از همه پر زورترم

يكي بود، يكي نبود، روزي بود، روزگاري بود. غير از خداي مهربان، گنجشكي بود زار و نالان. چه فصلي بود؟ زمستان، سرماي سرد و سوزان. هر جا كه زندگي بود، برف و يخ و يخبندان. گنجشك ما گرسنه بود و خسته
پنجشنبه، 18 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
از همه پر زورترم
از همه پر زورترم

گزارش: مصطفي رحماندوست

يكي بود، يكي نبود، روزي بود، روزگاري بود. غير از خداي مهربان، گنجشكي بود زار و نالان. چه فصلي بود؟ زمستان، سرماي سرد و سوزان. هر جا كه زندگي بود، برف و يخ و يخبندان. گنجشك ما گرسنه بود و خسته بود. يك صبح زود از لانه، پريد و پر زد و رفت، دنبالِ آب و دانه. دانه كجا؟ آب كجا؟ دانه و آب تو سرما؟ ديد همه جا سفيد است. هيچ كسي در عمرِ خود، اين همه برف نديده است. برف باريده، چه برفي! تا دور و دورترها، چيزي بجز برف نبود. بجز سفيدي برف، از دودكشِ خانه‌ها، بيرون مي‌زد دم و دود. هر جا كه رفت سفيد بود، دانه نبود، آب نبود. گرسنه بود و خسته، نشست به روي يك يخ، تكه يخي شكسته. يخ كه حسابي سرد بود، مايه‌ي رنج و درد بود. پاهاش به كلّي يخ كرد. از زورِ سرما لرزيد. از آن همه زور يخ، درست حسابي ترسيد. رو كرد به آن تكه يخ، اين جوري از او پرسيد:

-اي يخِ يخ يخاني
حالِ مرا مي‌داني؟
چرا چنين زور داري؟
سرمايِ ناجور داري؟

يخ ناگهان پَكَر شد. غصّه‌ي توي دلش، بيشتر و بيشتر شد. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحبِ بال پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پُر زور بودم، آفتاب آبم نمي‌كرد. مرا بُخار نمي‌كرد، يا جويبار نمي‌كرد. با گرمايِ كم خود، خجالتم نمي‌داد، يا كه آبم نمي‌كرد. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشك پريد و پر زد. رفت به سراغِ آفتاب. آفتابي كه مي‌تابيد، به دشت و برف پُر آب. وقتي كه خورشيد را ديد، سلامي كرد و خنديد، گرماي آفتاب را، قبايي كرد و پوشيد. بعد با ادب از آفتاب، سؤال خود را پرسي:

-آفتابِ مو طلايي
كه مهربان مايي
چرا چنين زور داري؟
گرماي ناجور داري؟
يخها را آب مي‌كني
خانه خراب مي‌كني!

خورشيد خانم از اين حرف، قه قهي كرد و خنديد. از خنده‌هاي آفتاب، سرمايِ سخت ترسيد. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحب بال پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پر زور بودم، ابر مرا پاك نمي‌كرد. در جنگِ ابر و آفتاب، گرما را خاك نمي‌كرد. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشك دوباره پر زد. رفت به سراغ يك ابر. ابري كه شكل موش بود، يا گوسفند، يا ببر، ابري كه هر شكلي داشت، در آسمان رها بود. در آسمان آبي، دنبال ابرها بود. وقتي كه گنجشك ما، به ابر زيبا رسيد، سلامي كرد و فوري، سؤال خود را پرسي:

-ابرِ سفيد زيبا
نگين آسمانها
چرا چنين زور داري؟
پرده‌ي ناجور داري؟
گرما را مي‌رهاني
نورها را مي‌پوشاني

پرده‌ي ابر، جا خورد. يك كمي پا به پا كرد. گنجشككِ خسته را، با خنده‌اي صدا كرد. گفت به او: «گنجشكِ ناز، صاحبِ بال پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پر زور بودم، هيكل و پوستي داشتم. اسير باد نبودم، شكلِ دُرُستي داشتم. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشك دوباره پر زد. پريد به دنبالِ باد. بادي كه داشت مي‌چرخيد، ميانِ دشتِ آباد. وقتي كه گنجشك ما، به باد و توفان رسيد، به كار و بازوي او، جيك جيكي كرد و خنديد. سوار بالِ باد شد. پروازي كرد و شاد شد. سلام و حال و احوال، سؤال دارم، يك سؤال:

-‌اي باد خوشبو،‌ اي باد
مي‌گُذري شاد شاد
چرا چنين زور داري؟
قدرتِ ناجور داري؟
از ابر پنبه نازي
شكلهاي نو مي‌سازي؟

بادي كه خوب مي‌رقصيد، شادي مي‌كرد، مي‌چرخيد، يك باره از پا افتاد، يك گوشه ساكت ايستاد. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحب بالِ پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پر زور بودم، كوهِ بزرگِ سنگي، به من لگد نمي‌زد، پريشانم نمي‌كرد، حرفهاي بد نمي‌زد. اگر كه زوريِ داشتم، كوه را مي‌كَندم از جا. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشك دوباره پر زد. رفت و نشست روي كوه. كوهي كه بر سَرَش داشت، برفِ سفيدِ انبوه. قلّه‌ي كوه كه سرد بود، پريد تا دامن كوه، بوته و سبزه راديد، به روي پيرهن كوه. از روي دامن كوه، چند تايي دانه برچيد. به آن بزرگِ سنگي، سلامي كرد و خنديد. بعد، حال و احوالي كرد، سؤال خود را پرسيد:

- كوه بزرگ و زيبا
رفيقِ دَشت و دريا
چرا چنين زور داري؟
هيكلِ ناجور داري؟
راه را به باد مي‌بندي
به سرعتش مي‌خندي

كوهِ بزرگ سنگي، از جاي خود نجنبيد. به حرف گنجشكِ ناز، با مهرباني خنديد. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحبِ بال پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پرزور بودم، گل پيراهن نبودم. علف با آن ظريفي، رو دامنم نمي‌رُست. سنگِ مرا ريشه‌اش، شكافته و كرده سُست. من كجا و زور كجا؟ واي واي اوي چه حرفها!»
گنجشك پريد و پر زد. رفت رو علفها نشست. كنارِ بوته‌ايِ كه، با ريشه‌هاي نرمش، سنگها را هم مي‌شكست. بوسه‌اي زد به سبزه، سلامي كرد و خنديد. بعد حال و احوالي كرد، سؤال خود را پرسيد:

-سبزه قبا، سبزه جان
ناز نازِ من، مهربان
چرا چنين زور داري؟
ريشه‌ي ناجور داري؟
كوه را بيچاره كردي
تكّه و پاره كردي

علف چه كرد؟ نگاه كرد، قاه و قاه كرد. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحبِ بالِ پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پُر زور بودم، بُزي مرا نمي‌خورد. ساقه و برگ من را، تو شكمش نمي‌بُرد. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشك دوباره پر زد. رفت رو شاخِ بُز نشست. اوّل كمي مي‌ترسيد، چشمان ريزش را بست. بُز كه علف مي‌چريد، سرش را‌هي تكان داد. گنجشك ما ناگهان، از روي شاخش افتاد. رو به روي بُز نشست. سلامي كرد و خنديد. گفت: «بُزي جان چطوري؟ سؤال خود را پرسيد:

-‌اي بزي جان، ريش بزي
تن سياه، لَب قرمزي
چرا چنين زور داري؟
 دندان ناجور داري؟
 علفها را مي‌خوري
با دندانت مي‌بُري

بز نگاهي به او كرد. رفت روي سنگي خوابيد. خودش را خوب ولو كرد. مع معي كرد و خنديد. احوالِ او را پرسيد. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحب بالِ پرواز! حرف تو نابجا بود. چون زور من كجا بود؟ اگر كه پُر زور بودم، قصّاب مرا نمي‌كشت. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشك پريد و پر زد. رفت به سراغِ قصّاب، تو دست قصّاب چي بود؟ يك كاسه‌ي پُر از آب. گنجشك نشست لبِ آن، از آب كاسه نوشيد. در آبِ صافِ كاسه، چهره‌ي قصّاب را ديد. سلامي كرد به قصّاب، سؤال خود را پرسيد:

-اي بابا، مرد قصّاب!
صاحب كاسه‌ي آب!
چرا چنين زور داري
كارد داري، ساطور داري؟
بُز بُزي را مي‌كُشي
تو كوچه‌ها مي‌كشي

قصّاب اگر چه كار داشت، قصّابي مهربان بود. گنجشك ما را بوسيد. دست به سر او كشيد. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحب بال پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پُر زور بودم، خانه خراب نبودم، صبح و شب از دست موش، گرفتار غصّه و، رنج و عذاب نبودم. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشك دوباره پر زد. رفت تا به لانه‌ي موش، لانه كه نه، بايد گفت: «رسيد به خانه‌ي موش» موش كنار بچه‌هاش، توي لانه مي‌چرخيد. به بازي بچه‌هاش، قاه قاه قاه مي‌خنديد. گنجشكِ قصه‌ي ما، كمي جلوتر پريد. سلامي داد بعداً، سؤال خود را پرسيد:

-موش موشك ناقلا!
دزد پنير و حلوا!
چرا چنين زور داري؟
دندان ناجور داري؟
قصّاب و مرد ماست بند
از تو چرا مي‌ترسند؟

حرف و سؤال او را، موشها همه شنيدند. خنده از آنجا دور شد، از بازي دست كشيدند. موش كمي آمد جلو، گفت به او: «گنجشكِ ناز، صاحب بال پرواز! حرف تو نابجا بود، چون زور من كجا بود؟ اگر كه پُر زور بودم، گربه مرا نمي‌خورد، با حمله‌ي گربه‌ها، روزي هزار تا موشِ، بي‌دست و پا نمي‌مرد. من كجا و زور كجا؟ واي واي واي چه حرفها!»
گنجشكِ خسته‌ي ما، دوباره پَر پَر پريد. تا اينكه رويِ ديوار، گربه‌ي چاقي را ديد. گربه با چشم تيزش، هر تكاني را مي‌ديد، با زبان درازش، دست و صورت مي‌ليسيد. گنجشكِ قصّه‌ي ما، از گربه‌ها مي‌ترسيد. دورتر از او نشست، سؤال خود را پرسيد:

- گربه جان،‌ اي گربه جان
ميو ميو ميو خان
هي پريدم، پَر زدم
به هر كسي سر زدم
پرسيدم از هر دري
از همه پُر زورتري!
چرا چنين زور داري؟
چنگال ناجور داري؟
تو موشها را مي‌خوري
دو تا دو تا مي‌خوري!

گربه نگاهي انداخت، چشمي به چشمانش دوخت. ديد كه حسابي خسته است. دلش به حال او سوخت. گفت به او: «گنجشك ناز، صاحب بال پرواز! زور دارم و زور بچه، هر سالي هفت تا بچه، زور دارم و زور دارم، چنگال ناجور دارم! از همه پُر زورترم، مي‌خورم و مي‌دَرَم! ميو ميو مي‌كنم، هر چه غذا ببينم، يكجا چَپو مي‌كنم! پرواز و پر زدن بس! به هر كسي رسيدن، قصّه و پُرسيدن بس! با اينكه پهلوانم، بعضي جاها مي‌ترسم، تو كوچه‌هاي باريك، از بچه‌ها مي‌ترسم.»
گنجشك نشست و فكر كرد: «بچه‌ها ترس ندارند، چون كه قفس ندارند. قفس بلايِ جان است، دشمن اين و آن است. زور قفس زياد است، دشمن قلبِ شاد است. كاش قفسي هيچ جا نبود، تا غمي تو دلها نبود.»

منبع مقاله: رحماندوست، مصطفي؛ (1394)، بيست افسانه‌ي ايراني، تهران: نشر افق، چاپ دهم.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
ویژگی های استخر ویژه کودکان
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
جمع‌آوری ۴ میلیارد تومان توسط کاربران «اپلیکشن بله» در پویش ایران همدل طی ۲۵ روز
جمع‌آوری ۴ میلیارد تومان توسط کاربران «اپلیکشن بله» در پویش ایران همدل طی ۲۵ روز
پاسخ موشکی حزب‌الله به حملات صهیونیست‌ها قبل آغاز آتش‌بس
play_arrow
پاسخ موشکی حزب‌الله به حملات صهیونیست‌ها قبل آغاز آتش‌بس
گزارش حسینی‌بای از لحظات آغاز آتش‌بس در لبنان
play_arrow
گزارش حسینی‌بای از لحظات آغاز آتش‌بس در لبنان
تشریح آتش‌بس در لبنان
play_arrow
تشریح آتش‌بس در لبنان
انفجار در نزدیکی محل بازی فوتبال خداداد و شمسایی در لبنان
play_arrow
انفجار در نزدیکی محل بازی فوتبال خداداد و شمسایی در لبنان
رئیس دادگستری تهران: حکم پروندۀ چای دبش تا پایان ماه صادر می‌شود
play_arrow
رئیس دادگستری تهران: حکم پروندۀ چای دبش تا پایان ماه صادر می‌شود
مهاجرانی: قرار نیست مردم را غافلگیر کنیم
play_arrow
مهاجرانی: قرار نیست مردم را غافلگیر کنیم
شیادی که با هک صفحۀ دختران از آن‌ها اخاذی می‌کرد دستگیر شد
play_arrow
شیادی که با هک صفحۀ دختران از آن‌ها اخاذی می‌کرد دستگیر شد
حقوق سال آیندۀ کارمندان و بازنشستگان چگونه محاسبه می‌شود؟
play_arrow
حقوق سال آیندۀ کارمندان و بازنشستگان چگونه محاسبه می‌شود؟
وزیر نیرو: خاموشی در هیچ نقطه‌ای از کشور اعمال نمی‌شود
play_arrow
وزیر نیرو: خاموشی در هیچ نقطه‌ای از کشور اعمال نمی‌شود
سقط جنین از مافیا گذشته و به صنعت تبدیل شده
play_arrow
سقط جنین از مافیا گذشته و به صنعت تبدیل شده
مجری سابق فاکس‌نیوز: شیطان کاخ سفید را اداره می‌کند
play_arrow
مجری سابق فاکس‌نیوز: شیطان کاخ سفید را اداره می‌کند
محمد گلریز در دیدار با رهبر معظم انقلاب: امیدوارم سرود پیروزی را در مسجد الاقصی بخوانم
play_arrow
محمد گلریز در دیدار با رهبر معظم انقلاب: امیدوارم سرود پیروزی را در مسجد الاقصی بخوانم