گرگ و مادیان

گرگی گرسنه به کره اسبی که در گله بود، چشم داشت. گرگ می‌خواست هر طور شده کره اسب را شکار کند. به همین دلیل به طرف گله رفت و گفت: «یکی از کره‌های شما می‌لنگد. اگر بخواهید من او را خوب می‌کنم.
دوشنبه، 4 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
گرگ و مادیان
 گرگ و مادیان

نویسنده: محمد رضا شمس

 
گرگی گرسنه به کره اسبی که در گله بود، چشم داشت. گرگ می‌خواست هر طور شده کره اسب را شکار کند. به همین دلیل به طرف گله رفت و گفت: «یکی از کره‌های شما می‌لنگد. اگر بخواهید من او را خوب می‌کنم. دارویش را دارم.»
مادیان پرسید: «پس تو می‌توانی پای لنگ را معالجه کنی؟»
گرگ جواب داد: «البته که می‌توانم.»
مادیان گفت: «پای عقب من می‌لنگد. آن را معالجه کن که از درد دارم می‌میرم.»
گرگ به طرف مادیان رفت. مادیان پایش را بالا آورد. گرگ سرش را پایین آورد و به پای مادیان نگاه کرد.
مادیان لگد محکمی به او زد. دندان‌های گرگ بیچاره خرد شدند. گرسنگی یادش رفت.
منبع مقاله :
شمس، محمدرضا، (1394)، افسانه‌های آن‌ور آب، تهران: نشر افق، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط