جواني و هيجان
نويسنده: ليلا علوي مقدم
جوان ها، تقريبا در تمامي خانواده ها، فرهنگ ها، شهرها و کشورها، صفات نسبتا مشابهي دارند، از جمله اين که تمايل زيادي براي مشارکت در کارهاي روزمره خانه( مثل گرفتن نان از نانوايي سر کوچه) از خود، نشان نمي دهند و در عين حال، براي تماشاي مستقيم و بي واسطه بازي تيم فوتبال مورد علاقه شان، حاضرند صدها کيلومتر را در سرما و گرما سفر کنند، با آن که مي دانند آن بازي، مستقيما از تلويزيون هم پخش مي شود و مي دانند که احتمال شکست تيمشان هم وجود دارد.
چرا اين طور است؟ چه چيزي به جوان ها اين انگيزه را مي دهد که راه هاي طولاني را بر خود، هموار کنند؟
تجربيات و مشاهدات ما نشان مي دهند که جوان ها، به دليل آن که در اوج توانايي هاي جسمي و در دوره ي شکوفايي استعدادهاي عاطفي خود به سر مي برند، هيجان خواه تر از ديگر گروه هاي سني جامعه اند و انرژي بيشتري را در راه رسيدن به يک تجربه ي هيجاني جديد، صرف مي کنند.
برخي روان شناسان که به شناخت و تفسير و تفکيک «هيجان ها» با همان «عواطف» انساني توجه نشان داده اند، ده هيجان اصلي را در انسان، شناسايي کرده اند که معتقدند ساير هيجانات، زير مجموعه ي يکي از اين ده تا و يا نتيجه ي ترکيب دو يا چند تاي آنهاست. ده هيجان اصلي، عبارت اند از: شادي، ترس، انتظار، تعجب، خشم، عشق، حسد، غم، پذيرش، و نفرت. به عنوان نمونه، پذيرش، شامل: اعتماد، محبوبيت، عزت نفس و... است و عشق، شامل: محبت، شهوت ، آرزو و ...
آنها معتقدند هر انساني که از سلامت برخوردار باشد(و مثلا افسردگي مرضي يا اضطراب بيمارگونه نداشته باشد)، همه ي اين هيجانات را به صورت متعادل، نياز دارد و اصولا براي رسيدن به «شادکامي(Happyness)» يا همان «رضايت از زندگي»، بايد همه ي اين هيجانات در وجود آدمي در سطحي متعادل، ظهور کنند. به طور مثال، ترسيدن، هيجاني است که در بسياري از موارد، جان ما را از خطرات، حفظ مي کند يا غبطه خوردن و رشک بردن به ديگران (که يکي از مراتب هيجان«حسد» است). موجب پيشرفت آدمي است و اندکي اضطراب (که خودش ترکيبي از«ترس» و «انتظار» است)، موجب احتياط در رويارويي با مسائل مهم زندگي است که طبعا سودمند است.
1. برانگيختگي فيزيولوژيک(جسمي - طبيعي): برخي هيجان هاي روزانه ما، ممکن است نتيجه ي تغييراتي در وضعيت سلامت جسمي ما باشند. به عنوان مثال، بالا رفتن فشار خون و يا ضربان قلب، مي تواند بر خلاف معمول، هيجان خشم را در ما برانگيزد، در حالي که به صورت طبيعي و معمول، هميشه پس از قرار گرفتن در موقعيت خشم و ظهور خشم است که ضربان قلب و فشار خون و ميزان قند خون، بالا مي رود.
در نخستين لحظات پس از قرار گرفتن انسان در موقعيت خشم (يا هر فشار رواني ديگر)، اعصاب سمپاتيک( که از بصل النخاع رهبري مي شوند)، چنين عکس العمل ها يا واکنش هايي را در بدن، ايجاد مي کنند؛ اما لحظاتي بعد، کار به هورمون هاي اپي نفرين و نوراپي نفرين( يا همان آدرنالين و نورآدرنالين) سپرده مي شود که از غدد درون ريز فوق کليوي وارد خون مي شوند و براي مدت زمان بيشتري، حالت برافروختگي مخصوص خشم را در قلب و عروق و چهره و ريه ي ما ايجاد و حفظ مي کنند. آزمايش هاي روان شناسان نشان مي دهد که تزريق هورمون هاي ياد شده و يا کاربرد داروهايي که به افزايش قند خون يا ضربان قلب و فشار خون مي انجامند، خود، زمينه ي ظهور خشم را ايجاد يا تسريع مي کند.
مواد مخدر، مسکن و روان گردان نيز از طريق همين ساز و کار، فرد استفاده کننده را به هيجان( مثلا شادي) مي رسانند- که البته آثاري کوتاه و مقطعي و پيامدهاي منفي فراوان دارند-.
2. افکار و ارزيابي هاي ذهني: مجموعه ي دانش و آگاهي هاي فرد، بر نوع و سطح هيجان او، تأثير مي گذارند. مثلا آگاهي ما از اين که لاستيک هاي ماشين ما نو و يخ شکن هستند و خود ماشين هم پر قدرت و سالم و مجهز است و مطلع بودن ما از اين که چه طور مي توان در سرماي سخت هم ساعت ها از خود مراقبت کرد، به ما اجازه مي دهد که زيبايي راه هاي برف گرفته ي کوهستاني لذت ببريم و لحظاتي شاد را در دل طبيعت، سپري کنيم، در حالي که بدون اين آگاهي ها، ترس بر ما چيره مي شد و بدون نيمي از آنها، دست کم نگران مي شديم (که سطح پاييني از همان «ترس » است).
در مجموع، روان شناسان معتقدند که نحوه ي ارزيابي ذهني ما از يک موقعيت است که شدت تجربه ي هيجاني و برانگيختگي عاطفي ما را تعيين مي کند.
3. يادگيري: اگر به ما آموخته باشند که «خرس هاي قهوه اي، بسيار خطرناک اند». واکنش عاطفي( هيجاني) ما در لحظه ي رؤيت يک خرس قهوه اي، يقينا «ترس» خواهد بود؛ اما اگر آموخته باشيم که: «خرس هاي قهوه اي، به شدت از انسان مي ترسند و معمولا تهديدي براي انسان ها محسوب نمي شوند»، حداکثر کاري که مي کنيم، اين است که به داخل ماشين خود مي رويم و از پشت شيشه ها، کنجکاوانه به حرکات خرس، مي نگريم و از اين که توانسته ايم که فاصله اي چنين نزديک، خرسي را ببينيم، خوش حال خواهيم بود.
1. کنترل فيزيولوژيک( جسمي- طبيعي): با آن که گزيدن لب و لرزش دست و پا، از واکنش هاي بدني مربوط به هيجان «ترس» محسوب مي شوند و پس از ترسيدن، ظهور مي کنند، اما روان شناسان معتقدند که تسلط يافتن بر بدن( مثلا تلاش براي نلرزيدن و نگزيدن لب، از طريق زمزمه کردن يک سرود و محکم گام برداشتن و ...) نقش مؤثري در کاهش ترس و کنترل آن دارد.
تغذيه ي متناسب، رعايت نکات بهداشتي، بهره گيري از داروها و ترکيبات گياهي، ورزش و ... که هر کدام به سهم خود، موجب تقويت سلامت بدن و اندام ها و تنظيم غدد مي شوند، راه جدي ديگري براي کنترل هيجان ها و برانگيختگي ها و واکنش هاي هيجاني به شمار مي رود. به عنوان نمونه، همچنان که خوراک گوشت قرمز، جوجه کباب، بادام زميني، موز، کيوي، کاهو، هويج و ... ميل جنسي را تقويت مي کنند و احتمال برانگيخته شدن واکنش هاي هيجاني را در فرد، افزايش مي دهند. دوش آب گرم، خوراک کدو، عدس، ماست و دوغ، سبزيجات، ليمو عماني، روزه گرفتن و... از احتمال بروز اين گونه واکنش ها مي کاهند.
اعتيادها، از هر گونه که باشند، امکان کنترل هيجان را از انسان مي گيرند و درواقع، سر رشته ي هيجان فرد را به ماده مورد اعتياد و شبکه ي تهيه وتوزيع آن مي سپارند. سربازي که بدون ترک سيگار به خدمت سرمازي اش ادامه مي دهد، دوستي و دشمني اش، شادي و غمش، به تمامي در گرو به موقع رسيدن سيگار به دست او (در شرايط سخت پادگان و در سايه ي ممنوعيت و توبيخ و تنبيه) است.
اعتياد به قهوه و يا چاي غليظ صبحگاهي و عصرگاهي نيز مي تواند چنين نقش آزار دهنده اي داشته باشد و بدتر از همه، اعتياد به مواد گوناگون مخدر و مسکن و روان گردان است که نخست براي رسيدن به هيجان، به صورت اختياري و کنترل شده استفاده مي شوند و به زودي، استفاده کننده را به خود، محتاج مي سازند و قدرت هيجان زايي خود را از دست مي دهند و نگراني عدم دسترسي به آنها براي وي به عامل هيجاني بر ضد هيجان پيشين تبديل مي شود. مثلا جواني که در جستجوي شادي و وجد و شعف به يکي از مواد اعتيادزا روي مي آورد، صرف نظر از آسيب هاي شديد جسمي و رواني و شخصيتي که مي بيند، به سرعت، گرفتار ترس پيدا نکردن ماده مورد نظر مي شود و همين، اندک اندک، شادي مصنوعي وي را نيز غير ممکن مي سازد.
2. تغيير افکار و ارزيابي ها: هر شخص، چنانچه شناخت بهتر و صحيح تري از خود و جهان اطراف خود پيدا کند، تسلط بيشتري بر هيجانات خود، خواهد داشت. کسي که سلسله نيازهاي خود (نيازهاي جسمي مثل خوراک و خواب، نيازهاي ايمني مثل نبودن در معرض تهديد و بيکاري، نيازهاي تعلق پذيري و عشق مثل دوست داشتن همسر و گروه دوستان، نيازهاي احترام مثل عزت نفس و محبوبيت، نيازهاي معنوي مثل نياز به پرستش و مناجات و هدف) را در زندگي، به ترتيب و به دقت بررسي کرده و نقاط قوت و ضعف خود را مي داند، براي رسيدن به «خودشکوفايي» و تحقق همه ي استعدادهاي خويش و يا رسيدن به الگوي شخصيت سالم و انسان کامل و آرماني خويش، گام هاي محکم تري برخواهد داشت و هيجان هاي خويش را بهتر مديريت خواهد کرد.
کسي که مي داند داشته هاي ديگران - که آنها را با تلاش خود به دست آورده اند - حق خود آنهاست، به ديگري حسادت نمي ورزد.
کسي که مي داند گوش کردن دائم به موسيقي هاي شاد، ميزان لذت بردن او از اين گونه موسيقي را کاهش مي دهد، براي شنيدن موسيقي هم زمان و مکاني تعيين مي کند و به لذت بردن از طبيعت و ورزش و کتابخواني و گفتگو و سينما و تلويزيون هم توجه نشان مي دهد.
کسي که مي داند در مهماني فلان فاميل يا دوست خود، با هجوم عوامل مهيج پيش بيني نشده يا ناخوشايندي ( مثل:دعوت به قمار، الکل، ماده مخدر، دوستي با جنس مخالف، يا ديدن تصاوير غير اخلاقي، يا گفتن و شنيدن جوک هاي رکيک و...) رو به رو خواهد شد که کنترل او بر رفتار و گفتار و افکارش را تضعيف مي کنند و آرامش و سلامت و شادکامي او را به مخاطره مي اندازند، به چنين محيطي پا نمي گذارد و به تقليد و انفعال و همرنگ ديگران شدن، تن نمي دهد و در برابر طعنه ها و تحقير هاي احتمالي نيز فعال و مقتدر مي ايستد و حق انتخاب خود را حفظ مي کند.
کسي که مي داند کودکي و نوجواني سختي داشته و محبت کافي نديده است، طبيعتا بايد روي دوستي ها و عشق هاي خود، کنترل بيشتري داشته باشد تا مبادا نياز محبت خواهي او( که همچنان برآورده نشده مانده است)، زمينه ساز لغزش يا آسيبي براي وي شود. چنين کسي بايد طي ارزيابي هاي موشکافانه از خويش، معناي هيجان خويش را بفهمد و با مقاومت در برابر هيجان نامطلوب، به صورت معقول و آگاهانه، زمينه رفع نياز خود به عشق و احترام( به صورت صحيح) را فراهم سازد. پس در واقع، پاسخ او به ابراز محبت هايي که به وي مي شود، بايد حساب شده تر از کساني باشد که مشکلات او را نداشته اند.
انديشيدن به صفات الهي (از جمله: مالکيت خدا بر جهان و انسان) و به تقدير و سرنوشت و معاد و گذرگاه بودن اين جهان و لزوم رعايت حقوق ديگران و حفظ عزت و شرافت نفس و... به طور قطع، بر نحوه ي واکنش هاي هيجاني ما تأثيرگذار است. به تعبير ديگر، واکنش هاي هيجاني( عاطفي) هر کس، تابع معنايي است که او براي زندگي خويش قائل است( يا برگزيده است)!
3. کنترل از طريق يادگيري هاي تازه و تصحيح آموخته ها: براي دختر خانم جواني که به عنوان معلم، مأمور خدمت در روستا شده است، لازم است که آموخته هاي پيشين خود را درباره حيواناتي چون:سگ، روباه، شغال، مار ، عقرب و ... تصحيح و تکميل کند. در غير اين صورت، ترس از موقعيت هايي که ارزش ترسيدن ندارند و نفرت از روستا (با همه خوبي ها و زيبايي هايش)، به سراغ او مي آيند و در عوض، از شادي و لذت زندگي در روستا و گشت و گذار در طبيعت نيز محروم خواهد شد. چنين فردي، بايد نحوه مقابله با ترس از سگ و تاريکي جاده و ... را بياموزد و تمرين کند. اين قاعده، در مورد همگان صدق مي کند.
روان شناسان معتقدند که روش هاي عملي حساسيت زدايي تدريجي، در کاهش سطح هيجان هاي ناخوشايند( مثلا اضطراب امتحان) ، بسيار مؤثرند. همه ي راه کارهايي که روان درمانگران و مشاوران براي افزايش تدريجي « هوش هيجاني» يا رسيدن تدريجي به «آرامش» و «آراميدگي» گفته اند و نوشته اند يا روحانيون و رهبران ديني در خصوص «ذکر» و «حضور قلب» و «مراقبه» گفته اند يا عالمان اخلاق در زمينه ي «خويشتنداري» و «منازل کمال» نوشته اند و نيازمند آموختن و تمرين و مداومت است، از اين دسته روش ها به شمار مي روند.
فرد هيجان خواه، بيش از ديگران، در معرض خطرهاي جسمي و روحي است. همه ي انسان هاي سالم، چنانچه ساعت هايي را در سرو صدا گذرانده باشند، در پي فعاليتي مهيج( مثل ورزش) خواهند رفت؛ اما فرد هيجان خواه، با هيچ يک از سطوح متوسط تحريک، به هيجان خوشايند خويش نمي رسد. چنين افرادي، در موقعيت هاي کم تحريک، احساس بي قراري مي کنند و اين بي قراري، آنها را به سوي فعاليت هاي پر خطر يا خطرناک، سوق مي دهد. ورزش هاي سخت( مثل حرکت هاي رزمي و مشت زني) و مسابقات موتورسواري و اتومبيل راني و چتربازي و ... از کارهاي مورد علاقه و تسکين دهنده اين گروه پر انرژي و بي قرار است.
هيجان خواه، هميشه هم موفق به سرگرم کردن خود در يک ورزش منظم يا مسابقه ي دوره اي يا بازيگري در فيلم هاي اکشن و بدلکاري يا رفتن به شهر بازي ( با تونل وحشت و قطار مرگ و..) نمي شوند و چون ناگزير در ميان سايرمردم زندگي مي کنند، با موتورسواري بي قاعده در خيابان ها و رانندگي پرشتاب و پرخطر يا گوش سپردن به موسيقي هاي شلوغ و بلند و ... ناخودآگاه، سعي دارند به هيجان (چه هيجان هاي مثبت مثل شادي و چه منفي مثل ترس) و نيز آرامش پس از آن برسند و اين، در صورت عدم هشياري، زمينه ي افتادن آنها در دام خطراتي چون: اعتياد، لذت هاي نامشروع جنسي، خشونت با والدين و همسر و فرزند و ديگران، هرزگي زباني، قاچاق و تجارت هاي پر خطر، الکل و ... را فراهم مي سازد.
فرايند آشنا شدن و خو کردن به محرک هاي اطراف، زمينه مهمي براي دست زدن افراد( اعم از هيجان خواهان، عموم جوانان و بلکه همه ي کساني که نيازهاي رواني برآورده نشده دارند) به تجربه هاي جديد برانگيختگي و تحريک رواني و در نتيجه، رسيدن به هيجان است. مصداق بارز اين فرايند، معتادان تفنني هستند که کارشان از سيگار کشيدن گاه گاه، آغاز شده است و به کشيدن ترياک در ميهماني هاي دوستانه و سپس هر روزه و سپس هرويين وسپس تزريق مورفين و ... انجاميده است؛ هوسي که پايان ندارد!
مصداق ديگر خو کردن به محرک هاي اطراف، دخترها و پسرهايي هستند که به دوستي هاي کوتاه خياباني يا عشق هاي داغ و بي وفايي ها و دلزدگي ها سريع، عادت کرده اند و هيچ گاه هم به شادکامي يا همان آرامش و شادي و لذت عميق مورد نظرشان نمي رسند، مگر آن که به شناخت نيازهاي تأمين نشده ي خويش و درمان آنها از طريق خويشتنداري و مهار هيجان ها و بازگشت به الگوهاي اخلاقي و معنابخشي به زندگي و روابط اجتماعي خويش رو بياورند.
ازدواج، اگر در وقت مناسب، با فرد مناسب و به روش مناسب صورت گيرد، زمينه خوبي براي رسيدن به انواع مختلف هيجان هاي مثبت و دسترس داشتن به آنها امکان تکرار آنهاست و نيازهاي فراواني( از ميان سلسله نيازهاي انساني) را برآورده مي سازد.
چرا اين طور است؟ چه چيزي به جوان ها اين انگيزه را مي دهد که راه هاي طولاني را بر خود، هموار کنند؟
تجربيات و مشاهدات ما نشان مي دهند که جوان ها، به دليل آن که در اوج توانايي هاي جسمي و در دوره ي شکوفايي استعدادهاي عاطفي خود به سر مي برند، هيجان خواه تر از ديگر گروه هاي سني جامعه اند و انرژي بيشتري را در راه رسيدن به يک تجربه ي هيجاني جديد، صرف مي کنند.
هيجان چيست؟
برخي روان شناسان که به شناخت و تفسير و تفکيک «هيجان ها» با همان «عواطف» انساني توجه نشان داده اند، ده هيجان اصلي را در انسان، شناسايي کرده اند که معتقدند ساير هيجانات، زير مجموعه ي يکي از اين ده تا و يا نتيجه ي ترکيب دو يا چند تاي آنهاست. ده هيجان اصلي، عبارت اند از: شادي، ترس، انتظار، تعجب، خشم، عشق، حسد، غم، پذيرش، و نفرت. به عنوان نمونه، پذيرش، شامل: اعتماد، محبوبيت، عزت نفس و... است و عشق، شامل: محبت، شهوت ، آرزو و ...
آنها معتقدند هر انساني که از سلامت برخوردار باشد(و مثلا افسردگي مرضي يا اضطراب بيمارگونه نداشته باشد)، همه ي اين هيجانات را به صورت متعادل، نياز دارد و اصولا براي رسيدن به «شادکامي(Happyness)» يا همان «رضايت از زندگي»، بايد همه ي اين هيجانات در وجود آدمي در سطحي متعادل، ظهور کنند. به طور مثال، ترسيدن، هيجاني است که در بسياري از موارد، جان ما را از خطرات، حفظ مي کند يا غبطه خوردن و رشک بردن به ديگران (که يکي از مراتب هيجان«حسد» است). موجب پيشرفت آدمي است و اندکي اضطراب (که خودش ترکيبي از«ترس» و «انتظار» است)، موجب احتياط در رويارويي با مسائل مهم زندگي است که طبعا سودمند است.
عوامل هيجان
1. برانگيختگي فيزيولوژيک(جسمي - طبيعي): برخي هيجان هاي روزانه ما، ممکن است نتيجه ي تغييراتي در وضعيت سلامت جسمي ما باشند. به عنوان مثال، بالا رفتن فشار خون و يا ضربان قلب، مي تواند بر خلاف معمول، هيجان خشم را در ما برانگيزد، در حالي که به صورت طبيعي و معمول، هميشه پس از قرار گرفتن در موقعيت خشم و ظهور خشم است که ضربان قلب و فشار خون و ميزان قند خون، بالا مي رود.
در نخستين لحظات پس از قرار گرفتن انسان در موقعيت خشم (يا هر فشار رواني ديگر)، اعصاب سمپاتيک( که از بصل النخاع رهبري مي شوند)، چنين عکس العمل ها يا واکنش هايي را در بدن، ايجاد مي کنند؛ اما لحظاتي بعد، کار به هورمون هاي اپي نفرين و نوراپي نفرين( يا همان آدرنالين و نورآدرنالين) سپرده مي شود که از غدد درون ريز فوق کليوي وارد خون مي شوند و براي مدت زمان بيشتري، حالت برافروختگي مخصوص خشم را در قلب و عروق و چهره و ريه ي ما ايجاد و حفظ مي کنند. آزمايش هاي روان شناسان نشان مي دهد که تزريق هورمون هاي ياد شده و يا کاربرد داروهايي که به افزايش قند خون يا ضربان قلب و فشار خون مي انجامند، خود، زمينه ي ظهور خشم را ايجاد يا تسريع مي کند.
مواد مخدر، مسکن و روان گردان نيز از طريق همين ساز و کار، فرد استفاده کننده را به هيجان( مثلا شادي) مي رسانند- که البته آثاري کوتاه و مقطعي و پيامدهاي منفي فراوان دارند-.
2. افکار و ارزيابي هاي ذهني: مجموعه ي دانش و آگاهي هاي فرد، بر نوع و سطح هيجان او، تأثير مي گذارند. مثلا آگاهي ما از اين که لاستيک هاي ماشين ما نو و يخ شکن هستند و خود ماشين هم پر قدرت و سالم و مجهز است و مطلع بودن ما از اين که چه طور مي توان در سرماي سخت هم ساعت ها از خود مراقبت کرد، به ما اجازه مي دهد که زيبايي راه هاي برف گرفته ي کوهستاني لذت ببريم و لحظاتي شاد را در دل طبيعت، سپري کنيم، در حالي که بدون اين آگاهي ها، ترس بر ما چيره مي شد و بدون نيمي از آنها، دست کم نگران مي شديم (که سطح پاييني از همان «ترس » است).
در مجموع، روان شناسان معتقدند که نحوه ي ارزيابي ذهني ما از يک موقعيت است که شدت تجربه ي هيجاني و برانگيختگي عاطفي ما را تعيين مي کند.
3. يادگيري: اگر به ما آموخته باشند که «خرس هاي قهوه اي، بسيار خطرناک اند». واکنش عاطفي( هيجاني) ما در لحظه ي رؤيت يک خرس قهوه اي، يقينا «ترس» خواهد بود؛ اما اگر آموخته باشيم که: «خرس هاي قهوه اي، به شدت از انسان مي ترسند و معمولا تهديدي براي انسان ها محسوب نمي شوند»، حداکثر کاري که مي کنيم، اين است که به داخل ماشين خود مي رويم و از پشت شيشه ها، کنجکاوانه به حرکات خرس، مي نگريم و از اين که توانسته ايم که فاصله اي چنين نزديک، خرسي را ببينيم، خوش حال خواهيم بود.
کنترل هيجان
1. کنترل فيزيولوژيک( جسمي- طبيعي): با آن که گزيدن لب و لرزش دست و پا، از واکنش هاي بدني مربوط به هيجان «ترس» محسوب مي شوند و پس از ترسيدن، ظهور مي کنند، اما روان شناسان معتقدند که تسلط يافتن بر بدن( مثلا تلاش براي نلرزيدن و نگزيدن لب، از طريق زمزمه کردن يک سرود و محکم گام برداشتن و ...) نقش مؤثري در کاهش ترس و کنترل آن دارد.
تغذيه ي متناسب، رعايت نکات بهداشتي، بهره گيري از داروها و ترکيبات گياهي، ورزش و ... که هر کدام به سهم خود، موجب تقويت سلامت بدن و اندام ها و تنظيم غدد مي شوند، راه جدي ديگري براي کنترل هيجان ها و برانگيختگي ها و واکنش هاي هيجاني به شمار مي رود. به عنوان نمونه، همچنان که خوراک گوشت قرمز، جوجه کباب، بادام زميني، موز، کيوي، کاهو، هويج و ... ميل جنسي را تقويت مي کنند و احتمال برانگيخته شدن واکنش هاي هيجاني را در فرد، افزايش مي دهند. دوش آب گرم، خوراک کدو، عدس، ماست و دوغ، سبزيجات، ليمو عماني، روزه گرفتن و... از احتمال بروز اين گونه واکنش ها مي کاهند.
اعتيادها، از هر گونه که باشند، امکان کنترل هيجان را از انسان مي گيرند و درواقع، سر رشته ي هيجان فرد را به ماده مورد اعتياد و شبکه ي تهيه وتوزيع آن مي سپارند. سربازي که بدون ترک سيگار به خدمت سرمازي اش ادامه مي دهد، دوستي و دشمني اش، شادي و غمش، به تمامي در گرو به موقع رسيدن سيگار به دست او (در شرايط سخت پادگان و در سايه ي ممنوعيت و توبيخ و تنبيه) است.
اعتياد به قهوه و يا چاي غليظ صبحگاهي و عصرگاهي نيز مي تواند چنين نقش آزار دهنده اي داشته باشد و بدتر از همه، اعتياد به مواد گوناگون مخدر و مسکن و روان گردان است که نخست براي رسيدن به هيجان، به صورت اختياري و کنترل شده استفاده مي شوند و به زودي، استفاده کننده را به خود، محتاج مي سازند و قدرت هيجان زايي خود را از دست مي دهند و نگراني عدم دسترسي به آنها براي وي به عامل هيجاني بر ضد هيجان پيشين تبديل مي شود. مثلا جواني که در جستجوي شادي و وجد و شعف به يکي از مواد اعتيادزا روي مي آورد، صرف نظر از آسيب هاي شديد جسمي و رواني و شخصيتي که مي بيند، به سرعت، گرفتار ترس پيدا نکردن ماده مورد نظر مي شود و همين، اندک اندک، شادي مصنوعي وي را نيز غير ممکن مي سازد.
2. تغيير افکار و ارزيابي ها: هر شخص، چنانچه شناخت بهتر و صحيح تري از خود و جهان اطراف خود پيدا کند، تسلط بيشتري بر هيجانات خود، خواهد داشت. کسي که سلسله نيازهاي خود (نيازهاي جسمي مثل خوراک و خواب، نيازهاي ايمني مثل نبودن در معرض تهديد و بيکاري، نيازهاي تعلق پذيري و عشق مثل دوست داشتن همسر و گروه دوستان، نيازهاي احترام مثل عزت نفس و محبوبيت، نيازهاي معنوي مثل نياز به پرستش و مناجات و هدف) را در زندگي، به ترتيب و به دقت بررسي کرده و نقاط قوت و ضعف خود را مي داند، براي رسيدن به «خودشکوفايي» و تحقق همه ي استعدادهاي خويش و يا رسيدن به الگوي شخصيت سالم و انسان کامل و آرماني خويش، گام هاي محکم تري برخواهد داشت و هيجان هاي خويش را بهتر مديريت خواهد کرد.
کسي که مي داند داشته هاي ديگران - که آنها را با تلاش خود به دست آورده اند - حق خود آنهاست، به ديگري حسادت نمي ورزد.
کسي که مي داند گوش کردن دائم به موسيقي هاي شاد، ميزان لذت بردن او از اين گونه موسيقي را کاهش مي دهد، براي شنيدن موسيقي هم زمان و مکاني تعيين مي کند و به لذت بردن از طبيعت و ورزش و کتابخواني و گفتگو و سينما و تلويزيون هم توجه نشان مي دهد.
کسي که مي داند در مهماني فلان فاميل يا دوست خود، با هجوم عوامل مهيج پيش بيني نشده يا ناخوشايندي ( مثل:دعوت به قمار، الکل، ماده مخدر، دوستي با جنس مخالف، يا ديدن تصاوير غير اخلاقي، يا گفتن و شنيدن جوک هاي رکيک و...) رو به رو خواهد شد که کنترل او بر رفتار و گفتار و افکارش را تضعيف مي کنند و آرامش و سلامت و شادکامي او را به مخاطره مي اندازند، به چنين محيطي پا نمي گذارد و به تقليد و انفعال و همرنگ ديگران شدن، تن نمي دهد و در برابر طعنه ها و تحقير هاي احتمالي نيز فعال و مقتدر مي ايستد و حق انتخاب خود را حفظ مي کند.
کسي که مي داند کودکي و نوجواني سختي داشته و محبت کافي نديده است، طبيعتا بايد روي دوستي ها و عشق هاي خود، کنترل بيشتري داشته باشد تا مبادا نياز محبت خواهي او( که همچنان برآورده نشده مانده است)، زمينه ساز لغزش يا آسيبي براي وي شود. چنين کسي بايد طي ارزيابي هاي موشکافانه از خويش، معناي هيجان خويش را بفهمد و با مقاومت در برابر هيجان نامطلوب، به صورت معقول و آگاهانه، زمينه رفع نياز خود به عشق و احترام( به صورت صحيح) را فراهم سازد. پس در واقع، پاسخ او به ابراز محبت هايي که به وي مي شود، بايد حساب شده تر از کساني باشد که مشکلات او را نداشته اند.
انديشيدن به صفات الهي (از جمله: مالکيت خدا بر جهان و انسان) و به تقدير و سرنوشت و معاد و گذرگاه بودن اين جهان و لزوم رعايت حقوق ديگران و حفظ عزت و شرافت نفس و... به طور قطع، بر نحوه ي واکنش هاي هيجاني ما تأثيرگذار است. به تعبير ديگر، واکنش هاي هيجاني( عاطفي) هر کس، تابع معنايي است که او براي زندگي خويش قائل است( يا برگزيده است)!
3. کنترل از طريق يادگيري هاي تازه و تصحيح آموخته ها: براي دختر خانم جواني که به عنوان معلم، مأمور خدمت در روستا شده است، لازم است که آموخته هاي پيشين خود را درباره حيواناتي چون:سگ، روباه، شغال، مار ، عقرب و ... تصحيح و تکميل کند. در غير اين صورت، ترس از موقعيت هايي که ارزش ترسيدن ندارند و نفرت از روستا (با همه خوبي ها و زيبايي هايش)، به سراغ او مي آيند و در عوض، از شادي و لذت زندگي در روستا و گشت و گذار در طبيعت نيز محروم خواهد شد. چنين فردي، بايد نحوه مقابله با ترس از سگ و تاريکي جاده و ... را بياموزد و تمرين کند. اين قاعده، در مورد همگان صدق مي کند.
روان شناسان معتقدند که روش هاي عملي حساسيت زدايي تدريجي، در کاهش سطح هيجان هاي ناخوشايند( مثلا اضطراب امتحان) ، بسيار مؤثرند. همه ي راه کارهايي که روان درمانگران و مشاوران براي افزايش تدريجي « هوش هيجاني» يا رسيدن تدريجي به «آرامش» و «آراميدگي» گفته اند و نوشته اند يا روحانيون و رهبران ديني در خصوص «ذکر» و «حضور قلب» و «مراقبه» گفته اند يا عالمان اخلاق در زمينه ي «خويشتنداري» و «منازل کمال» نوشته اند و نيازمند آموختن و تمرين و مداومت است، از اين دسته روش ها به شمار مي روند.
هيجان خواهي
فرد هيجان خواه، بيش از ديگران، در معرض خطرهاي جسمي و روحي است. همه ي انسان هاي سالم، چنانچه ساعت هايي را در سرو صدا گذرانده باشند، در پي فعاليتي مهيج( مثل ورزش) خواهند رفت؛ اما فرد هيجان خواه، با هيچ يک از سطوح متوسط تحريک، به هيجان خوشايند خويش نمي رسد. چنين افرادي، در موقعيت هاي کم تحريک، احساس بي قراري مي کنند و اين بي قراري، آنها را به سوي فعاليت هاي پر خطر يا خطرناک، سوق مي دهد. ورزش هاي سخت( مثل حرکت هاي رزمي و مشت زني) و مسابقات موتورسواري و اتومبيل راني و چتربازي و ... از کارهاي مورد علاقه و تسکين دهنده اين گروه پر انرژي و بي قرار است.
هيجان خواه، هميشه هم موفق به سرگرم کردن خود در يک ورزش منظم يا مسابقه ي دوره اي يا بازيگري در فيلم هاي اکشن و بدلکاري يا رفتن به شهر بازي ( با تونل وحشت و قطار مرگ و..) نمي شوند و چون ناگزير در ميان سايرمردم زندگي مي کنند، با موتورسواري بي قاعده در خيابان ها و رانندگي پرشتاب و پرخطر يا گوش سپردن به موسيقي هاي شلوغ و بلند و ... ناخودآگاه، سعي دارند به هيجان (چه هيجان هاي مثبت مثل شادي و چه منفي مثل ترس) و نيز آرامش پس از آن برسند و اين، در صورت عدم هشياري، زمينه ي افتادن آنها در دام خطراتي چون: اعتياد، لذت هاي نامشروع جنسي، خشونت با والدين و همسر و فرزند و ديگران، هرزگي زباني، قاچاق و تجارت هاي پر خطر، الکل و ... را فراهم مي سازد.
هيجان و تکرار
فرايند آشنا شدن و خو کردن به محرک هاي اطراف، زمينه مهمي براي دست زدن افراد( اعم از هيجان خواهان، عموم جوانان و بلکه همه ي کساني که نيازهاي رواني برآورده نشده دارند) به تجربه هاي جديد برانگيختگي و تحريک رواني و در نتيجه، رسيدن به هيجان است. مصداق بارز اين فرايند، معتادان تفنني هستند که کارشان از سيگار کشيدن گاه گاه، آغاز شده است و به کشيدن ترياک در ميهماني هاي دوستانه و سپس هر روزه و سپس هرويين وسپس تزريق مورفين و ... انجاميده است؛ هوسي که پايان ندارد!
مصداق ديگر خو کردن به محرک هاي اطراف، دخترها و پسرهايي هستند که به دوستي هاي کوتاه خياباني يا عشق هاي داغ و بي وفايي ها و دلزدگي ها سريع، عادت کرده اند و هيچ گاه هم به شادکامي يا همان آرامش و شادي و لذت عميق مورد نظرشان نمي رسند، مگر آن که به شناخت نيازهاي تأمين نشده ي خويش و درمان آنها از طريق خويشتنداري و مهار هيجان ها و بازگشت به الگوهاي اخلاقي و معنابخشي به زندگي و روابط اجتماعي خويش رو بياورند.
ازدواج، اگر در وقت مناسب، با فرد مناسب و به روش مناسب صورت گيرد، زمينه خوبي براي رسيدن به انواع مختلف هيجان هاي مثبت و دسترس داشتن به آنها امکان تکرار آنهاست و نيازهاي فراواني( از ميان سلسله نيازهاي انساني) را برآورده مي سازد.
حرف آخر
منابع:
1. روان شناسي فيزيولوژيک، محمد کريم خداپناهي ، تهران: سمت، 1380، فصل دوازدهم( هيجان).
2. زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ريتا اتکينسون و ديگران، مترجم: محمد تقي براهني و ديگران، تهران: رشد، 1380، ج 1، فصل يازدهم( هيجان ها).
3. بهداشت رواني، اندرو ساپينگتون، مترجم: حميدرضا حسين شاهي، تهران: فراروان، 1379، فصل پنجم( نظريه هاي مربوط به هيجان).
4. روان شناسي شخصيت سالم، آبراهام مزلو، مترجم: شيوان رويگريان، تهران: هدف، 1376، فصل اول( انگيزش و هيجان) و فصل دوم( سلسله مراتب نيازها).
5. هيجان ها، روبرت پلاچيک، مترجم: محمود رمضان زاده، مشهد: آستان قدس رضوي، 1375، فصل دوم( نظريه ها).