مقدمه
احمد بن حنبل محدثی پرآوازه بر آمده از فضای بغداد در اوایل عصر عباسی است که طی سدههای متمادی به عنوان قهرمان استقامت در برابر تهدیدهایی شناخته شده که میتوانست نسبت به پیروی سنت و اقتدا به سیره سلف وجود داشته باشد. شاید در آغاز احمد بیشتر یک محدث بود که کمتر به فتوا علاقه نشان میداد، ولی موضعگیری مبتنی بر اصول ساخت یافته و کوشش حداکثری او بر پیروی سلف، موجب شده تا به تدریج به عنوان پیشوایی در حوزههای مختلف علوم دینی برای جناح سنتگرا از اهل سنت مطرح باشد. در همین راستاست که احمد به عنوان پیشوای چهارمین مذهب از مذاهب اربعه اهل سنت شناخته شده و طیفی از اصحاب حدیث که با اندیشهی او پیوستگی داشتند، به عنوان مذهبی مستقل شناخته شدند و به مذهب حنبلی شهرت یافتند.با وجود آنکه در طول سدههای میانه و متأخر غالباً چنین تصور میشد که احمد و مذهب حنبلی او بیشترین فاصله را از شیعه داشتهاند و مواضع برخی پیروان او در سدههای بعد مانند ابن تیمیه، این گمان را تقویت میکرد، اما چهرهی واقعی احمد بن حنبل در عصری که وی در آن میزیست، چهره فردی بود که کوشش داشت اختلافهای تاریخی میان جناحهای مختلف اهل سنت را که زمینهای سیاسی داشت و موجب میشد آنان حتی درباره خلفای چهارگانه نخستین نیز توافقی نداشته باشند، به سوی همگرایی سوق دهد و از فاصلههای میان شیعیان با عثمانیان بکاهد.
شخصیت احمد برای آنانکه در عصر ما، بازاندیشی سیاسی - دینی را در بوته توجه نهادهاند، از آن حیث میتواند سودمند باشد که نمونهای از رویآورد یک عالم سلفگرای سده سوم به مسئله سیاست است؛ رویآوردی که امروزه با توجه به گستره و نفوذ جریان سلفیه در محافل سیاسی اهل سنت، میتواند روشن کنندهی بسیاری از ابهامات باشد. آنچه در مقاله حاضر پی گرفته شده، استخراج یک چهارچوب فکری از خلال روایتهای منقول توسط احمد در خلال آثار پرشمار حدیثی او، برخی روایات و موضعگیریهای منقول از او در کتب مسائل احمد، عقیدهنامههای منقول و سلوک عملی او با خلفای عصر، به ویژه در جریان ماجرای محنه است که شهرتی تاریخی یافته است.
شرح حال
1. زندگی
ابوعبدالله احمد بن محمد شیبانی مروزی، از محدثان نامدار اهل سنت و امام مذهبی از مذاهب چهارگانه است که به نام او حنبلی خوانده شده است. احمد تباری عربی داشت. همراهی دو نسبت شیبانی و ذهلی برای او، شرح حالنگاران را به انتسابش به قبیه بنی شیبانبن ذهل بن ثعلبه یا بنی ذهل بن شیبان بن ثعلبه دچار تردید کرده است، اما اینها دو طایفهی هم تبار هستند که نسبت به بکر بن وائل میبرند. (2) قول راجح بازگشت آن به تیره سدوس (3) از شیبان بن ذهل است (4) و انتساب وی به بنی ذهل در برخی منابع، (5) ظاهراً خطای ناشی از قلب اسامی است. (6) خاندان احمد که در اصل بصری بودند، (7) دست کم از دو نسل قبل به خراسان کوچیده بودند. نیای او حنبل بن هلال چندی والی سرخس بود و در قیام عباسیان به نفع دعوت آنان فعالیت داشت. (8) پدرش محمد بن حنبل نیز در شمار غازیان مرو و از فرماندهان بود و در سی سالگیاش در مرو درگذشت؛ (9) زمانی که مادرش به احمد حمل برداشته بود. مادر احمد، صفیه بنت میمونه از همان طایفه شیبانی (10) احمد را که حمل داشت، از مرو به بغداد آورد؛ (11) احمد در بغداد زاده شد و همانجا به نوجوانی رسید. (12) برخی منابع که کمتر قابل اطمینان هستند، یادآور میشوند که او در مرو متولد شد و در شیرخوارگی به بغداد آمد. (13)احمد پس از گذراندن مکتب، (14) وارد شانزده سالگی شده بود که توانست به رسم اهل حدیث آن روزگار، محضر جمعی از بزرگان محدثان را درک کند و با حدیث آموختن از آنان، از اساتید عالیای برخوردار شود. نخستین استاد ثبت شدهاش در حدیث، هشیم بن بشیر سلمی (د 183 ق) عالم واسطی مقیم بغداد بود که در سال 179 ق موفق به سماع از او شد. (15) وی در همان اوان، از محدثان دیگری چون علی بن هاشم بن یزید نیز حدیث شنید. (16) او در همان سال، به موازات محفل محدثان، به درس قاضی ابویوسف (182 ق) بزرگترین فقیه اصحاب رأی در آن روزگار نیز درآمد، اما ظاهراً هدفش استماع حدیث و نه فقه بود. (17)
در 183 ق، زمانی که هشیم چشم از جهان فروبست، احمد به کوفه سفر کرد که نخستین سفر علمیاش، محسوب میشد (18) و در خلال درنگی که در آنجا داشت، از بزرگانی چون وکیع بن جراح دانش آموخت. (19) در منابع ذکر شده که احمد بیش از هر استاد دیگر از وکیع نوشت و این میزان از استماع، نه در این سفر کوتاه بلکه طی سفرهای دیگر احمد به کوفه میسر بوده است. (20)
از دیگر شهرهای عراق که در آن روزگار مهد حدیث بود؛ بصره است که حضور برخی استادان چون معتمر بن سلیمان احمد را به آنجا جذب کرد؛ نخستین سفر او به بصره در 186 ق، رخ داده است، (21) اما در خلال سالهای 190 تا 200 ق، بارها به بصره بازگشته است. در سفر دیگر چون یحیی بن سعید قطان حدیث شنیده است. (22) وی سفری نیز به واسط داشت که در ردهای پس از بصره و کوفه قرار داشت و از شیوخی چون یزید بن هارون حدیث آموخت؛ (23) انتظار میرود او بیشتر از استاد واسطیاش هشیم آوازه محافل واسط را شنیده باشد.
احمد در طول زندگیاش، پنج بار به سفر حج رفت که به گفتهی خود، سه سفر آن پیاده بود. بار نخست در سال 187 ق بود که به مکه درآمد و در آنجا از سفیان به عیینه، شیخ متقدم آن دیار حدیث شنید. (24) سفرهای بعدیاش در سالهای 191، 196، 197 و 199 ق بود. (25) آشنایی مستقیم او با تعالیم محمد بن ادریس شافعی پس از 190 ق در مکه آغاز شد، (26) سپس به هنگام حضور شافعی در بغداد، دیدارهای آنان در فاصله سالهای 195 تا 199 ق ادامه یافت. (27) وی در 199 ق، از مسیر حج راه یمن را در پیش گرفت و طی ده ماه اقامت در صنعا، از عبدالرزاق صنعانی (د 211ق) بزرگترین محدث یمن بهره گرفت. (28) به روایتی او نزدیک به دو سال در یمن اقامت داشت. (29)
احمد در حدود 2119 - 209 ق، (30) سفرههایی به شام و بلاد جزیره داشت و فرصت را برای استماع از مشایخ آن سرزمینها غنیمت شمارد، (31) اما این سفرها که فاصلهی زمانی قابل ملاحظهای از سفرهای قبلی او داشت، تعلیم و تعلّم را همراه با هم داشت.
در یک نگاه کلی باید گفت در فهرست مشایخ او افزون بر استادانی که پیشتر از آنان یاد میشد، نام مشاهیری چون اسماعیل بن ابراهیم ابن علیه، ابوداوود سلیمان بن داوود طیالسی، ابوعاصم ضحاک بن مخلد، عبدالرحمن بن مهدی، ابونعیم فضل بن دکین، جریر بن عبدالحمید رازی، محمد بن جعفر غندر، یحیی بن آدم، ابراهیم بن سعد زهری و خالد بن حارث هجیمی دیده میشود؛ به علاوه احمد از برخی رجال همطبقهی خود نیز به نقل حدیث پرداخته که از آن میان کسانی چون عبدالله بن محمد ابن ابی شیبه، علی بن مدینی و یحیی بن معین شایسته ذکرند. (32) گفتنی است عامر بن حسن صبری در یک تک نگاشت با عنوان معجم شیوخ احمد بن حنبل فی المسند، نام 292 تن از مشایخی را که احمد در کتاب مسندش از آنان روایت داشته، با شرح حالی مختصر گرد آورده است. (33)
احمد طی همان سالهایی که به سفرهای علمی خود دست زده بود، عملا توشهای از دانش اندوخته بود که خود به مثابه مرجعی برای اخذ حدیث در محافل شناخته میشد که مهمترین شاهد آن، استماعاتی بود که افراد همطبقهاش مانند احمد بن ابی الحواری، حسین بن حریث مروزی، حسین بن منصور نیشابوری، زیاد بن ایوب طوسی و عبدالرحمن بن ابراهیم دحیم دمشقی و حتی برخی از مشایخش مانند قتیبة بن سعید، عبدالرحمن بن مهدی، عبدالرزاق صنعانی و محمد بن ادریس شافعی از او داشتهاند. (34) اما فارغ از حدیث، براساس نقلی از نوح بن حبیب قومسی، وی در زمانی که استادش سفیان بن عیینه در قید حیات بود، یعنی تا قبل از 198 ق، حتی مرجع فتوا نیز بود. (35) اما او به طور جدی تا چهل سالگی به جد در مسند افتا قرار نگرفت (36) و تا پایان عمر نیز از افتا گریزان بود و نگاهی حداقلی بدان داشت. (37)
در فهرست شاگردان و راویان او نام مشاهیری به چشم میآید که از آن جمله میتوان محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداوود سلیمان بن اشعث سجستانی از صاحبان صحاح سته، و نیز ابراهیم بن اسحاق حربی، ابومسعود احمد بن فرات رازی، احمد بن محمد بن حجاج مروذی، ابوبکر احمد بن محمد اثرم، بقی بن مخلد اندلسی، ابوبکر ابن ابی الدنیا، ابوالقاسم عبدالله بن محمد بغوی، ابوزرعه عبدالرحمن بن عمرو دمشقی، ابوزرعه عبیدالله بن عبدالکریم رازی، عثمان بن سعید دارمی، ابویعلی موصلی، ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، حسن بن عرفه، حمید بن زنجویه، ابوالعباس ثعلب، ابوحاتم رازی، یعقوب بن سفیان بسوی و دو پسر احمد به نامهای عبدالله و صالح. (38) ابومحمد خلال، یک جزء در معرفی راویان از احمد، تألیف کرده بود. (39)
اینکه ابوزرعه رازی میگفت احمد یک میلیون حیدث رد حفظ داشت، (40) باید در سایهی این عبارت منقول از احمد فهم شود که یادآور میشد به دست خود، این تعداد حدیث را نوشته بود؛ (41) اما به هر روی، عدد دور از مبالغه نیست و باید توجه داشت احادیث ضبط شده در مسند احمد، قدری بیشتر از 40 هزار حدیث است. (42)
او در منابع مختلف نقد رجال و شرح احوال، به عنوان یکی از برجستهترین نمونههای یک محدث ثقه و ثبت معرفی شده و تعابیر مبالغهآمیزی در این باره به کار رفته است.
شهرت احمد به زهد و ورع موجب شده بود تا در منابع عرفانی، نام او در شمار اولیا ذکر گردد. (43) افزون بر آن، این دست منابع سعی داشتند تا وجود رابطهای نزدیک و دوستانه میان او با رجال صوفیه چون معروف کرخی، (44) ابوحمزه بغدادی، (45) ذوالنون مصری، (46) بشر حافی و سری سقطی (47) را به ثبوت رسانند. (48)
احمد را در 77 سالگی بیماری سختی به بستر کشانید و پس از 9 روز او را به کام مرگ فرستاد. محمد بن عبدالله بن طاهر از رجال دربار عباسی و نواده والی مرو طاهر ذوالیمینین بر او نماز گزارد و پیکرش با گردآمدن جمعیت بینظیری تشییع شد. (49)
پیروان و علاقهمندان احمد، در نسلهای بعد، کتبی در زندگی و فضایل او تألیف کردهاند که از آن جمله است: سیرهی الامام احمد، از صالح بن احمد بن حنبل (265 ق)، (50) فضائل احمد بن حنبل، از ابوالحسن احمد بن محمد لبنانی اصفهانی (332 ق)، (51) مناقب احمد بن حنبل، از ابوبکر بیهقی (د 458 ق)، (52) اثری همنام از خواجه عبدالله انصاری (481 ق)، (53) اثری همنام از ابوالفرج ابن جوزی (د 597 ق) (54) و کتابهای دیگر از نویسندگان سدههای بعد. (55)
2. آثار
از نظر تألیف، او هرگز آثار مدونی در فقه ننوشت و مهمترین اثر برجای مانده از او کتاب المسند، در گردآوری احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ترتیب صحابه است. دیگر آثار چاپ شدهی او عبارتند از: 1. الاشربة، 2. السنة، 3. الرس الةالسنیة فی الصلاة، 4. الزهد، الرد علی الزنادقة و الجهمیة، 5. علل الحدیث، 6. العلل و معرفة الرجال، 7. فضائل الصحابة و الورع. (56) از آثار مفقود که به وی نسبت داده شده نیز میتوان کتاب التفسیر، کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب طاعة الرسول (57) و کتاب التاریخ (58) را یاد کرد. به اینها باید نوشتههایی با عنوان مسائل الامام احمد (59) و با عنوان عقیدة الامام احمد (60) را علاوه کرد که به همت شاگردانش گرد آمدهاند.اندیشه سیاسی
رویارویی با خلفا
دوران خلافت هارون الرشید (193-170 ق)، حکومت بیثبات و پر از کشمکش امین (198-193 ق) و دوران حکومت پر قبض و بسط مأمون (218-198 ق) در شرایطی گذشت که شخصیت اجتماعی احمد در حال شکلگیری بود و به تدریج در مقام استادی و پیشوایی قرار میگرفت. حکومت مأمون از دو جهت برای عالمان اصحاب حدیث و از آن جمله احمد بن حنبل، دورهی نارضایی بود. نخست از آن رو که در دوره متقدم حکومت عباسی، تجربه مأمون با برادرش امین تجربهای منحصر به فرد و مأیوس کننده بود؛ او از آغاز خلافت برادرش امین بنای مخالفت و جنگ با او را گذارد تا آنکه سرانجام او را از تخت خلافت فرود آورد و از صحنه زندگی برداشت. وجه مهمتر نارضایی آن بود که مأمون با ترویج دانش کلام و قدرت بخشیدن به متکلمان و فیلسوفان، با تأسیس بیتالحکمه و راهاندازی جریان ترجمه از فارسی، هندی، سریانی و یونانی به عربی و با فراهم آوردن فضای مناظره و تضارب آراء، اصحاب حدیث ایمانگرا و دور از استدلال را از صحنه بیرون میساخت و اسباب انزوای آنان را فراهم میآورد. احمد بن ابی دؤاد که در دوره مأمون قاضی متنفذی بود، خود از پیوستگان به محفل معتزله و از دشمنان سرسخن اصحاب حدیث بود و در تشویق خلیفه به تضعیف آنان مؤثر بود. (61) با وجود آنکه گفته شده که مأمون در مقطعی از خلافتش، نسبت به اصحاب حدیث نیز رسیدگی داشت و میان آنان اموالی را تقسیم میکرد، (62) اما این ویژگی غالب بر عملکرد فرهنگی او نبود. در همان مورد ذکر شده هم در روایت تصریح شده که صاحب حدیثی چون احمد هرگز از او چیزی نپذیرفت. (63)اوج رویارویی مأمون با اصحاب حدیث مربوط به سال 218 ق، یعنی درست چند ماهی پیش از درگذشت اوست. در این مقطع ماجرایی اتفاق افتاد که در تاریخ اسلام به ماجرای «محنه» یا «آزمون» شهرت دارد و همین ماجرا بود که احمد را به قهرمانی تاریخی برای اصحاب حدیث مبدل ساخت کلیت ماجرای محنه آن است که مأمون در راستای سیاست فرهنگ و مواضع عقلگرای خود، بر آن شد تا اصحاب حدیث را به عقایدی متناسب با اقتضای ادله عقلی مأخوذ کند و در این مسیر تصمیم به اعمال خشونت گرفت. وی که در رقه اقامت داشت، نامهای به اسحاق بن ابراهیم نایب خود در بغداد نوشت و او را مأمور کرد که یک «آزمون» عقیده از عالمان و محدثان سرشناس بغداد به عمل آورد. بدیهی است انتخاب موضوع خلق قرآن برای این آزمون، از آن رو بود که قول به مخلوق بودن یا نبودن قرآن، (64) در آن روزگار میتوانست به عنوان مهمترین شاخص در تمکین یا عدم تمکین نسبت به اقتضائات عقلی کارآ باشد. طی این دستور، فهرستی هم از عالمانی داده شده بود که حتماً میبایست با این آزمون تن میداند و در شمار آن احمد بن حنبل نیز جای داشت.
فشارهای وارده بر عالمان بغداد با این هدف بود که به مخلوق بودن قرآن اقرار کنند، اما درباره میزان این فشارها اطلاع چندانی در منابع ثبت نشده است؛ گویا آنان تهدید به قتل نیز شده بودند. به هر روی، فشارها به اندازهای بود که عموم اصحاب حدیث بغداد - به رغم اعتقادشان - به مخلوق بودن قرآن اقرار کردند و در میان آنان نام مشاهیری چون علی بن مدینی از همگان احمد نیز دیده میشد. (65)
آنگاه که نوبت به اقرار گرفتن از احمد رسید، وی نخست سعی داشت با استفاده از تعابیری دارای ایهام، مانند اعتراف به اینکه «قرآن کلام الله است» از اقرار تن زند، (66) اما خواسته مأموران آزمون، اقرار صریح به خلق قرآن بود. در پایان آزمون تنها دو تن از عالمان، یعنی احمد و یک عالم کم شهرت به نام محمد بن نوح بودند که تا پایان ایستادند و بر قول اصحاب حدیث پافشاری کردند. بنا بر آن شد که اینان را در بند کرده، نزد خلیفه برند که در آن زمان در منطقه مرزی طرسوس بود. اما اجل مأمون را مهلت نداد و پیش از رسیدن آن دو، مرگ او را در رسید. (67) با تکیه بر 28 ماه حبس احمد، (68) دستگیر شدن او در جمادی الاولی 218 ق بود و مرگ مأمون دو ماه بعد در 12 رجب روی داد. (69)
برخی منابع حکایت از آن دارند که زمان رسیدن خبر مأمون، احمد در بند به رقه رسیده بود، (70) اما منابعی هم وجود دارد که از رسیدن او تا صور سخن گفتهاند که در مسیر طرسوس بوده است. (71) نزد صوفیه، سخن از چندی همراهی ذوالنون مصری با احمد در طول این دوره اسارت در میان است. (72) به هر روی، طرح آزمون درباره احمد نافرجام ماند و بنا شد او به بغداد بازگردانده شود. (73) از آنجا که محمد بن نوح نیز در راه بازگشت وفات یافت، احمد تنها قهرمان رهیده از ماجرای محنه بود که به بغداد باز میگشت. (74)
اما در بغداد ماجرا پایان نیافته بود. معتصم جانشین مأمون (حک: 227-218 ق)، در اوایل زمامداریاش هنوز بر ادامه سیاستهای فرهنگی مأمون اصرار داشت و احمد بن دؤاد معتزلی در زمان او قاضیالقضاتی یافته بود. وی احمد را چندی در حبسهای خانگی (75) و مدتی هم در زندان درب الموصلیه نگاه داشت، (76) تا آنکه در رمضان 219 ق به کاخ والی بغداد اسحاق بن ابراهیم انتقالش دادند و همانجا بود که این بار نه به آزمون که به مناظرهاش گرفتند. (77) این مناظره که در منابع اصحاب حدیث، صورتی حماسی یافته، بار دیگر به مقاومت احمد بر مواضعش انجامید (78) و بر موقعیت او به عنوان قهرمان افزود. (79) گویا معتصم قصد داشت با احمد ملایمت رفتار کند، اما ابن ابی دؤاد او را هشدار داد که اگر او را رها کنی، مذهب مأمون را رها کردهای و سخن او را سبک ساختهای». (80)
در اینجا ماجرای محنه به اوج خود رسید و بدن احمد به دستور خلیفه به ضربات تازیانه سپرده شد و زخمهایی برداشت که گفته میشد آثارش تا پایان عمر احمد برجا بود. (81) به نظر نمیرسد ضرب احمد - چنانکه در برخی منابع آمده است - بیدرنگ پس از جلسهی مناظره واقع شده باشد، (82) بلکه قراین استوار سخن ابوغالب ابن بنت معاویه را تأیید میکند که آن را یک سال بعد در دهه پایانی رمضان سال 220 ق گفته است. (83) در برخی منابع در حکایت ماجرا اغراق شده، از زدن هزار تازیانه و رهایی احمد در اثر کرامت و خرق عادت سخن آمده است. (84) به هر روی پس از شلاق خوردن، احمد را رها کردند و او به منزل خود بازگشت (85) و اسارتی که در مجموع 28 ماه به طول انجامید، پایان یافت. (86)
احمد با وجود به دست آوردن آزادیاش، همچنان مبغوض خلیفه بود و گفته میشود از سوی حکومت برای چندی از حدیث گفتن و تدریس در محافل محروم بود. گویا در همین سالهاست که احمد برهههایی از زمان را نیز با اختفا در خانه دوستانی مانند ابراهیم بن هانی گذراند. (87) ظاهراً در اواخر دوره معتصم از آزادی بیشتری برخوردار شد (88) و توانست مجالس درسی داشته باشد (89) که ظاهراً خصوصی بوده است. در دوره خلافت واثق (232-227 ق)، دیگر، سیاستهای فرهنگی گذشته اولویت خلیفه نبود و فشارهای پیشین بر احمد وارد نمیشد و این احمد بود که ترجیح میداد کمتر در انظار ظاهر شود و در انزوا باشد، (90) انزوایی که گاه از آن را حبس تعبیر شده است. (91) واثق حتی میکوشید از او دلجویی کند و برای او صله میفرستاد، اما احمد آن را نمیپذیرفت و بیاعتنا به فرستادگان او پاسخ میداد. (92)
با رسیدن خلافت به متوکل (247-232 ق) سیاست فرهنگی عباسیان به تدریج تغییر یافت. متوکل، معتزله و جریانهای عقلگرا را به حاشیه راند و اصحاب حدیث را مورد حمایت خود قرار داد، اما مدتی طول کشید تا غضب از احمد برداشته شود. اسحاق بن ابراهیم والی بغداد تا زمانی که هنوز بر منصب خود بود، فشار بر احمد را ادامه میداد و او از حضور در نماز جمعه و جماعات منع میشد، تا آنکه در 237 ق درگذشت و پسرش عبدالله به جای او نشست. این بار دشمنان احمد بن متوکل سعایت کردند که احمد به یک علوی فراری پناه داده و میخواهد برای خروج از او حمایت کند، اما به خلیفه ثابت شد که چنین نبوده است. (93)
به گفته برخی منابع، متوکل او را از حبس درآورد، وی را خلعت داد و اکرام کرد و محنه در خلق قرآن را نیز متوقف کرد. (94) در طول 16 روز که او را دستگیر کرده به نزد خلیفه در عسکر (سامرا) برده بودند، او جز قدری سویق و ظرفی آب نمیخورد (95) و آنگاه که خلیفه در مقام دلجویی برآمد و به او مالی اعطا کرد، وی آن را نپذیرفت. (96) در طی سالها فقر مالی به شدت بر احمد فشار میآورد و از همین روست که گاه در منابع از او به عنوان امامی در فقر یاد شده است. (97) در این سفر، یا شاید فرصت دیگری که متوکل احمد را به دارالخلافه خوانده بود، قصد داشت از او بخواهد تا به فرزندش حدیث گوید، اما عملاً احمد طفره رفت و شرایط ملاقات حاصل نشد؛ (98) او به خلیفه پیام دادم که قسم خورده است تا رسیدن مرگ دیگر حدیث نگوید و بدین ترتیب زمینهی درخواست منتفی شد و عملاً نیز از همان زمان تا 8 سال که از زندگیاش مانده بود، از حدیث گفتن امساک کرد. (99) البته باید توجه داشت که وی عملاً پس از ماجرای محنه فعالیت جدی در تشکیل جلسات درس نداشت (100) و تنها در دوره متوکل فعالیت در این زمینه داشت (101) و این ماجرا او را به ترک مصممتر ساخت. این به معنای آن نبود که وی در جلسات خصوصی درس نگوید؛ چنانکه میدانیم روایت عبدالله پسرش از او سالها بعد از ماجرای محنه و در اواخر عمر احمد بوده است. (102) با وجود تغییر شرایط در عصر متوکل برای اصحاب حدیث، خاطره محنه هرگز از ذهن احمد پاک نشد و او به حضور اجتماعی خود بازنگشت. ماجرای محنه به مثابه یک حماسه برای اصحاب حدیث، افزون بر بازتاب در کتاب تاریخ و شرح حال، موضوع برخی تک نگاشتها نیز بوده است؛ از آن جمله است: محنه احمد بن حنبل از صالح بن احمد (103) که با عنوان عامتری به چاپ رسیده است: (104) «المحنه عن امام اهل السنة» از عبدالغنی بن عبدالواحد مقدسی (600 ق)، (105) «فصل فی امتحان احمد بن حنبل مع امیرالمؤمنان»، از ابوطاهر ابراهیم بن احمد قرشی (کتابت قبل 669 ق)، نسخه شهید علی استانبول، (106) از نوشتههای معاصر هم میتوان به کتاب احمد بن حنبل و المحنه، از علی عبدالحق (107) و المثقفون فی الحضاره العربیه: محنه ابن حنبل و نکبه ابن رشد، از محمد عابد الجابری (108) اشاره کرد.
خلفای چهارگانه
اصحاب حدیث در همه ابعاد عقایدشان طایفهای کاملاً یک دست نبودند؛ آنچه به عنوان اساسیترین اختلاف در میان گروههای گوناگون اصحاب حدیث، حتی متأخران ایشان میتوان عنوان کرد، اختلاف دیدگاههای ایشان در مباحث سیاسی اعتقادی امامت است، در حالی که در مباحث محض اعتقادی چون صفات باری، قدر و منزلت فاسق کمتر اختلافی در میان اصحاب حدیث به چشم میآید. به هر روی نباید نادیده گرفت که برخی از مهمترین و مؤثرترین استادان احمد چون هشیم بن بشیر، وکیع بن جراح و عبدالرزاق صنعانی به عنوان شیعه شناخته میشدند. (109) احمد با وجود خود به تشیع گرایش نداشت و از مخالفان آن محسوب میشد، اما در ارزیابی شخصیت رجال شیعه، نگاهی منعطف داشت؛ وقتی درباره استادش عبدالرزاق و افراط او در تشیع از احمد سؤال کردند، او از پاسخ طفره رفت، (110) علی بن بذیمه را به وجود آنکه «رأس در تشیع» بود، صالح الحدیث میشمرد (111) و مواضع تأیید آمیز مشابهی درباره جمعی دیگر از شیعیان اصحاب حدیث داشت. (112) هر چند او این موضع را به زبان نیاورده، ولی دیدگاه او بسیار نزدیک به دیدگاه بخاری که تشیع اصحاب حدیث کوفه را نوعی همراهی با «مذهب اهل بلد» شمرده و آن را امری سهل گرفته است، (113) موضعی که از سخنان احمد هم برداشت میشود. (114) اما او با مروّجان تشیع در میان اصحاب حدیث عصر خود برخوردی سختتر داشت، چنانکه نهایت کوشش خود را به عمل آورد تا اسباب دور ساختن ابونعیم فضل بن دکین از عراق را فراهم کند. (115)نقل است که در زمان مأمون، خلیفه از قول به تفضیل علی (علیه السلام) حتی بر شیخین حمایت کرد (116) و در واقع قول تشیع را در افضلیت آشکار ساخت، اما احمد در عقایدی که ابراز میداشت، همواره نسبت به این دیدگاه موضعی سخت داشت. در مواضعی مختلف از آثارش، احمد احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه روایت کرده که افضل امت پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ابوبکر و سپس عمر میداند؛ حتی برای تثبیت این باور، قول به افضلیت این دو را به شخص امام علی (علیه السلام) در خطبهای منتسب ساخته و نشان داده که پس از اینان افضل ردیف سومی وجود داشته که آن حضرت ذکر نام آن افضل را مصلحت ندیده است. (117) در زبان اخبار، معمولا چنین تعبیری ناظر به آن است که حضرت خود را پس از شیخین افضل میدانستهاند؛ باوری که احمد در برخی از آثارش در قالب خبر از عصر صحابه از برخی نقل کرده است. (118)
در مقابل باید به حدیث عبدالله بن عمر اشاره کرد که در میان اصحاب حدیث شهرت بسیار داشته و بدون آنکه نامی از امام علی (علیه السلام) ببرد، سه خلیفه نخست را به ترتیب افضل دانسته است؛ گفتنی است احمد در عرض احادیث پیش یاد شده، این خبر را نیز چند بار - البته با بسامدی بسیار کمتر از قول پیشین - نقل کرده است. (119)
به عنوان فرعی بر مباحث امامت و منازعات صحابه، مسئله فتن نیز به مسئلهای برای احمد مبدل شده بود. گفتنی است اخبار فتن و ثبت وقایع تاریخی مربوط به منازعات صحابه در اوایل سدهی سوم هجری قمری از سوی جناح تندرو در اصحاب حدیث، و از آن شمار از سوی احمد با مخالفتی شدید روبه رو شد، (120) تا آنکه احمد از روایت اخبار وارد در باب فتن به کلی پرهیز میداد. (121) در نقطهی مقابل رویکرد آشتیجویی میان صحابه که از اصحاب حدیث متقدم آغاز شده بود، نزد اینان با اهمیتی افزون نگریسته شد و زمینهساز تألیف آثاری در فضائل صحابه شد که از نمونههای برجستهی آن میتوان به «فضائل الصحابه»، از احمد بن حنبل اشاره کرد. (122) با این حال برخی اخبار در نقد رجال سیاسی پس از عصر صحابه، مانند روایت در مظالم حجاج و بیتوجهی او به سنت نبوی گاه در نوشتههای احمد دیده میشود. (123)
در عقیدهای کوتاه به روایت محمد بن حمید اندرابی از احمد، وی بر آن بود که یک مؤمن اهل سنت و جماعت باید بر این اعتقاد باشد که حقوق سلف و افضلیت ابوبکر، عمر و عثمان بر دیگر صحابی و نیز بزرگی شأن علی و دیگر رجال عشره مبشره را باور دارد و به همه صحابه حرمت نهد، به فضایل آنان یقین دارد و از گفتوگو دربارهی منازعات ایشان، پرهیز کند. (124)
«رافضه آناناند که علی (علیه السلام) را بر ابوبکر برتر میشمارند و برآنند که اسلام علی (علیه السلام) بر اسلام ابوبکر پیشی داشته و این (از دیدگاه او) با کتاب و سنت مخالف است».
او میافزاید «تنها میتوان گفت ابوبکر، عمر و عثمان به ترتیب افضلاند و درباره افضل بودن علی (علیه السلام) پس از این سه سکوت کرد». وی در این باره به سخن عبدالله بن عمر درباره افضل صحابه استناد کرده که در آن نامی از علی (علیه السلام) نیامده است. با این حال به اصل فضیلت آن حضرت، با این تلویح اشاره میکند که باور به بهشتی بودن عشره مبشره - از جمله آن حضرت - پرهیز از سبّ صحابه و پرداختن به فضایل آنان را مورد تأکید قرار میدهد. (125)
در عقیده منقول توسط عبدوس بن مالک عطار از احمد نیز به افضل بودن سه خلیفه اول به ترتیب اشاره شده و در رتبه و پس از آنان اعضای شورای عمر - که شامل امام علی (علیه السلام) نیز بوده است - و سپس مهاجران اهل بدر، انصاریان اهل بدر و دیگران از صحابه در رتبههای بعد دانسته شدهاند. (126) در روایتی که ابوبکر خلال از احمد آورده، احمد یادآور شده که در میان خلفای نخستین، بیعت هیچ یک استوارتر از عثمان نبوده است. (127)
اما احمد مسئله افضلیت را از مشروعیت خلافت جدا ساخته و آنگاه که مثلاً ابنهانی از او درباره خلفا پرسش میکند، او خلفای مشروع را ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان، سپس امام علی (علیه السلام) میشمارد. (128) وی جواب مشابهی به عبدالملک بن حمید میمونی هم داده که با گفتوگویی مهم همراه شده است. وقتی احمد از چهار خلیفه نام میبرد، میمونی از او میپرسد: «گویا تو قاتل به حدیث سفینه (129) هستی؟» و احمد پاسخ میدهد «هم حدیث سفینه مستند من بوده و هم به نکتهای دیگر توجه داشتهام؛ میبینم که علی در زمان ابوبکر (و عمر) و عثمان موسوم به امیرالمؤمنان نبود، اقامه جمعه حدود نمیکرد، اما پس از قتل عثمان چنین شد و دانستم که در آن زمان بر او چیزی واجب شده بود که پیشتر بر او واجب نبود. (130) کاملاً دیده میشود که عقیده او در مورد خلفا بسیار عملگرا و واقعمحور و نه مبنامحور بوده است. این باور به نوعی در الابانه منسوب به اشعری بازتاب یافته که در آغاز کتاب مضامین آن را به عقیده احمد بن حنبل بازگردانده است. (131)
به عنوان یک جمعبندی میتوان گفت، احمد در نظریه خود در مورد امامت، بیتردید به «تربیعخلفا» یا مشروعیت چهار خلیفه نخست قائل بود؛ اما در مورد افضلیت عقیدههای پیش یاد شده، نشان از آن دارند که وی در برههای از زندگیاش، سه خلیفه نخست را افضل، و امام علی (علیه السلام) را در رتبه فضیلت جمعی اهل شورا میدانست، موضعی که بیشتر به پیروی از ابن عمر و به زمینه بصری شخصیت علمی احمد باز میگشت. البته عبدالله بن احمد پسرش به وضوح از او نقل کرده که در افضلیت نیز احمد به همان ترتیب خلفا قائل بود (132) و این نشان میدهد که وی در برههی اخیر از زندگیاش و در آخرین تأملات خود به این موضع رسیده که حاصل نوعی جمعگرایی و نزدیکتر شدن به شیعیان اصحاب حدیث است. برداشت ابن قیم جوزیه از فقه احمد این بود که وی در صورت اختلاف صحابه، اقوال خلفای اربعه را بر دیگر صحابیان ترجیح مینهاد (133) و این خود مؤید برداشت اخیر است.
در مروری بر مبانی عقاید احمد باید گفت که وی در پیشاپیش اصحاب حدیث متأخر به این شاخص فکری آنان پایبند بود که تکیه بر ظاهر نصوص اعتقادی از کتاب و سنت محور عقاید است. پرهیز شدید احمد از هر گونه تأویل و برداشت درایی از نصوص قرآنی و متون روایی، و اصرار بر باور آوردن به ظاهر نصوص، بدون پرسشی از «چگونه» و «چرا» و بدون تلاشی در جهت تحلیل عقلی آنها، نظام اعتقادی احمد و اصحاب حدیث متأثر از او را به صورت یک مجموعه توجیه نشده از قالبهای مأثور در آورده است. پذیرش نظریه حجازی «الکیفیه مجهوله» و اقتصار بر نص در عقاید، به عنوان اساس در اندیشه احمد بن حنبل، تنها ادامه مسیر حدیثگرایان پیشین چون مالک نبود، بلکه عملاً چنان شکافی را میان ایمان و ادراک در تفکر او ایجاد کرده بود، که از رواج احادیث موهم تشبیه، هیچ پرهیزی نداشت. (134) همچنین او در تکیه بر اصول اصحاب حدیث به اندازهای پیش رفته بود که هرگونه مخالف با سنت آنان را بدعت میانگاشت و مخالفان این طایفه را نه تنها بدعتگزار که گاه زندیق میشمرد. (135)
ورع در رفتار سیاسی
برخورداری از پشتوانه وسیع نقلی و پرهیز از کاربرد وسیع رأی که پس از شافعی و در روزگار احمد بن حنبل به شعار اصحاب حدیث تبدیل شده بود، در واقع مکتب جدیدی را در فقه اصحاب حدیث پدید آورد که با فقه مالک و شافعی، در دو نسل قبلی احمد متفاوت بود. در این مکتب نه تنها به پیروی بیشینه از آثار و سنن و پرهیز بیشینه از قیاس و رأی توصیه میشد، بلکه نوعی تأکید بر احتیاط و گریز از طرح مسائل تقدیری فقه هم دیده میشود؛ تکیه بر حدیث به عنوان منبع سنت به اندازهای نزد احمد پررنگ بود که وی در اظهار نظری، «حدیث ضعیف را بهتر از رأی ابوحنیفه» دانسته است. (136)فقه، کوشش داشت در مسائلی که حدیث و اثری وجود نداشت، تا آنجا که ضرورتی برای صدور فتوایی وجود ندارد، به این کار اقدام نکند. بر همین اساس است که در بسیاری از موارد پاسخی که احمد به پرسشها میداد، «لاادری» بود. (137)
احمد در آموزه اخلاقی خود نیز ورع را به عنوان تعلیم محوری دنبال میکرد و براساس همین دیدگاه خود، کتاب الورع را پرداخته است. (138) ورع نگاهی فقاهتی به اخلاق بود که در آن اجتناب محرمات و ادای واجبات برای نجات کافی انگاشته نمیشد و نجات در گرو آن بود که فرد از موارد شبهه هم بپرهیزد. احمد به اندازهای در این رویکرد به اخلاق محوریت یافت که گاه با تعابیر مبالغهآمیز بر پیوند او با ورع تأکید شده است. از جمله این عبارت از شافعی بر زبانها بود که احمد را «امام در ورع» میشمرد (139) و ابونعیم اصفهانی میگفت اگر احمد بن حنبل نبود، ورع مرده بود. (140)
توجه به اینکه پیجویی طریق احتیاط در شیوه فقهی همگام با پیجویی ورع در سلوک عملی برای احمد موضوعیت داشت، کاملاً قابل درک به نظر میرسد اگر او در حیطه سیاست هم همین مسیر را در پیش گرفته باشد.
پرهیز از خشونت
در منابع آوردهاند هنگامی که گروهی در بغداد قصد خروج بر خلیفه را داشتند، احمد و آنان را از خونریزی منع میکرد و با تعبیر «الدماء الدماء» حرمت خون مردم را برای آنان یادآور میشد. (141) ابوبکر مروذی هم میگوید احمد به پرهیز از خونریزی امر میکرد و به شدت با هر خروجی مخالفت میکرد. (142) بعد از ماجرای محنه و ستمی که خلیفه در حق احمد روا داشته بود، باز گروهی نظر او درباره مخالفت با دستگاه خلیفه را جویا شدند؛ اما احمد همچنان بر موضع خود باقی بود و یادآور شد که «ما هم به امارت او و سلطه او راضی نیستم... اما دست خود را از طاعت برندارید و عصای مسلمین را نشکنید و خونهاتان را نریزید». (143) وی به وضوح در این موضعگیری، مسئله مشروعیت قائل شدن و رضا به یک حکومت را از پرهیز نسبت به خون و تکیه بر سنت طاعت تفکیک کرده است. (144) در مجموع شاید بتوان این اندیشه و عملکرد احمد را ورع سیاسی نامید.به هر روی، با محور قرار گرفتن شخصیت احمد بن حنبل در غالب محافل اصحاب حدیث عراق، این اندیشه در محافل آنان غلبه گرفت که اطاعت از «ائمه مسلیمن» لازمه طریقه اهل سنت است و هر کس خلیفه مسلمانان باشد، هر چند فاجر باشد یا قدرت سیاسی را به قهر و غلبه به دست آورده باشد، پیرویاش لازم است. (145)
اصل طاعت از حاکم را میتوان به عبارتهای مختلف در عقیدههای منقول از احمد نیز بازجست. از جمله وی در عقیدهای به روایت محمد بن حمید اندرابی، از خصایص فرد مؤمن به دین اهل سنت و جماعت را آن دانسته که «با هر امیری هر چند فاجر باشد، جمعه و جماعات را بر پا دارد»، «بر ائمه مسلمین خروج نکند و از فتنه بگریزد». (146)
در روایتی در مورد «اصول سنت» که عبدوس بن مالک از احمد نقل کرده است، نخست بر اقتدا به صحاب، پرهیز از بدعت و جدال در دین تأکید شده و سپس یادآوری شده که «پیروی از ائمه مسلمین مقتضای پیروی سنت است و فرد مؤمن به راه اصحاب حدیث، باید آن را باور کرده باشد». در همین روایت، احمد متذکر میشود «هر که خلیفه و امیرالمؤمنان باشد و مردم بر وی اجتماع کرده و رضامند شده باشند، حتی اگر با قهر و غلبه با شمشیر به خلافت دست یافته، مطاع است و مقتضای سنت، پیروی و گردن نهادن به حکم اوست. این امیر حتی اگر فاجر باشد، باید همراه او جهاد کرد و با او جمعه را برگزار کرد... هر که بر خلیفه خروج کند، عصای مسلمانان را شکسته و بر مرگ جاهلیت مرده است». (147) جمله اخیر او اشاره به این حدیث است که احمد آن را در مسند خود نقل کرده است: (148) «هر مردی که فرمانی از امیرش را دوست نمیدارد، باید صبر کند؛ همانا کسی از مردم نیست که وجبی بر سلطان خروج کند و بمیرد، جز آنکه بر مرگ جاهلیت مرده است». (149) ابن ازرق نیز این باور را که جور سلطان، لزوم اجابت او در دعوت به جهاد را نفی نمیکند، مطرح کرده و مضمون آن را به احمد نیز نسبت داده است. (150)
در نقلی از حسن ربعی از احمد توصیه شده است به «صبر زیر پرچم سلطان با هر آنچه از عدل یا جور دارد و اینکه کسی بر امرا خروج به شمشیر نکند، هر چند ستمگر باشند». (151) احمد در یک اظهار نظر رجالی در مورد حسن بن صالح بن حی از رجال زیدی بتریه، تصریح کرده که «وی قائل به شمشیر بود و ما راضی به مذهب او نیستیم». (152) در نقل ابوبکر مروذی از احمد، سمع و طاعت از خلیفه تا جایی دانسته شده که «او امر به معصیت نکند»، (153) گویی بیشترین تأکید احمد بر طاعت، از جنبه طاعت کلی و پرهیز از خروج بوده و اطاعت نکردن در اوامر جزئی - آنجا که معصیتی در میان باشد - را جایز، بلکه لازم میدانسته است.
در آثار احمد، احادیثی نبوی آمده که سلطان را از خشم گرفتن بر مردم، (154) معصیت خداوند (155) و سلطهجویی (156) پرهیز داده و او را به رعایت عدل دعوت کرده است، (157) اما جدا از احادیث، روی سخن احمد نه با حکّام که با مردم است. کوشش در جهت اصلاح سلطان هم به ندرت در آثار احمد دیده میشود؛ نقل حدیث «بالاترین جهاد گفتن حقیقت نزد سلطان ستمگر است» (158) و رساندن نصایح به گوش سلطان اگر شنوا باشد، (159) جنبه روایت دارد و ابوبکر مروذی زمانی که از احمد درباره موضعش نسبت به خلیفه متوکل سؤال میکند، او با رویکردی منفعل صرفاً یادآور میشود که من برای «صلاح و عافیت او دعا میکنم». (160)
دوری از سلطان
احمد در آثار مختلف خود، هم احادیث نبوی و هم کلمات قصاری از بزرگان اصحاب حدیث نقل کرده که مضمون آنها پرهیز از نزدیک شدن به سلطان است؛ از آن جمله است: حدیث نبوی هر که نزد سلطان درآید، در فتنه قرار گرفته است، (161) حدیث نبوی با این مضمون که هرچه بندهای به سلطان نزدیکتر شود، بر فاصله او از خدا افزوده میشود، (162) سخن سفیان ثوری در باب ضرورت شکر برای اجتناب از درگاه سلطان (163) و سخن همو مبنی بر اینکه اگر محظوری نبود، بر آن کس به نزد سلطان درآید، نماز نمیگزارد، تا عبرت دیگران باشد. (164)به اینها باید احادیثی را علاوه کرد که از پذیرش مال از سلطان نهی کردهاند. (165) وی جملهای هم از حسن بصری نقل کرده، مبنی بر اینکه تنها زمانی میتوان از سلطان مالی پذیرفت که رفتن نزد سلطان و رسیدن به حضور او در میان نباشد. (166) در موضعگیریهای رجالی هم مکرراً احمد به ستایش از کسانی پرداخته که از مصاحبت سلطان و دریافت مال از او پرهیز داشتهاند. (167) او خود نیز در سیرهی عملیاش در طول زندگی به همین مبنا عمل کرده و چنانکه اشاره شد، بارها از قبول هدایای خلفا اجتناب کرده است. (168)
در موضعگیریهای احمد، او بارها به ضرورت سلطان و وظایفی اشاره کرده که به دست سلطان باید انجام گیرد. این همان موضع مشهور اهل سنت است که در آثار پسین اهل سنت با عنوان «وجوب امامت» از آن یاد شده است. (169) عقیدهی عمومی اهل سنت که میتوان ریشههای آن را نزد احمد به وضوح یافت، آن بود که اقامه دین جز به امامت امکانپذیر نیست و به طور مشخص، چند امر دینی به عنوان وظیفه امام و سلطان شناخته شده است شامل اقامه جمعه، اقامه حدود، جمعآوری زکات، اقدام به جهاد و اقامه امر به معروف و نهی از منکر. (170) یکایک این مسائل در آثار احمد و عبارتهای منقول از او به تکرار دیده میشود. (171)
درباره امر به معروف باید گفت دیدگاه اصحاب حدیث از همان سدههای 2 و 3 ق، کاستن از جایگاه فردی امر به معروف (172) و تبدیل آن به یکی از وظایف سلطان بوده است. هم از این روست که در سدههای بعد، این مباحث در شمار مباحثالاحکام السلطانیة دستهبندی شده (173) و زمینهساز شکلگیری نهاد حسبه شده است. (174) به گونهای میتوان گفت کتب «احکام السلطانیة» از ماوردی و ابویعلی از حیث موضوعی تا اندازهی بسیاری ادامه وظایف مطرح شده از سوی احمد برای سلطان بودهاند. افزون بر تمامی آنچه ذکر شد، جایگاه سلطان به عنوان «ولی من لا ولی له» (175) و عهدهدار امور حسبی، موجب شده تا احمد در بسیاری از فروع فقهی، برای سلطان نقش اجرایی مؤثری قائل شود. (176)
در پایان سخن باید اشاره کرد ابوزهره در فصلی از کتابش دربارهی احمد بن حنبل، به معرفی آرای سیاسی او پرداخته (177) و ز. احمد در مقالهای دیدگاههای احمد بن حنبل را در کلام سیاسی مورد مطالعه قرار داده است. (178)
جمعبندی
از نظر وقایع زندگی، چه به روزگار خلیفهای چون مأمون که موضعی مخالف اصحاب حدیث داشت و چه در عصر خلیفهای چون متوکل که به عنوان حامی اصحاب حدیث شناخته میشد، احمد سلوکی کمابیش مشابه داشت؛ او به شدت از هر نوع همکاری و دریافت هر نوع صله و هدیهای از حاکمان - بدون استثنا - اجتناب داشت، در حالی که حتی درباره خلفایی که او را مورد ضربوشتم قرار داده بودند، حاضر نبود، مخالفتی آشکار کند و به نقد مستقیم بپردازد.از جمله دیدگاههای تاریخی- سیاسی موضوع کنار هم آوردن چهار خلیفه نخستین، اندیشه مشترک سه نسل متوالی بود که در دو نسل پیش از احمد از سوی کسانی چون مالک، در نسل استادان احمد از سوی شافعی مطرح شده بود و در عصر احمد واپسین مرحله خود را طی کرد و به نظریه تربیع خلفا شهرت گرفت که به نام احمد سکه خورد. وی با وجود اینکه گرایش شیعی نداشت، ولی در موضعگیریهایش کوشش داشت تا بین گرایش شیعی اهل سنت با گرایشهای مخالف، نوعی الفت و همگرایی را پدید آورد، اما مواضع او در این باره، در مقایسه با استادش شافعی بسیار محافظهکارانهتر بود. او اصرار داشت به نوعی حرکت جمعی میان اصحاب دست یابد و از پرداختن به اختلافهای آنان به کلی اجتناب کند؛ اینها از نظر وی اتفاقهای تاریخی بودند که باید به تاریخ سپرده میشدند. برخلاف مالک و شافعی، وی قصد نداشت اصول عدالت یا اصول رفتار با باغیان یا هر اصول دیگری را از منازعات صحابه استخراج کند.
برخورداری احمد از دستمایهی عظیمی از احادیث که در اختیار داشت و پرهیز نسبیاش از روی آوردن به رأی و قیاس موجب شده بومد که وی در کنار تأکیدی که بر پیروی حداکثری از آثار و سنن داشت، تأکید دیگری نیز بر احتیاط و گریز از شبهات داشت که میتوانست هم مبنای نظام فقهی او باشد و هم در دیگر حیطههای عملی مانند اخلاق و سیاست مبنا قرار گیرد. از همین رو میتوان رویه کلی او را در حیطه سیاست ورع سیاسی نامید. او کوشش داشت چه در حیطه فقه و چه در سیاست آنجا که حجت روشنی از سنت در میان نبود و ضرورتی هم برای موضعگیری وجود نداشت، از موضعگیری بپرهیزد. ورع، نگاهی فقاهتی به اخلاق و هم به سیاست بود که در آن اجتناب محرمات و ادای واجبات برای نجات کافی انگاشته نمیشد و نجات در گرو آن بود که فرد از موارد شبهه هم بپرهیزد. میزان توجه و پایبندی احمد به ورع به اندازهای بود که وی در این باره به پیشوایی شناخته میشد. او در یک موضعگیری نسبت به قیامی در شرف وقوع، مسئله مشروعیت قائل شدن و رضا به یک حکومت را از پرهیز نسبت به خون و تکیه بر سنت طاعت تفکیک کرده و در عمل اصالت ورع و پرهیز از خون، او را از دنبال کردن مسئله مشروعیت و توجه به فقدان آن در حکومت عصرش بازداشته است.
کنار نهادن مسائل مربوط به خلفای نخستین و به تاریخ سپردن آنها، و مواجهه با خلفای عصر بر مبنای ورع سیاسی، موجب شده تا مشروعیت سیاسی برای احمد به عنوان مبحثی دور از عمل و واقعیت مطرح باشد که با رویهای که از احمد سراغ داریم وی چون مجبور نبوده به پرسشهایی در این باره پاسخ دهد، مطابق روش خود به جد درگیر این مبحث نشده است. به عکس، روحیه عملگرای احمد در کنار ورع او موجب شده تا بیشتر در موضعگیریهای خود بر رویارویی و تعامل با امر موجود و نه امر مشروع و آرمانی تمرکز کند.
حاصل این تمرکز واقعمحور و عملگرا نیز با توجه به اصالت ورع و پرهیز از خونریزی کاملا قابل پیشبینی است؛ احمد اطاعت از حاکم را لازمه طریقه سنت شمره است، حتی اگر از راه قهر و غلبه قدرت سیاسی را به دست آورده باشد و حتی اگر در عملکردش به جور و فجور راه جسته باشد. تحت هر شرایطی باید در جمعه و جماعات به حاکم اقتدا کرد، به او زکات پراخت کرد، به دعوت او به جهاد پاسخ مثبت داد، بر او خروج نکرد و از هر فتنهی سیاسیای گریخت. اکنون با توجه به اینکه در دوره احمد گاه خلفا خود با یکدیگر میجنگیدند - مانند آنچه میان مأمون و برادرش امین روی داده است - باید مؤمنی با ورع سیاسی بکوشد تا حد ممکن از حکومت فاصله گیرد و خود را از انزوا قرار دهد تا پرهیز از فتنه بتواند عملاً وقوع یابد.
در مجموع میتوان گفت ورع سیاسی احمد بیشتر متمرکز بر حکومت به عنوان امر موجود و نه امر مشروع است، نگاهش به پیروی حداکثری است تا آنجا که بحث از سلب و مبارزه با حکومت در میان باشد، و نگاهش در نزدیکی به حکومت حداقلی است تا زمانی که سخن از همکاری با حکومت و دریافت امکاناتی از آن در میان باشد.
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع)
2. علی ابن حزم، جمهرة النساب العرب، عبدالسلام محمد هارون، قاهره: مکتبة المعارف، 1982 م، ص 317 و 321.
3. احمد عجلی، معرفة الثقات، به کوشش عبدالعلیم البستوی، مدینه: مکتبة الدار، 1405 ق / 1985 م، ج 1، ص 194؛ احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره: مطبعة السعادة، 1349 ق، ج 4، ص 415.
4. محمد، بخاری، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن: دائرةالمعارف الاسلامیة، 1398 ق / 1978 م، ج 2، ص 5؛ احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، قاهره: مطبعة السعادة، 1351 ق / 1932 م، ج 9، ص 162؛ احمد خطیب، همان، ج 4، ص 413؛ علی ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت / دمشق: دارالفکر، 1415 ق / 1995 م، ج 5، صص 256-252.
5. محمد ابن الی یعلی، طبقات الحنابلة، به کوشش: محمد حامد الفقی، قاهره: 1371 ق / 1952 م، ج 1، ص 4؛ ابن عساکر، پیشین، ج 5، ص 254.
6. احمد ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت: درالثقافة، 1968 م، ج 1، ص 64؛ نیز ن.ک.، عبدالرحمان ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، به کوشش عبدالله الترکی، چاپ دوم، دار هجر، بیتا، صص 21-16.
7. احمد خطیب بغدادی، پیشین، ج 4، ص 415؛ عبدالرحمان ابن جوزی، همان، صص 14-13 و 21.
8. احمد خطیب بغدادی، همان؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 15.
9. خلیل خلیلی، الارشاد، به کوشش محمد سعید عمر ادریس، ریاض: مکتبة الرشد، 1409 ق، ج 2، ص 597؛ ابن عساکر، پیشین، ج 5، صص 260-259؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، صص 21-14؛ محمد ابن نقطه، التقیید، به کوشش کمال یوسف الحوت، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق، ج 1، ص 158.
10. عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 21.
11. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 163؛ احمد خطیب، پیشین، ج 4، ص 412 و 415.
12. احمد عجلی، پیشین، ج 1، ص 194؛ احمد خطیب، همان.
13. خلیل خلیلی، پیشین، ج 2، ص 597؛ ابن خلکان، پیشین، ج 1، ص 64.
14. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 23.
15. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 162؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 26؛ ابن عساکر، پیشین، ج 5، صص 259-258؛ مقایسه شود با: ابونعیم اصفهانی، همان، ج 9، ص 164.
16. احمد خطیب، پیشین، ج 4، ص 416.
17. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 26.
18. ابن عساکر، پیشین، ج 5، ص 264.
19. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 29؛ محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1405 ق / 1985 م، ج 11، ص 186.
20. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 33؛ محمد ذهبی، همان، ج 11، ص 307.
21. عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 31؛ علی ابن عساکر، پیشین، ج 5، ص 264.
22. عبدالرحمن ابن جوزی، همان، صص 32-31؛ علی ابن عساکر، پیشین.
23. عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 31.
24.علی ابن عساکر، پیشین، ج 5، ص 266.
25. علی ابن عساکر، همان.
26. یوسف ابن عبدالبر، الانتقاء من فضائل الثلاثة الائمة الفقهاء، بیروت: دارالکتب العلمیه، بیتا، ص 74؛ العیون الحدائق، به کوشش دخویه، لیدن: بریل، 1871 م، صص 360-359؛ عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش: محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره: دار احیاء الکتب العربیة، 1383 ق / 1964 م، ج 2، ص 89.
27. ابنخلکان، پیشین، ج 1، ص 64؛ یحیی نووی، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره: ادارة الطباعة المنیریة، 1927 م، ج 1، صص 60-30.
28. اعلی بن عساکر، پیشین، ج 5، ص 266.
29. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 174.
30. محمد ذهبی، پیشین، ج 11، ص 306.
31. احمد خطیب، پیشین، ج 4، ص 412؛ عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 26؛ علی ابن عساکر، پیشین، ج 5، ص 263؛ محمد ذهبی، همان، ج 11، ص 308.
32. برای فهرست مشایخ او، ر.ک.، عبدالرحمن ابن جوزی، همان، صص 68-40؛ یوسف مزّی، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، بیتا، ج 1، صص 440-437؛ محمد ذهبی، پیشین، ج 11، صص 181-180؛ عامر حسن صبری، معجم شیوخ الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارالبشائر، 1413 ق / 1993 م، سراسر اثر.
33. ر.ک.، مآخذ مقاله.
34. یوسف مزی، پیشین، ج 1، صص 442-440.
35. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 256.
36. همان، ص 257.
37. احمد پاکتچی، «احمد بن حنبل: فقه احمد»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد 6، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1379 ش، ص 726.
38. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، صص 142-107 و 680-673؛ یوسف مزی، پیشین، ج 1، صص 442-440؛ محمد ذهبی پیشین، ج 11، صص 183-181؛ برای فهرستی از ناقلان فقه او، ر.ک.، ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، ص 7.
39. محمد ذهبی، همان، ج 11، ص 183.
40. احمد خطیب، پیشین، ج 4، صص 420-419؛ ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، ص 6.
41. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 72.
42. محمد بن اسحاق ابن ندیم، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران: کتابخانه اسدی، 1350 ش، ص 285.
43. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 161؛ فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران: انتشارات زوار، 1366 ش / 1987 م، ص 256.
44. خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی و حسین آهی، تهران: انتشارات فروغی، 1362 ش، ص 36؛ عطار نیشابوری، پیشین، ص 256.
45. خواجه عبدالله انصاری، پیشین، ص 127.
46. عطار نیشابوری، پیشین، ص 256.
47. همان.
48. برای رابطه احمد با خضر نبی (علیه السلام)، ر.ک.، خواجه عبدالله انصاری، پیشین، صص 545-544.
49. علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت: دارالاندلس، 1385 ق / 1965 م، ج 4، ص 20؛ عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، صص 582-540؛ محمد ذهبی، پیشین، ج 11، صص 344-334.
50. ر.ک.، مآخذ.
51. عبدالکریم سمعانی، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد: مطبعة الارشاد، 1395 ق / 1975 م، ج 1، ص 254.
52. اسماعیل ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت: مکتبة المعارف، بیتا، ج 10، صص 335-325.
53. عبدالکریم سمعانی، پیشین، ج 1، ص 469.
54. ر.ک.، مآخذ.
55. Fuat, Sezgin, Geschichte der arabische Schrifttums (GAS
), Leiden: Brill, 1967-Vol. I, pp. 504.
56. برای اینها و آثار خطی، ن.ک.،
Sezgin, Ibid, pp. 504-509.
57. ابن ندیم اصفهانی، پیشین، ص 285؛ محمد ذهبی، پیشین، ج 11، ص 328.
58. عبدالکریم رافعی، التدوین فی اخبار قزوین، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1987 م، ج 1، صص 455-288، جم؛ علی ابن ماکولا، علیالاکمال، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1411 ق، ج 4، ص 571؛ محمد ذهبی، پیشین.
59. برای فهرستی از آنها، ر.ک.، Fuat Sezgin, op. Cit., Vol. I, PP. 507-508
60. برای فهرستی از آنها، ر.ک.، همان، Vol. I, pp. 508-509؛ عزالدین سیروان، العقیدة للامام احمد بن حنبل، دمشق: دار قتیبة، 1408 ق / 1988 م، سراسر اثر.
61. محمد ابوالعرب، المحن، به کوشش: یحیی وهیب جبوری، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1403 ق / 1983 م، ص 437؛ احمد خطیب، پیشین، ج 4، صص 141.
62. ابونعیم، اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 181.
63. همان.
64. محمد طبری، تاریخ الامم و الملوک، به کوشش: محمد ابوالفضل، ابراهیم، قاهرة، دارالمعارف، 1387 ق / 1967 م، ج 8، ص 637؛ عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 419.
65. مثلاً ر.ک.، محمد ابوالعرب، پیشین، صص 445 به بعد؛ احمد خطیب، پیشین، ج 11، صص 476-466؛ محمد عقیلی، کتاب الضعفاء الکبیر، به کوشش عبدالمعطی، امین قلعجی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1404 ق / 1994 م، ج 3، ص 240.
66. محمد طبری، پیشین، ج 8، ص 639.
67. همان، ج 8، ص 644؛ ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، صص 197-67؛ عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، صص 4210-420؛ نیز احمد عجلی، پیشین، ج 1، صص 183-182.
68. ابونعیم اصفهانی، همان، ج 9، ص 197؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 444.
69. محمد ذهبی، پیشین، ج 10، ص 289.
70. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 425.
71. احمد عجلی، پیشین، ج 1، صص 183-182 و 492.
72. خواجه عبدالله انصاری، پیشین، ص 20.
73. حنبل بن اسحاق، محنة ابن حنبل، به کوشش محمد نغش، قاهره: دار نشر الثقافة، 1397 ق / 1977 م، صص 39-37؛ یزید ازدی، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبة، قاهره: المجلس الاعلی للشئون الاسلامیة، 1387 ق / 1967 م، صص 414-413؛ عبدالغنی مقدسی، محنة الامام احمد، به کوشش عبدالله الترکی، امبابه (مصر)، 1407 ق / 1987 م، صص 69-61.
74. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 425.
75. همان، ص 427.
76. صالح بن احمد، سیرة الامام احمد، به کوشش فؤاد عبدالمنعم احمد، اسکندریه، 1401 ق، صص 52-51؛ ابونعیم، پیشین، ج 9، ص 197؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، صص 428-427.
77. ابونعیم اصفهانی، همان، ج 9، ص 193؛ ابن جوزی، همان، ص 432.
78. محمد ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر، بیتا، ج 7، ص 354؛ ابونعیم اصفهانی، همان، ج 9، ص 197؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، صص 441-432.
79. خواجه عبدالله انصاری، پیشین، صص 72-71.
80. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، صص 199-189؛ عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 442.
81. محمد ابن سعد، پیشین؛ محمد ابن حبان، الثقات، به کوشش سید شرفالدین احمد، بیجا: دارالفکر، 1395 ق / 1975 م، ج 2، ص 329؛ ابونعیم اصفهانی، همان، ج 9، صص 206-205؛ محمد ابوالعرب، پیشین، صص 43-438؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، صص 443-442.
82. خلیل خلیلی، پیشین ج 2، ص 597؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 445.
83. احمد خطیب، پیشین، ج 4، صص 422-421؛ نیز ابنخلکان، پیشین، ج 1، ص 64.
84. عطار نیشابوری، پیشین، ص 257؛ برای بسط ماجرا، ر.ک.، صالح بن احمد، سیرة الامام احمد، به کوشش فؤاد عبدالمنعم احمد، اسکندریه، 1401 ق، صص 53 به بعد؛ حنبل ابن اسحق، پیشین، صص 41 به بعد؛ عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، صص 431 به بعد؛ عبدالغنی، مقدسی، پیشین، صص 73 به بعد.
85. عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 444.
86. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 197؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، ص 444؛ قس: ابن خلکان، پیشین، ج 1، ص 64.
87. ابونعیم اصفهانی، همان، ج 9، ص 180.
88. ابن خلکان، پیشین، ج 1، ص 64.
89. ابونعیم، اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 188.
90. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، صص 474-472؛ عبدالغنی مقدسی، پیشین، صص 167-166.
91. ابن خلکان، پیشین، ج 1، ص 64.
92. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 178.
93. ابونعیم اصفهانی، همان، ج 9، صص 212-206؛ ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، صص 12-11؛ محمد ذهبی، پیشین، ج 11، ص 266.
94. ابن خلکان، پیشین، ج 1، ص 64.
95. ابونعیم اصفهانی، ج 9، ص 179؛ یوسف مزی، پیشین، ج 1، ص 459.
96. محمد ابن سعد، پیشین، ج 7، ص 354؛ علی ابن عساکر، پیشین، ج 5، ص 261.
97. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، ص 5 و 9؛ عطار نیشابوری، پیشین، صص 257-256 و ص 259.
98. ابن جوزی، پیشین، ص 425.
99. نیز ر.ک.، صالح بن احمد، پیشین، صص 99 به بعد؛ حنبل بن اسحق، پیشین، صص 75 به بعد؛ عبدالرحمن ابن جوزی، همان، صص 485 به بعد.
100. خلیل خلیلی، پیشین، ج 2، ص 597؛ محمد ذهبی، پیشین، ج 11، ص 181.
101. محمد ذهبی، همان، ج 11، ص 265.
102. همان، ج 11، ص 181.
103. عبدالکریم سمعانی، پیشین، ج 2، ص 84.
104. ر.ک.، مآخذ.
105. ر.ک.، مآخذ.
106. Fuat Sezgin, op. Cit., Vol. I, p. 504.
107. چاپ قاهره، 1958 م.
108. چاپ بیروت، 1995 م.
109. علی ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف: المکتبة الحیدریة، 1385 ق / 1965 م، صص 354-254؛ ذهبی میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: دارالمعرفة، 1382 ق / 1963م، ج 2، ص 588.
110. احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصیالله عباس، بیروت/ ریاض: المکتب الاسلامی/ دارالخانی، 1408 ق / 1988 م، ج 2، ص 59.
111. همان، ج 3، ص 116.
112. همان، ج 1، صص 546-443؛ ج 2، ص 341 و 475 و 490، ج 3، ص 103.
113. محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، پیشین، ج 10، ص 432.
114. احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، پیشین، ج 2، ص 59.
115. محمد ابوالعرب، پیشین، ص 448.
116. محمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، پیشین، ج 10، ص 286.
117. احمد بن حنبل، المسند، قاهره: المطبعة المیمنیة، 1313 ق، ج 1، ص 106 و 115 و 126؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، به کوشش وصیالله محمد عباس، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1403 ق / 1983 م، ج 1، صص 147 و 149 و 303 و 305 و 306 و 307 و 309 و 310 و 322 و 336.
118. احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 2، ص 26؛ احمد بن حنبل، فضائل، پیشین، ج 2، ص 567.
119. احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج 1، صص 87 و 90 و 520.
120. مثلاً ر.ک.، محمد ذهبی، میزان الاعتدال، پیشین، ج 1، ص 498.
121. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، ص 294.
122. ر.ک.، مآخذ.
123. مثلا احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 1، ص 163.
124. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، ص 294.
125. همان، ج 1، صص 345-341.
126. همان، ج 1، صص 246-241.
127. احمد خلال، کتاب السنة، به کوشش: عطیة زهرانی، ریاض: دارالرایة، 1410 ق، ج 2، ص 320.
128. همان، ج 1، ص 381.
129. حدیث سفینه اشاره به حدیثی از پیامبر 9 است با این عبارت که «خلافت در امت سی سال است» و این با دوره خلافت چهار خلیفه از ابوبکر تا امام علی 7، یعنی فاصله سالهای 11-41 ق قابل تطبیق است (ر. ک.، احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 5، ص 221؛ عبدالله بن احمد بن حنبل، کتاب السنة، به کوشش: محمد بن سعید قحطانی، امام: دار ابن القیم، 1406 ق / 1986 م، صص 573، 592-591؛ احمد خلال، همان، ج 2، صص 424-420) که این حدیث در منابع مختلف حدیثی جز آثار احمد، از جمله در برخی از سنن اربعه نقل شده است: سلیمان ابوداوود سجستانی، السنن، به کوشش: محمد محیالدین عبدالحمید، قاهره: داراحیاء السنة النبویة، 1369 ق، ج 4، ص 211؛ محمد ترمذی، الجامع الصحیح (السنن)، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره: مکتبة مصطفی البابی، 1398-1395 ق، ج 4، ص 503.
130. محمد ابواحمد حاکم، شعار اصحاب الحدیث، به کوشش صبحی السامرائی، کویت: دارالخلفاء، 1406 ق، ص 30؛ عبدالله بن احمد، کتاب السنة، پیشین، ج 2، ص 573.
131. علی اشعری، الابانة، به کوشش فوقیة حسین محمود، قاهره: دار الانصار، 1397 ق، ص 358.
132. عبدالله بن احمد، پیشین، ج 2، ص 573.
133. محمد ابن قیم جوزیه، اعلام الموقعین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت: درالجیل، 1973 م، ج 4، ص 119.
134. مثلاً ر.ک.، احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 1، ص 285، ج 5، ص 170.
135. عبدالرحمن ابن جوزی، پیشین، ص 247.
136. عبدالله بن احمد بن حنبل، مسائل احمد، به کوشش: زهیر شاویش، بیروت: المکتبالاسلامی، 1408 ق / 1988 م، ص 438.
137. مثلا ر.ک.، سلیمان ابو داوود سجستانی، مسائل احمد، قاهره: دارالمعرفة، 1353 ق / 1934 م، ص 225 و 246 و 275؛ عبدالله بن احمد، مسائل احمد، همان، ص 438.
138. ر.ک.، مآخذ.
139. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، ص 5؛ عبدالله ابن قدامه، المغنی، بیروت: دارالفکر، 1405 ق، ج 1، ص 19.
140. ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 9، ص 168.
141. احمد خلال، پیشین، ج 1، ص 132.
142. همان.
143. همان، ج 1، ص 133.
144. همان، ص 82.
145. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، صص 244-243.
146. همان، ج 1، صص 295-294.
147. همان، ج 1، صص 246-241.
148. احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 1، ص 310.
149. برای حدیث، نیز ر.ک.، محمد بخاری، الصحیح، به کوشش: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، 1407 ق / 1987 م، ج 6، ص 2588 و 2162؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش: محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: مکتبة عیسی البابی، 1956-1955 م، ج 3، صص 1478-1476.
150. محمد ابن ازرق، بدائع السلک فی طبائع الملک، به کوشش علی سامی النشار، بغداد: وزارة الاعلام، 1397 ق / 1977 م، ج 1، ص 51.
151. ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، ص 130؛ نیز ر.ک.، احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 4، ص 382.
152. احمد خلال، پیشین، ج 1، ص 136.
153. همان، ج 1، ص 75.
154. احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 4، ص 226.
155. همان، ج 6، ص 6.
156. همان، ج 2، ص 479.
157. همان، ج 4، ص 266.
158. افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان، جائز، همان، ج 3، صص 19 و 61 و ج 4، ص 315.
159. همان، ج 4، ص 382.
160. احمد خلال، پیشین، ج 1، ص 84.
161. احمد بن حنبل، المسند، قاهره: الطبعة المیمنیة، 1313 ق، ج 1، ص 357، ج 2، صص 371 و 440.
162. همان، ج 2، ص 371 و 440.
163. احمد بن حنبل، الورع، به کوشش زینب ابراهیم القاروط، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1403 ق / 1983 م، ص 194.
164. همان، ص 193.
165. احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 5، ص 195، ج 6، ص 452.
166. همان.
167. احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، پیشین، ج 1، ص 434، ج 2، صص 33 ، 350، ج 3، صص 230، 244، 355.
168. نیز برای تفصیل، ر.ک.، محمد ابوزهره، ابن حنبل: حیاته و عصره، آرائة و فقهه، قاهره: دارالفکر العربی، 1367 ق / 1947 م، صص 69 به بعد.
169. احمد ابن تیمیه، الحسبة، بیجا، دارالشعب، 1976 م، ص 11.
170. ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة، قاهره: دارالکتاب العربی، 1969 م، صص 162-161؛ ابن تیمیه، الحسبة، پیشین، صص 14، 55، جم.
171. افزون بر منابع سطور پیشین، مثلا ر.ک.، احمد بن حنبل، الورع، پیشین، ص 154؛ ابن ابی یعلی، پیشین، ج 1، صص 130، 244؛ عبدالله احمدی، المسائل الرسائل المرویة عن الامام احمد بن حنبل فی العقیدة، ریاض: دار طبیة، 1412 ق / 1991 م، ج 2، صص 3 بب.
172. عبیدالله ابن بطه عکبری، الابانة عن شریعة الفرق الناجیة، به کوشش: رضا بن نعسان معطی، ریاض: دارالرایة، 1415 ق / 1994 م، ج 2، ص 541؛ ابوداوود سجستانی، مسائل احمد، پیشین، ص 278.
173. علی ماوردی، الاحکام السلطانیة، قاهره: مکتبة مصطفی البابی الحلبی، 1393 ق / 1973 م، صص 240 بب؛ محمد ابو یعلی، الاحکام السلطانیة، به کوشش: محمد حامد الفقهی، قاهره: مکتبة المصطفی البابی الحلبی، 1357 ق / 1938 م، صص 284 بب.
174. عبدالرحمن شیزری، نهایة الرتبة فی طلب الحسبة، به کوشش: السید الباز العرینی، قاهرة: لجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1365 ق / 1946 م، ص 6.
175. احمد بن حنبل، المسند، پیشین، ج 6، ص 47.
176. مثلاً ر.ک.، اسحاق بن منصور کوسج، مسائل الامام احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه، مدینه: الجامعة الاسلامیة، 1425 ق، صص 1647-1485، جم.
177. محمد ابوزهره، پیشین، صص 141-134.
178. Z. Ahmad, ''Aspects of the Political Theology of Ahmad b. Hanbal'', Islamic Studies, No, 12, 1973, pp. 53-66.
ابن ازرق، محمد، بدائع السلک فی طبائع الملک، به کوشش: علی سامی النشار، بغداد: وزارة الاعلام، 1397 ق / 1977 م.
ابن اسحاق، حنبل، محنة ابن حنبل، به کوشش: محمد نغش، قاهره: دار نشر الثقافة، 1397 ق 1977 م.
ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابلة، به کوشش: محمد حامد الفقی، قاهره، 1371 ق / 1952 م.
ابن بطه عکبری، عبیدالله، الابانة عن شریعة الفرق الناجیة، به کوشش: رضا بن نعسان معطی، ریاض: دارالرایة، 1415 ق / 1994 م.
ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، به کوشش: احسان عباس، بیروت: دارالثقافة، 1968 م.
ابن تیمیه، احمد، الحسبة، بیجا: دارالشعب، 1976 م.
ابن تیمیه، السیاسة الشرعیة، قاهره: دارالکتاب العربیف 1969 م.
ابن جوزی، عبدالرحمان، مناقب الامام احمد بن حنبل، به کوشش: عبدالله الترکی، چاپ دوم، دار هجر، بیتا.
ابن حبان، محمد، الثقات، به کوشش: سید شرفالدین احمد، بیجا: دارالفکر، 1395 ق / 1975 م.
ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، عبدالسلام محمد هارون، قاهره، مکتبة المعارف، 1982 م.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر، بیتا.
ابن عبدالبر، یوسف، الانتقاء من فضائل الثلاثة الائمة الفقهاء، بیروت: دارالکتب العلمیه، بیتا.
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش: علی شیری، بیروت، دمشق: دارالفکر، 1415 ق / 1995 م.
ابن قدامه، عبدالله، المغنی، بیروت: دارالفکر، 1405 ق.
ابنقیمجوزیه، محمد، اعلام الموقعین، به کوشش: طه عبدالرئوف سعد، بیروت: دارالجیل، 1973 م.
ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت: مکتبة المعارف، بیتا.
ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، به کوشش: رضا تجدد، تهران: کتابخانه اسدی، 1350 ش.
ابن نقطه، محمد، التقیید، به کوشش: کمال یوسف الحوت، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.
ابو داوود سجستانی، سلیمان، السنن، به کوشش: محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره: داراحیاء السنة النبویة، 1369 ق.
ابواحمد حاکم، محمد، شعار اصحاب الحدیث، به کوشش: صبحی السامرائی، کویت: دارالخلفاء، 1406 ق.
ابوالعرب، محمد، المحن، به کوشش: یحیی وهیب جبوری، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1403 ق / 1983 م.
ابوالفرج اصفهانی، علی، مقاتلالطالبیین، نجف: المکتبةالحیدریة، 1385 ق 1965 م.
ابوداوود سجستانی، سلیمان، مسائل احمد، قاهره: دارالمعرفة، 1353 ق / 1934 م.
ابوزهره، محمد، ابنحنبل: حیاته و عصره، آرائه و فقهه، قاهره: دارالفکر العربی، 1367 ق / 1947 م.
ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره: مطبعة السعادة، 1351 ق / 1932 م.
ابویعلی، محمد، الاحکام السلطانیة، به کوشش: محمد حامد الفقهی، قاهره: مکتبة مصطفی البابی الحلبی، 1357 ق / 1938 م.
احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش: وصیالله عباس، بیروت/ ریاض: المکتب الاسلامی/ دارالخانی، 1408 ق / 1988 م.
احمد بن حنبل، المسند، قاهره: المطبعة المیمنیة، 1313 ق.
احمد بن حنبل، الورع، به کوشش: زینب ابراهیم القاروط، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1403 ق / 1983 م.
احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، به کوشش: وصیالله محمد عباس، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1403 ق / 1983 م.
احمدی، عبدالله، المسائل و الرسائل المرویة عن الامام احمد بن حنبل فی العقیدة، ریاض: دار طبیة، 1412 ق / 1991 م.
ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به کوشش: علی حبیبة، قاهره: المجلس الاعلی للشؤون الاسلامیة، 1387 ق / 1967 م.
اشعری، علی، الابانة، به کوشش: فوقیة حسین محمود، قاهره: دارالانصار، 1397 ق.
انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، به کوشش: عبدالحی حبیبی و حسین آهی، تهران: انتشارات فروغی، 1362 ش.
بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن: دایرةالمعارف الاسلامیة، 1398 ق / 1978 م.
بخاری، محمد، الصحیح، به کوشش: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، 1407 ق / 1987 م.
پاکتچی، احمد، «احمد بن حنبل: فقه احمد»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد 6، تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1373 ش.
ترمذی، محمد، الجامع الصحیح (السنن)، به کوشش: احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره: مکتبة مصطفی البابی، 1398-1395 ق.
خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، مطبعة السعادة، 1349 ق.
خلال، احمد، کتاب السنة، به کوشش: عطیة زهرانی، ریاض: دارالرایة، 1410 ق.
خلیلی، خلیل، الارشاد، به کوشش: محمد سعید عمر ادریس، ریاض: مکتبة الرشد، 1409 ق.
ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش: شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1405 ق / 1985 م.
ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، به کوشش: علی محمد بجاوی، بیروت: دارالمعرفة، 1382 ق / 1963 م.
رافعی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1987 م.
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش: محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره: داراحیاء الکتب العربیه، 1383 ق / 1964 م.
سمعانی، عبدالکریم، التحبیر، به کوشش: منیره ناجی سالم، بغداد: مطبعة الارشاد، 1395 ق / 1975 م.
سیروان، عزالدین، العقیدة للامام احمد بن حنبل، دمشق: دار قتیبة، 1408 ق / 1988 م.
شیزری، عبدالرحمن، نهایة الرتبة فی طلب الحسبة، به کوشش: السید الباز العرینی، قاهرة: لجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1365 ق / 1964 م.
صالح بن احمد، سیرة الامام احمد، به کوشش: فؤاد عبدالمنعم احمد، اسکندریه، 1401 ق.
صبری، عامر حسن، معجم شیوخ الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارالبشائر، 1413 ق / 1993 م.
طبری، محمد، تاریخ الامم و الملوک، به کوشش: محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالمعارف، 1387 ق / 1967 م.
عبدالغنی مقدسی، محنة الامام احمد، به کوشش: عبدالله الترکی، امبابه (مصر)، 1407 ق/1987 م.
عبدالله بن احمد بن حنبل، کتاب السنة، به کوشش: محمد بن سعید قحطانی، دمام: دار ابن القیم، 1406ق/ 1986م.
عبدالله بن احمد بن حنبل، مسائل احمد، به کوشش: زهیر شاویش، بیروت: المکتب الاسلامی، 1408 ق / 1988 م.
عجلی، احمد، معرفةالثقات، به کوشش: عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، مدینه: مکتبة الدار، 1405 ق / 1985 م.
عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش: محمد استعلامی، تهران: انتشارات زوار، 1366 ش / 1987 م.
عقیلی، محمد، کتاب الضعفاء الکبیر، به کوشش: عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1404 ق / 1994 م.
علی ابن ماکولا، علی الاکمال، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1411 ق.
العیون و الحدائق، به کوشش: دخویه، لیدن: بریل، 1871 م.
کوسج، اسحاق بن منصور، مسائل الامام احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه، مدینه: الجامعة الاسلامیة، 1425 ق.
ماوردی، علی، الاحکام السلطانیة، قاهره: مکتبة مصطفی البابی الحلبی، 1393 ق / 1973 م.
مزّی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، بیتا.
مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش: یوسف اسعد داغر، بیروت: دارالاندلس، 1385 ق / 1965 م.
مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش: محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، مکتبة عیسی البابی، 1956-1955.
نووی، یحیی، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره: ادارة الطباعة المنیریة، 1927 م.
Ahmad, Z., ''Aspects of the Political Theology of Ahmad b. Hanbal'', Islamic Studies, No. 12, 1973.
Sezgin, Fuat, Geschichte der arabische Schrifttums, Leiden; Brill, 1967.
منبع مقاله :
علیخانی، علیاکبر، و همکاران؛ (1390)، اندیشه متفکران مسلمان جلد اول، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.