مقدمه
محمد بن علی ابن بابویه مشهور به شیخ صدوق، محدثی برآمده از حوزه حدیث گرای قم در سده 4 ق، یعنی در اوج اهمیت و شکوه این حوزه بود که در تاریخ حدیث امامیه نقشی ماندگار از خود بر جای نهاده است. ابن بابویه نه تنها نویسندهی یکی از چهار کتابی است که نزد امامیه به عنوان کتب اربعه شناخته میشوند، بلکه در طول تاریخ مذهب امامیه، شاخصترین چهرهای است که به عنوان یک فقیه اصحاب حدیث یا به تعبیر متأخران یک فقیه اخباری در سدههای متقدم شناخته میشود. چیزی که در زندگی ابن بابویه، ناظران به سادگی از آن عبور کردهاند آن است که این عالم برآمده از قم، نتوانست یا نخواست در قم ماندگار شود و بخش اصلی زندگی خود را در ری گذرانید که مرکز شاخه جبالی آل بویه در آن روزگار بود. آل بویه به عنوان سلسلهای که امیرانش شیعه بودند اما از سوی خلیفه عباسی امارت آنان تأیید شده بود، با تأیید خلیفه مشروعیت کافی برای اهل سنت داشت، اما تعامل هم مذهبان شیعی آنان با این حکومت مستلزم مبانی نظریای بود که به نظر میآید ابن بابویه یکی از مؤثرترین عالمان در این راستا بود.تألیف کتابی با عنوان السلطان از سوی ابن بابویه میتواند انگیزه کافی برای محققان عصر حاضر فراهم آورد که در مطالعه تاریخ اندیشه سیاسی امامیه، ابن بابویه را شخصیتی مهم قلمداد کنند، ولی روی آوردن به آثار موجود وی و دشواری استخراج نگرشهای سیاسی از خلال انبوه آثار بازمانده، این اشتیاق را میتواند با ناکامی روبه رو سازند، در این مقاله کوشش شده تا با استخراج هدفمند برخی گزارهها و موضع گیریها از خلال آثار پرشماری که از ابن بابویه بر جای مانده و بازخوانی این دادهها در بافت فرهنگی و دینی آن روزگار، مبانی سیاسی مورد نظر ابن بابویه استخراج شود درباره محتوای کتاب از دست رفتهی السلطان، چشم اندازی فراهم آید.
شرح حال
1. زندگی
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، ملقب به شیخ صدوق (د 381 ق/991م)، از محدثان بزرگ امامیه در قم و مشهورترین چهرهی اصحاب حدیث است. زمان و مکان تولد ابن بابویه در گزارشهای رسیده ضبط نشده است، اما برخی از شرح حال نگاران معاصر با تکیه بر پارهای قراین، تولد ابن بابویه را اندکی پس از سال 305 ق دانستهاند. (2) دونالدسون یکی از شرق شناسان، تولد این شخصیت قمی را در خراسان و در 311 ق/ 923م یا چند سالی پیش از آن دانسته است. (3) محاسبه تولد براساس عمر متوسط 70 سال انجام شده و قراین مختلف هم مؤید آن است. به هر تقدیر، میدانیم که علی بن حسین ابن بابویه (د 328 ق) پدر وی، از بزرگترین عالمان اصحاب حدیث قم بود و ابن بابویه در چنین خاندان اهل دانش در قم پرورش یافت. همت شخص او در کنار موقعیت پدرش، زمینه ساز آن بود تا وی در خردسالی از محضر مشایخ برجسته قم بهره گیرد و حدیث بشنود. طولی نکشید که استعداد او در فراگیری علم در محافل قم درک شد و زبانزد اهل دانش در قم شد. (4)از مشایخ ابن بابویه در نخستین دوره دانش اندوزیاش در قم میتوان محدثان بزرگی چون پدرش علی بن بابویه، محمد بن حسن بن احمد بن ولید، محمد بن علی ماجیلویه و احمد بن علی بن ابراهیم قمی را ذکر کرد، (5) اما نباید تصور کرد که همه این رجال به یک اندازه در شکلگیری شخصیت علمی- حدیثی او مؤثر واقع شدهاند. مروری آماری بر اساتید ابن بابویه در نوشتههایش نشان میدهد از میان قریب به 250 استادی که از او میشناسیم، وی بیش از همه از دو استاد قمیاش تأثیر پذیرفته است: پدرش و ابن ولید قمی؛ وی بارها در آثارش از فرد اخیر با تعبیر «شیخنا» یاد کرده و افزون بر احادیث، اقوال و نظرات او را نیز مورد توجه قرار داده است. (6)
ابن بابویه در تاریخی که در منابع بدان تصریح نشده، قم را ترک و به ری مهاجرت کرد که در آن روزگار پایتخت یکی از شاخههای آل بویه بود. (7) تنها آگاهی ما که میتواند در تاریخ گذاری این مهاجرت یاری رساند، این است که میدانیم او در رجب 339 ق، شریف+ حمزة بن محمد علوی را در قم ملاقات کرده و از او حدیث شنیده است؛ (8) در حالی که در رجب 347 ق در ری اقامت داشته است. (9) پس مهاجرت او باید در فاصله 339-347 ق رخ داده باشد. اکنون با ملاحظهی این نکته که ابن ولید استاد اصلیاش در سال 343 ق وفات یافته، (10) میتوان گمانه زد که پس از درگذشت این استاد، ابن بابویه دیگر داعی قویای برای ماندن در قم نداشته و روی به فضایی بازتر برای علم در ری نهاده باشد. در این صورت زمان مهاجرت او اندکی پس از 343 ق تخمین زده میشود. او در ری از مشایخ آن شهر چون احمد بن محمد بن صقر صائغ و محمد بن ابراهیم بن اسحاقی طالقانی حدیث شنید؛ (11) ری فضایی بود که ابن بابویه در آنجا فرصت آشنایی با آموزههای اهل سنت را نیز پیدا کرد، فرصتی که در قم برای او مهیا نبود.
ابن بابویه طی قرن چهارم توانست در قم موقعیت شاخصی به دست آورد و مورد توجه رکن الدوله امیر آل بویه قرار گیرد. وی در 352 ق با کوشش توانست از امیر اجازه گیرد که ری را به قصد یک سلسله سفر نه چندان طولانی ترک کند (12) و راهی خراسان شد تا آموختههای خود در جبال را با داشتههای علمای خراسان تکمیل کند. نخستین اقامتگاه ابن بابویه در خراسان، نیشابور بود که در ماه شعبان 352 ق پذیرای او بود. او طی این اقامت توانست از شیوخ آن دیار چون عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری، حاکم ابوعلی حسین بن احمد بیهقی و ابوالطیب حسین بن احمد رازی استماع حدیث کند. (13) به طبع، طیفی از استادان او در سفر نیشابور باز از اهل سنت بودند. وی چند ماه بعد به ری بازگشت و پس از حضوری کوتاه در خانه خود، بار دیگر آهنگ سفر کرد که این بار مقصد او سرزمینهای واقع در غرب ایران بود. او ظاهراً در اواخر سال 353 ق ری را به قصد سفر حج ترک کرد تا بتواند در موسم حج همان سال مناسک را به جای آورد. این سفر زمینه بازتر شدن افق دید ابن بابویه را فراهم آورد و گویا در همین سفر استماعاتی هم داشت، مانند آنکه میدانیم او در مسیر بازگشت در فید، شهرکی در میانه راه حجاز به عراقی با ابوعلی احمد بن ابی جعفر بیهقی دیدار کرده و از او حدیث شنید. (14) در همین مسیر بازگشت در اوایل 354 ق، وی در شهرهای عراق، از کوفه و بغداد نیز درنگی داشته؛ در کوفه از جمعی شیوخ آن شهر همچون ابوالقاسم حسن بن محمد سکونی، محمد بن حسن هاشمی، محمد بن بکران نقاش و احمد بن ابراهیم فامی استماع کرد. (15) در بغداد نیز از مشایخ بزرگی مانند محمد بن عمر ابن جعابی، علی بن ثابت دوالیبی، ابراهیم بن هارون هیتی و حسن بن محمد بن یحیی علوی حدیث شنید (16) و برخی مناظرات ارشادی نیز با افراد داشت. (17) در این سالها، ابن بابویه خود استادی قابل استفاده بود و در همین اقامت کوتاه، برای طالبان علم بغداد چون شیخ مفید و حسین بن عبدالله غضائری و علی بن احمد بن عباس نجاشی، این امکان فراهم آمد که از وی استماع حدیث کنند یا اجازه دریافت دارند. (18) و (19)
باز در همین بازگشت به ری بود که وی در همدان نیز درنگی کرد و از شماری مشایخ همچون قاسم بن محمد بن عبدویه همدانی، احمد بن زیاد بن جعفر همدانی، قاسم بن محمد ابن عبدویه سراج، محمد بن فصل بن زیدویه جلاب و فضل بن فضل بن عباس کندی استماع حدیث کرد، یا اجازه روایت گرفت. (20) در فاصله 354-367 ق ابن بابویه ظاهراً حدود 13 سال در ری مانده و سفر خاصی مربوط به این دوره از زندگی او گزارش نشده است. تا آنکه وی در اواخر 367 ق بار دیگر آهنگ سفر کرد و بار دیگر روی به مشرق ایران آورد. او در 17 و 18 ذی حجه در مشهد رضوی بود. (21) پس از زیارت امام رضا علیه به نیشابور بازآمد و تا شعبان 368 ق در آنجا ماندگار شد. از فعالیتهای وی در این مدت، برپایی مجالسی برای املای حدیث است که همه یا بخشی در خانه سید ابی محمد یحیی بن محمد علوی برگزار میشد (22) و (23) و از محرم تا شعبان 368 ق مجالس 27-93 بدون انقطاع ادامه داشت. در 17-19شعبان وی برای تجدید زیارت در مشهد بود و در 19 شعبان عازم ماوراءالنهر گردید، (24) سفری که ابن بابویه را با دنیای سامانی آشنا کرد که مذهب حنفی در آن مذهب غالب بود.
ابن بابویه قصد داشت به ترکستان برود و با توجه به اطلاعات تاریخی ما از راههای آن روزگار، در مسیر خود از مشهد تا ترکستان شهرهای سرخس، مرور، مرورود، بلخ و سمرقند را به ترتیب پشت سر گذاشته (25) و در هر یک استماعاتی داشته است. وی در هریک از این شهرها درنگی داشته و در سرخس از ابونصر محمد بن احمد سرخسی، (26) در مرو از احمد بن حسین آبی، (27) در مرورود از محمد بن علی بن شاه و ابویوسف رافع بن عبدالله، (28) در بلخ از افراد متعددی چون حسین بن محمد اشناتی و محمد بن سعید سمرقندی (29) و در سمرقند از افرادی چون عبدوس بن علی جرجانی و عبدالصمد بن عبدالشهید انصاری (30) استماع حدیث کرده است. مسیری که ابن بابویه انتخاب کرده بود، اقتضا نداشت که وی از بخارا عبور کند که مرکز امارات سامانی در آن روزگار بود. در عمل نیز استماعی از ابن بابویه در بخارا به ثبت نرسیده است.
وی با پایگاه قرار دادن سمرقند، از این شهر دو سفر به عمق ترکستان داشت؛ یکی سفر به فرغانه در جنوب شرق ازبکستان کنونی که در آنجا از کسانی چون اسماعیل بن منصور قصار، (31) محمد بن عبدالله بن طیفور دامغانی (32) و محمد بن جعفر بندار (33) بهره گرفت، (34) و دیگر سفر به منطقه چاچ یا تاشکند کنونی که در شهر ایلاقی از آن منطقه، از شیوخی چون حاکم بکر بن علی حنفی (35) و علی بن عبدالله فقیه اسواری (36) حدیث شنید و با شریف محمد بن حسن علوی معروف به نعمة از سادات شیعی دوستی یافت. تألیف کتاب من لایحضره الفقیه برای پاسخ به درخواست همین سید صورت گرفت. (37) وی در بازگشت پس از زیارت امام رضا (علیهالسلام) در طوس و برههای اقامت در نیشابور (38) به ری بازگشت. وی سالهای پایانی عمرش را در ری گذراند، همانجا وفات یافت (39) و مدفن وی در ری برای هزار سال زیارتگاه شیعیان شد. او که بخش عمده از زندگی را در ری گذراند، (40) بزرگترین چهره امامیه برای خراسان محسوب میشد (41) و به قطبی مبدل شده بود که از نقاط مختلف جهان اسلام، از شهرهای عراق چون بصره، کوفه، واسط، مدائن و بغداد، از شهرهای جبال چون قزوین، از شهرهای خراسان چون نیشابور و حتی از مصر با وی مکاتبه میشد. (42)
در خصوص استادان و مشایخ ابن بابویه، فهرستی مشتمل بر حدود 211 تن از عالمان شیعه و اهل سنت در اختیار است، (43) اما شناخت ما درباره شاگردان و راویان او، برخلاف انتظار بسیار محدود و ناقص است. در شمار کسانی که از وی دانش آموخته و حدیث شنیدهاند، نام مشاهیری چون شیخ محمد بن محمد بن نعمان، هارون بن موسی تلعکبری، علی بن محمد خزاز و حسین بن عبیدالله بن غضائری در خور ذکر است. (44)
2. آثار
ابن بابویه یکی از پرتألیفترین محدثان متقدم امامیه است که بخش مهمی از نوشتههایش پس از گذشت بیشتر از یک هزاره بر جای مانده است. وی چنانکه خود تصریح کرده، به هنگام حضورش در ایلاق در حدود 368 ق، یعنی حدود 13 سال پیش از وفات، 245 تألیف داشت. (45) شیخ طوسی هم آثار او را در مجموع بالغ بر حدود 300 اثر دانسته است. (46) از میان این نوشتهها کتاب من لا یحضره الفقیه، دومین کتاب اربعه امامیه است و آثار دیگری در شمار متون کهن حدیثی این مذهب است که از آن میان موارد چاپ شده عبارتند از: الاعتقادات که یک اعتقادنامه کوتاه است؛ الامالی مشتمل بر احادیث منتخب التوحیات مشتمل بر احادیثی در ابواب توحید و ملحقات آن، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال؛ الخصال مشتمل بر احادیثی که در آنها اموری به عدد ذكر شدهاند؛ صفات الشیعة؛ علل الشرائع؛ عیون الاخبار الرضا (علیهالسلام)؛ فضائل اشهر الثلاثة در فضایل ماههای رجب، شعبان و رمضان؛ فضائل الشیعة؛ کمال الدین و تمام النعمة در خصوص مهدویت؛ معانی الاخبار در بیان معضلات مربوط به احادیث و غرایب آن؛ المقنع و الهدایة که دو متن کوتاه فقهی بر مبنای روایات هستند. افزون بر اینها، حدود 200 اثر منسوب به وی در رجال نجاشی، (47) فهرست طوسی (48) و معالم ابن شهرآشوب (49) ثبت شده است. (50)اندیشه سیاسی
ابن بابویه و حکومت آل بویه
در دورهای که ابن بابویه میزیست، موطن او تحت فرمان سلسلهای قرار داشت که در تاریخ ایران به آل بویه شهرت دارد و در مقابل دو شاخه دیگر این خاندان در عراق و فارس، این آل بویه جبال بود که بر منطقه ری استیلا داشت. حسن ملقب به رکن الدوله که یکی از سه برادر اصلی بنیانگذار سلسله و نخستین حلقه از سلسله حکومتی آل بویه جبال محسوب میشد، در فاصله 335-366 ق حکومتی باثبات را در منطقه جبال با مرکزیت ری شکل داده بود که به مهدی برای رشد علم و فرهنگ تبدیل شده بود. امیران آل بویه با وجود آنکه در سیاستهای خود مسیری اعتدال گرا در رویارویی با مذاهب مختلف در پیش گرفته بودند، اصالتاً شیعهی امامی بودند و همین ویژگی برای جمعیت قابل ملاحظهای از امامیان که در منطقه ری و قم میزیستند، چنین حکومت باثباتی که حامی تشیع نیز بود، میتوانست زمینه رشد مناسبی را فراهم آورد.آنگاه که مهمترین استاد ابن بابویه، یعنی ابن ولید در 343 ق وفات یافت، ابن بابویه مهمترین داعیِ باقی ماندنش در قم را از دست داد و داعی جدیدی برای او پدید آمده بود که قم را به قصد ری ترک کند. او میدانست که با قرار گرفتن در محیط پایتخت، یعنی ری و تحت حمایت حاکمی شیعی و باثبات همچون رکن الدوله، میتواند در فعالیت تبلیغی خود توفیق مضاعفی حاصل کند، تا آنکه در محیط محدود ری باقی بماند و به فعالیت علمی در حلقههای محدثان آن شهر دوام بخشد. گفتنی است در سال 342 ق، وساطت خلیفه عباسی برای ایجاد صلحی پایدار میان آل بویه و سامانیان که در مرزهای جبال و خراسان درگیریهایی داشتند، (51) بر ثبات و اقتدار آل بویه در ری افزوده بود و این دستاورد در آستانه انتقال ابن بابویه به ری حاصل شده بود.
اما فارغ از همه جاذبهای که گفته شد، شاید مهمترین عاملی که ابن بابویه را از زادگاهش قم بیرون کشانید و او را به سوی ری رهنمون شد، نوعی ناسازگاری میان افکار او با تفکر غالب در میان قمیان بود. شواهد مختلف در زندگی ابن بابویه نشان میدهد که وی به دنبال نوعی اعتدال و احترام متقابل در روابط شیعه با اهل سنت بود و هم از این روست که وی برخلاف رسم معمول نزد محدثان قمی در سطحی گسترده به استماع از مشایخ اهل سنت اهتمام ورزید و گاه از ستایش مشایخ سنیاش نیز ابا نداشت. ری در آن روزگار ترکیبی با اکثریت اهل سنت داشت؛ به گفته مقدسی، غلبه در ری با حنضیان بود که بسیاریشان در عقاید مذهب نجاشی داشتند، ضمن آنکه در ری حنبلیان نیز از جمعیتی چشمگیر برخوردار بودند. (52) در اینجا به ویژه باید توجه داشت که چگونه برخی از خصومتهای مذهبی در منطقه جبال میتوانست برای حکومت آل بویه تشنج زا باشد؛ از آن جمله در 345 ق از برپا شدن فتنهای مذهبی میان اهل سنت اهل اصفهان و شیعیان قم آگاهی داریم که شعله آغازین آن ناشی از «سبِّ صحابه» توسط برخی از قمیان بود. (53) در همان سالها از وقوع جنگهای فرقهای مشابه، آگاهی داریم که درون شهری بود و شهرهای مهمی چون همدان، بصره و بغداد را به کام جنگهای محله با محله کشیده و کشتگان بسیاری برجای نهاده بود. (54)
حال برای رکن الدوله که این ری را پایتخت خود نهاده بود و برای افزودن ثبات در حکومت خود نیازمند همکاری دوستانه میانه شیعیان که خود بدانان تعلق داشت و گروههای اهل سنت بود، نظریهای اعتدالی از سوی یک عالم امامی میتوانست گوهری گران مایه محسوب شود. شیخ طوسی در اسانید الاستبصار از ابن بابویه با لقب «عمادالدین» یاد کرده (55) و به نظر میرسد این لقبی باشد که وی از جانب امیری چون رکن الدوله دریافت کرده بوده است. چنین مینماید که ابن بابویه در دوره حکومت رکن الدوله دلبستگی مستحکمی به ری و دستگاه آل بویه داشت؛ در طول حاکمیت رکن الدوله او تنها دو سفر کوتاه، یکی در سال 352 ق برای زیارت مشهد رضوی و یکی در 353 ق برای اجرای مناسک حج داشت و برای خروج به سفر، از رکن الدوله کسب اجازه کرده بود. (56) رکن الدوله به شیوهای شبیه به مأمون، مجالس مناظرهای میان امامیه با مذاهب مختلف ترتیب میداد که در شماری از این مجالس، ابن بابویه از جانب امامیه، نقش مدافع محوری را داشته است. نجاشی به پنج مجلس اشاره کرده که با محوریت ابن بابویه در حضور رکن الدوله ترتیب داده شده و به صورت کتابی مدوّن شده بوده است. (57) ظاهراً این همان مجالسی است که قاضی نورالله شوشتری بخشی از مضامین آن را در کتاب مجالس المومنین خود نقل کرده است؛ این مناظرات که موضوع آن مبحث امامت بود، به گفته شوشتری توسط شیخ جعفر دوریستی تدوین شده بود. (58)
رکن الدوله در سال 366 ق وفات یافت و حکومت در شاخه جبالی آل بویه بین پسران او تقسیم شد و از آن میان، حکومت ری و اصفهان به مؤیدالدوله ابومنصور منتقل شد. (59) او نسبت به عضدالدوله- امیر عراق- پیروی داشت و همین پیروی موجب شد که در 319 ق، عضدالدوله که همدان را از دست فخرالدوله دیلمی (برادر مؤید الدوله) بیرون آورد، به وی سپارد. (60) حکومت مؤید الدوله طی هفت سال تا 373 ق، دورهای پرتشنج و پرجنگ برای ری بود و ثبات پیشین را از این سرزمین گرفته بود. پس از مرگ مؤید الدوله در 373 ق، وزیر او صاحب بن عباد به پیروی از برادرش فخرالدوله گردن نهاد (61) که تا مرگش در 387 ق بر مسند حکومت جبال بود و سالهای پاپانی زندگی ابن بابویه با حاکمیت او بر ری همراه بود. در سال 366 ق، هم زمان با مرگ رکن الدوله در ری، امیر منصور بن نوح سامانی نیز در بخارا درگذشت و پسرش نوح دوم به حکومت نشست که واپسین امیر مقتدر سامانی بود و آوازه شهرتش به فرهنگ دوستی و دانش پروری پیچیده بود. از دست رفتن جاذبه رکن الدوله در ری و چشم انداز فضایی برای فعالیت علمی و تبلیغی دور از تشنجهای ری، ابن بابویه را یک سال بعد یعنی در 367 ق وادار کرد که ری را برای یک سفر طولانی ترک گوید و سالهای بعد را در خراسان و ماوراءالنهر، یعنی در قلمرو سامانیان بگذراند. سامانیان به هر روی گرایشی به حمایت از تشیع نداشتند و همین موضوع موجب شده است تا هیچ رابطهای میان ابن بابویه با امیر نوح و دستگاه او به ثبت نیامده باشد. حتی ابن بابویه در روند سفرهایش به ماوراءالنهر هرگز به بخارا که پایتخت سامانیان بود پای نگذاشت و ترجیح داد به دور از دربار سامانی، از گشایش حاصل آمده در قلمرو آنان استفاده کند.
در مروری بر فضای ری، باید گفت دوره حکومت مؤید الدوله از نظر مذهبی دوره اقتدار گرفتن معتزلیان در جبال بود؛ صاحب بن عباد (د 385 ق) که تا زمان مرگ مؤید الدوله وزارت او را برعهده داشت و یکی از محورهای قدرت سیاسی در منطقه جبال بود، مذهب معتزلی داشت و قاضی عبدالجبار همدانی که در 367 ق به منصب قاضی القضاتی در دستگاه مؤید الدوله دست یافته بود، (62) بزرگترین نظریه پرداز و مروج اندیشه معتزله در عصر خود بود. از خلال گزارشها میدانیم که برادر ابن بابویه، حسین بن علی ابن بابویه قمی کتابی نوشته به صاحب بن عباد اهدا کرده بود، (63) اما هیچ نشانی از اینکه ابن بابویه با صاحب بن عباد و به طور کلی با فضای اعتزالی دربار مؤید الدوله همدلی کرده باشد، وجود ندارد. از گزارشهای زندگی ابن بابویه اطلاع داریم که وی در بازگشت از سفر ماوراءالنهر در سال 368 ق برای مدتی در نیشابور که جزو قلمرو سامانی محسوب میشد و جمعیت معتنابهی از شیعیان داشت، رحل اقامت افکند؛ میدانیم که وی بخشی از آثار خود را طی همین اقامت به تحریر درآورد (64) و این خود نشان میدهد این اقامت در نیشابور کوتاه نبوده، ولی پایان آن معلوم نیست و نمیدانیم وی دقیقاً چند مدت پس از 368 ق به ری بازگشته است. با توجه به ناسازگاری ابن بابویه با فضای اندیشه مذهبی در عصر مؤید الدوله دور نیست اگر گفته شود که وی پس از 373 ق، یعنی پس از مرگ مؤیدالدوله و انتقال حکومت به برادر و دشمن دیرینه او فخرالدوله، به ری بازگشته باشد. به هر روی، به نظر نمیرسد که ابن بابویه در واپسین سالهای زندگیاش، تمایلی به همکاری با فخرالدوله نیز نشان داده باشد و شاید ترجیح داده که این سالها را در آرامش به ادامه تألیف و تدریسش اشتغال ورزد و از صحنه سیاست دوری گزیند.
جایگاه سلطان
وجود اثری با عنوان کتاب السلطان در فهرست آثار ابن بابویه (65) نام او را در شمار عالمانی جای داده که به مسئله سلطان و حاکمیت سیاسی توجه نشان داده و به تألیف در این باره پرداختهاند، ولی از آنجا که از اثر یاد شدهی ابن بابویه، امروز نسخهای و نشانی برجای نمانده است، سخن گفتن درباره مضمون آن ناممکن مینماید. اما آنچه میتواند تا اندازهای فضا را برای دنبال کردن این بحث بگشاید، بابی مربوط به «دخول در اعمال سلطان» در کتاب المقنع است که به نظر میرسد بتوان چکیدهای از دیدگاههای ابن بابویه در کتاب السلطان مفقود را در این باب از المقنع بازجست. در سرآغاز باب دخول در اعمال سلطان، ابن بابویه حدیثی را از امام صادق (علیهالسلام) نقل کرده که در آن مسئله سلطان با تقیه گره خورده است. در این حدیث آمده است:«از خدا بپرهیزید و خود را با ورع مصون نگاه دارید، ورع را با تقیه استوار سازید و در طلب نیازها از سلطان، از خداوند بی نیازی جویید. بدانید آن کس که برای سلطانی و برای کسی که مخالف دین اوست، خضوع کند به طمع آنچه در دستان او از دنیاست، خداوند او را خوار میسازد و بر او غضب میکند و به خود واگذارش مینماید؛ پس اگر بر چیزی از دنیا چیرگی یابد و به او چیزی رسد، خداوند برکت را از او برمیگیرد و او را بر هرآنچه در راه حج و عتق و نیکوکاری هزینه کند، اجر نمیدهد». (66)
وی سخن را با این حدیث از عمار ساباطی ادامه میدهد که از امام صادق (علیهالسلام) دربارهی کار کردن برای سلطان پرسید و او پاسخ داد: «نه. مگر آنکه از یافتن چیزی برای خوردن و آشامیدن عاجز باشد و چارهای نداشته باشد. اگر چنین بود، باید هرآنچه به دستش میرسد، خمس آن را به اهل بیت برساند. (67) او سپس به این حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اشاره میکند که:
«هرکس بر ده نفر ولایت یابد و میان آنان عدالت نورزد، روز قیامت آورده میشود، در حالی که دست و پاها و سر او در تیزی تبر است». (68)
و از امام علی (علیهالسلام) میآورد که:
«هرکس ولایت کاری را از امور مسلمین عهده دار شد و در خانهاش را بست و پرده برانداخت، او در غصب و لعنت الهی است تا زمانی که در خود را بگشاید و صاحبان حاجت و مظلمه بر او وارد شوند». (69)
آخرین حدیث این باب به نقل از امام صادق (علیهالسلام) با این مضمون است که خطاب به ولید صبیح فرمود:
«ای ولید آیا از زراره تعجب نمیکنی که از من درباره (پذیرش) اعمال آنان سؤال میکند! کی شیعه چنین پرسشی میکردند؟ تنها میپرسیدند که میتوان از غذا و نوشیدنی آنها خورد و از سایهبان آنها سایه گرفت؟». (70)
وی در باب «مکاسب و تجارات» از کتاب المقنع، بار دیگر بحث را به عمل برای سلطان کشیده و دو حدیثی را آورده است که در باب اصلی دیده نمیشود. وی به عنوان جملهای از زبان خود میگوید:
«از اعمال سلطان بپرهیز و در آن وارد نشو؛ اما اگر وارد شدی به همه نیکی کن و تا آنجا که برایت مقدور باشد، حاجت کسی را رد نکن». (71)
او سخن را با این حدیث از امام رضا (علیهالسلام) ادامه میدهد که «خداوند را همراه سلطان اولیایی است که با آنان از اولیاء خود دفع (شر) میکند». (72) در ادامه اشاره دارد که از امام صادق (علیهالسلام) درباره مردی مسلمان پرسیدند که آل محمد (صلىاللهعلیهو آله سلم) را دوست میدارد، اما در دیوان اینان است، پس زیر پرچم آنها کشته میشود و حضرت میفرماید: «خداوند او را بر نیتش مبعوث میکند». (73) وی باز سخن را با جملهای از خود به پایان میبرد که: «اگر مردی به دیگری بگوید که برای من این حاجت را نزد سلطان کارسازی کند و تو را چنین و چنان خواهد بود، مشکلی ندارد». (74)
آنچه در مجموع از اخبار چیده شده در این دو باب از کتاب المقنع برمیآید آن است که وی عمل برای سلطان و حتی بهرهمند شدن از مال سلطان را محدود به حد ضرورت میشمارد یا در صورتی که مصداق تقیه باشد، روا میشمارد. وی در این خصوص بارها در فروع فقهی نیز سخن آورده است؛ از جمله در بحث از زکات در دو کتاب فقهیاش، رسیدن به حد نصاب درباره گندم و جو را پس از کسر کردن خراج سلطان دانسته است (75) که قهراً دریافت میشود. همچنین ابن بابویه در مبحث نکاح ضمن آنکه به قول مشهور امامیه در شرط ندانستن شهود در صحت نکاح تأکید دارد، یادآور میشود که با توجه به اینکه ممکن است نکاح بدون شهود موجب عواقبی مانند عقوبت توسط سلطان یا محروم شدن از ارث شود، مکروه است که نکاح بدون شهود صورت گیرد. (76) اما فارغ از تقیه و ضرورت، یک جایگاه دیگر برای سلطان در فقه ابن بابویه دیده میشود که با موارد پیشین متفاوت است؛ او در سخن از فرد مفقودالاثر و تعیین تکلیف همسر او میگوید:
«... ولیِّ زوج مفقود خوانده میشود تا پرسیده شود آیا مفقودالاثر مالی دارد؟ اگر دارد از آن مال به وی نفقه دهند تا زندگی یا مرگش معلوم شود و اگر مالی نداشته باشد، ولی را تکلیف به نفقه میکنند. پس اگر بپذیرد تا زمانی که زن نفقه دریافت میکند حق ازدواج ندارد، اما اگر [ ولی] از دادن نفقه ابا کند، «والی» او را الزام میکند که زن را در طُهر بعدی طلاق دهد و طلاق ولی، طلاق زوج خواهد بود و اگر او را ولیای نباشد، «سلطان» او را طلاق میدهد». (77)
این نمونه از مواردی است که ابن بابویه، نقش سلطان را در پارهای از امور قضایی از باب «سلطه واقعی» و نه از باب مشروعیت سلطه پذیرفته است». دیدگاههای ابن بابویه در خصوص سلطان و همکاری با او بسیار نزدیک به دیدگاههایی است که در دو نسل بعد توسط سید مرتضی در مسئلة فی العمل مع السلطان طرح شده است؛ (78) اما در متون سدههای بعد، این پیشینه به نام سید مرتضی و نه ابن بابویه شناخته شده است. (79)
امامت و مسئله تقیه
روند سلسلهوار مباحثی که در حوزه اعتقادات در کتاب الهدایة ابن بابویه آمده، میتواند از نظر پیوندی که امامت با تقیه در افکار او دارد، قابل ملاحظه باشد. ابن بابویه به ترتیب بابهای مربوط به نبوت، امامت و معرفت ائمه را آورده و بحث را با باب تقیه ادامه داده است. موضع او در بحث امامت، موضع مشهور امامیه است که در آن امامت را به نص و نه به اختیار میشمارد و اطاعت از امام معصوم را در حد اطاعت از پیامبر و خداوند قرار میدهد. (80) این همان موضوعی است که وی در یک تک نگاشت با عنوان کتاب ابطال الاختیار و اثبات النص نیز بدان پرداخته بوده است. (81) وی در ادامه بحث در الهدایة تصریح میکند آن اولی الامر که خداوند به اطاعت آنان فرمان داده است، (82) همین امامان دوازده گانهاند. (83) وی در ادامه سخن از تعیین ائمه (علیهالسلام)، سخن را به امام مهدی (عجالله) میکشاند و ضمن تأکید بر اینکه آن حضرت فرزند بلاواسطه امام حسن عسگری (علیهالسلام) است، تأکید میورزد که غیبت ایشان هر اندازه که به طول انجامد- حتی اگر به اندازه طول دنیا باشد- هیچ قائمی جز او نخواهد بود (84) و بدین ترتیب مشروعیت هر قیامی به نام ائمه (علیهالسلام) قبل از ظهور آن حضرت را منتفی دانسته است. در این بخش روی سخن او به زیدیه نیز هست که به دنبال برپایی قیامهایی بودهاند و موضع روشن او نشان میدهد که کتابهای وی با عنوان فضائل العلویة (85) و کتاب فی زید بن علی (86) نه در راستای نزدیکی جستن به زیدیه که در راستای تنزیه زید و عموم علویان از باورهای زیدی بوده است.در بازگشت به موضوع مهدویت باید گفت ابن بابویه در تبیین آن ضمن تألیف آثار متعدد (87) به ویژه مهمترین آنها کمال الدین به رد ایرادات معتزله، زیدیه و دیگر مخالفان پرداخته و سعی بلیغی در نقض آرای قائلین به فترت (انفصال رشته امامت) و رفع شک امامیان متحیر کرده است. وی در ادامهی اعتقاد پدرش به نواب اربعه، ارتباط پدر با حسین بن روح و دریافت توقیع از طریق او، (88) خود نیز به موضوع توقیعات علاقه نشان داده، اثر مستقلی در این باره تألیف کرده بود. (89)
آنچه ابن بابویه به عنوان جایگزین یک حکومت عادله در دوره غیبت امام مهدی (علیهالسلام) به دنبال آن بود، پدید آوردن نوعی همبستگی استوار میان شیعیان و ایجاد حس همکاری متقابل برای پر کردن خلأ ناشی از حکومت مشروع بود. تقویت اخوت ایمانی میان اهل مذهب امامیه، همان اندیشهای است که پدر او در کتاب مصادقة الاخوان به دنبال طرح ریزی آن بود (90) و در آثار ابن بابویه، این اندیشه به عنوان بخشی از مباحث اصول عقاید، به عنوان تکملهای بر مبحث امامت و مهدویت جایگاه یافته است. (91) دو اثر کوتاه با نامهای فضائل الشیعة و صفات الشیعة نیز در راستای همین هدف نوشته شدهاند. (92)
پس از عبور از بحث مهدویت و اخوت ایمانی، سخن نزد ابن بابویه به موضوع تقیه کشیده میشود. وی در این باره میگوید: تقیه فریضهای که در دولت ستمگران بر ما واجب است و هر آنکه ترکش کند، با دین امامیه مخالفت کرده و جدا شده است. وی سپس به احادیثی از ائمه (علیهالسلام) و آیهای از قرآن کریم (93) تمسک کرده، (94) تقیه را به مبنایی برای نوعی «مخالطه» و همکاری اجتماعی با اهل سنت سوق داده است. وی در بخشی از سخن، با ارائه تأویلی از آیه «برترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست»، (95) از زبان امام صادق (علیهالسلام) «گرامیترین مردم نزد خدا را با تقیهترین مردم» دانسته است. (96) گفتنی است ابن بابویه ادامه این حدیث را در کمال الدین خود آورده و بر مبنای آن، دوام این تقیه را تا زمان ظهور امام زمان (عجالله) دانسته است؛ (97) اما در کتاب الهدایة، این نکته را به عنوان اصلی اعتقادی بیان کرده است، بدین مضمون که:
«تقیه واجب است و ترک آن جایز نیست تا زمانی که قائم (عجالله) خروج کند و هر آن کس که (این تقیه) را ترک کند، در نهی خدا و نهی پیامبر خدا و ائمه (علیهالسلام) وارد شده است». (98)
گفتنی است ابن بابویه یک اثر مستقل نیز با عنوان کتاب التقیة نوشته بوده (99) که ظاهراً موضوع آن باید همین مباحث بوده باشد. بر پایه آنچه نقل شد تقیه نزد ابن بابویه تنها مبنایی برای مماشات و همکاری محدود با سلاطین نیست، بلکه وی با پیوستن اصل تقیه با اصل باطل بودن هر قیامی پیش از قیام امام زمان (عجالله)، به قاعدهای کلی در خصوص حکومت دست یافته است. از نظر ابن بابویه، امامیه تا زمان وقوع قیام امام زمان (عجالله)، باید از دست زدن به قیام پرهیزی سخت نماید و خود را در موضع تقیه ببیند؛ تا آنجا که به روابط درونی امامیه بازمیگردد، به همدلی و همبستگی در قالب اخوت ایمانی روی آورد و آنجا که به روابط با عامه مسلمین بازمیگردد، مراودهی دوستانه و همراهی و همکاری با آنان را سرلوحه رفتار خود قرار دهد و به حکومتهای آنان نیز در همین حدودِ تعریف شده- یعنی روابط برون مذهبی- گردن نهد. بر همین اساس است که وی در حال تقیه دادن زکات به سلاطین و نماز خواندن پشت آنها را جایز دانسته است. (100)
روابط برون مذهبی امامیه با اهل سنت
اندیشه سیاسی ابن بابویه در حوزه روابط امامیه با اهل سنت، به شدت با موضوع همکاریهای بین مذاهب گره خورده است. پیشتر در شرح احوال ابن بابویه با رکن الدین دیلمی نیز به وجود چنین گرایشی در آموزه ابن بابویه اشاره شد و گفته شد که چگونه وی پی جوی نوعی تقریب اجتماعی میان امامیه با اهل سنت بوده است. با وجود اینکه از نظر خاستگاه افکار و آموزهها، ابن بابویه را باید برآمده از مکتب اخباریان متقدم قم و متعلق به آن مکتب به شمار آورد، اما باید به تفاوتهای ظریف او با نظریه غالب اخباریان در پارهای مسائل، از جمله در مبحث روابط با اهل سنت توجه کرد. با وجود آنکه در نگاه رایج، ابن بابویه به عنوان برجستهترین و آخرین متفکر از اصحاب حدیث قم شناخته میشود و آثار قلمیاش به تلقی عام، بخش عمده میراث اخباریان را تشکیل میدهد، اما در واقع افکار وی تنها میتواند نمود طیفی از آن مکتب باشد.در نوشتههای ابن بابویه جداسازی روابط درون مذهب از برون مذهب به اندازهای قوی و مرزبندی شده که نادیده گرفتن آن ممكن است احساس تناقض در افکار او را پدید آورد. از جمله بجاست دو موضع از کتاب الهدایة با یکدیگر مقایسه شود: وی در بحث از تقیه با استناد به حدیثی یادآور میشود کسی که در صف اول نماز پشت مخالفان مذهب حاضر شود- البته در آنجا که تقیه در میان است- مانند کسی است که در صف اول پشت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نماز خوانده است. (101) اما همو در موضعی دیگر از الهدایة، منکر امام را با منکر پیامبر و خدا هم منزلت میداند (102) و برائت از غاصبان حق ائمه (علیهالسلام) را واجب شمرده است. (103) نمونهای دیگر، دیدگاه او در باب اختلاف الحدیث است که با مطرح کردن احتمال تقیه، (104) به این قاعده اشاره دارد که میان دو حدیث متعارض، آنچه مخالف عامه است باید بر حدیث موافق عامه ترجیح داده شود. (105)
با وجود اینکه در افکار اجتماعی - سیاسی ابن بابویه، از آنچه گفته شد نوعی رفتار دوگانه با تمایز بنیادین و مبتنی بر اصل تقیه دیده میشود، اما ابن بابویه در عمل از این حد فراتر رفته و به دنبال آن بوده تا برخی از افکار تندروانه نزد امامیه را تعدیل کند. البته برخی از این تعدیلها هرگز مورد موافقت سایر مکاتب امامی- حتی عقلگرایانی مانند مکتب متکلمان بغداد- قرار نگرفت. به عنوان نمونهای از این دست باورها نزد ابن بابویه، جا دارد به اعتقاد او در مورد «سهو النبی» اشاره شود که به طبع به حوزه ائمه (علیهمالسلام) نیز قابل تعمیم بوده است. او مانند برخی دیگر از بزرگان مکتب اخباری قم و در استناد به حدیث «ذوالیدین»، (106) نه تنها سهو در نماز را بر پیامبر (صلیاللهعلیه و آله و سلم) جایز میشمارد، بلکه مخالف این نظر از اهل غلو میانگارد. (107) این موضع او که میتواند موضعی نزدیک به اهل سنت و مبنایی برای کاستن از فاصلهی بین امامیه و اهل سنت باشد، به قوت از سوی متکلمانی چون شیخ مفید نقد شده است. (108) وی در اذکار اذان نیز ضمن تشریح اذان مشروع، برخی اذکار مشهور نزد امامیه را از افزودههای مفوضه میشمارد و آنان را لعن میکند، (109) هرچند در این مخالفت تنهاست و در سدههای بعد آن اذکار همچنان مشروع شمرده شده است. وی افزون بر نقدهای تندی که هر از گاهی در خلال آثارش نسبت به اهل غلو و تفویض روا داشته، (110) بابی از اعتقادات را به نفی غلو و تفویض اختصاص داده (111) و افرون بر آن کتابی مستقل تحت عنوان ابطال الغلو و التقصیر، در ردِّ این دو گروه تألیف کرده است. (112)
جمع بندی
ابن بابویه با وجود آنکه در فضای قم رشد کرد و از بسیاری محدثان آن دیار استماع حدیث کرد، ولی در قم تنها دو استاد محور داشت، یکی پدرش که زود هنگام او را از دست داد و دیگر ابن ولید قمی که پس از درگذشت او، دیگر دلبستگی و انگیزه قویای برای باقی ماندن در قم نداشت و به قصد راه جستن به فضایی بازتر به ری مهاجرت کرد؛ مهاجرتی که او را از شهری کم اهمیت به جوار دربار آل بویه و از شهری شیعهنشین او را به شهری با اکثریت اهل سنت میکشید. وی در دوره امارت رکن الدوله رابطهای نزدیک با او داشت، ولی جانشینان رکن الدوله را در راستای آرمانهای خود نمیدید و از آنها فاصله گرفت. بیتردید نباید انتظار داشت که آرمان سیاسی عالمی چون ابن بابویه با آرمان امیری چون رکن الدوله منطبق باشد؛ ولی آنچه میتوانست وجه مشترک آنها باشد، پی جویی مسیری اعتدال گرا در روابط میان جامعه شیعیان با اهل سنت و رسیدن به یک وفاق اجتماعی در عین حفظ فاصلههای مذهبی بود؛ چنین اعتدالی در شرایطی که حاکم خود به جامعه شیعه تعلق داشت میتوانست شیعیان را در موقعیت اجتماعی و سیاسی مطلوبتری نسبت به گذشته قرار دهد.در منطقهای مانند «جبال» که مذاهب مختلف در کنار هم حضور داشتند و طی سده چهارم که گاه ارتباطها به خصومتهای خونین منجر میشد، ایجاد زمینهای برای یک همزیستی بین مذاهب برای حکومت آل بویه، مایهی افزونی در ثبات حکومت بود و برای عالمی چون ابن بابویه، میتوانست زمینه مساعدتری هم برای رشد محافل امامیه و هم تبلیغ مذهب فراهم آورد. در ادامهی یک پرسش سنتی که از سالها قبل میان شیعیان وجود داشت، ابن بابویه نیز در پیش درآمد مباحث سیاسی خود با موضوع همکاری با سلطان و گرفتن مناصبی از جانب او مواجه شده است. از حیث نظری، مسئله همکاری با سلطان نزد او با اصل تقیه پیوندی بنیادین دارد و او عمل برای سلطان، بهره مند شدن از مناصب و دریافت مال از او را محدود به ضرورت تقیه میشمارد؛ دیدگاهی که به فروع فقهی او نیز راه گشوده است؛ اما این تقیه نزد ابن بابویه تقیه واکنشی و دفعی نیست، بلکه تقیهای برنامه ریزی شده برای رسیدن به اهداف اعتلای مذهب است. از همین روست که ابن بابویه در ادامه مباحث امامت و در ارتباط مستقیم با مسئله مهدویت موضوع تقیه را مطرح ساخته است؛ نزد او تقیه موقعیتی است که شیعه به طور کلی در دوره غیبت درگیر آن است و این دورهی تقیه تنها با ظهور امام غایب (عجالله) پایان خواهد پذیرفت. رویهی پیشنهادی ابن بابویه برای رویارویی شیعه در دوره غیبت با فقدان امام آن است که براساس اصل تقیه با حکومتها در حدی مماشات داشته باشد که حقوق شیعیان احقاق شود و از ظلم به آنان جلوگیری شود. اما همه برنامه سیاسی ابن بابویه چنین مماشاتی نبود، بلکه او فارغ از رابطه شیعه با حکومتها، به جایگاه اجتماعی شیعه در روابط درون طایفه و روابط طایفه با بیرون خود توجه ویژه داشت.
آنچه ابن بابویه به عنوان جایگزین یک حکومت عادله در دوره غیبت امام مهدی (عجالله) پیشنهاد میکرد، ایجاد یک همبستگی مستحکم درون صفوف طایفه امامیه و پر کردن خلأ ناشی از حکومت مشروع با یک همکاری متکی بر اخوت ایمانی میان اهل مذهب بود. در آن بعد که به روابط امامیه با بیرون طایفه بازمیگردد، جایی است که او بیشترین فاصله را از عالمان خاستگاه خود قم گرفته و به نوعی احترام متقابل و همزیستی با اهل سنت گراییده است. ابن بابویه در عمل، برای تعامل با جامعه اهل سنت از حد تقیه بسیار فراتر رفته و پی جوی آن بوده است که با تعدیل برخی از افکار تندروانه نزد امامیه، فاصله آنان از اهل سنت را به صورت واقعی بکاهد، رویکردی که اگر در حد تقریب نباشد، در حد تعدیل فاصلهها قابل توجه است.
در مجموع میتوان گفت اندیشه سیاسی ابن بابویه بر مبنای سه اصل پذیرش همکاری محدود با سلطان بر مبنای اصل تقیه، ایجاد یک سازمان اجتماعی بر مبنای اخوت ایمانی و جایگزین کردن آن به جای حکومت مشروع مفقود و کاستن از فواصل با اهل سنت برای ایجاد زمینه بهتر همزیستی بوده است.
پینوشتها:
1- عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (علیهالسلام)
2- مهدی بحرالعلوم، الفوائد الرجالیة، به کوشش: محمد صادق و حسین بحرالعلوم، تهران: مکتبة الصادق (علیهالسلام)، 1363ش، ج3، ص301؛ حسن موسوی خرسان، «حیاة الشیخ الصدوق»، مقدمة من لایحضره الفقیه، نجف: 1376ق / 1957م، صص «ط-ی».
3- D.M. Donaldson, Shiite Religion: Luzac & co., London: 1933, p. 285. 4- محمد ابن بابویه، کمال الدین، به کوشش: علی اکبر غفاری، تهران: مکتبة الصدوق، 1390ق، ص503؛ محمد طوسی، الغبیة، با مقدمه آقابزرگ تهرانی، نجف: المکتبة الحیدریة، 1323ق/ 1905م، صص 95-118.
5- مثلاً محمد ابن بابویه، ثواب الاعمال، به کوشش: محمد مهدی حسن خرسان، نجف: المکتبة الحیدریة، 1392 ق/ 1972م، صص 15، 17، 40، جم.
6- مثلاً محمد ابن بابویه، التوحید، به کوشش: هاشم حسینی تهرانی، تهران: مکتبة الصدوق، 1387 ق/ 1967م، ص226؛ محمد ابن بابویه، الخصال، به کوشش: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین، 1362ش، ص157؛ محمد ابن بابویه، علل الشرایع، نجف: المكتبة الحیدریة، 1385ق/ 1966م، ص451.
7- محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، ص3.
8- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، 11؛ محمد ابن بابویه، معانی الاخبار، به کوشش: علی اکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1361ش، ص301؛ محمد ابن بابویه، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، نجف: کتابخانه حیدریه، 1390ق/ 1970م، ج1، ص178.
9- محمد ابن بابویه، الخصال، همان، ص641؛ محمد ابن بابویه، الامالی، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1400ق/ 1980م، ص193.
10- احمد نجاشی، رجال، به کوشش: زنجانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1407ق/ 1987م، ص383.
11- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، ص429؛ ابن بابویه، معانی الاخبار، پیشین، ص359.
12- محمد ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، پیشین، ج2، ص284.
13- همان، ج1، صص12 و 81، ج2، ص240.
14- محمد ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، همان، ج2، ص58.
15- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، ص115؛ محمد ابن بابویه، التوحید، پیشین، ص232؛ محمد ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، همان، ج1، صص117 و204.
16-محمد ابن بابویه، الامالی، پیشین، ص386؛ محمد ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، همان، ج1، ص48؛ محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، ص505؛ محمد ابن بابویه، معانی، پیشین، ص15.
17- محمد ابن بابویه، معانی، همان، ص16.
18- احمد نجاشی، پیشین، ص392؛ محمد طوسی، الرجال، به کوشش جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق، ص439.
19- احمد نجاشی، همان، ص389؛ ورود ابن بابویه به بغداد را بر اساس شنیدهها در 355 ق/ 966م دانسته که با تاریخهای صریح خود ابن بابویه ناسازگار است.
20- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، صص 106و 295 و 320 و 515؛ محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، صص292 و 369.
21- محمد ابن بابویه، الامالی، پیشین، صص103-106.
22- همان، ص487.
23- در این باره که خانه این سید در نیشابور بوده است، ر.ک.، احمد نجاشی، پیشین، ص443؛ احمد ابن عنبه، عمدة الطالب، نجف: المکتبة الحیدریة، 1380ق/ 1961م، ص347.
24- محمد ابن بابویه، الامالی، پیشین، صص521-536.
25- احمد یعقوبی، البلدان، لیدن: بریل، 1982م، صص 279 و 291-293.
26- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، ص197.
27- محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، ص433 و 476.
28- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، صص320 و 410 و 592؛ محمد ابن بابویه، فقیه من لایحضره الفقیه (مشیخة الفقیه)، به کوشش: حسن موسوی خرسان، نجف: دارالکتب الاسلامیه، 1376ق/ 1957م، ص134.
29- محمد ابن بابویه، التوحید، پیشین، صص68 و 96.
30- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، ص45؛ محمد ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، پیشین، ج2، ص8.
31- محمد ابن بابویه، الخصال، همان، ص268.
32- محمد ابن بابویه، علل، پیشین، ص63.
33- محمد ابن بابویه، فضائل الاشهر الثلاثة، به کوشش: غلامرضا عرفانیان، نجف: مطبعة الآداب، 1396ق، ص136.
34- نیز محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، ص473.
35- همان، ص292.
36- همان، ص642.
37- محمد ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، به کوشش: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین، 1404ق، ج1، ص2.
38- محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، صص2-4؛ احمد پاکتچی، «ابن بابویه، محمد»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1369ش، ج3، ص63.
39- احمد نجاشی، پیشین، ص392.
40- همان، ص389.
41- همان.
42- همان، ص392.
43- حسن موسوی خرسان، پیشین، صص «ر- أد».
44- همان، صص «أهـ- أز»؛ برای تکمیل فهرست مزبور، ر.ک.، دلائل الامامة، منسوب به ابن رستم طبری، نجف: المکتبة الحیدریه، 1383ق/ 1962م، صص4 و 10 و 89؛ علی منتجب الدین رازی، الاربعون حدیثا، قم: مدرسة الامام المهدی (عجالله)، 1408ق/ 1988م، ص 89؛ عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، به کوشش: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1396ق/ 1974م، ج1، ص192؛ ابراهیم جوینی، فرائد السمطین، به کوشش: محمدباقر محمودی، بیروت: موسسة المحمودی للطباعة و النشر، 1400ق/ 1980م، ج2، صص142 و 190 و 193 و 196 و 223؛ محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1405ق/ 1985م، ج16، ص304.
45- محمد ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، پیشین، ج1، ص2.
46- محمد طوسی، الفهرست، به کوشش: جواد قیومی، قم: مؤسسة نشر الفقاهة، 1417ق، ص 237.
47- احمد نجاشی، پیشین، صص389-392.
48- محمد طوسی، الفهرست، پیشین، صص237-238.
49- محمد ابن شهرآشوب، معالم العلماء، نجف: المکتبة الحیدریة، 1280ق/ 1961م، صص111-112.
50- برای تکمیل آن فهرستها، ر. ک.، علی ابن طاووس، فرج المهموم، قم: المکتبة الحیدریة، 1363ش، ص57؛ علی ابن طاووس، الیقین، نجف: المکتبة الحیدریة، 1369ق/ 1950م، ص157.
51- علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، به کوشش: تورنبرگ، بیروت: دار صادر، 1386ق/ 1966م، ج8، صص505-506.
52- محمد مقدسی، احسن التقاسیم، بیرو: دار احیاء التراث العربی، 1408ق/ 1987م، ص303.
53- علی ابن اثیر، پیشین، ج8، ص517.
54- همان، صص533 و 544.
55- محمد طوسی، الاستبصار (مشیخة الاستبصار)، به کوشش: حسن موسوی خرسان، نجف: 1375-1376 ق، صص327 و 332.
56- محمد ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، پیشین، ج2، ص284.
57- احمد نجاشی، پیشین، ص392.
58- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1375ق/ 1956م، ج1، ص456.
59- عبدالرحمان ابن جوزی، المنتظم، حیدرآباد دکن: دائرة المعارف العثمانیة، 1358ق، ج7، ص80.
60- علی ابن اثیر، پیشین، ج9، صص11-12.
61- احمد ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش: احسان عباس، بیروت: دار الثقافة، 1971-1972م، ج1، ص229.
62- علی ابن اثیر، پیشین، ج8، ص694.
63- احمد نجاشی، پیشین، ص68.
64- مثلاً محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، ص3.
65- احمد نجاشی، پیشین، ص390؛ محمد طوسی، الفهرست، پیشین، ص237.
66- محمد ابن بابویه، المقنع، قم: مؤسسة الامام الهادی (علیهالسلام)، 1415ق، ص539؛ نیز برای حدیث، ر.ک.، محمد کلینی، الکافی، به کوشش: علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1391ق، ج5، صص105-106؛ علی بن بابویه، فقه الرضا (علیهالسلام)، منسوب للامام الرضا (علیهالسلام)، قم: مؤسسة آل البیت (علیهالسلام)، 1406 ق/ 1986م، ص367؛ محمد ابن بابویه، ثواب الاعمال (عقاب تهذیب الاحکام، به کوشش: محمد مهدی حسن خرسان، نجف: المکتبة الحیدریة، 1392ق/ 1972م، ص246؛ محمد طوسی، تهذیب الاحکام، به کوشش: حسن موسوی خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1364ش، ج6، ص330؛ محمد مفید، الامالی، به کوشش: حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین، 1403ق، ص100.
67- محمد ابن بابویه، المقنع، همان؛ برای حدیث، نیز ر.ک.، محمد طوسی، تهذیب الاحکام، همان، ج6، ص330.
68- محمد ابن بابویه، المقنع، پیشین، ص540؛ برای حدیث، ر.ک.، محمد ابن بابویه، عقاب الاعمال، پیشین، ص260؛ حسن دیلمی، اعلام الدین، قم: مؤسسة آل البیت (علیهمالسلام)، 1408ق، ص408؛ نیز: احمد ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف العثمانیة، 1329-1331ق، ج4، ص378.
69- محمد ابن بابویه، المقنع، همان؛ برای حدیث ر.ک.، علی سبط طبرسی، مشکاة الانوار، به کوشش: مهدی هوشمند، [قم]: دار الحدیث، 1418ق، ص545.
70- محمد ابن بابویه، المقنع، پیشین، برای حدیث، ر.ک.، محمد کلینی، پیشین، ج5، ص105؛ محمد طوسی، تهذیب الاحکام، پیشین، ج6، ص331؛ محمد کشی، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش: مهدی رجائی، قم: مؤسسة آل البیت (علیهمالسلام)، 1404ق، ج1، صص368-369.
71- محمد ابن بابویه، المقنع، همان، ص364.
72-محمد کلینی، پیشین، ج5، ص112؛ محمد ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، پیشین، ج3، ص176.
73- محمد ابن بابویه، المقنع، پیشین، برای حدیث، ر.ک.، محمد طوسی، تهذیب، پیشین، ج6، ص339.
74- محمد ابن بابویه، المقنع، پیشین، ص364.
75- همان، ص156؛ محمد ابن بابویه، الهدایة، قم: مؤسسة الامام الهادی (علیهالسلام)، 1418ق، ص170.
76- محمد ابن بابویه، الهدایة، همان، ص245؛ محمد ابن بابویه، المقنع، همان، ص345.
77- محمد ابن بابویه، المقنع، همان، ص353.
78- علی سید مرتضی، «مسئلة فی العمل مع السلطان»، رسائل الشریف المرتضی، ج2، به کوشش: احمد حسینی، قم: دار القرآن الکریم، 1405ق، ص87 بب.
79- علی محقق کرکی، قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1413ق، ص74؛ ابراهیم قطیفی، السراج الوهاج، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1413ق، ص32.
80- محمد ابن بابویه، الهدایة، پیشین، ص7.
81- احمد نجاشی، پیشین، ص392.
82- نساء (4): 59.
83- محمد ابن بابویه، الهدایة، پیشین، ص8.
84- همان، ص9.
85- احمد نجاشی، پیشین، ص390؛ محمد طوسی، الفهرست، پیشین، ص237.
86- احمد نجاشی، پیشین.
87- احمد طوسی، الفهرست، پیشین، ص238.
88- احمد نجاشی، پیشین، ص261.
89- همان، ص391.
90- علی ابن بابویه، الامامة و التبصرة من الحیرة، قم: مدرسة الامام المهدی (عجالله)، 1404ق، سراسر اثر.
91- محمد ابن بابویه، الهدایة، پیشین، ص10.
92- محمد، ابن بابویه، فضائل الشیعة، تهران: مؤسسة الاعلمی، بیتا، سراسر اثر؛ محمد ابن بابویه، صفات الشیعة، تهران: مؤسسة الاعلمی، بیتا، سراسر اثر.
93- آل عمران (3): 28.
94- محمد ابن بابویه، الهدایة، پیشین، صص10-11.
95- ان اکرمکم عند الله اتقاکم؛ حجرات (49): 13.
96- محمد ابن بابویه، الهدایة، پیشین، ص11؛ برای حدیث، نیز ر.ک.، محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، ص371؛ علی خزاز قمی، کفایة الاثر، قم: انتشارات بیدار، 1401 ق، ص274؛ محمد طوسی، الامالی، قم: مؤسسه بعثت، 1413ق، ص661.
97- محمد ابن بابویه، کمال الدین، همان؛ نیز علی خزاز قمی، پیشین.
98- محمد ابن بابویه، الهدایة، پیشین، ص11.
99- احمد نجاشی، پیشین، ص391.
100- ابن بابویه، الهدایة، پیشین، ص10.
101- همان، ص11.
102- همان، ص7.
103- همان، ص9؛ نیز محمد ابن بابویه، الاعتقادات، به کوشش: عصام عبدالسید، قم: دار المفید، 1413ق، ص102؛ قاضی نورالله شوشتری، پیشین، ج1، ص457.
104- محمد ابن بابویه، الاعتقادات، همان، ص118.
105- محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، صص531-532.
106- محمد بخاری، الصحیح، به کوشش: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، 1407ق/ 1987م، ج1، صص252 و 412، جم؛ مسلم حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: مکتبة عیسی البابی، 1955-1956م، ج1، صص403-404.
107- محمد ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، پیشین، ج1، ص359.
108- محمد مفید، اوائل المقالات (تصحیح الاعتقاد)، به کوشش: واعظ چرندابی، تبریز: نشر توسط محقق، 1371ق/ 1952م، صص65-66؛ نیز رساله مفید یا سید مرتضی در مسئله سهو بر پیامبر، چ متن در: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق/ 1983م، ج17، صص122-129.
109- محمد ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، پیشین، ج1، ص291.
110- مثلاً محمد ابن بابویه، التوحید، پیشین، ص364؛ محمد ابن بابویه، الخصال، پیشین، صص72 و 402 و 528؛ محمد ابن بابویه، علل الشرایع، پیشین، ص227؛ محمد ابن بابویه، کمال الدین، پیشین، صص82 و 101؛ محمد ابن بابویه، معانی الاخبار، پیشین، ص33؛ محمد بابویه، من لایحضره الفقیه، همان، ج1، صص359-360، ج3، ص150، ج4، صص545-547.
111- محمد ابن بابویه، الاعتقادات، پیشین، صص97-101.
112- احمد نجاشی، پیشین، ص392.
منابع تحقیق :
قرآن کریم
ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، به کوشش: تورنبرگ، بیروت؛ دار صادر، 1381ق/ 1966م.
ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دکن: دائرة المعارف العثمانیة، 1329-1331ق.
ابن بابویه، على، الامامة و التبصرة من الحیرة، قم: مدرسة الامام المهدی (عجالله)، 1404ق.
ابن بابویه، محمد، ثواب الاعمال (عقاب الاعمال)، به کوشش: محمدمهدی حسن خرسان، نجف: المکتبة الحیدریه، 1392ق/1972م.
ابن بابویه، محمد، فقیه من لایحضره الفقیه (مشیخة الفقیه)، به کوشش: حسن موسوی خرسان، نجف: دارالکتب الاسلامیه، 1376ق/ 1957م.
ابن بابویه، محمد، الاعتقادات، به کوشش: عصام عبدالسید، قم: دارالمفید، 1413ق.
ابن بابویه، محمد، الامالی، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1400ق/1980م.
ابن بابویه، محمد، التوحید، به کوشش: هاشم حسینی تهرانی، تهران: مکتبة الصدوق، 1387ق/1967م.
ابن بابویه، محمد، الخصال، به کوشش: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین، 1362ش.
ابن بابویه، محمد، المقنع، قم: مؤسسة الامام الهادی (علیهالسلام)، 1415ق.
ابن بابویه، محمد، الهدایة، قم: مؤسسة الامام الهادى (علیهالسلام)، 1418ق.
ابن بابویه، محمد، ثواب الاعمال، به کوشش: محمدمهدی حسن خرسان، نجف: المکتبة الحیدریة، 1392ق/ 1972م.
ابن بابویه، محمد، صفات الشیعة، تهران: مؤسسة الاعلمی، بیتا.
ابن بابویه، محمد، علل الشرایع، نجف: المکتبة الحیدریة، 1385ق/1966م.
ابن بابویه، محمد، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، نجف: کتابخانه حیدریه، 1390ق/ 1970م.
ابن بابویه، محمد، فضائل الاشهر الثلاثة، به کوشش: غلامرضا عرفانیان، نجف: مطبعة الآداب، 1396ق.
ابن بابویه، محمد، فضائل الشیعة، تهران: مؤسسة الاعلمی، بیتا.
ابن بابویه، محمد، کمال الدین، به کوشش: علی اکبر غفاری، تهران: مکتبة الصدوق، 1390ق.
ابن بابویه، محمد، معانی الاخبار، به کوشش: علی اکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1361ش.
ابن بابویه، محمد، من لایحضره الفقیه، به کوشش: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین، 1404ق.
موسوی خرسان، حسن، «حیاة الشیخ الصدوق»، مقدمة من لایحضره الفقیه، نجف، 1376ق/1957م.
ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن: دائرة المعارف العثمانیة، 1358ق.
ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، به کوشش: احسان عباس، بیروت: دارالثقافة، 1971-1972م.
ابن طاووس، علی، فرج المهموم، قم: المکتبة الحیدریة، 1363ش.
ابن طاووس، علی، الیقین، نجف: المکتبة الحیدریة، 1369ق/1950م.
ابن عنبه، احمد، عمدة الطالب، نجف: المكتبة الحیدریة، 1380ق/1961م.
بحرالعلوم، مهدی، الفوائد الرجالیه، به کوشش: محمدصادق و حسین بحرالعلوم، تهران: مکتبة الصادق (علیهالسلام)، 1363ش.
بخاری، محمد، الصحیح، به کوشش: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، 1407ق/1987م.
پاکتچی، احمد، «ابن بابویه، محمد»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «ابن بابویه، محمد»، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی، ج3، تهران، مرکز دائرهی المعارف بزرگ اسلامی، 1369ش.
جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین، به کوشش: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، 1400ق/1980م.
حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، به کوشش: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1393ق/ 1974م.
خزاز قمی، علی، کفایة الاثر، قم: انتشارات بیدار، 1401ق.
دلائل الامامة، منسوب به ابن رستم طبری، نجف: المکتبة الحیدریة، 1383ق/1962م.
دیلمی، حسن، اعلام الدین، قم: مؤسسه آل البیت (علیهالسلام)، 1408ق.
ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش: شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1405ق/ 1985م.
سبط طبرسی، علی، مشکاة الانوار، به کوشش: مهدی هوشمند، [قم]: دارالحدیث، 1418ق.
سید مرتضی، علی، رسائل الشریف المرتضی (مسئلة فی العمل مع السلطان)، ، ج2، به کوشش: احمد حسینی، قم: دارالقرآن الکریم، 1405ق.
شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1375ق/1956م.
طوسی، محمد، الاستبصار (مشیخة الاستبصار)، به کوشش: حسن موسوی خرسان، نجف: 1375-1376ق.
طوسی، محمد، الامالی، قم: مؤسسه بعثت، 1413ق.
طوسی، محمد، الرجال، به کوشش: جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
طوسی، محمد، الغیبة، با مقدمهی آقابزرگ تهرانی، نجف: المکتبة الحیدریة، 1323ق/ 1905م.
طوسی، محمد، الفهرست، به کوشش: جواد قیومی، قم: مؤسسة نشر الفقاهة، 1417ق.
طوسی، محمد، تهذیب الاحکام، به کوشش: حسن موسوی خرسان، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1364ش.
ابن شهر آشوب، محمد، معالم العلماء، نجف: المكتبة الحیدریة، 1280ق/1961م.
قطیفی، ابراهیم، السراج الوهاج، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1413ق.
کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش مهدی رجائی، قم: مؤسسة آل البیت (علیهالسلام)، 1404ق.
کلینی، محمد، الکافی، به کوشش: علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1391ق.
علی بن بابویه، فقه الرضا طایفه منسوب للامام الرضا (علیهالسلام)، قم: مؤسسة آل البیت (علیهالسلام)، 1406ق/1989م.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق/1983م.
محقق کرکی، علی، قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1413ق.
مسلم بن حجاج، الصحیح به کوشش: محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: مکتبة عیسی البابی، 1955-1956.
مفید، محمد، اوائل المقالات (تصحیح الاعتقاد)، به کوشش: واعظ چرندابی، تبربز: نشر توسط محقق، 1371ق/ 1952م.
مفید، محمد، الامالی، به کوشش: حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین، 1403ق.
مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق/1987م.
منتخب الدین رازی، علی، الاربعون حدیثا، قم: مدرسة الامام المهدی (عجالله)، 1408ق/ 1988م.
نجاشی، احمد، رجال، به کوشش: زنجانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1407ق/ 1987م.
یعقوبی، احمد، البلدان، لیدن: بریل، 1982م.
Donaldson, D.M., Shiite Religion, London: luzac & co, 1933.
منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ جلد دوم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.