كاربردهای استطاعت در قرآن
1. توانایی مالی
مثل آیه: «وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» (7). كلمه «طول» كه به معنای افزونی در مال، غنا و ثروت است، قرینه بر این است كه مقصود از «لم یستطع»، استطاعت و توانایی مالی است.مؤلف كشاف مینویسد: معنای آیه این است كه هر فرد كه وسعت و فزونی او در مال به حدی نیست كه بتواند با زنی آزاده ازدواج كند، با كنیزان ازدواج كند. (8) شیخ طوسی برای كلمه طول دو معنا ذكر میكند: یكی غنا و ثروت كه در روایت امام باقر (علیه السلام) ذكر شده است و دوم علاقه و محبت كه ربیعه و جابر و عطاء و ابراهیم بر این نظرند. اینان معتقدند حتی شخص ثروتمند در صورت علاقه و تمایل به كنیز، میتواند با او ازدواج كند. وی سپس مینویسد: صحیح نظریه اول است كه بیشترین فقها نیز بر این عقیدهاند. (9) علاوه بر آن باید گفت سیاق آیه پیشین كه فرموده «زنان دیگر غیر از اینها [كه گفته شد] برای شما حلال است كه با اموال خود آنان را اختیار كنید» می تواند قرینه باشد كه معنای طول، غنا و ثروت است. در نتیجه مقصود از «لم یستطع» به دلیل روایت امام باقر (علیه السلام)و سیاق، عدم استطاعت در غنا و ثروت خواهد بود.
برخی مقصود از استطاعت را در آیه «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً» (10) استطاعت مالی دانستهاند (11) و برای این معنا به حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استناد كردهاند. در كشاف آمده است: «و روی انّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فسّر الاستطاعة بالزاد و الراحله»: روایت شده كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استطاعت را به توشه و مركب تفسیر كرده است. (12) طبری نیز روایاتی را نقل میكند كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مقصود از كلمه «سبیل» در آیه را به توشه و مركب تفسیر كرده است. (13) وی در ادامه مینویسد: اینها خبرهایی ضعیفاند كه نمیتوان به آنها احتجاج كرد (14)؛ ولی براساس روایات رسیده از اهل بیت (علیهم السلام) استطاعت گسترهی بیشتری از توانایی مالی دارد. طبرسی مینویسد: «و المروی عن ائّمتنا انّه وجود الزاد و الرّاحله و نفقة من یلزم نَفَقتُه و الرّجوع الی كفایة اما من مالٍ او ضیاع او حرفة مع الصّحه فی النّفس و تخلیة السّرب من الموانع و امكان السّیر»: آنچه از ائمه ما روایت شده این است كه استطاعت عبارت است از وجود توشه و مركب و خرجی افراد واجبالنّفقه و این كه در بازگشت از مكه مال یا ملك یا حرفهای داشته باشد كه كفاف مخارج او و افراد واجب النفقه وی را بنماید، همراه با صحبت بدن و عدم وجود مانع از پیمودن راه به سمت مكه. (15)
گفتنی است مقصود از صحت و استطاعت بدنی قدرت پیمودن راه و انجام اعمال بدون حرج و مشقت است. مرحوم سید نیز در العروة الوثقی مینویسد: «یشترط فی وجوب الحج الاستطاعة البدنیه فلو كان مریضاً لا یقدر علی الرّكوب او كان حرجاً علیه و لو علی المحمل او الكنیسة لم یجب»: در وجوب حج، استطاعت بدنی شرط است. پس اگر مریض باشد كه قدرت بر سوار شدن نداشته باشد یا آنكه برای او پیمودن راه اگرچه بر محمل یا هودج، مشقت داشته باشد، حج بر او واجب نخواهد بود. (16) در تحریر الوسیله با توجه به مقتضیات زمان، افزون بر محمل، ماشین و هواپیما نیز ذكر شده است. (17)
2. توانایی مساوات در محبت
خداوند متعال میفرماید: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ» (18).زندیقی از ابوجعفر احول كه در شمار اصحاب امام صادق (علیه السلام) است سؤال كرد كه بین كلام الهی كه فرموده «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً» با دیگر كلام الهی كه میفرماید «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» ناسازگاری است؛ زیرا در كلام اول در صورت رعایت عدالت، تعدد زوجات را اجازه داده؛ ولی در آیه دوم با نفی استطاعت و نفی قدرت بر عدالت رأساً موضوع تعدد زوجات را ملغی كرده است. ابوجعفر احول می گوید: من برای آن پاسخی نداشتم تا اینكه به مدینه آمدم و از امام صادق (علیه السلام) پاسخ آن را خواستار شدم. حضرت فرمود: مقصود از «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا» عدم عدالت در مخارج زندگی است و منظور از «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا» عدالت در مودت قلبی است كه افراد قدرت بر رعایت عدالت در محبت قلبی را ندارند. وی میگوید به هنگام برگشت از حجاز پاسخ امام صادق (علیه السلام) را با آن فرد در میان گذاشتم. وی قانع شد و گفت این مطلبی است كه از حجاز آوردی و از خودت نیست. (19) در همین درباره مؤلف كشاف مینویسد: «و قیل معناه ان تعدلوا فی المحبّه و عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) انه كان یقسّم بین نسائه فیعدل و یقول "هذه قسمتی فیما املك فلا تؤاخذنی فیما تملك و لا املك " یعنی المحبة»: گفته شده است كه مقصود از «لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا» عدم توانایی بر عدالت در محبت است. از پیامبر گرامی اسلام روایت شده كه همواره بین همسرانش در تقسیم اوقات شبانه به عدالت رفتار میكرد و در مناجات با خدا میفرمود: این تقسیم من است در آنچه آن را مالكم و مرا بر آنچه تو آن را مالكی و من سلطه و مالكیتی بر آن ندارم. (یعنی رعایت عدالت در محبت) مؤاخذه نكن. (20)
3. توانایی بر صبر و بردباری
خداوند در داستان خضر و موسی (علیه السلام)می فرماید: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» (21). مقصود آیه، عدم توانایی در صبر و بردباری است.4. توانایی در امكانات و ابزار نظامی
همانند كلام الهی كه میفرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (22). مقصود از «قوّة» به قرینه عدم تقیید، هرگونه توانایی جنگی است، چنان كه در تفسیر كشاف (23)و مجمع البیان (24)آمده است، مراد هر چیزی است كه به وسیله آن، قدرت و توانایی بر جنگیدن حاصل میشود. همچنین در روایت آمده است پیامبر گرامی اسلام فرمودند: «اَلا انّ القوة الرّمی»: بدانید كه قوت، تیراندازی است. منظور بیان یكی از مصادیق «قوّة» است.5. توانایی بر نفوذ در سدّ ذوالقرنین
خداوند متعال میفرماید: «فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً» (25): [پس از ساختن سدِ ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج] نتوانستند بر آن دست یابند و نتوانستند در آن رخنه كنند.6. توانایی در فراخوانی برای آوردن همانند قرآن
خداوند متعال میفرماید: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»: میگویند قرآن را بر خدا افترا بسته است. بگو: اگر راست میگویید ده سوره همانند آن كه میگویید مورد افتراست، بیاورید و هر كسی را میتوانید در برابر خداوند برای این كار دعوت كنید. (26) آیه در مقام تحدی و بیان اعجاز قرآن است و از طرفی با كلمه «من دون الله» فقط خداوند را استثنا كرده است. پس معلوم میشود مقصود از «استطعتم» هرگونه توانایی بر آوردن همانند قرآن است.7. توانایی در اصلاح جامعه
قرآن كریم یكی از اهداف شعیب پیامبر را اصلاح جامعه خویش بیان كرده است و در نقل یكی از سخنان وی میفرماید: «إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ». (27)جمله «ما استطعت» ظرف است و به معنای مدت و زمان استطاعت است؛ یعنی من اصلاح را تا هر زمان كه قدرت داشته باشم، دنبال میكنم و اگر بدل از كلمه اصلاح باشد، به این معناست كه من اصلاح را به هر مقدار كه توان دارم، پیگیری میكنم. (28)
8. استفاده از تمام توان برای تقوا
خداوند متعال میفرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا» (29). برخی تصور كردهاند كه این آیه با آیه «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» (30) منافات دارد، با این استدلال كه در این آیه رعایت كامل تقوا حتی در صورت تقیه و مشقت زیاد، خواسته شده است؛ در حالی كه آیه پیشین تقوا را مشروط به توان انسان كرده است كه در نتیجه در صورت تقیه و مشقت زیاد رعایت تقوا لازم نیست.پاسخ این است كه دو آیه با یكدیگر تنافی ندارند؛ زیرا هر دو آیه فرمان به ترك تمام معاصی میدهند. آیه «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» یعنی تا سر حد توان برای تقوای الهی و ترك گناهان تلاش كنید و این همان مضمون «حَقَّ تُقَاتِهِ» است؛ چون حق تقوا زمانی ادا میشود كه از تمامی معاصی اجتناب شود، جز آنكه «ما استطعتم» افزون بر معنای ذكر شده، بیانگر این جهت نیز است كه ادا كردن حق تقوا در محدوده توانایی و قدرت انسان است؛ زیرا تمام اوامر الهی مشروط به استطاعت و توانایی است. (31)
مؤلف المیزان در پاسخی دیگر اظهار كرده است اختلاف بین دو آیه مثل اختلاف در كمیت و كیفیت است. جمله «ما استطعتم» مربوط به كمیت و مقدار است و دستور میدهد تقوای شما همهی مواردی را كه در توان و قدرت شماست، فرا بگیرد و «حق تقاته» مربوط به كیفیت است و دستور میدهد تقوای شما متصف به كیفیت و حقیقت باشد و فقط تقوای صوری و ظاهری نباشد. (32) نتیجه آن است كه مقصود از آیه «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» به كار گرفتن تمام توان برای رسیدن به تقواست.
9. توانمندی برآوردن نشانه
خداوند متعال میفرماید: «وَ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ»: و اگر رویگردانی آنان بر تو گران میآید، در صورتی كه میتوانی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی و برای آنان نشانهای بیاوری [چنین كن] و اگر خداوند میخواست، آنان را بر طریق هدایت جمع میآورد. پس هرگز از نادانان مباش. (33)براساس نظر علامه طباطبایی مقصود از كلمه «آیه» نشانهای است كه آنان مجبور بر ایمان شوند. در نتیجه معنای آیه این است كه اگر میتوانی، اینگونه نشانه را بیاور؛ ولی بدان كه هرگز نخواهی توانست آن را بیاوری؛ زیرا مشیت الهی بر این قرار گرفته است كه مردم با اختیار خود ایمان را انتخاب كنند (34)، چنان كه فرموده است: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»: اگر پروردگارت میخواست، تمامی اهل زمین ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را به اكراه وا میداری تا اینكه مؤمن شوند. (35)
مؤلف كشاف معتقد است آیه بیانگر علاقه شدید پیامبر به ایمان كافران است، به گونهای كه خداوند می فرماید: اگر قدرت داشتی، نشانهای از زیرزمین یا آسمان جهت ایمان مردم میآوردی؛ ولی بدان مشیت خدا بر هدایت اجباری افراد نیست و براساس احتمالی دیگر برخی خواستار معجزاتی غیر از قرآن بودند و حضرت اشتیاق شدید به ایمان افراد داشت. خداوند در بیان این تمایل شدید میفرماید: اگر قدرت داری نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی، انجام بده. كنایه از آنكه شوق شدید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایمان مردم به اندازهای زیاد بود كه اگر دستش میرسید، برای ایمان آوردن كافران به تمامی معجزات درخواستی آنان پاسخ مثبت میداد.
10. توانایی بر نفوذ به آسمانها و زمین
خداوند در سوره الرحمن میفرماید: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاَ تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ»: ای گروه جن و انس اگر میتوانید از گوشه و كنار آسمانها و زمین نفوذ كنید، پس نفوذ كنید؛ ولی هرگز نمیتوانید مگر با نیرویی [از جانب خدا]. (36)مقصود از آیه چنان كه بیضاوی و مؤلف كشاف نوشتهاند، این است كه ای جن و انس اگر شما قدرت دارید كه از مرزهای آسمانها و زمین بگذرید و از قضا و امر الهی فرار كنید، این كار را بكنید؛ ولی بدانید كه بر این كار توان نخواهید داشت، مگر با قوه و قهر و غلبه كه این هم از شما ساخته نیست (37) و در احتمالی به این معناست كه اگر شما قدرت دارید كه از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه شوید، این كار را انجام دهید؛ ولی بدانید كه این كار میسر نیست، مگر با نشانهای كه خداوند آن را نصب كند و به این وسیله با اندیشههای خود بتوانید به آنها راه یابید. (38)
11. توانایی بر ادامه راه
خداوند در سوره یس میفرماید: «وَ لَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیّاً وَ لاَ یَرْجِعُونَ»: (39) و اگر بخواهیم، آنان را در جایشان مسخ میكنیم. آنگاه نمیتوانند راه خود را ادامه دهند یا به عقب بازگردند.آیه شریفه درصدد تهدید كافران است و در اینكه مقصود از مسخ آنها چیست، سه احتمال وجود دارد: یكی تغییر شكل انسانی آنان به میمون و خوك، دیگری مسخ آنان به سنگ و سوم فلج شدن و زمین گیر شدن آنان است (40) كه نتیجه هر یك از این سه احتمال، عدم توانایی بر ادامه دادن راه است.
پینوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغة، ج3، ص 431.
2. ابن منظور؛ لسان العرب، ج8، ص220.
3. همان، ص219.
4. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص380.
5. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص530.
6. ابن منظور، لسان العرب؛ ج8، ص220.
7. نساء: 25.
8. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج1، ص499.
9. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج3، ص168.
10. آل عمران: 97.
11. حسین بن محمد دامغانی؛ الوجوه و النظایر، ص92.
12. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص390.
13. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج4، ص24.
14. همان، ص26.
15. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج1و2، ص799.
16. سید محمدكاظم یزدی؛ العروة الوثقی، ص722، مسئله 61.
17. سید روح الله خمینی؛ تحریر الوسیله، ج1، ص380، مسئله 42.
18. نساء: 129.
19. علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی، ج1، ص155. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص185.
20. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص572.
21. كهف: 67، 72 و 75.
22. انفال: 60.
23. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص232.
24. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج4و3، ص852.
25. كهف: 97.
26. هود: 13.
27. همان، 88.
28. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص420-421.
29. تغابن: 16.
30. آل عمران: 102.
31. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص453.
32. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج19، ص308.
33. انعام: 35.
34. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج7، ص 64.
35. یونس: 99.
36. الرحمن: 33.
37. عبدالله بیضاوی؛ تفسیر البیضاوی، ج4، ص 225. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج4، ص 448.
38. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص310. عبدالله بیضاوی؛ تفسیر البیضاوی، ج4، ص 225.
39. یس: 67.
40. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص 25. نیز رك: فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج8و7، ص674.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول