اما چهار میثاق تولتکها، میثاقهایی هستند برای دگرگون کردن شما. با این هدف که با پیروی از آنها شما دست از قضاوت دربارهی خود به وسیله کتاب قانون بردارید و با یک روش جدید زندگی کنید. در این صورت است که شما دیگر احساس گناه، شرمندگی و عدم پذیرش نخواهید داشت و نیروی خلاقیتتان را در راه خلق میثاقهایی به کار خواهید برد که عشق و شادی را وارد زندگیتان کند. برای پیروی از چهار میثاق، هیچ اهمیتی ندارد که دارای چه مذهب یا فلسفهای باشید. پیام دهندهی چهار میثاق کاملاً بیطرف است و مذهب خاصی را رواج نمیدهد. این دانش را میتوان در موارد مختلف به کار برد چون بر پایهی آگاهی، خرد و عقل سلیم استوار شده است.
چهار میثاق به شما کمک میکند تا باورهای جدید را کشف کنید و جایگزین باورهای قبلی سازید اما با روش شخصی خودتان. در چهار میثاق هیچ ایده یا باوری تحمیل نمیشود، بلکه هدف این است که شما رؤیای خود را آنگونه که مایل هستید، تغییر دهید.
چهار میثاق این ویژگی را دارد که در درون نظام اعتقادی شما نفوذ کرده و در هزاران میثاقی که شما با خود بستهاید ایجاد شک و تردید میکنند. با چنین تأثیری خود حقیقی شما کمکم شروع به بیدار شدن میکند.
چهار میثاق را میتوان به نقشهای تشبیه کرد که راههای گوناگون رسیدن به هدف را به شما نشان میدهد که البته این نیمی از کار است. نیم دیگر آن خود شما هستید. شما میتوانید با عمل کردن به چهار میثاق بدن عاطفی خود را شفا بخشد و نظام اعتقادی خود را تغییر دهید. میتوانید ارتباط خود را با دوستان یا همکاران خود بهبود بخشید. باید همیشه به یاد داشته باشید که چهار میثاق تنها زمانی کارآیی خواهد داشت و یک زندگی شاد را برای شما فراهم خواهد کرد که شما به خوبی و با پشتکار به آن عمل کنید. چهار میثاق چون بذرهایی هستند که بر روی تخته سنگ رشد نخواهند کرد امّا بر روی زمین حاصلخیز آنچنان قوی رشد میکنند که تبدیل به درختانی میشوند و میتوان از میوه آن بهره برد.
با تمرین چهار میثاق، افراد میتوانند کمکم رؤیای بیرون سیاره را نیز عوض کنند و انسانها را به سمت آزادی و عشق پیش ببرند. (1)
همه سنتهای شمنی آمریکایی، مردم خود را جنگجو مینامند؛ چون آنها همیشه در حال مبارزه با میثاقهای قدیمی و اعتقادات رنجآوری هستند که رؤیای سیاره بر آنها تحمیل کرده است. از نظر آنها جنگجو کسی است که عصیان میکند و علیه اشغال انگل (که همان رؤیای سیاره است) اعلام جنگ میکند. گرچه گاهی ممکن است این جنگجو پیروز نشود و شکست بخورد امّا مهم این است که با تلاش بیشتر، همواره دستکم یک فرصت برای آزادی مجدد بدست خواهد آورد. در این صورت ما دیگر قربانی بیدفاع احساسات و عواطف بوالهوسانه و وسواسگونهی خود و دیگران نخواهیم بود. حتی در صورت شکست خوردن در جنگ علیه انگلها، باز هم از گروه قربانیانی نیستیم که هرگز مبارزه نکردهاند. نهایت پیروزی جنگجو این است که ماورای رؤیای سیارهی زمین قرار گرفته و با خلق رؤیای شخصی خود، برای خودش بهشتی بیافریند.
اگر بتوانید زیستن با چهار میثاق را آغاز کنید، تحول حاصل در زندگیتان شگفتانگیز خواهد بود و فاجعهی دوزخ در برابر چشمانتان ناپدید میشود. به جای زیستن در رؤیای دوزخ، رؤیای جدیدی میآفریند، رؤیای شخصیتان از بهشت.
اما به خاطر داشته باشید که برای پذیرش چهار میثاق لازم است آنها را تکرار کنید و این تکرار است که از انسان یک استاد میسازد. زمانی که تصمیم به اجرای چهار میثاق میگیرید و میخواهید رؤیای دقت دوم خود را خلق کنید باید این مراحل را در ذهن خود ضبط کنید:
نیست: یعنی برای بستن عهدی که میثاقهایتان را تغییر میدهد نیت کنید. این قصد و نیت زمینه را برای عمل شما فراهم میکند.
دقت: باید بیاموزید که توجه خود را از درون کنترل کنید حتی با وجود بسیاری از رؤیاهای بیرونی که سعی دارند توجهی شما را به خود جلب کنند.
عمل: وارد عمل شوید چرا که بدون عمل هیچ تغییری صورت نمیگیرد و شما هیچ پیشرفتی نخواهید کرد.
تکرار و مهارت: هرچه میتوانید عملی را که انجام میدهید تمرین کنید تا اینکه میثاق جدید کاملاً در شما تثبیت شده و در حافظهتان برنامهریزی شود. تکرار از انسان یک استاد میسازد.
به طور مثال شما برای اجرای چهار میثاق باید این مراحل را طی کنید:
نیت و قصد کنید که در چهار میثاق مهارت پیدا کنید.
به افکار و احساسات خود توجه کنید.
اعمال خاصی را هر روز انجام دهید تا زمانی که اطیمنان حاصل کنید میثاقهای جدید در شما تثبیت شدهاند.
تکرار کنید. مثلاً قصد کنید آن اعمال را طی چهار هفته تکرار کنید.
تکرار و تمرین چهار میثاق باعث میشود که بسیاری از میثاقهایی که زندگی را برای انسانها سخت کرده است تغییر یابند. اما این نیاز به صرف زمانی طولانی و شهامت بسیار دارد؛ زیرا بسیار سهل است که هر چیزی را به خود ربط دهیم. از روی حدس و گمان مسائل را ارزیابی کنیم و به روش همیشگی از خود واکنش نشان دهیم. این روش ما را به سوی رنجهای عاطفی سوق میدهد و واکنشهای ما این سموم را به دیگران باز میگرداند و موجب افزایش درد و رنج میشود. وقتی بتوانیم رنجها را از همان ابتدا و قبل از وقوعشان متوقف کنیم، فوراً مشکلا حل میشوند. (2)
اما چهار میثاقی که تولتکها برای خلق رؤیای دوم و ایجاد دگرگونی در شخص ارائه دادهاند این میثاقها هستند:
1. با کلام خود گناه نکنید.
2. هیچ چیز را به خود ربط ندهید.
3. تصورات باطل نکنید.
4. همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید.
میثاق اول: با کلام خود گناه نکنید
اولین میثاق، مهمترین و مشکلترین میثاقهاست. اهمیت این میثاق به قدری است که تنها به کمک آن میتوانید به مرحلهای از وجود ارتقاء یابید که بهشت زمینی را خلق کنید.گرچه این میثاق در ظاهر، بسیار ساده و سهل به نظر میرسد اما قدرت فوقالعاده دارد. در واقع، کلام، قدرتی است برای آفرینش. کلام موهبتی است الهی. همانطور که در سفر آفرینش گفته شده است: "در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و خدا کلمه بود." و انسان از طریق کلام توانِ آفرینندگی خود را بیان میکند. انسان از طریق کلام همه چیز را متجلی میکند مهم نیست به چه زبانی صحبت میکنید. مهم این است که نیت انسانها، همیشه از طریق کلام متجلی میشود. آنچه آرزو میکنید، احساس میکنید و آنچه حقیقتاً هستید، همه از طریق کلام بروز مییابند.
کلام تنها یک نشانه نیست، بلکه نیرو و اقتداری است که برای بیان و ارتباط برقرار کردن، اندیشیدن و خلق رویدادهای زندگی به انسان بخشیده شده است. کلام قدرتمندترین ابزاری است که در اختیار موجود بشری و نه دیگر موجودات قرار گرفته است.
دقیقاً به همین دلیل که قدرت کلام بسیار بالا است، استفاده از آن هم بسیار مهم است. کلام همچون شمشیری دو لبه است که همانطور که قادر است بهترین رویدادها را خلق کند، میتواند نابود کننده تمام آنچه در اطراف شماست باشد. کلام وقتی میتواند خالق زیبایی و بهشت زمینی باشد که معصوم باشد. کلام معصوم موجب آزادی انسان است و بالعکس استفاده نادرست از قدرت کلام میتواند موجب بروز جنگها و خونریزیها و خشونتهای زیادی شود. همانطور که در جنگ جهانی، هیتلر با استفاده از همین قدرت کلام، تمام مردم کشورش را به سمتی سوق داد که هولناکترین اعمال خشونتبار را انجام دهند.
انسان میتواند با کلام خویش طلسمی را به گردنی بیاویزد و یا طلسمی را باطل کند. ما با گفتن یک جملهی ناامید کننده به دوست خود میتوانیم او را چنان طلسم کنیم که با باور به گفتهی ما به همان سمت سوق پیدا کند حتی اگر آن گفته حقیقت نداشته باشد.
باورهایی که رؤیای دقت اول ما را ساخته بودند. نیز باورهایی بودهاند ترسآور که دیگران با کلام خود به ما منتقل کرده بودند و ما آنها را قبول کردیم و در نهایت به همان شکل درآوریم.
کلام میتواند توجه ما را به خود جلب کند و از این طریق وارد ذهنمان شود و بعد از آن کل باور ما را در جهت مثبت یا منفی تغییر دهد. وقتی یک ویژگی منفی را به خودمان نسبت میدهیم و با بیان آن را به خود تلقین میکنیم، ذهن ما روزهای بسیاری را صرف اثبات آن خواهد کرد و ما به آن ایمان خواهیم آورد و نتیجه این میشود که دارای آن ویژگی منفی خواهیم شد. امّا اگر روزی فرد دیگری با کلام خود خلاف آن را به ما بگوید و به ما بفهماند که تاکنون اشتباه کردهایم قدرت کلام او این طلسم را خواهد شکست و خواهید دید که شما دیگر آن ویژگی منفی را ندارید.
اما کلام معصوم، چه کلامی است؟ کلام معصوم، کلامی است که عاری از گناه باشد و گناه هم، هر باوری است که به زبان انسان باشد. شما وقتی برای هر اتفاقی خودتان را مورد قضاوت قرار میدهید و سرزنش میکنید، به زیان خود عمل کردهاید یعنی مرتکب گناه شدهاید و معصومیت یعنی درست برخلاف این، یعنی به زیان خود نبودن. در حالتی که شما بیگناه باشید، مسئولیت اعمال خود را میپذیرید امّا هیچگاه خودتان را سرزنش نمیکنید. توجه دارید که در اینجا منظور از گناه، مفهوم مذهبی یا اخلاقی آن نیست. گناه در اینجا امری است که در حیطهی عقل سلیم قرار دارد. گناه با طردِ خویشتن شروع میود و طرد خویشتن بزرگترین گناه است.
اگر در کلام خود به کسی توهین کنیم، این کلام چیزی علیه آن فرد نیست. بلکه علیه خودمان است، چرا که با این کلام، ما فرد را از خودمان بیزار کردهایم و بیزاری دیگران از من به زیان خود من است. من اگر خودم را دوست داشته باشیم، از کلام خود به طور معصومانه استفاده میکنم و در این حالت به طور قطع از اطرافیان خود نیز عکسالعملهای دوستانه میبینیم، چون اگر دیگران را دوست داشته باشم آنها نیز مرا دوست خواهند داشت و بالعکس اگر به آنها توهین کنم آنها نیز به من توهین میکنند. هر عملی، عکسالعمل خاص خودش را دارد.
بیگناه بودن در کلام یعنی استفادهی درست از انرژی، چون کلام یک نیرو و انرژی است. اگر از آن درست استفاده کنیم به این معناست که انرژی خود را در جهت حقیقت و عشق به خودمان به کار بردهایم. اگر ما به این میثاق باور داشته و عمل بکنیم و در کلام خود معصومیت را حفظ کنیم حقیقت از طریق ما ظهور یافته و همهی سموم عاطفی موجود در ما را شستوشو میدهد. این در حالی است که ما آموختهایم که عادتاً دروغ بگوئیم، هم در ارتباط با دیگرا و هم در ارتباط با خودمان.
اغلب، از قدرت کلام استفاده نادرست میشود. مثلاً ما از کلام برای نفرین، سرزنش، ایجاد احساس بد و تخریب دیگران استفاده میکنیم، مسلماً استفاده درست هم از کلام داریم، امّا به دفعات کمتری. ما با کلام خود نفرت ایجاد میکنیم، خشم خود را بروز میدهیم و حسد میورزیم و اینها همه رؤیای دوزخ را میآفرینند. در استفادهی نادرست از قدرت کلام ما سعی داریم یکدیگر را نابود کنیم و یا در حالت ترس، شک و تردید قرار دهیم. کلام یک جادوست که در اختیار ماست و استفادهی نادرست آن را به یک جادوی سیاه مبدل خواهد کرد.
گاهی ما با کلام خود چنان صدمهای به شخصیت افراد وارد میکنیم که حتی پس از گذشت سالها، تأثیر منفی آن بر آنها باقی میماند. ممکن است یک روز صبح با شادی از خواب برخیزید و در حالی که آواز میخوانید کارهای خود را انجام میدهید اما ناگهان همسر شما وارد شده و به شما میگوید: چه صدای بد و گوش خراشی، ممکن است دیگر ادامه ندهی؟ چنین کلامی ممکن است تا سالها و شاید تا آخر عمر این باور را در شما به وجود بیاورد که واقعاً صدای بدی دارید و حتی ممکن است شما آنقدر به این باور ایمان بیاورید که در صحبت کردن با دیگران نیز مشکل پیدا کنید. چنین طلسمهایی به دشواری باطل میشوند و فقط با پذیرش و جایگزین کردن یک میثاق جدید است که امکان حذف آنها وجود دارد.
غیبت بدترین نوع استفاده نادرست از قدرت کلام است. غیبت راهی است که آدمها را به هم نزدیک میکند چرا که وقتی ما میشنویم فرد دیگری هم مثل ما نسبت به فرد سومی، احساس بدی دارد احساس بهتری پیدا میکنیم. در حقیقت ما نمیخواهیم در رنج خود تنها باشیم و دوست داریم دوزخ خود را با دیگران سهیم باشید. غیبت همچون ویروس کامپیوتری است که وقتی وارد ذهن انسان میشود دیگر نمیتوان قضاوت درستی در مورد افراد داشت.
فرض کنید قبل از مواجهه با فردی، مطالبی منفی از دیگران دربارهی او شنیده باشید، شما بلافاصله تحت تأثیر کلام و رمز عاطفی گوینده قرار میگیرید و با پیشداوریهایتان با آن فرد مواجه میشوید. این پیشداوریها همچون زهری در درون شما فعال میشوند و به همین خاطر شما به گونهای به رفتار او نگاه میکنید که مؤید پیشداوریهایتان باشد، با این کار باور میکنید که آن فرد همانگونه است که شما تصور میکردید، حال شما این باور را به دیگران نیز منتقل میکنید. شما بدون اینکه با حقیقت فرد مواجه شده باشید، با هدایت پیشداوریهای خود راجع به او قضاوت منفی کرده و از او متنفر شدهاید در حالی که اگر اطلاعات اولیه شما دربارهی او غلط باشد، شما بیاختیار به نتایج اشتباهی دست یافتهاید و این نتایج اشتباه و اطلاعات غلط را به دیگران نیز انتقال دادهاید. چنین قضاوتی همچون ویروس کامپیوتری به سرعت دیگران را آلوده میکند.
گاهی ما از کلام علیه خودمان استفاده میکنیم. بدون اینکه بدانیم کلام چه هست و چه میکند دائماً به خود میگوئیم: من آدم بدی هستم، خیلی بدبخت هستم و... اما اگر این اولین میثاق را درک کنیم و به آن عمل نمائیم خواهیم دید که تغییرات بسیاری در روابط خود با دیگران و خودمان به وجود خواهد آمد.
با اندکی توجه به کلام خویش، درمییابیم که در زندگی خود چقدر وقت صرف غیبت کردن از دیگران کردهاید و چه قدر از کلام خود، در جهت جلب موافقت دیگران با نظرات خود استفاده کردهاید و با این کار به تولید سم در روابط خود با دیگران پرداختهاید. اما در صورت عمل به اولین میثاق، همهی سموم عاطفی از ذهن پاک میشود و دیگر در رابطهی خود با دیگران اثر نخواهد گذاشت.
معصومیت در کلام باعث میشود از طلسمهای منفی دیگران نیز در امان بمانیم چرا که اگر ما با کلام خود مرتکب گناه نشویم ذهنمان هم آمادگی برای شنیدن و باور کردن کلامهای غیر معصوم را پیدا نخواهد کرد. وقتی در کلام خود بیگناه باشید، احساس خوبی خواهید داشت، شاد خواهید بود و با خود و دیگران در صلح و آرامش به سر خواهیم برد.
گناه نکردن با کلام یعنی درست به کار بردن کلام. کلام را برای شریک کردن دیگران در عشق به کار ببرید و برای این کار از خودتان شروع کنید. به خود بگویید که چقدر شگفتانگیز هستید، چقدر عالی هستید و چقدر خودتان را دوست دارید و با این کار تمام میثاقهای حقیرانه را درهم بکشنید.
با معصومیت کلام میتوانید از دنیای ترسها رها شده و یک زندگی متفاوت را تجربه کنید و میتوانید در عین حال که دیگران در دوزخ زندگی میکنند، شما در بهشت خود روزگار بگذرانید و از دوزخ در امان باشید. (3)
میثاق دوم: هیچ چیز را به خود نگیرید
حقیقت آن است که سه میثاق بعدی همگی زائیدهی میثاق اول هستند. در میثاق دوم شما میآموزید که هیچ یک از اتفاقاتی که در اطراف شما میافتد به شما ربط ندارد و شما نباید آنها را به خود ربط دهید. مثلاً اگر کسی به کلام خویش به شما توهین کرده این توهین مسلماً به شخص گوینده بر میگردد نه شما. اما اگر شما آن را به خود بگیرید، به این معناست که با آن موافق هستید و به محض این توافق، زهری در درون شما جریان یافته و رؤیای دوزخ را برای شما خلق میکند. همه چیز را به خود گرفتن نهایت از خود راضی بودن است چون در چنین شرایطی شخص تصور میکند همه چیز مربوط به اوست و این را ما در طی فرآیند اهلی شدن آموختهایم.باید بدانید که هیچ کدام از کارهایی که دیگران انجام میدهند به خاطر شما نیست بلکه به خاطر خودشان است. همهی مردم در رؤیا و ذهن خودشان زندگی میکنند و رؤیای هر کسی کاملاً متفاوت از دیگری است. اما وقتی ما چیزی را به خودمان میگیریم، فرض ما بر این است که آنها دنیای ما را میشناسند و در این صورت سعی میکنیم دنیای خود را بر آنها تحمیل کنیم. حتی در زمانی که موقعیت بسیار شخصی به نظر میرسد مثلاً زمانی که مستقیماً توهینی به فرد میشود، این مطلب هیچ ربطی به او ندارد چرا که کسی که توهین میکند، در واقع عقایدی را ابراز میکند که همگی در مورد دیگران ابراز میکنند. اما اگر شما زهرهایی را که دیگران ممکن است به شما وارد کنند، بپذیرید رؤیای دوزخ را برای خود خواهید ساخت.
هنگامی که گفتههای دیگران را به خودتان میگیرید، احساس تقصیر خواهید کرد و واکنش این عمل، این است که از باورهایتان دفاع کنید و به همین دلیل با طرف مقابل برخورد پیدا خواهید کرد. شما چون نیاز دارید که حق به جانب جلوه کنید و طرف مقابلتان خطاکار به نظر آید تلاش خواهید کرد و از یک مسئلهی کوچک، مشکلی بزرگ خواهید آفرید.
ما در این میثاق میآموزیم که نیازی به این نداریم که برای شناخت خودمان، به نظرات دیگران تکیه کنیم. دیگران آزادانه هرگونه میخواهند راجع به من بیندیشند، اما من خودم را با معیار خودم میشناسم. حتی برای پذیرش خود نیازی به این ندارم که دیگران مرا بپذیرند و از من تمجید کنند. نقطه نظر هر کس شخصی و برای خودش است. وقتی شما خودتان احساس خوبی داشته باشید، همه چیز در اطرافتان خوب خواهد بود و به این شکل هر چیزی که در اطراف شما اتفاق میافتد شما را خوشحال میکند. شما به همه چیز عشق میورزید چون عاشق خودتان هستید و چون از خودتان رضایت دارید.
وقتی شما عادت کردید که هیچ چیز را به خودتان نگیرید، از بسیاری ناراحتیها در زندگی در امان خواهید ماند و خشم، حسادت و حسرت از زندگی شما بیرون خواهد رفت. در این صورت دیگر هیچ چیز قادر نخواهد بود رؤیای دوزخ را برای شما به وجود بیاورد. شما در چنین حالتی به آزادی قابل توجهی دست مییابید. در برابر کلام غیر معصوم دیگران ایمن خواهید شد و حتی اگر همهی عالم پشت سر شما غیبت کنند شما از آسیب آن در امان خواهید ماند.
هیچ چیز را به خود نگرفتن به شما کمک میکند تا بسیاری از عاداتی را که شما را در دام رؤیای دوزخ میاندازد درهم بشکنید. با عمل و تمرین میثاق دوم، شما آغاز به درهم شکستن میثاقهای کودکانهای میکنید که همواره موجب رنج شما بودهاند. در صورت عمل به دو میثاق اول هفتاد و پنج درصد میثاقهای آزاردهندهی شما از بین خواهد رفت.
این میثاق را نیز چون میثاق اول بر روی کاغذی نوشته و در جایی نصب کنید تا همواره به خاطرتان بیاورد که هیچ چیز را به خودتان نگیرید.
وقتی چنین عادتی در شما به وجود آمد، دیگر هیچ نیازی ندارید که به گفتههای دیگران اعتماد کنید. شما فقط نیاز دارید که خودتان را قبول داشته باشید و به خودتان اعتماد کنید. در این صورت شما فقط مسئول انتخابهای خود هستید و نه دیگران. دیگر به سختی امکان خواهد داشت که اعمال یا سخنان دیگران موجب آزار شما شوند. (4)
میثاق سوم: تصورات باطل نکنید
انسان همیشه تمایل دارد که دربارهی هر چیزی تصوراتی به ذهن وارد کند. اما مشکل این است که ما تمام چنین تصوراتی را باور کنیم و آنها را واقعی بدانیم. همه غمها و اندوههایی که ما در زندگی داریم ناشی از این است که تصوراتی باطل داشتهایم که آنها را باور کردهایم. در واقع تمام جهان تسلط بر دیگران بر پایهی تصورات ما و به خود گرفتن تمام اتفاقاتی است که روی میدهد.ما به دلیل اینکه از توضیح خواستن میترسیم، با خودمان تصوراتی میکنیم و گمان میبریم که تصورات ما درست هستند، آنگاه از تصورات خود دفاع میکنیم و تلاش میکنیم تا دیگران را خطاکار جلوه دهیم، اما همیشه بهتر است که به جای پرورش تصورات غلط در ذهن و در نتیجه انجام واکنش نادرست، از طرف مقابل توضیح بخواهیم. (البته این یعنی ربط دادن کارهای دیگران به خودمان و این در واقع، نقض میثاق قبلی است و باز در اینجا تناقضی دیگر را شاهدیم.)
ما فقط آنچه را میخواهیم، میبینیم یا میشنویم و چیزها را آن طور که هستند درک نمیکنیم. عادت داریم خیالپردازی کنیم. وقتی چیزی را میفهمیم دربارهی آن به تصوراتمان متوسل میشویم و هنگامی که واقعیت روشن میشود حباب خیالات ما هم درهم شکسته و ما میفهمیم که واقعیت هیچ تطابقی با تصورات ما نداشته است. (این در حالی است که تولتکها اولین اصل را رؤیابینی قرار دادند، بدین معنا که همه در حال رؤیابینی هستند و هیچ کس به واقعیت نمیرسد.)
تصورات واهی در روابط انسانی به معنای دنبال مشکل گشتن است. مثلاً ما اغلب فکر میکنیم شریک زندگیمان میداند که چگونه میاندیشیم و چه نظری راجع به مسائل داریم و به همین دلیل راجع به آنها چیزی بیان نمیکنیم، با این گمان که او کاری را انجام داد که ما میخواهیم. اما در صورتی که او بر طبق این تصور ما عمل نکند، آن زمان است که ما احساس رنج میکنیم و آزار میبینیم. در هر نوع رابطهی انسانی، ما میتوانیم تصور کنیم که دیگری میداند ما چه فکر میکنیم و نیازی به بیان آن نیست اما وقتی آنها برخلاف میل ما رفتار میکنند ناراحت میشویم و با او برخورد میکنیم.
ذهن ما همواره نیاز به دانستن دارد و چون چیزهای بسیاری وجود دارند که ذهن منطقی قادر به پاسخ دادن به آنها نیست، ذهن به دریافت پاسخ، چه درست و چه غلط کفایت میکند و صرف پاسخ گرفتن، موجب احساس امنیت در ما میشود. اگر دیگران چیزی به ما بگویند براساس آن گفته، تصوراتی به سر راه میدهیم و اگر هم چیزی نگویند برای ارضاء نیاز به دانستن خود، تصوراتی را ایجاد میکنیم. حتی زمانی که مطالبی را که میشنویم، نمیفهمیم، تصوراتی راجع به معنای آن میکنیم و سپس این تصورات را باور میکنیم. در واقع ما تصورات را به سر راه میدهیم چون شهامت پرسیدن را نداریم و این به دلیل میثاقی است که تاکنون با خود بستهایم. ما توافق کردهایم که پرسش کردن راه مطمئنی نیست، میثاق کردهایم که اگر کسی ما را دوست دارد باید بداند که چه احساسی داریم و از چه کاری خوشمان میآید و وقتی به این میثاقها باور داشته باشیم تصور میکنیم حق با ماست و این تصور به قدری قوی است که حاضریم حتی برای دفاع از آن رابطهمان را خراب کنیم.
ما تصور میکنیم که همگی زندگی را به گونهای میبینند که ما میبینیم، تصور میکنیم اندیشه، احساس و افکار دیگران، قضاوتشان راجع به امور و انسانها مثل ماست و در حالی که هر فردی دنیای شخصی خودش را دارد. ما حتی راجع به خودمان هم تصورات باطلی به ذهن راه میدهیم و گاهی خودمان را چنان دست بالا و یا دست کم میگیریم که هیچ فرصتی برای پرسش از خودمان باقی نمیگذاریم.
ما باید شهامت این را داشته باشیم که اگر چیزی را نفهمیدیم، بپرسیم. اگر بتوانیم دست از تصور کردن برداریم، ارتباطاتی شفاف و آزاد از سموم عاطفی خواهیم داشت و دنیایمان یک دنیای معصوم خواهد شد. در این صورت همه چیز شفاف و روشن است و هیچ سوء تفاهمی به وجود نخواهد آمد. مشکلات انسانها حل میشود اگر بتوانند ارتباطی خوب و شفاف داشته باشند. (در اینجا توصیه به پرسیدن و توضیح خواستن شده است، در حالی که اگر انسان بپرسد، عملاً خود را در معرض نظام باورهای جامعه قرار داده است و این چیزی بود که تولتکها در آغاز آن را به عنوان اهلی شدن انسانها به شدت محکوم کردند. گذشته از اینکه پرسیدن یعنی ربط دادن رفتار و نگاه دیگران به خود و این هم در میثاق دوم محکوم شده بود.)
گفتن این میثاق آسان است اما عمل به آن دشوار و ما در عمل معمولاً خلاف آن را انجام میدهیم. ما عادت کردهایم که تصور کنیم و بر پایهی تصورات خود قضاوت و عمل کنیم. اما با تمرین و تکرار باید این عادت را کنار گذاشت و زندگی خود را دگرگون کرد. (5)
میثاق چهارم: همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید
این میثاق که آخرین میثاق است به ما این امکان را میدهد که سه میثاق قبلی را به عاداتی ریشهای تبدیل کنیم. در واقع میثاق چهارم نتیجهی عمل به سه میثاق قبلی است.در این میثاق ما با خود عهد میبندیم که همیشه نهایت تلاش خود را بکنیم نه بیشتر و نه کمتر. اما باید به یاد داشت که بیشترین تلاش همیشه یکسان نیست چون تمام چیزها در حال تغییرند. پس تلاش ما نیز که کیفیتی است در وجودمان، گاهی از درجهای عالی برخوردار است و گاهی به اندازهی کافی خوب نیست. مثلاً وقتی که صبح با انرژی زیادی از خواب بیدار میشوید بیشترین تلاشتان بیشتر از زمانی است که خسته از سر کار بر میگردید و یا تلاش شما در هنگام سلامت با زمانی که بیمار هستید از درجهی متفاوتی برخوردار است. بیشترین تلاش شما بستگی به این دارد که خوشحال باشید یا خشمگین. پس بیشترین تلاش شما با حالات متفاوتی که در طی روز دارید تغییر میکند همچنین با گذر زمان این کیفیت، سطح متفاوتی پیدا خواهد کرد. با عادت کردن به چهار میثاق مسلماً بیشترین تلاش شما به تدریج به مرتبهی بهتری خواهد رسید.
اما شما باید بدون توجه به کیفیت، همچنان بیشترین تلاش خود را بکنید. اگر سعی کنید بیش از نهایت تلاشتان کاری را انجام دهید با صرف انرژی زیاد ممکن است باز هم تلاشتان کافی نباشد. در این شرایط شما بدن خود را از انرژی تهی کردهاید و به زیان خود عمل نمودهاید و به همین خاطر رسیدن به هدف برایتان مدت زمان بیشتری را خواهد برد و بالعکس اگر کمتر از نهایت تلاشتان عمل کنید دچار احساس تقصیر و پشیمانی خواهید شد و این هر دو به زیان شماست.
به یاد داشته باشید که در تمام موقعیتهای زندگی فقط بیشترین تلاش خود را بکنید چون در این صورت هیچ جایی برای احساس گناه و پشیمانی نخواهد ماند. اما هیچگاه نباید بیش از حد به خود فشار بیاورید چرا که هدف ما رسیدن به یک زندگی شاد است در حالی که با این روش، شادی و عشق از زندگی حذف خواهد شد و چیزی جز خستگی برای انسان باقی نخواهد ماند و میبینید که در چنین حالتی نه تنها به هدف نزدیک نشدهاید بلکه از آن فاصله گرفتهاید. (البته معلوم نیست با آن نگاه بدبینانهای که روئیز در آغاز برای انسان به تصویر کشید، چگونه هدف زندگی شادی، معرفی میشود، مگر انسانی که اسیر کتاب قانون و اصل رنج و دوزخ روی زمین و رؤیای سیارهی زمین است میتواند شاد شود؟)
وقتی بیشترین تلاشتان را بکنید، فعال و خلاق خواهید بود، با خودتان خوب خواهید بود و از خود برای خانواده، جامعه و همه چیز مایه خواهید گذاشت. عمل کردن موجب احساس رضایت در شما میشود. وقتی عملی را فقط به خاطر خودش انجام میدهیم، بدون توجه به پاداشی که ممکن است دریافت کنید تنها از انجام عمل لذت میبرید. اما بسیاری از مردم به دلیل پاداش عمل، کاری را انجام میدهند و چنین باوری، انجام کار را برای آنها زجرآور میکند. مثلاً فردی که شغل خود را فقط به خاطر دریافت حقوق انجام میدهد هیچگاه نخواهد توانست از کاری که انجام میدهد لذت ببرد. آنها در مقابلِ کار مقاومت میکنند و عمل برایشان دشوار میشود و به همین دلیل نمیتوانند به بهترین وجه ممکن عمل کنند. آنها تمام طول هفته به شدت کار میکنند و از کار کردن رنج میبرند چون احساس میکنند مجبورند کار کنند. اما اگر کاری را فقط به خاطر نفس خود آن کار انجام دهیم از انجام آن لذت خواهیم برد. وقتی همیشه بیشترین تلاشمان را در انجام کارها بکنیم آن زمان است که واقعاً از زندگی لذت خواهیم برد. وقتی با تمام تلاش دست به عمل میزنید هیچ فرصتی باقی نمیماند که خودتان را سرزنش کنید چون هیچ جایی برای انجام تلاش بیشتر باقی نمانده است. حفظ این میثاق گرچه دشوار است اما شما را واقعاً آزاد خواهد کرد.
اگر عملی را بالاجبار انجام دهید، نخواهید توانست بیشترین تلاشتان را صرف آن کنید و در این صورت بهتر آن است که از انجام آن صرفنظر کنید. شما فقط کاری را میتوانید به بهترین وجه انجام دهید که شما را شادمان کند وقتی بیشترین تلاش خود را میکنید که کار برایتان لذتبخش باشد. وقتی بدون چشمداشت از انجام کاری لذت میبرید، پاداش آن کار نیز لذتی مضاعف به شما خواهد بخشید.
سه میثاق نخست، تنها در صورتی مؤثر خواهد بود که بیشترین تلاش را داشته باشید و همیشه بتوانید به آنها عمل کنید. اما باید به یاد داشته باشید که حتی با انجام بیشترین تلاش نباید توقع عمل کامل به سه میثاق را داشته باشید. مهم این است که شما بیشترین تلاش خود را در این راه انجام دادهاید و کمکم این نهایت تلاش منجر به تضعیف شدن میثاقهای قدیمی و عمل به میثاقهای جدید میشوند.
اگر بیشترین تلاش را بکنید همین کافی است تا احساس رضایت بکنید حتی اگر هنوز هم تصورات باطل بکنید همه چیز را به خود بگیرید و یا هنوز هم معصومانه از کلام خود استفاده نکنید.
اگر همین نهایت تلاش خود را بکنید و این کار را تمرین کنید، استاد دگرگونی خواهید شد. استادی در طریقت تولتک تنها از راه تمرین است که حاصل میشود. این چهار میثاق خلاصهی چگونگی استاد شدن در دگرگونی است. با عمل به آن شما رؤیای دوزخ را به بهشت تبدیل میکنید و با رؤیای شخصی که خودتان خلق میکنید، رؤیای سیاره را به بهشت تبدیل میکنید. اما باید برای عمل به این چهار میثاق ارادهای قوی داشته باشید چون این مسیر، مسیری است پر مانع و تمام چیزهایی که در اطراف ما هستند تلاش میکنند تا مانع از متعهد ماندن ما به این میثاقها شوند. عمل به چهار میثاق مثل شنا کردن در خلاف جهت مسیر رودخانه است. به همین دلیل است که شما برای اجرای آنها باید جنگجوی بزرگی باشید تا بتوانید از چهار میثاق در زندگی خود دفاع کنید و پاداش طی این مسیر، فائق آمدن بر تجربهی رنج بشری است.
اگر شکست خوردید خود را سرزنش نکنید. محکم و پرطاقت باشید و هربار که شکست خوردید دوباره شروع کنید. با این کار هر روز رعایت میثاقها آسان و آسانتر خواهد شد و شما از مشاهدهی تغییراتی که در زندگیتان اتفاق خواهد افتاد شگفتزده میشوید.
به آینده فکر نکنید و در زمان حال زندگی کنید. فقط برای امروزتان زندگی کنید همیشه نهایت تلاش خود را بکنید تا به میثاقها وفادار باشید. به زودی این کار برایتان آسان خواهد شد. (6)
مهمترین مبحثی که دون میگوئل روئیز برای دگرگونی و تغییر انسان ارائه میکند، چهار میثاق است، او با ارائهی تسلطهای سهگانه، در رابطه با تسلط بر دگرگونی اجرای چهار میثاق را به عنوان اعلام جنگی علیه انگلهای ذهنی مطرح میکند.
او بر این باور است که، چهار میثاق در دگرگونی است. انسان میتواند با شکستن تعهدات قدیمی و انجام میثاقهای جدید قدرتهای فراوانی را به دست آورد. این نیروها میتواند به انسان در شکستن میثاقهای قدیمی کمک کند تا اینکه انسان دوباره برنامهریزی شده بتواند عادات روزمره خویش را تغییر دهد، چهار میثاق راهی است برای انجام تغییرات و رهایی از کتاب قانون و رها شدن از دانشهای انگل.
تحلیل و بررسی
تولتک در اینجاست که چهار میثاق را مطرح کرده، از انسان میخواهد با انجام این تمرینها و از طریق تمرکز، زندگی خود را متحول سازد. در این رابطه نکتههای متعددی قابل بیان میباشد.نکتهی اول: عنصر جایگزین
نمایندهی تولتکها با طرح چهار میثاق خواهان تغییر باورها و بینشها شده است، چهار میثاق به انسان کمک میکند کتاب قانون را از بین ببرد، چهار میثاق باعث رهایی از انگلها و رؤیای سیّارهی زمین است و در یک کلام چهار میثاق زندگی انسان را متحول و دگرگون میسازد. امّا نکتهی مهم اینکه با تمرینهای چهار میثاق زندگی انسان دگرگون و متحوّل شده از وضعیت پیشین خارج میشود، عنصر جایگزین کدام است؟ تولتک به دنبال کدام زندگی مطلوب است؟ به عبارتی دیگر زندگی انسانها دو وضعیت دارد؛ وضعیت موجود و وضعیت مطلوب، معمولاً شرایط موجود چندان مطلوب به نظر نمیرسد و باید آن را تغییر داد. از سوی دیگر شرایطی که مطلوب به نظر میآید موجود نیست و باید آن را ساخت و پدید آورد. لذا شرایط موجود، مطلوب نیست و وضعیت مطلوب، موجود نیست، اگر دیدگاهی که خواهان تغییر شرایط موجود است مدل مطلوب خویش را ارائه نکند این امر، سبب سرگردانی و تحیّر بیشتری خواهد شد؛ زیرا فرد وضعیت موجود خود را از دست داده است و از سویی دیگر نمیداند خواهان چیست و کدام مدل و الگو را میخواهد برای خویش فراهم کند. یکی از مواردی که دیدگاه تولتکها را آسیبپذیر میکند این است که در رابطه با دومیّن تسلّط یعنی تسلّط بر دگرگونی، مدل مطلوبی که برای انسانها تجویز میکنند به صورت روشن و دقیق ترسیم نشده است و آنها فقط به ارائهی چهار تکنیک برای تغییر بسنده کردهاند.به تعبیری اگر انسان با انجام چهار میثاق، رؤیای سابق خود و زندگی خویش را تغییر داد، او به کدام وضعیت مطلوب میخواهد برسد؟ آنها پاسخهایی دادهاند مثل شادی یا بهشت درون ولی پیداست که با چند مفهوم مبهم و گنگ نمیتوان برای آدمی مدل و الگوی واضح ارائه کرد. لذا تولتکها با چهار میثاق انسانها را از حالت سابق بیرون میآورند اما چون تعریفی روشن از وضعیت مطلوب برای انسان ندارند، رؤیابین را سرگردان و متحیر رها کرده بر رنجهای او میافزایند.
نکتهی دوم: چهار میثاق، خود ناقض است
مبنای دیدگاه تولتک مسئلهی رؤیابینی است. انسانها از آن زمان که متولد میشوند نظامی از باورها از طریق جامعه به آنها تزریق میشود و بدین سبب انسانها اهلی شده از طبیعت کودکانهی خویش فاصله میگیرند. میگوئل روئیز با دانشهایی که از طریق آموزشهای اجتماعی به انسانها تزریق میشود به شدّت مقابله کرد و آنها را راهی برای اهلی شدن انسانها دانست و دیدیم که تا چه حد به تربیتها و تعلیمهای جامعه با بدبینی افراطی نگریست، اما در این میان تولتکها برای ایجاد تغییرات مطلوب چهار میثاق را مطرح کردند، نکتهی جالب اینکه چهار میثاق مهم، آموزشی از سوی جامعه است و اگر آموزشهای اجتماعی را باید سرزنش کرد، لازم است تمامی آنها را سرزنش نمود و تبعیض روا نداشت. اگر تعلیمات جامعه روا نیست، تعلیمات تولتکها هم که بخشی از جامعه هستند بد است و روا نیست. سزا نیست آنها به عنوان معلّمان بشریت تکنیکها و آموزشهای خویش را به دیگران تزریق کنند و از آنها بخواهند با انجام تکنیکها زندگی خود را متحول سازند؛ به عبارت دیگر ارائهی چهار میثاق از سوی تولتکها با مبانی آنها سازگار نبوده خود ناقض میشوند.نکتهی سوم: میثاق اول
اولین میثاق این بود که با کلام خود گناه نکنید، کلام اقتداری دارد که نباید از آن سوء استفاده کرد، سوء استفاده از کلام معصوم، به زیان خود ماست. میگوئل روئیز بر این امر تأکید دارد که منظور از گناه مفهوم مذهبی گناه نیست بلکه مراد معنای گناه در حیطهی عقل است. این تأکید نشان میدهد که نمایندهی تولتکها و دیگر خردمندان معنوی شمن هیچ علاقه و اهمیتی نسبت به مذهب و دین قائل نیستند. البته این امر اختصاص به این مورد ندارد. تولتکها در موارد مختلف به گونهای سخن گفتهاند که بیاعتنایی و بیتوجهی آنها را به دین و مذهب نشان میدهد. مهمترین جائی که میتوانست آنها را به مذهب نزدیک کند مسئلهی گناه بود که در این مورد هم جدایی خود را از دین با تأکید اعلام داشتند.از سویی دیگر غیبت را بدترین نوع استفاده نادرست از کلام دانستند. از آنرو غیبت نزد تولتک ارزش منفی دارد که نوعی پیشداوری نسبت به یک شخص است و این پیشداوری موجب میشود انسان نتواند قضاوتی درست در مورد آن فرد داشته باشد و حتی سبب میشود از او متنفّر شویم. واقعیت آن است تعریفی که او از غیبت میکند در واقع تعریف نمّامی، سخنچینی یا شنیدن غیبت است نه غیبت کردن. غیبت بدین معناست که انسان عیوبی که در کسی وجود دارد را بازگو کند. اگر کسی با کلام خود چنین کرد در واقع ذهنیتی منفی به دیگران داده است و از آنجا که آن شخص واقعاً این عیوب را دارد، این ذهنیت منفی پیشداری نیست زیرا پیشداوری نوعی ذهنیت منفی نادرست است ولی در مورد غیبت پیشداری منفی درست پدید میآید؛ چرا که آن شخص طبق فرض این عیوب را واقعاً دارد. البته اگر به کسی تهمت زده شود چون دروغ است باعث پدید آمدن ذهنیت منفی نادرست یا پیشداوری غلط میشود.
مطلب دیگر اینکه درست است کلام آفرینندگی دارد، کلام دارای نیرو و اقتداری است که در اختیار بشر قرار دارد و قدرت کلام بسیار بالاست، امّا به این ابزار نیرومند دوگونه میتوان نگریست: یکی اینکه بگوئیم اگر به کسی با کلام توهین کردیم در واقع علیه خودمان اقدام نمودهایم زیرا باعث شدیم که دیگران از ما بیزار شوند یا اینکه بگوئیم اگر وقت خود را به غیبت کردن دیگران بپردازیم در واقع به تولید سَم در روابط خود با دیگران و در نتیجهی ایجاد سموم عاطفی در ذهن خود پرداختهایم یا اینکه بگوئیم اگر معصومیت در کلام را از دست بدهیم طلسمی منفی و دوزخی هولناک درون خود ایجاد کردهایم و از این طریق صلح و آرامش را از خود دور ساختهایم، این یک نگاه به کلام است در این نگاه ما اصالت را به خود دادهایم و میخواهیم از قدرت این ابزار به نفع خود بهره بریم. این طرز نگرش به کلام نگاهی کاربردی است که ما در نهایت به دنبال نفع و بهرهی خویش هستیم. در این نگاه آنچه اهمیت دارد خود ما هستیم و منافع و مضرّات روحی و عاطفی ما اصالت دارد؛ به بیان دیگر این طرز تلقی و قدرت کلام براساس خودپرستی، خودخواهی و توسعه انانیّت شکل گرفته است.
به گونهای دیگر هم میتوان به قدرتِ کلام نگریست. سخن، ظرفیت بالایی دارد که میتواند در مسیر خدا قرار گیرد. زبان و کلام آسیبها و آفاتی دارد و این آفتها انسان را از خدا دور میسازد، نگاهی که در اخلاق و عرفان اسلامی نسبت به زیانهای زبان شده است این است که اگر کسی به دیگران اهانت کند یا دروغ گوید یا به فردی افترا ببندد، او از خدا دور شده است و البته کسی که از خدا دور شود زیانهای فراوانی را متحمل خواهد شد. به هر تقدیر در بیان این دو نگاه تفاوتی عمیق وجود دارد: نگاه اول که مربوط به دیدگاه تولتکها و تمامی مدعیان معنویت است در نهایت به خودخواهی، غرور و توسعهی نفسپرستی میانجامد اما نگاه اسلام، انسان را از خودیت و انانیت رهانیده به دروازههای آسمان معنویت راستین نزدیک و نزدیکتر میسازد. خلاصه آنکه تفاوتی ژرف و بنیادین میان خودپرستی و خداپرستی، خودخواهی و خداخواهی و اصالت خود و اصالت خدا وجود دارد.
مطلب مهم دیگری که ذکر آن مفید است جایگاه زبان و کلام در اخلاق و عرفان اسلامی است. مسألهی کلام و زبان به صورتی گسترده در منابع اخلاقی و عرفانی مطرح شده، چنان که آیات و احادیث متعددی هم در این رابطه وجود دارد. در این منابع و آثار بیش از پانزده آفت برای زبان مطرح شده است که برخی از آنها به شرح ذیل است:
یکی از اموری که در محدودهی کلام و زبان باید از آن اجتناب کرد، سوء خلق است. بداخلاقی به گونههای مختلف بروز میکند که یکی از مهمترین آنها بدزبانی است. سوء کلام انسان را از بندگان خدا و خدا دور میسازد و روابط ناسالمی را برای انسان در پی میآورد، رسول خدا فرمود:
سوُئْ الخُلْقِ ذَنْبٌ لا یُغفر؛ (7) بدخلقی گناهی است که به سادگی بخشوده نمیشود.
رسول خدا در تعبیری دیگر اینگونه فرمود:
آنگاه که خدا ایمان را آفرید، ایمان به خدا گفت مرا تقویت کن، خداوند ایمان را با حسن خلق و سخاوت تقویت نمود، آنگاه که خدا کفر را آفرید کفر به خدا گفت مرا تقویت کن خداوند آن را با بخل و سوء خلق تقویت نمود. (8)
از دیگر زشتیهای کلام، سخن بیهوده، یا به تعبیری کلام مالایعنی است، سخن بیهوده سخنی است که اضافه بر نیاز و فضول کلام باشد. اگر انسان برای القاء مضمونی نیازمند دو جمله است ولی از سه جمله استفاده کند، جملهی سوم فضول کلام بوده سخن بیهوده محسوب میشود. کلام مالایعنی نارواست زیرا باعث تضییع وقت انسان میشود، چنان که حضور قلب انسان را کاهش میدهد و در اخلاق اسلامی به جای آن صُمت یا کلام مفید نهادهاند. رسول خدا در این رابطه فرمودند:
خدا از کسی راضی است که از زیادی زبان خود بکاهد و بر بخشش مال خویش بیفزاید. (9)
از دیگر اموری که در مورد کلام از آن اجتناب شده است، اهانت، تحقیر و آزار زبانی است. اگر کسی با زبان خویش دیگری را اذیت و آزار دهد، به او اهانت کند یا سبب تحقیر او را فراهم سازد او با این عمل خود بُعد از خدا را برای خویش خریده است. پیامبر خدا در کلامی تند از طرف خدا فرمود:
کسی که انسانی را ذلیل و خوار سازد و او را تحقیر کند، در واقع مرا خوار کرده است. (10)
از دیگر آسیبهای زبان افشاء سرّ است. اگر کسی سرّی را با ما در میان گذاشت ما حق نداریم آن را برملا سازیم و باید آن را به عنوان امانت در صندوق سینهی خویش محفوظ سازیم. کسی که اسرار دیگران را افشاء کند نسبت به آنها خیانت کرده است، از افعال نیکِ زبانی، کتمان سرّ دیگران است.
نمّامی یکی دیگر از زشتیهای کلام است که باید از آن فاصله گرفت، سخنچینی و حرف کسی را نزد دیگری بردن، تا بدان حد زشت و ناپسند است که قرآن هم نسبت به آن حساسیت نشان داده است.
هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ؛ (11) عیبجوی سخنچین را تبعیت نکن.
پیامبر خدا هم فرمود:
لایدخل الجنة نمّام؛ (12) شخص نمام به سادگی وارد بهشت نمیشود.
سعایت زیرشاخهی نمّامی است بلکه شدیدترین نوع نمّامی میباشد که معمولاً در دربار سلاطین، امرا و رؤسا متداول بوده و هست.
آسیبها و زشتیهای زبان انواع و اقسام دیگری هم دارد مثل شماتت؛ بدین معنا که اگر در مورد کسی بلایی دیده شد آن را به عمل زشت خودش نسبت دهیم و این عمل را از سر حسادت و دشمنی و همراه با خوشحالی اظهار داریم. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
کسی که برادر خود را شماتت کند از دنیا خارج نمیشود مگر اینکه به آن بلا مبتلا گردد. (13)
نمونهای دیگر مراء میباشد؛ بدینمعنا که انسان بیجهت و تنها براساس تحقیر یا اهانت به دیگری به کلام او خورده گیرد و با او جدال کند، زشتی دیگر کلام مسخره کردن و استهزاء نمودن است. در قرآن میخوانیم:
لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى أَن یَكُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ؛ (14) هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره کند شاید آن قوم بهتر از آنها باشد.
آفات لسان پایان نیافت بلکه دامنهی وسیعتری را شامل میشود؛ شوخیهای بیهوده، غیبت، دروغ، افترا، کینهجویی، فحّاشی، لعن کردن، چاپلوسی، از موارد دیگر است.
خطر زبان را نباید دست کم گرفت به گونهای که پیامبر خاتم فرمود:
اِنّ اَکْثَرَ خَطایا ابنِ آدَم فی لسانِه؛ (15) همانا بیشترین خطاهای فرزند آدم از زبانش میباشد.
نجات انسان در کمگویی و گزیدهگویی است که از آن تعبیر به صُمت میشود. زبان بخشی از وجود انسان است که حجم آن کم و قدر آن فراوان است به گونهای که اگر این عضو کوچک مهار شود میتواند کارهای بزرگی انجام دهد اما اگر رها و آزاد باشد چهبسا خطرات فراوانی برای انسان به ارمغان آورد.
اگر آفات زبان را از دیدگاه اخلاق و عرفان اسلامی با دقّت مرور کنیم و آن را با میثاق اول تولتک مقایسه کنیم به دست میآید که؛ اولاً ابعاد آفات در اسلام بسیار گستردهتر مطرح شده است؛ و به هیچوجه منحصر به غیبت آن هم با تفسیر نادرست نیست، ثانیاً عرفان اسلامی خدامحور است، اما تولتک انسانی خودمحور و نفسپرست تحویل میدهد که این خود ضد عرفان و معنویت است و ثالثاً مسلمان مؤمن میتواند بعد از تسلط بر زبان و کلام خویش روابطی سالم و سازنده با دیگران برقرار کند و از این طریق فضای جامعه، سالم، معطّر و آرام خواهد شد.
نکتهی چهارم: میثاق دوم
دوّمین میثاق که میگوئل روئیز مطرح کرد این بود که هیچ چیز را به خود ربط ندهید. هیچیک از اتفاقاتی که در اطراف اتفاق میافتد به ما ربط ندارد و ما نباید آنها را به خود گیریم و به خود ربط دهیم، اگر درصدد باشیم تحلیل دقیقی از این اصل ارائه دهیم باید دست به دستهبندی بزنیم.آنچه که در اطراف ما رخ میدهد از دو حال بیرون نیست یا واقعاً به ما ارتباطی ندارد یا واقعاً دیگران در رابطه با ما اینگونه عمل میکنند. در صورتی که فرض اول برقرار باشد حق با میگوئیل روئیز است؛ زیرا چیزی که واقعاً به ما ربط ندارد نباید به خودمان گیریم هرچند تشخیص اینکه واقعاً مربوط به ما هست یا نیست، دشوار است ولی توجه به این نکته مفید است چرا که گاهی ما چیزهایی را به خودمان مربوط میکنیم که واقعاً هیچ ارتباطی به ما ندارد و مراد و منظور دیگران، ما نیستیم.
فرض دوّم این بود که آنچه در اطراف ما میگذرد و دیگران انجام میدهند واقعاً مربوط به ما هست، این فرض هم از دو حال بیرون نیست یا آنچه دیگران در رابطه با ما انجام میدهند از قبیل تمجید یا سرزنش است یا گونههای دیگر است، در حالت اول باز حق با میگوئیل روئیز است؛ زیرا انسان مؤمن و سالک کوی حقیقت باید به گونهای باشد که از مدحها و سرزنشهای دیگران متأثر نشود و چشم خویش فقط به رضایت خدا دارد و عقربهی وجود او را فقط خشنودی خدا تنظیم کند. ولی سخن اینجاست که در بسیاری از موارد از دیگران رفتاری صادر میشود که به نحوی واقعاً در رابطه با ما هست و لازم است ما آنها را به خود بگوییم و در این رابطه اینگونه با خود میثاق بندیم که این چیزها را باید به خود گرفت و به خود ارتباط داد.
می توان نمونههای مختلفی از حالت اخیر را در نظر گرفت؛ اگر کسی اشتباه میرود و راه خطا میپیماید آیا باید در این صورت هم به خود نگیریم و با خود بگوئیم اشتباه او هیچ ارتباطی به من ندارد؟ شاید در فرهنگ غربی انسانها با یکدیگر اینگونه باشند اما در فرهنگ اسلامی و با توجه به اصل بسیار مهم مسئولیت انسانها در برابر یکدیگر یا قانون امر به معروف و نهی از منکر اینگونه نیست، خصوصاً اگر آن اشتباه در رابطه با دین باشد. پرواضح است که مهمترین هدف قیام انبیاء و اولیاء، اصلاح رفتارهای دینی دیگران بود.
نمونهای دیگر از اموری که به ما مربوط میشود، نیازها و خواستههای دیگران است. اگر کسی احتیاج داشت و از ما استمداد کرد باید به یاری او شتافت حتی اگر نیاز خود را هم اظهار نداشت نباید در رفع حاجت او کوتاهی کرد مؤمن واقعی کسی است که اگر جایی حاجتی دید پرشتاب و سراسیمه برای برطرف کردن آن نیاز اقدام کند، خداخواهان باید در این رابطه با یکدیگر رقابت کنند.
نمونهای دیگر از اموری که به ما مربوط میشود این که کسی کار خوبی انجام دهد، لازم است از سوی ما تشویق دریافت کند تا در شرایط مشابه آن عمل نیک را تکرار کند و دیگران هم در این مسیر قرار گیرند.
لذا در موارد پیش گفته و نیز موارد مشابه اتفاقاتی که در اطراف ما میافتد و رفتارهایی که دیگران انجام میدهند به ما ربط دارند و ما باید آنها را به خود گیریم و نسبت به آنها عکسالعمل مناسب نشان دهیم. بنابراین میثاق دوّم تولتکها به عنوان یکی قانون کلی درست به نظر نمیرسد بلکه باید نسبت به شرایط مختلف احکام متفاوت صادر کرد.
میتوان از زاویهای دیگر به میثاق دوم نگریست. فرض کنیم میثاق مزبور (هیچ چیز را به خود نگیرید) به عنوان یک قاعدهی کلی و عام درست و معتبر است. اگر قرار شد در یک خانواده مرد، هیچکدام از رفتارهای زن را به خود ربط ندهد و اگر قرار شد زن هم هیچ کدام از اتفاقاتی که در اطراف او از طرف همسرش رخ میدهد چه خوب، چه بد، را به خود ربط ندهد آیا در این صورت تشکیل خانواده معنا و مفهومی دارد؟! اگر قرار باشد هرچه والدین انجام میدهند ربطی به فرزندان نداشته باشد و هرچه فرزندان میکنند ارتباطی با پدر و مادر نداشته باشد، آیا در این صورت تعلیم و تربیت مفهومی خواهد داشت؟ و اگر بنا باشد در جامعه کار هیچکس به هیچکس ربطی نداشته باشد، آیا در این صورت برای اجتماع جز سردی، بیعاطفگی و بحران معنویت پیامد دیگری خواهد داشت؟ و این وضعیت دقیقاً همان چیزی است که در غرب نظارهگر آن هستیم.
از تمامی موارد پیش گفته که بگذریم اجازه دهید برخی از تعابیر میگوئل روئیز را در این رابطه مرور مجدّد کنیم:
دیگران آزادانه هرگونه میخواهند راجع به من بیندیشند اما من خودم را با معیار خودم میشناسم حتی من برای پذیرش خود نیازی به این ندارم که دیگران مرا بپذیرند و این تعابیر به صورت واضح ترویج خودپرستی و توسعهی خودخواهی است. اگر ما درصدد بیان موانعی اخلاقی هستیم یا بنا داریم روح معنویت و عرفان را در جامعه فراگیر سازیم باید از خودخواهیها، منیّتها و نفسانیات بکاهیم، نه اینکه اخلاق را مقدمهی بسط نفس و گسترش خودخواهی قرار دهیم و جامعه را به سیری بکشانیم که در آن بیاعتمادی، بیارتباطی و سرکوب احساسهای لطیف انسانی شایع شود.
نکتهی پنجم: میثاق سوّم
سومین میثاق تولتکها این است که تصور باطل نکنید. اگر مطالبی که میگوئل روئیز در این رابطه بیان کرد مرور شود، احتمالاتی به دست میاید، یعنی مراد از این میثاق یکی از دو چیز میتواند باشد: فرض اول اینکه منظور از میثاق مزبور این باشد که اگر دیگران دربارهی ما قضاوتی داشتند ما دربارهی آنها تصور باطل نکنیم و از طریق پیشداوری غم و اندوه به خود راه ندهیم. ما میتوانیم از آنها توضیح بخواهیم تا خودشان منظور و مراد خویش را برای ما بازگو کنند و از این طریق سوء تفاهمها برطرف گردد. بعضی از تعابیری که گذشت شاهد این معناست، این مطلب نکتهای درست و خوب است امّا مشکلی که پدید میآید اینکه مطلب مذکور بدین معناست که ما رفتار دیگران را به خود ربط دهیم و به خود گیریم که در این صورت میثاق سوم با میثاق دوم در تناقض خواهد بود.فرض دوم اینکه مراد از میثاق سوم این باشد که ما دربارهی دیگران قضاوت ناسالم و بیمورد نداشته باشیم. بسیاری از تصوراتی که ما دربارهی دیگران در ذهن داریم و براساس آن در باب رفتار، انگیزه و گفتار دیگران داوری میکنیم پیشداوری منفی است و نادرست مینمایم و لازم است از آنها دوری و حذر کرد. مرور برخی از سخنان تولتک در این رابطه شاهدی بر فرض دوم است این سخن هم خوب و درست است چنان که قرآن هم با اشاره به مسئلهی سوءظن آن را ناروا و نادرست دانسته است. (16)
اما مشکل دیگری رخ مینماید و آن اینکه چرا باید نسبت به دیگران تصورات باطل یا قضاوتهای نادرست نداشت؟ پاسخ تولتک روشن است و آن اینکه اگر تصور باطل داشته باشیم به درون خود زهر راه دادهایم و خود را مسموم ساخته و با دست خویش آرامش را از خود سلب کردهایم، چنان که پیداست در این پاسخ خودخواهی وجود دارد. اما قرآن نگاه دیگری دارد، داستان از این قرار است که داوری رکن مهمی دارد و آن علم است، قضاوتهای ما دربارهی دیگران در حدّ دانستههای ماست و از آنجا که دانستههای ما بسیار اندک و گاه نادرست است طبعاً داوریهای ما هم نمیتواند کامل و سالم باشد. لذا فقط کسی میتواند داوری درست، دقیق و کامل داشته باشد که تمامی علوم و دانشهای نزد او باشد. این سخن بدین معناست که در دادگاه دنیا و آخرت تنها قاضی بر حق خداست.
نکتهی ششم: میثاق چهارم
آخرین میثاق تولتک این است که همیشه بیشترین تلاش خود را انجام دهید که اگر چنین کنیم دیگر احساس گناه و پشیمانی نخواهیم داشت و در زندگی از شادی و عشق بهرهمند خواهیم شد. این میثاق توصیهی خوب و مفیدی به انسان میکند اما بیان چند مطلب میتواند مفید باشد. مطلب اول اینکه در انجام هر کاری سه چیز نقش اساسی دارد: داشتن هدف، بهرهگیری از برنامهی مناسب و بعد از گذر از این دو مرحله، شخص باید در تمام عمل از تمامی توان خویش جهت وصول به آن هدف و مقصد استفاده کند اما در این میان میگوئل روئیز تنها به بیان عنصر سوم بسنده کرده و دو مسألهی مهم هدف و برنامه را رها کرده است.مطلب دوم اینکه هر کسی که عملی انجام میدهد اگر از او پرسیده شود چرا آن عمل را انجام میدهد طبعاً به عنصری اشاره خواهد کرد که هدف اوست و آن عمل را مقدمهای جهت وصول به آن مقصد در نظر گرفته است. لذا هر عملی مقدمه است و هر هدفی، مقصدی است که ذیالمقدمه آن عمل محسوب میشود. بنابراین انجام عمل برای خود عمل بیمعناست.
مطلب سوم اینکه یکی از ابعاد داشتن برنامه هدفمند این است که انسان از تمامی توان خود بهره گیرد امّا این مسئله ابعاد دیگری هم دارد که در متون دینی هم به آنها اشاره شده است مثل اینکه عمل باید مداوم باشد هر چند اندک باشد. امام باقر (علیهالسلام) فرمود:
اَحَبُّ الاَعْمال اِلَی الله عَزّوَجَلّ ما داوَمَ عَلیهِ الْعَبْد وَ اِنْ قَلّ؛ (17) محبوبترین عمل در پیشگاه خداوند عملی است که انسان بر آن مداومت ورزد هر چند اندک باشد.
ویژگی دیگر اینکه عمل انسان متقن و محکم باشد. رسول خدا فرمودند:
اِنّ اللهَ تعالی یُحِبُّ اِذا عَمِلَ اَحَدکم عَمَلاً اَنْ یَتْقَنَه؛ (18) خداوند متعال دوست دارد هرگاه کسی کاری کند آن را درست، متقن و بیعیب انجام دهد.
ویژگی دیگر، وقتشناسی است، هر عملی را زمان خاصی است و لازم است زمان عمل را سنجید و آن را در وقت خود انجام داده، حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند:
فی کُلِّ وَقْتٍ عَمَلٌ؛ (19) هر زمانی کاری مناسب آن زمان است.
لذا در یک برنامه هدفمند و زمانمند باید تمام شرایط را لحاظ کرد و بازگو نمود نه اینکه تنها به یکی از آنها بسنده کرد و توصیهای ناقص ارائه داد.
مطلب چهارم اینکه در قرآن نسبت به کار و تلاش تأکید شده و تنها چیزی که در اختیار انسان قرار دارد سعی اعلام شده است.
وَأَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ (20) نیست برای انسان جز سعی و تلاش او.
اما کار در فرهنگ قرآنی بیرنگ نیست بلکه کاری مفید و مؤثر است که دارای رنگ خدا باشد؛ به عبارت دیگر خداوند به کار و تلاش انسان هم جهت داده است و خواهان «کارِ جهتدار» است یعنی کاری که در راستای رضای او باشد.
خداوند خواستار کار خوب و کردار خیر است و برای آن مراتب و درجاتی هم قائل شده است؛ به بیان دیگر کردار نیک، رفتن به سوی خدا و گام نهادن در مسیر اوست. حرکت به سوی خدا مراتبی دارد، گاهی خداوند در قرآن کریم به کارهای خوب و نیک امر میکند و مثلاً میفرماید:
ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ (21) رکوع و سجود به جای آورید، بندگی پروردگار را کنید و کارهای نیک انجام دهید، باشد که رستگار شوید.
در گام دوم خدا از انسان شتاب میخواهد، نیکان و پاکان کسانی هستند که در کارهای خوب سرعت میورزند و شتاب عمل صالح انجام میدهند.
أُولئِكَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ؛ (22) ایشان در نیکیها سرعت میگیرند.
حرکت به سمت خدا مرحلهی سومی هم دارد خداوند در این گام مفهوم مسابقه در کارهای نیک را مطرح میکند. در مسابقه، رقابت و در رقابت مثبت و سازنده، پیشی گرفتن از دیگران در کارهای خیر است. پروردگار عالم دربارهی خوبیها و کارهای نیک با نگاه رقابت به انسانها مینگرد و از آنها میخواهد از یکدیگر سبقت گیرند؛
فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ؛ (23) در کارهای خیر از یکدیگر پیشی گیرید.
آخرین مرحلهی حرکت به سوی خدا، فرار است:
فَفِرُّوْا إِلَى اللَّهِ؛ (24) پس به سوی خدا فرار کنید.
در فرار انسان از غیر خدا منقطع شده، به سوی او شتابان گام بر میدارد. در فرار، جهلها و نادانیها برطرف و علم به جای آن مینشیند. در فرار، کسالت نیست، تحرک، نشاط و عزم آن را همراهی میکنند. فرار سعی و کوشش فراوان، آهنگی جاودانه و عزمی شکستناپذیر میطلبد. فرار به سوی خدا سینهی انسان را گشاده میکند و دلتنگیها، کدورتها و ناپاکیها را میزداید تا انسان به مقام یقین نائل شود. آری مهمترین تفاوت عرفان اسلامی با تولتکها و تمامی معنویتهای بیگانه، مسألهی خداست و از اینجاست که تفاوتهای دیگر شکل میگیرد.
پینوشتها:
1. زندگی براساس خرد سرخپوستان تولتک، چهار میثاق، ص 12-137؛ میگوئل روئیز، دون، صدای دانش، فرناز فرود، ص 101-115؛ میگوئل روئیز، دون، سروری عشق، مینو پرنیانی، ص 16-46؛ الیاده، میرچا، شمنیسم، محمدکاظم مهاجری، ص 68-83.
2. زندگی براساس خرد سرخپوستان تولتک، چهار میثاق، ص 86-95.
3. چهار میثاق، کتاب خرد سرخپوستان تولتک، ص 31-48.
4. چهار میثاق، کتاب خرد سرخپوستان تولتک، ص 49-61.
5. چهار میثاق، کتاب خرد سرخپوستان تولتک، ص 62-72.
6. چهار میثاق، کتاب خرد سرخپوستان تولتک، ص 73-78.
7. به نقل از: نراقی، محمدمهدی، جامعالسعادات، ج 1، ص 307.
8. همان، ص 306.
9. همان، ج 2، ص 189.
10. همان، ص 215.
11. قلم: 11.
12. به نقل از: جامعالسعادات، ج 2، ص 275.
13. همان، ص 282.
14. حجرات: 11.
15. به نقل از: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجّة البیضاء، ج 5، ص 194.
16. حجرات: 12.
17. مجلسی، محمّدتقی، بحارالانوار، ج 71، ص 219.
18. سمرقندی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج 2، ص 337.
19. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، حدیث 6458.
20. نجم: 39.
21. حج: 77.
22. مؤمنون: 61.
23. بقره: 148.
24. ذاریات: 50.