مرغ قشنگ تپلي

اتل متل، توتوله، مرغكي بود، چه مرغي! مرغي تپل، مرغ نگو يك دسته‌ي گل، چاق و زرنگ، با پَر و بالِ رنگارنگ. تخم مي‌گذاشت. چه تخمي! تخم درشتي كه دو تا زرده‌ي زرد رنگ داشت. هزار تا دنگ و فنگ داشت.
پنجشنبه، 18 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مرغ قشنگ تپلي
مرغ قشنگ تپلي

گزارش: مصطفي رحماندوست

اتل متل، توتوله، مرغكي بود، چه مرغي! مرغي تپل، مرغ نگو يك دسته‌ي گل، چاق و زرنگ، با پَر و بالِ رنگارنگ. تخم مي‌گذاشت. چه تخمي! تخم درشتي كه دو تا زرده‌ي زرد رنگ داشت. هزار تا دنگ و فنگ داشت.
مرغِ قشنگِ تُپلي، چيل چيل و ناز و كاكُلي، گردن باريك و پا كوتاه، مرغ نگو يك تكّه‌ي ماه، همان كه روزها همه‌ي كَسم بود، شبِ كه مي‌شد، همدم و مونسم بود، توي محل هزار تا مشتري داشت. چه بالِ نازنيني! عجب سَر و پَري داشت! مي‌خريدنش هزار تومان يا بيشتر، نمي‌دادمش چون كه نبود هيچ چيزي از او بهتر.
امّا روزي روباه آمد، مرغ قشنگم را بُرد. بلا بگيري روباه! رفت گوشه‌اي نشست و آن مرغ زرنگم را خورد. الهي بميري روباه! روباه نگو، درد و بلا! دشمن مرغ و جوجه‌ها، حيله‌گرِ قصّه‌ي ما، بلكه تمام قصّه‌ها، غصّه به دل، دست به دعا، نگاه به سويِ آسمان، گفتم: «خدايِ مهربان! روباه را نابودش كن، بسوزانش، دودش كن!»
دعاي من پرنده شد، رفت و به آسمان رسيد. گُرمب گُرمب صدا آمد. بادي وزيد، برقي جهيد، بلا از اسمان رسيد. بلا چي بود؟ بلا نبود و سگ بود. دشمن روباه بد و كَلَك بود.
واق واق واق! سگدويي زد. جلو پريد. به دنبال روباهِ حيله‌گر دويد. اين مي‌پريد، آن مي‌دويد. اين مي‌جهيد، آن مي‌پريد. خلاصه سگ به روباهِ قصّه رسيد. با چنگ و با دندان تيز، روباه بيچاره را گاز گرفت، دريد. عمر روباه سر آمد. نوبت يك قصّه‌ي ديگر آمد.
- كدام روباه؟
- همان كه مرغم را بُرد. رفت گوشه‌اي نشست و آن مرغ قشنگم را خورد.
- كدام مرغ؟
- مرغ قشنگ تُپلي، چيل چيل و ناز و كاكلي، گردن باريك و پا كوتاه، مرغ نگو يك تكّه‌ي ماه، مي‌خريدنش هزار تومان يا بيشتر، نمي‌دادمش، چون كه نبود هيچ چيزي از او بهتر.
سگ روباه موذي را از هم دريد. ناله‌ي او به آسمانها رسيد. گرگ، رفيق روباهِ حيله‌گر بود. صاحب زور و قدرت و چنگالي تيزتر بود. ناله‌ي روباه كه به گوشش رسيد. دويد و آمد، سگ و روباه را ديد. گرگ نگو يك كوهِ غضب، پلنگ روز و شير شب، دندان تيز، چنگال تيز، منتظر جنگ و ستيز، تا سگ را ديد، دويد به دنبالِ سگ، واي به احوال ِسگ، گامي عقب، گامي جلو، حمله به آن بيچاره كرد. گلويِ سگ را پاره كرد.
- كدام سگ؟
- همان‌كه واق واق پريد، روباه را از هم دريد.
- كدام روباه؟
- همان كه مرغم را بُرد. رفت گوشه‌اي نشست و آن مرغ قشنگم را خورد
- كدام مرغ؟
- مرغ قشنگ تُپلي، چيل چيل ناز و كاكلي، گردن باريك و پا كوتاه، مرغ نگو يك تكّه‌ي ماه، مي‌خريدنش هزار تومان يا بيشتر، نمي‌دادمش، چون كه نبود هيچ چيزي از او بهتر.
گرگ، سگ بيچاره را از هم دريد. واق واق سگ به آسمانها رسيد. شيري از آنجا مي‌گذشت. ناله‌ي سگ را شنيد. غرّشي كرد. نعره كشيد. حمله به گرگ بينوا، گرگ را با چنگالش گرفت. بُرد به هوا، نه جنگ و نه ستيزي. دندان و چنگ تيزي. بُرد به هوا و زد زمين، گرگ را ببين! وقتي كه گرگ ضربه‌اي خورد، ناله‌اي كرد جا به جا مُرد.
- كدام گرگ؟
- همان كه سگ را پاره كرد، حمله به آن بيچاره كرد.
- كدام سگ؟
- همان كه واق واق پريد. روباه را از هم دريد.
- كدام روباه؟
- همان كه مرغم را برد، رفت گوشه‌اي نشست و آن مرغ قشنگم را خورد.
- كدام مرغ؟
- مرغ قشنگ تُپلي، چيل چيل و ناز و كاكلي، گردن باريك و پا كوتاه، مرغ نگو، يك تكّه‌ي ماه، مي‌خريدنش هزار تومان يا بيشتر، نمي‌دادمش، چون كه نبود هيچ چيزي از او بهتر.
شير كجا بود؟ پاي درخت، درختي پير و سفت و سخت. چند شاخه داشت؟ هزار هزار. برگهاي آن، قطار قطار. شاخه‌اي از جا كنده شد، شاخه به قدرتِ خدا، دشمن شيرِ قوي و درنّده شد. يكدفعه شاخه بر سر شير افتاد، همان جا شير بينوا گير افتاد. شاخه به مغز شير خورد. شير قوي افتاد و مُرد. نه چنگالي، نه دنداني، نه غرشي، نه ناله‌اي، دردي، دوايي، درماني. انگار نه انگار شيري بود، دليري بود.
- كدام شير؟
- همان كه گرگ را زد و كشت.
- كدام گرگ؟
- همان كه سگ را پاره كرد، حمله به آن بيچاره كرد.
- كدام سگ؟
- همان كه واق واق پريد، روباه را از هم دريد.
- كدام روباه؟
- همان كه مرغم را برد، رفت گوشه‌اي نشست و آن مرغ قشنگم را خورد.
- كدام مرغ؟
- مرغ قشنگ تُپلي، چيل چيل و ناز و كاكلي، گردن باريك و پا كوتاه، مرغ نگو يك تكّه ماه، مي‌خريدنش هزار تومان يا بيشتر، نمي‌دادمش، چون كه نبود هيچ چيزي از او بهتر.
شاخه‌اي كه روي سر شير افتاد، غلتي زد و ميان آبگير افتاد. سيل آمد و شاخه را با خودش برد. شاخه را به رود بزرگي سپرد. شاخه اسير آب شد. حال و روزش خراب شد. شاخه‌ي شير كُش روي آب، مثل پر كاه مي‌رفت. نه پايي داشت، نه دستي داشت. امّا رو آب، با عجله راه مي‌رفت.
شاخه بدون زور بود. مسافر يك جايِ دورِ دور بود.
- كدام شاخه؟
- همان كه از درختِ پيري كنده شد، باعث مرگ يك شير درنده شد.
- كدام شير؟
-همان كه گرگ را زد و كشت.
- كدام گرگ؟
- همان که سگ را پاره کرد، حمله به آن بيچاره کرد.
- کدام سگ؟
- همان كه واق واق پريد، روباه را از هم دريد.
- كدام روباه؟
- همان كه مرغم را برد، رفت گوشه‌اي نشست و آن مرغ قشنگم را خورد.
- كدام مرغ؟
- مرغ قشنگ تُپلي، چيل چيل و ناز و كاكلي، گردن باريك و پا كوتاه، مرغ نگو، يك تكّه‌ي ماه مي‌خريدنش هزار تومان يا بيشتر، نمي‌دادمش، چون كه نبود هيچ چيزي از او بهتر.
گاوي رسيد. گاوِ بزرگ و چاقي، چشمِ درشت، گوشِ قشنگ، واي چه سر و دماغي! ماغ مي‌كشيد: «كه تشنه‌ام، آب كجاست؟»
رودخانه گفت: «چشم نداري، آب توي رودخانه‌هاست. آب را خداي مهربان، ساخته براي تشنگان، بخور كه نوش جانت، خوشمزه، گوشت رانت.»
گاو سري توي آب كرد، تمام آب را نوشيد. آبي نَماند، رودخانه در جا خشكيد.
- كدام آب؟
- همان كه شاخه را بُرد، به رود و دريا سپرد.
- كدام شاخه؟
- همان كه از درخت پيري كنده شد، باعث يك مرگ شير درنده شد.
- كدام شير؟
- همان كه گرگ را زد و كشت.
- كدام گرگ؟
- همان كه سگ را پاره كرد، حمله به آن بيچاره كرد.
- كدام سگ؟
- همان كه واق واق پريد، روباه را از هم دريد.
- كدام روباه؟
همان كه مرغم را برد، رفت گوشه‌اي نشست و آن مرغ قشنگم را خورد.
- كدام مرغ؟
مرغ قشنگ تُپلي، چيل چيل و ناز . كاكلي، گردن باريك و پا كوتاه، مرغ نگو، يك تكّه‌ي ماه، مي‌خريدنش هزار تومان يا بيشتر، نمي‌دادمش، چون كه نبود هيچ چيزي از او بهتر.
گاوي كه آبها را خورد، رفت تا دكّان قصاب. گاو، نوش جان قصّاب. قصّاب ما كاردي بزرگ و تيز داشت. چشماني تنگ و ريز داشت. گاو بزرگ و چشم تنگ، بچه‌هاي زبر و زرنگ، چاقوي تيز گلوي گاو را بوسيد. هر كي شنيد، قاه قاهي كرد و خنديد. بچه‌هاي زبر و زرنگ دويدند. گاو را به سيخ كشيدند. يك جا اَلو راه افتاد. ديگ پُلو راه افتاد. الو الو، بعض پلو، كباب خوب و خوشمزه، بيا جلو. نه سگ بود و نه روباه، نه مرغ بود و نه گرگ بود، نه سيل بود نه آبگير، نه يك شير بزرگ بود، نه شاخه بود، نه آبي، فقط چلوكبابي.
- كدام چلوكبابي؟
- همان كه بچه‌ها با هم دويدند، براي خوردنش صفي كشيدند. صفي دراز، از اينجا تا آسمان، از آنجا تا كهكشان.

منبع مقاله: رحماندوست، مصطفي؛ (1394)، بيست افسانه‌ي ايراني، تهران: نشر افق، چاپ دهم.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما