الف) هرچه پایین باشد، در مقابل آسمان:
ارض در مقابل هرگونه اعتلا و بلندی است؛ به همین دلیل به زمین كه در آن زندگی میكنیم، ارض گفته میشود و به قوائم و دست و پای اسب، ارض اطلاق شده است.ب) لرزه.
ج) زكام: (2)
در قرآن همیشه به صیغه مفرد آمده است و به معنای جِرمی است كه مقابل آسمان است، چنان كه از سمت پایین هر شیئی به «ارض» تعبیر شده است. (3)كاربردهای ارض در قرآن
1. سرزمین شام
خداوند متعال میفرماید: «وَ لِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ»: برای سلیمان باد تندرو را «مسخّر كردیم» كه به فرمان او به سرزمینی كه بركتش بخشیده بودیم، روان میشد و به هر چیز دانا و تواناییم. (4) حضرت سلیمان (علیه السلام) ساكن سرزمین شام بود و به هر كجا سفر میكرد به آنجا بازمیگشت، چنان كه طبرسی در مجمع البیان (5) و طبری (6) و بیضاوی (7) و المیزان (8) بدون نقل احتمال مخالف آن را ذكر كردهاند.همچنین مانند آیه: «وَ نَجَّیْنَاهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ»: و ابراهیم و لوط (علیهما السلام) را نجات دادیم و به سرزمینی رساندیم كه برای جهانیان بركتش بخشیده بودیم. (9) سیاق آیه كه در آن كلمه «عالمین» آمده است گواه بر آن است كه مقصود، سرزمین شام است؛ زیرا بیشتر پیامبران در آنجا به رسالت مبعوث شدهاند و سپس دین آنان در میان جهانیان انتشار یافته است و بركت حقیقی همین است؛ (10) البته برخی احتمالات دیگر همانند مؤتفكه جایگاه تبلیغ لوط (11) یا شهر مكه (12) نیز نقل شده است كه با توجه به قرینه پیشین میتوان همان احتمال اول را تأیید كرد؛ علاوه بر اینكه تعبیر «باركنا حوله»دربارهی مسجد الاقصی است، میتوان مؤید این احتمال قرار داد. (13)
نمونه دیگر این آیه است كه میفرماید: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا»: و آن قوم (بنی اسرائیل) را كه مستضعف بودند، وارث مشرقها و مغربهای سرزمینی ساختیم كه به آن بركت بخشیده بودیم. (14)
برخی مفسران معتقدند مقصود از «الارض» سرزمین شام و فلسطین است و مؤید و دلیل آن را جمله بعدی دانستهاند كه فرموده «التِّی بارَكْنا فیها» برای اینكه خداوند در قرآن كریمش غیر از سرزمین مقدس كه همان نواحی فلسطین است و غیر از كعبه هیچ سرزمینی را به بركت یاد نكرده است. (15) از سوی دیگر به طور قطع محل استقرار بنی اسرائیل، مكه نبوده است؛ علاوه بر اینكه تعبیر «باركنا» كه در قرآن به صراحت برای اطراف مسجد الاقصی اطلاق شده، میتواند مؤید این باشد كه مقصود از «باركنا» در آیه بالا سرزمین شام است.
خداوند در سوره اسراء از اطراف مسجد الاقصی به بركت یاد كرده و فرموده است: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ» (16)، چنان كه در آیه «وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا» (17) مقصود از «الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا» قرای شام است (18) و معنای آیه این است كه بین قوم سبأ و بین آبادیهای «سرزمین شام» كه به آنها بركت بخشیده بودیم، آبادیهای به هم پیوسته قرار داده بودیم. این در حالی است كه طبرسی علاوه بر احتمال سرزمین شام، این احتمال را كه مقصود، سرزمین شام و مصر یا تنها سرزمین مصر باشد، ذكر كرده است. (19) زمخشری نیز در كشاف معتقد است مقصود از «الارض» سرزمین مصر و شام است. (20)
2. سرزمین مصر
خداوند متعال در سوره یوسف میفرماید: «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (21) مقصود از «الارض» سرزمین مصر است كه یوسف (علیه السلام) در آنجا زندگی میكرده است؛ زیرا وی پس از خارج شدن از چاه به وسیله كاروان به مصر انتقال یافت و همانجا به عنوان برده فروخته شد. در آیه 21 همین سوره آمده است: «وَ قَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ»: كسی كه اهل مصر بود و او را خریده بود، به همسرش گفت جایگاه او را نیكو بدار، چه بسا به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگیریم و بدین سان یوسف (علیه السلام) را در آن سرزمین استقرار بخشیدیم؛ علاوه بر اینكه درخواست خزانهداری از پادشاه مصر همین اقتضا را دارد؛ زیرا معنا ندارد كه یوسف خزانهداری مملكت دیگر را از وی بخواهد. همچنین مانند آیات «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً... * وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ... * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ ...» (22) چون فرعون در مصر حكومت داشت، پس استعلا و استكبار وی و نوید پیروزی برای مستضعفان مربوط به همان سرزمین است. صاحب كشاف مینویسد: «علا فی الارض» یعنی در مملكت خود طغیان كرد و ظلم را از حد گذراند. (23) در مجمع البیان نیز آمده است: «وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» یعنی میخواهیم بنی اسرائیل را در سرزمین مصر پابرجا سازیم. (24)گفتنی است چون آیات قرآن مخصوص زمان خاصی نیست، این مشیت بالغه الهی در حاكمیت مستضعفان مخصوص بنی اسرائیل نیست؛ بدین جهت است كه آیه مزبور با حكومت امام زمان حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز تطبیق شده است. (25)
در آیات ذیل نیز مقصود از «الارض» مصر است. خداوند میفرماید: «أَ تَذَرُ مُوسَى وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ... *قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (26). در این آیه الف و لام در كلمه «الارض»برای عهد است و مقصود از آن، سرزمین معهود یعنی مصر خواهد بود. (27) یا بر این اساس كه در آیه بعد، جانشینی بنی اسرائیل در زمین پس از هلاكت فرعون ذكر شده و فرموده است: «قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ» و مقصود از خلافت و جانشینی در زمین، سلطه بنی اسرائیل بر سرزمین مصر است كه محل استقرار حكومت فرعون بوده است.
3. سرزمین مكه
خداوند متعال میفرماید: «وَ قَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبَى إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا» (28): و گویند اگر همراه تو از هدایت پیروی كنیم، از سرزمینمان ربوده و رانده میشویم؛ آیا آنان را در حرمی امن جای ندادهایم كه فرآوردههای هر چیز- كه روزی و رزقی از جانب ماست- جمع آوری و به سوی آن ارسال میشود؟ مقصود از «ارضنا» به قرینه سیاق آیه «حَرَماً آمِناً» مكه است؛ زیرا تنها مكه است كه حرم امن الهی است.همچنین است آیه «وَ إِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذاً لاَ یَلْبَثُونَ خِلاَفَکَ إِلاَّ قَلِیلاً»: و بسا نزدیك بود تو را از این سرزمین [به فریب و فتنه] به جای دیگر بكشانند تا تو را از اینجا آواره كنند و آن گاه پس از تو جز اندكی باقی نمیماندند. (29)
مفسران در اینكه مقصود از كلمه «الارض» چیست سه احتمال بیان كردهاند: 1. مكه؛ 2. مدینه؛ 3. سرزمین عرب؛ (30) ولی مؤلف المیزان معتقد است مقصود از «الارض» سرزمین مكه است؛ زیرا این آیات، مكی است و دو احتمال دیگر، مخالف با سیاق مكی آیات است. (31) از دیگر آیاتی كه میتوان گفت كلمه «الارض» در آن به معنای سرزمین مكه و اطراف آن است آیه «غُلِبَتِ الرُّومُ *فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ» (32) است و دلیل آن، چنان كه در كشاف (33) و المیزان (34)آمده این است كه الف و لام برای عهد است و مقصود از آن، سرزمین معهود، یعنی همان حجاز و مكه است. در نتیجه «أدْنی الأرْضِ» یعنی نزدیكترین سرزمین به حجاز كه بر اطراف شام در مملكت روم منطبق میشود.
4. زمین بهشت
خداوند درباره سخن بهشتیان میفرماید: «وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ»: و گویند سپاس خداوندی را كه وعده خود را در حق ما راست گردانید و به ما سرزمین (بهشت) را میراث داد كه از بهشت هر جا كه خواهیم، سكنا گزینیم؛ پس چه نیكوست پاداش اهل عمل. (35) مقصود از كلمه «الارض» به قرینه آیه قبل یعنی «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ» و به قرینه عبارت «من الجنه» بهشت خواهد بود.5. سرزمین سدّ ذوالقرنین
خداوند متعال میفرماید: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْماً لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً*قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ سَدّاً» (36): تا اینكه [ذوالقرنین] به فاصله میان دو كوه سدآسا رسید و در پیش آن دو مردمانی را یافت كه زبان نمیفهمیدند؛ گفتند: ای ذوالقرنین قوم یأجوج و مأجوج در این سرزمین فتنه و فساد برپا می كنند آیا خراجی به تو بپردازیم كه بین ما و آنان سدی بسازی؟مقصود از الارض در جمله «مفسدون فی الارض» سرزمین ساكنان ان محل بوده است كه یأجوج و مأجوج از آنان سلب آسایش كرده بودند؛ زیرا درخواست آنان حفظ امنیت و مقابله با فسادگری قوم یأجوج و مأجوج بوده است كه به وسیله سد از هجوم و غارت آنان جلوگیری میشد.
6. دلبستگی به دنیا
خداوند در سوره اعراف میفرماید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ *وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ» (37): و بر آنان خبر كسی را بخوان كه به او [علم] آیات خود را بخشیده بودیم؛ اما از آن عاری شد. پس شیطان در پی او افتاد و آنگاه از گمراهان شد و اگر میخواستیم قدر او را [به سبب علمش به آیات] بلند میداشتیم؛ ولی او به دنیا گرایید.مقصود از كلمه «ارض» به قرینه «وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ» امور باطل دنیوی و مظاهر آن است. طبرسی مینویسد: «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» به معنای اعتماد و دلبستگی و میل به دنیاست. (38) صاحب كشاف نیز در تفسیر «أخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» مینویسد: «مال الی الدنیا و رغب فیها و قیل مال الی السّفالة»: میل به دنیا كرد و در آن رغبت كرد و گفته شده است به معنای میل به سوی پستی است. (39)
7. بخش مسطح زمین
در برخی آیات، زمین در مقابل كوهها ذكر شده است، مثل «یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ» (40)، «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ» و «وَ أَلْقَى فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ» (42). در نتیجه به قرینه مقابله با كلمه جبال، مقصود از «الارض» بخش مسطح زمین خواهد بود.8. مجموع كره زمین
همانند آیه «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولاَ» (43) و «وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ» (44). به قرینه قرار گرفتن كلمه «الارض» در مقابل «السموات» و كلمه جمیعاً در آیه بعد، میتوان گفت مقصود از «الارض» مجموع كره زمین است. همچنین مانند آیات «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» (45) و «کَلاَّ إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکّاً دَکّاً» (46) چنان كه نفی جنس و بیان تعمیم رزق الهی نسبت به جنبندگان بیانگر این است كه مقصود از «الارض» در آیه «وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» (47) تمامی كره خاكی است.به همین سان است این كلام الهی كه میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ» (48). زیرا خداوند در این ایه درصدد بیان عدم تناهی كلمات الهی است و این هم متناسب با این است كه مقصود از «الارض» مجموعه كره زمین باشد و معنایش این است كه اگر آنچه در تمامی زمین از درختان است قلم شود و دریا برای آن مركب گردد و هفت دریاچه بر آن افزوده شود، كلمات خدا پایان نمیگیرد.
9. سرزمین تیه
خداوند به بنی اسرائیل فرمان داد تا به سرزمین مقدس وارد شوند؛ اما آنان بهانه آوردند و خطاب به موسی (علیه السلام) گفتند: «إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ»: در آنجا قوم زورمند و ستمگری است و مادامی كه آنان از آنجا بیرون نرفتهاند، ما وارد آنجا نخواهیم شد. (49) خداوند بر آنان عقوبت سرگردانی را مقرر كرد و فرمود: «قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ»: به یقین آن سرزمین [مقدس] چهل سال بر آنان حرام است كه در بیابان ها سرگشته باشند. پس بر فاسقان اندوه نداشته باش. (50)«تیه» در اصل به معنای بیابانی است كه انسان در آن متحیر و سرگردان باشد. (51) گفتهاند مقصود از «یتیهُونَ فی الأرْض» بیابانی است كه از آن با عنوان «تیه» یاد میشود كه بخشی از بیابان سینا بوده است.
10. زمین قیامت
خداوند متعال میفرماید: «ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ * وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْکِتَابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» (52). كلمه «نُفخ» و ذیل آیه كه میفرماید: «نامه اعمال را در میان نهند و پیامبران و گواهان را بیاورند»، گواه بر این است كه مقصود از «الارض» زمین قیامت است.پینوشتها:
1. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص12.
2. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه، ج1، ص 79-80.
3. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص73.
4. انبیاء: 81.
5. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج7و8، ص93.
6. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج10، ص73.
7. عبدالله بیضاوی؛ تفسیر البیضاوی، ج3، ص123.
8. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج14، ص313.
9. انبیاء: 71.
10. محمود زمخشری؛ الكشاف؛ ج3، ص126.
11. همان.
12. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج7و8،ص89.
13. اسراء: 1.
14. اعراف: 137.
15. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج8، ص228.
16. اسراء: 1
17. سبأ: 18.
18. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص365. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص605.
19. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص725.
20. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص 149.
21. یوسف: 55.
22. قصص: 5-3.
23. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص391.
24. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج7و8، ص375.
25. همان.
26. اعراف: 127-128.
27. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج2، ص 143.
28. قصص: 57.
29. اسراء: 76.
30. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج2، ص 685. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج5و6، ص667.
31. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج13، ص174.
32. روم: 2-3.
33. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج3، ص 466.
34. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص155.
35. زمر: 74.
36. كهف: 93-94.
37. اعراف: 175.
38. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج3و4، ص770.
39. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص 178.
40. مزمل: 14.
41. حاقه: 14.
42. نحل: 15.
43. فاطر: 41.
44. زمر: 67.
45. زلزال: 1.
46. فجر: 21.
47. هود: 6.
48. لقمان: 27.
49. مائده: 22.
50. مائده: 26.
51. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص 622.
52. زمر: 68-69.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول