نویسنده: عباس كوثری
اسلام از ماده «سلم» است. بیشترین كاربرد «سلم» در صحت و عافیت است؛ مثل كلمه «سلامت» كه به معنای دوری از عیب و ناراحتی است و مثل «سَلام» كه صفت الهی و به معنای منزه بودن پروردگار از عیوب و نقایص مخلوفات است. كلمه «اسلام» به معنای انقیاد و اطاعت نیز از همین باب است؛ چون با اطاعت خویش از امتناع و مخالفت سالم میماند و اگر بیع سلف را «سَلَم» نیز میگویند، بدین جهت است كه تصمیم به تسلیم كردن مال داشته و از امتناع در تحویل آن به سلامت مانده است؛ اما آنچه به ندرت به كار رفته است، «سَلَم» به معنای درخت و دلو دارای یك ریسمان است. (1)
راغب اصفهانی مینویسد: «سَلم و سلامت» نداشتن آفات ظاهری و باطنی است. مقصود از «بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (2) سلامت از آفت باطنی كینه است، چنان كه در آیه «مُسَلَّمَةٌ لاَ شِیَةَ فِیهَا» (3)؛ [به معنای] سلامت از آفت و نقص ظاهری است... و اسلام داخل شدن در سلامتی است، به اینكه هر دو نفر خود را از اذیت دیگری در امان بدانند. (4)
صاحب المیزان در تفسیر آیه مینویسد: پیش از این معنای لغوی اسلام را بیان كردیم و در آیه گویا همین معنا مقصود باشد؛ به این دلیل كه بعد از آن میفرماید: «كسانی كه كتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی در آن ایجاد نكردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به دلیل ظلم و ستم در میان خود»، و اختلاف اهل كتاب در دین، پیش از ظهور پیامبر اسلام نیز بوده است. مسیحیان عیسی (علیه السلام) را فرزند خدا دانستند و یهودیان عزیر را. پس اختلاف اهل كتاب در دین، بعد از آنكه خداوند دین حقیقی را اسلام معرفی میكند، همان اختلاف در اسلام به معنای تسلیم در برابر دستورهای الهی است؛ در نتیجه معنای جمله این است: دین نزد خدای سبحان یكی است و اختلافی در آن نیست و بندگان خود را امر نكرده، مگر به پیروی از همان دین و در كتابهای آسمانی كه بر پیامبران خود نازل كرده، همین دین را بیان كرده است و معجزات الهی نیز برای تثبیت آن بوده است؛ همان دین كه عبارت است از اسلام، یعنی تسلیم حق شدن و التزام به عقاید و اعمال حق. اختلافی كه در شریعتهاست از نظر كمال و نقص است، نه اینكه اختلاف ذاتی و اساسی بین آنها باشد. روح و محور تمامی آنها تسلیم و اطاعت خداوند است كه خداوند توسط پیامبران آن را بیان كرده است. (9) شیخ طوسی نیز پس از آنكه كلمه «الاسلام» را به انجام دادن اطاعت به دور از هرگونه افساد و تحریف تفسیر میكند، مینویسد: اسلام بدین معنا مقتضی است در مقابل آنچه پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است، تسلیم باشیم و آن را انكار نكنیم. (10)
آیت الله جوادی ذیل آیه بالا مینویسد: اصطلاح اسلام در قرآن كریم غیر از اسلام به معنای رایج یعنی دین پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. قرآن كریم دین مقبول را اسلام و همه پیامبران الهی و پیروانشان را مسلمان میداند، چنان كه درباره مسلمان بودن ابراهیم خلیل (علیه السلام) میفرماید: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَ لاَ نَصْرَانِیّاً وَ لکِنْ کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (11)و نیز از زبان خود آن حضرت نقل میفرماید: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً» (12)؛ یعنی ابراهیم (علیه السلام) نه تنها اسلام خود، بلكه اسلام فرزندانش را نیز از خدا میخواست... درباره انبیای ابراهیمی نیز میفرماید: «وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (13). همچنین قرآن پیامبران پس از موسای كلیم را كه براساس تورات حكم میكردند، مسلمان معرفی میكند: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ» (14).
قرآن كریم انتخاب اسم «مسلمان» را برای پیروان ادیان الهی به ابراهیم خلیل (علیه السلام) نسبت میدهد (مِلَّةَ أبیكُمْ إبْراهیمَ هُوَ سَمّاكُمُ المُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ) و از زبان فرشتگان عذاب كه به محضر حضرت ابراهیم (علیه السلام) رسیدند میفرماید آنان پیش از نزول عذاب، مؤمنان را از آنجا بیرون بردند «فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » (16). قرآن از موسای كلیم (علیه السلام) نیز حكایت میكند كه به قوم خود گفت: «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ» (17) و سرانجام درباره اسلام پیروان حضرت مسیح (علیه السلام) میفرماید: «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ » (18). به همین سان است آیه «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً» (19).
به دو دلیل مقصود از «اسلم» تسلیم تكوینی است:
الف) «اسلم» فعل ماضی است و ظهور دارد كه ساكنان زمین و آسمان در گذشته تسلیم خدا بودهاند و این تسلیمی كه در سابق محقق شده، تسلیمی است تكوینی در برابر امر خدا، نه اسلام به معنای خضوع و بندگی.
ب) به دلیل كلمه طوعاً و كرهاً؛ زیرا تسلیم تشریعی و خضوع و بندگی با كلمه «كرهاً» سازگاری ندارد، بلكه این كلمه فقط با تسلیم تكوینی مناسبت دارد؛ مثلاً مرگ و فقر و بیماری اگرچه ناخوشایند كافر است، وی در مرحله تكوین و قوانین آفرینش، جز تسلیم چارهای ندارد. (23)
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
راغب اصفهانی مینویسد: «سَلم و سلامت» نداشتن آفات ظاهری و باطنی است. مقصود از «بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (2) سلامت از آفت باطنی كینه است، چنان كه در آیه «مُسَلَّمَةٌ لاَ شِیَةَ فِیهَا» (3)؛ [به معنای] سلامت از آفت و نقص ظاهری است... و اسلام داخل شدن در سلامتی است، به اینكه هر دو نفر خود را از اذیت دیگری در امان بدانند. (4)
كاربردهای اسلام در قرآن
1. تسلیم اوامر الهی
قرآن كریم درباره تسلیم محض ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» (5)، همچنین در آیه «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا» (6) از پیامبران بعد از موسی كه براساس تورات داوری میكردند و تسلیم دستورهای آن بودند، با ویژگی اسلام یاد میكند. همچنین از آیاتی كه میتوان در آنها، اسلام را به این معنا دانست، آیه «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ» (7) است. مفسران اهل سنت و شیعه معتقدند در این آیه معنای لغوی اسلام، یعنی تسلیم محض در مقابل توحید و دستورهای الهی، اراده شده است. طبری معتقد است دین به معنای اطاعت و اسلام به معنای انقیاد و تذلل و خشوع است. وی مینویسد: معنای آیه این است كه اطاعت پذیرفته شده نزد خدا، اطاعت عملی اوامر و نواهی الهی است. (8)صاحب المیزان در تفسیر آیه مینویسد: پیش از این معنای لغوی اسلام را بیان كردیم و در آیه گویا همین معنا مقصود باشد؛ به این دلیل كه بعد از آن میفرماید: «كسانی كه كتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی در آن ایجاد نكردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به دلیل ظلم و ستم در میان خود»، و اختلاف اهل كتاب در دین، پیش از ظهور پیامبر اسلام نیز بوده است. مسیحیان عیسی (علیه السلام) را فرزند خدا دانستند و یهودیان عزیر را. پس اختلاف اهل كتاب در دین، بعد از آنكه خداوند دین حقیقی را اسلام معرفی میكند، همان اختلاف در اسلام به معنای تسلیم در برابر دستورهای الهی است؛ در نتیجه معنای جمله این است: دین نزد خدای سبحان یكی است و اختلافی در آن نیست و بندگان خود را امر نكرده، مگر به پیروی از همان دین و در كتابهای آسمانی كه بر پیامبران خود نازل كرده، همین دین را بیان كرده است و معجزات الهی نیز برای تثبیت آن بوده است؛ همان دین كه عبارت است از اسلام، یعنی تسلیم حق شدن و التزام به عقاید و اعمال حق. اختلافی كه در شریعتهاست از نظر كمال و نقص است، نه اینكه اختلاف ذاتی و اساسی بین آنها باشد. روح و محور تمامی آنها تسلیم و اطاعت خداوند است كه خداوند توسط پیامبران آن را بیان كرده است. (9) شیخ طوسی نیز پس از آنكه كلمه «الاسلام» را به انجام دادن اطاعت به دور از هرگونه افساد و تحریف تفسیر میكند، مینویسد: اسلام بدین معنا مقتضی است در مقابل آنچه پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است، تسلیم باشیم و آن را انكار نكنیم. (10)
آیت الله جوادی ذیل آیه بالا مینویسد: اصطلاح اسلام در قرآن كریم غیر از اسلام به معنای رایج یعنی دین پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. قرآن كریم دین مقبول را اسلام و همه پیامبران الهی و پیروانشان را مسلمان میداند، چنان كه درباره مسلمان بودن ابراهیم خلیل (علیه السلام) میفرماید: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَ لاَ نَصْرَانِیّاً وَ لکِنْ کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (11)و نیز از زبان خود آن حضرت نقل میفرماید: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً» (12)؛ یعنی ابراهیم (علیه السلام) نه تنها اسلام خود، بلكه اسلام فرزندانش را نیز از خدا میخواست... درباره انبیای ابراهیمی نیز میفرماید: «وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (13). همچنین قرآن پیامبران پس از موسای كلیم را كه براساس تورات حكم میكردند، مسلمان معرفی میكند: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ» (14).
قرآن كریم انتخاب اسم «مسلمان» را برای پیروان ادیان الهی به ابراهیم خلیل (علیه السلام) نسبت میدهد (مِلَّةَ أبیكُمْ إبْراهیمَ هُوَ سَمّاكُمُ المُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ) و از زبان فرشتگان عذاب كه به محضر حضرت ابراهیم (علیه السلام) رسیدند میفرماید آنان پیش از نزول عذاب، مؤمنان را از آنجا بیرون بردند «فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » (16). قرآن از موسای كلیم (علیه السلام) نیز حكایت میكند كه به قوم خود گفت: «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ» (17) و سرانجام درباره اسلام پیروان حضرت مسیح (علیه السلام) میفرماید: «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ » (18). به همین سان است آیه «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً» (19).
2. اعتراف به زبان بدون اعتقاد قلبی
قرآن كریم میفرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (20): بادیه نشینان گفتند ایمان آوردهایم؛ بگو: ایمان [حقیقی] نیاوردهاید؛ ولی بگویید اسلام آوردهایم؛ چرا كه هنوز ایمان به دلتان راه نیافته است. مقصود از اسلام به قرینه «لم تؤمنوا» همان اسلام ظاهری است كه به آن، افراد از آثاری چون طهارت بدن، مصونیت مال و جان بهرهمند میشوند. مرحوم طبرسی شأن نزول آیه را درباره قبیلهی بنی اسد میداند كه در زمان قحطی به منظور استفاده از صدقات و زكات، اظهار اسلام كردند. (21)3. تسلیم تكوینی
خداوند متعال میفرماید: « فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» (22): آیا دینی جز دین الهی را میجویند؟ حال آنكه تمام كسانی كه در آسمانها و زمیناند از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابر او تسلیماند و همه به سوی او بازگردانده میشوند.به دو دلیل مقصود از «اسلم» تسلیم تكوینی است:
الف) «اسلم» فعل ماضی است و ظهور دارد كه ساكنان زمین و آسمان در گذشته تسلیم خدا بودهاند و این تسلیمی كه در سابق محقق شده، تسلیمی است تكوینی در برابر امر خدا، نه اسلام به معنای خضوع و بندگی.
ب) به دلیل كلمه طوعاً و كرهاً؛ زیرا تسلیم تشریعی و خضوع و بندگی با كلمه «كرهاً» سازگاری ندارد، بلكه این كلمه فقط با تسلیم تكوینی مناسبت دارد؛ مثلاً مرگ و فقر و بیماری اگرچه ناخوشایند كافر است، وی در مرحله تكوین و قوانین آفرینش، جز تسلیم چارهای ندارد. (23)
پینوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج3، ص90.
2. شعراء: 89.
3. بقره: 71.
4. حسین راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن، ص423، «رغب».
5. بقره: 131.
6. مائده: 44.
7. آل عمران: 19.
8. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج3، ص288.
9. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج3، ص120-121.
10. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج2، ص418-419.
11. آل عمران: 67.
12. بقره: 128.
13. همان، 132.
14. مائده: 44.
15. ذاریات: 35.
16. همان، 36.
17. یونس: 84.
18. مائده: 111. عبدالله جوادی آملی؛ تسنیم؛ ج14، ص730-731.
19. آل عمران: 85.
20. حجرات: 14.
21. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص207.
22. آل عمران: 83.
23. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج3، ص336.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول