واژه‌ی عزت در قرآن

«عزة» برگرفته از ماده «عزز» اسم مصدر است و جمع آن «اعزّه» است. در لغت در معاني مختلفي همانند شدت، قوت، غلبه و از اضداد به معناي ضعف و کمياب شدن به کار رفته است. جمله «عزّ الشي» يعني آن
پنجشنبه، 28 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی عزت در قرآن
 عزت

نويسنده: عباس کوثري

 
«عزة» برگرفته از ماده «عزز» اسم مصدر است و جمع آن «اعزّه» است. در لغت در معاني مختلفي همانند شدت، قوت، غلبه و از اضداد به معناي ضعف (1) و کمياب شدن به کار رفته است. جمله «عزّ الشي» يعني آن چيز کمياب شد. (2)
راغب اصفهاني مي‌نويسد: «عزة» حالتي است نفساني که مانع از مغلوب شدن انسان مي‌شود و برگرفته از تعبير «ارضٌ عَزاز» است که به معناي زمين سخت و محکم است که در آن آب نفوذ نمي‌کند و گاهي در مدح به کار مي‌رود، همانند «العزة لله و للرسول» و گاه در ذمّ مثل «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ». (3)

کاربردهاي عزت در قرآن

1. ارجمندي و قوت

قرآن کريم مي‌فرمايد: «الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً»: (4) [منافقان] کساني‌اند که کافران را به جاي مؤمنان دوست خود انتخاب مي‌کنند. آيا ارجمندي و قوت را نزد آنان مي‌جويند با اينکه همه ارجمندي‌ها براي خداوند است. در آيه ديگر آمده است: «وَلاَ يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً»: (5) سخن آنان تو را غمگين نسازد. تمام عزت و قدرت از خداست. همچنين در سوره فاطر آمده است: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً»: (6) کسي که خواهان ارجمندي و عزت است، تمام عزت براي خداست. همين‌سان است آيه شريفه «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ» (7) و «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ». (8) عزت در مقابل ذلت و به معناي قوت و ارجمندي (9) و قدرت بر ياري و بازدارندگي از مغلوب شدن است. (10)

2. استعاره از استکبار و خودبزرگ‌بيني

در برخي موارد کلمه «عزّة» در قرآن کريم استعاره از تکبر و غرور آمده است. خداوند متعال در سوره ص مي‌فرمايد: «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ». (11) راغب اصفهاني مي‌نويسد: گاهي عزت استعاره از نخوت و انکار است، همانند اين کلام الهي: «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ»: (12) هنگامي که به او گفته مي‌شود از خدا بترسيد، نخوت و غرور او را به گناه مي‌کشاند. (13) مؤلف کشاف نيز «فيِ عِزَّةٍ» را به استکبار از پذيرش حق تفسير کرده است. (14)

3. سرسخت و قاطع

چنان‌که بيان شد يکي از معاني لغوي عزت، شدت و سختي است. به زمين سخت و محکم که آب در آن نفوذ نمي‌کند نيز «ارض عزاز» گفته مي‌شود. در قرآن کريم عزت در هيئت جمع، يعني «اَعِزّه» به معناي سرسختي و شدت به کار رفته است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرينَ». (15) «اعزّه» به معناي شدت و درشتي و سرسختي است، همانند آيه «رُحَماءٌ بينهم اشدّاءُ علي الکفار» و معنايش اين است که اي کساني که ايمان آورده‌ايد، چنانکه کسي از شما از آيين خود بازگردد، خداوند جمعيتي را مي‌آورد که آنان را دوست دارد و آنان هم او را دوست دارند؛ ايشان در برابر مؤمنان رام و متواضع و در برابر کافران سرسخت و قاطع و نيرومندند.
صفت عزيز نيز در قرآن کريم در معاني مختلفي به کار رفته است:

الف) اسم و صفت الهي

در آيات متعددي از خداوند از متعال با صفت عزيز ياد شده است، همانند «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»، (16) «الْعَزِيرُ الْعَلِيم»، (17) «الْعَزِيزُ الرَّحِيم»، (18) «وَاللّهُ عَزِيرٌ ذُو انتِقَامٍ» (19) و «الْعَزِيزِ الْحَمِيد». (20) عزيز در اين آيات به معناي [شخص] قدرتمندي است که غالب است و مغلوب نمي‌شود. (21) همراه آمدن آن با صفات ديگر الهي همانند رحيم، عليم و... پيام خاصي دارد که به حسب مورد مي‌توان آن را بررسي کرد.

ب) مشقّت‌آور

خداوند متعال مي‌فرمايد: «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ». (22) عزيز در اين آيه به معناي سخت و مشکل است. راغب مي‌نويسد: «عزّ علي کذا» يعني اين کار بر من مشکل است و آيه شريفه معنايش اين است که بر پيامبر سخت و مشقت‌آور است، آنچه شما را به رنج مي‌اندازد. (23)
به همين‌سان است آيه شريفه سوره ابراهيم که مي‌فرمايد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ وَمَا ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزيزٍ»: (24) آيا نديدي خداوند، آسمان‌ها و زمين را به حق آفريده است؟ اگر بخواهد شما را مي‌برد و خلق تازه‌اي مي‌آورد و اين کار براي خدا مشکل نيست. آيه هفدهم سوره فاطر نيز به همين معناست.

ج) شکست‌ناپذير

خداوند متعال در وصف قرآن کريم مي‌فرمايد: ل وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ». (25) مرجع ضمير «انّه» قرآن است. در تفاسير براي کلمه عزيز که صفت کتاب قرار گرفته، معاني مختلفي بيان شده است مانند ناتوان بودن بندگان از آوردن همانند آن، کريم و ارجمند نزد خدا، بي‌نظير، شکست‌ناپذير و...؛ اما با توجه به جمله «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ...» مي‌توان گفت مناسب‌ترين معنا براي عزيز شکست‌ناپذيري است. (26) قيد «من بين يديه و من خلفه» به معناي زمان حال و آينده يا اشاره به جميع جوانب است؛ بر اين اساس معناي «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ» اين است که دروغ و باطل از هيچ جهت در او راه نمي‌يابد، در الفاظش تناقض و در گفتارش دروغ نيست و زياد و کم و تغيير در آن راه نخواهد يافت. آن همچنان تا روز قيامت براي مکلفان حجت خواهد بود. اين آيه نظير آيه شريفه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» است. (27) ذيل آيه که فرموده «از سوي خداوند حکيم و شايسته‌ي ستايش نازل شده است» به منزله علت اين شکست‌ناپذيري است.

د) لقب والي مصر و خريدار يوسف (عليه‌السلام)

عزيز لقبي براي رؤسا، وزيران و بزرگان مصر بود. از آنجا که خريدار يوسف (عليه‌السلام) فوطيفار رئيس پليس بود به اين لقب نامگذاري شد. (28) برخي نام وي را قطفير يا اطفير گفته‌اند و او را مسئول خزانه پادشاه دانسته‌اند و نام پادشاه عصر وي را ريان بن وليد ذکر کرده‌اند. (29) قرآن در دو مورد اين لقب را با تعبير «امْرَأَتُ الْعَزِيزِ» آورده است: «وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً» (30) و «قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزيِزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ». (31)

ه‍) لقب يوسف (عليه‌السلام)

به جهت اينکه يوسف (عليه‌السلام) از رؤساي مصر بود، به او لقب عزيز دادند. قرآن کريم مي‌فرمايد «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى‏ خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»: (32) [يوسف] گفت مرا سرپرست خزائن سرزمين قرار ده که نگهدارنده و آگاهم. بدين جهت بود که برادران يوسف (عليه‌السلام) دو بار او را عزيز مصر خطاب کردند. «قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيرُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ» (33) و «قَالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ». (34)

و) ارجمند

خداوند متعال در قصه شعيب (عليه‌السلام) تهديد قوم وي را نقل کرده مي‌فرمايد: «إِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفاً وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ * قَالَ يَاقَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِنَ اللَّهِ». (35) مقصود از عزيز به قرينه مقابله با «أرهطي اعزّ» مي‌تواند ارجمندي و کرامت باشد؛ زيرا حضرت شعيب پس از آنکه قومش گفتند تو نزد ما عزيز نيستي و نکشتن تو به سبب خويشانت است، پاسخ داد: آيا خويشان من نزد شما از خدا عزيزترند؟ منظور حضرت از «اعزّ» قدرتمندتر بودن قبيله‌اش نيست؛ چرا که آنان قبيله شعيب را نيز نيرومند نمي‌دانستند، چنان‌که از تعبير «رهط» که به گروه کوچک اطلاق مي‌شود، مي‌توان اين مطلب را استفاده کرد؛ علاوه بر اينکه آنان پيش از اين، خطاب به شعيب با جمله «إِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفاً» ضعف او را اعلام کرده بودند. پس نفي عزيز بودن شعيب مي‌تواند نظر به اين معنا داشته باشد که «تو نزد ما گرامي نيستي، بلکه فقط ملاحظه خويشانت را مي‌کنيم». امروزه نيز چنين تعبيري متعارف است که ملاحظه حال خويشان يا پدر و مادر فرد، علت براي عدم مجازات قلمداد مي‌شود. برخي از مفسران در معناي عزيز، «قوت» را نيز در کنار ارجمندي لحاظ کرده‌اند و در معناي آن نوشته‌اند: قوم شعيب به وي گفتند تو نزد ما قدرتمند و ارجمند نيستي. (36).

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 407.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 4، ص 38.
3. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 563.
4. نساء: 139.
5. يونس: 65.
6. فاطر: 10.
7. منافقون: 8.
8. ص: 82.
9. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 193.
10. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 3، ص 361. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 563.
11. ص: 2.
12. بقره: 206.
13. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 563.
14. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 70.
15. مائده: 54.
16. بقره: 209.
17. نمل: 78.
18. روم: 5.
19. مائده: 95.
20. ابراهيم: 1.
21. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 563. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 394.
22. توبه: 128.
23. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 564.
24. ابراهيم: 19-20.
25. فصلت: 41-42.
26. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 398.
27. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 23. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 398.
28. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 12، ص 41.
29. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 453.
30. يوسف: 30.
31. همان، 51.
32. همان، 55.
33. همان، 78.
34. همان، 88.
35. هود: 91-92.
36. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ص 54. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 10، ص 374.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط