كاربردهای امر در قرآن
1. فرمان و طلب تشریعی الهی
امر در این آیات به معنای طلب تشریعی الهی است: «مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ...» (2)، «مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ...» (3)، «... یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ ...» (4) و «ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ...» (5).2. فرمان تكوینی الهی
خداوند متعال میفرماید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (6) و «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ... وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ ...» (7). امر در این دو آیه به معنای فرمان تكوینی الهی است؛ زیرا همان گونه كه سیاق آیه گواهی میدهد، جمله «ألا له الخلق و الامر» با مضمون آیه ارتباط دارد. از آنجا كه در آغاز از خلقت آسمان و زمین به وسیله پروردگار سخن گفت، فرمود: آگاه باشید خلقت و آفرینش برای اوست [الا له الخلق] و چون آفرینش خورشید و ماه ستاره را بیان كرد و آن را مسخر امر الهی قرار داد، فرمود: امر الهی برای خداست. در نتیجه مقصود از «والامر» میتواند همان معنای امر به كار رفته در جمله «مسخرات بامره» باشد كه امر تكوینی است؛ البته برخی از فلاسفه گفتهاند مقصود از «والامر» عالم مجردات و ماورای ماده است و «له الخلق» عالم ماده است؛ ولی با توجه به جمله «مسخرات بامره» در همین آیه كه در مورد مادیات و آفرینش خورشید و ماه و ستارگان به كار رفته است، نمیتوان تفسیر آنان را پذیرفت.برخی دیگر نوشتهاند: گویا مقصود از كلمه «الخلق» چیزی است كه مربوط به ایجاد ذات اشیاست و مقصود از «الامر» چیزی است كه متعلق به آثار و ابعاد وجودی حاصل در آن و نظام و سنت جاری در آنهاست، چنان كه خداوند در آیه شریفه این دو را جدا ذكر كرده است. آن بخش از آیه كه فرموده: «آفریده است آسمان و زمین را در شش روز» مربوط به ایجاد ذات اشیاست و جملهای دیگر كه فرموده است «سپس بر عرش استیلا یافت و امر را تدبیر كرد» درباره ایجاد نظام احسن بین آنهاست. (8)
بنابراین تفسیر مقصود از كلمه «امر» ایجاد نظام احسن و سنن حاكم بر جهان است؛ اما این تفسیر دلیلی ندارد و شواهدی كه آورده، صحیح نیست؛ زیرا عبارت «یدبّرالامر» كه بعد از «استوی علی العرش» آمده، در آیهی مورد استدلال وجود ندارد، بلكه این تعبیر در سوره یونس آیه سوم آمده است كه در آنجا نیز جمله مورد استدلال «الا له الخلق و الامر» موجود نیست و جمله «استوی علی العرش» به تنهایی بدون قرینه «یدبّر الامر» دلالت ندارد بر اینكه مقصود از «الامر» نظام و سنن است.
طبری درباره معنای آیه «الا له الخلق و الامر» مینویسد: آگاه باشید كه تمام آفرینش برای خداست و برای اوست فرمانی كه موجودات نمیتوانند آن را بازگردانند (9) از این عبارت معلوم میشود كه طبری مقصود از «الامر» را فرمان تكوینی خداوند میداند.
3. دین توحیدی
قرآن كریم میفرماید: «... حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ ...» (10). كشاف (11)، مجمع البیان (12) و المیزان (13) مینویسند: مقصود از «امر الله» دین و شرع الهی است.نیز در آیه «وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ...» (14) كلمه امر به معنای دین است، چنان كه فخر رازی (15)، زمخشری (16) و شیخ طوسی (17) معتقدند مقصود این است كه دین خود را به فرقههای مختلفی تقسیم كردند. امر در آیه 53 سوره مؤمنون نیز به همین معناست.
4. مبعوث شدن در قیامت
خداوند متعال میفرماید: «وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ» (18): كسانی كه از جریان اصحاب كهف اطلاع یافتند، درباره مبعوث شدن انسانها دچار اختلاف و نزاع شدند. برخی منكر بعث بودند و برخی آن را قبول داشتند. برخی به معاد جسمانی و برخی به معاد روحانی معتقد بودند، چنان كه همین معنا را مرحوم طبرسی (19) و كشاف (20) و المیزان (21) در صدر احتمالات معنایی آیه ذكر كردهاند.5. شئون مربوط به امور حكومت
خداوند متعال میفرماید: «... وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ...» (22) زمخشری در كشاف مینویسد: مقصود از كلمه «امر»، مشورت در امور جنگی و مانند آن است، از اموری كه دربارهاش وحی نازل نشده باشد. (23) چنان كه طبرسی در مجمع البیان در یكی از احتمالات تفسیریاش این معنا را ذكر كرده است. (24)6. شئون آفریدهها
قرآن كریم میفرماید: «اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ...» (25). مقصود از كلمه «امر» شئون و نظام آفریدههاست. چنان كه فخر رازی مینویسد: خردمند اگر در آیه تأمل كند، خواهد دانست كه خداوند عالم اجسام و ارواح را تدبیر میكند و موجودات بزرگ را همانند موجودات كوچك تدبیر می كند و كاری او را از كار دیگر باز نمیدارد. (26)مرحوم طبرسی نیز مینویسد: «یدبّر الامر»معنایش این است كه خداوند هر یك از امور مربوط به آسمانها و زمین و امور مربوط به آفرینش را براساس آنچه حكمت و مصلحت ایجاب میكند تدبیر میكند. (27) در المیزان نیز همین معنا بیان شده است. (28)
همین سان است آیات «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ... *یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (29). شیخ طوسی در تبیان در معنای «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ...» مینویسد: تمامی امور را تدبیر میكند و آن را براساس اراده خود در میان آسمان و زمین تقدیر میكند. (30) زمخشری نیز در كشاف نیز در یكی از احتمالات معنایی خود می نویسد: مقصود تدبیر امور دنیا از آسمان به سوی زمین است. (31)
ابن عاشور نیز در التحریر و التنویر همین تفسیر را برگزیده، مینویسد: كلمه «الی» در آیه افاده انتها میكند و دلالت دارد كه تدبیر الهی تمام آنچه را در آسمانها و زمین و بین این دو است، شامل میشود. وی در معنای «امر» مینویسد: امر به معنای شأن اشیا و نظام و قوانین آن و آنچه قوام اشیا به آن است میباشد و الف و لام برای تعریف جنس است كه افاده استغراق تمامی امور را میكند؛ به این معنا كه هیچ موجودی از تصرف الهی خارج نیست. (32)
7. داوری و حسابرسی
خداوند متعال میفرماید: «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ» (33). مقصود از «الامر» داوری و حسابرسی است، به قرینه آیه پیشین كه فرموده است: «و برزوا لله جمیعا»؛ یعنی در پیشگاه خداوند حاضر آیند. در نتیجه معنای آیه چنین است: «چون داوری و حسابرسی به پایان رسد، شیطان میگوید: خداوند به شما وعده راست و درستی داده بود و من به شما وعده داده بودم و با شما خلاف آن را كردم.»به قرینه همین آیه میتوان گفت مقصود از «الامر» در آیه «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ ...» (34) نیز پایان حساب و داوری است، چنان كه زمخشری (35) و طبری (36) آن را ذكر كردهاند؛ اگرچه احتمالات دیگری نیز بیان شده است.
8. عذاب دنیوی
خداوند متعال میفرماید: «قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ... * وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَ یَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْمَاءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ ...» (37). سیاق این دو آیه و نیز آیه پیشین دلالت میكند كه مقصود، عذاب قوم نوح است. (38)9. تعبیر رؤیا
امر در آیه شریف «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ» (39). به معنای تعبیر رؤیاست. مؤلف المیزان درباره معنای آیه مینویسد: تأویل و تعبیری را كه شما از آن پرسیدید، تمام شده و حتمی است و از آن چارهای نیست. (40) ابن عاشور نیز در التحریر و التنویر نوشته است: مقصود از كلمه «امر»، تعبیر خواب آن دو نفر است. (41)10. خبر
خداوند متعال میفرماید: «وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ ...» (42). زمخشری در كشاف در تفسیر آیه مینویسد: آنان افرادی از مسلمانان ضعیف الایمان بودند؛ هنگامی كه اخباری از امنیت و سلامت یا ترس و صدمات سریهها و رزمندگان فرستاده شده از جانب پیامبر، به آنان میرسید، منتشر میكردند؛ در حالی كه اگر اخبار را قبل از انتشار، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا اولی الامر عرضه میكردند، به راه چاره و تدبیر آگاه میشدند. (43)شیخ طوسی مینویسد: مقصود از امرِ مربوط به امنیت یا خوف، اخباری بوده است كه در مدینه شایع میشده است. (44) فخر رازی نیز همین معنا را ذكر كرده است. (45)
11. حوادث
قرآن كریم میفرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ...» (46): بدانید رسول خدا در میان شماست. هرگاه در بسیاری از كارها از شما اطاعت كند، به مشقت خواهید افتاد. مقصود از «امر» براساس نظر زمخشری در كشاف (47) و ابن عاشور در التحریر و التنویر (48) و طباطبایی در المیزان حوادث است. (49) قرینه بر آن، آیه پیشین است كه حكم گزارشها و اخبار مربوط به حوادث را بیان كرده، میفرماید: اگر فاسقی برای شما خبری آورد، درباره آن تحقیق كنید. مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از كرده خود پشیمان شوید.12. پیروزی
خداوند متعال میفرماید: «... یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ...»(50) در تفاسیر آمده، معنای آیه این است كه آیا برای ما گروه مسلمان از نصرت و غلبه بر دشمن نصیبی هست؟ بگو: پیروزی و غلبه برای خداست. (51) آیه «... وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً ...» (52) نیز به معنای نصرت و پیروزی است، چنان كه جامع البیان (53) و كشاف آن را به همین معنا دانستهاند. (54) در نتیجه آنچه دامغانی در وجوه و نظایر گفته كه كلمه امر در آیه بالا به معنای كشتن كفار مكه در بدر است، (55) در واقع از مصادیق نصرت و پیروزی است.13. فتح مكه
خداوند متعال میفرماید: «قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ ... أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ...» (56). كشاف (57)، جامع البیان (58) و جوامع الجامع (59) فتح مكه را از احتمالات معنایی این آیه ذكر كردهاند. مؤلف المیزان در پاسخ به این احتمال مینویسد: از آنجا كه خطاب در آیه به مؤمنان از مهاجرین و انصار، به ویژه مهاجرین است و خود آنان در فتح مكه شركت داشتهاند، معنا ندارد كه گفته شود : اگر پدران و پسران و برادران و همسران و خویشانتان و اموالی كه به دست آوردهاید و تجارتی كه از كسادش میترسید و خانههایی كه خوش دارید، در نزد شما از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش عزیزتر است، منتظر فرمان خداوند و فتح مكه باشید و خداوند قوم فاسقان را هدایت نمیكند»؛ زیرا مهاجرین و انصار ولایت كفار و امور ذكر شده را ترجیح ندادهاند و آنان فاسق نبودهاند. (60) در پاسخ علامه طباطبایی می توان گفت مخاطب آیه طبق نقل مرحوم طبرسی، كسانیاند كه از مهاجرت به سوی مدینه تخلف كردند، نه مؤمنان مهاجر؛ علاوه بر اینكه در شأن نزول آیه از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) نقل شده كه این آیه درباره حاطب بن ابی بلتعه از مهاجران اهل مكه نازل شده است، زمانی كه نامه به قریش نوشت و آنان را از تصمیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در فتح مكه باخبر ساخت. (61) مؤلف كشاف علاوه بر این شأن نزول مینویسد: احتمال دارد آیه مربوط به نه نفر از افرادی باشد كه پس از ارتداد به مكه پناهنده شدند. (62) در نتیجه بین خطاب در آیه و احتمال معنایی فتح مكه برای معنای امر، هیچگونه تنافی نخواهد بود.14. طوفان عذاب
خداوند متعال در قرآن میفرماید: «قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ ...»(63). مقصود از «امر الله» طوفان عذاب است كه قوم نوح به آن گرفتار شدند، به قرینه «حتّی إذا جاءَ اَمْرُنا وَ فارَ التَّنورُ...» (تا فرمان ما رسید و [آب] از تنور فوران كرد) و به قرینه «تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ كَالْجِبالِ» (كشتی نوح ایشان را در دل موجهای كوه پیكر پیش میبرد). زمخشری نیز همین تفسیر را برگزیده است. (64)15. گناه
قرآن كریم میفرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَ رُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَاباً شَدِیداً وَ عَذَّبْنَاهَا عَذَاباً نُکْراً * فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا ...» (65). مقصود از «امرها» به قرینه صدر آیه و فعل «عتت»، سركشی و گناه است.16. كشتن صید در حال احرام
خداوند در سوره مائده میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بَالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاکِینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیَاماً لِیَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ ...» (66) به قرینه سیاق آیه كه درباره كفاره كشتن صید در حال احرام است، میتوان گفت مقصود از «امره» صید كردن در حال احرام است.در نتیجه معنای آیه چنین است: هر كس عمداً در حال احرام صید كند، بر اوست كه به كیفر این كار، نظیر آنچه كشته است از چارپایان كه دو عادل از شما به همانندی آن حكم دهند، در اطراف كعبه قربانی كند یا باید به عنوان كفاره به بینوا طعام بدهد یا برابر با آن روزه بگیرد تا كیفر هتك احرام و فرجام كشتن صید در حال احرام را بچشد. (67)
17. مرگ
خداوند متعال میفرماید: «... ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمَانِیُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ...» (68) آیه درباره وضعیت منافقان در قیامت است كه به مؤمنان ندا می دهند: مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آری شما خودتان را در فتنه افكندید و چشم به راه حوادث سوء برای مسلمانان بودید و شك و شبهه ورزیدید و آرزوها شما را فریفت تا آنكه فرمان الهی رسید. طبق نظر بسیاری از مفسران همانند مؤلفان كشاف (69)، جامع البیان (70)، المیزان (71) و روح المعانی (72) مقصود از «امر الله» مرگ است. البته صاحب تبیان (73) مقصود از «امرالله» را پیروزی و نصرت الهی دانسته است.18. وحی
خداوند متعال میفرماید: «وَ مَا کُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَ مَا کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ» (74). در كشاف (75) و تفسیر فخر رازی (76) آمده است، مقصود از «امر» وحی الهی به موسی است. صاحب روح المعانی نیز كلمه «امر» را به وحی و اعطای تورات تفسیر كرده است. (77) در التحریر و التنویر آمده است: امر تحكیم شده نبوت موسی بوده است، هنگامی كه آن را از خداوند متعال تحویل گرفت. (78) صاحب المیزان كلمه «امر» را به استحكام امر نبوت با نزول تورات تفسیر میكند (79) كه میتواند جامع آن، همان معنای وحی باشد.19. قصد هلاكت
خداوند متعال میفرماید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لاَ تُنْظِرُونِ» (80). مقصود از كلمه «امر» در «فاجمعوا امركم» به قرینه «ثمّ اقضوا» قصد هلاكت نوح است؛ یعنی حضرت نوح (علیه السلام) میفرماید: آنچه درباره هلاكت من اراده كردهاید، انجام دهید و تمام توان خویش را در مكر كردن با من به كار برید. آن حضرت این كلام را به این جهت گفت تا نترسیدن و اعتمادش به وعدههای الهی در حفظ و نگهداری وی را اعلام كند. (81)در كشاف و مجمع البیان نیز به همین سان آمده است (82)؛ بنابراین معنای آیه چنین است: «سرگذشت نوح را بر آنان بخوان. در آن هنگام كه به قوم خود گفت: ای قوم من، اگر تذكرات من دربارهی آیات الهی، بر شما سنگین است، من بر خدا توكل كردهام. تصمیمتان بر كشتن من و قدرت شریكان خویش را جمع كنید. سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند. سپس به حیات من خاتمه دهید و مهلتم ندهید.»
20. جهاد
خداوند متعال در سوره انفال درباره جنگ بدر میفرماید: «إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَ لَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ ...» (83). آلوسی در تفسیرش مینویسد: «و لتنازعتم فی الامر ای امر القتال و تفرقت آراءكم فی الثبات و الفرار»: اگر آنان را به تو بسیار نمایانده بود، هراس به دل راه میدادید و در كار جنگ به نزاع می پرداختید و آرای شما در پایداری و فرار متفرق میشد. (84) مؤلف المیزان نیز جمله بالا را به معنای اختلاف در بیرون رفتن به سوی دشمن میداند (85) كه همان جهاد و مبارزه با دشمن است. صاحب مجمع البیان در توضیح تنازع مینویسد: شما نزاع درباره جنگ و جهاد میكردید به اینكه برخی از شما میگفتند میجنگیم و برخی دیگر با آنان مخالفت میكردند و عدهای از شما به دیگری میگفت در جنگ پیشی بگیر؛ در حالی كه خود در صف متأخر قرار میگرفت. (86)خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «طَاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ» (87) قرطبی در تفسیر «فاذا عزم الامر» می نویسد: پس زمانی كه جهاد جدی شود یا وجوب جهاد ثابت شود، آن را ناخوش میدارند. (88) مؤلف التحریر و التنویر نیز مینویسد: به هنگامی كه جهاد فرا رسد و مسلمانان به سوی جهاد گسیل داده شوند، منافقان مضطرب شوند و خود را در پناه دیگری مخفی میكنند تا در جهاد شركت نكنند. (89)
21. شأن و حال
خداوند متعال میفرماید: «... وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ * صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» (90).فیومی در المصباح المنیر مینویسد: جمع «الامر» به معنای حال، امور است و جمع امر به معنای طلب، اوامر است. (91) راغب نیز در مفردات مینویسد: «الامر» كه جمع آن امور است، به معنای شأن است. (92) ابن عاشور در التحریر و التنویر ذیل آیه بالا مینویسد: امور به معنای شئون و حالات و حقایق و هر موجودی اعم از ذاتها و معانی است. (93)
آلوسی در روح المعانی ذیل آیه «... إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ ...» (94) مینویسد: تمام كارها و شئون به سوی خداوند بازمیگردد. در نتیجه بازگشت كار تو و دیگران به سوی خداست. (95) برخی معتقدند كلمه امر در آیه «... وَ مَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ» (96) به معنای كار است. طبرسی مینویسد: لفظ امر مشترك بین گفتار و كار است و در اینجا به این معناست كه در كار فرعون رشد و هدایتی نیست؛ (97) ولی با توجه به اطلاق كلمه امر، وجهی برای انحصار آن به فعل و كار نیست؛ زیرا میشود امر را، هم به معنای دستور گفتاری و هم انجام كار دانست؛ به این معنا كه در كار و نیز دستور فرعون به تكذیب موسی (علیه السلام) رشد و هدایتی نیست. مؤلف المیزان مینویسد: ظاهر این است كه مقصود از امر اعم از گفتار و فعل است، چنان كه خداوند متعال از فرعون حكایت كرده است كه فرعون گفت: به صلاح شما نمیدانم، جز چیزی را كه خود صلاح میبینم و شما را جز به راه رشد و راستی هدایت نمیكنم. در نتیجه منطبق با روش و راه فرعون است كه در پیش گرفته بود و بدان دستور میداد. (98)
معنای امر در اشتقاق صیغه ائتمار
مشورت با یكدیگر
قرآن كریم میفرماید: «وَ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعَى قَالَ یَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ» (99). زمخشری در كشاف ذیل آیه مینویسد: «ائتمار» به معنای مشورت با یكدیگر است؛ زیرا هر یك از دو نفر، همراه خود را به چیزی دستور میدهد یا به او درباره كاری مشورت میدهد و معنای آیه این است كه درباره تو با یكدیگر مشورت میكنند. (100)فخر رازی نیز با عبارتی نظیر آنچه در كشاف آمده است، ائتمار را به معنای تشاور و مشورت كردن با یكدیگر دانسته است (101). قرطبی نیز آیه را چنین معنا میكند: درباره كشته شدن مرد قبطی به دست تو در دیروز، با یكدیگر مشورت میكنند و گفته شده است كه «یأتمرون» به معنای این است كه بعضی از آنها دیگری را فرمان به قتل تو میدهد. (102) مرحوم طبرسی نیز این دو معنا را ذكر كرده است (103)؛ ولی معنای دوم برخلاف ظاهر كلمه ائتمار است؛ زیرا ائتمار به معنای قبول امر است كه متناسب با فضای مشورت است؛ زیرا هر یك در مقابل امر مشورتی دیگری قرار میگیرد. شاید به همین جهت است كه مؤلف المیزان فقط معنای مشورت با یكدیگر را ذكر كرده است. (104)
راغب اصفهانی مینویسد: ائتمار به معنای قبول كردن فرمان است و به تشاور نیز ائتمار میگویند؛ چون هر یك از مشورت كنندگان دستور دیگری را اطاعت میكند. (105) پس میتوان گفت راغب بین معنای قبول فرمان با مشورت كه معنای اول بود، جمع كرده است، چنان كه آیه شریفه «... وَ أْتَمِرُوا بَیْنَكُمْ بِمَعْروفٍ...» (106) نیز به همین معنا تفسیر شده است. مؤلف المیزان نیز مینویسد: ائتمار مشورت مردم با یكدیگر است، به گونهای كه به یكدیگر در انجام دادن كارها دستور مشورتی بدهند و این دستور خطاب به مرد و زن است؛ به این معنا كه خداوند میفرماید درباره فرزند با یكدیگر مشورت كنید و درباره آنچه طبق متعارف باید نسبت به فرزند انجام داد، به توافق برسید. (107)
معنای امر در هیئت اِمْر
راغب اصفهانی مینویسد: كلمه امر در این كلام الهی «... لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً» (108) به معنای امر ناپسند است. (109) در مجمع البیان نیز همین معنا آمده است. (110) طبری مینویسد: اِمر به معنای كار بزرگ و ناپسند است. (111) این كلمه در كشاف فقط به معنای كار بزرگ آمده است (112) كه مقصود از آن، بزرگی در ناپسندی است، چنان كه در التحریر و التنویر نیز آمده است. (113)معنای امر در هیئت اَمَرنا
برخی مفسران ذیل آیه «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا...» (114) با سندهای مختلف از دانشمندان اهل تفسیر نقل كردهاند كه كلمه امرنا به معنای «زیاد كردیم» (115) است. پس معنای آیه چنین خواهد بود: «چون خواهیم شهری را نابود كنیم، مترفان آنجا را زیاد گردانیم. پس دچار فسق و نافرمانی گردند.» زمخشری در ابتدا،، متعلق امر الهی را در كلمه «امرنا» فسق معرفی میكند و مینویسد: مقصود از امر به فسق معنای مجازی آن است؛ یعنی به آنان نعمت دادیم تا اینكه شكر كنند؛ اما برعكس، آنان [نعمت] را وسیله گناه قرار دادند و فاسق شدند. در نتیجه دچار عذاب و هلاكت شدند. وی در ادامه ذكر كرده است برخی «امرنا» را به معنای «زیاد كردیم» دانستهاند. (116) مؤلف المیزان مینویسد: متعلق امر در آیه اگر اطاعت الهی باشد، امر تشریعی است؛ به این معنا كه خداوند آنان را دستور به اطاعت داده است و به هنگامی كه مخالفت كنند و فاسق شوند، عذاب الهی آنان را فرا خواهد گرفت و اگر متعلق امر فسق و معصیت باشد، مقصود از امر اكثار و زیاد كردن نعمتها بر آنان به صورت استدراج و مهلت دادن و نزدیك شدن به فسق و گناه است كه متعاقب آن عذاب الهی بر آنان نازل میشود. (117) قرطبی نیز معنای كثرت را ذكر كرده است. (118) مرحوم طبرسی گرچه ذیل عنوان «الحجة» معنای كثرت را برای كلمه «امرنا» نقل میكند، در بخش تفسیر آیه در هیچ یك از چهار احتمال معنایی، معنای كثرت را ذكر نكرده است. (119) راغب نیز علاوه بر معنای امر به اطاعت برای كلمه امرنا، معنای كثرت را ذكر كرده است. (120)پینوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ ج1، ص137.
2. اعراف: 12.
3. مائده: 117.
4. بقره: 27.
5. طلاق: 5.
6. یس: 82.
7. اعراف: 54.
8. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج8، ص152.
9. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج5، ص514.
10. توبه: 48.
11. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص277.
12. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص56.
13. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج9، ص291.
14. انبیاء: 93.
15. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج22، ص190.
16. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص134.
17. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج7، ص277.
18. كهف: 21.
19. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص710.
20. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص711.
21. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج13، ص 264.
22. آل عمران: 159.
23. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص432.
24. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1و2، ص666.
25. رعد: 2.
26. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج18، ص187.
27. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص421.
28. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج11، ص 289-290.
29. سجده: 5-4. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج1، ص294.
30. همان، ج8، ص294.
31. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص508.
32. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج21، ص212.
33. ابراهیم: 22.
34. مریم: 39.
35. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص17.
36. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج9، ص112.
37. هود: 43-44.
38. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص398.
39. یوسف: 41.
40. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج11، ص180.
41. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج12،ص278.
42. نساء: 83.
43. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص541.
44. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج3، ص272.
45. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج10، ص158.
46. حجرات: 7.
47. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص361.
48. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر، ج26، ص235.
49. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج19، ص313.
50. آل عمران: 154.
51. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص 428.
52. انفال: 42-44.
53. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج6، ص257-260.
54. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص224.
55. حسین بن محمد دامغانی؛ الوجوه و النظائر، ص7.
56. توبه: 24.
57. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص257.
58. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج6، ص127.
59. محمد قرطبی؛ الجامع لأحكام القرآن، ج8، ص62.
60. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج9، ص209.
61. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص25.
62. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص257.
63. هود: 43.
64. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص397.
65. طلاق: 8-9.
66. مائده: 95.
67. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص 679. نیز رك: ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج7، ص50.
68. حدید: 14.
69. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص476.
70. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج11، ص 679.
71. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج19، ص157.
72. محمود آلوسی، روح المعانی، ج15، ص272.
73. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج9، ص527.
74. قصص: 44.
75. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص417.
76. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج24، ص219.
77. محمود آلوسی، روح المعانی، ج11، ص127.
78. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج21، ص130.
79. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص50.
80. یونس: 71.
81. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص359-361.
82. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص187.
83. انفال: 43.
84. محمود آلوسی، روح المعانی، ج6، ص13.
85. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج9، ص93.
86. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص840.
87. محمد: 21.
88. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج16، ص162.
89. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج26، ص110.
90. شورا: 52-53.
91. احمد فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص21.
92. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص88.
93. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر، ج25، ص156.
94. هود: 123.
95. محمود آلوسی، روح المعانی، ج7، ص252.
96. هود: 97.
97. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج5و6، ص291.
98. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج10، ص380.
99. قصص: 20.
100. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص399.
101. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج24، ص203.
102. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج13، ص176.
103. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص384.
104. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص21.
105. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص89.
106. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص21.
107. همان، ج19، ص317.
108. كهف: 71.
109. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص90.
110. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص747.
111. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج9، ص 73-74.
112. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص735.
113. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج15، ص375.
114. اسراء: 16.
115. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج8، ص52-53.
116. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص654.
117. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج13، ص63.
118. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص 152-153.
119. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص624-626.
120. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص89.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول