آپولو / آپولون āpollo / āpollon

رب النّوع موسیقی، هنر و یکی از معروف‌ترین ‌‍و سرشناس‌ترین ‌رب النّوع‌ها در اساطیر یونان و روم باستان می‌باشد. شاید گذشته از زئوس (Zeus)، فقط آرس (Ares) و آفرودیته (Aphrodite) از او مشهورتر باشند.
چهارشنبه، 24 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آپولو / آپولون āpollo / āpollon
آپولو / آپولون āpollo / āpollon

نویسنده: غلامرضا معصومی

 
رب النّوع موسیقی، هنر و یکی از معروف‌ترین ‌‍و سرشناس‌ترین ‌رب النّوع‌ها در اساطیر یونان و روم باستان می‌باشد. شاید گذشته از زئوس (Zeus)، فقط آرس (Ares) و آفرودیته (Aphrodite) از او مشهورتر باشند. به همین جهت از روز اول آپولو (Apollo) خداوند هنر، ذوق و بسیار چیزهای دیگر، قهرمان داستان‌ها و افسانه‌های بی‌شمار قرار گرفته و منبع الهام آثار فراوان ذوق و هنر در دنیای قدیم و جدید شد. شعرا، نویسندگان، نقاشان، مجسمه سازان، داستان سرایان، بعد از آفرودیته به هیچ خدایی به اندازه‌ی وی علاقه‌مند نبودند، زیرا آپولو، خدای مستقیم خود ایشان بوده و هر جا که پای ذوق و هنر به میان می‌آمد، پای آپولو نیز خواه ناخواه در میان بود.
آپولو را گاه یکی از خدایان آسیایی دانسته‌اند که از آسیای صغیر عربستان به یونان رفته وگاه نیز در شمار خدایان شمالی اروپا آمده که کشتی رانان یونانی، آئین پرستش آن را به یونان آورده‌اند. به هر حال وی از لحاظ اصل و ریشه، یک خدای یونانی نبوده و ممکن است خدایی آریایی هم نباشد، اما یونانیان او را با چندین افسانه و خیال درآمیخته و کم کم به صورت یکی از اصیل‌ترین ‌خدایان المپ (Olympe) درآمده است. بنابر عقیده‌ای دیگر، آپولو خدایی شرقی، مانند خدای عربی هُبل بوده یا اینکه در اصل وی یک ایزد هیتی (Hittite) به شمار می‌رفته است. همچنین وی معبود جزیره‌ی دلوس (Delos)، یعنی محل تولدش بود. آپولو در اصل خدای نور و روشنایی بوده و بدین دلیل وی را در روم با نام فوئبوس (phoebus)، به معنای درخشان می‌خواندند. به وی خدای زرین موی نیز لقب داده‌اند، زیرا مانند مردم شمال اروپا، گیسوانی کمرنگ و طلایی داشته است. دیگر اینکه وی را خدای محصولات، میوه‌ها، کشتزارها، نباتات و طبیعت می‌دانستند چرا که همه‌ی آنها به خورشید و نور آن وابسته می‌باشند. آپولو را خدای کمان دار، جنگ و مجازات نیز نامیده و همین جنبه‌ی او با خورشید هم ارتباط داشت، زیرا کمان داری او مظهر کمان داری خورشید بود، بدان معنا که خورشید نیز تیرهای اشعه‌ی خود را به سمت زمین پرتاب می‌کرد. هر کس هدف تیر او قرار می‌گرفت، نه تنها بر اثر تیر او، از پیکرش خون جاری می‌گشت، بلکه به مرضی مرگبار نیز مبتلا می‌شد. آپولو، خدای غیب گویی و پیش بینی نیز بوده و معابد او در همه جای یونان، دارای غیب گویانی معروف به نام سیبیل (Sibyl) بوده و مردم برای تفأل و اطلاع از آینده و کسب تکلیف به آنها رجوع می‌کردند. معروف‌ترین ‌این معابد، معبد دلف (Delph) بود که در همه‌ی دنیای قدیم شهرتی بسزا داشت.
یکی از غیب گویی‌های معروف معبد دلف، غیب گویی شوم و کاهنی بود که در مورد شکست کروئسوس (Croesus) در برابر کوروش کبیر پیش گویی کرد. آپولو، خدای شبانان نیز بوده و مأموریت حفظ و حراست گله‌ها و گوسفندان را بر عهده داشت. به این علت در افسانه‌ها، غالباً نام او با نام شبانان و ماجراهای تلخ و شیرین آنان درآمیخته و روستائیان وی را مقدس می‌دانستند. اما مهم‌تر اینکه آپولو خدای موسیقی بود و قسمت اعظم شهرت خدایی وی مربوط به همین جنبه می‌باشد. وی رب النّوع ساز و آواز بوده و موزها (Muses) در خدمتش بودند. قدرت او از این لحاظ چنان بود که در برابر ساز و آوازش، پرندگان خاموش شده و آب جویبارها از حرکت می‌ایستادند. گاهی خدایان المپ چنان مجذوب می‌شدند که حتی زئوس نیز، زمین و توجه به آن را فراموش می‌کرد. در این موقع هر چه بر روی زمین در حرکت بود، از رفتن باز می‌ماند تا هنگامی که آپولو دست از نوازندگی بردارد و آنگاه خدایان دوباره به یاد وظایف و مسئولیت‌های خویش می‌افتادند. آپولو با این نیروی موسیقی می‌توانست همه را مطیع اراده‌ی خویش ساخته و دل همه‌ی زنان زیبا را به دام خود اسیر سازد. او با بربط خویش، برای جوانان نغمه سرایی کرده و به عنوان رئیس جلسه در جشن موزها، در مون پارناس (Mon Parnasse) حاضر می‌شد، آنگاه هاتف معبد، اراده و الهام آپولو را به صورت شعر ابلاغ می‌کرد. شعرا و پیشگویان را نیز او الهام داده و در کار الهام، دیونیزوس (Dionysus) هم با او همکاری می‌کرد، اما مزیّت الهام آپولن، نظم و ترتیب آن بود. و بالاخره آپولو خدای ساختمان و آبادانی نیز بود و این صفت اخیر وی موجب شد تا یونانیان هنگامی که به سرزمین‌های دور دست رفته و در آنجا مستعمراتی کوچک بنیاد کردند، بیدرنگ معبدی به افتخار آپولو هم بنا نهادند. رومی‌ها او را با نام فوئبوس خوانده و با اینکه وی شخصیت‌های مختلفی داشت، هیچگاه او را جز به یک صورت واحد مجسّم نکردند. صاحب این چهره، جوانی بود فوق العاده زیبا با اندامی نیرومند و متناسب، سینه‌ی عریض، صورتی بی‌مو، پیشانی وسیع و گسیوانی انبوه و بلند. بیشتر مواقع اندام وی را برهنه نمایش می‌دادند، مگر در مواردی که منظور از تجسّم او به عنوان خدای موسیقی بودکه در آن حالت وی جامه‌ای بلند و پرچین در بر داشت. آپولو خدای صاحب وحی و الهام نیز شمرده می‌شد. گاهی او را با خدای خورشید یا هلیوس (Helius) یکی می‌دانند که بر ارّابه‌ای زرین سوار و از دروازه‌های شرقی آسمان به کشورهای ظلمات شب در مغرب رهسپار می‌شود. بعضی از حیوانات مانند گرگ نیز در راه آپولو قربانی می‌شدند که نقش گرگ و آپولو بر روی سکه‌های قدیمی دیده می‌شود. در بین حیوانات، آهو مورد علاقه‌ی وی بود، اما حیوانات دیگری مانند قو، خفاش، کلاغ، خروس، لاشخور، شاهین، زنجره (1)، گرگ، مار و خوک دریایی نیز به او وابسته بودند. کمان، ترکش، چنگ و چوبدست چوبانی نیز از وسایلی بود که همیشه همراه آپولو دیده می‌شد. گیاهان مورد علاقه‌ی وی عَشَقه (2)، نخل، زیتون و بوته‌ی گز بوده و خرزهره نیز درخت مقدس آپولو به شمار می‌رفت، زیرا دافنه (Daphne)، دختر زیبای خدای رودخانه‌ی مورد علاقه‌ی وی، طی ماجرایی به صورت درخت خرزهره در آمده بود. آپولو، زاده‌ی عشق مشروع زئوس با لتو (Leto) بود.
لتو پیش از هرا (Hera)، زن قانونی رئوس بوده و بدین جهت آپولو، خدایی اصیل به شمار می‌رفت. اما هرا، خواهر و همسر زئوس نسبت به لتو حسادتی فراوان نشان داده و این حسادت، لتو را دچار گرفتاری‌ها و دردسرهای بسیاری کرد. هنگامی که لتو زمان زایمان خود را نزدیک دید، در جست و جوی جایی آرام در روی زمین برآمد تا در آنجا فرزند خود را به دنیا آورد. اما در همه جا هرا با خشم و حسادت به دنبال او بود. ناچار در همه‌ی سرزمین‌های آتیک (Attica)، آبائه (Abae)، تراکیا (Thrace) و جزایر دریای اژه، هیچ زمینی جرأت پناه دادن به او را نداشت، زیرا همه از خشم و انتقام هرا می‌ترسیدند. با این وصف، بالاخره وی توانست گوشه‌ی امنی را برای خود پیدا کند. در شرح عشق بازی‌های زئوس گفته‌اند که آستریا (Asteria)، خواهر لتو برای آنکه خود را تسلیم زئوس نکرده باشد، به صورت صدفی درآمده و خویشتن را به دریا افکند و آنجا تبدیل به جزیره‌ای موّاج به نام اورتیگی (Ortygi) (3) شد که آن جزیره را آپولو بعدها دلوس نامید. لتو به خواهرش وعده داد که پسرش در این جزیره‌ی سنگلاخ و بی‌حاصل معبدی عالی خواهد ساخت وآنجا را حاصلخیز خواهد کرد. در نتیجه خواهر وی رضایت داد تا او در این جزیره وضع حمل کند. هرا که قسم خورده بود که وضع حمل رقیبش فقط در جایی صورت خواهد گرفت که حتی یک شعاع خورشید بر آن نتابد، بنابراین پوزئیدون (Poseidon) جزیره را با چهار ستون محکم به ته دریا متصل کرده و به امواج دریا فرمان داد که به صورت سایبانی بلند، بالای جزیره قرار گرفته و آن را زیر سایه‌ی خود بپوشانند تا اینکه حرکت جزیره، لتو را هنگام زایمان ناراحت نکند. هرا که نتوانسته بود از پناه دادن لتو جلوگیری کند، سعی کرد لااقل وضع حمل او را به تأخیر اندازد. بنابراین هنگامی که همه‌ی خدایان از جمله آتنا (Athena) که برای حضور در مجلس تولد آپولو به دلوس رفتند، وی ایلی تیا (Ilithya) را نزد خود نگه داشت. در نتیجه لتو، نُه شبانه روز دچار رنجی جانکاه و کشنده شد. سرانجام خدایان، قاصدشان ایریس (Iris) را با گردن بندی از طلا و کهربا به عنوان هدیه به المپ نزد هرا فرستادند تا وی رضایت به راهی شدن ایلیتی با ایریس شود. با آمدن ایلی تیا، آپولو به دنیا آمده و همراه وی نیز خواهر دوقلوی او آرتمیس (Artemis) متولد شد که بعدها جزو خدایان اصلی المپ شهرت یافت. آرتمیس همان دیانا (Diana) ربةالنّوع شکار بود که از معروف‌ترین و بزرگ‌ترین ‌رب‌النّوع‌های روم به شمار می‌رود. در لحظه‌ی تولد آپولو، غازهای مقدس بر فراز جزیره‌ی دلوس به پرواز درآمده، به این علت که تولد وی در هفتمین روز از ماه صورت گرفته بود پس آنها دور تا دور جزیره را هفت بار گردش کردند. به محض تولد آپولو، زئوس هدایایی شامل یک کلاه مخصوص روحانیت از جنس طلا، یک چنگ و یک ارابه‌ی زرین که توسط چندین قو کشیده می‌شد را برایش فرستاده و به وی دستور داد تا به دلف برود. اما قوها آپولو را به کشور خویش که در کناره‌های اقیانوس و بالاتر از وطنِ باد شمال، قرار داشت، بردند.
او به مدت یک سال در آنجا بوده، سپس به یونان بازگشت و اواسط تابستان، در میان جشن و شادی مردم به دلف رسید. در دلف هر سال به افتخار ورود آپولو، صدها قربانی انجام شده و حتی طبیعت نیز شادی خود را نشان می‌داد. آپولو بر خلاف سایر کودکان دیگر، از شیر مادر تغذیه نکرد، زیرا معشوقه‌ی زئوس که تمیس (Themis) نام داشت، وی را با نکتار (اکسیر خدایان) سیراب کرده و باعث شد تا برای همیشه آپولو از خوردن شیر بی‌نیاز گردد. هرا که تصمیم گرفته بود رقیب خود را به هر قیمت از سر راه بردارد، پیتون (Python) را سراغ لتو فرستاد. اما خدای دریا به کمک لتو آمده و وی را در امواج خویش پنهان کرد. بدین ترتیب اژدها وی را نیافته و به ناچار به دامنه‌ی پر جنگل پارناس (Parnasse) بازگشت. آپولو چهار روز بعد از تولد خویش، در جست و جوی مکانی برآمد که معبد خویش را در آنجا بنا نهد. پس با تیر و کمانی که هفائستوس (Hephaestus)، خدای صنعت برای وی ساخته بود، از المپ پائین آمده و از چندین خشکی و جزیره گذشت تا به کریسایا (Crisaea) رسید. اما یک پری جنگلی که در این سرزمین حکومت داشت، او را فریب داده و به گردنه‌ی وحشی و پر جنگل پارناس راهنمایی کرد که جایگاه پیتون بود. هنگامی که پیتون، آپولو را دید، شعله‌ای از دهان برآورده و به سوی او حمله کرد، اما آپولو با تیر خدای صنعت، او را آماج خود قرار داد. اژدها زخمی و خونین بر زمین افتاد و آن قدر نعره کشید تا مرد. بدین ترتیب آپولو در سن شیرخوارگی توانست با پیتون دست و پنجه نرم کند. بعدها در همین نقطه معبد بزرگ و معروف دلف ساخته شد. آپولو برای این پیروزی، مراسم مخصوص تشییع جنازه‌ای ترتیب داد که به بازی‌های پیتیک (Pythian) معروف شده و در دلف برگزار می‌شد. وی سه پایه‌ای (4) را وقف رواق معبد دلف کرده و پیتئوس (Pittheus) در حالی که بر روی آن می‌نشست، به پیشگویی پرداخته و مردم دلف به افتخار این پیروزی و تصرف رواق تمیس، سرودها و آوازهایی می‌خواندند. یکی از آن سرودها، سرود Pean می‌باشد که نخستین بار به افتخار آپولو خوانده شد. آپولو پس از کشتن پیتون برای تطهیر خود، به دره‌ی تمپ (Tempe) در تسالی (Thessaly) رفت. خاطره‌ی این واقعه و پیروزی شگفت انگیز آن همیشه در دلف باقی ماند و به همین جهت، هر نُه سال یک بار، جشن باشکوهی به یاد تطهیر آپولو و نابودی پیتون در دلف برپا می‌شد. در این مراسم نوجوانی که از میان خاندان‌های درجه‌ی اول یونان انتخاب شده و نقش آپولو را داشت، همراه عده‌ای دیگر از نوجوانان، کلبه‌ای را به نشان کنام اولیه‌ی اژدها، آتش می‌زد. آپولو پس از کشتن اژدها، مَغاره‌ی (غار کوچک) او را جایگاه اصلی معبد خود قرار داد. وی پس از این کار پرسشی برایش پیش آمد که برای اداره‌ی این معبد از کجا روحانی و کاهن پیدا کند؟ در این موقع بود که از دور، چشمش در دریا به یک کشتی مسافری افتاد که از جزیره‌ی کرت (Crete) می‌آمد. فوری به صورت نهنگی درآمده و خود را به کشتی زد، به طوری که ناخدا و ملّاحان، وحشت زده دست از پارو زدن برداشته و کشتی خود به خود، راه خویش را عوض کرده، شبه جزیره‌ی پلوپونز (Peloponnesus) را دور زده و در خلیج کورینت (Corinth) به صخره‌ای خورده و درهم شکست. سپس آپولو به صورت واقعی خود در آمده و به آنها گفت: «از این پس هیچ یک از شما به زاد و بوم خویش باز نخواهید گشت، زنان محبوبتان را نخواهید دید و به خانه‌هایتان مراجعت نخواهید کرد،در عوض نگهبان معبد من خواهید شد، به اسرار خدایان راه خواهید یافت و هر چه که مردمان برای من هدیه آورند مال شما خواهد بود. چون اولین بار مرا در قیافه‌ی نهنگی (همان دلفین یونانی) دیدید، این معبد را دلف خواهیم نامید». بنابراین آپولو ترتیب ساخت این معبد را که از معروف‌ترین ‌معابد یونان و بزرگ‌ترین ‌مرکز غیب گویی دنیای کهن بود، داد. (5) سپس خود به سرزمین شمالی مرموزی رفت که همیشه آفتاب بر آن می‌تابید و مردمش از درد و رنج بر حذر بودند. آپولو کمان‌دار و تیرانداز خدایان بود، تیرهای او چه از دور و چه از نزدیک همیشه به هدف خورده و هیچ وقت خطا نمی‌رفت. بدین جهت حوادث بسیاری برای او رخ داد که در آنها، وی گاه با خدایان و نیمه خدایان و گاه با آدمیان طرف می‌شد. بزرگترین واقعه‌ی تیراندازی و پیروزی وی، مربوط به زد و خورد با دو غول نیرومند بود که فرزندان خدای دریا بودند. آن دو که یک بار در جشن عروسی هرا شرکت کرده بودند، کوشیدند تا خود را به کوه المپ رسانده و به مقر خدایان درآیند. پس دست به اقدام متهوّرانه‌ای زدند که قبلاً تیتان‌ها (Titans) آن را انجام داده بودند. آن شب، آپولو پاسدار المپ بود و تیرهایی که در چلّه‌ی کمان می‌نهاد، درست به هدف می‌خورد. اگر هوشیاری و زبردستی وی نبود، غولان توانسته بودند به قلمرو رب النّوع‌ها نفوذ یابند. یک بار دیگر نیز آپولو با تیتیوس (Tityus) درافتاده و او را با تیر جانکاه خویش از پای درآورد. کمان‌دار خدایان در مورد حریفان و دشمنان زمینی خود نیز به همین اندازه سخت گیر بود. بدین گونه که در فوسید (Phocide) مردی به نام فورباس (Phorbas) زندگی می‌کرد که نیروی بدنی خارق العاده‌ای داشت و هیچ کس از عهده‌ی زور بازوی وی برنمی‌آمد. فورباس بر سر راهی که به معبد دلف می‌رسید، مسکن داشته و زوّار این معبد را مجبور می‌ساخت تا با او کُشتی بگیرند و بعد از آنکه مغلوب می‌شدند ایشان را با انواع شکنجه به قتل می‌رسانید. یک روز آپولو به هیئت رهگذری ورزشکار درآمده و رو به معبد دلف به راه افتاد. فورباس راه را بر وی بسته، آپولو را دعوت به کشتی کرد. آپولو نیز زورآزمایی با او را پذیرفت و در زد و خوردی که بین آنها درگرفت، وی فورباس را با یک ضربه‌ی مشت از پای درآورد. یک بار دیگر نیز آپولو با هراکلس (Heracles) که هرگز شکست نخورده بود، پنجه درافکند. علت این کشمکش آن بود که هراکلس برای تفأل به معبد دلف رفت و جوابی را که می‌خواست، از پیتئوس نشنید، پس خشمگین شده و سه پایه‌ی مقدس معبد را برداشت و درهم کوبید. این عمل او، آپولو را که خدای معبد دلف بود بر سر غیرت آورد. پس خود را با شتاب به معبد رسانیده و سر و صدا به راه انداخت تا اینکه کار او با هراکلس به زد و خورد کشید، اما هر دو حریفانی قوی پنجه و هم زور بودند. سرانجام زئوس مجبور شد برای پایان دادن به کُشتی آنها شخصاً در این اختلاف دخالت و میانجی‌گری کند.
بنا به روایتی، پیام رسان خدایان و برادر ناتنی آپولو که هرمس (Hermes) نام داشت، در کودکی گاوهای آپولو را دزدید و هنگامی که آپولو برای بازپس گرفتن گلّه‌ی خود به غار هرمس در کوهستان سیلنه (cyllene) رفت، هرمس که کودکی قنداقی بود، در آن موقع موفق به اختراع چنگ شده بود. بدین ترتیب آپولو را چنان شیفته‌ی ابتکار خود کردکه آپولو حاضر شد گاوهای خود را به او داده و در عوض، چنگ وی را در اختیار خود درآورد. پس از آن هرمس نی را اختراع کرده و آپولو در ازای واگذاری چوبدستی طلای خویش و آموزش فنّ پیشگویی به هرمس، نی را هم از او گرفت. به روایتی نی اولین بار توسط آتنا اختراع شد و هنگامی که آتنا آن را به دور افکند، یکی از نیمه خدایان به نام مارسیاس (Marsyas) آن را برداشته و شروع به نواختن کرد. آپولو چنان در مورد حفظ احترام معبد خود و دفاع از طرفداران و پرستندگان خویش سختگیر بود که در این مورد حاضر به هیچ گونه سازشی نبود. در جنگ معروف تروا، به این علت که آگاممنون (Agamemnon) سردار یونانی به کریزیس (Chryseis)، کاهن معبد آپولو توهین کرده بود، وی نُه شبانه روز صاعقه‌ی خشم خود را بر سر سپاهیان یونانی نازل کرده و آن قدر از جنگجویان یونانی کشت که هادس (Hades) از پذیرایی و صورت برداری عاجز شده و شکایت نزد زئوس برد. در جمع خدایان المپ، آپولو احترام و محبوبیتی خاص داشت، به طوری که هرگاه وارد محفلی می‌شد، همه‌ی خدایان به احترام وی از جای برمی‌خاستند. مادرش ترکش و کمان او را می‌گرفت و به ستونی که مخصوص زئوس بود، به میخی زرین می‌آویخت. زئوس پسرش را با علاقه کنار خود می‌نشاند و در جامی از طلا به او نکتار خدایان می‌داد. همان طور که در مطالب بالا ذکر شد یک بار هرمس جرأت کرد سر به سر وی گذاشته و گاوهای وی را بدزدد. با وجود علاقه‌ی خاصی که زئوس به آپولو داشت، دو بار آپولو مورد خشم زئوس قرار گرفت. بار اول، شرکت وی در توطئه‌ای بود که هرا با همدستی آتنا و پوزوئیدن علیه همسرش زئوس ترتیب داد تا زئوس را به زنجیری آهنین بسته و وی را از آسمان بیاویزد، اما تتیس (Thetys) با هوشمندی خود، این توطئه را به موقع کشف کرده و زئوس را آگاه نمود. زئوس نیز از فرط خشم، آپولو را مأمور کرد که به مدت یک سال با پوزئیدون به شهر تروا رفته و در خدمت پادشاه آنجا درآید. در این مدت پوزئیدون به سمتِ یک کارگر در ساختن استحکامات حصار تروا کار کرده و آپولو نیز گاوهای پادشاه را در دامنه‌ی کوه ایدا (Ida) می‌چرانید. وقتی که این دو دستمزد خود را مطالبه کردند، پادشاه از دادن آن خودداری نموده و تهدید کرد که اگر یک بار دیگر درخواست دستمزد داشته باشند، گوشش را خواهد برید.
آپولو برای انتقام، شهر را دچار طاعون کرده و پوزئیدون نیز حیوان مهیبی را از دریا بیرون آورده و به مزارع فرستاد که آدم‌ها را بخورد. دومین بار که آپولو مورد خشم زئوس قرار گرفت، هنگامی بود که زئوس به آسکلپیوس (Asclepius) غضب کرده و او را با صاعقه‌ی خود سوزاند. آپولو نیز برای گرفتن انتقام از پدرش، یکی از سیکلوپ‌ها (Cyclopes) را کشت، که این بار زئوس او را برای تنبیه محکوم کرد که گوسفندان پادشاه فرس (Pheres) را که در تسالی (Thessaly) قرار داشتند، بچراند. آپولو این بار نسبت به ارباب خود که با او به مهربانی رفتار می‌کرد، صمیمیتی بسیار به خرج داده و یک بار نیز وی را از مرگ نجات بخشید. در نتیجه‌ی مراقبت‌های آپولو از گاوها و گوسفندان، هر حیوانی در زمان وضع حمل دو بچه می‌زایید و به این ترتیب، نعمت به مردم تسالی رو کرد. آپولو در زمان گوسفند چرانی، به نی زدن مشغول شده و جاذبه‌های نوای نی او به قدری بود که از فواصل دور، همه‌ی غزال‌ها، میش‌ها و حتی حیوانات وحشی جنگل به سوی او آمده و پیرامونش حلقه می‌زدند. آپولو حاضر نبود هیچ کس را از لحاظ قدرت موسیقی هم پایه‌ی او به شمار آورند و کسی هم جرأت چنین ادعایی را نمی‌کرد. اما در بالای کوه تمولوس (Tmolus)، نی زنی به نام مارسیاس (Marsyas)، خود را حریف میدان او اعلام کرد. برای تشخیص اینکه کدام یک از این دو، بهتر نی می‌نوازند، انجمنی مرکب از میداس (Midas) پادشاه فریگیا (Phrygia)، موزها (فرشتگان هنر) و عده‌ای از استادان فنّ، تشکیل شد. حاضرین موسیقی هر دو را شنیده، به آپولو رأی دادند و در آنجا تنها میداس بود که رأی خود را برای مارسیاس اعلام کرد. در نتیجه آپولو برای تنبیه میداس گوش او را با گوش الاغی عوض کرده و مارسیاس را نیز به درختی بسته و زنده زنده پوست وی را کند. سپس پوستش را بر سر دروازه‌ای در فریکیا آویخت. خدایی مانند آپولو که جوان، زیبا، نیرومند، جذاب و هنرمند بود، به طبع محبوب زنان نیز قرار می‌گرفت. در عمل نیز همین گونه بوده و وی ماجراهای عاشقانه‌ی فراوانی داشت. اما در چندین مورد، زنانی که مورد علاقه‌ی او قرار داشتند، در مقابل وی پایداری و سرکشی کرده و در بیشتر موارد، ماجرای آنها به صورت غم انگیزی به پایان یافت. پری دریایی به نام ملیا (Melia)، پری دیگری به نام کوریسیا (Corycia) و نیمه الهه‌ای به نام آکاکالیس (Acacallis)، از معشوقگانی بودند که خود را به آسانی در اختیار آپولو قرار دادند، اما دافنه، پری زیبای رودخانه‌ی پنه (Pene) که بسیار زیبا و عاقل بود به هیچ قیمتی رام او نشد. آپولو همه‌ی ترفندهای خود را به کار برد، اما هیچ کدام از آنها مؤثر واقع نشد. عاقبت حوصله‌اش سر رفته و خواست به زور متوسل شود که دافنه متوجه شده و گریخت. آپولو به دنبال او رفت تا اینکه به وی رسید، ا ما درست لحظه‌ای که قصد داشت او را در آغوش بگیرد، دافنه، گایا (Gaia)، الهه‌ی زمین را که از قدیمی‌ترین ‌خدایان اساطیر یونان و محترم‌ترین ‌همه‌ی آنهاست، به یاری خود طلبید. ناگهان زمین دهان باز کرده، او را به کام خود فرو برد و به جای او بوته‌ی خرزهره یا عشقه‌ای از زمین سبز شد که آپولو همیشه او را به یاد دافنه عزیز می‌داشت.
در روایت دیگری آمده که: «دافنه، دختر پنئوس (Peneus) بود که برای رهایی از شر آپولو از پدرش درخواست کرد او را نجات دهد. پنئوس نیز دختر خویش را به بوته‌ی خرزهره‌ای تبدیل کرد». سیرنه (Cyrene)، دختر پادشاه هیپسئوس (1) (Hypseus)، یک پری شکارچی بود که یک روز آپولو وی را در دامنه‌ی پُر درخت کوه پلیون (Plion) در حال جنگیدن با یک شیر دید. آپولو بی‌‌اختیار مجذوب زیبایی و دلیری او شده، وی را بر گردونه‌ی زرین خویش نشاند و با خود به لیبی (آفریقا) برد و از وی صاحب فرزندی به نام آریستائوس (Aristaeus) شد. آپولو از تالیا (2) (Thalia)، که دختری زیبا از موزها بود نیز صاحب پسرانی شد که به کوریبانت‌ها (Corybantres) معروف بوده و معمولاً آنها را از ملتزمین دیونیزوس می‌دانستند. از روابط آپولو با اورانیا (Urania) نیز دو موسیقی‌دان به نام‌های لینوس (1) (Linus) و اورفئوس (Orpheus) به وجود آمدند. سپس آپولو عاشق مارپسا (1) (Marpessa) دختر پادشاه اتولی (Etolie) شد. اما مارپسا با کمک ایداس (Idas) و توسط ارّابه‌ی بالداری که پوزئیدون به وی هدیه داده بود، ربوده شده و به وطنش مسنه (Messene) بازگشت. آپولو برای تصرف مارپسا با ایداس وارد جنگ شد، اما زئوس آن دو را از هم جدا کرده و به مارپسا اجازه داد تا هر کدام را می‌خواهد، انتخاب کند. مارپسا نیز از ترس تنها ماندن در سن پیری و کهولت، ایداس را انتخاب کرد. نه فقط چند الهه و پری از تسلیم خود به آپولو خودداری کرده، بلکه از جمع آدمی زادگان نیز (چندین زن) در مقابل وی سرکشی کرده و تسلیم نشدند. یکی از آنها دختری جوان به نام کاستالیا (Castalia) بود که در معبد دلف خدمت می‌کرد. هنگامی که کاستالی متوجه نگاه‌های پر هوس آپولو گردید، خود را به چشمه‌ای پرتاب کرد که از آن پس، چشمه نام او را به خود گرفت. یک بار دیگر نیز آپولو و هرمس، همزمان عاشق دو دختر به نام‌های آکاکالیس (آریا) و خیونه (2) (Chione) شدند. خیونه یک پسر از آپولو و یک پسر از هرمس به دنیا آورد. وی مغرورانه آرتمیس، رب‌النوع شکار و دختر خدای خدایان که حاضر به شوهر کردن و بچه‌دار شدن نبود را مورد تمسخر قرار داد. آرتمیس نیز به خشم آمده و با تیری قلب وی را شکافت. از معاشقه‌ی آپولو با آکاکالیس که زنی آسیایی بود، دو پسر به دنیا آمد. آکاکالیس از ترس پدرش، آنها را به جنگل دور دستی برد، آما آپولو از بچه‌ها مراقبت کرده و آنها را به دست گرگ‌ها سپرد که بزرگشان کنند. بعدها یکی از آنها که میلتوس (Miletus) نام داشت به آسیای صغیر رفته و شهر میلتوس (Miletus) را بنا نهاد. یکی دیگر از ماجراهای عشقی آپولو مربوط به کورونیس (2) (Coronis) می‌باشد که خیلی معروف و غم انگیز است. کورونیس دختر پادشاه لاپیت‌ها (Lapiths) بود که آپولو وی را دیده، دل به او سپرده و کورونیس نیز خود را تسلیم او نمود. هنگامی که کورونیس نفهمید از آپولو باردار شده، به ازدواج ایسکیس (Ischys)، مردی از اهالی آرکادیا (Arcadia) در آمد. اما کلاغی که مأمور مراقبت از کورونیس شده بود تا احوال وی را به آپولو اطلاع دهد، خبر چینی کرده و جریان ازدواج کورونیس و ایسکیس را به خداوند المپ اطلاع داد. پس آپولو از شدت خشم، پرهای کلاغ را به رنگ سیاه درآورده، کورونیس و ایسکیس را به دست مرگ سپرد و سپس جسد آن دو را به خواهرش آرتمیس داد. آرتمیس نیز آتشی برافروخت و هر دو جسد را در آن نهاد تا بسوزاند. اما پیش از آنکه جسد کورونیس بسوزد، آپولو فرزند خود را از شکم وی بیرون کشید. این فرزند همان است که بعدها آسکلپیوس یا اسکولاپ نام گرفته و رب النّوع طبابت شد. اندکی بعد، پدر کورونیس که دختر و دامادش را از دست داده بود، فهمید که تمام این ماجراها تقصیر آپولو بوده، بنابراین سپاهی فراوان برداشته و رو به معبد دلف حرکت کرده و پس از رسیدن به آنجا معبد را به آتش کشید. آپولو نیز با این کار وی را محکوم کرد تا با شکنجه‌ای طاقت فرسا بمیرد. آپولو از دختری زیبا به سنام تیریئه (Thyrie) نیز صاحب پسری به نام سیکنوس (1) (Cycnus) شد که زیبایی خارق العاده و باور نکردنی داشت. اما سیکنوس، هنگامی که به سن جوانی رسید، عاشق پسری به نام فیلیوس (Phylius) گردید که رفیق شکار او محسوب می‌شد. پس از مدتی فیلیوس او را ترک کرده و سیکنوس نیز از فرط نومیدی خود را به دریاچه‌ی کانوپ افکند و به دنبال او هم مادرش، تیریئه خود را در این دریاچه انداخت. در نهایت آپولو نیز هر دو را به صورت دو قوی سپید درآورد. داستان آپولو و کاساندرا (1) (Cassandra) نیز خیلی معروف بوده و در عالم ادب به کرّات بدان اشاره می‌شود.
کاساندرا (1)، دختر بسیار زیبای پریام (Priam)، پادشاه تروا بود که آپولو عاشق وی شده و دختر وعده کرد که در مقابل آموختن فن غیب گویی از آپولو، خود را تسلیم او خواهد نمود. پس آپولو این فن را به او آموخت، اما کاساندرا (1) از تسلیم خویش به وی امتناع نمود. آپولو حاضر شد توقع خود را فقط با یک بوسه مصالحه کند، بنابراین دختر قبول کرد. اما آپولو موقع بوسیدند او در دهانش دمید و با این دمیدن قدرت مجاب کردن دیگران را از او گرفت. از آن پس با اینکه کاساندرا (1) آینده را درست می‌دید و پیشگویی می‌کرد، اما هیچ کس حرف او را نمی‌پذیرفت. در همین ایام، هکابه (Hecabe)، همسر پریام و مادر کاساندرا (1)، عاشق آپولو شده و از روابط آنها، پسری به نام ترویلوس (Troilos) متولد شد. از رابطه‌ی آپولو با زنی دیگر به نام مانتو (1) (Manto) که کارش پیشگویی بوده و در کولوفون (Colophon) آسیا زندگی می‌کرد نیز پسری به نام موپسوس (2) (Mopsus) به دنیا آمد. اساطیر یونان، آپولو را عاشق فتیا (2) (Phthia)، دختری قهرمان می‌دانستند که از این وصلت سه فرزند متولد شدند که هر سه به دست آئتولوس (Aetolus)، پادشاه الیس (Elis) در پلوپونز کشته شدند. از وصلت آپولو با روئو (Rhoeo) نیز آنیوس (Anius) متولد شد که به سلطنت دلوس (Delos) رسید. برخی از مورخین، تنس (Tenes) را هم پسر آپولو دانسته که جزیره‌ی تنس به نام او معروف شد. آپولو، گذشته از رب‌النّوع‌ها، پریان و زنان روی زمین، چندین بار به پسران نیز عشق ورزید که یکی از آنها را که سیپاریسوس (Cyparissus) نام داشت، تبدیل به یک درخت سرو کرد. یک بار دیگر نیز عاشق پسری به نام هیاسینتوس (1) (Hyacinthus) که سپیده‌ی صبح و باد شمال نیز عاشق او بودند. یک روز که هیاسینتوس با آپولو به بازی پرتاب وزنه مشغول بود، سپیده‌ی صبح و باد شمال از روی حسادت، وزنه را به سمت شقیقه‌ی او برگردانده و وی را کشتند. در پی کشته شدن هیاسینتوس از خون وی گُلی رویید که نام او را بر آن گل نهادند. در لاکونی (Laconia) یونان هر ساله به یاد این واقعه، جشنی به نام سنبل برگزار می‌کردند و آن را به افتخار نوجوانی که پس از مرگ به دست آپولو، جزو نیمه خدایان درآمده بود، خاتمه می‌دادند. آپولو را برخی پدر فیثاغورث (Pythagoras) دانسته و عقیده داشتند که حکومت جزیره‌ی نیک بختان (Islands of the Blest) (6) در دست وی قرار دارد. بر اساس این عقیده، تعدادی از داستان‌های مربوط به آپولو روی دیوارهای یکی از معابد روم و بسیاری از صندوق‌های موجود قبور در رم نقش شده ا ست. آگوستوس (Augustus) یا اکتاو، نخستین امپراتور روم، آپولو را حامی خود دانسته و عقیده داشت که غلبه‌ی او بر آنتوانی (Antoiny) و کلئوپاترا (Cleopatra) در جنگ دریایی سال 31 پیش از میلاد، در اثر توجه مخصوص آپولو صورت گرفت. در میان مردم نیز چنین شایع بود که آتیا بالبا کائسونیا (Atia Balba Caesonia)، مادر آگوستوس، پسر خود را شبی که در معبد آپولو خوابیده بود، از وی باردار شد. آگوستوس در پالاتین (Palatin)، معبدی مخصوص آپولو بنا کرده و در سال 17 پیش از میلاد جشن‌هایی معروف به Jeuxseculaires به افتخار آپولو بر پا می‌کرد که در آن یکی از تصانیف هوراس (Horace) خوانده می‌شد. در این سرود، آپولو و خواهرش آرتمیس به عنوان واسطه‌ای میان ملت روم و ژوپیتر (Jupiter) معرفی شده و به عقیده‌ی مردم، سعادت‌های آسمانی توسط آنها به مردم می‌رسید.
قراین و شواهدی در دست است که نشان می‌دهد در زمان دولت هخامنشی، ایرانیان با فتح آسیای صغیر و بخشی از یونان، با آداب و رسوم، عقاید و سنن یونانی‌ها آشنا شده و نسبت به آپولو - که پیشگوی حرم او در دلف همواره به سود شاه بزرگ ایران پیشگویی می‌کرد - عنایت داشتند. در سنگ نوشته‌ی معروف گاداتاس (Gadatas) که به زبان یونانی نوشته شده «داریوش شاه ایران، شهربان (ساتراپ) خود را به خاطر آنکه حرمت معبد آپولو را نیکو نگه نداشته بود، سخت مورد نکوهش قرار داده است». در سنگ نوشته‌ی آنتیوخوس اول (Antiochus I) نیز نام آپولو - مهر با خورشید و هرمس یکسان شمرده شده است. پیکره‌ی آپولو آگیوس (Apollo Agyieus) نخست چیزی جز یک ستون سنگی نبود. در ورزشگاه و آموزشگاه ژیمناسیوم (Gymnasium) در مگارا (Megara)، سنگ کوچک هرمی شکلی به نام آپولو کارینوس (Apollo Karinos) قرار داشت. در مالئا (Malea) نیز آپولو لیتسیوس (Apollo Lithesius) را در جوار سنگی برافراشته و در تفسیر لقب این خدا گفته‌اند که از لیتوس (Lithos) به معنای سنگ مشتق شده است. آنچه مشخص است اینکه، هیچ خدای یونانی دارای این همه پیکره‌ی سنگی نیست، اما او از سنگ برنخاسته است. به این علت که آپولو مکان‌های قدیمِ عبادت و نیایش را تصرف می‌کرد، علامات ممتاز و شاخص آنها، یعنی سنگ و مذبح‌هایی را که نخست وقف الهه‌ی بزرگ بودند را نیز به تصاحب خویش در می‌آورد.

پی‌نوشت‌ها:

1. جانوری کوچک، شبیه ملخ، با بال‌های نازک و شفاف که روی درختان زندگی کرده و آوازی بلند و طولانی می‌خواند.
2. گیاهی است بالا رونده با برگ‌های درشت و ساقه‌هایی نازک.
3. به معنای بلدرچین.
4. سه پایه یکی از علائم مخصوص آپولو می‌باشد.
5. به علت پیشگویی‌های قوی کاهنان این معبد، حتی از کشورهای دور و نزدیک، مثل مصر، لیدی، سیسیل و فنیقیه برای تفأل به آنجا روی می‌آوردند.
6. بهشت پیروان اورفئوس (Orpheus) که خود اورفئوس نیز یکی از موزیسین‌های آن می‌باشد.

منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.