بیش از سی سال پیش بود كه با نام گرامی استاد احمد آرام آشنا شدم. وسیلهی این آشنایی كتاب ارجمند كیمیای سعادت بود كه به همت ایشان با مقابلهی شش نسخه تصحیح و به سال 1319 در تهران چاپ شده بود و بنده از آن كتاب و ثمرهی كوشش استاد بهره میبردم. كتاب پیش از آن چند بار در هند به طبع رسیده بود و این نخستین چاپ سربی آن در ایران بود. مقدمهی كوتاه مصحح، دقیق، متواضعانه و فارغ از هرگونه ادعا مینمود. سادگی مقدمه و توضیحات ذیل صفحات، نمودار طرز بیان مردی بود اهل تفكر علمی. مثلاً در معرفی غزالی، در جملاتی این طور رسا و پرمعنی، همهی سرگذشت او به اختصار چنین آمده بود: غزالی «همان گونه كه خود در كتاب المنقذ من الضلال مینویسد، چون علوم رسمی ظاهری درد درونی او را درمان نمیكرد و به چراهای فراوانی كه هر متفكر هوشمندی را در دوران زندگی راحت نمیگذارند جوابهای خاطرپسندی نمیداد، در ضمن مدت تدریس و پیش از آن به تحصیل فلسفه پرداخت و گفتارهای صوفیان و متكلمان و باطنیان را زیر و رو كرد و در پایان كار چون از هیچ راه آرامش خاطری برایش فراهم نشد، از دستگاه دنیایی و تدریس و منصب سیر آمد و حالش دگرگون شد و به ناچار از همه چیز چشم پوشید و از بغداد بیرون شتافت و آهنگ شام و حجاز كرد و گوشهای گرفت و در همین گوشه گیری غزالی دیگری شد كه آثارش، و بالخصوص كتاب حاضر، او را همان گونه به ما معرفی میكند.»
استاد آرام پیش از تصحیح كیمیای سعادت، در فاصلهی بین سالهای 1302تا 1318 شمسی پانزده شانزده كتاب درسی در زمینهی علوم تألیف و یك دو كتاب نیز به فارسی ترجمه كرده بود. اما تصحیح كیمیای سعادت، چنان كه خود میگویند، در زندگی روحی و اخلاقی ایشان تأثیر كرد: عوالم جوانی را به پختگی و كششهای گاه و بیگاه زندگانی را به وارستگی و كوشش صادقانه در راه علم و معرفت تبدیل نمود، به خصوص كه مقارن آن ایام، تذكرة الاولیاء عطار را نیز میخواندند و در آن تأمل میكردند. به علاوه انس با نثر فصیح و روان كیمیای سعادت، بر توانایی احمد آرام در زبان فارسی و قدرت تعبیر وی در ترجمه از زبانهای خارجی افزود. از این رو از جمله سفارشهای ایشان به مترجمان، مطالعه و غور در آثار برجستهی زبان فارسی، نظیر كیمیای سعادت است كه گنجینهای است از كلمات و تعبیرات درخور توجه. اگر ترجمهی احمد آرام، در تعبیر مفاهیم گویا و روان است و مترجم در صورت لزوم به پیشنهاد كلمات تازه ساز موزون دست میزند و مثلاً به جای «ایدئولوژی»، «اندیشه ورزی» را به كار میبرد، (1) نتیجهی تأمل در كتابهای گرانمایهی فارسی از جمله كیمیای سعادت است. (2)
شاید سوابق تحصیلات علمی مصحح و غور در برخی از سخنان غزالی نظیر تدقیق او در «حقیقت علم»، (3) و روی برتافتن وی از جاه و جلال منصب تدریس و انبوه طالبان علم در نظامیهی بغداد و رو آوردن به علم باطن و تجربیات روحانی، و خدمت به نشر معارف و روشنگری، موجب آمد احمد آرام نیز، مانند همهی دانشوران حقیقی و حقیقت پژوه، همهی عناوین و عوالم ظاهر را فراموش كند، فكر و چشم و قلم خود را در راه انتقال دانشها به زبان فارسی به كار گیرد و در این راه از كوشندگان نامبردار شود، به حدی كه اینك نام او ناقلان و مترجمان معروف علوم را در قرون اولیهی اسلامی فرایاد میآورد.
كیمیایی كه كتاب غزالی از برای حصول سعادت به دست میدهد، ایمان به حق تعالی است و شریعت نبوی. بنابراین گرایش مسلمانی پاك اعتقاد چون احمد آرام به تصحیح چنین كتابی كاری بود شایسته كه معتقدات وی را استوارتر و صافیتر گردانید. نویسندهی این سطور چنین كتابی را از چنان نویسندهای و چنین مصححی پیش روی داشت.
شاید با وجود تحقیقات گوناگونی كه در زبانهای مختلف دربارهی محمد غزالی طوسی (450-505هـ) صورت گرفته و از جمله كتابهای معروف غزالی نامه، فرار از مدرسه، به فارسی تألیف شده است و نشر ترجمهی فارسی مؤید الدین محمد خوارزمی از احیاء علوم الدین، (4) سخن گفتن دربارهی غزالی نابجا نماید. اما نویسندهی این سطور با نقل برخی از یادداشتهای ناچیز خود در نخستین برخورد با كتاب كیمیای سعادت تصحیح استاد آرام، میخواهد اندكی از دینی را كه از مطالعهی این كتاب بر عهده دارد در مقام سپاس گزاری ادا كند. به علاوه تأمل در احوال و آثار مردی كه بیش از هفتاد كتاب و رساله به وجود آورده و «هم از لحاظ فلسفه و هم از لحاظ تصوف و دین و هم از وسعت اطلاعات و معلومات و هم از كثرت تأثیر در افكار دینی و تعقلات مغرب و مشرق» اهمیت خاص دارد (5) همواره مفید تواند بود، مردی كه نظیر شیوهی تفكر و تعقل او را قرنها بعد دكارت در اروپا اختیار كرد یعنی از راه شك به حصول یقین رسیدن (6)، و شباهت افكارش با پاسكال و تأثیر او در ریمون مارتین اسپانیایی (7) و حكمت اسكولاستیك اروپا (8) و نفوذش در آثار علمای ادیان دیگر (9) نمودار مقام ارجمند اوست در معارف اسلامی. بی سبب نبود كه در سی و چهار پنج سالگی به عنوان عالم و فقیه بزرگ عصر به تدریس در نظامیهی بغداد منصوب شد و علما و فقهای بزرگ در محضر درس او حضور مییافتند و هم در روزگار خویش شهرتش همه جا را فراگرفت و این آوازه و اعتبار، پس از وفات وی افزونی یافت.
این همه حیثیت علمی و اجتماعی غزالی- كه نظام الملك وزیر سلجوقیان او را «زین الدین» و «شرف الایمة» مینامید و سلطان سنجر به دیدار او برپای میخاست (10)- برای كسی حاصل شد كه پدرش پشم ریسی (و یا نخ پشم فروشی) از عامهی مردم بود، و پسر در هفت سالگی (حدود 457هـ ق) یتیم شد و ثروت و پشتیبانی نداشت. اما در دورهی اسلامی تاریخ ایران، برخلاف روزگار پیش از آن، تحصیل دانش، امتیاز انحصاری طبقات خاص نبود و هركس از عامهی مردم و فرودستان نیز میتوانست علاقه و قریحهی خود را دنبال كند و بپرورد و به پیشرفت نایل آید، چنان كه ترقی روزافزون غزالی نموداری است از چنین محیطی مساعد و استعدادپرور.
غزالی نه تنها بر این مراتب بلند دست یافت بلكه بعد بدان جا رسید كه همهی اینها در نظرش بی اعتبار آمد و با استغنایی شگفت- كه حاصل عشق و ایمان به شناخت حق و حقیقت بود- از همه چیز دست كشید و حتی از قبول دعوت سلطان سنجر سلجوقی از برای تجدید تدریس، عذر خواست. اما از سر مردم دوستی و احساس وظیفه در برابر خدا و خلق به وی مینوشت: «بر مردمان طوس رحمت كن كه ظلم بسیار كشیدهاند و غله از سرما و بی آبی خراب شده و تباه گشته و درختهای صد ساله از اصل خشك شده و روستاییان را هیچ نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال گرسنه و برهنه» (11) به عبارت دیگر غزالی لزوم نصیحت به حكام را كه در كیمیای سعادت به تفصیل یاد آور شده (347-348) (12) خود در زندگی عملی به كار بسته است.
كیمیای سعادت از آثار دورهی پختگی غزالی و پس از سیر و سلوك روحانی اوست یعنی چهل و پنجمین كتابی است كه در آخرین سالهای قرن پنجم هجری نوشته و چون خود آن را به فارسی نگاشته و عصارهی كتاب بزرگ احیاء علوم الدین اوست، درخور توجه خاص است. كتاب در چهار عنوان است: شناخت خود، شناخت خدا، شناخت دنیا و آخرت. اما چون «مقصود از كیمیا آن است كه از هرچه مینباید، و آن صفات نقص است، پاك و برهنه شود و به هرچه میبباید، و آن صفات كمال است، آراسته شود.» از عبادات، معاملات، مهلكات و منجیات سخن میرود.
آنچه در كیمیای سعادت زودتر از هر چیز توجه نویسندهی این سطور را جلب میكرد اندیشهی بلند و نكات باریك و مهمی است كه به ذهن غزالی رسیده و از قلم او تراویده است. خوانندهی كتاب با نویسندهای سروكار دارد كه نه تنها از معارف اسلامی كاملاً آگاه است بلكه در فلسفه و عرفان و دانشهای زمان غور و مطالعه كرده در سیر و سلوك و تربیت نفس، تجربهها دارد و پس از سیر چهار آفاق و انفس و آزمودن جهان و جهانیان و ترك خواهشهای نفسانی، قلم برگرفته است تا براساس تعلیمات دین مبین، خوانندگان را به سعادت و رستگاری رهنمون شود. در هر حال اندیشهها و معانی ارجمند در این كتاب فراوان است و حتی اشاره به برخی از آنها به تفصیل میكشد. از آن جمله: استعداد تربیت و اعتلای انسان (1-2، 25) و تأثیر تربیت (514-515، 517، 528-532)، دعوت به تفكر (9) و تأمل در آفرینش و مظاهر صنع (44-45، 48، 51) (13)، تفكر را در شمار منجیات آوردن كه دارای اهمیتی خاص است (893) (14) و حاصل آن معرفت (895)، ترغیب به كسب علم زیرا «هیچ كاری... فاضلتر و بزرگوارتر از علم» نیست (126) و لذت دل آدمی در معرفت... است... و هرچند معلوم شریفتر، علم آن شریفتر، و لذت وی بیشتر» (33-34). از این رو سفر در طلب علم فریضه است، شرف طلب علم (417)، پرهیز از آلایش تعصب و تقلید ظاهر (80)، تكیه بر صفای دل (روح) و تزكیهی باطن (11، 22، 23) و توجه به عین حقیقت نه قالب آن (30-31) و لُبّ و مقصود عبادات كه «یا كِرد حق تعالی» است به دل و نیت (15) و فلسفه و اسرار و حقیقت هریك از عبادات (16)، لزوم تعمق در معانی قرآن كریم (129، 223) برخورد با موضوعات با اندیشههای عارفانه، چنان كه مینویسد: «هركه دوستی خدای تعالی بر وی غالب شود تا به حد عشق رسد، همهی بندگان وی را دوست دارد، خاصه دوستان وی را، و همهی آفریدهها را دوست دارد كه هرچه در وجود است همه اثر قدرت و صنع محبوب وی است» (358)، عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست، و یا سخن بشر حافی در مورد ثوابِ «آن راحت كه به دل مسلمانی رسد» (749).
همهی معصیتهای بشر- كه «اول آبی گنده، آخر مرداری رسوا، اندرمیانه حمال پلیدی» مینماید (701، 704)- بر اثر دنیادوستی است. از این رو غزالی در این زمینه با واقع بینی و تجزیه و تحلیلهای روانشناسی بحثها دارد (616-669) و آزادی آدمی را در «بی حاجتی» میبیند و وارستگی (598، 622، 640). بدین ترتیب هریك از مظاهر دنیادوستی از كسب علم از برای طلب دنیا (127) گرفته تا هرگونه تظاهر و ریا را ناپسند میشمارد (670 به بعد).
بر روی هم كیمیای سعادت كتابی است در هدایت و اخلاق و تربیت بر بنیان احكام و معارف اسلامی. در عین حال كه نویسنده در هر زمینه میكوشد با تجزیه و تحلیل مطلب، افكار خود را به روشنی بیان نماید و موضوع را مفهوم كند، (17) حاصل ارشاد او به تجارب عرفانی و تصفیهی باطن منتهی میشود كه از مقولهی احوال درونی است و «آن راهِ رفتن است نه راهِ گفتن»، ورای «تعلم عادتی» (536-537)، یعنی همان عالمی كه به خود غزالی دست داده و مبنی بر ذوق و حال است «كه آغازش طهارت قلب و انجامش فناء فی الله است.» (18)
كیمیای سعادت سرشار است از نكتههای اخلاقی و اجتماعی، چندان كه شاید از این نظر بیش از برخی از كتب اخلاقی مشحون از فواید باشد. ركن سوم كتاب در مهلكات (507-750) و ركن چهارم در منجیات (751-998) از این لحاظ بسیار درخور توجه است. البته این بدان معنی نیست كه دیگر قسمتهای كتاب از این نظر اهمیتی كمتر دارد. به علاوه تنوع موضوعات اخلاقی در زمینههای گوناگون، جلوهای خاص به این كتاب میبخشد و در هر باب میتوان مطالب مفیدی از آن اقتباس كرد. از آن جمله است حقوق محبت و دوستی، دعوت به ایثار و تعاون (364-365، 646)، رعایت نكات دقیق در دوستی و معاشرت، نصیحت به دوستان در خلوت، ترغیب ایشان به حق پذیری (369-370)، عیادت بیماران (387-388)، حقوق همسایگان (390 به بعد) حقوق خویشاوندان، پدر و مادر و فرزندان (391-394)، دوستی شاگرد استاد را- كه «دوستی خدایی بود» و دوستی استاد شاگرد را- كه «برای خدای تعالی بود» (357)، حسن سلوك با زن هنگام طلاق (288)، احسان در داد و ستد و سود زیاد طلب نكردن (329-330)، آداب سفر و مهمانی، از جهات مختلف (422-426)، تأثیر گرسنگی در به یاد داشتن گرسنگان (542)، خوی نیكو (509 به بعد)، و اینكه «هیچ مسلمان را نشاید بی ضرورتی رنجانیدن» (566)، پرهیز از كینه حتی در مقابل بدی و عفو پیغمبر اكرم با قریش- كه «هیچ قربت عظیمتر از آن نیست كه نیكویی كنی با كسی كه با تو زشتی میكند، اگر نتوانی باری عفو كنی» (605-607) (19)، ذم جاه تعلیم علم (409-410)، زیانهای تكبر و عجب و غرور به هر چیز و در هر طبقه از اشخاص (704-750). در ركن دوم كتاب- كه در معاملات است- مباحثی مانند آداب طعام خوردن (253-268) و معاشرت با مردم، بسیار قابل ملاحظه است.
اشتمال كیمیای سعادت بر نكتههای اخلاقی فراوان و نثر ساده و روشن كتاب به خصوص این فایده را دارد كه از این اثر غزالی در تدوین كتب تربیتی و اخلاقی میتوان به خوبی بهره برد.
هر موضوعی كه در كیمیای سعادت مطرح گشته از لحاظ تأثیرات اجتماعی نیز مورد تأمل و بحث واقع شده است. از این رو خواننده در هر باب متوجه میشود كه بازتاب رعایت اصول مذكور در این كتاب، در جامعه چیست و چرا مورد نظر مؤلف قرار گرفته است. به عبارت دیگر نظر غزالی فقط متوجه رستگاری و نجات فرد نیست بلكه با تذكر آثار مترتب بر هر موضوع در زندگانی اجتماعی، به سعادت عمومی نیز میاندیشد. كیمیای سعادت از این نظر بسیار اهمیت دارد. خواننده متوجه میشود كه غزالی به هر موضوع از جنبههای مختلف مینگرد و به خصوص این نكته را منظور دارد كه هر عملی از لحاظ فرد و جمع متضمن چه فایده و یا زیانی است. بنابراین اخلاق و تربیت اسلامی و عرفانی كه در این كتاب مطرح است، برخلاف پندار ناآشنایان، نه تنها حالت فردی ندارد بلكه حالت اجتماعی آن حتی بیشتر است. نظری به آنچه در ذیل اشاره میشود برای تأیید این موضوع كفایت میكند، مثلاً جنبهی اجتماعی و اخلاقی نكاح و تولید نسل (269 به بعد)، زن را برای شهوت نخواستن (272)، اهمیت مقام زن (273)، حقوق زن بر شوهر (275)، رضایت زن در ازدواج (276)، صفات زن خوب (278-279)، ارزش زن شایسته (798)، سنت دیدار زن پیش از عقد (277-278)، كابین (مَهر) سبك، زیان ازدواج با نزدیكان كه موجب ضعیفی فرزند میشود، وظیفهی پدر و مادر در شناخت همسر فرزندشان (279)، حسن سلوك با زنان و تحمل رفتار ایشان (281-282)، ترجیح حق مادر بر پدر (393)، فایدهی طعام خوردن با افراد خانواده (284) و دوستان و برادران دینی (259-263) و فضیلت میزبانی (263-268)، به ولادت فرزند، دختر و پسر، به یك چشم نگریستن (287)، توجه به معاش و معاد (290)، اهمیت كار و كسب (290-291، 293)، تحریم احتكار (311-312) و ربا (300)، لزوم عدل و انصاف در معامله و فلسفهی آن (310-319)، سود اندك و فروش بسیار (321)، وجوب مهلت قائل شدن از برای مردم درویش در پرداختها در معاملات (322)، وام گذاردن (322-323)، تعاون و همكاری اجتماعی (324-325)، احتیاط در مال دیوان و عمال آن، وظیفهی دانشمندان و دیگران در نوع برخورد و تماس با حكام و نصیحت و ادای حق (337-352)، گزاردن حق صحبت با خلق (353 به بعد)، نوع سلوك با ظالم و گواهی دهنده به دروغ و هجاگوی (361)، حقوق مسلمانان و خویشاوندان و همسایگان ... و فرمودهی پیغمبراكرم كه «مَثَل مؤمنان همچون یك تن است، چون یك اندام را رنجی رسد همهی اندامها آگاهی یابد و رنجور شود» (376)، اهمیت امر به معروف و نهی از منكر و سخن پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باب (456-458)، آداب محتسب و لزوم علم و پرهیزگاری و حسن خلق و رعایت صبوری و شفقت در این كار (463، 469، 473-475)، منكرات بازارها، شاهراهها (477-479)، تأثیر ظلم والی در ترویج فساد (481)، رعیت داشتن و ولایت راندن (481 به بعد)، ارزش یك روز عمر دادگران (482)، عدل، قناعت، رفق با مردم، پی بردن به داوری ایشان، كیفر بیدادگران، مسؤول بودن حكام در كارهای عمال، لزوم عفو و گذشت در كارها (484-498)، خدمات اجتماعی: قضا و امثال آن (693)، زیان فارغ و بیكار نشستن جوانان و لزوم اشتغال آنان به پیشهها (782) و وجوب كار كردن و كسب معاش (291).
همهی این مباحث با استناد به آیات قرآن كریم و احادیث و سنت نبوی است.
بنابراین خوانندهی كیمیای سعادت با بسیاری از آراء غزالی در مسائل اجتماعی، با الهام از مبانی اسلام، آشنا میشود.
كیمیای سعادت از نكتههای انتقادی نیز خالی نیست. بدیهی است كسی كه به فخرالملك وزیر (20) میگفت اینك كسی خواهان حقیقت نیست، (21) اوضاع روزگار خویش را نمیپسندید و از جهات گوناگون بر آن زمان و مردم عصر انتقادها داشت. اما برای خویش نیز وظیفهای قائل بود: ابلاغ و نشر حقایق و معارف دین مبین. در المنقذ من الضلال میگوید: «بر خود واجب دیدم كه علم خود را تا آنجا كه ممكن است اظهار كنم و بیچاره مردم را از وادی جهل و گمراهی برهانم.» (22) بازگشت او به تدریس در نظامیهی نیشابور در ذی القعدهی 499 نیز به منظور «احیای دین حق» بود و احساس مسؤولیت در برابر نابسامانیها (23) بنابراین چنین كسی چگونه میتوانست موارد نقص را نادیده انگارد و به قلم نیاورد؟ از این رو كیمیای سعادت بسیاری از عیوب جامعهی آن عصر را فرانموده و تصویری از اوضاع اواخر قرن پنجم هجری را در نظر دانشمندی چون غزالی نشان میدهد.
غزالی مكرر اظهار نگرانی میكند كه «عالم پر از منكرات است» (476) و مال دیوان كه از راه ناصواب به دست میآید حرام است (343) و «بزرگ خویشتنی» و كبر برخی از دانشمند نمایان را ناپسند میشمارد (708) و از علم خواندگان بی عمل انتقاد میكند (738). اما بیشترین انتقاد او متوجه است به «اباحتیان»- یعنی كسانی كه عدم اهتمام در اوامر و نواهی شرع را برای خود جایز میشمردند- و از آنان مینالد و تظاهرشان را به طامات صوفیان مذمت میكند (31، 59 به بعد) و حتی نسبت به چنین كسانی لحنی بسیار تند دارد (62-63) و میگوید: «پس معاملت با ایشان به شمشیر اولیتر كه به حجت» (64).
آنان كه فقط به ظاهر و جامه به صوفیان میمانستند نیز مورد انتقادند (444) و با وجود تأیید مشروط غزالی از سماع، تظاهرات ایشان را در این كار مردود میشمارد و اینان را گروهی میبیند كه «به صورت ایشانند (صوفیانند) در ظاهر و مفلسند از معانی ایشان در باطن» (438)، «عادت گرفتهاند از شهری به شهری و از خانقاهی به خانقاهی میروند، بی آنكه به قصد پیری باشند كه خدمت وی را ملازم گیرند، ولیكن مقصود ایشان تماشا بود: كه طاقت مواظبت بر عبادت ندارند، و از باطن راه ایشان گشاده نشده باشد در مقامات تصوف... و هر جا كه سفرهای آبادانتر بود آنجا مقام كنند» (420-421). غرور میورزند و خویشتن را صوفی مینمایند و از عبادات و طاعات بی نیاز میانگارند (744). از متظاهران به علم و «حریص بر دنیا» (489) و كسانی كه دانش خویش «دام دنیا ساختهاند» (128) انتقاد شده، اما علم سودمند و دانشمندان دیندار مورد تكریم فراوانند (31، 128، 489).
نویسندهی كیمیای سعادت در عین حال كه میخواهد در درون آدمی شوری پدید آورد و او را دگرگون كند، بر سر آن است كه این شور و حال منبعث از معرفت باشد و آگاهی. از این رو روشنگری او در هر مورد چندان نكته آموز و دلنشین است كه از قوت استدلال نافذتر مینماید، نظیر آنكه سعادت آدمی در معرفت خدای تعالی است (33-34)، وجوب شكرگزاری (36)، عجز و نقصان آدمی (38-39)، قدرت آفرینش (45، 47) و اینكه سماع، به شرط غلبهی دوستی حق تعالی بر دل، انگیزهی ارتباط گوهر دل آدمی با عالم علوی تواند بود (432 به بعد)، و «سبب همهی تقصیرهای خلق ضعف ایمان است» (532) و حجاب راه چهار است (533) و چرا معده اصل شهوتهای دیگر است (538) و فواید امساك (539 به بعد).
به علاوه بیان منطقی غزالی درخور توجه است نظیر آنچه در روزگار بردن به كاری فاضلتر از احتیاط در طهارت ظاهر گفته است (131)؛ یا اعتدال رأی و نظر او دربارهی موضوعات مختلف نیز حكایت میكند از اندیشهای پخته و پرورده و اهل انصاف و تأمل، مانند ابراز عقیده در باب عزلت (397)، آراء طبیب و طبیعی و منجم (55)، و اینكه «گمان مبر كه هرچه در دنیاست مذموم است» (74-75)، سفر تماشا و تفرج (420) و امثال اینها.
كیمیای سعادت حاوی حكایاتی است خواندنی و غالباً نكته آموز كه نویسنده آنها را برای تأیید مطالب خود آورده است. این حكایات از یك طرف بر لطف كتاب افزوده و از طرف دیگر آراء غزالی را به سادگی تمام به خواننده میقبولاند. برخی از آنها سابقهای طولانی دارد نظیر حكایت پیل و نابینایان (54)- كه در مقابسات ابوحیان توحیدی به نقل از افلاطون و در حدیقهی سنایی و دفتر سوم مثنوی مولوی و اثری منثور از عزیز نسفی با تفاوتهایی آمده است. (24) اما سابقهاش كهنهتر از اینهاست و شاید اصلش هندی باشد زیرا روایت پالی آن به حدود قرن دوم میلادی میرسد، (25) و حكایت آمدن رسول بزرگمهر به نزد عمر بن خطاب (489) كه در اسرارالتوحید (26) (رسول قیصر روم) هست و مولوی نیز در دفتر اول مثنوی آن را اقتباس كرده، با حكایت مردی كه آب در شیر گاوان میكرد و سیل گلهی او را برد (316) كه در قابوس نامه (27)آمده، و آمدن محمد بن سلیمان خلیفهی زمان به نزد حماد بن سلمه (348-349) و دیدار هارون الرشید با شقیق بلخی و فضیل عیاض (489-491) كه یادآور ملاقات هارون است با ابن عبدالعزیز عمری و ابن سماك در تاریخ بیهقی (28)، و جامهی سرخ پوشیدن متظلمان در چین كه ملك آنجا ناشنوا بود (491) كه در سیاست نامهی خواجه نظام الملك (29) نیز دیده میشود، و حكایت ریختن طشتی خاكستر بر سر یكی از مشایخ (802) كه در اسرارالتوحید (30) به ابوسعید ابی الخیر و در بوستان سعدی (31) به بایزید بسطامی نسبت داده شده است و حكایت وعدهی ابلیس به عابدی از بنی اسرائیل كه روزی دو دینار زیر بالش او بنهد (868) و شبیه آن را در یكی از داستانهای ژان دوتور، (32) نویسندهی معاصر فرانسوی، میتوان یافت.
بعضی دیگر از این حكایات شاید منبع قصص و تمثیلاتی باشد كه در مثنوی مولوی و نظایر آن دیده میشود، مانند خدو افكندن خصم مغلوب در جنگ بر روی علی (علیه السلام) و نكشتن آن حضرت وی را (473)، (33) و حكایت صیاد و گنجشك و سه پند آن پرنده به او (638) كه در دفتر چهارم مثنوی نیز آمده، (34) و حكایت عابد متكبر و مرد فاسق (710) و حكایت زلیخا و پوشانیدن بت سنگین را در حضور یوسف (علیه السلام) (880) كه در بوستان سعدی (اولی با اندك تفاوت) نیز میبینیم.
حكایات قابل ملاحظه در كیمیای سعادت كم نیست، از آن جمله است: دیدار طاووس بن كیسان (از تابعین) و هشام بن عبدالملك (349-350) حكایت عبرت انگیز ملك زادهای در گورستان گبركان (102)، حكایت ایثار عبدالله رازی با بوعلی رباطی (371)، طبابت جالینوس (534)، كف نفس سلیمان بن یسار (555-556)، حكایت مرد حسود بدخواه و كیفر او (610-611)، عیسی (علیه السلام) و مصاحب دنیادوست وی (656-657)، كسی كه پیش بزرگی از درویشی خود گله كرد (801).
ببینید در بحث از ایثار چگونه سخن گفته است:
"حذیفهی عدوی رحمة الله علیه گوید: روز جنگ تبوك بسیار خلق شهید شدند، من آب برگرفتم و پسر عم خویش را طلب كردم و آب به نزدیك وی بردم. وی را یك نفس مانده بود، گفتم: آب خواهی؟ گفت: خواهم، دیگری گفت آه، اشارت كرد كه اول پیش او بر. آنجا بردم هشام بن العاص بود و به جان دادن نزدیك شده بود، گفتم: آب بگیر، دیگری گفت آه، هشام گفت: پیشتر به اوی ده. چون نزدیك وی شدم جان بداده بود، باز نزدیك وی آمدم بمرده بود، باز نزدیك پسرعم آمدم بمرده بود... .(648)"
به علاوه در خلال روایات مربوط به صحابه و خلفا و عرفا نكتههای باریك مندرج است نظیر سخن عمر با مردی پارسانما (673) و یا در توكل ابن عمر (936)، و گفتهی ابوسعید ابوالخیر با صوفیان در برابر طهارت جای (39).
حكایات و روایات پرمغز و گوناگون در كیمیای سعادت چندان است كه میتوان از آنها مجموعه و یا گزیدهای دلكش به وجود آورد، حكایاتی كه اشخاص با رغبت خواهند خواند و چه بسا عبرت نیز خواهند گرفت.
كیمیای سعادت عالَم تمثیلها و تشبیهات است، به حدی كه نثر غزالی گاه حالتی شعرگونه یافته و گویی شاعری است كه قلم برگرفته دریافتهای خود را بیان میكند. به مدد این تمثیلها است كه غزالی حرف خود را به كرسی مینشاند. به علاوه در جهانی كه او در نوشتهی خود تصویر میكند، هر چیزی نمودگار نكتهای است و رازی و رمزی. او پیش از عطار و مولوی به این نتیجه رسیده است كه معانی باریك و دشوار را به وسیلهی تمثیل و تشبیه میتوان طوری نگاشت كه فهم عموم آن را دریابد و با ذوق و استادی خاصی به این كار دست زده و توفیق یافته است. نتیجه آنكه نه تنها به انتقال مفاهیم كامیاب شده بلكه به نوشتهی خویش گرمی و لطف خاصی نیز بخشیده است.
ملاحظه فرمایید نخستین سطر كتاب با تعبیراتی از این دست آغاز میشود: «شكر و سپاس فراوان، به عدد ستارهی آسمان و قطرهی باران و برگ درختان... مر آن خدای را كه یگانگی صفت اوست.» ذهن تیز و معنی یاب و قدرت تخیل آفرینندهی غزالی در نثر تعلیمی او تمثیلها و تشبیهاتی از این گونه فراوان آورده است:
* «طبیعی محروم و منجم مرحوم كارها با طبایع و نجوم حوالت كردند: مثال ایشان چون مورچهای است كه بر كاغذ میرود و كاغذ میبیند كه سیاه میشود و بر وی نقشی پیدا میآید. نگاه كند، سر قلم را بیند، شاد شود و گوید: حقیقت این كار بشناختم و فارغ شدم. این نقاشی قلم میكند. و این مثل طبیعی است كه هیچ ندانست از تحركات عالم، جز در درجهی بازپسین. پس چون مورچهای دیگر بیامد كه چشم وی فراختر بود و مسافت دیدار وی بیشتر گفت: غلط كردی كه من این قلم مسخر میبینم و ورای وی چیزی دیگر همی بینم كه این نقاشی وی میكند، و بدین شاد شد و گفت: حقیقت این است كه من دانستم كه نقاش انگشت است نه قلم، و قلم مسخّر است. و این مثال منجم است كه نظر وی بیشتر بكشید و بدید كه طبایع مسخر كواكباند، و لكن... به درجاتی كه ورای آن بود راه نیافت.»
* «ذكر خدای تعالی در میان غافلان، چون زنده است میان مردگان، و چون درخت سبز است در میان گیاه خشك» (228).
* «خلق از سه جنس است: بعضی چون غذااند كه از وی نگریزد و بعضی چون دارواند كه در بعضی احوال بدیشان حاجت افتد و بس، و بعضی چون علتاند كه به هیچ وقت با ایشان حاجت بود، ولیكن مردم بدیشان مبتلی شوند و مدارا میباید كرد تا برهد» (363-364).
دل همچون آیینهای روشن است، و این اخلاق زشت چون دودی و ظلمتی است كه به وی همی رسد و وی را تاریك همی گرداند تا فرا راه حضرت الهیت نبیند و محجوب شود؛ و این اخلاق نیكو نوری است كه به دل میرسد و وی را از ظلمت معصیت میزداید.» (19-20)
* «حاسد چون كسی است كه سنگی بر بالا اندازد تا به دشمن خود زند، بر وی نیاید و بازگردد و بر چشم راست وی آید و كور شود و خشم زیاده شود، دیگر بار سختتر اندازد و هم بازگردد و بر چشم دیگرش آید...» (613).
* «مال همچون مارست، اندر وی هم زهرست و هم تریاق» (633، 653).
از این گونه است تمثیل او در مورد اینكه علم چگونه حجاب راه تواند بود (30)، اباحتیان (31-32)، دنیا (67، 71-72، 73)، دنیا و آخرت (324)، حقیقت مرگ (80-81)، ابد (111)، تأثیر سماع (439)...
در هر حال بر اثر این نوع تمثیلها و تعبیرهاست كه غزالی هر نكتهی ظریف و حكمت آمیز را به سادگی بیان میكند و كیمیای سعادت در عین حال كه كتابی تعلیمی است، دلكش و خواندنی است.
از این كه بگذریم كیمیای سعادت از لحاظ نثر فارسی، اثری است درخور توجه. قدرت تعبیر، ایجاز، سادگی و انشای جاندار و پرتأثیر كتاب نشان میدهد كه غزالی علاوه بر تبحر در معارف اسلامی، در زبان فارسی نیز نویسندهای است چیره دست. به نمونهی جملههای كوتاه و ایجاز وی، در بیان تواضع و سیرت پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) توجه فرمایید: «رسول (علیه السلام)... با خادم خویش نان خوردی، و چون خادم مانده شدی از دستاس كردن وی را یاری دادی... و بر درویش و توانگر و خرد و بزرگ ابتدا كردی به سلام و دست فرا ایشان دادی، و میان بنده و آزاد و سیاه و سپید اندر دین فرق نكردی...» (718-719).
جملههای زیر از لحاظ سادگی و روشنی و رسایی، نموداری است از نثر پرتوان غزالی در كیمیای سعادت. از این رو كتاب او نه فقط از جهت معانی و افكار، كه از لحاظ انشاء نیز قابل اعتناست.
* «آدمی... داند كه پیش از هستی خویش نطفهای بود: قطره آب گنده، در وی عقل نه، و سمع و بصر نه، و سر و دست و پای و زبان و چشم نه، و رگ و پی و استخوان و پوست و گوشت نه؛ بل آبی بود سپید یك صفت.» (43-44).
* «تو را آفریدگاری است كه آفریدگار همهی عالم و هرچه در عالم اوست: و یكی است: كه وی را شریك و انباز نیست. و یگانه است: كه وی را همتا نیست. و همیشه بوده است: كه هستی او را ابتدا نیست. و همیشه باشد: كه وجود وی را آخر نیست. و هستی وی در ازل و ابد واجب است: كه نیستی را به وی راه نیست. هستی وی به ذات خود است: كه وی را به هیچ چیز نیاز نیست، و هیچ چیز از وی بی نیاز نیست...» (118).
* «در وقت بهار بنگر و تفكر كن كه روی زمین همه خاك كثیف باشد، چون باران بر وی آید چگونه زنده شود و چون دیبای هفت رنگ گردد بلكه هزار رنگ شود، تفكر كن در آن نباتها كه پدید آید و در آن شكوفهها و گلها هر یكی به رنگی دیگر، هر یكی از دیگری زیباتر...» (903).
كیمیای سعادت سرشار است از لغات و تركیبات فصیح و بلیغی كه به نثر غزالی توانایی خاصی بخشیده است. اگر به خاطر آوریم كه واژگان غنی در قوت و وسعت تعبیر نویسنده چه تأثیری دارد آن گاه درمییابیم توانایی غزالی در بیان هرگونه مفاهیم و معانی از چیست و چرا استاد آرام مطالعهی كیمیای سعادت را به مترجمان توصیه میكند. واقع این است كه نویسندهی امروز چه از لحاظ انشاء و طرز بیان و جمله بندی، و چه از نظر مواد و مصالح كلام، یعنی لغات و تركیبات، از نثر غزالی برخوردار تواند شد. اینك برای آنكه گوشهای از این گنجینه نموده شود، برخی از واژه های بسیط و مركب قابل ملاحظه فهرست وار ذكر میگردد.
افسوس داشتن: استهزاء 103 |
آخریان 294 |
غزالی در پنجاه و سه سالگی (دو سال پیش از وفات) خود نوشته است كه «چهل سال در دریای علوم غواصی كرد تا به جایی رسید كه سخن وی از اندازهی فهم بیشتر اهل روزگار درگذشت.» (35) در بین آثار فراوان او احیاء علوم الدین مهمترین آنهاست و كیمیای سعادت خلاصهی این كتاب است، با كاستی و افزودگی، به زبان فارسی به قلم خود وی، بنابراین در فرهنگ اسلامی ایران برجستگی خاصی دارد. البته كسانی بودهاند كه بر غزالی خرده گرفتهاند و از جمله عبدالغافر بن اسماعیل فارسی نیشابوری مؤلف كتاب السیاق در تاریخ نیشابور و معاصر غزالی، كیمیای سعادت را چندان نپسندیده است. (36) اما تأثیر غزالی و آثارش در جهان اسلام امری مسلم است و تألیف المحجة البیضاء فی تهذیب (یا : فی احیا) الاحیاء اثر ملامحسن فیض كاشانی، از علمای بزرگ شیعه در قرن یازدهم هجری، یعنی در شش قرن بعد، در احیاء و تهذیب و تكمیل كتاب بزرگ غزالی نموداری است از اهمیت كوششی كه ابوحامد محمد در احیای علوم دین به خرج داده است، و كیمیای سعادت (37)به عنوان چكیدهی كتاب احیاء به زبان فارسی، از برای فارسی زبانان درخور توجه خاص است، هم از لحاظ معانی و مفاهیم و معارف اسلامی و هم از جهت انشا و نویسندگی.
پینوشتها:
1.ر.ك: فقر تاریخی گری، ص1، اثر كارل پوپر، ترجمهی احمد آرام، تهران (خوارزمی)، 1350.
2.مثلاً در كیمیای سعادت، تصحیح احمد آرام، تهران (كتاب فروشی مركزی)، 1319، ج1، ص110، «شریعت ورزیدن» به كار رفته است.
3.«پیش خود گفتم من باید نخست بدانم كه حقیقت علم چیست سپس دنبال علم بگردم.» المنقذ من الضلال به نقل از: جلال الدین همایی، غزالی نامه، چاپ دوم، تهران (فروغی)، 1342، ص374.
4.در هشت جلد، به كوشش سیدحسین خدیوجم، تهران (بنیاد فرهنگ ایران)، 1351-1359.
5.مجتبی مینوی، نقد حال، تهران (خوارزمی)، 1351، غزالی طوسی، ص281-282.
6.همان، 285-286: نیز رك:دكتر عبدالحسین زرین كوب، فرار از مدرسه، تهران (انجمن آثار ملی) 1353، ص282. دكارت پس از شكها به این نتیجه رسیده است كه: «من میاندیشم پس هستم»، غزالی میگوید: «هست ما آن است كه ما را از آن آگاهی است و از آن خبرست...»، كیمیای سعادت، 229/1.
7.Raymond Martin، رك: فرار از مدرسه، 282.
8.همان، 276، 337-338.
9.همان، 209، 298.
10.رك: به فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام، تصحیح علی مؤید ثابتی، تهران 1333، ص11.
11.همان، 29.
12.شمارههای میان دو هلال مربوط است به صفحات كیمیای سعادت.
13.... فاعرف نفسك یا انسان، تعرف ربّك (حدیث نبوی).
14.تفكر ساعة خیر من عبادة سنة (حدیث نبوی).
15.رك: ص227، 229، 152-153، 156، 742-743.
16.مثلاً: رك: زكوة، ص176-178، روزه، ص188، 191، 193، 197.
17.مثلاً رك: ص585-587، 601 به بعد، 611.
18.المنقذ من الضلال، به نقل از: غزالی نامه 386.
19.نیز رك: ص 779-780.
20.فخرالملك پسر خواجه نظام الملك، وزیر بركیارق كه به سال 490هـ ق وزیر سلطان سنجر شد و به سال 500هـ ق به دست یكی از فدائیان اسماعیلی به قتل رسید.
21.رك: به فضائل الانام، 15.
22.به نقل از: غزالی نامه 387.
23.فرار از مدرسه 243.
24.رك: بدیع الزمان فروزانفر، مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی، دانشگاه تهران، 1333، ص96-98.
25.Rhys Davids,Journal of the Royal Asiatic Society,1911,pp.200-201به نقل از:
A.H.Zarrinkoob,Persian Sufism in Historical Perspective,Iranian Studies,vol.III.,No 3-4,1970,pp.185-216.
26.محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، تصحیح دكتر ذبیح الله صفا، تهران، 1332، ص372.
27.عنصر المعالی كیكاوس بن اسكندر، قابوس نامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، (بنگاه ترجمه و نشر كتاب)، چاپ دوم، 1352، ص172.
28.ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح دكتر علی اكبر فیاض، دانشگاه مشهد، چاپ دوم، 1356، ص672-678.
29.سیاست نامه، تصحیح دكتر جعفر شعار، تهران، (كتابهای جیبی) 1348، ص14.
30.اسرارالتوحید 225.
31.كلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، 1320، ص310.
32.Jean Dutourd رك: نامهی اهل خراسان، غلامحسین یوسفی، تهران (زوار)، 1347، «روزی یك سكهی طلا»، ص199-204.
33.استاد فروزانفر در كتاب مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، ص37، دربارهی منبع این حكایت در دفتر اول مثنوی نوشتهاند: «این روایت را به صورتی كه در مثنوی نقل شده تاكنون در هیچ مأخذ نیافتهام و ظاهراً حكایت مذكور با تصرفی كه از خصایص مولاناست مأخوذ است از گفتهی غزالی و روایتی كه در احیاءالعلوم بدین گونه آورده است...». بعد آنچه را نقل كردهاند مربوط است به رفتار مرد مستی در نزد عمر، كه عمر خواست وی را تازیانه بزند ولی مست به خلیفه دشنام داد و عمر از او دست كشید و وقتی موجب آن را پرسیدند گفت چون مرا به خشم آورد نخواستم او را از این بابت زده باشم. چنان كه اشاره شد عین حكایت مثنوی مولوی در كیمیای سعادت غزالی آمده است و ظاهراً از توجه استاد دور مانده است.
34.نیز رك: مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی 144.
35.فضائل الانام: 9.
36.فرار از مدرسه، 259، 264، 336.
37.كیمیای سعادت تصحیح استاد احمد آرام نایاب است. تصحیح جدیدی از این كتاب، بر اساس چهار نسخهی نویافته، به توسط فاضل محترم آقای سید حسین خدیوجم فراهم شده كه جلد اول آن به سال 1354 در تهران، به طبع رسیده و اینك قرار است همهی كتاب به كوشش ایشان طبع و نشر گردد.
كرمی، میثم، (1389)، غزالیشناسی، تهران: حكمت، چاپ اول.