نویسنده: عباس كوثری
ابن فارس مینویسد: «خلد» در اصل به معنای ثبات و ملازمت است و «خلد» و «اخلد» یعنی اقامت گزید و زمانی برای یك فرد گفته میشود «اخلد الی الارض» كه به زمین چسبیده باشد، چنان كه خداوند فرموده است: «وَ لكِنَّهُ أخْلَدَ إلی الأرْضِ». اما كلام الهی كه میفرماید: «یَطوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدونَ» برگفته از ماده «خلد» به معنای بقا و زندگی جاودانگی و نمردن است. برخی گفتهاند «مخلّدون» از خلد به معنای گوشواره است كه با معنای اصلی كه ثبات و ملازمت است، مناسبت خواهد داشت؛ زیرا گوشواره ملازم گوش است و خَلَد نیز به معنای خاطر و حالت نیز میآید؛ زیرا آنها در قلب انسان استقرار و ثبوت یافته است. (1) فیومی نیز به همین سان بیان كرده است. (2)
دیگر اشتقاقات و هیئتهای مختلف خلد نیز به همین معنای جاودانگی است، مثل «یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً»(6)،«وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (7) و «وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا ... » (8).
راغب اصفهانی ضمن آنكه میل به دنیا و آرامش یافتن به آن را در معنای «اخلد» مدنظر قرار داده، رابطه این معنا را با جاودانگی از نظر دور نداشته است و مینویسد: اخلادِ یك چیز، به این است كه آن را ماندنی فرض كنی و حكم به بقای آن بنمایی و بر این اساس است كه «اخلد الی الارض»معنایش این است كه به زمین و دنیا دل بست و بدان اعتماد كرد، بدین گمان كه در زمین ماندنی خواهد بود. (13)
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
كاربردهای اخلد در قرآن
1. جاودانگی
خداوند میفرماید: «یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ» (3)؛ یعنی آن چنان مال، آرزوهای او را طولانی ساخته كه از زیادی غفلت تصور میكند مالش او را در دنیا جاودانه خواهد ساخت و یا اینكه عمل وی در ساخت و سازها و بنا كردن قصر و كاخ به گونهای است كه فكر میكند برای همیشه زنده خواهد ماند، (4) چنان كه حضرت هود قوم عاد را از اینگونه كارها برحذر داشت و فرمود: «وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ»: شما كوشكها و قصرها و دژهای مستحكم میسازید، به امید آنكه جاودانه بمانید. (5)دیگر اشتقاقات و هیئتهای مختلف خلد نیز به همین معنای جاودانگی است، مثل «یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً»(6)،«وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (7) و «وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا ... » (8).
2. دنیاطلبی
خداوند متعال درباره یكی از عالمان دنیاطلب كه برخی نام او را بلعم باعورا ذكر كردهاند میفرماید: «وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» (9). شیخ طوسی (10) و طبرسی (11) مقصود از «أخلدَ إلی الارض» را توجه به دنیا و میل به آن، زمین گیر شدن در مادیات و درماندگی از رسیدن به مقصود و غرض اصلی دانستهاند و زمخشری افزون بر این معنا به قرینه «رفعناه»، «اخلد» را تمایل به پستی و انحطاط دانسته است. (12) پیش از این كلام مقاییس اللغة و المصباح المنیر را نیز نقل كردیم كه «اخلد الی الارض» با توجه به تعدیهاش با «الی» به معنای چسبیدن است نه جاودانگی. پس تطبیق آن بر مورد آیه همان ملازمت و چسبیدن به مادیات است.راغب اصفهانی ضمن آنكه میل به دنیا و آرامش یافتن به آن را در معنای «اخلد» مدنظر قرار داده، رابطه این معنا را با جاودانگی از نظر دور نداشته است و مینویسد: اخلادِ یك چیز، به این است كه آن را ماندنی فرض كنی و حكم به بقای آن بنمایی و بر این اساس است كه «اخلد الی الارض»معنایش این است كه به زمین و دنیا دل بست و بدان اعتماد كرد، بدین گمان كه در زمین ماندنی خواهد بود. (13)
پینوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج2، ص208.
2. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص177.
3. همزة: 3.
4. محمود زمخشری؛ الكشاف؛ ج4، ص795.
5. شعراء: 129.
6. فرقان: 69.
7. آل عمران: 107.
8. هود: 108.
9. اعراف: 176.
10. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج5، ص33.
11. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج3و4، ص770.
12. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص178.
13. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن؛ ص292.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول