شمنیسم( ارواح و نیروهای جادویی )(1)
رويكردها
ما محدود كردن كاربرد واژه هاى «شمن» و «شمنيسم» را دقيقاً به منظور اجتناب از برداشت هاى غلط، و افكندن پرتويى روشن تر بر تاريخ «جادوگرى» و «سحر» مفيد مى دانيم. زيرا، به طور قطع، شمن، جادوگر و حكيم ساحر نيز هست. اعتقاد بر اينست كه او مانند همه پزشكان قادر به درمان است، و مانند همه جادوگران قادر است معجزاتى از نوع معجزات مرتاضان، خواه بدوى يا مدرن انجام دهد. امّا علاوه بر اين اوهادى روح به دنياى مردگان[7] است و ممكن است كاهن، عارف و شاعر نيز باشد. در انبوه مبهم و «نظم گريز» حيات دينى جوامع باستانى، در كل، شمنيسم ـ در معناى دقيق و صريح آن ـ تا اين زمان ساختار خاص خود را نشان مى دهد و به «تاريخى» اشاره مى كند كه دلايل زيادى براى ايضاح آن وجود دارد.
شمنيسم به معناى دقيق آن عمدتاً پديده اى دينى مربوط به سيبرى و آسياى مركزى است. اين واژه از طريق زبان روسى و از ريشه شمن[8]تونگوزى[9] به ما رسيده است. در ديگر زبان هاى آسياى مركزى و شمالى واژگان مشابه و همانندى وجود دارد: در زبان مردم ياكوت[10] اجونا[11] (اويونا)،[12]در زبان مغولى، بوگا،[13] بُگا[14] (بوگه،[15] بو[16])، و اوداگان[17] (نيز مقايسه كنيد با اودايان[18]بوريات[19]ها، اودُيان[20] ياكوت ها كه به معناى «شمنْ زن»[21] است)، در زبان ترك ـ تاتار كام[22] (آلتايى[23] كام، قام،[24] كامى[25] مغولى و...). براى توضيح اين واژه تونگوزى، با استناد به واژه شامانا[26] در زبان پالى تحقيقاتى صورت گرفته است و ما به اين ريشه شناسى احتمالى (كه بخشى از مسأله مهم تأثيرات هند بر اديان سيبرى است) در فصل آخر همين كتاب، باز خواهيم گشت.[27]در سرتاسر قلمرو وسيعى شامل آسياى مركزى و شمالى، زندگى جادويى ـ مذهبى جامعه بر روى شمن متمركز است. البته، اين امر بدان معنى نيست كه او تنها فرد اداره كننده امور دينى است و نيز به اين معنى نيست كه فعاليت دينى به طور كامل در تصاحب اوست. در بسيارى قبايل، كاهنى كه مسئول اجراى مراسم قربانى است در كنار شمن وجود دارد، گذشته از اين واقعيت كه هر سرپرست خانواده اى، مسئول آيين هاى مذهبى خانواده نيز هست. با اين وجود، شمن، شخصيت پرنفوذ باقى مى ماند، چرا كه در سراسر اين منطقه اى كه تجربه خلسه آميز تجربه دينى تمام عيار به حساب مى آيد، شمن و تنها او، استاد بزرگ خلسه است.[28] نخستين تعريف از اين پديده پيچيده و شايد كم خطرترين تعريف اينست: شمنيسم مساوى است با فن خلسه.[29]
شواهد مربوط به شمنيسم به معناى واقعى آن، توسط اولين مسافران در كشورهاى مختلف آسياى مركزى و شمالى بر اساس اسناد و مدارك گردآورى و توصيف گرديده است. بعدها پديده هاى جادويى ـ مذهبى مشابهى در آمريكاى شمالى، اندونزى، اقيانوسيه و ساير نقاط مورد مطالعه قرار گرفتند. و همانطور كه به زودى خواهيم ديد، اين پديده هاى اخير كاملا شمنى هستند و به دلايل متعدد مى توان آنها را در كنار شمنيسم سيبرى مورد بررسى قرار داد. با اين وجود در آغاز بايد به يك نكته اشاره نمود: وجود مجموعه اى از پديده هاى شمنى در يك منطقه يا مناطق مختلف ضرورتاً به اين معنا نيست كه زندگى جادويى ـ دينى مردم ساير مناطق، حول محور شمنيسم شكل مى گيرد. امكان وقوع چنين پديده هايى در مناطق ديگر وجود دارد (مثلا در نقاط خاصى از اندونزى)، امّا بسيار نادر و استثنائى است. معمولا شمنيسم با ديگر اشكال جادوگرى و دين همزيستى دارد.
در اينجاست كه همه مزيت به كارگيرى اصطلاح «شمنيسم» را در معناى دقيق و مناسبش مى بينيم. زيرا، اگر ما مشكل تمايز گذاشتن ميان شمن و ديگر جادوگران و حكيم ساحران جوامع ابتدايى را به خود بدهيم، شناسايى مجموعه پديده هاى شمنى در هر منطقه اى، بلافاصله، معنا و مفهوم روشنى مى يابد. جادو و جادوگران كم و بيش در سرتاسر جهان يافت مى شوند، در حاليكه شمنيسم ويژگى جادويى خاصى را به نمايش مى گذارد، از جمله «احاطه بر آتش»، «پرواز جادويى» و از اين قبيل كه ما بعداً در مورد آن به طور مفصل سخن خواهيم گفت. با توجه به اين واقعيت، اگرچه شمن، علاوه بر توانايى هاى ديگر، جادوگر است امّا هر جادوگرى به معنى دقيق كلمه نمى تواند شمن ناميده شود. همين تمايز را بايد با توجه به شفابخشى شمنى قائل شويم; هر حكيم ساحرى شفادهنده است، امّا شمن از روشى استفاده مى كند كه فقط و فقط متعلق به خود اوست. و امّا راجع به فنون خلسه شمنى بايد بگوييم كه اين فنون همه انواع تجربه هاى خلسه را كه در تاريخ اديان و قوم شناسى دينى نمونه هاى فراوانى از آن ارائه شده است در برنمى گيرند. از اينرو هر شخصى را كه داراى تجربه خلسه است نمى توان شمن دانست; شمن در خلسه اى تخصص دارد كه باور بر اينست در طى آن روح او بدنش را ترك نموده و به آسمان صعود مى كند يا به قعر جهان زيرين[30] پايين مى رود.
همچنين تمايزى مشابه براى تعريف رابطه شمن با «ارواح»[31] ضرورى است. در سراسر دنياى قديم و عصر جديد افرادى را مى يابيم كه ادعا مى كنند با «ارواح» ارتباط دارند، خواه توسط ارواح «تسخير شده باشند»، خواه ارواح تحت كنترل آنها باشند. چندين كتاب براى مطالعه كافى همه مسائلى كه در ارتباط با صرف تصور «ارواح» و ارتباطات احتمالى آنها با انسان ها مطرح مى شود، لازم خواهد بود; زيرا «روح»، روح شخص مرده، «روح طبيعت»،[32]روح حيوانى اسطوره اى و مانند آن نيز مى تواند باشد. امّا مطالعه شمنيسم نياز به اين ندارد كه به بررسى همه اين موارد بپردازيم، بلكه تنها لازم است به توضيح ارتباط شمن با ارواح ياريگرش بپردازيم. مثلا، اين ارتباط به سهولت در آنجا كه شمن از شخص «تسخيرشده» تفاوت دارد، قابل مشاهده است; شمن «ارواح» خود را كنترل مى كند، به اين معنى كه او به عنوان يك انسان قادر است با مرده، «شياطين» و «ارواح طبيعت» ارتباط برقرار كند، بى آنكه از اين رهگذر آلت دست آنها شود. مسلماً گاهى شمن هايى يافت مى شوند كه به «تسخير» ارواح درآمده اند، امّا اين موارد استثناء هستند كه توجيه خاصى براى آنها وجود دارد.
موارد فوق الذكر برخى يافته هاى اوليه هستند كه تا اين زمان حاكى از روندى است كه به منظور دستيابى به شناخت و آگاهى كافى از شمنيسم آن را دنبال مى كنيم. با در نظر گرفتن اين واقعيت كه نمود و ظهور كامل پديده جادويى ـ دينى شمنيسم در آسياى شمالى و مركزى است، ما شمن اين مناطق را به عنوان نمونه بارز خود مورد مطالعه قرار مى دهيم. ما به شمنيسم آسياى مركزى و شمالى آگاهى داريم و سعى خواهيم نمود تا نشان دهيم كه شمنيسم آسياى مركزى و شمالى، حداقل در همان شكل كنونى اش پديده اى ابتدايى و عارى از هر نفوذ و تأثير خارجى نيست; برعكس شمنيسم آسياى مركزى و شمالى پديده اى است كه «تاريخ» آن قدمت زيادى دارد. امّا اين شمنيسم آسياى مركزى و سيبرى مزيت ارائه ساختارى را دارد كه در آن عناصرى كه در مناطق ديگر جهان مستقلاً وجود دارند ـ يعنى ارتباطات مخصوص با «ارواح»، پرواز جادويى بواسطه توانايى هاى خلسه، صعود به آسمان و نزول به جهان زيرين، احاطه بر آتش و غير آن ـ در اينجا با نوعى ايدئولوژى خاص و فنون ويژه اى كه به آن اعتبار مى بخشند، آميخته شده اند.
شمنيسم به اين معناى دقيق منحصر به آسياى مركزى و شمالى نيست، و ما بعداً تلاش خواهيم نمود تا برخى از مهم ترين شباهت هاى احتمالى را نشان دهيم. از سوى ديگر، برخى عناصر شمنى، به تنهايى در صورت هاى گوناگون جادوگرى و دين ابتدايى ديده مى شود. و اين عناصر از اهميت قابل توجهى برخوردارند، چرا كه آنها نشانگر اين هستند كه شمنيسم در معناى دقيق آن تا چه اندازه بنياد و شالوده اعتقادات و فنون «ابتدايى» را حفظ نموده و تا چه حدّ تغيير و تحول داشته است. در حاليكه همواره سعى خواهيم نمود تا جايگاه شمنيسم را در اديان ابتدايى مشخص نماييم (همه آن چيزهايى كه اديان ابتدايى به طور ضمنى به آن اشاره دارند مانند: جادوگرى، اعتقاد به خدايان و ارواح، مفاهيم اسطوره اى، فنون خلسه و غير آن)، ما دائماً ناچار خواهيم بود تا به پديده هاى كم و بيش مشابه اشاره كنيم، بدون اينكه بگوييم اين پديده ها شمنى هستند. امّا همواره مقايسه و نشان دادن اين موضوع كه يك عنصر جادويى ـ مذهبى مشابه با يك عنصر شمنى مشخص در مناطق ديگر در مجموعه يا گروه فرهنگى متفاوت و با جهت گيرى روحانى متفاوت چه نتايجى را پديد آورده است، مفيد مى باشد.[33]
با وجود اينكه شمنيسم بر زندگى دينى آسياى مركزى و شمالى غالب است، با اين حال دينِ آن قلمرو وسيع نيست. صرفاً ساده انگارى يا سردرگمى اين احتمال را براى برخى از محقّقان به وجود آورده است كه دين اقوام ترك تاتار و قطب شمال[34] را شمنيسم بدانند. اديان و مذاهب آسياى مركزى و شمالى فراتر از شمنيسم در همه جهات گسترش مى يابد، همچنانكه هر دينى فراتر از تجربه عرفانى مريدان برجسته اش بسط و گسترش مى يابد. شمن ها از «برگزيدگان» هستند و به اين معنا آنان به قلمرو مقدسى كه براى ديگر اعضاى جامعه دست نيافتنى است، دسترسى دارند. تجربه هاى خلسه آميزشان بر قشربندى ايدئولوژى دينى، اساطير و شعائر[35] تأثير چشمگيرى به جا گذاشته و هنوز هم اثرگذار است. امّا ايدئولوژى، اساطير و شعائر اقوام قطب شمال، سيبرى و آسيا مخلوق شمن هاى آنها نيستند. همه اين عناصر كهن تر از شمنيسم و يا حداقل همزمان با آن هستند، به اين معنا كه اين عناصر محصول تجربه دينى عمومى هستند و نه تجربه يك طبقه خاص از انسان هاى ممتاز و برجسته يعنى اهل خلسه. برعكس، همانطور كه خواهيم ديد، ما اغلب تجربه شمنى (يعنى خلسه اى) را مى يابيم كه در تلاش است تا خود را از طريق نوعى ايدئولوژى كه همواره مطلوب و مناسب آن نيست، ابراز كند.
براى اينكه به موضوع فصل هاى بعدى دست اندازى نكرده باشيم، در اينجا تنها خاطرنشان مى كنيم كه شمن ها اشخاصى هستند كه در جوامع خاص خودشان به خاطر ويژگى هايى كه در جوامع مدرن اروپايى حاكى از نشانه هاى نوعى رسالت و يا حداقل بحران دينى است، مشهور مى شوند. شمن ها بواسطه عمق و شدت تجربه دينى خودشان، از ساير افراد جامعه مجزا و متمايز مى شوند. به عبارت ديگر، صحيح تر آن است كه شمنيسم را در ميان نظام هاى عرفانى طبقه بندى كنيم تا با آنچه معمولا دين ناميده مى شود. ما شمنيسم را در ميان تعداد قابل ملاحظه اى از اديان خواهيم يافت، زيرا شمنيسم همواره نوعى فن خلسه در اختيار شمارى از برگزيدگان خاص باقى مى ماند; و به عبارتى معرف عرفان دين خاصى است. بى درنگ شبيه بودن شمن ها با راهبان، عرفا و قديسان كليساهاى مسيحى به ذهن خطور مى كند، امّا نبايد بيش از حد در اين شباهت غلو نمود. در مقايسه با شرايط موجود در مسيحيت (حداقل در طى تاريخ متأخرش)، اقوامى كه ادعا مى كنند شمنيست هستند اهميت زيادى براى تجربه هاى خلسه شمن هايشان قائلند; اين تجربه ها به طور خاص و مستقيم به آنها مربوط مى شود، زيرا اين شمن ها هستند كه با خلسه هاى خود آنها را درمان مى كنند، اموات آنها را به «قلمرو ارواح» همراهى مى كنند و بين آنها و خدايانشان، چه الهى و چه اهريمنى، چه بزرگ تر و چه كوچك تر، به عنوان ميانجى عمل مى كنند. اين اندك برگزيدگان شهودى نه تنها زندگى دينى جامعه را هدايت مى كنند بلكه به عبارتى محافظ «روح» افراد آن جامعه نيز مى باشند. شمن متخصص بزرگ روح و روان انسان است. تنها او روح را «مى بيند» چرا كه او «صورت» روح و تقدير آن را مى شناسد.
و هر جا سرنوشت مستقيم روح موضوع مهمى نيست، هر جا كه مسأله بيمارى (فقدان روح) يا مرگ، يا مصيبت يا مراسم قربانى بزرگ كه مستلزم نوعى تجربه خلسه آميز (سفر عرفانى به آسمان يا جهان زيرين) است، در ميان نيست، وجود شمن در آنجا ضرورى نيست. بخش اعظم زندگى دينى بدون شمن روى مى دهد.
مردم قطب شمال، سيبرى و آسياى مركزى عمدتاً متشكل از شكارچيان ـ ماهيگيران يا چوپانان ـ پرورش دهندگان حيوانات هستند. به ميزانى كوچ نشينى ويژگى بارز همه آنهاست. وعليرغم تفاوت هاى زبانى وقومى، در كل، دينشان يكى است. چوكچى[36]ها، تونگوزها، سامويد[37]ها، يا ترك تاتارها، تنها از مهم ترين گروه ها نام مى برم، يك خداى بزرگ آسمانى را مى شناسند و ستايشش مى كنند، خالق قادرى كه به مرور زمان به خدايى غير مؤثر (بيكاره)[38]تبديل مى شود.[39] گاهى نام خداى بزرگ حتى به معنى «آسمان» يا «ملكوت» است، مثلا نام اين خدا در ميان سامويدها «نوم»،[40] در ميان تونگوزها «بوگا» و در ميان مغول ها «تنگرى»[41] است (با تنگرى[42] بوريات ها، تانگره[43] تاتارهاى ولگا، تينگير[44] بلتير[45]ها، تانگاراى[46] ياكوت ها و... مقايسه كنيد). حتى زمانى كه نام عينى «آسمان» وجود نداشت ما برخى از شاخص ترين صفات آن ـ «بلندمرتبه»، «متعالى»، «درخشنده» و مانند آن ـ را مى يابيم. به همين نحو در ميان اوستياك[47]هاى ناحيه ايرتيش،[48] نام خداى آسمانى از سانكه[49] گرفته شده است، كه معناى اوليه آن «درخشنده، درخشان و روشن» است. ياكوت ها او را «پدر اعظم ارباب جهان»، تاتارهاى آلتايى «نور سفيد» (آك آياس)،[50]كورياك[51]ها «خداى بلندمرتبه»، «خداى متعالى» و مانند آن مى نامند. ترك هاى تاتار، كه در ميان آنها خداى بزرگ آسمانى رواج دينى خود را نسبت به همسايگان آنها در شمال و شمال شرقى بيشتر حفظ كرده است، همچنين او را «بزرگ»، «خداوند»، «ارباب» و اغلب «پدر» مى نامند.[52]
اين خداى آسمانى كه در رفيع ترين آسمان اقامت دارد چندين «پسر»، يا «پيام آور» دارد كه مادون او هستند و در آسمان هاى پايين تر زندگى مى كنند. نام و تعداد آنها از قبيله اى به قبيله اى ديگر متفاوت است; معمولا نام هفت يا نُه «پسر» يا «دختر» ذكر شده است و شمن ارتباطات خاصى با برخى از آنها دارد. اين پسران، پيام آوران يا خدمتگزاران خداى آسمانى، وظيفه مراقبت از انسان ها و يارى رساندن به آنها را بر عهده دارند. گاهى تعداد خدايان، به عنوان مثال، در ميان بوريات ها، ياكوت ها و مغول ها بسيار بيشتر است. بوريات ها پنجاه و پنج خداى «نيك» و چهل و چهار خداى «شرّ» را ذكر مى كنند كه همواره در ستيز پايان ناپذير رودرروى هم قرار دارند. امّا، همانطورى كه بعداً نشان خواهيم داد،[53] دلايل موجهى وجود دارد مبنى بر اينكه اين ازدياد خدايان و خصومت متقابل آنها با هم ممكن است از ابداعات نسبتاً متأخر باشد.
در ميان ترك هاى تاتار، الهه گان، نقش نسبتاً كم اهميت ترى را ايفا مى كنند.[54] خداى زمين به هيچوجه داراى نقش مهم و برجسته اى نيست. براى مثال، ياكوتها هيچ تنديسى از الهه زمين ندارند و هيچگونه قربانى به او تقديم نمى كنند.[55] ترك هاى تاتار و مردم سيبرى چندين خداى مؤنث را مى شناسند، امّا اين خدايان به زنان اختصاص دارند و قلمرو فعاليت آنان زايمان و شفاى بيمارى بچه ها است.[56] نقش اسطوره اى زن نيز آشكارا اندك است، گرچه بقاياى آن در برخى سنن شمنى باقى مانده است. تنها خداى بزرگ پس از خداى آسمان يا فضا،[57] در ميان آلتايى ها خداى جهان زيرين يعنى اِرليك (= آرليك)خان[58] مى باشد كه براى شمن نيز شناخته شده است. آيين هاى بسيار مهم پرستش آتش، مراسم شكار و تصور مرگ ـ كه دوباره به آن باز خواهيم گشت ـ اين طرح مختصر و كوتاه از زندگى دينى آسياى مركزى و شمالى را كامل مى كند. در مجموع از لحاظ ريخت شناسى، اين دين به دين هندو اروپاييان نزديك است. اهميت يكسان خداى بزرگ آسمان يا فضا، فقدان همانند الهه گان (كه ويژگى بارز سرزمين هندو مديترانه است)، نسبت دادن خويش كارى يكسان به «پسران» يا «پيام آوران» (اشوين ها،[59]ديوسكورى[60] و غير آنها) و ستايش يكسان آتش در هر دو دين وجود دارد. در سطوح اجتماعى و اقتصادى شباهت ها بين هندو اروپاييان نخستين و ترك هاى تاتار باستان، حتى به طور چشمگيرترى نمايان است: هر دو جامعه به لحاظ ساختار پدرسالار بودند، و سرپرست خانواده از اعتبار زيادى برخوردار بود و در كل اقتصاد آنها اقتصاد شكارچيان و چوپانان ـ پرورش دهندگان حيوانات بود. اهميت دينى اسب در ميان ترك ـ تاتارها و هندو اروپائيان بسيار برجسته بوده است و كهن ترين قربانى هاى يونان، در كوه المپ نشان مى دهد كه اين قربانى ها از همان ويژگى هاى قربانى برخوردارند كه توسط ترك تاتارها، اوگرىها[61] و مردم قطب شمال انجام مى شد ـ كه دقيقاً مانند قربانى مخصوص شكارچيان اوليه و چوپانان ـ پروش دهندگان حيوانات بود. اين حقايق با مسأله اى كه مد نظر ماست، رابطه دارد. با توجه به شباهت هاى اقتصادى، اجتماعى و دينى بين هندو اروپائيان نخستين و ترك هاى تاتار باستان (يا بهتر بگوييم تركان اوليه)،[62] لازم است روشن نماييم كه تا چه اندازه اقوام تاريخى گوناگون هند و اروپايى هنوز بقاياى شمنى را در قياس با شمنيسم ترك تاتار حفظ نموده اند.
امّا هرگز نمى توان آنطور كه بايد و شايد تأكيد نمود كه در هيچ جاى دنيا و يا تاريخ يك پديده دينى كاملا «ناب» و «ابتدايى» يافت نمى شود. شواهد ديرينه شناسى[63] و ماقبل تاريخ[64] كه در اختيار ماست حداكثر به قبل از دوره ديرينه سنگى[65] باز نمى گردد، و هيچ چيز اين فرض را توجيه نمى كند كه در طى صدها هزار سال كه قبل از عصر حجر نخستين قرار داشته، بشر زندگى عميق و بسيار متنوعى را به مانند دوره هاى بعدى نداشته است. تقريباً مسلم است كه حداقل بخشى از اعتقادات جادويى ـ دينى بشر قبل از عصر حجر، در مفاهيم دينى و اساطير متأخر حفظ گرديده است. امّا به احتمال زياد اين ميراث روحانى مربوط به قبل از عصر حجر نيز، به دليل ارتباطات فرهنگى متنوع بين اقوام ماقبل تاريخ و اقوام نخستين تاريخ در معرض تغييرات پيوسته قرار داشت. بنابراين در هيچ جاى تاريخ اديان با پديده هاى «ابتدايى» مواجه نيستيم، زيرا تاريخ در همه جا دستخوش تغيير و تحول، قوت يا ضعف مفاهيم دينى، ابداعات اسطوره اى، مناسك و فنون خلسه بوده است. بديهى است هر دينى مدت ها بعد از روند تغيير درونى، در نهايت به ساختارى مستقل بسط مى يابد و شكلى را كه خاص خود آن است و به اين معنا در تاريخ بعدى بشريت مورد پذيرش قرار مى گيرد عرضه مى نمايد. امّا هيچ دينى كاملا «جديد» نيست و هيچ پيام دينى به طور كامل گذشته را منسوخ نمى كند. تا حدودى در اين روند شكلى تازه، نوسازى و ارزش گذارى جديد، و تلفيق عناصر ـ بنيادى ترين عناصر ـ از سنت دينى كهن وجود دارد.
در حال حاضر، اشاره به اين چند نكته براى مشخص نمودن افق تاريخى شمنيسم كافى خواهد بود. برخى از عناصر شمنيسم، كه ما بعداً به آنها اشاره خواهيم نمود، بى ترديد كهن هستند امّا اين امر بدان معنا نيست كه اين عناصر «ناب» و «ابتدايى»اند. به شكلى كه ما آن را مى يابيم، شمنيسم ترك ـ مغول نيز به طور قطع نشانگر تأثيرات شرقى است، و اگرچه اعتقادات شمنى ديگرى بدون چنين تأثيرات آشكار و تازه اى وجود دارند، امّا آنها نيز «ابتدايى» نيستند.
و امّا راجع به اديان قطب شمال، سيبرى و آسياى مركزى كه در اين مناطق شمنيسم به پيشرفته ترين درجه از تكامل خود دست يافته است بايد بگوييم اين اديان از يك طرف با حضور به سختى محسوس خدايى آسمانى و از طرف ديگر با مراسم شكار و كيش پرستش نياكان كه حاكى از جهت گيرى دينى كاملا متفاوت است، مشخص مى شود. همانگونه كه بعداً نشان خواهيم داد، شمن كم و بيش در هر يك از اين حوزه هاى دينى مستقيماً دخالت دارد. امّا اينگونه تصور مى گردد كه حضور او در يك حوزه نسبت به حوزه ديگر بيشتر است. شمنيسم كه از تجربه خلسه آميز و جادوگرى تشكيل مى يابد با موفقيت كمتر يا بيشتر خود را با ساختارهاى دينى متنوع كه قبل از آن وجود داشته اند يا معاصر با آن هستند، سازگار مى نمايد. وقتى توصيف مراسمى شمنى را در قالب كلى زندگى دينى قوم مورد بحث جايگزين مى كنيم (به عنوان مثال، جايگزينى خداى بزرگ آسمانى و اسطوره هاى مربوط به او را در نظر مى گيريم) گاهى مبهوت مى شويم; ما تصورى از دو دنياى دينى كاملا متفاوت داريم. امّا چنين برداشتى نادرست و خطاست; در ساختار عوالم دينى تفاوتى وجود ندارد، بلكه تفاوت در شدّت و عمق تجربه دينى است كه رفتار و عملكرد شمنى ايجاد مى كند. شمن در جلسه احضار ارواح تقريباً هميشه به خلسه متوسل مى شود; و تاريخ اديان به ما نشان مى دهد كه هيچ تجربه دينى ديگرى تا به اين اندازه در معرض لغزش و تحريف قرار ندارد.
در اينجا به اين چند ملاحظه مقدماتى پايان مى دهيم و اشاره مى كنيم كه در مطالعه شمنيسم همواره بايد به ياد داشته باشيم كه براى شمنيسم برخى از عناصر دينى خاص و حتّى «خصوصى» اهميت دارد و در عين حال شمنيسم به هيچوجه تمام جنبه هاى زندگى دينى ساير افراد جامعه را به طور كامل توضيح نمى دهد. شمن زندگى جديد و حقيقى اش را با «انزوا» شروع مى كند ـ يعنى، همانگونه كه اكنون خواهيم ديد، زندگى جديد و حقيقى شمن با بحرانى روحانى، كه از شكوهى غم انگيز و در عين حال زيبا، بى بهره نيست، آغاز مى گردد.
پینوشتها:
[1]. shaman
[2]. medicine man
[3]. sorcerer
[4]. magician
[5]. shamanism
[6]. religious ethnology
[7]. psychopomp
[8]. s§aman
[9]. Tungus، قبايلى كه در سرزمين وسيعى واقع در شرق سيبرى ساكنند (م).
[10]. Yakut، ساكنان منطقه اى در شرق سيبرى، كه زبانشان تركى است (م).
[11]. ojuna
[12]. oyuna
[13]. bu«ga«
[14]. bo«ga«
[15]. buge
[16]. bu«
[17]. udagan
[18]. udayan
[19]. Buryat يا Buriat، مغول هاى شرق سيبرى (م).
[20]. udoyan
[21]. shamaness
[22]. Kam
[23]. gam
[24]. Altaic، مردم ساكن در آسياى مركزى (م).
[25]. kami
[26]. saman¤a
[27]. صفحه 697 به بعد.
[28]. ecstasy
[29]. technique of ecstasy
[30]. underworld، جهان زيرين (جهان ارواح يا مردگان) (م).
[31]. spirits
[32]. nature spirit
[33]. به اين معنا و صرفاً به اين معنا، ما شناسايى عناصر شمنى در يك دين يا عرفان بسيار تكامل يافته را بااهميت و مفيد مى دانيم. كشف يك نماد يا مراسم شمنى در هند يا ايران باستان تنها به ميزانى معنا مى يابد كه موجب شود ما شمنيسم را به عنوان يك پديده دينى كاملا تعريف شده ببينيم; در غير اين صورت، مى توان هميشه از «عناصر ابتدايى»اى صبحت نمود كه در هر دينى، قطع نظر از اينكه تا چه حد «توسعه يافته» است، مى تواند وجود داشته باشد. زيرا اديان هندى و ايرانى، مانند همه اديان جديد يا شرق باستان، تعدادى از «عناصر ابتدايى» را كه ضرورتاً شمنى نيستند به نمايش مى گذارند. ما حتى نمى توانيم هر فن خلسه را كه در شرق وجود دارد «شمنى» قلمداد نماييم، هر چقدر هم كه «ابتدايى» باشد.
[34]. The Arctic
[35]. ritualism
[36]. Chukchee، قبايل ساكن در شمال شرقى سيبرى (م).
[37]. Samoyed يا Nenets، قبايلى كه در اروپاى شمال شرقى و شمال غربى سيبرى ساكنند (م).
[38]. deus otiosus
[39]. اين پديده كه على الخصوص براى تاريخ اديان بااهميت است به هيچوجه منحصر به آسياى مركزى و شمالى نيست. اين پديده در سرتاسر جهان يافت مى شود و تاكنون هنوز به طور كامل شرح و توضيح داده نشده است، مقايسه كنيد با , Eliade, Patterns in Comparative Religionpp.46ff. اميد است كه اثر حاضر، هرچند به طور جنبى، اندكى اين موضوع را روشن كند.
[40]. Num
[41]. Tengre
[42]. Tengeri
[43]. Ta«ngere
[44]. Tingir
[45]. Beltir، سامويدهاى ترك شده استان ينى سئيك سيبرى (م).
[46]. Tangara
[47]. Ostyak، قبايل ساكن در غرب سيبرى (م).
[48].Irtysh ، رودى در شمال غربى چين، غرب قزاقستان (م).
[49]. Sa«nke
[50]. Ak Ayas
[51].Koryak ، مردم شبه آمريكايى در شمال شرقى سيبرى (م).
[52]. See Eliade, Patterns, pp.60ff.; J. P. Roux, "Ta«ngri. Essai sur le cieldieu despeuples alta«iques."
[53]. Below, pp.184ff.
[54]. Cf. Eveline Lot - Falck,"A propos d, A«tu«ga«n."
[55]. Uno Harva (formerly Holmberg), Die religio«sen Vorstellungen der altaischenVo«lker, P.247.
[56]. Cf. Gustav Ra«nk, "Lapp Female Deities of The Madder - Akka Group,"especially pp.48ff.
[57]. ما در آسياى مركزى نيز تغيير شناخته شده يك خداى آسمانى به خداى جوّ يا توفان را مى يابيم، مقايسه كنيد با الياده، , pp.91ff.Patterns.
[58]. Erlik (A«rlik) khan
[59]. As§vins
[60]. Dioscuri، اسطوره يونانى، كاستور و پولوكس دوقلوى لدئا و برادران هِلِن و كلوتمِسْترا، كه توسط زئوس به شكل صورت فلكى جوزا يا دو پيكر (سومين صورت منطقه البروج) تبديل شدند. ضبط اين نام در زبان يونانى Dioskouroi است (م).
[61]. Ugrians، قبايلى شامل ماگيارها، وگولها و اوستياك ها (م).
[62]. در خصوص ماقبل تاريخ و تاريخ نخستين ترك ها، نگاه كنيد به،
Rene Grousset's admirable synthesis, L' Empire des steppes. Cf. also W. Koppers, "Urtدrkentum und Urindogermanentum im lichte der Vo«lkerkundlichen Universalgeschichte;" W. Barthold, Histoire des Turcs d'Asie Centrale; Karl Jettmar: "Zur Herkunft der tu«rkischen Vo«lkerschaften;" "The Altai before the Turks;" "Urgeschitchte Innerasiens," pp.153ff.
[63]. paleoethnological
[64]. prehistoric
[65]. paleolithic
/خ