انسان از ديدگاه اسلام

انسان موجودى است مركب از جسم و روح، كه پس از مرگ، جسم او متلاشى مى‏شود ولى روح او به حيات خود ادامه مى‏دهد، و مرگ انسان به معناى فناى او نيست. از اين جهت تا برپايى قيامت، در عالم برزخ زندگى خواهد داشت. قرآن در بيان مراتب آفرينش انسان، آخرين مرحله آن را كه با نفخه روح در كالبد وى صورت مى‏پذيرد،با اين جمله ياد مى‏كند:‹‹ثم انشاناه خلقا آخر›› (مؤمنون/14): آنگاه او را موجودى ديگر قرار داديم.
چهارشنبه، 21 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسان از ديدگاه اسلام
انسان از ديدگاه اسلام
انسان از ديدگاه اسلام

نويسنده: استاد جعفر سبحانى




اصل اول
انسان موجودى است مركب از جسم و روح، كه پس از مرگ، جسم او متلاشى مى‏شود ولى روح او به حيات خود ادامه مى‏دهد، و مرگ انسان به معناى فناى او نيست. از اين جهت تا برپايى قيامت، در عالم برزخ زندگى خواهد داشت. قرآن در بيان مراتب آفرينش انسان، آخرين مرحله آن را كه با نفخه روح در كالبد وى صورت مى‏پذيرد،با اين جمله ياد مى‏كند:‹‹ثم انشاناه خلقا آخر›› (مؤمنون/14): آنگاه او را موجودى ديگر قرار داديم.
نيز در آيات متعدد به حيات برزخى انسان اشاره مى‏كند و از آن جمله مى‏فرمايد: ‹‹و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون›› (مؤمنون/100): و پيش روى (و يا پشت آنان) برزخ (1) است تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند. آياتى كه بر حيات برزخى گواهى مى‏دهند بيش از آنند كه در اينجا نقل گردند.
اصل دوم
هر انسانى با فطرت پاك و توحيدى آفريده مى‏شود، به گونه‏اى كه اگر به همين حالت پيش برود و عوامل خارجى او را منحرف نكنند، راه حق را خواهد پيمود. هيچ فردى از مادر خويش خطاكار، گنهكار، و يا بد سگال زاده نشده است، و پليديها و زشتيها جنبه عرضى داشته و معلول عوامل بيرونى و اختيارى است.وروحيات ناپسند موروثى نيز به گونه‏اى نيست كه در سايه اراده و خواست انسان تغيير ناپذير باشد. بنابراين انديشه گناه ذاتى فرزندان آدم، كه در مسيحيت كنونى مطرح است، بى‏پايه است.
قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد: (روم/30): بدون هيچگونه انحراف به چپ و راست، به آيين الهى روى آور كه خداوند انسانها را بر اساس آن آفريده است.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم نيز مى‏فرمايد:«ما من مولود الا يولد على الفطرة‏» (2) : هيچ مولودى نيست مگر اينكه بر فطرت پاك (توحيد و يگانه پرستى) به دنيا مى‏آيد.
اصل سوم
انسان موجودى است مختار و انتخابگر، يعنى در پرتو قوه عقل پس از بررسى جوانب مختلف فعل، انجام يا ترك آن را برمى‏گزيند. قرآن كريم مى‏فرمايد: ‹‹انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا›› (انسان/3): ما راه را به او نشان داده‏ايم، او يا سپاسگزار است و يا كفران كننده.
نيز مى‏فرمايد: ‹‹ وقل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر›› (كهف/29): بگو حق از جانب پروردگارتان نازل گرديده است. پس هركس مى‏خواهد ايمان آورد و هركس مى‏خواهد كفر ورزد.
اصل چهارم
انسان به حكم اينكه از فطرتى سليم برخوردار است، و داراى قوه عقل است كه مى‏تواند خوب را از بد تميز دهد و نيز از اختيار و انتخابگرى برخوردار است - روى اين جهات - موجودى است تربيت پذير، كه راه رشد و تعالى و بازگشت‏به سوى خدا به روى او در همه زمانها گشوده است، مگر در لحظه‏اى (لحظه مشاهده مرگ) كه ديگر توبه او پذيرفته نيست. از اين جهت، دعوت پيامبران شامل همه افراد بشر بوده است، حتى افرادى مانند فرعون، چنانكه مى‏فرمايد:
‹‹فقل هل لك الى ان تزكى× و اهديك الى ربك فتخشى›› (نازعات/18-19):اى موسى به فرعون بگو آيا مى‏خواهى تزكيه شوى و ترا به سوى پروردگارت هدايت كنم، تا خشيت‏يابى.
بر اين اساس انسان نبايد هيچگاه از رحمت و مغفرت الهى مايوس گردد. چنانكه مى‏فرمايد:
‹‹لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا›› (زمر/53): از رحمت‏خدا مايوس نشويد، كه او همه گناهان را مى‏آمرزد.
اصل پنجم
انسان به حكم اينكه از نور خرد و موهبت اختيار برخوردار است، موجودى مسئول است: مسئول در برابر خدا، در برابر پيامبران و رهبران الهى، در برابر گوهر انسانى خويش و انسانهاى ديگر و در برابر جهان. قرآن به مسئوليت ‏بشر در آيات بسيارى تصريح دارد.
مى‏فرمايد: ‹‹ اوفوا بالعهد ان العهد كان مسؤولا›› (اسراء/34): به پيمان وفادار باشيد كه از پيمان سؤال مى‏شود.
نيز مى‏فرمايد: ‹‹ ان السمع والبصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤولا›› (اسراء36): از گوش و چشم و دل سؤال مى‏شود.
باز مى‏فرمايد:‹‹ ايحسب الانسان ان يترك سدى›› (قيامت/36): آيا انسان گمان مى‏كند كه به حال خود رها شده است.
و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است:«الا كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته‏». (3)
اصل ششم
هيچ انسانى بر ديگرى مزيت و برترى ندارد مگر از طريق كمالات معنوى كه از آن برخوردار است. بارزترين ملاك مزيت و برترى نيز تقوا و پرهيزگارى در همه شئون زندگى است. چنانكه مى‏فرمايد:
‹‹يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوبا و قبائل‏لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم›› (حجرات/13):اى انسانها ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و شما را دسته‏ها و قبيله‏هاى گوناگون قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است.
بنابر اين خصوصيات نژادى وجغرافيايى ونظاير آن از ديدگاه اسلام مايه برترى طلبى و تفاخر و تبختر نيست.
اصل هفتم
ارزشهاى اخلاقى، كه در حقيقت اصول انسانيت‏بوده و ريشه فطرى دارند، اصولى ثابت و جاودانه اند، و گذشت زمان و تحولات اجتماعى سبب تغيير و دگرگونى آنها نمى‏شود. مثلا زيبايى وفا به عهد و پيمان، يا نيكى را با نيكى پاسخ گفتن، امرى جاودانه است و تا بشر بوده و خواهد بود، اين قانون اخلاقى دگرگون نخواهد شد. همچنين است‏حكم به زشتى خيانت و خلف وعده. بنابراين، از ديدگاه عقل، در زندگى اجتماعى بشر يك رشته اصول وجود دارد كه با طبيعت و سرشت انسان درهم آميخته و ثابت و پايدار مى‏باشد.
آرى در كنار اين اصول اخلاقى يك رشته آداب و رسوم نيز يافت مى‏شود كه از شرايط زمانى و مكانى تاثير پذيرفته و دستخوش تغيير و دگرگونى قرار مى‏گيرد، كه ربطى به مبادى و اصول ثابت اخلاقى ندارد.
قرآن كريم به برخى از اصول عقلى و ثابت اخلاقى اشاره دارد، چنانكه مى‏فرمايد:
‹‹هل‏جزاء الاحسان الاالاحسان›› (الرحمن/60): آيا پاداش احسان، چيزى جز احسان است؟
‹‹ما على المحسنين‏من سبيل›› (توبه/91): برنيكوكاران نكوهشى نيست.
‹‹فان الله لا يضيع اجر المحسنين›› (يوسف/90): خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى‏سازد.
‹‹ان الله يامر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي القربى و ينهى عن الفحشاء والمنكر و البغي›› (نحل/90): خدا به دادگرى و نيكوكارى و كمك به خويشاوندان فرمان مى‏دهد و از پليدى و زشتى و ستم نهى مى‏كند.
اصل هشتم
اعمال انسان، گذشته از اينكه در سراى ديگر پاداش يا كيفر دارد، در اين جهان نيز خالى از پيامدهاى خوب و بد نيست.در حقيقت پاره‏اى از حوادث جهان عكس‏العمل فعل او مى‏باشد، و اين حقيقتى است كه وحى از آن پرده برداشته و علم بشر نيز تا حدى بدان پى برده است. قرآن كريم در اين باره آيات بسيارى دارد كه دو نمونه را يادآور مى‏شويم:
‹‹و لو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماءو الارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون›› (اعراف/96): هرگاه اهل آباديها ايمان آورند و پرهيزگار باشند، درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنان مى‏گشاييم، ولى آنان (آيات الهى را) تكذيب كردند، پس ما نيز آنها را به كيفر اعمالشان رسانديم.
حضرت نوح به امت‏خود يادآور مى‏شود كه ميان پاكى از گناه و گشوده شدن درهاى رحمت الهى و فزونى نعمت‏خداوند رابطه‏اى برقرار است. چنانكه مى‏فرمايد:‹‹وقلت استغفروا ربكم انه غفارا× يرسل السماء عليكم مدرارا× ويمددكم باموال وبنين ويجعل لكم انهارا›› (نوح‏10-12): (به قوم خود) گفتم از خدا طلب آمرزش كنيد، او آمرزنده گناهاست، در اين صورت از آسمان بر شما باران فراوان فرود مى‏فرستد. و با مال و فرزند شما را كمك مى‏كند. و براى شما باغها وچشمه‏سارهايى پديد مى‏آورد.
اصل نهم
پيشرفت و عقبگرد امتها ناشى از عللى است كه صرفنظر از برخى عوامل بيرونى، عمدتا ريشه در عقايد و اخلاق و رفتار خود آنان دارد.اين اصل با قضا و قدر الهى نيز منافات ندارد، زيرا اين قاعده خود از مظاهر تقدير كلى الهى است. يعنى مشيت كلى الهى بر اين تعلق گرفته است كه امتها از طريق عقايد و رفتار خود سرنوشت‏خود را رقم زنند. مثلا جامعه‏اى كه روابط اجتماعى خود را بر اصل عدالت و دادگرى استوار سازد، زندگى نيك و آرامى خواهد داشت، و امتى كه روابط اجتماعى خود را بر خلاف آن قرار دهد، سرنوشتى ناگوار در كمين او خواهد بود. اين اصل همان است كه در اصطلاح قرآن «سنتهاى الهى‏» ناميده شده است. چنانكه قرآن مجيد مى‏فرمايد:
‹‹فلما جاءهم نذير ما زادهم الا نفورا× استكبارا في الارض ومكر السى‏ء ولا يحيق المكرالسيئ الا باهله فهل ينظرون الا سنة الاولين فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا››. (فاطر/42-43): آنگاه كه بيم دهنده‏اى نزدشان آمد، جز دورى از بيم‏دهنده آنها را سودى نبخشيد، به علت استكبار در زمين و نيرنگهاى زشت،(بايد دانست كه) نيرنگهاى بد جز نيرنگبازان را در بر نمى‏گيرد. آيا آنان جز سنتى كه بر گذشتگان حاكم بود، منتظر چيز ديگرى هستند؟! در سنت‏خدا هيچ تحول و دگرگونى نمى‏يابى.
‹‹...و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين...و تلك الايام نداولها بين الناس...›› (آل عمران/139-140): شماها برتريد اگر مؤمن باشيد... و اين روزها (پيروزى و شكست) را بين مردم دست‏به دست مى‏گردانيم.
اصل دهم
تاريخ بشر آينده روشنى دارد. درست است كه زندگى بشر غالبا با نابرابريها و نابسامانيها همراه بوده است، ولى اين وضع تا آخر ادامه نخواهد داشت، بلكه تاريخ بشر به سوى آينده‏اى روشن درحركت است كه در آن عدل فراگير حاكم شده. و به تعبير قرآن كريم صالحان، حاكمان زمين خواهند بود. چنانكه مى‏فرمايد:
‹‹و لقدكتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون›› (انبياء/105): ما در زبور پس از «ذكر» (شايد مقصود تورات باشد) نوشتيم كه صالحان حاكمان زمين خواهند شد.
و نيز مى‏فرمايد: ‹‹وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم›› (نور/55): خداوند به افرادى از شما كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دهند وعده داده است كه آنان را در زمين خلافت‏بخشد، همان گونه كه پيشينيان را خلافت‏بخشيده است.
بنابراين در آينده تاريخ و در گردونه مبارزه مستمر حق و باطل، پيروزى نهايى از آن حق است، هرچند به طول انجامد. چنانكه مى‏فرمايد:
‹ل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه‏فاذا هو زاهق›› (الانبياء/18): حق را بر سر باطل مى‏زنيم تا آن را درهم كوبد، پس ناگهان نابود گردد.
اصل يازدهم
انسان از ديدگاه قرآن كريم از كرامتى ويژه برخوردار است، تا آنجا كه مسجود فرشتگان قرار گرفته است. چنانكه مى‏فرمايد:
‹‹و لقدكرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر ورزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا›› (اسراء/70): همانا بنى آدم را كرامت‏بخشيديم و آنان را در خشكى و دريا جاى داده و از طيبات روزى داديم و بربسيارى از آفريده‏هاى خود برترى بخشيديم.
با توجه به اينكه اساس زندگى انسان را حفظ كرامت وعزت نفس تشكيل مى‏دهد، انجام هرگونه كارى كه اين موهبت الهى را خدشه‏دار سازد از نظر اسلام ممنوع است. به تعبيرى روشنتر، هر نوع سلطه‏گرى و سلطه پذيرى ناروا، اكيدا ممنوع مى‏باشد. امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايد: «ولا تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا» (4) : بنده ديگرى مباش، خدا ترا آزاد آفريده است.
نيز مى‏فرمايد: «ان الله تبارك و تعالى فوض الى المؤمن كل‏شي‏ء الا اذلال نفسه‏»: خدا كارهاى فرد با ايمان را به دست‏خود او سپرده (و او را در انجام و ترك آنها آزاد گذارده) جز خوار ساختن خويش را. (5)
روشن است كه حكومتهاى مشروع الهى با اين قانون منافات ندارد، چنانكه توضيح آن در بحث آينده خواهد آمد.
اصل دوازدهم
حيات عقلانى انسان از ديدگاه اسلام جايگاه ويژه‏اى دارد، زيرا برترى و ملاك امتياز انسان از ساير حيوانات به قوه تفكر و نيروى خرد او است. از اين روى در آيات بسيارى از قرآن كريم، بشر به تفكر و انديشه ورزى دعوت شده است تا آنجا كه پرورش فكر و تفكر در مظاهر خلقت را از ويژگى‏هاى خردمندان دانسته است. چنانكه مى‏فرمايد:
‹‹الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون‏في خلق‏السموات‏والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا›› (آل عمران/192): آنان كسانى هستند كه خدا را، ايستاده و نشسته و در حاليكه به پهلو خوابيده‏اند، ياد مى‏كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى‏انديشند و مى‏گويند: پروردگارا اين جهان را بيهوده نيافريده‏اى(آيات مربوط به لزوم تفكر و مطالعه در مظاهر خلقت و آيات الهى بيش از آن است كه در اينجا نقل شود).
بر اساس چنين ديدگاهى است كه قرآن، انسانها را از پيرويهاى نسنجيده و كوركورانه از گذشتگان منع مى‏كند.
اصل سيزدهم
آزاديهاى فردى در قلمرو مسايل اقتصادى، سياسى وغيره در اسلام مشروط به اين است كه با تعالى معنوى او منافات نداشته و نيز مصالح عمومى را خدشه‏دار نسازد. در حقيقت فلسفه تكليف در اسلام همين است كه مى‏خواهد با موظف كردن انسان، كرامت ذاتى او را حفظ نموده و مصالح عمومى را تامين كند. جلوگيرى اسلام از بت‏پرستى و ميگسارى و نظاير آن براى حفظ كرامت و حرمت انسانى است، و از اينجا حكمت قوانين كيفرى اسلام نيز روشن مى‏گردد.
قرآن كريم اجراى قانون قصاص را عامل حيات انسان دانسته و مى‏فرمايد:‹‹و لكم في القصاص حياة يا اولى الالباب›› (بقره/179):اى خردمندان، قصاص حافظ حيات شما است.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان المعصية اذا عمل بها العبد سرا لم يضرالاعاملها، فاذا عمل بها علانية ولم يغير اضرت بالعامة‏»: هرگاه فردى به صورت پنهانى مرتكب گناه شود فقط به خود ضرر مى‏زند، ولى اگر آشكارا انجام دهد و مورد اعتراض واقع نشود به عموم ضرر مى‏رساند.
امام صادق عليه السلام پس از نقل حديث مى‏افزايد:«ذلك انه يذل بعمله دين الله و يقتدي به اهل عداوة الله‏»:علت اين امر آن است كه فرد متظاهر به گناه با رفتار خود حرمت احكام الهى را مى‏شكند و دشمنان خدا از او پيروى مى‏كنند. (6)
اصل چهاردهم
يكى از مظاهر آزادى فردى در اسلام اين است كه در پذيرش دين اجبارى نيست، چنانكه مى‏فرمايد: ‹‹لا اكراه في الدين قدتبين الرشد من الغى›› (بقره/256).زيرا دين مطلوب در اسلام، ايمان و باور قلبى است و اين چيزى نيست كه با عنف و زور در دل انسان جاى گيرد، بلكه در گرو حصول يك رشته مقدمات است كه مهمترين آنها روشن شدن حق از باطل مى‏باشد. هرگاه اين شناخت‏حاصل شود، در شرايط طبيعى، انسان حق را برمى‏گزيند.
درست است كه «جهاد»يكى از فرايض مهم اسلامى است، ولى معناى آن اجبار ديگران به پذيرش اسلام نيست، بلكه مقصود از آن برطرف ساختن موانع ابلاغ پيام الهى به گوش جهانيان است تا «تبين رشد» تحقق پذيرد. طبيعى است چنانچه سوداگران زر و زور روى اغراض مادى و شيطانى مانع رسيدن پيام آزاديبخش دين به گوش جان انسانها گردند، فلسفه نبوت (كه همانا ارشاد و هدايت‏بشر است) اقتضا مى‏كند كه جهادگران هرگونه مانع و يا موانع را از سر راه بردارند، تا شرايط ابلاغ پيام حق به افراد بشر فراهم گردد.
از مباحث گذشته، ديدگاه اسلام در باره انسان و جهان روشن گرديد. در اين مورد اصول و نكات ديگرى نيز وجود دارد كه در جاى مناسب خواهيم آورد. اينك به بيان ديدگاههاى اسلام در زمينه اعتقادات و احكام مى‏پردازيم.

پي نوشت :

1. جهان برزخ به نوعى پيش رو و به نوع ديگر پشت‏سر قرار دارد، از اين جهت هر دو لفظ را به كار گرفتيم.
2. توحيدصدوق، ص 331.
3. مسند احمد:2/54; صحيح بخارى:2/284 (كتاب الجمعه، باب‏11، حديث‏2).
4.نهج البلاغه، بخش نامه‏ها، شماره 38.
5. وسائل الشيعه:11/424، (كتاب الامر بالمعروف، باب 12، حديث‏4).
6. وسائل الشيعه:11/407، كتاب الامر بالمعروف، باب 4، حديث 1.

منبع: منشور عقايد اماميه صفحه 24




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط