پديده عاطفي ـ انساني سیره پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پيش از سخن گفتن از اين جنبه مهم در سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، بهتر آن مي‌بينيم چند نکته زير را يادآور شويم: يکم: عاطفه، بخش مهمي از شخصيت بشري را تشکيل مي‌دهد و واقع‌گرايي، به عنوان مهمترين ويژگي عمومي اسلام، ايجاب مي‌کند آنرا مورد توجه قرار دهيم و در راستاي تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازيم؛ در اينجاست که مي‌بينيم حضرت علي (عليه السلام) در توصيف هماهنگي موجود ميان عوامل تشکيل دهنده
شنبه، 17 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پديده عاطفي ـ انساني سیره پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پديده عاطفي ـ انساني سیره پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پديده عاطفي ـ انساني سیره پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

نويسنده:آيت الله تسخيري




پيش از سخن گفتن از اين جنبه مهم در سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، بهتر آن مي‌بينيم چند نکته زير را يادآور شويم:
يکم: عاطفه، بخش مهمي از شخصيت بشري را تشکيل مي‌دهد و واقع‌گرايي، به عنوان مهمترين ويژگي عمومي اسلام، ايجاب مي‌کند آنرا مورد توجه قرار دهيم و در راستاي تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازيم؛ در اينجاست که مي‌بينيم حضرت علي (عليه السلام) در توصيف هماهنگي موجود ميان عوامل تشکيل دهنده شخصيت انساني يعني عقل، انديشه، عاطفه، حواس و رفتار، مي‌فرمايد: «خردها، راهبر و پيشواي انديشه‌ها و انديشه‌ها، راهبر و پيشواي دل‌ها و دل‌ها، راهبر و پيشواي حواس و حواس، راهبر و پيشواي اندام‌هاي آدمي‌اند.»[1] و بدين ترتيب، ريشه‌هاي رفتار آگاهانه انسان را با دقت بازمي‌گويد.
اسلام در همه اين مراحل، تمامي تلاش و کوشش خود را در جهت پرورش انسان به‌کار مي‌گيرد:
الف ـ عنصر خردورزي غريزي را در انسان مي‌پروراند و او را به تأمل و تدبر و تعقل و استدلال و نظر و امثال آنها، سوق مي‌دهد.
ب ـ بر روش‌هاي منطقي روند خردورزي انگشت مي‌گذارد و از هر شيوه مغاير با گفت‌وگوي سالم و درستي که نتايج آنرا مورد خدشه قرار مي‌دهد، دوري مي‌جويد.
ج ـ عنصر عاطفي را مي‌پروراند و آن‌را با عشق ناب و اصيلي نسبت به پرشکوهترين محبوب يعني پروردگار متعالي که جامع همه گونه کمال مطلق است، سيراب مي‌سازد و عاطفه را به اوج والايي و شکوهش مي‌رساند.
د ـ به شريعت مقدس خود، فطرت گرايي اصيلي را مي‌بخشد که رفتارها را سامان مي‌دهد و نقشه سعادت و خوشبختي آدمي را ترسيم مي‌کند.
ﻫ ـ اراده قوي و آگاهي را پرورش مي‌دهد که فراتر از هر انگيزه عاطفي برافروخته‌اي، اطمينانمان مي‌بخشد که جهت‌گيري عاطفه، جهت‌گيري درستي است و در عين حال آزادي خود در شکل دهي به رفتارها را حفظ مي‌کند و از همين آزادي است که مسئوليت، زاده مي‌شود. ما در شمار آن کسان نيستيم که "اراده" را "عواطف برافروخته" توصيف مي‌کنند وگرنه گرفتار "جبري" مي‌شويم که هم به لحاظ وجداني و هم از نظر شرعي، غيرقابل قبول است. عواطف و احساسات نيز نقش مؤثر خود را بر اراده و رفتار آدمي دارند و هم از اينروست که اسلام به شيوه‌ها و روش‌هاي گوناگون، بر آن انگشت گذارده است؛ از جمله:
1ـ شيوه‌هاي ارشادي مستقيمي که ما را از هواهاي لجام گسيخته و طغياني برحذر مي‌دارند. قرآن کريم مي‌گويد: «أرايت من اتخذ الهه هواه أفانت تکون عليه وکيلا» (سوره فرقان ـ43) (آيا آن کس را ديدي که هواي نفس خود را خداي خويش گرفته است؟ و آيا تو بر او مراقب تواني بود؟)
2ـ شيوه‌هاي غيرمستقيم از جمله استفاده از امثال و داستان‌هايي در ستايش از کساني چون پيامبران که بر هواهاي نفس و اراده خود تسلط يافتند و زمام آن‌را در اختيار خود گرفتند.
3ـ ارايه الگوهاي عملي از رفتار پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ديگر پيشوايان اهل بيت بزرگوار و ياران گرامي آن‌حضرت که در مکتب وي پرورش يافتند .
4ـ فراخواندن مسلمانان به هرچه پرشکوه‌تر و والاتر ساختن عشق خود يعني عشق به خدا، عشق به پيامبر و عشق به اهل بيت پاک و ياران مخلص آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) که تنها در آن‌صورت، عواطف و احساسات در منظومه‌اي پرشکوه و هماهنگ با انديشه و آفريننده کار نيک، سامان مي‌گيرند.
دوم: اين روند تربيتي عواطف و احساسات در پي ريشه‌گيري و تعميق ايمان به خداوند، جامع همه کمالات و نيز پيوند حداکثري انسان با او از يک سو و پروراندن تصور وي از هستي و زندگي با تأکيد بر قرار گرفتن آن‌دو بر اصولي که مهمترين آنها حق، عدالت، عشق و مهر و محبت است و انديشه و عاطفه پس از قرار گرفتن در اين فضا، راه کمال مي‌پويند، از سوي ديگر انجام مي‌پذيرد. سيره پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سنت آن‌حضرت نيز در راستاي ريشه‌اي کردن اين مفاهيم والا و ارايه تجسم عيني برتري از آنها مطرح مي‌شود. براي توضيح بيشتر اشاره‌اي به اين اصول خواهيم داشت:

1ـ حق، راز هستي است

"راغب اصفهاني" در "مفردات" خود ـ با اندکي تصرف ـ مي‌گويد: « حق، مطابقت و سازگاري همچون مطابقت لولاي در با گردش پايدار آنست. حق را بر چند وجه گويند:
وجه نخست: براي پيدايش چيزي به علتي برگرفته از اقتضاي حکمت . لذا خداوند متعال را "حق" مي‌گويند: «ثم ردوا الى الله مولاهم الحق» (سوره انعام ـ62) (سپس به سوي سرور برحقشان، خداوند برگردانده مي‌شوند.)
وجه دوم: براي پديد آورنده به اقتضاي حکمت به‌کار مي‌گيرند، لذاست که گفته مي‌شود: خداوند متعال، همه حق است: «وانه للحق من ربک» (سوره بقره ـ 149) ( و بي‌گمان اين فرمان از سوي پروردگارت، راستين است.)
وجه سوم: از اعتقاد به چيزي مطابق با آنچه که در خود دارد، مثل اينکه بگوييم: اعتقاد و باور ما در رستاخيز و ثواب و ...، حق است: «فهدى الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق» (سوره بقره ـ 213) (... آن‌گاه خداوند به اراده خويش، مؤمنان را در حقيقتي که در آن اختلاف داشتند، رهنمون شد.)
وجه چهارم: براي کرده و گفته واقع طبق آنچه لازم است و به اندازه لازم و در زمان لازم است. مثل اينکه بگوييم: کرده‌ات حق است. «حق القول منى لأملان جهنم» (سوره سجده ـ 13) ( اما گفته من چنين تحقق يافته است که دوزخ را از پريان و آدميان همگي پر خواهم کرد.)[2]
مي‌توان از مجموعه کاربردهاي فوق نتيجه گرفت که "حق" در عبارتي فشرده عبارت از «امر واقع يا واقعي» است.
مراد ما از "واقع" نيز همان موجود متعين در واقعيت عيني يا جهان مستقل از تصور ذهني است؛ مراد از "واقعي" نيز چيزي است که با مقتضيات واقعيت خارجي، مطابقت داشته باشد.
پرشکوه‌ترين تطبيق حق در ذات الهي است؛ زيرا براي فطرت انساني آنچنان آشکار و واضح است که ايمان به آن، ايماني کاملاً بديهي است.
مثلاً انوار خداوند متعال چنان سرواسر هستي را در بر گرفته که در همه چيز، تنها او ديده مي‌شود و لذا همو، حق بي‌ترديد و واقعيت غيرقابل ترديد، جلوه مي‌کند.
آفريده‌ها و تشريعاتي که در قرآن کريم "حق" ناميده شده است، به اعتقاد من صفت حق را از دو وجه زير بدست آورده‌اند:
الف: از اين جهت که واقعيتي (ملموس) هستند، همچنان‌که در اين آيه کريمه ديده مي‌شود: «يوم يقوم الناس بالحق» در اينجا تأکيد بر موارد پنهان بر حسّ آدمي و اعطاي ويژگي حقانيتي است تا بر ايمان به آن، انگشت گذارده شده باشد .
ب: از اين جهت که در چارچوب برنامه کلي خداوند براي جهان هستي پديد آمده و هر جزء آن براي تداوم حرکت هستي ضروري است و در تحقق هدف از آفرينش آن، دخالت دارد؛ همه اشيا اعم از آفريده‌هاي تکويني يا قوانين و احکام تشريعي، در اين بخش قرار مي‌گيرند، خداوند متعال مي‌گويد: «ذلك بان الله نزل الکتاب بالحق» (سوره بقره ـ 176) ( ... بدان رو که خداوند کتاب خود را به حق فرو فرستاده است.)
« وهو الذي خلق السماوات والارض بالحق » (سوره انعام ـ73) ( و اوست که آسمانها و زمين را بدرستي آفريد.)
«والوزن يومئذ الحق» (سوره اعراف ـ 8) ( و سنجش در اين روز، حق است.)
«هو الذي ارسل رسوله بالهدى ودين الحق» (سوره توبه ـ33) ( اوست که پيامبر خود را با رهنمود و دين راستين فرستاد.)
«قل الله يهدى للحق» (سوره يونس ـ 35) (... بگو خداوند به "حق" رهنماست.)
« وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» (سوره والعصر ـ3) (... و يکديگر را به راستي و يکديگر را به شکيبايي اندرز داده‌اند.)

2ـ عدالت در سراسر هستي جاري است

به رغم اينکه بحث‌هاي کلامي و جدال‌هايي که ميان فرقه‌هاي اسلامي جريان داشت، گاه به نتايج معيني مي‌رسيد و در اين ميان گاهي پيروان عدالت و گاهي ديگر با تقويت شبهات، پيروان نفي عدالت پيروز ميدان بودند، آنچه از نظر فرد مسلمان در آن ترديدي نيست اينکه عدالت ـ به هرکدام از معاني آن ـ با عدل الهي و با همان مفهومي که قرآن کريم گفته، آغاز مي‌شود و در يکايک ذرّات هستي نمود عيني و عملي پيدا مي‌کند.
نتيجه آنکه عدالت کلي در اعتقادات مسلمانان، نيرويي ديگر و عامل معنوي قدرتمندي است که به سود مسئله عدالت در هستي دخالت مي‌کند و در برابر، ظلم و ستم و صرفنظر از عوامل ديگر، عامل فنا و زوال بشمار مي‌رود.
اين فشرده، ديدگاه کلي مسلمانان نسبت به اين مسئله است و در اينجا، فرصت و مجال پرداختن بيشتربه اين موضوع فراهم نيست؛ اجازه دهيد نگاهي به آيات زير بيندازيم: «وامرت لأعدل بينکم» (سوره شوري ـ 15) (... و فرمان يافته‌ام که ميان شما دادگري ورزم.)
«ان الله يامر بالعدل والاحسان» (سوره نحل ـ 90) ( براستي خداوند به دادگري و نيکي کردن و ... فرمان مي‌دهد.)
«وتمت کلمت ربك صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته» (سوره انعام ـ 115) ( و سخن پروردگارت، به راستي و دادگري کامل شد، هيچ دگرگون کننده‌اي براي سخنان وي نيست.)
«ولاظلمناهم و لکن ظلموا» (سوره هود ـ101) ( و ما به آنان ستم نکرديم که خود به خويش ستم کردند.)
«قال ومن ذريتي قال لا ينال عهدى الظالمين» (سوره بقره ـ124)( ابراهيم گفت: و از فرزندانم چه کسي را؟ فرمود: پيمان من به ستمکاران نمي‌رسد.)
«فتلك بيوتهم خاوية بما ظلموا» (سوره نمل ـ52) ( و اين خانه‌هاي فروريخته و خالي آنهاست براي ستمي که روا داشتند.)
«ان الله لايظلم مثقال ذرّة» (سوره نساء ـ40) (خداوند همسنگ ذره‌اي ستم نمي‌ورزد.)
«ووجدوا ما عملوا حاضراً ولا يظلم ربک احداً» (سوره کهف ـ 49) (... و آنچه کرده‌اند پيش چشم مى‌يابند و پروردگارت به هيچ کس ستم نمى‌ورزد.)
«ونضع الموازين القسط ليوم القيامة فلاتظلم نفس شيئا» (سوره انبياء ـ47) ( و روز رستاخيز ترازوهاى دادگرى را به کارمى‌نهيم، آن‌گاه برهيچ کس ستمى نخواهد رفت...)
« لا ظلم اليوم» (سوره غافر ـ 17) ( ... امروز هيچ ستمي در کار نيست.)

3ـ عشق، چارچوب پيوند بخش‌هاي گوناگون هستي

فرد مسلمان در پرتو قرآن کريم بر اين باور است که چارچوب کلي مهربان و پرعطوفتي سرواسر جهان هستي را در بر مي‌گيرد و همه انواع آن‌را شامل مي‌شود؛ روابط ميان آفريدگار و آفريده‌هايش در چارچوبي از عشق و محبت است، روح روابط ميان آفريده‌هاي هم هدف و مؤدب به آداب آسمان نيز عشق و محبت است، روابط ميان مؤمنان در جهان هستي و ميان اجزاي مختلف جهان هستي با يکديگر که از شعور انساني نيز برخوردار نيستند، علاقه‌اي محبت‌آميز، عاشقانه و دو جانبه است.
دلايل و توجيه‌هاي اين عشق نيز در پرتو اعتقادات اسلامي و آموزه‌هاي قرآني، کاملاً روشن و آشکار است؛ حال اگر از روابط دوستانه و عاشقانه‌اي که ميان انسان و پروردگارش وجود دارد، آغاز کنيم متوجه وجود پرشکوه‌ترين پيوند عاشقانه‌اي مي‌شويم که مرتبه آن از عشقي مصلحتي و در عين حال سرشار از سوي انسان تا عشقي خالص و آگاهانه و گوياي اوج اين معناي والا از سوي اوصيا و بندگان مخلص خدا، متفاوت است.
اسلام از اين خاصيت يا ويژگي برخوردار است که همه چيز را ساده شروع مي‌کند؛ از جمله همين رابطه عاشقانه و دوستانه را ابتدا بر پايه شالوده‌اي مصلحت آميز در نظر مي‌گيرد و آن‌گاه آن‌را ارتقاء مي‌بخشد و بخشي از وجود انسانيش مي‌سازد و به صورت انگيزه‌اي دروني در کنترل رفتار و رهنموني وي به سود مسئله انساني، در مي‌آورد. ولي عشق و دوستي که از سوي حق تعالي است، هرچند در دل مؤمنان ساده، همان پژواکها و تصورات بشري عشق ميان موجودات را تداعي مي‌کند، در واقع شيوه‌اي بياني از رحمت و عطاي الهي و حجم فزاينده‌اي از مهرباني و بخشندگي او را نشان مي‌دهد، من مطمئن هستم که آن تصوّر يا برداشت نخست در نگاه اول حتي نزد عميق‌ترين مؤمنان به خداوند متعال نيز وجود دارد که اين هم به نوبه خود مطلوب و مورد نظر است؛ چرا که عشق، به يک معنا شور و شوق و اشتياق و آتش است و آيات قرآني همواره بر روند ايجاد انفعال و برانگيختن احساسات و عواطف نسبت به خداوند عزوجل و به شيوه‌هاي مختلف از جمله انگيزه‌هاي برخاسته از اين تصور که خداوند متعال سايه محبت خود را بر سر انسان عابد مي‌افکند، انگشت گذارده‌اند. خواننده ارجمند خود و با مراجعه به وجدان حاضر خود در چنين مواردي، مي‌تواند نسبت به اين امر اطمينان حاصل نمايد.
متون اسلامي، ثابت کننده وجود پيوند عاشقانه‌ ميان بخش‌هاي گوناگون مؤمنان آگاه ازجمله، نيکوکاران، توبه کنندگان، پاکان،پرهيزکاران، شکيبايان، توکل کنندگان، دادورزان، کساني که همچون بنايي مستحکم در راه او به جنگ مي‌پردازند، است؛ متون اسلامي، ثابت کننده حضور عشق ميان افراد مؤمن نسبت به يکديگر است: «...يحبون من هاجر اليهم ولا يجدون في صدورهم حاجة مما اوتوا» (سوره حشر ـ9) (... کساني را که به سوي آنان هجرت کرده‌اند، دوست مي‌دارند و در دل از آنچه بديشان داده‌اند، نيازي ندارند...)
متون اسلامي ـ آيات و احاديث ـ ميان انسان و طبيعت و در پي احساس انسان مبني بر اينکه طبيعت در خدمت او و براي مصلحت اوست و در پي احساس اينکه دست عنايت الهي، زمين و محصولات آن را تبرک بخشيده است، رابطه عاشقانه و دوستي برقرار کرده است.
از پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که به‌نگام بازگشت از غزوه تبوک و زماني که به آستانه مدينه رسيد، فرمود: « اين "طابة" است و اين‌هم کوه "احد" که ما را دوست دارد و ما نيز آن‌را دوست داريم.»[3]
همچنان‌که همو اين عشق را چنين بيان کرده است: « عشق و دوستي وطن، از ايمان است.»[4] و بدين ترتيب به يکي از پرشکوه‌ترين حلقه‌هاي اين عشق مي‌رسيم که قرآن کريم آن‌را، همتراز مزد رسالت اسلام و تلاش‌هاي آن‌حضرت در خدمت به اين امت در نظر گرفته و حلقه وصل امت ـ همه امت ـ با اهل بيت آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) و خانداني است که شايسته‌ترين افراد براي رهبري امت را تشکيل مي‌دهند و در واقع کشتي نجات و قرارگاه و ساحل امان جهانيان بشمار مي‌روند: «قل لا اسالکم عليه اجرا الا المودة في القربى» (سوره شوري ـ23) ( بگو: براي اين رسالت، از شما مزدي نمي‌خواهم جز دوستداري خويشاوندان خود را.)
و سرانجام به کوچکترين حلقه آن يعني مودت و دوستي موجود ميان زن و شوهر مي‌رسيم: «وجعل بينکم مودة ورحمة » (سوره روم ـ21) (... و ميان شما دلبستگي پايدار و مهر پديد آورد.)
متون اسلامي (آيات و احاديث)، گوياي جنبه‌هاي منفي و در تکميل متون مثبت آمده‌اند؛ اين دسته از متون، گاه از گسست رابطه دوستي و محبت ميان خدا و بندگاني که خارج از فرمان خداوند قرار گرفته‌اند از جمله تجاوزکاران، کافران، ستمکاران، خودپسندان و خويشتن ستايان، خائنان و گناه‌کاران، مفسدان، خائنان، متکبّران و سرخوشان و گاهي ديگر از گسست اين رابطه ميان افراد و انسان‌هايي که از هويت الهي پيروي مي‌کنند، از يک سو و افراد و کساني که شيطان پاي ايشان را به راه کفر لغزانده است از سوي ديگر، سخن به‌ميان مي‌آورند: «لا تجد قوما يومنون بالله واليوم الآخر يوادون من حاد الله ورسوله» (سوره مجادله ـ 22) (گروهي را نمي‌يابي که با ايمان به خداوند و روز واپسين، با کساني که با خداوند و پيامبرش مخالفت ورزيده‌اند دوستي ورزند.)

نتيجه‌گيري

از مجموعه آنچه بيان شد اين نتيجه را مي‌گيريم:
«مسلمان براين باور است که او در جهاني ازعشق و دوستي متقابل، زندگي مي‌کند.» اين باور تأثير بسزايي در ايجاد اميد در دل انسان به‌جاي مي‌گذارد؛ اميدي سازنده و سوق دهنده به خوشبختي و سعادت او.
گو اينکه در اينجا اعتراف مي‌کنيم که ما آنچنان‌که بايد و شايد به موضوع نپرداخته‌ايم ولي خاطرنشان مي‌سازيم که بيش از آن حدّي که مسئله را برايمان روشن سازد و تصويري را که در پي ترسيم و ارايه آنيم توضيح دهد، به اين موضوع نخواهيم پرداخت.

4ـ رحمت و عطوفت؛ خاستگاه کل هستي

اين بخش، گوياي پرشکوه‌ترين بخش و بيانگر راز و رمز عقيده اسلامي است. رواياتي وارد شده که تأکيد دارند تمامي قرآن در سوره فاتحه، خلاصه شده است و سوره فاتحه نيز در بسم الله الرحمن الرحيم، فشرده شده است ... به نظر ما و بنابر تحليلي که از اين معنا داريم، اين روايات حاکي از آنند که سوره فاتحه به اين دليل روح قرآن تلقي شده که حاوي اجمالي اصول و شالوده‌هاي اعتقادات اسلامي است و قرآن از هر آنچه که صحبت به‌ميان آورده، آن‌را در چارچوبي عقيدتي قرار داده است.
حال اگر به مرحله دوم منتقل شويم، خواهيم ديد که "بسم الله الرحمن الرحيم" نيز خود روح و اساس و شالوده عقيده اسلامي را تشکيل مي‌دهد؛ زيرا بر اين نکته انگشت گذارده که همه چيز در جهان هستي از نام خداوند متعال ـ در وهله نخست ـ و از چارچوبي که اين خاستگاه از آن برخاسته است ـ در وهله آخر ـ نشئت پذيرفته است. خاستگاه [همه چيز]، "بسم الله" و موجب آن، رحمت بي‌پايان است.
ما اين حقيقت را همسو با جاهاي مختلف قرآن کريم مي‌يابيم که بيانگر يکي از مظاهر کمال در ذات پروردگار احديت است و باعث شده باور پايداري را نزد مسلمانان ايجاد کند مبني بر اينکه او از سرچشمه رحمت نشئت گرفته و به جهان رحمت، رهسپار شده و در کنف حمايت اين رحمت ـ که بسياري از موارد احتمالاً انحرافي در رفتارش را ناديده مي‌گيرد و مي‌بخشايد ـ حرکت مي‌کند. در بررسي آثار دعا ـ در دعاهايي که از امامان نقل شده است ـ بسياري از شيوه‌هاي تربيتي ـ عقيدتي که بر اين جنبه انگشت مي‌گذارند، برخورد مي‌کنيم.
در قرآن کريم نيز آيات کريمه فراواني را مي‌يابيم که صفت عزت و کبريايي خداوندي را با رحمت و عطوفتش، قرين مي‌سازند و به عبارت زير، پايان مي‌يابند: «انه هو العزيز الرحيم» (سوره دخان ـ 42) (اوست که پيروز بخشاينده است.)
«خير الراحمين» (بهترين بخشندگان) يا: «کتب على نفسه الرحمة» (سوره انعام ـ 12) (که بر خويش بخشايش را برگمارده است.) و يا: «وربك الغنى ذوالرحمة» (سوره انعام ـ133) (و پروردگار تو بي‌نياز داراي بخشايش است.) و نيز اين آيات شريفه: « فقد جاءکم بينة من ربکم وهدى ورحمة» (سوره انعام ـ 157)( براستي برهاني از پروردگارتان و رهنمود و بخشايشي به شما رسيده است.)
«ان رحمة الله قريب من المحسنين» (سوره اعراف ـ 56) (... که بخشايش خداوند به نيکوکاران نزديکتر است.)
« فانظر الى آثار رحمة الله کيف يحيي الارض بعد موتها » (سوره روم ـ 50) (باري به آثار مهر خداوند بنگر که چگونه زمين را پس از مردن آن، زنده مي‌دارد.)
«قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله» (سوره زمر ـ53) (بگواي بندگان من که با خويش گزافکاري کرده‌ايد، ازبخشايش خداوند نااميد نباشيد.)
«الرحمن على العرش استوى» (سوره طه ـ 5) (خداوند بخشنده، بر اورنگ فرمانفرمايي جهان، استيلا دارد.)
و حتي در سخت‌ترين و هراسناک‌ترين مواضع نيز ويژگي و صفت بخشندگي، مطرح مي‌شود: «وخشعت الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همساً» (سوره طه ـ 108) (... و صداها در برابر خداوند بخشنده فرو مي‌افتند چنان که جز نواي آدمي از نفس‌ها، نمي‌شنوي.)
و بدين ترتيب، مسلمانان علاوه بر دو عنصر حق و عدالت ـ که بيش از هر چيز به معناي تعادل و توازن هستند، به دو عنصر ديگر يعني عشق و بخشندگي که به مفهوم نيکي فزاينده و دهش بيش از شايستگي است نيز ايمان دارند.
و اين چنين، با قوانين اساسي حاکم بر جهان هستي آشنا مي‌شويم: حق، عدالت، عشق (دوستي) و بخشندگي.
اسلام، پيامبر گرامي‌اش را به عنوان الگوي شايسته‌اي از اين حقايق ارايه داده و سنت و سيرت وي نيز همين اصول والا را در دل‌ها تعميق بخشيده است.

پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، بزرگترين نمود اين مفاهيم

اگر نگاهي به سيره و سنت آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) بيندازيم، آن‌را آشکارا تجلي بخش اين حقايق يعني حق، عدالت، عشق و رحمت و او را به‌حق کامل کننده اخلاق والا (مکارم الاخلاق) و رحمتي هديه شده به بشريت، خواهيم ديد.
اين همان نکته‌اي است که طي عناوين و روايات آتي، مطرح خواهيم ساخت و لي پيش از طرح آنها، بهتر آن ديديم که فرازهايي از نهج البلاغه را خاطرنشان سازيم که حضرت علي (ع) طي آنها، استاد، معلم، پيامبر و محبوب خويش، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به باشکوه‌ترين اوصاف، وصف مي‌کند و مي‌گويد: «خداوند سبحان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را مبعوث گرداند تا وعده خود را تحقق بخشيده و نبوتش را به پايان رسانده باشد؛ در مورد او از پيامبران گذشته عهد گرفته و ويژگي‌هايش که در کتب پيامبران گذشته قيد شده و مژده‌اش را داده بودند، مشهور بود.»[5] و درباره‌اش مي‌فرمايد: « فرمانت را چنان‌که شايد و بايد بجاي آورد و براي خشنوديت بيش از هرکس کوشش و شتاب کرد . در راهنمايي مردم دمي از پاي ننشست و هيچ‌گاه دستخوش سستي و زبوني نگشت؛ وحي و پيامت را از اين و آن ننهفت و پيمانت را از دل و جان پذيرفت؛ در اجراي دستورهايت پافشاري ورزيد تا آنجا که درون‌ها با پرتو آيينت روشن گرديد. راز آفرينش و هستي را به همه بياموخت و با فروغ تابناکش تاريکي‌هاي زندگي را برافروخت . آنان که در منجلاب فتنه و آشوب فرو رفته بودند، رو آمدند و آرام شدند و کساني که در ناداني غوطه مي‌خوردند، رهايي يافتند.»[6]
و در توصيف رفتارش مي‌فرمايد: «روشش ايستادگي و پايداري است و شيوه‌اش راهنمايي ونيکوکاري است،سخنش برنده و رساست و فرمانش روان و دادآساست.»[7]
و درباره‌اش (صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «آن‌حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) در پند و اندرز نيکو، پافشاري زياد کرد و به اين روش ادامه داد و همگان را به عقل و حکمت و پند نيکو فراخواند.»[8]
و نيز مي‌فرمايد: «... تا اينکه خداوند محمد صلي الله عليه و آله را به پيامبري فرستاد و گواهينامه همه را به دست وي داد و او را فرمود که نيکوکاران را به پاس کردارشان مژده پاداش دهد و بدسگالان کج رفتار را از عذابش بترسند. در کودکي بهترين آفريدگان و در کهولت گرامي‌ترين همه مي‌نمود و سرشتش پاک‌تر از ديگر پاکان و بخششهايش بي سروصدا و بيش از آرزوي خواستاران بود.»[9]
و در جاي ديگر درباره آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «... برنامه زندگيش نيکوکاري است و آرزويش مرگ آميخته با رستگاري است، دنيا را جاي رنج بردن مي‌داند و قيامت را دادگاه و جاي حساب پس دادن و بهشت را پاداش خود و پاکان ديگر مي‌خواند .... باري اين فرستاده آزاده با پيدايش خود، مايهء نعمت و خوشي و آسايش آفريدگان گرديد.»[10]
و نيز مي‌فرمايد: « پزشکي دانا و آزموده مرهم‌هايش را فراهم آورد ونيشتر و ابزارهاي ديگرش را چنان‌که شايد و بايد آماده کرد و آنها را بر دل‌هاي کور و گوش‌هاي کر و زبان‌هاي لال نهاد.»[11]
« و محمد همانا بنده و فرستاده و برگزيده پاک اوست، فضل و بزرگواريش را به سنجش نشايد درآورد و نبودش را هيچ چيز جبران نتوان کرد، اين مرز و بوم پس از گمراهي و تاريکي به پرتو او روشن گشت و ناداني همگاني و جفاکاري و نابساماني از آن رخت بربست...»[12]
«او صلي الله عليه و آله و سلم بر روي زمين مي‌نشست و مي‌خورد و چون بنده، دو زانو روي زمين مي‌نشست و با دست خود، کفشش را وصله پينه مي‌کرد و پارگي‌هاي پيراهنش را مي‌دوخت . بر خر برهنه و بي‌پالان سوار مي‌شد و يک‌نفر ديگر را هم پشت سر خود مي‌نشاند.»[13]
«... خاتم پيامبران و امين وحي يزدان و مژده دهنده بخشش‌هاي او به نيکان و برحذرکننده تبهکاران از کيفرهايش در آن جهان.»[14]
زيباتر و پرشکوه‌تر از اين توصيف‌ها چيزي نمي‌توان يافت، همچنان‌که نمي‌توان هيچ‌کدام را بر ديگري ترجيح داد. اينک تنها برخي روايات در اين گستره را يادآور شده با توضيحي کوتاه و در مجموعه‌هايي با عناوين زير به عنوان نمودهاي کلي در زندگي آن‌حضرت، خاطرنشان مي‌سازم.

يکم: رحمت و عطوفت سنتي عام و با همگان

1ـ از آنحضرت روايت شده که فرمود: « وقتي خداوند، خلق را آفريد، در کتابش ـ که نزد او بر فراز عرش است ـ نوشت که رحمت و عطوفتم بيش از خشم من است.»[15] که مفهومي رايج در دعاهاي روايت شده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) است.
2ـ و از آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) روايت شده که فرمود: « خداوند در روزي که آسمان‌ها و زمين را آفريد، يکصد رحمت را نيز آفريد که هر يک در لايه‌اي ميان آسمان و زمين است و از آن ميان رحمتي را براي زمين قرار داد که از آن، مادر بر فرزندش و نيز درندگان و پرندگان نسبت به يکديگر، رحمت مي‌آورند و روز رستاخيز که فرا رسد، آنرا با اين رحمت، کامل مي‌کند.»[16] و اين سنتي تکويني است و تشريع نيز هم ارز و هم‌سنگ با تکوين قرار دارد.
3ـ به نقل از ابن مسعود: « چنانست که پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را مي‌بينيم که داستان پيامبري را نقل مي‌کرد که قومش او را زدند و او در حالي که خون از چهره خود پاک مي‌کرد مي‌گفت: « پروردگارا! قوم مرا بيامرز که آنها نمي‌دانند»[17]؛ اين همان رحمت و عطوفتي است که حتي کافران متجاوز به ساحت پيامبر را در برمي‌گيرد.
4ـ "جابر بن سمرة" روايت کرده، مي‌گويد: « همراه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز نخست را به‌جاي آوردم، آن‌گاه آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد خانواده‌اش رفت، با او همراه شدم، دو فرزندش او را پذيرا شدند، در اين‌حال گونه‌هاي آن‌دو را يک به يک، دست نوازش کشيد. مي‌گويد: دست بر گونه من نيز کشيد و من در دستان او نسيم يا بويي [حس كردم] گويي دست خود را از کيسه چرمين عطاري، در آورده است.»[18]
5 ـ حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «مؤمنان را مي‌بيني که در محبت و مهرورزي نسبت به يکديگر، چون يک پيکرند که چو عضوي به درد آورد روزگار ـ دگر عضوها را نماند قرار.»[19] و اين‌گونه، مستحکم‌ترين و جالب‌ترين روابط محبت آميز مؤمنان برقرار مي‌گردد.
6ـ و نيز مي‌فرمايد (صلی الله علیه و آله و سلم) : « اگر کسي براي مردم نماز خواند [امامت کرد]، چندان به‌درازا نکشاند که در ميان آنها آدم ناتوان، بيمار يا سالخورده وجود دارد و اگر کسي به تنهايي نماز گذارد، هرچقدر خواست به‌درازا کشاند.»[20]
7ـ و "مالک بن الحويرث" روايت کرده، مي‌گويد: « ما که تني چند از جوانان هم سن وسال بوديم به حضور پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسيديم و مدت بيست شب نزد ايشان مانديم. آن‌حضرت گمان کرد دلمان براي خانواده‌مان تنگ شده است؛ از خانواده‌هاي ما جويا شد و هريک برايش گفتيم و او بسيار پر مهر و محبت بود و فرمود: نزد خانواده‌هاي خود بازگرديد و به آنان [آموزه‌هاي اسلام را] بياموزيد و همچنان‌که مرا در حال نماز ديديد، نماز بگذاريد و وقتي هنگام نماز فرا رسيد، يکي از شما به اذان بايستد و سپس بزرگترين شما، امامت نماز را بر عهده گيرد.»[21]
8 ـ «اسيران را به حضور پيامبر آوردند، در ميان آنها زني بود که پستان پر از شيري داشت و هرگاه کودکي در ميان اسيران مي‌ديد او را به شکم مي‌چسباند و شير مي‌داد. پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آيا به نظر شما، اين زن کودک خود را به آتش انداخته است؟ صحابه (رض) گفتند: نه و او مي‌تواند اين‌کار را نکند، حضرت فرمود: خداوند نسبت به بندگانش از اين زن به فرزندش، مهربانتر است.»[22]
9ـ در پي ماجراهاي "احد"، فرشتگان، آن‌حضرت را پيام دادند که اگر خواسته باشد، نفرينش بر دشمنان کارساز مي‌گردد . حضرت فرمود: « نه، فقط مي‌خواهم که خداوند از ميان آنان کساني را به دنيا آورد که تنها خداي را پرستش کند و کسي را شريک وي قرار ندهد.»[23]
10ـ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « در حالي که سگي چنان از تشنگي له له مي‌زد که در حال تلف شدن بود، دل يکي از روسپيان بني اسراييل به‌حالش سوخت و آن‌را آب داد و با اين‌کار آمرزيده شد.»[24]
11ـ "اسامة بن زيد" روايت کرده مي‌گويد: « پيامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا مي‌گرفت و بر روي پايش مي‌نشاند و حسن بن علي[ع] را روي پاي ديگرش مي‌نشاند و سپس هر دو پا را به‌هم نزديک کرده، مي‌فرمود: «پروردگارا بر آنان رحمت آور که من نيز با آنان مهرباني مي‌کنم.»[25]
12ـ آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جنازه‌اي نماز گذارد و فرمود: « خداوندا او را بيامرز و بر وي رحمت آور.»[26]
13ـ مي‌فرمود: « من، "محمد" و "احمد" و ...، "گردآورنده" و "پيامبر توبه" و "پيامبر رحمتم".»[27]
14ـ نيز فرمود: «خداي رحمت کند کسي را که در خريد و فروش و داوري، روادار باشد.»[28]
15ـ فرمود (صلی الله علیه و آله و سلم) : « خداوند کسي را که به مردم رحم نمي‌کند، رحم نمي‌نمايد.»[29]
16ـ به آن حضرت گفتند: «اي رسول خدا! مشرکان را نفرين کن، فرمود: «من نفرين کننده مبعوث نشده‌ام بلکه رحمتي براي جهانيان هستم.»[30]
و بدين‌گونه است که رحمت و عطوفت اسلامي شامل همه خلق و حتي همه جهان هستي مي‌شود و اين هماني است که از عبارت "بسم الله الرحمن الرحيم" در قرآن مجيد و در پي حديث مربوط به سرآغازي همه چيز به‌نام خدا و توصيف خداوند متعال به رحمن و رحيم (بخشنده و مهربان) مي‌توان فهميد؛ اين رحمت و عطوفت شامل کافران متجاوز هم مي‌شود و همه روابط اجتماعي اسلامي ميان مؤمنان را در بر مي‌گيرد و بر فرزندان و جوانان جاري مي‌شود و حيوانات را نيز شامل مي‌گردد و بنابراين دربر گيرنده همه چيز است و مسلمان آگاه، در واقع انساني است که نسبت به همه چيز [ و همه کس]، رحيم و مهربان است.

دوم: احسان و ايثار، نمودهاي رحمت

با نگاهي به سنت و سيرت پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) [احسان وايثار] به گستردگي رحمت و عطوفت گسترده‌اند؛ با نگاهي به مجموعه احاديث زير، اين امر روشن‌تر مي‌گردد:
1ـ پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « نيکي کردن به هر انسان يا حيوان زنده‌اي، اجري دارد.» و امام زين العابدين (عليه السلام) با استناد به همين حديث، اطعام گروهي از خوارج يعني "حروري‌ها" را ـ که دشمنان سرسخت اهل بيت (عليهم السلام) بشمار مي‌رفتند ـ جايز دانست.[31]
2ـ پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: « هرکارنيکي، صدقه است.»[32]
3ـ به نقل از ابوذر (رضوان الله تعالي عليه) روايت شده که مي‌گويد: پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: «هيچ کار نيکي را دست کم مگيريد ولو اينکه با برادر خود، با روي گشاده روبرو شويد.»[33]
4ـ فرمود (صلی الله علیه و آله و سلم) : « مسلمان برادر مسلمان است؛ او را ستم نمي‌کند و رهايش نمي‌سازد و هرکس به‌دنبال برآوردن نيازهاي برادرش بود، خداوند نيازهايش را برطرف مي‌سازد و هرکس گرهي از کار مسلماني بگشايد خداوند در روز قيامت گره‌اي از گره‌هاي قيامت را برايش مي‌گشايد و هرکس مسلماني را پوشش دهد، خداوند در روز قيامت او را مي‌پوشاند.»[34]
5 ـ آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مؤمن آيينه مؤمن است؛ مؤمن برادر مؤمن است، هواي او را دارد و در غيابش از وي دفاع مي‌کند.»[35]
6ـ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « "اشعري‌ها" هرگاه بيوه شوند يا خوراک خانواده‌هاي آنها کاستي گيرد، هر آنچه را دارند يکجا گرد مي‌آورند و سپس با پيمانه‌اي واحد، آن‌را ميان خود به طور برابر تقسيم مي‌کنند؛ آنها از من و من از آنهايم.»[36]
7ـ مي‌فرمايد(صلی الله علیه و آله و سلم) : « غذاي دو نفر براي سه نفر و غذاي سه نفر براي چهار نفر بسنده است.»[37]
8 ـ فرمود(صلی الله علیه و آله و سلم) : « چهل خصلت است که برترين آنها هديه کردن بز [براي استفاده از شير آن] است، هرکس به اميد رسيدن به ثواب آن يکي از خصلت‌ها را دارا باشد، خداوند او را وارد بهشت مي‌گرداند.»[38]
9ـ آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آنهايي که به کار بيوه‌زنان و مستمندان رسيدگي کنند، همچون مجاهدان راه خدايند.»[39]
10ـ فرمود(صلی الله علیه و آله و سلم) : «بندگان شما، برادران شمايند.»[40]
11ـ فرمود(صلی الله علیه و آله و سلم) : «هرکس خوش دارد خداوند در هنگامه روز قيامت به ياريش بشتابد، گره از کار کسي بگشايد.»[41]
بدين ترتيب، مسلمان پيرو پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ، تبديل به بشري نيکوکار مي‌گردد و به هر انسان يا حيوان زنده‌اي نيکي مي‌کند و به هرکار نيکي هرچند کوچک يا اندک اقدام مي‌نمايد و با خوشي‌ها و ناخوشي‌هاي برادرش زندگي مي‌کند و به او چون آينه‌اي براي خود، مي‌نگرد و همچون "اشعري‌ها"، نان خود را با ديگران تقسيم مي‌کند و به داد بيوه زنان و مستمندان مي‌رسد؛ پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز خود چنين بود و در اوج اين صفات، قرار داشت.

سوم ـ برخي صفات آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) : بزرگداشت، بخشش، سخن نيکو، مدارا و خوش گماني

اينها همه نمودهايي از عاطفه و محبت و مهر پيامبري‌اند. با هم نگاهي به اين احاديث شريف مي‌اندازيم:
1ـ از امام جعفرصادق (ع) از جابربن عبدالله (رض) روايت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در عرفه، طي سخنراني براي مردم، فرمود: « خون و مال شما چون حرمت اين روز و اين ماه و اين مکان، بر شما حرام است.»[42]
2ـ در روايت ديگري، در همين مقام، فرمود(صلی الله علیه و آله و سلم) : « در مورد زنان خويش، از خداي بترسيد که شما آنان‌را با امان الهي گرفتيد و به نام خدا، حلالتان گشتند.»[43]
3ـ فرمود(صلی الله علیه و آله و سلم) : « در مورد زنان سفارش به نيکي کنيد.»[44]
4ـ فرمود(صلی الله علیه و آله و سلم) : « هرکس هم پيماني را بکشد، بوي بهشت را نخواهد شنيد، بوي بهشت از فاصله چهل سال شنيده مي‌شود.»[45]
5 ـ آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به رزمندگان سفارش مي‌فرمود: « بجنگيد ولي خيانت مکنيد، زياده روي نکنيد، [کشته‌ها را] قطعه قطعه نکنيد و نوزادان را نکشيد.»[46]
6ـ آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) به "أبوهريره" فرمود: «سلام را آشکار کن و سخنت را نيکو گردان و صله رحم به‌جاي آور و شب‌ها پيامبر نگام که مردم خوابند، نماز به‌جاي آور که وارد بهشت خواهي شد.»[47]
7ـ پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «سخن نرم، صدقه است.»[48]
8 ـ پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ما در برابر گروهي خندانيم ولي در دل، آنان‌را نفرين مي‌کنيم .»[49]
9ـ پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « مداراي با مردم، صدقه است.»[50]
بدينگونه است که مي‌بينيم آن‌حضرت به بزرگداشت انسان ـ هر که باشد ـ فرامي‌خواند و ميان مؤمنان احترام و سلام و امان مي‌گستراند و در مورد زنان سفارش به نيکي مي‌نمايد و فرمان مي‌دهد تا حقوق هم‌پيمانان رعايت گردد و آداب انساني جنگ رعايت شود و صفات والايي چون صلح دو جانبه، سخنان نيکو، صله رحم و نماز خاشعانه در دل شب و سخن نرم و سرانجام مدارا با کساني که از آنان بدشان مي‌آيد، در جامعه اسلامي، گسترش پيدا کند که امروزه، بيش از هر زمان به اين‌ها نياز داريم.

چهارم: پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در لحظات دشوار، از عواطف انساني ياري مي‌جست

در نگاهي به رفتار و منش پيامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌بينيم که آن‌حضرت سرشار از عاطفه و مهر و مشارکت دهي ياران در همه کارها و برانگيختن شور و نشاط آنهاست، به‌گونه‌اي که در پي اين برخورد پيامبر، دشواري‌هاي راه را به‌فراموشي مي‌سپارند و به سمت فداکاري وايثار، کشانده مي‌شوند، خليفه سوم، "عثمان بن عفان"، دراين باره مي‌گويد: « به‌خدا سوگند که ما در سفر و حضر با پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه بوديم، او از بيماران ما عيادت مي‌فرمود، جنازه‌هاي ما را تشييع مي‌کرد، همراه ما در جنگ‌ها شرکت مي‌کرد و با کم و زيادمان مي‌ساخت و شريک مي‌شد.»[51]
و در روايتي از امام صادق (ع) آمده است: «مستمندان و بينوايان، شبﻫا در مسجد مي‌ماندند، يک شب آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد و در کنار منبر با ايشان از ظرف مخصوص افطار خود افطار کرد و تعداد سي نفر مرد از آن [ظرف] افطار کردند و سپس به نزد همسرانش رفت و آنها نيز سير شدند.»[52]
آن‌حضرت با ياران خود در کار کندن خندق به کارهاي سختي مي‌پرداخت که اي بسا يکي از عوارض آن، گرسنگي شديد بود.
از امام رضا عليه‌السلام از پدران آن‌حضرت به نقل از اميرالمؤمنين علي(عليهم السلام) روايت شده که مي‌فرمايد: « و در کندن خندق، همراه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوديم که حضرت فاطمه همراه با تکه‌اي نان حاضر شد و آن‌را به پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله وسلم) داد، حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اين تکه نان براي چيست؟ حضرت فاطمه گفت: يک قرص نان براي حسن و قرصي ديگر براي حسين پختم و اين تکه را براي شما آوردم، پيامبر فرمود: «اي فاطمه اين نخستين خوراکي است که از سه روز پيش، وارد شکم پدرت شده است.»[53]
پرشکوه‌ترين جنبه رفتار آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) ، اين بود که ايشان، در مواقع حساس برخوردي عقيدتي ـ عاطفي داشت و همه را به وجد مي‌آورد و شور و هيجاني در دلها ايجاد مي‌کرد و آنانرا به فداکاري و ايثار، سوق مي‌داد.
حضرت علي (عليه السلام) آنچنان‌که در "نهج البلاغه" آمده است، مي‌فرمايد: « با رسول خدا ـ که آفرين بر او و تبارش باد ـ روانه کارزار مي‌گشتيم و در راه حق، پدران و برادران و عموهايمان را مي‌کشتيم. اين رفتار ايمان و فرمانبرداري و پايداري ما را بيشتر نشان مي‌داد و بردباريمان را در برابر رنج و تلاشمان در جهاد با بدکيشان، مي‌افزايد . هريک از ما مردانه به حريف خود مي‌تاخت و دليرانه با آن گمراه، به نبرد مي‌پرداخت و مي‌کوشيد به او دست يازد و از جام مرگ سيرابش سازد؛ در اين گير و دار، گاهي حريف را از پا در مي‌آورديم و گاهي از او شکست مي‌خوريم چون پروردگار استواري ما را بديد و درستکاريمان را بسنجيد دشمن را خوار و ما را پيروز گردانيد.»[54]
ما بر دو صحنه از اين صحنه‌ها به عنوان دو نمونه بسيار جالب ـ که البته همه صحنه‌ها و مواضع آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) جالب و پرشکوهند ـ انگشت مي‌گذاريم:

صحنه اول: "حمراء الاسد"

در تاريخ آمده که قريش، در پي کشتار و شکستي که در جنگ احد بر لشکريان اسلام تحميل کردند، سرخوش از اين پيروزي، صحنه نبرد را ترک گفتند و هنگامي که به‌جايي به نام "الروحاء" رسيدند، متوجه شدند و در واقع برخي شياطين چنين القا کردند که قادر نيستند از اين پيروزي، آ‌ن‌گونه که بايد و شايد بهره برداري کنند، لذا و به گفته فرمانده آنها "ابوسفيان" تدارک آن‌را ديدند که به مدينه بازگردند و مسلمانان را قتل عام نمايند . اين اخبار به گوش پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رسيد و آن‌حضرت شروع به بسيج مسلمانان و تدارک نبرد و تشويق و تحريک آنها به جنگ کرد و شديدترين و قوي‌ترين عواطف مکتبي رادر آنان برانگيخت و خود نيز همراهشان گرديد. آنها نيز به رغم زخم‌ها وضربه‌هايي که خورده بودند، همچون شيران زخمي به همراه پيامبر زخمي، به حرکت در آمدند و به منطقه‌اي رسيدند که آنرا "حمراء الاسد" مي‌ناميدند. آنها آماده هرگونه فداکاري و ايثاري در راه عقيده خود بودند . "ابوسفيان" اين موضوع را دانست و متوجه گرديد که اين گروه برانگيخته و فدايي را نمي‌توان شکست داد . وقتي "معبد الخزاعي" را ديد از او پرسيد که پشت سر تو چيست؟ گفت: «به‌خدا سوگند که محمد و يارانش را در حالي ترک گفتم که آنها در آتش ديدار [ و جنگ با شما] مي‌سوختند»؛ در "سيره ابن هشام" [پاسخ معبد الخزاعي اين‌گونه] آمده است : « محمد و يارانش به‌اتفاق گروهي که در آتش برخورد با شما مي‌سوزند، به‌دنبال شما هستند، کساني که در آن‌روز از وي روي برگرداندند و از کرده خويش پشيمان گشتند، چنان کينه شما را در دل دارند که هرگز مانند آن‌را قبلاً نديده بودم.»[55]
و بدين‌گونه ترس و وحشت را در دل ابوسفيان وارد کرد و اين يک نيز، گروهي را به فرماندهي "عبدالقيس" با نامه‌اي نزد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و به اطلاع آن‌حضرت رساند که از تصميم خود منصرف گشته است، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «سوگند به‌خدايي که جانم به‌دست اوست، چنانشان ساخته بودم که اگر به خواسته خود جامه عمل مي‌پوشاندند [دشمنان]، چون ديروز گذشته‌شان مي‌شدند» آن‌گاه آيهء «حسبنا الله و نعم الوکيل» را تکرار کرد و بدين ترتيب با آموزه‌هاي قرآني در سوره انعام و نيز در ده‌ها آيه‌اي که هريک درس‌هايي پس از شکست نبرد "احد"، به مسلمانان دادند و آنان‌را به عزيمت و روحيه جنگندگي و بسيج امکانات و تعميق مفاهيم ارزشي، فراخوانده‌اند، همراهي نشان داد. از جمله درس‌هاي ياد شده، اين آيه کريمه است: «الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنا الله ونعم الوکيل * فانقلبوا بنعمة من الله وفضل لم يمسسهم سوء واتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظيم » (سوره آل‌عمران:174ـ173) (کساني که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شده‌اند، از آنها پروا کنيد! اما بر ايمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازس نيکوست * پس با نعمت و بخششي از خداوند بازگشتند؛ هيچ بدي به آنان نرسيد و در پي خشنودي خداوند بودند و خداوند داراي بخششي سترگ است.) اين آيات و درس‌ها، مسلمانان را چنان پرورش داده‌اند که با ياري گرفتن از خدا و توکل بر او، تهديدها را تبديل به فرصت‌هايي براي خود کنند.
در صفحات تاريخ، قهرماني‌هاي ياران آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) در قالب باشکوه‌ترين شکل به تصوير کشيده شده است؛ از جمله: « "ضميرة بن سعيد" به نقل از مادربزرگ خود که در جنگ "احد" آب به رزمندگان مي‌داد، نقل مي‌کند که گفته از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنيدم که فرمود: مقام "نسيبة دختر کعب" از مقام فلان و بهمان بالاتر است؛ او اين زن را مي‌ديد که در آن‌روز سخت‌ترين جنگ‌ها مي‌کرد و پيراهن برکمر بسته بود و سرانجام سيزده زخم بر تنش وارد شده بود.»؛ وقتي اين زن بر بستر مرگ افتاد من از جمله کساني بودم که او را شستشو مي‌دادم و زخم‌هايش را يک يک مي‌شمردم و آنها را سيزده زخم يافتم؛ او مي‌گفت: من به "ابن قميئة" نگاه مي‌کنم و در حالي‌که بر شانه‌اش مي‌زد و سخت‌ترين زخم نيزهمين زخم بود که به مدت يک‌سال آن‌را مداوا مي‌کرد. آن‌گاه منادي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ندا سر داد: پيش به سوي "حمراء الاسد"! و اين زن پيراهن خود را بر زخم‌هايش بست ولي از شدت خونريزي، نتوانست [با ياران پيامبر] همراهي کند.»[56] شور و هيجان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچنان زياد بود که در خبر آمده که فرمود: « سوگند به آن‌کس که جانم به‌دست اوست، اگر کسي مرا همراهي نکند، خود به تنهايي خواهم رفت.»[57]
از جمله باشکوه‌ترين فراز آنست که آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به منادي خود فرمان داد که ندا سر دهد: «رسول خدا به شما فرمان مي‌دهد در جست‌وجوي دشمن خود برآييد و تنها کساني ما را همراهي کنند که ديروز در جنگ شرکت داشتند.» و در پاسخ، "سعد بن خضير"(رض) که هفت زخم بر تن داشت و در صدد مداواي آنها بود، مي‌گويد: سمعاً و طاعة لله و رسوله!! و سلاح برگرفت و منتظر التيام زخم‌هايش نشد.»
وقتي نداي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به گوش اين دو مسلمان مجروح مي‌رسد، يکي از ايشان به ديگري مي‌گويد: به‌خدا سوگند اگرهمراهي حتي يک جنگ با پيامبر را از دست دهيم، باخته‌ايم.» و همچنان که يکي ديگري را مي‌کشاند و به تناوب، هرکدام ديگري را بر دوش مي‌کشيد، پيامبر را همراهي کردند.»[58]

صحنه دوم: پس از جنگ هوازن

در اينجا تأملي در نحوه برخورد آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) با حالت ضعف و رخوتي مي‌کنيم که در پي اقدام وي در مورد تقسيم و توزيع اموال [غنيمتي] "بني هوازن"، نزد برخي مسلمانان پديد آمد . آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) ، از اين اموال غنيمتي، بخش بزرگي را به اهالي مكه داد که در آغاز زندگي مکتبي [اسلامي] خود با وي در اين جنگ شرکت کردند و در حالي که خود سردمدار کافران بودند، با کافران جنگيدند؛ اين بخشش [سخاوتمندانه]، در واقع، داراي انگيزه‌هاي اجتماعي و سياسي بالايي بود و سعي داشت دل‌هاي آنان‌را به‌دست آورد و تفاوت زندگي بهره کشانه جاهلي و زندگي عزّت‌آميز اسلامي را به ايشان، خاطر نشان سازد. منافقان در ميان انصار شايع کردند که آن‌حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) ، خويشان خود را ديد و جانب آنها را گرفت و اين شايعه، حالت ضعف زيادي در ميان مسلمانان انصار [مسلمانان مدينه] ايجاد کرد و چنان پخش شد که موجي از پرسش و خشم را به‌دنبال داشت. اين وضعيت در جامعه‌اي که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در صدد تأسيس آن بود و رسالت بزرگ خود به جهانيان را با اعتقاد راسخي بر آن استوار مي‌ساخت بر آن‌حضرت سخت گران آمد . لذا آنها را گرد آورد و اين گفت‌وگو ميانشان صورت گرفت:
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « اي گروه انصار! اين چه سخني است که از سوي شما شنيدم و اين چيست که به دل گرفته‌ايد؟ مگر گمراه نبوديد و خداوند شما را هدايت نکرد؟ مگر نيازمند نبوديد و خداوند شما را بي‌نياز نساخت؟ مگر دشمن همديگر نبوديد و خداوند دل‌هاي شما را به‌هم نزديک نساخت؟ انصار گفتند: آري، اي رسول خدا، هر کاري مي‌خواهي بکن و به هرکس مي‌خواهي ببخش. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چرا پاسخم نمي‌گوييد اي گروه انصار؟ انصار پاسخش گفتند: چه پاسخي بدهيم اي رسول خدا؟ خداوند و پيامبرش هرکاري کنند نيکو کرده‌اند.
حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به‌خدا سوگند که اگر خواسته باشيد مي‌گوييد و راست مي‌گوييد و باورتان مي‌کنم که بگوييدهمگان تو را دروغگويت خواندند ولي ما تورا باور کرديم، همگان رهايت کردند ولي ما به ياريت شتافتيم، و تو آواره و بي‌خانمان بودي ولي ما به‌تو پناه داديم و مستمند بودي و نيازت را برآورده کرديم ....
و پس از اين سخنان، افزود (صلی الله علیه و آله و سلم) : « اي گروه انصار! اينک به پشيزي از مال دنيا چشم دوخته‌ايد که گروهي اسلامشان را بدان گره زده‌اند ولي من اسلام را به ارمغان شما آورده‌ام . آيا راضي مي‌شويد که گوسفندان و شتران را به‌دست آوريد ولي با رسول خدا به همان عهد گذشته بازگرديد؟ سوگند به آن‌کس که جان محمد به‌دست اوست، اگر هجرت نبود، من نيز يکي از انصار مي‌بودم و اگرهمه مردم راهي را بپيمايند و انصار راه ديگري را بپيمايند، من همان راه انصار را برخواهم گزيد؛ پروردگارا! انصار و فرزندان انصار وفرزندان فرزندان انصار را رحمت آور. دراينجا بود که "انصار"، بشدت تحت تأثير قرار مي‌گيرند و احساساتشان برانگيخته مي‌شود و گريه‌کنان اعلام مي‌کنند که آنها از نحوه تقسيم [غنايم جنگي] از سوي رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ، راضي‌اند.»[59]
در اينجا ديده مي‌شود که وضعيت کاملا خطرناکي مطرح بود زيرا کمترين همسويي با پيش زمينه‌هاي عقيدتي که به آنها ايمان داشتند و نيز با تجربه‌هاي قبلي که از حضور نسبتاً طولاني با پيامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند و ديدشان نسبت به آنحضرت به عنوان عادل‌ترين و آگاه‌ترين انسان، نداشت.
براي چيره شدن بر اين وضع، دو راه حل وجود دارد: يکي در بعد بلند مدت يعني انگشت گذاردن بر عقيده و رفع همه‌گونه شائبه‌هاي ضعف نفس انساني وديگري در بعد جاري و حل موضعي مسئله، . راه حل دوم بيشتر بر جنبه‌هاي عاطفي تکيه دارد؛ چه آن‌حضرت خطاب به ايشان مي‌گويد: « اي گروه انصار! آيا راضي مي‌شويد که مردم گوسفندان و شتران را بگيرند و شما نيز با رسول خدا به شتران خود بازگرديد؟ و پيش از اين سخن، سخناني مدح آميز از انصار و موضع آنان در برابر رسالت و نيز ستايش از موضع مکتبي ايشان به زبان آورد و چنان عواطف و احساساتشان را برانگيخت و آنها را تحت تأثير قرار داد که گريه کنان، اظهار داشتند که از تقسيم غنايم جنگي از سوي پيامبر خدا، راضي و خشنودند.
مطرح ساختن نمونه‌هاي ديگري از اين برخوردها، به درازا مي‌کشد لذا به همين اندازه بسنده مي‌کنيم و از خداوند عزوجل مسئلت داريم که ما را در اقتداي به رسول خدا و اجراي احکام دين مبين اسلام، توفيق عنايت فرمايد.

پی نوشت ها:

[1]ـ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، جلد1، صفحه 98.
[2]ـ راغب اصفهاني، مفردات، صفحه 125.
[3]ـ نگاه کنيد به : "سفينة البحار"، صفحه 668. صحيح مسلم، ج 2، ص 1011، كتاب الحج ، ب 93، ح 503، سنن بيهقي، ج 6، ص 72.
[4]ـ "ميزان الحکمة"، جلد10، صفحه 522 (الوطن ـ حب الوطن).
[5]ـ "نهج البلاغه"، توضيح "دکتر صبحي الصالح"، صفحه44.
[6]ـ همان ، صفحه101.
[7]ـ همان، صفحه139.
[8]ـ همان، صفحه140.
[9]ـ "نهج البلاغه"، توضيح "دکتر صبحي الصالح"، صفحه151.
[10]ـ همان، صفحات 153 و 154.
[11]ـ همان، صفحه156.
[12]ـ همان، صفحه210.
[13]ـ همان، صفحه229.
[14]ـ همان، صفحه247.
[15]ـ أحمد حنبل، مسند ، ج 2، ص 260، 13 ومسلم صحيح، ج 4، ص 2107 كتاب التوبة ، ب 4، ح 14، بحار الانوار، ج 11، ص 182 آن را روايت كردند.
[16]ـ "مسلم" ج 4، ص 2109 كتاب التوبة، ب 4، ح 21، مستدرك الحاكم ، ج 1، ص 56، وج 4، ص 247 آن‌را روايت کرده است.
[17]ـ أحمد، المسند 441:1، ومسلم ، ج3، ص 1917، ح 1792 ومسلم آن‌را روايت كرده است.
[18]ـ مسلم، ج 4، ص 1814، كتاب الفضائل ، ب 21، ح 80 آنرا روايت كرده است.
[19]ـ بخاري (الفتح 10) ومسلم ، ج 4، ص 1999 كتاب البر والصلة ، ب 17، ح 66، بحار الانوار 74: 234و274 آنرا روايت كرده است.
[20]ـ مسلم، ج 1، ص 341، كتاب الصلاة، ب 37، ح 185، تهذيب الاحكام، ج 3، ص 283، ح 1139 آن‌را روايت كرده است.
[21]ـ مسلم ، ج 1، ص 465 – 466 كتاب المساجد، ب 53، ح 292، وعلل الشرائع، ص 326، ح 2 آن‌را روايت كرده است.
[22]ـ مسلم، ج 4، ص 2109 كتاب التوبة ، ب 4، ح 22، المعجم الصغير 1: 98.
[23]ـ شرح السنّة البغوي ، 13، ص 214و333.
[24]ـ بخاري ج 3، ص1279كتاب الأنبياء52ومسلم، ج 4، ص 1761كتاب السلام ،ب41،ح155 آن‌را روايت كرده است.
[25]ـ البخاري ، ج 5، ص 2236، كتاب الأدب، ب 33، امالي الصدوق، ص 34، ح 153.
[26]ـ مسلم ، ج 2، ص 662، كتاب = ، ح 85، فقه الرضا: 19، عوالي اللئالي ، ج 2، آن‌را روايت كرده است.
[27]ـ مسلم، ج 4، ص 1828 ، كتاب الفضائل ، ب 34، ح 126، علل الشرائع، ج 1، ص 128، ب 106، ح 2، بحار الانوار ، ج 103، ص 104 آن‌را روايت كرده است.
[28]ـ بخاري ، ج 2، ص 730، كتاب البيوع، ب 16، ح 1970.
[29]ـ بيهقي، السنن الكبرى 9: 41، ميزان الحكمة ، ج 4، ص 1416.
[30]ـ مسلم ، ج 4، ص 2006، كتاب البر والصلة ، ب 24، ج 87، ميزان الحكمة، ج 9، ص 3684، رقم 18234.
[31]ـ احمد، ج 2، ص 735، وبيهقي ، ج 4، ص 186و ج 8 ، ص 14، ومراجعه شود به موجز احكام الحج سيد محمد باقر الصدر ص160.
[32]ـ مسلم، ج 2، ص 697، كتاب الزكاة، ب 16، ح 52، مستدرك الوسائل، ج 12، ص 343، كتاب بالمعروف ، ب1،ح 20.
[33]ـ مسلم، ج 4، ص 2026 كتاب البر والصلة، ب 43، ح 144، ثواب الأعمال، ج 2، ص 11ص 1240، ص 424،ح7.
[34]ـ مسلم، ج 4، ص 1996، كتاب البر والصلة، ب 15، ح 58، مستدرك الوسائل.
[35]ـ أبو داود، ج 4، ص 280، كتاب الأدب ، ح 4918، كتاب المؤمن أهوازي ، ص 41، ح.
[36]ـ مسلم، ج 4، ص 1944، كتاب فضائل الصحابة ، ب 39.
[37]ـ بخاري، ج 5، ص 2061، كتاب الأطعمة ، ب 10ح 5077، دعائم الاسلام، ج 2، ص 16.
[38]ـ بخاري، ج2، ص 927، كتاب الهبة ، ب 33، ح 2488، الخصال، ج 2، ص 1543، ج 1.
[39]ـ بخاري ج 5، ص 3047، كتاب النفقات ، ب 1، ح 5038، ومسلم ، ج 1.
[40]ـ بخاري ، ج 1، ص 20، كتاب الإيمان ، 30، ح 30، ومسلم ج 3، ص 1382، كتاب الأعمال، ب 10، ح 28، تنبيه الخواطر، ج 1، ص 57.
[41]ـ مسلم، ج 3، ص 1196 كتاب المساقاة، ب 6، ح 32، ثواب الاعمال، ج 1، ص 179، ح 1.
[42]ـ مسلم، ج2، ص 889، كتاب الحج، ب 19، ضمن ، ح 147، دعائم الاعلام، ج 2، ص 413، ح 410، مستدرك الوسائل، ج 18، ص 206آن‌را روايت کرده است.
[43]ـ همان و دعائم الاسلام ، ج 2، ص 214، ح 789 آن‌را روايت کرده است.
[44]ـ بخاري ج 3، ص 1212، كتاب الأنبياء ، ب 2، ح 3154، عوالي اللئالي آن‌را روايت کرده‌اند.
[45]ـ بخاري ، ج 3، ص 1155، كتاب الجزية، ب 5، ح 2995، بحار الانوار، ج 16، ص 217.
[46]ـ نصب الراية 3: 380، دعائم الاسلام، ج 1، ص 369.
[47]ـ احمد 2/493، تفسير أبي الفتوح الرازي، ج 2، ص 17، مستدرك الوسائل، ج 8، ص 364.
[48]ـ احمد 2/213، الكافي، ج 2، ص 103، ح 4.
[49]ـ البيهقي، 8: 197.
[50]ـ ابن حبان 2/216، ميزان الحكمة، ج 27، ص 1154 رقم 5496.
[51]ـ احمد 1/70، نهج البلاغة، سيد الرضي: خطبة (100).
[52]ـ بحار الأنوار، ج 16، ص 219.
[53]ـ بحار الانوار، ج 16، ص 225، طبقات ابن سعد، ج 2، ص 114.
[54]ـ نهج البلاغة ، ص 92.
[55]ـ ابن هشام، السيرة النبوية،، جلد سوم، صفحه 108، و "بحارالانوار"، جلد 20، صفحه 99.
[56]ـ واقدي، المغازي، جلد 1، صفحه 270.
[57]ـ همان، جلد 2، صفحه 327.
[58]ـ واقدي، المغازي، جلد 2، صفحه 335.
[59]ـ ابن هشام، السيرة النبوية ، د 4، داراحياء الترات العربي، صفحه142.

منبع: www. taghrib.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.