کاربردهاي جار در قرآن
1. همسايه
خداوند متعال ميفرمايد: «وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ» (2) کلمه «الجار» به معناي همسايه است و در اينکه منظور از «الْجَارِ ذِي الْقُرْبَى» چيست سه احتمال ذکر شده است: 1. همسايه مجاور و نزديک؛ 2. همسايه مسلمان؛ 3. همسايه خويشاوند. آنچه احتمال اول را تقويت ميکند، دو حديث نقل شده از پيامبر در تعريف همسايه است که در يکي همسايه تحديد به چهل ذراع شده و در ديگري به چهل خانه و اين دو حديث ميتواند تفسير همسايه نزديک و همسايه دور باشد که در کلام الهي «وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ» آمده است. (3) اما اين احتمال که بگوييم مقصود از «وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى» همسايه خويشاوند است، بعيد است؛ زيرا در همين آيه قبل از جمله مزبور حقوق خويشاوندان ذکر شده و فرموده است «و ذِي الْقُرْبَى». در نتيجه «همسايه خويشاوند» از مصاديق «ذِي الْقُرْبَى» است. طبري مينويسد: معناي همسايهي خويشاوند يا همسايه مسلمان براي «وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى» هر دو خلاف متعارف در کلام و ادبيات عرب است. (4)2. حامي و پناهدهنده
يکي از معاني که در هيئتهاي مختلف ماده «جور» کاربرد استعمالي دارد، حمايت و پناه دادن است. خداوند در سوره توبه ميفرمايد: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ». (5) «استجارک» به معناي درخواست امنيت است و جمله «فَأَجِرْهُ» فرمان به اعطاي امنيت است؛ بنابراين معناي آيه چنين است: و اگر يکي از مشرکان از تو درخواست پناهندگي و امنيت کرد، به او پناهندگي و امنيت ده تا سخن خدا را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان؛ چرا که آنان گروهي ناآگاهاند. (6) در سورهي مؤمنون نيز ميفرمايد: «قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلاَ يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ». (7) متعدي شدن «آجر» با کلمه «علي» قرينه بر اين است که به معناي نصرت و حمايت است. در نتيجه جمله «يجير» بدين معناست که خداوند هر کس را بخواهد حمايت، فريادرسي و حفظ ميکند. (8)«و لا يجار عليه» يعني کسي قدرت بازدارندگي و منع خداوند را در کارهايش ندارد. برخي در توضيح آن نوشتهاند کلمه جوار در اصل به معناي نزديک بودن در محل سکونت است و بدين مناسبت براي افرادي که خانههايشان به يکديگر نزديک است، حقي به نام حق همسايگي قرار داد شده و آن حمايت از يکديگر و جلوگيري از سوء قصد به يکديگر است. بر اين اساس افعال اشتقاق يافته از اين ماده، در معناي حمايت استعمال شده است. در نتيجه معناي آيه چنين است: بگو اگر ميدانيد کيست که فرمانروايي همه موجودات مخصوص اوست و او از کساني که به وي پناهنده ميشوند، حمايت ميکند و ياري ميدهد و فردي را قدرت و توان ممانعت از تحقق اراده او نباشد. (9)
کلمه «جار» نيز در همين راستاست و به معناي حامي و پناه دهنده است؛ قرآن کريم ميفرمايد: «وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَغَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنكُمْ». (10) آيه شريفه مربوط به جنگ بدر است. برخي از مفسران معتقدند مقصود شيطان از کلمه «جارٌ لکم» اين است که من ياري کننده شمايم و بديها را دور خواهم کرد (11) و اين بدان جهت بوده است که مشرکان به دليل اختلاف قبليشان با بني کنانه ترس داشتند آنان هجوم آورند؛ به همين دليل شيطان در چهره «سراقة بن مالک» از سران قبيله کنانه در ميان مشرکان حاضر شد و به آنان اطمينان داد که از آنان حمايت خواهد کرد (12) و در پناه و حمايت او خواهند بود. (13) در اين صورت کلمه «جار» برگرفته از «جُوار» - به ضم جيم - خواهد بود. (14)
اما برخي ديگري معتقدند که اين کار از طريق وسوسههاي باطني شيطان صورت گرفت. شيطان به آنان اينگونه القا کرد که پيروزند و اعتقادات باطل آنان را تکيهگاه و پشتوانه پيروزي آنان دانست، به گونهاي که مشرکان قبل از حرکت به سوي سرزمين بدر در حالي که به گمان خويش، خود را بر حق ميدانستند، دعا کردند خدايا هدايتيافتهترين از دو گروه و بهترين را پيروز گردان. علامه طباطبايي پس از نقل روايات مربوط به تجسم شيطان در چهره سراقة بن مالک مينويسد: بعضي از مفسران اين معنا را استبعاد کرده و روايات مربوط به آن را ضعيف دانستهاند. پيش از اين گفتيم که اين روايات بيانگر امر ممکني است نه محال و استبعاد مضمون روايات در مباحث علمي دليل شمرده نميشود و تجسم برزخي هم زياد ندرت نداشته است. پس اصرار در انکار آن موجبي ندارد، چنان که در اثبات آن هم نميشود اصرار ورزيد؛ ولي ظاهر آيه با اثبات آن سازگارتر است. (15)
برخي احتمال دادهاند جمله «جار لکم» به معناي همسايگي و مجاورت است بدينسان که شيطان به آنان گفت من در کنار شمايم و آنچه به شمار برسد، به من هم خواهد رسيد. (16) ولي بازگشت اين احتمال نيز به همان معناي حمايت و ياري خواهد بود؛ علاوه بر اينکه اگر مقصود از آيه را گفتار شيطان در چهره سراقة بن مالک از قبيله بنيکنانه بدانيم، جمله «جار لکم» بيانگر اماندهي و حمايت خواهد بود؛ زيرا عادت عرب بر اين بود که قبايل به يکديگر امان و پناهندگي ميدادند و از آثار آن، حمايت و ياري يکديگر در مقابل دشمن بود. (17)
پينوشتها:
1. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 11، ص 176.
2. نساء: 36.
3. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 4، ص 354.
4. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 4، ص 110-111.
5. توبه: 6.
6. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ص 2، ص 248. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 12.
7. مؤمنون: 88.
8. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 3، ص 177. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 183.
9. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 15، ص 60.
10. انفال: 48.
11. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 45؛ ص 134.
12. همان، ص 135. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان، ج 6، ص 25.
13. عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج 2، ص 24.
14. محمد ماوردي؛ النکت و العيون؛ ج 2، ص 325.
15. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 109.
16. محمد ماوردي؛ النکت و العيون؛ ج 2، ص 325.
17. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 97.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.