خرد ورزي

ارزش و عظمت عقل و خرد، بر کسي پوشيده نيست. عقل، پايه ي انسانيت و پرورش عقل، رکن رکين تربيت آدمي است و همچون چراغي فروزان، بر تارک وجود انسان مي درخشد. اساس همه ي پيشرفت هاي مادي و معنوي بشر در طول تاريخ، انديشه و تلاش خردورزان بوده است و امور مختلف انسان به دست عقل، تدبير مي شود. از اين رو همه
يکشنبه، 18 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خرد ورزي
خرد ورزي
خرد ورزي

نويسنده:محمد سبحاني نيا
ارزش و عظمت عقل و خرد، بر کسي پوشيده نيست. عقل، پايه ي انسانيت و پرورش عقل، رکن رکين تربيت آدمي است و همچون چراغي فروزان، بر تارک وجود انسان مي درخشد.
اساس همه ي پيشرفت هاي مادي و معنوي بشر در طول تاريخ، انديشه و تلاش خردورزان بوده است و امور مختلف انسان به دست عقل، تدبير مي شود. از اين رو همه ي برنامه ها و اقدامات تربيتي براي اين است که انسان به مرتبه ي کمال عقلي دست يابد. همه ي کوشش ها بايد به اين سمت و سو حرکت داده شود تا انسان، اهل تعقل بار آيد و در رويارويي با مسائل، عقلاني رفتار کند و به تجزيه و تحليل خوب و بد بنشيند و بهترين را پيروي کند. در اين صورت از تحجر و جمود و عوام زدگي و اباحي به دور خواهد بود.
صرف وجود عقل در آدمي، نمي تواند خوش بختي او را تضمين کند، بلکه با استفاده از اين گوهر ارزش مند و پرورش و حکومت آن، مي توان به حيات انساني و متعالي نايل شد.
اگر به عوامل موفقيت و شکست افراد، درست بنگريم متوجه مي شويم کساني که افکار و رفتار عاقلانه اي داشته اند و در وقت مناسب تصميم حکيمانه اي گرفته اند، به موفقيت هاي بزرگ دست يافته اند؛ اما آنان که درست نينديشيده اند و به افکار غير واقعي روي آورده اند، رفتاري نامعقول داشته و از رسيدن به هدف باز مانده اند. اين گروه به جاي تحليل منطقي از مسائل، به دنبال بهانه جويي اند و از زمين و زمان شکايت مي کنند و همه ي نا کامي ها را به پاي سرنوشت و قضا و قدر مي نويسند و خود را کم شانس و نگون بخت معرفي مي کنند. در حالي که اگر خوب فکر کنند مي فهمند که ريشه ي بسياري از مشکلات را بايد در عدم تدبير، شتاب زدگي، ضعف در تصميم گيري، عدم استفاده ي صحيح از وقت و بي نظمي، جست و جو کرد.
مهم ترين راه حل در هر مسئله و يا اتفاقي که براي جوان پيش مي آيد، تعقل و تفکر صحيح است که خود به خود، موجب به دست آوردن مهارت در حل مسئله خواهد بود. اصولا تفکر صحيح، رفتار صحيح را در پي خواهد داشت.
تفکر و تعقل منطقي به ما کمک مي کند که درباره ي خود و ديگران، عاقلانه داوري کنيم و با عينک خوش بيني به همه بنگريم و به دليل داشتن يا نداشتن امکانات و يا ضعف ها و کمبودها، خود يا ديگران را دائما سرزنش نکنيم و جلو احساسات و هيجانات مخصوص دوره ي جواني را بگيريم و از تجربه ي ديگران استفاده کنيم و قبل از هر عمل يا تصميمي، موضوع را آگاهانه بررسي نماييم و خود را محکوم به شکست ندانيم.
از آن جا که خردورزي، مقوله اي است که بر رفتار و تصميم گيري ها و عکس العمل هاي آدمي در عرصه هاي مختلف، سايه افکنده و در مراحل گوناگون با او درگير است، در اين شماره، به اختصار به اين موضوع مي پردازيم.

مفهوم لغوي عقل

عقل، واژه اي عربي است که معادل آن در فارسي، خرد است. از نظر لغوي، عقل و عقال از يک ريشه اند و به معناي بستن و محو کردن است. عقال يعني زانوبند شتر که به وسيله ي آن، زانوي شتر سرکش، بسته مي شود و طغيان گري اش مهار مي گردد. به همين دليل عقل در لغت، به معناي امساک و استمساک (1) آمده است.
شايد به عقل آدمي، از اين حيث عقل مي گويند که انسان به وسيله ي آن، از رهايي مطلق و بي انضباطي انديشه اي نجات مي يابدو به افکار و آراي خود نظم و انتظام مي بخشد.
گاهي عقل از طريق آثار و عوارض و لوازم آن تعريف شده است؛ مانند: «عقل، قوه ي شناسايي مجهولات و حابس از اقوال و افعال مذموم» است (2) يا «نوروي [است] روحاني که نفس به وسيله ي آن، علوم بديهي و نظري را درک مي کند... و گاه از عقل، حالتي مقدماتي براي ارتکاب خير و اجتناب از شر اراده مي شود.» (3)

مفهوم اصطلاحي عقل

در منابع ديني، از عقل تفسير ديگري شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: از امام علي (ع) سؤال کردند: عقل چيست؟ در جواب فرمود: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان؛ (4) عقل، چيزي است که به واسطه ي آن، خداوند عبادت شود و کسب درجات بهشتي فراهم گردد». راوي مي گويد: به امام صادق (ع) عرض کردم: آيا در معاويه هم اين عقل بود؟ حضرت فرمود: آن چه در معاويه بود عقل نبود، بلکه شيطنت بود؛ آن شبيه عقل است، ولي عقل نيست.
به طور کلي در روايات معصومين (عليهم السلام) عقل بر اموري اطلاق شده است:
1- تعادل رواني: عاقل به کسي گفته مي شود که ديوانه نباشد و بتواند خوبي و بدي را از يک ديگر تشخيص دهد. عقل به اين معنا، از شرايط عامه ي تکليف و ملاک ثواب وعقاب است.
2- تدبير صحيح زندگي (عقل معاش): گاهي عقل بر تدبير و برنامه ريزي انسان در امور زندگي اطلاق مي شود که عقل معاش نام دارد.
3- رفتار خردورزانه: در بسياري از روايات، وقتي سخن از عقل و عاقل به ميان مي آيد اين معنا اراده شده است؛ يعني عاقل کسي است که در تمام عرصه ها همه ي حرکات و سکناتش، حکيمانه و خردمندانه باشد.

اقسام عقل

با توجه به کارکرد عقل، مي توان آن را به چند قسم تقسيم کرد:
1- عقل نظري: عقل نظري، منشأ فعاليت هاي علمي انسان است و به بيان ديگر، قوه ي تشخيص و شناسايي حق و باطل در قلمرو شناخت هاي نظري، و شناخت خير و شر در قلمرو شناخت هاي علمي است. رواياتي که دست يابي به علم و حکمت و خود شناسي و خداشناسي و دين شناسي را از رهگذر عقل مي داند، ناظر به عقل نظري است. در اين صورت، ارتباط خاص و دو سويه اي ميان عقل و دين وجود دارد؛ مثلا امام علي (ع) مي فرمايد: عقل، اصل و منشأ علم و دعوت کننده به فهم است. (5) در جاي ديگر مي فرمايد: برترين عقل، خودشناسي است. (6)
2- عقل عملي: منظور از عقل عملي، قوه ي بازدارنده از اعمال ناپسند و سوق دهنده به اعمال پسنديده است. از اين رو امام علي (ع) آن را سرچشمه ي همه ي فضايل اخلاقي (اعم از ملکات و اعمال اخلاقي) دانسته اند؛ مثلا آن حضرت سخاوت و حيا و مدارا کردن با مردم را نتيجه ي عقل گرايي و خردورزي بر شمرده اند (7) و در يک سخن جامع فرموده اند: آن که عقلش کمال يابد، رفتارش نيکو گردد. (8)
3- عقل ابزاري: عقل ابزاري، معطوف به معاش و زندگي دنيوي است. با اين عقل، انسان با حساب گري، وقايع آينده را پيش بيني مي کند و با استفاده از آن، به معاش خود سامان مي دهد. امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد: بهترين دليل بر زيادتي عقل، حسن تدبير است. (9) در جاي ديگر فرموده اند: برترين مردم در عقل، بهترين آنهاست در تقدير و برنامه ريزي معاش خود. (10)

رابطه ي عقل و دين

يکي از مسائل مهم که در طول تاريخ همواره براي بشر مطرح بوده و هست، نوع رابطه و تعامل ميان عقل و دين است. انسان به طور طبيعي هم با دين و هم با عقل سر و کار دارد و نمي تواند از يکي از آن دو غافل باشد.
اين بحث، دامنه ي گسترده اي دارد که در اين مقاله، مجال طرح مفصل آن نيست. در شماره ي 54 و 56 مجله به اين موضوع پرداخته شده است اما به اختصار مي گوييم: نه تنها عقل و دين در برابر يک ديگر نيستند، بلکه مکمل هم هستند؛ يعني بدون عقل، دين کامل، سالم و صحيح و منطقي به وجود نخواهد آمد و بدون دين جامع و صحيح، عقل آدمي مسئوليت اصلي خودش را که هدايت قواي زير مجموعه و تشخيص درست مسائل است، نمي تواند ايفا نمايد.
نياز آدمي به عقل و دين در اين دو حديث بيان شده است:
امام علي (ع) مي فرمايد: «الدين لا يصلحه الا العقل؛ (11) چيزي جز عقل، دين را اصلاح نمي کند». و در جاي ديگر مي فرمايد: «علي قدر العقل يکون الدين؛ (12) دين انسان ها به اندازه ي عقل آنهاست.»
دليل اين کلام روشن است، زيرا بسياري از اعتقادات و باورهاي ديني مانند اصل وجود خدا و نبوت، با عقل اثبات مي شود. يکي از مشکلات بشر در گذشته و حال، توجه به يکي از اين دو و غفلت از ديگري است؛ يعني افرادي، جانب دين را گرفته و از تعقل جدا شده اند و عده اي ديگر، جانب تعقل (عقل ابزاري) را گرفته و دين را کنار گذاشته اند. اين دو گروه، منشأ مصيبت هايي درجامعه شده اند. بر اين اساس، امام علي (ع) مي فرمايد: عبادت کننده ي نادان، همچون خر آسياب است که به گرد خود مي گردد و گامي به پيش نمي رود. (13)
مصداق اين حديث، گروه خوارج اند که به ظاهر افرادي متعبد و معتقد و قاري قرآن بودند اما به تعبير استاد مطهري (ره)، جاهل و سبک مغز و کم عقل بلکه مخالف فکر و تعقل در کار دين بودند. (14) امام علي (ع) در توصيف آنها مي فرمايد: «و انتم معاشر أخفاء الهام، سفهاء الاحلام». (15)
گروهي در محضر پيامبر (ص) فردي را ستودند و از خصلت هاي نيک او ياد کردند. حضرت فرمود: عقل آن مرد چگونه است؟ گفتند: اي پيامبر! ما از کوشش او در عبادت و ديگر خوبي هاي او سخن مي گوييم و شما درباره ي عقل او مي پرسي؟ حضرت فرمود: مرد احمق به سبب حماقت خود، بيش از انسان گناه کار به گناه آلوده مي گردد. فرداي قيامت درجات بندگان خدا و دست يابي ايشان به قرب پروردگار، به اندازه ي عقل هاي آنان است. (16)
از بعضي روايات بر مي آيد که در دين داري کسي که تعقل ندارد بايد شک کرد. رسول اکرم (ص) مي فرمايد: انسان به وسيله ي خرد و عقل، به نيکي ها دست مي يابد. هر کس عقل ندارد دين ندارد. (17)
از طرفي ديگر، در عقل و خرد کسي که دين ندارد هم بايد ترديد کرد، زيرا اگر عقل، مغلوب هواي نفس نباشد حق را مي يابد.

آثار مشترک عقل و دين

1- اصل اعتماد: اعتماد و اطمينان به انسان ها در گروتعميق روابط ديني و عقلانيت است. اگر کسي فاقد يکي از اين دو باشد نمي تواند به عهد و پيمانش اعتماد کرد. امام علي (ع) مي فرمايد: «لا تثقن بعهد من لا دين له؛ (18) به عهد و پيمان کسي که دين ندارد اطمينان نداشته باشيد.»
آن حضرت شبيه اين جمله را در مورد خردورزي فرموده است: «لا يوثق بعهد من لا عقل له؛ (19) به عهد و پيمان کسي که عقل ندارد نمي توان اعتماد کرد.»
2- پاي بندي به ارزش ها: در سايه ي عقل و دين مي توان به فضايل انساني، وفادار بود. امام علي (ع) مي فرمايد: «الدين تقيد عن المحارم؛ (20) دين، انسان را از ارتکاب گناهان مانع مي شود.» و در مورد عاقل نيز مي فرمايد: «العاقل من تورع عن الذنوب و تنزه عن العيوب؛ (21) عاقل کسي است که از گناهان پرهيز مي کند و خود را از عيب پاک مي سازد.»
3- مقاومت و ايستادگي: ملازم حق بودن و دفاع از حق و استقامت، از مشترکات دين و عقل به شمار مي رود. امام علي (ع) مي فرمايد: «ثمره العقل، الاستقامه؛ (22) نتيجه ي عقل، استقامت در کارهاست» و در باب دين نيز مي فرمايد: صيانت و سلامتي هر شخصي به اندازه ي ديانت اوست. (23)
در مجموع مي توان گفت: بين عقل و دين رابطه ي دو سويه است؛ يعني عقل در دين و دين در عقل، تأثير مثبت دارد. امام علي (ع) دين و ادب را نتيجه ي عقل دانسته اند. (24)
در برخي از احاديث نيز عقل، حجت باطني و پيامبران، حجت ظاهري قلمداد شده اند. (25)
همان گونه که عقل در ديانت انسان تأثير دارد، دين نيز در خردورزي او مؤثر است. امام علي (ع) يکي از فلسفه هاي بعثت پيامبران را آشکار کردن گنجينه ي عقول بشري ذکر کرده اند؛ (26) يعني بدون تذکر و برانگيختن پيامبران، آدمي از معلومات فطري و ذاتي عقل خود، غافل است. پس يکي از کارهاي دين، به فعليت درآوردن عقل و معلومات فطري است. افزون بر آن، دين، چراغ عقل را شعله ورتر مي کند. امام علي (ع) مي فرمايد: ياد خدا، روشناي عقل است. (27)
بنابراين، تفکر تضاد و تناقي ميان تعقل و تدين، ناشي از عدم شناخت عقل و دين و ارائه ي تعريف نادرست از اين دو مقوله ي ارزش مند است. يکي از لطيف ترين تعابيري که رابطه ي عقل و دين را ترسيم مي کند روايتي است که از امام علي (ع) نقل شده است: جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: من مأمورم تو را ميان يکي از اين سه موهبت، مخير کنم تا يکي از برگزيني و بقيه را رها کني. آدم گفت: آنها چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: عقل و حيا و دين. آدم گفت: من عقل را برگزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت: او را رها کنيد. گفتند: ما مأموريم همه جا با عقل باشيم و از آن جدا نشويم. جبرئيل گفت: حال که چنين است به مأموريت خود عمل کنيد، سپس به آسمان صعود کرد. (28)

جاي گاه خردورزي در اسلام

اسلام براي انديشه و خردورزي و صاحبان عقل و خرد، ارزش والا و حياتي قائل است. در قرآن، بيش از هزار بار کلمه ي «علم و مشتقات آن» که نشانه ي باروري خرد است، تکرار شده و افزون بر هفده آيه به طور صريح انسان را به تفکر دعوت کرده و بيش از ده آيه با کلمه ي «انظروا؛ دقت کنيد» شروع شده و بيش از پنجاه مورد نيز کلمه ي «عقل و مشتقاتش» به کار رفته است.
قرآن مجيد انسان هايي را که از خرد نوراني بهره اي نبرده اند، نازل ترين موجودات شمرده و فرموده است: «ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذين لا يعقلون؛ (29) بدترين جنبندگان در نزد خدا، کران و گنگانند که خرد را به کار نمي بندند.»
اين کتاب الهي دليل ورود بسياري از جن و انس را به جهنم، عدم تعقل ذکر کرده(30) و از زبان اهل جهنم مي فرمايد: «و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا في اصحاب السعير؛ مي گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مي کرديم، در ميان دوزخيان نبوديم.» (31)
شواهد فراواني نشان مي دهد که اسلام منزلتي والا براي عقل قائل است که به مهم ترين آنها اشاره مي کنيم:
1- قوام انسان: رکن اساسي انسانيت و وجه مميز او از حيوان، عقل و خرد است. پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: «قوام المرء عقله؛ (32) رکن نگاه دارنده ي انسان، خرد اوست». امام علي (ع) نيز مي فرمايد: «الانسان بعقله؛ (33) انسان به عقل خود انسان است.»
آن حضرت در حديثي ديگر تفاوت انسان و حيوان و فرشته را بدين گونه بيان فرموده اند: خداوند در فرشتگان، عقلي بدون شهوت نهاد و در چارپايان، شهوت بدون عقل و در فرزندان آدم، هر دو را قرار داد. پس هر که عقلش بر شهوتش غالب گشت، از فرشتگان برتر و هر کس شهوتش بر عقلش پيروز شد، از چارپايان بدتر است. (34)
اي برادر تو همه انديشه اي
ما بقي خود استخوان و ريشه اي
گل گل است انديشه ي تو گلشني
ور بود خاري تو هيمه گلخني
2- هديه ي الهي: خداوند نعمت هاي فراواني به انسان ارزاني داشته که در بين آنها، نعمت عقل برجستگي خاصي دارد. امام رضا (ع) مي فرمايد: «العقل حباء من الله؛ (35) خرد، هديه ي خداوند است.» رسول اکرم (ص) نيز مي فرمايد: خداوند نعمتي را بين بندگانش تقسيم نکرده که برتر از نعمت عقل باشد. (36)
3- برترين عبادت: عده اي به غلط، عبادت را در نماز و روزه منحصر کرده اند، در حالي که از ديدگاه اسلام، انديشيدن، برترين عبادت است. (37) امام رضا (ع) عبادت اصلي را در زيادي انديشيدن مي داند و مي فرمايد: عبادت، در زيادي روزه و نماز نيست، بلکه بسيار انديشيدن در امر خداوند است. (38)
شايد دليلش آن باشد که فکر صحيح، موجب توجه به نماز و روزه و لذت بردن از آن دو، و نيز عمل کردن به ارزشهاي متعالي مي گردد.
4- حجت باطني: امام کاظم (ع) مي فرمايد: خداوند به مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پيامبران و امامان، و حجت پنهان، عقل مردم است. (39)
5- معيار ارزش گذاري: هر چند در ميان مردم، رشد ظاهري و تقويمي، مقياس و ملاک براي ارزش گذاري است اما در اسلام، ارزش اعمال هر فردي بستگي به بلوغ عقلاني وي دارد. امام صادق (ع) به نقل از رسول اکرم (ص) فرموده اند: «اذا بلغکم عن رجل حسن حال فانظروا في حسن عقله فانما يجازي بعقله؛ (40) اگر از احوال شايسته و صفات نيک فردي به شما خبر دادند، از ميزان عقل و خردش بپرسيد که ارزش و پاداش انسان ها به عقل آنهاست.»
6- بزرگ ترين خلقت: پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: خداوند عقل را آفريد و به او فرمود: رو کن، پس او رو کرد. سپس فرمود: برگرد، پس او برگشت آن گاه خداوند تبارک وتعالي فرمود: به عزت و جلالم سوگند که من آفريده اي از تو بزرگ تر و فرمانبردارتر نيافريدم. به تو آغاز مي کنم و به تو بر مي گردانم؛ معيار ثواب وکيفر تويي. (41)

آثار خردورزي

1- سرچشمه ي صفات نيک: تمام صفات اخلاقي و رفتارهاي نيک، ريشه در عقل و خرد انساني دارد. پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: از عقل، بردباري نشأت گرفت و از بردباري، دانش و از دانش، هوش ياري و از هوش ياري، پاک دامني و از پاک دامني، خويشتن داري و از خويشتن داري، حيا و از حيا، وقار و از وقار، پايداري بر کار خوب و از پايداري بر کار خوب، بيزاري از کار بد و از بيزاري از کار بد، پيروي از اندرزگو. (42)
2- سامان دهي امور: عقل، منشأ صلاح و سامان و خير و خوبي است. امام علي (ع) مي فرمايد: «العقل مصلح کل امر؛ (43) عقل به سامان آورنده ي هر امري است.»
3- عامل تقرب به خدا: پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: مردم در فرداي قيامت به اندازه ي خردشان به درجات بهشتي مي رسند و به پروردگارشان تقرب مي يابند. (44)
4- کنترل غرايز: يکي از مشکلات جوانان، طغيان غرايز و احساسات و تمايلات نفساني است. در عصر حاضر با ظهور فرآورده هاي جديد هنري و توسعه ي رسانه هاي تبليغاتي و پيچيدگي وسايل ارتباطي و تنوع خواسته ها، محصولات فرهنگي و ورود به دهکده ي جهاني از طريق ماهواره و اينترنت، دسترسي جوانان به محصولات مبتذل فرهنگي اعم از فيلم و تصوير، آسان گرديده است. استکبار جهاني به تعبير مقام معظم رهبري، با شبيخون فرهنگي خود، دل هاي پاک جوانان را نشانه گرفته و در کمينشان نشسته است.
به راستي راه مقابله با اين تهاجم گسترده چيست و جوانان ما چگونه مي توانند در برابر امواج سهمگين عوامل فساد بايستند و از آلوده شدن به گناه پرهيز نمايند؟
تنها کاري که جوانان ما براي مقابله با اين تهاجم مي توانند انجام دهند مجهز کردن خودشان به سلاح ايمان و خردورزي است. حتي ايمان هم زماني براي آنان سودمند است که هم گام و همراه با تعقل و تفکر منطقي باشد. امام علي (ع) مي فرمايد: «لا يستعان علي الدهر الا بالعقل؛ (45) بر روزگار نمي توان پيروز شد، مگر با تعقل و تفکر.»
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «لکل شي آله و عده و آله المؤمن و عدته العقل؛ (46) براي هر چيزي ابزار و ساز و برگي است و ابزار و ساز و برگ مؤمن، عقل است.»
اگر هر جواني عقل خود را به کار بيندازد و آن را حاکم قرار دهد، مي تواند با تحليل منطقي از مسائل و محاسبه ي سود و زيان هر عملي، نفس خود را مهار کند و غرايز دروني اش را تعديل نمايد.
5- پاک دامني: يکي از آثار خردورزي، عفت و پاک دامني است. امام علي (ع) مي فرمايد: «من عقل عف؛ (47) هر که عاقل باشد عفت پيشه مي کند». شايد دليلش آن باشد که عاقل با دورانديشي خود، سرانجام شهوت راني و لذت طلبي را که ذلت دنيا و آخرت است، مي بيند و لذت هميشگي را بر لذت آني ترجيح مي دهد و به سخن امام علي (ع) مي انديشد که فرموده است: در لذتي که موجب ندامت باشد و شهوتي که رنج و زحمت در پي داشته باشد خيري نيست. (48)

نياز عقل به بعثت

آن چه در اهميت عقل و خرد گفته شد، نبايد اين باور را پديد آورد که با وجود اين گوهر ارزش مند، نيازي به وحي و بعثت پيامبران نيست، زيرا توجه به نقش کليدي احساسات و عواطف در اعمال، گوياي اين حقيقت است که هدايت و راه يابي انسان به کمال و رستگاري، فقط به عقل و خرد او بستگي ندارد، بلکه بايد ترتيبي انديشيد تا احساسات و عواطف آدمي هم، او را ياري دهند و خود مانعي بر سر راه نباشند. متأسفانه نه تنها عقل گاهي مغلوب هوا و هوس مي شود و هدايت و سکان داري کشتي وجود آدمي را به احساسات واگذار مي کند، بلکه چه بسا خود نيز همچون برده اي در خدمت آن، قرار مي گيرد. امام علي (ع) مي فرمايد: «کم من عقل اسير عند هوي امير؛ (49) چه بسيار عقلي که در دست هوا و هوسي که امير است، اسير مي باشد.»
وقتي که تمايلات سرکش مي خواهند پر و بال عقل را بشکنند، تکيه گاهي لازم است که به مدد آن، در برابر طوفان غرايز مقاومت کند و آن، نيروي ايمان است که در سايه ي بعثت پيامبران و وحي تعاليم انبيا حاصل مي شود. خداوند بر اساس لطف خود، پيامبران را مي فرستد تا چراغ خرد شعله ورتر شود.

عوامل پرورش خردورزي

در رشد و شکوفايي عقل، اسباب و عواملي تأثير دارند. بعضي از آنها عبارتند از:
1- تفکر: اساس حيات انساني، تفکر است. تفکر، استعدادهاي پنهان آدمي را آشکار مي کند و خرد او را از قوه به فعل در مي آورد و زمينه ي رشد او را فراهم مي آورد. امام علي (ع) مي فرمايد: «الفکر ينير اللب؛ (50) تفکر، عقل را روشن مي کند».
امام کاظم (ع) انديشيدن را نشانه و راهنماي خردمند و عاقل دانسته است. (51)
تفکر، هم بر عقل نظري که در حوزه شناختي هست ها و نيست هاست و هم بر عقل عملي که حوزه ي رفتاري و بايدها و نبايدهاست، تأثير مي گذارد. در بخش نخست، موجب بصيرت و فهم و درک انسان مي شود (52) و در بخش دوم، عمل انسان را تصحيح مي کند. امام علي (ع) مي فرمايد: بر تو باد به انديشيدن، زيرا موجب رشد و نجات از گمراهي و اصلاح کننده ي اعمال است. (53)
بر اين اساس، اسلام بر درست انديشيدن تأکيد کرده است تا جايي که پيامبر اسلام (ص) ساعتي انديشيدن را برتر از يک سال عبادت دانسته اند. (54) البته هر تفکري عبادت نيست، بلکه تفکري که در رشد و سعادت وتکامل انسان مؤثر باشد؛ مانند تفکر در طبيعت، تاريخ ملت ها، جهان خلقت، سراي ابدي و... .
رشد و شکوفايي هر استعدادي، منوط به کارگيري آن است. در حيطه ي ذهن و عقل، تفکر باعث اتقان و استحکام معلومات مي گردد و عادت به استفاده از عقل و به کارگيري آن در مسير زندگي، باعث باروري و تکامل عقل، مي شود. نکته ي مهم در اين جا، عمق بخشي به انديشه است. امام علي (ع) مي فرمايد: آل محمد (ص) دين را توأم با عقل و عمل را درک مي کردند و فقط به شنيدن و نقل کردن بسنده نمي کردند. (55) شايد ترغيب قرآن به تدبر و تعمق در پديده هاي جهان، ناظر به اين امر حياتي باشد.
2- علم آموزي: يکي از راه هاي رشد و نمو عقل، علم آموزي است. امام علي (ع) مي فرمايد: «العقل غريزه تزيد بالعلم و التجارب؛ (56) عقل، سرشتي است که با علم و تجربه زياد مي گردد»؛ يعني عقل از ابتداي تولد، به صورت بالقوه در وجود انسان به وديعت نهاده شده است و با علم آموزي، زمينه ي به فعليت رسيدن آن فراهم مي شود. آن حضرت در جايي ديگر، علم را چراغ و روشنايي عقل دانسته اند. (57) البته منظور از علم، فقط حفظ مطالب و افزايش معلومات نيست، بلکه مراد فهم صحيح مطالب است.
3- تجربه اندوزي: روش ديگر براي پرورش عقل، تجربه اندوزي است. روايات اسلامي نشان دهنده ي ارتباط ميان تجربه اندوزي و عقل افزايي است. انسان با کسب هر تجربه اي، عقل فطري و طبيعي اش به کمال دست مي يابد و از دانش و بينشي تازه برخوردار مي گردد. امام علي (ع) مي فرمايد: «تجربه ها تمام نشدني و عاقل از ناحيه ي آنها در زيادت است. (58) آن حضرت، حفظ و نگه داري از تجارب را در رأس خردورزي دانسته اند. (59)
4- تزکيه ي نفس: شايد تعجب کنيد که چه رابطه اي ميان خردورزي و تزکيه ي نفس وجود دارد؟ اما با دقت و تأمل در تأثير نفسانيات وهواهاي نفساني در عقل مي توان گفت تمايلات نفساني، قواي ادراکي آدمي را مختل مي سازد و به مرکز فرماندهي انسان يعني «عقل» يورش مي برد و آن را به بند مي کشاند. از اين رو امام علي (ع) مي فرمايد: هوا، آفت عقل است. (60)
تزکيه ي نفس، روشي براي آزادسازي عقل از بند هواي نفس است. امام علي (ع) مي فرمايد: با شهوت خود جهاد کن و بر غضب خويش غلبه نما و با عادات بد خود مخالفت کن تا نفست پاکيزه گردد و عقلت کامل شود. (61)
5- بهره گيري از ديدگاه هاي مختلف: در منطق قرآن، راه دست يابي به عقل سليم و خردورزي، استقبال از افکار گوناگون و بررسي آنهاست. از اين رو بشارت مي دهد به کساني که سخن ها را مي شنوند و بهترين آنها را بر مي گزينند: «الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه». (62)
استاد مطهري مي گويد: «اين جا کلمه ي سماع هم نيست». بلکه يستمعون القول است؛ يعني به سخنان گوش فرا مي دهند و در سخنان دقت مي کنند و نقادي مي کنند و آن را که بهترين است انتخاب مي کنند. آن وقت مي فرمايد: چنين کساني هستند که خدا آنها را هدايت کرده و اينها به راستي صاحبان عقل هستند.» (63)
لازمه ي عقلانيت، تحمل آرا و تضارب افکار و ارائه ي تحليل درست از آنهاست. امام علي (ع) مي فرمايد: «ألا و ان اللبيت من استقبل وجوه الاراء بفکر صائب و نظر في العواقب؛ (64) عاقل و انديشمند کسي است که از نظريات گوناگون، استقبال کرده و با تحليل درست با آنها برخورد مي نمايد و از لوازم و تبعات آن غفلت نکرده و به آينده و نتايج آن مي انديشد.»
6- دليل جويي: يکي از عوامل پرورش قوه ي تعقل در انسان، دليل جويي است. اين عامل در پذيرش مطالب ديگران، يا در ارائه ي آن از جانب خود شخص، بايد مورد نظر قرار گيرد. قرآن مجيد همه را به دليل جويي و درخواست برهان از مدعيان، تشويق مي کند و کساني را که براي مطالب خود برهان نمي آورند، غير صادق مي شمارد. (65)
افراد خيال پرداز چون واقع نگر نيستند، از ارائه ي دليل فرار مي کنند، لذا به تدريج عقلشان کم فروغ مي گردد، زيرا دليل جويي، روشن گري عقل را بيشتر مي کند. قرآن کريم در قالب بيان آيات و نشانه هاي پروردگار، درصدد ارائه ي دليل و برهان براي دست يابي به راه بردهاي عقلي است (66) تا از اين طريق انسان ها به سوي خدا حرکت کنند.

عوامل رکود خردورزي

همان طوري که عواملي در پرورش و شکوفايي انديشه دخيل است، عواملي نيز خردورزي را تهديد مي کند و موجب رکود و سستي انديشه مي شود که مهم ترين آنها عبارت اند از:
1- هواي نفس: يکي از بزرگ ترين آفات خردورزي، پيروي از هواي نفس است. امام علي (ع) مي فرمايد: «آفه العقل الهوي؛ (67) آفت عقل، هواي نفس است». و نيز فرموده اند: بسا عقلي که اسير فرمان هواست. (68)
خودبيني، چشم حقيقت بين آدمي را کور مي کند و از درک صحيح باز مي دارد. امام علي (ع) خود بيني را يکي از حسد ورزان به عقل خوانده (69) و در جايي ديگر، بدترين آفت هاي عقل را خود برتر بيني معرفي نموده است. (70)
حقيقت سرايي است آراسته
هوا و هوس گرد برخاسته
نبيني که هر جا که برخاست گرد
نبيند نظر گر چه بيناست مرد
2- آرزوهاي طولاني: امام علي (ع) مي فرمايد: بدانيد که آرزوها، خرد را به غفلت وا مي دارد. (71)
3- حب و بغض: حب و بغض يا دل بستگي هاي غير معقول و کينه توزي، چون پرده اي هستند که نور خرد را خاموش مي کنند. امام علي (ع) مي فرمايد: کسي که به چيزي دل بستگي پيدا کند، ديدش کم و قلبش مريض مي شود. در اين صورت با چشم غير سالم نظر مي کند و با گوش غير شنوا مي شنود و شهوات، عقلش را از بين مي برد. (72) کسي که دچار خشم و غضب شد، نمي تواند آگاهانه حرکت کند. از اين رو امام علي (ع) مي فرمايد: «الغضب يفسد الالباب و يبعد من الصواب؛ (73) غضب باعث فساد عقل ها و دوري از صواب مي شود. »
4- طمع ورزي: يکي از آفات و موانع جدي خردورزي که آدمي را از مرتبه ي انساني تنزل مي دهد و در نهايت به هلاکت او مي انجامد، طمع ورزي است. امام علي (ع) مي فرمايد: «أکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ (74) قربان گاه خردها را بيشتر آن جا توان يافت که برق طمع ها جستن مي کند.»
هر که را حرص و طمع از راه برد
عاقبت ناکامش اندر چاه برد
5- سنت گرايي منفي: پذيرش اعتقادات و باورهاي نسل هاي گذشته و تقليد از نياکان بدون بررسي و تحقيق، عامل مهم در رکود انديشه به حساب مي آيد. استاد مطهري مي گويد: «قرآن اساسش بر مذمت کساني است که اسير تقليد و پيروي از آبا و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمي کنند تا خودشان را از اين اسارت آزاد کنند. هدف قرآن تربيت است؛ يعني در واقع مي خواهد افراد را بيدار کند که مقياس و معيار بايد تشخيص و عقل و فکر باشد، نه صرف اين که پدران ما چنين کردند، ما هم چنين مي کنيم.» (75)
مطلبي که براي استاد مطهري جالب بوده اين است که هيچ پيامبري مردم را دعوت نکرد مگر آن که حرف مخالفان اين بود که مي گفتند: ما پدران خود را بر اين راه يافته ايم و ما از آنها پيروي مي کنيم. (76)
در عوض، پيامبران مردم را متوجه اين اشکال عمومي کرده و مي فرمودند: «أو لو کان آباءهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون؛ (77) آيا اگر پدرانتان عقلشان به جايي نمي رسيد باز هم شما بايد از آنها پيروي کنيد.»
اگر خوب دقت کنيم مي بينيم بعضي از آداب و رسوم ما مبنا و اساس منطقي ندارد؛ مانند مراسم چهارشنبه سوري و نظاير آن که هر ساله عده اي را به کام مرگ مي کشاند.
وقتي از برگزار کنندگان اين مراسم مي پرسم راز و رمز آن چيست؟ فقط مي گويند: از آداب و رسوم پيشينيان است.
شايد اعتقادات و سنت هاي گذشتگان براي خود آنها مذموم و غير صحيح نباشد و متناسب با فضاي فکري زمان خودشان بوده است، اما اين دليل نمي شود که با گذشت زمان و گسترش فرهنگ هاي نو، هم چنان بر آن سنت ها پافشاري کنيم. البته ما با همه ي سنت ها مخالف نيستيم، ولي معتقديم بايد آنها را با عقل و شرع بسنجيم و گزينش کنيم و براي هر کار خود دليل معقولي داشته باشيم.
6- شخصيت زدگي: شخصيت زدگي و پيروي کورکورانه از افراد، سبب رکود انديشه و زوال استقلال فکري مي شود. استحکام عقيده و ثبات آن، منوط به دروني کردن آن عقيده به وسيله ي خود انسان است. ازاين رو هيچ اطميناني وجود ندارد که با تقليد ناصحيح از صاحبان قدرت و افراد مشهور، به راه راست هدايت شويم.
يکي از اشکالات مشرکان، شخصيت زدگي آنها بود. قرآن مجيد مي فرمايد: کافران مي گويند: اي پروردگار ما! از سروران و بزرگ تران خويش اطاعت کرديم و آنها ما را گمراه کردند. (78)
البته حساب تقليد آگاهانه را بايد از تقليد کورکورانه جدا کرد، زيرا تقليد آگاهانه به معناي شخصيت زدگي نيست، بلکه پذيرفتن رأي يک کارشناس و خبره است که عقل نيز پيروي از آن را پذيرفته است. عقل مي گويد: مسائل شرعي مانند امور ديگر، کارشناس دارد و کسي که تخصص در آن مسائل ندارد طبيعي است که به متخصص رجوع مي کند که همان فقيه جامع الشرايط است. اين تفاوت مي کند با تقليد از هنرپيشه يا ورزش کار و ... که خود شخص با تجزيه و تحليل و بدون پيروي از آنها، مي تواند از استعداد عقلاني خود استفاده کند و خودش راه و رسم زندگي اش را ترسيم نمايد و قيافه و شکل و رنگ لباس و مرام خود را بر اساس صلاح ديد خويش مشخص سازد. بهترين شاهد بر اين که اين گونه پيروي ها، عقلايي نيست، تغيير ناگهاني رسم و رسوم و مدها و شکل هاي ظاهري است. در حالي که اگر آدمي بينش و منشي را با انديشه انتخاب کرد به راحتي آن را از دست نمي دهد.
7- گرايش به اکثريت: تکيه بر آراي جمع، مبناي بي نيازي عقلاني نيست. هميشه روي آوردن اکثر مردم بر کاري، دليل بر درستي آن نيست و متأسفانه در جامعه کساني هستند که جو زده مي شوند و بر اساس رأي ديگران، تصميم مي گيرند و شعارشان اين است که خواهي نشوي رسوا هم رنگ جماعت شو، در حالي که قرآن، تبعيت بدون تفکر و تعقل را از اکثريت ممنوع مي شمارد و مي فرمايد: اگر از بيشتر کساني که در اين زمين هستند پيروي کني، تو را از راه خدا گمراه مي کنند؛ زيرا جز از گمان پيروي نمي کنند و جز به حدس و تخمين نمي پردازند.
حکومت عدد و مبنا قرار دادن اکثريت در امور شخصي، انسان را از واقعيت دور مي سازد. البته مشورت و استفاده از عقل جمعي، با خود باختگي فرق دارد.
8- تعصب ناروا: پافشاري بر يک عقيده و عمل باعث مي شود انسان، آگاهانه و به عمد از عقل خود پيروي نکند. در اين صورت چراغ عقل به تدريج خاموش مي گردد. امام علي (ع) مي فرمايد: «اللجاجه تسل الرأي»؛ (80) لجاجت، فکر و انديشه را ضايع مي سازد. »

نشانه هاي خردورزان

عاقل به چه کسي گفته مي شود؟
بسيارند کساني که ادعاي خردورزي مي کنند و گاهي خود را عاقل ترين مردم معرفي مي نمايند، در حالي که واقعيت اين است که به جاي عقل، از شيطنت و حيله گري بهره برده اند و گمان مي کنند اگر بتوانند از هر وسيله و حربه اي به اهدافشان برسند، زيرک تر و باهوش ترند. همچون عمروعاص و معاويه که براي هر کاري، حيله اي و براي هر راستي، دروغ پيش ساخته اي در دست داشتند. اين افراد از نظر دين، عاقل به حساب نمي آيند. امام علي (ع) در مورد معاويه مي فرمايد: به خدا قسم، معاويه از من زيرک تر نيست، ولي او حيله مي کند و فسق و فجور مرتکب مي شود. اگر خداوند متعال دغل بازي را دشمن نمي داشت، من زيرک ترين مردم بودم. (81)
براي تشخيص اين امر، لازم است نشانه هاي خردمندان واقعي را از زبان پيشوايان دين بشناسيم.
1- آراستگي به صفات پسنديده: پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: خردمند کسي است که در برابر برخورد جاهلانه، بردباري پيشه سازد و از کسي که به او ستم کرده، در گذرد و به زير دست خويش، فروتن باشد و بر بالا دست خود در انجام کار نيک، سبقت گيرد و هرگاه بخواهد سخن گويد، تدبر کند؛ اگر خير است، بگويد و اگر بد است، خاموشي گزيند تا سالم بماند و چون با فتنه اي مواجه شود، به خدا پناه ببرد و دست و زبانش را نگاه دارد و چون فضيلتي بيند، آن را غنيمت شمارد و شرم و حيا از او جدا نشود و حرص از او بروز نکند، پس اينها ده خصلت است که خردمند با آنها شناخته مي شود. (82)
2- فراگيري علم و نشر آن: رسول گرامي اسلام (ص) مي فرمايد: چهار چيز است که هر خردمندي از امت من بايد به آنها پاي بند باشد. عرض شد: اي پيامبر خدا! آن چهار چيز چيست؟ فرمود: شنيدن علم، حفظ، نشر و عمل کردن به آن. (83)
3- مدارا با مردم: يکي از اوصاف خردمندان، سازگاري با مردم است. رسول اکرم (ص) مي فرمايد: سرلوحه ي عقل پس از ايمان به خدا، مدارا کردن با مردم بدون فاصله گرفتن از حق است. (84)
4- دوري از دنيا و آمادگي براي آخرت: بدون ترديد هر کسي که کمترين بهره اي از عقل برده باشد، لحظه اي در جلب منافع خود درنگ نمي کند و همواره راهي را بر مي گزيند که به بيشترين و با دوام ترين منفعت منتهي شود. اما مهم، تشخيص برتري آخرت بر دنيا و انتخاب مسير آخرت است که فقط از عهده ي عقل ژرف انديش بر مي آيد. رسول اکرم (ص) مي فرمايد: از نشانه هاي خرد، دوري کردن از دنيا و خانه ي غرور و بازگشت به سوي خانه ي جاودان (آخرت) و زاد و توشه ي فراوان تهيه کردن براي سکونت در قبر و آمادگي براي روز حساب است. (85)
5- حق مداري: امام صادق (ع) مي فرمايد: عاقل کسي است که در پاسخ به حق، رام باشد؛ (86) يعني حق مدار باشد.
6- حفظ زبان: امام علي (ع) مي فرمايد: «العاقل من عقل لسانه؛ (87) عاقل کسي است که زبانش را به بند کشد». منظور آن است که انسان خردمند، با حساب و تدبير و سنجيده سخن مي گويد. آن حضرت در جايي ديگر فرموده است: قلب احمق، پشت زبانش و زبان عاقل، پشت قلبش است. (88)
7- مشورت: امام علي (ع) مي فرمايد: عاقل، خود را از مشورت و نظرخواني ديگران بي نياز نمي داند. (89)
8- اطاعت خدا: روزي مردي مسيحي، از اهالي نجران وارد مدينه شد که زباني گويا و رفتاري با وقار داشت. کسي گفت: اي رسول خدا! اين مرد مسيحي چقدر خردمند است؟ حضرت فرمود: خاموش باش، خردمند کسي است که خدا را يگانه شمارد و در طاعت او کوتاهي ننمايد. (90)

پی نوشت ها :

1- راغب اصفهاني، المفردات، ص 578.
2- احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج 4، ص 69.
3- الطريحي، مجمع البحرين، ج 2، ص 224-223.
4- بحارالانوار، ج 1، ص 116.
5- غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 91.
6- همان، ص 442.
7- ر.ک: معجم الفاظ غرر الحکم و دررالکلم، ماده ي عقل.
8- شيخ صدوق، الخصال، ص 633.
9- غرر الحکم و دررالکلم، ج 2، ص 429.
10- همان، ص 472.
11- همان، ج1، ص 353.
12- همان، ج 4، ص 313.
13- سفينه البحار، ج 2، ص 114.
14- مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص 52.
15- نهج البلاغه، خطبه ي 36.
16- تحف العقول، ص 44.
17- همان.
18- غرر الحکم و دررالکلم، ج 6، ص 262.
19- همان، ص 406.
20- همان، ج 1، ص 342.
21- همان، ج 2، ص 36.
22- همان، ج3، ص 322.
23- همان، ج 4، ص 211.
24- همان، ج 2، ص 28.
25- الکافي، ج1، ص 16.
26- نهج البلاغه، خطبه ي 1.
27- غرر الحکم و دررالکلم، ج 2، ص 108.
28- نورالثقلين، ج5، ص 382.
29- انفال (8) آيه ي 22.
30- اعراف (7) آيه ي 179.
31- ملک (67) آيه ي 10.
32- تحف العقول، ص 28.
33- غرر الحکم و دررالکلم، ج 1، ص 61.
34- بحارالانوار، ج 60، ص 299.
35- همان، ج 75، ص 342.
36- اصول کافي، ج 1، ص 12.
37- غرر الحکم و دررالکلم، ج 2، ص 381.
38- بحارالانوار، ج 68، ص 322.
39- اصول کافي، ج 1، ص 16.
40- همان، ص 12.
41- تحف العقول، ترجمه علي اکبر غفاري، ص 16.
42- همان.
43- غرر الحکم و دررالکلم، ج 1، ص 110.
44- مجمع البيان، ج 10، ص 487.
45- بحارالانوار، ج 1، ص 82.
46- همان، ص 95.
47- غرر الحکم و دررالکلم، ج 5، ص 135.
48- همان، ج6، ص 432.
49- همان، ج 4، ص 546.
50- همان، ج 1، ص 100.
51- تحف العقول، ترجمه علي اکبر غفاري، ص 406.
52- غرر الحکم و دررالکلم، ج 2، ص 171.
53- همان، ج4، ص 294.
54- بحارالانوار، ج 71، ص 326.
55- نهج البلاغه، خطبه 239.
56- غرر الحکم و دررالکلم، ج 2، ص 32.
57- همان، ج1، ص 144.
58- همان، ص 397.
59- همان، ج 3، ص 407.
60- همان، ص 101.
61- همان، ص 365.
62- زمر (39) آيه ي 18.
63- مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص 37.
64- غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 337.
65- نمل (27) آيه ي 64 و بقره (2) آيه ي 111.
66- بقره (2) آيه ي 242 و 266.
67- غرر الحکم و دررالکلم، ج 3، ص 101.
68- نهج البلاغه ي صبحي صالح، قصار 211.
69- همان، قصار 212.
70- غرر الحکم و دررالکلم، ج 4، ص 178.
71- نهج البلاغه ي صبحي صالح، خطبه ي 86 .
72- همان، خطبه ي 109.
73- غرر الحکم و دررالکلم، ج 1، ص 357.
74- نهج البلاغه ي صبحي صالح، قصار 219.
75- تعليم و تربيت در اسلام، ص 46.
76- زخرف (43) آيه ي 23.
77- بقره (2) آيه ي 170.
78- احزاب (33) آيه ي 67.
79- انعام (6) آيه ي 116.
80- نهج البلاغه ي صبحي صالح، قصار 179.
81- همان، خطبه ي 200.
82- تحف العقول، ترجمه علي اکبر غفاري، ص 29.
83- همان، ص 56.
84- همان، ص 41.
85- اعلام الدين، ص 333.
86- مستدرک الوسائل، ج 11، ص 210.
87- غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 135.
88- همان، ج 4، ص 507.
89- همان، ج 6، ص 389.
90- بحارالانوار، ج 74، ص 158.

منبع: مجله معارف اسلامي




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط