نویسنده: یاسر پوراسماعیل
2 .5. ابزارانگاری
برخی از مادیانگاران برای اینکه به حذف حالات التفاتی ملتزم نشوند، میان سطوح مختلف توصیف فرق میگذارند. آنها حالات التفاتی را مربوط به مرتبهی بالاتری از توصیف میدانند و حالات فیزیکی را مربوط به مرتبهای پایینتر. میتوان گفت، ابزارانگاران از این جهت که واژگان ذهنی را واژگانی تهی و بیمعنا میدانند و در عین حال، معتقدند که استفاده از این واژگان برای پیشبینی و تبیین رفتار دیگران سودمند است، به «رفتارگرایی» نزدیکاند، پس برخلاف حذفگرایان افراطی، معتقد نیستند که واژگان ذهنی باید به تدریج از زبان ما به کلی کنار بروند و واژگان علوم عصبی یا روانشناسی علمی جای آنها را بگیرند. البته تفاوت ابزارانگاری و رفتارگرایی این است که رفتارگرایی، واژگان ذهنی را از لحاظ مفهومی به واژگان رفتاری یا استعدادهای رفتاری تحویل میبرد، در حالی که ابزارانگاران یا حالات التفاتی را اصلاً تحویلپذیر نمیدانند یا آن را به لحاظ وجودشناختی به حالات فیزیکی مغز تحویل میبرند. دنیل دنت را میتوان براساس بعضی از نوشتههایش یک ابزارانگار دانست، هر چند در برخی دیگر از مقالات خود را واقعگرا یا نیمه واقعگرا (1) میداند. در این بخش، دیدگاه دنت را به تفصیل بیان میکنیم.2. 5. 1. راهبرد التفاتی
دنت معتقد است که برای پیشبینی رفتار اشیا یا اشخاص، میتوان از سه موضع استفاده کرد.الف) موضع فیزیکی: براساس ویژگیهای فیزیکی شیء و معرفتی که به قوانین فیزیک داریم، رفتار یک چیز را پیشبینی میکنیم. شیء یا شخصی که این موضع در موردش اتخاذ میشود، «دستگاه فیزیکی» نام میگیرد؛ برای مثال، بر اساس قانون جاذبه میتوانم پیشبینی کنم که اگر سیبی را که در دست من است رها کنم، به زمین خواهد افتاد. اگر فیزیک کامل (فیزیک آرمانیِ لاپلاس) تحقق پیدا کند و ما به همهی ویژگیهای فیزیکی و قوانین حاکم بر آنها معرفت پیدا کنیم، در مقام نظر پیشبینی همه چیز- از جمله رفتارهای انسان- از طریق موضع فیزیکی ممکن خواهد بود. احتمال خطا در موضع فیزیکی بسیار پایین است. «دستگاه فیزیکی» همهی اشیا و اشخاص را در جهان در بر میگیرد.
ب) موضع طراحی: جزئیات فیزیکی شیء را نادیده میگیریم و براساس کارکردهای شیء- یعنی آنچه برای انجامش طراحی شده است- رفتارش را پیشبینی میکنیم. شیء یا شخصی که این موضع دربارهاش اتخاذ میشود، «دستگاه طرحی» نامیده میشود. بهترین مثال برای دستگاههای طرحی مصنوعاتی مثل ساعت، رایانه و مانند آن هستند. اگر در محیط Word، کلید فاصله را بزنم، انتظار دارم که نشانگر صفحه یک حرف به جلو برود. البته درستی پیشبینی مبتنی بر طراحی، مشروط به عدم اختلال یا سوءکارکرد در دستگاه است. به همین دلیل، میزانی از احتمال خطا در مورد دستگاههای طرحی وجود دارد. حیطهی «دستگاه طرحی» علاوه بر مصنوعات، حیوانات و گیاهان و حتی اندامهای آنها را هم در بر میگیرد.
ج) موضع التفاتی: شیء یا شخص را یک عامل عقلانی (2) در نظر میگیریم، باورها و میلهایی را به آن اسناد میدهیم و نتیجه میگیریم که او برای تحقق با اهدافش (رسیدن به میلهایش) مطابق باورهایش عمل میکند. شیء یا شخصی که رفتارش از طریق موضع التفاتی پیشبینی پذیر است، «دستگاه التفاتی» نامیده میشود؛ برای مثال، من شما را یک عامل عقلانی میدانم و باور به اینکه غذا در یخچال موجود است و میل به غذا را به شما اسناد میدهم و بر همین اساس، پیشبینی میکنم که به سوی یخچال خواهید رفت. از آنجا که احتمال وجود میلها و اهداف فرعی یا باورهای عجیب و غریب در مورد عاملهای عقلانی وجود دارد، میزان خطا در پیشبینیهای مبتنی بر موضع التفاتی بالاست و به همین دلیل، در صورت امکان اتخاذ موضع طراحانه یا فیزیکی، از موضع التفاتی استفاده نمیشود (برای همین، در مورد ترموستات ساده که به آسانی میتوان رفتارش را با استناد به موضع طراحانه پیشبینی کرد، استفاده از موضع التفاتی لازم نیست و از همین رو، نمیتوان آن را «دستگاه التفاتی» یا «باورندهی» واقعی دانست). قلمرو «دستگاه التفاتی» هر چیزی است که رفتارش از طریق موضع التفاتی پیشبینی پذیر باشد (البته دنت قید میکند که اتخاذ موضع التفاتی باید قدرت پیشبینانهی جدیدی به ما بدهد وگرنه نمیتوان شیء را یک «دستگاه التفاتی» دانست؛ برای مثال، در مورد «میز» با اسناد باور به اینکه در کلاس درس است و میل دارد که در کلاس درس باقی بماند، میتوان پیشبینی کرد که در کلاس باقی خواهد ماند، اما این کار هیچ قدرت پیشبینانهای را که قبلاً نداشتیم به ما نمیدهد و به همین دلیل، نمیتوان میز را یک دستگاه التفاتی دانست.)
دنت ادعا میکند که باورنده بودن به معنای دستگاه التفاتی بودن است و دستگاه التفاتی بودن به معنای امکان اتخاذ موضع التفاتی دربارهی شیء مورد نظر است. این تعریف شامل امور بسیار زیادی میشود و به تعبیر خود دنت، «این دیدگاه بار سنگینی را به دوش میکشد».
2. 5. 1. 1. الگوهای واقعی
دنت در مورد باورها و سایر گرایشهای گزارهای به نوعی واقعگراست. به نظر دنت (3) پاسخ به پرسشهای وجودشناختی همیشه منحصر در دو احتمال «واقعگرایی» و «ضد واقعگرایی» نیست، بلکه پاسخ سومی هم ممکن است؛ برای مثال، در مورد این مسئله که «آیا عدد وجود دارد؟» تنها راههای ممکن واقعگرایی (پذیرش وجود عدد) و ضد واقعگرایی (انکار وجود عدد) نیست، بلکه میتوان اعداد را امور انتزاعیِ سودمندی دانست. دنت رهیافتی شبیه به این را در مورد حالات ذهنی پیشنهاد میکند و به تعبیری دربارهی آنها «نیمه واقعگرا» است.دنت حالات ذهنی را از لحاظ وجودشناختی نظیر «مراکز ثقل» میداند. هرچند واقعاً در جسم نقطهی مادیای به اسم مرکز ثقل وجود ندارد و مراکز ثقل از جمله امور انتزاعیاند، در عین حال، بیفایده هم نیستند؛ برای مثال، اگر بخواهیم رفتار یک لیوان را پیشبینی کنیم باید مرکز ثقلش را بیابیم. شاید باور هم همینگونه باشد؛ باوری که در مغز انسان (به صورت نماد یا شبه نماد) ذخیره شده است، وجود ندارد. با این حال اگر بخواهیم رفتارهای شخصی را پیشبینی کنیم، باید باورهایش را شناسایی کنیم. به تعبیر خود دنت، قیاس باور با مراکز ثقل هم از جانب واقعگرایان و هم ضد واقعگرایان به چالش کشیده شده است.
دنت معتقد است برای روشن کردن واقعیت یا عدم واقعیت امور انتزاعی دو مسیر وجود دارد: مسیر متافیزیکی و مسیر علمی. مسیر متافیزیکی به واقعیت یا وجود امور انتزاعی به طور کلی مربوط است و به کاربرد علمیشان کاری ندارد؛ برای مثال، میتوان اموری شبیه به مراکز ثقل را تصور کرد: مرکز جورابهای گمشدهی من؛ یعنی نقطهای که مرکز کوچکترین محیطی است که همهی جورابهای گمشدهی من را در بر میگیرد. مراکز ثقل با مراکز جورابهای گمشده از لحاظ متافیزیکی جایگاه یکسانی دارند؛ در این مورد واقعگرا نیستیم؛ یعنی از لحاظ متافیزیکی، واقعیتی به نام «مرکز ثقلی» یا «مرکز جورابهای گمشده» وجود ندارد، اما مسیر علمی به کاربرد علمی امور انتزاعی مربوط است؛ مراکز ثقل امور انتزاعی خوبی هستند، زیرا برای بررسیهای علمی ما سودمندند، اما مرکز جورابهای گمشدهی من به کار بررسیهای علمی نمیآید؛ بنابراین از لحاظ علمی، دربارهی برخی از امور انتزاعی مانند مراکز ثقل واقعگرا و دربارهی برخی دیگر ضد واقعگرا هستیم.
تا اینجا روشن شد که امور انتزاعیِ سودمند میتوانند از واقعیت برخوردار باشند، هرچند نه واقعیت متافیزیکی.
اکنون این پرسش مطرح است که آیا موضع التفاتی «حالات درونی» را توصیف میکند یا «امور عینی» را؟ به نظر میرسد که موضع التفاتی حالات درونی را توصیف نمیکند، زیرا گاهی موضع التفاتی از حالات درونی دقیقتر است؛ برای مثال، بر اساس موضع التفاتی میل به سرکهی هفت ساله را در مقابل میل به سرکهی شش ماهه به شخص اسناد میدهیم، اما اسناد دو نوع میل درونیِ متفاوت، یکی میل به سرکهی هفت ساله و یکی عدم میل به سرکهی شش ماهه، به شخص نامقبول است، زیرا شخص در اینجا دو میل ندارد، بلکه فقط میل به سرکهی هفت ساله دارد و معنای آن این است که شخص حالت ذهنی بیمیلی به سرکه شش ماهه را هم دارد، در حالی که طبق موضع التفاتی، چون نخوردن سرکهی شش ماهه در مقابل سرکهی هفت ساله با اسناد بیمیلی به اولی تبیینپذیر است، میتوان هر دو را به شخص نسبت داد.
بنابراین به نظر دنت، موضع التفاتی امور عینی را توصیف میکند. در اینجا ممکن است اشکالی مطرح شود: اگر مریخیهای دانشمندی که همهی ویژگیها و قوانین فیزیکی را میدانند، به زمین بیایند، میتوانند رفتار انسانها را به مراتب دقیقتر از آنچه ما براساس راهبرد التفاتی پیشبینی میکنیم، پیشبینی کنند. این مریخیها بدون هیچ استنادی به باور، میل و سایر گرایشهای گزارهای (یعنی بدون اتخاذ موضع التفاتی) رفتار انسانها را به دقت پیشبینی میکنند. این نشان میدهد که هیچ امر عینیای در موضع التفاتی وجود ندارد وگرنه مریخیهایی که همهی امور فیزیکیِ عینی را میدانند، به آن پی میبردند.
پاسخ این است که اگر مریخیها الگوی التفاتی را در انسانها نبینند، امری عینی را از قلم انداختهاند. فرض کنیم که آنها با یک انسان در پیشبینی رفتار مسابقه میدهند و تعجب میکنند که این انسان چگونه بدون استفاده از معلومات فیزیکی توانست به سرعت رفتارها را پیشبینی کند. از اینجا معلوم میشود که آنها از یک امر عینی غفلت کردهاند؛ یعنی الگویی در رفتار انسانها وجود دارد که آنها از آن بیخبرند.
الگو چیست؟ یک مجموعه الگو دارد اگر و تنها اگر روش کارآمدتر و کوتاهتری برای توصیف آن وجود داشته باشد؛ برای مثال، اگر بخواهید چینش اولیهی مهرههای شطرنج را توصیف کنید، طولانیترین راه این است که هر یک از مهرهها را تک تک بیان کنید، اما میتوانید به طور کوتاهتر بگویید: در ردیف دوم از هر دو طرف (سیاه و سفید)، هشت سرباز وجود دارد، در دو طرف انتهایی ردیفهای اول دو قلعه وجود دارد و مانند آن. این توصیف کوتاهتر نشان میدهد که الگویی در مجموعهی مهرههای شطرنج وجود دارد، اما اگر اعضای یک مجموعه به طور تصادفی چیده شده باشند، باید تک تک آنها را جداگانه توصیف کرد و هیچ توصیف کوتاهتری از چینش این مجموعه وجود ندارد و در نتیجه، این مجموعه الگو نخواهد داشت. (4)
یک صفحهی شطرنج را که مهرههایش در اثر بازی جابجا شدهاند و یک صفحهی شطرنج را که مهرههایش به طور تصادفی چیده شدهاند، در نظر بگیرید. شخص عادی در هیچ کدام از این دو صفحه نمیتواند الگویی را تشخیص دهد، اما شطرنج باز حرفهای میتواند در اولی، الگویی را تشخیص دهد، اما در دومی نمیتواند (زیرا الگویی وجود ندارد).
اکنون پیشبینی زیر را در نظر بگیرید: «اگر به طرف سعید سنگ پرتاب کنم، خم میشود.» اگر بخواهیم این پیشبینی را از طریق موضع فیزیکی صورت دهیم، بسیار طولانی و دشوار خواهد بود، زیرا باید فوتونهایی را که از سنگ به چشم میروند، انتقال دهندههای عصبی را از عصب بینایی به عصب حرکتی و مانند اینها دنبال کنیم، اما «روانشناسی عامیانه» راه «کوتاهتر» و «کارآمدتری» را برای این پیشبینی در اختیار میگذارد. براساس تعریفی که از «الگو» ارائه دادیم، معلوم میشود که الگویی در مجموعهی رفتارهای ما وجود دارد؛ این الگو را «الگوی التفاتی» مینامیم.
فودر معتقد است که این الگوی رفتاری یا التفاتیِ مبهم (که از منظر روانشناسی عامیانه تشخیصپذیر است،) باید با الگوی واضحی در مغز مطابق باشد. در این صورت، میتوان آن را یک الگوی واقعی دانست.
اما دنت معتقد است که فرض وجود یک نظم یا الگوی عاری از اختلال (در مغز) برای تبیین نظم یا الگوی مشوب به اختلال نامقبول است. این الگو در اثر قواعدی به وجود میآید که اصول «طراحی خوب» آنها را اقتضا میکنند؛ یعنی الگویی که اجرای آن را از یک طراح انتظار داریم، آن را در دستگاههای خود طراحی کننده کشف میکنیم؛ بنابراین واقعیت الگوها از نظمی ایدئال که آن را تحقق میدهد، ناشی میشود، هر چند میزانی از اختلال هم در آنها وجود دارد (همین اختلال است که موجب احتمال خطا در راهبرد التفاتی میشود).
$ 2. 5. 1. 2. چرا راهبرد التفاتی نتیجه میدهد؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، ممکن است یک راهبرد کاملاً کارآمد باشد، اما ندانیم چرا کار آمد است؛ برای مثال، اگر فرض میکردیم که راهبرد طالعبینانه نتیجه میدهد و با اتخاذ موضع طالعبینانه، میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم، به این راهبرد علاقهمند میشدیم و روشهای آن را با خواندن کتابهای طالعبینی و مشاهدهی طالعبینان در حال عمل و مانند آن فرا میگرفتیم، اما ممکن بود خود طالعبینان هم دلیل نتیجه دادن این راهبرد را ندانند؛ یعنی اینکه چه چیزی موفقیت آن را تضمین میکند.
در مورد راهبرد التفاتی هم وضع به همین صورت است. درست است که این راهبرد کاملاً نتیجه میدهد و تا حد زیادی میتوان به آن اعتماد کرد، اما دقیقاً نمیدانیم چرا نتیجه میدهد.
در مورد ترموستات ساده، پاسخ اجمالی و تفصیلی این پرسش را میدانیم: راهبرد التفاتی در مورد ترموستات نتیجه میدهد، زیرا طراحی خاصی دارد و به دلیل سادگی ترموستات، تفصیل این طراحی را هم میدانیم (به همین دلیل، اتخاذ موضع طراحانه در مورد ترموستات نیز ممکن است، هرچند موضع التفاتی زودتر، ما را به نتیجه میرساند و به معلومات کمتری احتیاج دارد).
در مورد انسان و سایر دستگاههای التفاتی پیچیدهتر، پاسخ اجمالی این است که تکامل انسانها را به صورت موجوداتی عقلانی طراحی کرده است تا به آنچه باید، باور داشته باشند و به آنچه باید، میل داشته باشند، اما پاسخ تفصیلی آن را دقیقاً نمیدانیم، البته پیشنهادها و احتمالاتی دربارهی این پاسخ وجود دارد.
الف) رفتارگرایی اسکینری: راهبرد التفاتی نتیجه میدهد، زیرا اسناد میل و باور خلاصهای از تاریخچهی اولیهی پاسخ و تقویت است. وقتی میگویم سعید بستنی میخواهد، به این دلیل است که در گذشته بارها رفتار او را دیدهام و پاسخ بستنی در او تقویت شده است و هر بار که بستنی در دسترس بوده، آن را خورده است. اسناد باور و میل در مورد بستنی خلاصهای از همهی این رویدادهای گذشته است.
دنت در مقالهی «دستگاههای التفاتی» به این دیدگاه و نقصهای آن پرداخته است. مدعای رفتارگرایی اسکینری این است که حالات التفاتی را باید کاملاً براساس پیشبینیهای تجربی فهمید. این مدعا طبق اصطلاحات دنت به این صورت بیان میشود که هر کاربردی از موضع التفاتی در واقع، کاربردی از موضع طراحانه است که در آن به باور یا میل نیازی نیست، بلکه صرفاً استناد به محیط، محرک، پاسخ و تقویت (که براساس موضع طرحی مشخص میشوند) برای پیشبینی رفتار کافی است، اما دنت ادعا میکند که موضع التفاتی واقعی و لازم است و موفقیت ظاهریِ آزمایشهای اسکینر از سادهسازی دستگاه و محیط ناشی میشود به گونهای که با این سادهسازی موضع طرحی دوباره سودمند میشود؛ به عبارت دیگر، وضعیت به سطحی تنزل داده میشود که قدرت پردازش شناختی ما دوباره برای نتیجه دادن در مورد موضع طرحی کافی است وگرنه با ملاحظهی پیچیدگیهای واقعی، موضع طرحی در پیشبینی رفتار کافی نیست.
ب) زبان فکر: الگوی التفاتی یک الگوی واقعی است که با الگوی واقعی دیگری که در مغز به صورت «زبان فکر» وجود دارد، ایجاد میشود. به نظر دنت، ممکن است تقریری از این دیدگاه درست باشد، ولی چندان مطمئن نیست. درستی این دیدگاه به دلیل نبودِ دیدگاه جایگزین دیگری است (همان چیزی که فودر «تنها بازی شهر» مینامد) نه بر اساس تأیید تجربی.
بنابراین هنوز تبیین مطمئنی از اینکه چرا راهبرد التفاتی نتیجه میدهد، وجود ندارد.
2. 5 .2. اعتراضات
اعتراضات متعددی از سوی فیلسوفان مختلف به تبیین دنت وارد شده است. در اینجا فقط اعتراضات لین بیکر را (که ترجمهی مقالهاش با عنوان «ابزارانگاری: بازگشت از لبه؟» در همین مجموعه موجود است) بیان میکنیم. بیکر برای اینکه اشکالات خود را روشنتر بیان کند، میان دو نوع ویژگی تفکیک میکند: «ویژگیهای وابسته به موضع» (5) و «ویژگیهای مستقل از موضع». (6) ویژگیهای وابسته به موضع، ویژگیهایی هستند که دستگاه آنها را فقط به این دلیل که متعلق موضع خاصی است، دارد؛ برای مثال، بر اساس نظریهی دنت در مورد دستگاههای التفاتی، ویژگی «باور خاصی را داشتن» به موضع التفاتی که اسناد دهندهی باور اتخاذ میکند، بستگی دارد و دستگاه با قطع نظر از این موضع، ویژگی «باور داشتن» را ندارد، اما ویژگی «یخ زدن در صفر درجهی سانتیگراد» هرچند از طریق موضع فیزیکی پیشبینی پذیر است، به این موضع وابسته نیست، بلکه مستقل از این موضع هم میتواند وجود داشته باشد.دنت نمیتواند تمایز میان ویژگیهای وابسته به موضع و ویژگیهای مستقل از موضع را رد کند، زیرا انکار این تمایز به معنای انکار این است که ویژگیهای فیزیکی مستقل از موضع فیزیکیاند و این امر خود، به انکار واقعگرایی در مورد ویژگیهای فیزیکی میانجامد؛ چیزی که دنت نمیتواند به آن ملتزم باشد.
خلاصهی اعتراض بیکر به نظریهی دستگاه التفاتی این است که این نظریه دو هدف دارد: (1) دفاع از تصور ما از خودمان به عنوان عاملهای اخلاقی و عقلانی که بر اساس باورها و میلها عمل میکنیم، (2) ارائهی راهی برای کشف و منبعی برای فرضیههای آزمایشپذیر در روانشناسی و زیستشناسی. اعتراض بیکر این است که ابزارانگاری نمیتواند هیچ یک از این دو هدف را تأمین کند که شرح آن در ادامه میآید.
2. 5. 2. 1. باور
بر اساس دیدگاه رایج، باور و سایر گرایشهای گزارهای، ویژگیهای وابسته به موضع دستگاهاند، اما برخی از تعبیرات دنت در بحث دربارهی موضوعات اخلاقی، اقتضا میکنند که ویژگیهایی که از طریق موضع التفاتی اسناد داده میشوند، صرفاً ویژگیهای وابسته به موضع نباشند.در یک مورد، دنت باور را چیزی میداند که عامل آن را بر اساس انسجام با سایر باورها «تصدیق» کرده است، اما مشکل اینجاست که این سخن با سخن دیگر دنت که باور صرفاً چیزی است که میتواند به طور پیشبینانه اسناد داده شود، منافات دارد.
پاسخ: میتوان گفت که خود تصدیق هم مثل باور از حالات التفاتی است و راهبرد التفاتی در مورد آن جاری است؛ یعنی تصدیق چیزی است که به نحو پیشبینانه اسناد پذیر است.
اشکال: درست است که در این صورت، تصدیق با سایر حالات التفاتی منسجم میشود، اما مدعیات دنت را دربارهی عاملیت و تصمیمگیری ناپذیرفتنی میکند؛ یعنی اشکالاتی که دنت میخواست با استناد به «تصدیق» از آنها خلاص شوند، دوباره در خود تصدیق ظاهر میشوند.
همچنین دنت در یک مورد، به تأثیر علّیِ باور قائل است. به نظر او، باور دلایلی را فراهم میکند که ما را به گونهی خاصی از رفتار، نه گونهی دیگر، وامیدارد، درحالی که اولاً، اگر باور این نحوه از تأثیر علّی را داشته باشد، نمیتواند صرفاً چیزی باشد که به طور پیشبینانه اسنادپذیر است. ثانیاً، چگونه یک مادی انگار حذفی مثل دنت میتواند به این نحوه از تأثیر قائل باشد؟ و ثالثاً، کسی که قائل به تأثیر علّی باور است، نمیتواند ابزارانگار باشد.
2. 5. 2. 2. عقلانیت
عقلانیت از طریق موضع التفاتی اسناد داده میشود، پس باید یک ویژگی وابسته به موضع باشد، اما از سخنان دنت برمیآید که او عقلانیت را همانند بینایی و سایر ویژگیهای طرحی مستقل از موضع میداند، زیرا تصریح میکند که عقلانیت با سازوکارهای انتخاب طبیعی ایجاد میشود و ویژگیهای طرحی نیز مستقل از موضعاند.در این صورت، به نظر میرسد که دنت واژگان التفاتی را صرفاً جایگزینهای سادهتری برای ویژگیهای طرحی میداند، پس اسناد عقلانیت و اسناد طراحی هر دو بر ویژگیهای واحدی دلالت میکنند.
اعتراض : ویژگیهای وابسته به موضع چیزهایی هستند که از طریق موضع التفاتی اسنادپذیرند. ویژگیهای طرحی مانند سازوکارهای انتخاب طبیعی، هرچند مستقل از موضعاند، میتوانند ویژگیهایی را پدید آورند که وابسته به موضعاند.
پاسخ: این بیان ویژگیهای وابسته به موضع را به گونهای تفسیر میکند که ابزارانگاری دنت با آن تضعیف میشود. دنت با اینکه تصریح میکند «عقلانی بودن عبارت است از التفاتی بودن و متعلق موضع خاصی بودن»، وقتی رابطهی عقلانیت را با طراحی مطرح میکند، از عقلانیت به عنوان یک ویژگی مستقل از موضع سخن میگوید.
2. 5 .2. 3. طراحی
موضع طرحی هم میان ویژگیهای مستقل از موضع و ویژگیهای وابسته به موضع مردد است. دنت به طور رسمی ویژگیهای طرحی را مستقل از موضع میداند، اما از آنجا که عدم اختلال یا نقص را در توصیفات مربوط به موضع طرحی مفروض میگیرد، در اینجا هم میتوان تردید کرد، زیرا به نظر میرسد که خود نقص یا اختلال هم وابسته به موضع است. چیزی را صرفاً در نسبت با قصد یا میل شخص میتوان نقص یا اختلال دانست و از آنجا که اموری مثل قصد یا میل از امور التفاتیاند، اسناد نقص یا اختلال از طریق این قبیل امور التفاتی به معنای اسناد یک ویژگی وابسته به موضع است. این نکته قطعاً در مورد مصنوعات که یقیناً طراح هوشمند و دارای قصد و التفاتی دارند، صادق است، اما در مورد انداموارهها چه باید گفت؟ از آنجا که دنت میکوشد تا نظریهای کلی دربارهی ذهن ارائه دهد که بر همه چیز- مصنوعات، انداموارهها و غیره- به طور یکسان صدق کند، باید نقص و اختلال در انداموارههای زیستی را هم وابسته به موضع بداند. در این صورت، همه چیز در موضع طراحی، التفاتی خواهد بود.به عبارت دیگر، اگر سطح طراحی مستقل از موضع باشد، شبیه به سطح فیزیکی خواهد بود و اگر وابسته به موضع باشد، شبیه به سطح التفاتی خواهد بود، پس موضع طراحانه ذاتاً متزلزل است.
این اشکالات به دیدگاه اخیر دنت- نیمه واقعگرایی که در بخش قبل بیان شد- وارد نیستند. دنت نه از مادیانگاری حذفی دفاع میکند نه از ابزارانگاری. به نظر او موضع التفاتی یک الگوی عینی و واقعی را در رفتارها تشخیص میدهد؛ این الگوی التفاتی که عینی و واقعی است میتواند تأثیر علّی داشته باشد؛ بنابراین ویژگیهایی که از طریق موضع التفاتی اسناد داده میشوند، درست همانند ویژگیهای فیزیکی که از طریق موضع فیزیکی اسناد داده میشوند، مستقل از موضعاند.
پینوشتها:
1- semi-realist.
2- rational agent.
3- Dennett, “Real Patterns,” Philosophy of Psychology, Contemporary Readings, Bermudez, J. (ed.), 2006, pp. 288-310.
4- Dennett, “Real Patterns,” Philosophy of Psychology, Contemporary Readings, Bermudez, J. (ed.), 2006.
5- stance-dependent feature.
6- stance-independent feature.
1-Baker, L. R., Saving Belief, Princeton University Press, 1987.
2- Bogdan, R., “The Folklore of the Mind,” Mind and Common Sense, Bogdan (ed.), New York: Cambridge University Press.
3- Boghossian, P., "The Status of Content," Philosophical Review 99, 157-84.
4- Braod, C. D., The Mind and Its Place in Nature, London: Routledge and Kegan, 1925.
5- Carruthers, P., "Simulation and Self-Knowledgs: A Defense of Theory Theory,” Theories of Theories of Mind, Carruthers, P. (ed.), Cambridge: Cambridge University Press, 1998.
6- Churchland., P. M., "Eliminative Materialism and the Propositional Attitudes,” Journal of Philosophy 78, 1981.
7- ________, "Folk Psychology (2),' A Companion to the Philosophy of Mind, Guttenplan, S. (ed.), Blackwell Publications, 1998.
8- _______, "Functionalism at Forty: A Critical Retrospective,” The Journal of Philosophy, 2005.
9- Churchland, P. S., Neurophilosophy: Toward a Unified Science of the Mind/Brain, Cambridge, MA: MIT Press, 1986.
10- Clark, A., "Beyond eliminativism,” Mind and Language 4, 1989.
11- Cling, A., "Eliminative Materialism and Self-Referential Inconsistency,” Philosophical Studies 56, 1989.
12- Conman, J., "On the Elimination of Sensations and Sensations,' Review of Metaphysics, Vo. 1, XXII.
13- Crane T., "The Origins of Qualia.” T. Crane & Sarah Patterson (eds.), The History of the Mind-body Problem, Routledge, London, 2000.
14- Davidson, D., "Mental Events,' Essays on Action and Events, Oxford University Press, 1980, originally in Experience and Theory, Foster, L. and Swanson, J. (eds.), Humanities Press, 1970.
15- Dennett, D., “Intentional Systems,' Mind Design, Haugeland, J. (ed.), Bradford Books, Montgomery, Vermont, 1981 (originally in 1978).
16- _____, The Intentional Stance, Cambridge, MA: MIT Press, 1987.
17- _____, “Quining Qualia,” Consciousness in Contemporary Science, Marcel, A. and Bisiach, E., (eds.), Oxford University Press, 1988.
18- ______, "Real Patterns,' Philosophy of Psychology, Contemporary Readings, Bermudez, J. (ed.), New York: Routledge, 2006.
19- Feyerabend, P., “Mental Events and the Brain,” Journal of Philosophy, 1963, 40.
20- Fodor, J., The Language of Thought, Cambridge, MA: MIT Press, 1975.
21- _____, The Modularity of Mind, Cambridge, MA: MIT Press, 1983.
22- _____, Psychosemantics, Cambridge, MA: MIT Press, 1987.
23- Goldman, A., “Interpretation Psychologized,' Mind and Language 4, 1989.
24- Gordon, R. M., "Folk Psychology as Simulation,” Mind and Language 1, 1986.
25- Harris, P. L., Children and Emotion. The Development of Psychological Understanding, Oxford: Basil Blackwell, 1989.
26- ______ , "From Simulation to Folk Psychology: The Case for Development,” Mind and Language 7, 1992.
27- Horgan, T. and Graham, G., “In Defense of Southern Fundamentalism,' Philosophical Studies 62, 1991.
28- Horgan, T. and Woodward, J., “Folk Psychology Is Here to Stay.” Philosophical Review 94, 1985.
29- Karmiloff-Smith A., Beyond Modularity: A Developmental Perspective on Cognitive Science, Cambridge, MA: MIT Press, Bradford Books, 1992.
30- Karmiloff-Smith A. and Russell J., “Developmental Psychology,” A Companion to the Philosophy of Mind, Guttenplan, S. (ed.), Blackwell Publications, 1998.
31- Lewis, D., "Psychological and Theoretical Identifications,” Australasian Journal of Philosophy 50 (3), 1972.
32- Lycan, W. and Pappas, G., “What Is Eliminative Materialism?,” Australian Journal of Philosophy 50, 1972.
33- Nichols, Shaun, "Folk Psychology," Encyclopedia of Cognitive Science, London: Nature Publishing Group, 2002.
34- Quine, W., Word and Object, Cambridge, MA: MIT Press, 1960.
35- Ramsey, W., "Eliminative Materialism." The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2003 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL =
36- Ramsey, W., “Where Does the Self-Refutation Objection Take Us?” Inquiry 33, 1991.
37- Reppert, V., "Eliminative Materialism, Cognitive Suicide, and Begging the Question,” Metaphilosophy 23, 1992.
38- Rey, G., “A Reason for, Doubting the Existence of Consciousness,” Consciousness and Self-Regulation, Schwartz, G. and Shapiro, D. (eds.), Vo. 3, New York: Plenum, quoted from Ramsey, 2003.
39- Rorty, R., "Mind-Body Identity, Privacy, and Categories,” Review of Metaphysics 19.
40- Rosenthal, D., Consciousness and Mind, Clarendon Press: Oxford, 2005.
41- Ryle, G., The Concept of Mind, London: Hutchinston, 1949.
42- Savitt, S., "Rorty's Disappearance Theory," Philosophical Studies, 1974, 28.
43- Sellars, W., Empiricism and the Philosophy of Mind, Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press: 1997, originally in The Foundations of Science and the Concepts of Psychology and Psychoanalysis: Minnesota Studies in the Philosophy of Science, Feigl and Scriven (eds.), Vo. 1, Minneapolis: University of Minnesota Press, 1956.
44- Stich, S., From Folk Psychology to Cognitive Science, Cambridge, MA: MIT Press, 1983.
45- Stich, S., "The Relationship Between Scientific and Common Sense Psychology,” Folk Psychology and the Philosophy of Mind, Christensen, S. and Turner, D. (eds.), Hillsdale NJ: Lawrence Erlbaum, quoted from Ramsey, 2003
46- Von Eckardt, B., What Is Cognitive Science? Cambridge, MA: MIT Press, 1993.
47- _____"Folk Psychology (1),” A Companion to the Philosophy of Mind, Guttenplanm S. (ed.), Blackwell Publications, 1997.
48- Wimmer and Perner, "Beliefs about Beliefs, Representation and Constraining Function of Wrong Beliefs in Young Children's Understanding of Deception," Cognition, 13, 1983.
49- Wittgenstein, L., Philosophical Investigations, Oxford: Oxford University Press, 1953. ?
منبع مقاله :
منبع مقاله: پوراسماعیل، یاسر؛ (1393)، نظریه حذفگرایی در فلسفه ذهن، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.