمد بن الشیخ الامام الاعظم برهان علماء الامم، جمال الدین ابی منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی بحق روایته عن والده. (11)
پی نوشتها:
1.تاریخ ابن عساكر:56/297; مختصر تاریخ دمشق:23/362.
2.المنتظم:8/11.
3.البدایة و النهایة:12/15.
4.رجال نجاشى: 2، شماره 1068; فهرستشیخ ، شماره 710.
عبارت شیخ چنین است: «وكان یوم وفاته یوما لم یر اعظم منه من كثرة الناس للصلاة علیه و كثرة البكاء من المخالف و الموافق.
5.وفیات الاعیان: 3/313.
6.علامه مجلسى در اجازه كبیر خود او را از مشایخ سنى شیخ معرفى كرده است.
7.مقدمه تبیان:52 - 53.
8.منتظم: حوادث سال 449ه.
9.السرائر:2/678
10.التدوین فی اخبار قزوین:3/377.
11.الجاسوس على القاموس، احمد فارسى افندى:129 و 130 جاپ قسطنطنیه، چاپ سال 1299 ه.