راغب در همین باره مینویسد: دنو، یا نزدیك شدن حقیقی و ذاتی یا معنوی و حكمی است و در قرب زمانی و مكانی و منزلت و رتبه استعمال شده است. (2) در كتاب التحقیق نیز آمده است: ریشه اصلی ماده دنوّ نزدیك شدن به سوی پایین و انحطاط است، چه از نظر مادی و چه معنوی و این دو قید مادی یا معنوی در تمامی مواردی كه این ماده استعمال شده، منظور شده است؛ اما دنأ- با همزه- فقط به معنای پایین رفتن و انحطاط است (3) و كلمه دنیا مؤنث ادنی است كه جمع آن دُنَی است و گاه در مقابل آخر قرار میگیرد كه در این صورت به معنای اول است و گاه در مقابل اقصی به كار می رود كه معنایش اقرب و نزدیكتر خواهد بود.(4)
كاربردهای ادنی در قرآن
1. اقرب و نزدیكتر
خداوند متعال میفرماید: «تُرْجِی مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ» (5). یكی از احكام اسلامی در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات شبانه خود را به طور عادلانه بین آنان تقسیم كند كه در فقه از آن با عنوان «حق قَسْم» یاد شده است. یكی از ویژگیهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با توجه به شرایط خاصِ زندگی آن حضرت این بوده است كه خداوند او را براساس آیه بالا نسبت به انجام این حق مخیر گردانید.صاحب المیزان این احتمال را ترجیح میدهد كه آیه بالا اشاره باشد به مسئله تقسیم اوقات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بین همسران و اینكه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مخیر است نوبت یكی از زنان را مقدم یا مؤخر دارد یا اینكه رفتن پیش یكی از همسران را ترك كند یا آنكه دوباره او را به خود نزدیك كند؛ زیرا این موضوع با جمله «وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ» سازگارتر است؛ چون معنای این جمله این است: اگر همسری را قبلاً كنار زده بودی و بخواهی دوباره وقتی برای او قرار دهی و به خود نزدیك سازی، حرجی بر تو نیست و این حكم موجب خوشحالی همسران میشود. برخی همسران از این جهت خوشحالاند كه در وقت مقدمشان داشتهای و آن كه قسمت وی تأخیر افتاده، از این جهت خوشحال است كه ممكن است بعدها وقت او جلو بیفتد. (6)
در همین باره مؤلف كشاف مینویسد: این تفویض و حق انتخابت برای روشنی چشم همسران و اینكه غمگین نشوند و همه آنان راضی باشند، به آنچه در اختیارشان میگذاری نزدیكتر است؛ زیرا حكمی است كه از جانب خدا و به وحی الهی تشریع شده، نه برخاسته از تمایل قلبی پیامبر، و بدین جهت دلهایشان آرامش خواهد یافت و رقابت و آزاررسانی آنان از بین خواهد رفت؛ (7) چون قسمتهای شبانه را به حساب تبعیض بین همسران نخواهند گذاشت و چون كلمه «ادنی» به چشم روشنی و خوشحالی آنان در جمله «تقرّ اعینهنّ» نسبت داده شده، مقصود از آن قرب حكمی و معنوی است.
دومین آیهای كه كلمه ادنی در آن به معنای نزدیكتر آمده است، در سوره سجده است كه میفرماید: «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»: ما به كافران عذاب نزدیكتر را قبل از عذاب بزرگتر میچشانیم. باشد كه بازگردند. (8) مقصود از عذاب ادنی عذاب دنیوی همانند قحطی، مرض، رنج و... است؛ زیرا این عذاب به جهت ترساندن، و انذار آنان مقرر شده است و در عذاب اخروی یا هلاكت، بازگشت معنا ندارد. (9)
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام در تفسیر آیه آمده است مقصودْ مصائب و امراض و رنج هاست كه برای انسانِ مسرف قبل از عذاب آخرت، عذاب است؛ ولی برای مؤمنان عامل تزكیه و پاكی است. (10) در این صورت مقصود از «العذاب الادنی» عذاب نزدیكتر از جهت زمانی است؛ زیرا عذاب دنیوی تقدم زمانی دارد و اگر به قرینه «العذاب الاكبر» كلمه «ادنی» را به معنای كوچكتر بدانیم، خارج از معنای نزدیكتر خواهد بود؛ ولی میتوان به قرینه روایت نقل شده، معنای اول را تأیید كرد. در روایتی از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) خارج شدن «دابّة الارض» و آمدن دجّال نیز از مصادیق «عذاب الادنی» به شمار رفته است. (11)
به همین معناست آیه «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى» (12) در اینكه مرجع ضمیر در كلمه «ادنی» و نیز «فتدلّی» چیست بین مفسران اختلاف است. در صورتی كه مرجع ضمیر جبرئیل باشد، مقصود این است كه جبرئیل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیك و نزدیكتر شد، به اندازه مسافت دو كمان یا نزدیكتر و اگر مرجع ضمیر در آن دو، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، مقصود قرب و نزدیك شدن پیامبر به خداست كه در این صورت مقصود قرب و نزدیك شدن معنوی است نه حسّی. (13)
2. اقل و كمتر
قران كریم میفرماید: «... مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَى مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا... » (14): هیچ رازگویی سه تن نباشد، مگر اینكه او چهارمین آنان است و نه پنج نفر، مگر آنكه او ششمین آنان است و نه كمتر از این و نه بیشتر، مگر آنكه او هرجا كه باشند با ایشان است.مقابله «ادنی» با كلمه «اكثر» قرینه است كه ادنی به معنای اقلّ است؛ علاوه بر اینكه معانی دیگر مثل نزدیكتر كه در معنای اول ذكر شد و دیگر معانی كه بیان خواهد شد، در اینجا مناسبت ندارد.
شاهد مثال دیگر آیه «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ... » است. (15) زمخشری مینویسد: «أدْنی مِنْ ثُلُثَی اللَّیلِ» یعنی كمتر از دو ثلث شب و ادنی كه در اصل به معنای اقرب و نزدیكتر است، در اینجا برای معنای اقل و كمتر استعاره آورده شده است، زیرا هنگامی كه دو چیز به هم نزدیك شوند، مسافت بین آن دو نیز كم میشود و هنگامی كه مسافت زیاد شود، مكان های بین این دو نیز زیاد میشود. (16) اینكه در كشاف قرب و نزدیك بودن اصل قرار گرفته، بدین جهت است كه ریشه اصلی در كلمه دنوّ همین معناست، چنان كه پیش از این از كتاب مقاییس اللغة نقل كردیم.
صاحب المیزان مینویسد: كلمه «ادنی» اسم تفضیل از مصدر «دنوّ» است كه به معنای نزدیك است؛ ولی در عرف در موردی شایع شده كه علاوه بر نزدیك بودنش، كمتر هم است؛ مثلاً عدد «نه» و عدد «یازده» هر دو به عدد «ده» نزدیكاند؛ اما عبارت «ادنی من عشرة» را فقط در پایینتر از ده كه عدد «نه» است به كار میبرند نه در بالاتر از آن. پس جمله «ادنی من ثلثی اللیل» به معنای كمتر از دو ثلث شب است. (17)
3. بد و بی قدر
خداوند میفرماید: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ... » (18) مقابله «ادنی» با كلمه «خیر» دلالت میكند كه «ادنی» در این آیه، به معنای بد و بی قدر است.براساس كلام ابن فارس در مقاییس اللغة و راغب در مفردات، قرب و نزدیك بودن اصل است. زمخشری نیز همین معنا را اساس قرار داده است و معنای سوم را برای ادنی در رابطهای هماهنگ با معنای قرب ذكر كرده و نوشته است: كلمه دنوّ و قرب تعبیری از كم ارزش بودن است. پس گفته میشود او محل و منزلتی كم ارزش و بی مقدار دارد، چنان كه كلمه بعد تعبیری است از رفعت و بلندمرتبه بودن و گفته میشود او جایگاه و همتی دوردست دارد و مقصودشان رفعت و بلندمرتبگی اوست. (19) در هر صورت همانگونه كه گفته شد، مقابله ادنی با كلمه خیر بهترین شاهد برای معنای سوم است.
برخی كتابهای مربوط به وجوه و نظایر مثل الوجوه و النظائر دامغانی (20) و وجوه قرآن تفلیسی، (21) برای كلمه «ادنی» معنای چهارمی ذكر كردهاند كه عبارت از «سزاوارتر» است و برای آن نمونههایی از آیات ذكر كردهاند، مثل «... وَ لاَ تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلَى أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَ أَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُوا... » (22). در حالی كه كشاف (23) و تبیان (24) و مجمع البیان (25) و التحریر و التنویر (26) فقط آن را به معنای اقربیت و نزدیكتر دانستهاند. و از سوی دیگر معنای چهارم ذكر شده، شاهد لغوی نیز ندارد؛ در نتیجه كلمه «ادنی» در آیه به معنای اقربیت است و ترجمهاش این است كه از نوشتن آنچه حق است، چه خرد باشد چه بزرگ تا سر رسید دین ملول نشوید كه این كار نزد خداوند عادلانهتر و استوارتر است و به رفع هرگونه شك و شبهه نزدیكتر است و به همینگونه است آیه «... فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُوا» (27) كه معمولاً مفسران آن را به اقربیت تفسیر میكنند. (28) و معنای آیه این است كه اكتفا كردن به یك زن به اینكه ظلم نكنید و از حق منحرف نشوید، نزدیكتر است، چنان كه آیه «ذلِکَ أَدْنَى أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا... » نیز به همین معناست. (29)
پینوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج2، ص303، «دنی».
2. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص318، «دنو».
3. محمدحسن مصطفوی، التحقیق؛ ج3، ص237، «دنی».
4. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص319.
5. احزاب: 51.
6. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص336.
7. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج3، ص552.
8. سجده: 21.
9. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص264.
10. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص554.
11. ابن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، ج4، ص232. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج7و8، ص520.
12. نجم: 9.
13. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج19، ص28.
14. مجادله: 7.
15. مزمل: 20.
16. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج4، ص 643.
17. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20، ص74.
18. بقره: 61.
19. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج1، ص 145.
20. حسین بن محمد دامغانی؛ الوجوه و النظایر، ص103.
21. حُبیش بن ابراهیم تفلیسی؛ وجوه قرآن؛ ص12.
22. بقره: 282.
23. محمود زمخشری؛ الكشاف؛ ج2، ص 227.
24. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان؛ ج2، ص 376.
25. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج1و2، ص 684.
26. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر، ج3، ص114.
27. نساء: 3.
28. عبدالله بیضاوی؛ تفسیر البیضاوی؛ ص145. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج1، ص 468؛ فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج4و3، ص12.
29. مائده: 108.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول