ديون وقف

منظور از ديون وقف، تعهدات مالي است که بر عهده موقوفه بوده و قانونا قابل مطالبه است. بنابراين مالياتها، حق‏الزّحمه کارکنان موقوفه، هزينه‏هاي اداري، حق‏الزّحمه وکلا و هزينه‏هاي عمران و آبادي جزء ديون وقف است که بايد از عوايد موقوفه پرداخت شود. اصولاً با در نظر گرفتن شخصيّت حقوقي موقوفه، مي‏توان در صورت اقتضاي ضرورت و مصلحت، بر عهده موقوفه وام گرفت
جمعه، 7 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديون وقف
ديون وقف
ديون وقف
 
منظور از ديون وقف، تعهدات مالي است که بر عهده موقوفه بوده و قانونا قابل مطالبه است. بنابراين مالياتها، حق‏الزّحمه کارکنان موقوفه، هزينه‏هاي اداري، حق‏الزّحمه وکلا و هزينه‏هاي عمران و آبادي جزء ديون وقف است که بايد از عوايد موقوفه پرداخت شود. اصولاً با در نظر گرفتن شخصيّت حقوقي موقوفه، مي‏توان در صورت اقتضاي ضرورت و مصلحت، بر عهده موقوفه وام گرفت.

رشد

ملکه‏اي نفساني است که به موجب آن، انسان ارزش نسبي اموال خود را تشخيص داده از صَرفِ آن در غير امور شايسته بر اساس تشخيص عُقلا، خودداري مي‏کند. به عبارت خلاصه‏تر، رشد عبارت است از قدرت و حالت نفساني تشخيص نفع و ضرر در هر گونه عمل حقوقي مالي. وجود رُشد در شخص، يکي از شرايط کمالِ هر عمل حقوقيِ مالي و در مورد وقف، يکي از شرايط صحّت است.

رشيد

صفت کسي است که به مفهوم حقوقي کلمه، داراي رشد است، اين کلمه متضاد سفيه است. (رک: سفيه)

رقَبه

در باب وقف، عبارت است از واحد ملکي غيرمنقولي که هر موقوفه يا مکان مذهبي ممکن است داراي يک يا چند مورد از آن باشد؛ مانند مغازه‏ها و مکانهاي تجاري مساجد که اداره‏شان بر عهده سازمان اوقاف است.

رقبي

هر گاه حق انتفاع از يک مال به مدّت معيني ايجاد شده باشد، از آن به رُقبي تعبير مي‏شود، (ماده 42 قانون مدني) در وقف نيز موقوفٌ‏عليهم داراي حق انتفاع از عين موقوفه مي‏باشند، ولي اين حق آنان از نظر قراردادي، محدود به زمان معيّني نيست.

سبلة

(رک: تسبيل منفعت)

سفه

حالت فقدان رُشد، در اصطلاح حقوقي «سفه» ناميده مي‏شود. (رک: رُشد)

سفيه

کسي است که به او «سفَه» عارض شده و مجنون و صغير هم نيست. به عبارت ديگر سفيه شخص بالغي است که قدرت تشخيص نفع و ضرر مادي را نداشته و تصرفاتش در امور مالي به موجب عرف محل عُقلايي نباشد. صحت معاملات و اعمال حقوقي ماليِ سفيه موکول به تنفيذ و تصويب وليّ يا قيّم اوست. از نظر حقوقي شخص سفيه مي‏تواند طرفيّت آن دسته از قراردادهاي مجّاني و بلاعوض را که به نفع اوست عهده‏دار گردد. (مدلول ماده 1214 قانون مدني) ولي خود براي انجام اعمال حقوقي بلاعوض اساسا صلاحيت ندارد، بنابراين، اگر سفيه مالي را وقف کند، اگرچه فرضا با تنفيذ ولي يا قيّم او باشد باطل است.

سنت حسنه

روش نيکو و ارزشمندي است که پايدار بوده در جامعه مورد عمل قرار مي‏گيرد. وقف را با نظر به جنبه‏هاي اخلاقي آن، سنّت حسنه شمرده‏اند.

شخصيت حقوقي

در باب وقف، شخصيت حقوقي عبارت از تشکّل اجتماعي و تشخّص حقوقي موقوفه است که به موجب قانون شخصيّتي متمايز از مديران و کارکنان خود دارد و مي‏تواند طرف حق و تکليف قرار گيرد. از نظر قانون هر موقوفه داراي شخصيّت حقوقي است. (ماده 3 قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريّه)

شرط

در اصطلاح حقوقي، به معني جزء لازم ايجاد يک عمل حقوقي است. به عبارت ديگر هر عمل حقوقي از اجزاي گوناگوني تشکيل مي‏شود، هر کدام از اجزاي صحتِ يک عمل را شرط آن مي‏نامند؛ مثلاً مي‏گوييم در وقف، «قبض» عين موقوفه «شرط» است، يعني يکي از اجزاي صحّت وقف را قبض عين موقوفه تشکيل مي‏دهد.

شرط باطل

شرط ضمن عقدي است که از نظر حقوقي قابل به وجود
آمدن نيست و اعتبار ندارد. (رک: شرط ضمن عقد) مثل اينکه واقف بگويد: اين مال را براي فلان اشخاص وقف نمودم و شرط مي‏کنم که يکي از موقوفٌ‏عليهم بايد مرتکب فلان جرم شود. در اين مورد، اصلِ وقف مال صحيح است، ولي شرط ضمن آن، به دليل نامشروع‏بودن باطل و بي‏ارزش است.
از نظر قانون ايران، شرط نشدني، شرط بي‏فايده و شرط غيرقانوني و نامشروع شروط باطل هستند، ولي لطمه‏اي به صحت قرارداد نمي‏زنند. (مفاد ماده 232 قانون مدني)

شرط بعد الانشاء

به آن دسته از خواستها و نظرهاي واقف که بعد از تماميّت وقف ابراز شود، شرط بعدالانشاء گفته مي‏شود؛ اعم از اينکه مربوط به نحوه اداره‏کردنِ عين موقوفه باشد يا چگونگي مصرف عوايد موقوفه، يا داخل‏نمودن و اضافه‏کردن کسي به موقوفٌ‏عليهم يا اخراج يک يا چندنفر از آنان يا هر گونه شرط ديگري. از نظر حقوقي، شروط بعدالانشاء بلااثر است، لذا واقف پس از تماميّت وقف نمي‏تواند از هيچ حيث به نحو جديدي در امور موقوفه دخالت نمايد. (مدلول ماده 61 قانون مدني)

شرط خلاف مقتضا

شرط خلاف مقتضا به معني دقيق کلمه عبارت از شرط ضمن عقدي است که از پيدايش اثر طبيعي و مستقيم عقدي که شرط در کنار آن قرار گرفته ممانعت مي‏نمايد. به عبارت ديگر به معني شرطي است که ايجاد و تحقق آن، ماهيت و ذات عقد را دگرگون مي‏کند. به همين دليل اين شرط موجب باطل‏شدن اصل قرارداد است؛ مثلاً اگر واقف در ضمن وقف مال خود بگويد: «اين مال را براي فلان مقصود وقف کردم مشروط بر اينکه اصلِ مال از ملکيّت خودم خارج نشود و هر وقت اراده کردم حق همه‏گونه دخل و تصرف در عين موقوفه را داشته باشم» چنين شرطي وقف مال را از اساس باطل نموده از تحقق آن جلوگيري مي‏کند، زيرا تحقّق شرط، به معني عدم تحقق وقف است، نتيجتا با بطلان اصلِ عقد (وقف) شرط نيز که تابع آن است، منتفي مي‏شود.

شرط صحيح

شرط ضمن العقدي که از اقسام شروط باطل نباشد، «شرط صحيح» خوانده مي‏شود.

شرط ضمن العقد

عبارت از تعهّدي فرعي و تبعي است که در کنار و ضمن عقد اصلي قرار گرفته و يکي از طرفين به نفع طرف ديگر، متعهّد به آن مي‏گردد. مثلاً در اجاره عين موقوفه ممکن است مستأجر تعهد نمايد که وکالت سازمان اوقاف را در خصوص دعاوي مربوط به فلان موقوفه عهده‏دار شود. در اين صورت عقد اجاره را عقد اصلي و تعهد به وکالت را «شرط ضمن العقد» مي‏نامند.
تعهداتي که در قالب «شروط ضمن العقد» در متن قرارداد گنجانده مي‏شوند، اعتبارشان موکول به وجود دو امر است:
الف ـ دوام عقد اصلي، پس هر گاه عقد اصلي باطل بوده باشد، کشف مي‏شود که شرط ضمن عقد نيز به وجود نيامده است. همچنين اگر عقد اصلي در تاريخ معيّني فسخ شود، شرط ضمن العقد نيز پس از آن تاريخ وجود حقوقي نخواهد داشت.
ب ـ شرط ضمن العقد، به خودي خود و مفادا بايد عمل صحيح و مشروعي باشد، در غير اين صورت حکم به بطلان آن مي‏شود.
شروط ضمن العقد صحيح، سه صورت دارند: شرط فعل، شرط صفت، شرط نتيجه، که براي مطالعه تفصيلي آنها بايد به کتب حقوقي و فقهي مراجعه نمود.

شرط فاسد

(رک: شرط باطل)

شرط‏ کردن

به معني ذکر مطلبي در مفاد و متن قرارداد است. مثلاً مي‏گوييم: واقف شرط کرد که از عوايد عين موقوفه، سالانه... ريال صرف دانشجويان فقير شود.

شرط مبطل

شرط ضمن عقدي است که موجب بطلان اصل قرارداد مي‏شود و پس از باطل‏شدن آن، خود شرط نيز تبعا زايل مي‏گردد؛ مانند شرط خلاف مقتضاي اصلي عقد. (رک: شرط خلاف مقتضا)

شرط مفسد

(رک: شرط مُبطل)

شرط الواقف کَنص الشارع

نظر واقف، مثل دستور شارع است. به عبارت ديگر، منظور از عبارت مذکور اين است: در اداره‏کردن عين موقوفه و چگونگي مصرف عوايد آن، بايد از اراده و نظر واقف پيروي شود. از اين جهت لزوم تبعيّت از نظر واقف را به اطاعت از دستور صريح اسلام تشبيه مي‏کنند.

شعائر ديني

اين عبارت، به معني ارزشهاي ديني و اعتقادي است و در
عرف به معني انجام‏دادن بعض مراسم مذهبي استعمال مي‏شود. ممکن است واقف مال خود را براي انجام‏دادن يا تعظيم و بزرگداشت شعائر ديني مخصوص وقف نمايد؛ مانند وقف مال براي صرف آن در عزاداريهاي ايّام محرّم.

صدقه

بخشش و اعطايي است که معمولاً با قصد قربت و به انگيزه اعانت و دستگيري از اشخاص نيازمند، و به‏طور کلي در راههاي خير انجام مي‏شود.

صدقه جاريه

نيکوکاري و احساني است که مدتها ـ حتّي پس از مرگ شخص ـ استمرار و دوام داشته باشد. وقف مال، با در نظر گرفتن جهت خيريه آن، و همچنين انتفاع مستمر موقوفٌ‏عليهم از آن، صدقه جاريه محسوب مي‏شود.

صدقه موبده

اين کلمه به معني احسان دائمي و کنايه از وقف است؛ زيرا يکي از خصوصيات وقف دائمي‏بودن آن است. (رک: تأبيد)

صدقه مبتوله

به معني نيکوکاري و احساني است که قطعيّت و تماميّت کامل يافته است. اين اصطلاح را در مورد وقف از آن جهت استعمال کرده‏اند که واقف با انگيزه‏هاي قوي غيرخواهي و نوعدوستي، مال وقفي را به‏طور کامل از ملکيّت خود خارج مي‏نمايد و ديگر انتظار برگشت آن را به ملکيّت خود ندارد.

صدقه محبسه

معمولاً کنايه از مال وقفي است، زيرا در وقف، اصلِ مال حبس مي‏شود. (رک: حبس)

صدقه مستمره

(رک: صدقه جاريه)

صدقه موقوفه

کنايه از مالِ وقفي است.

صرفه و صلاح

بدين معني است که در مورد شيوه اداره‏کردن موقوفه يا چگونگي مصرفِ عوايد آن يا انجام بعض اعمال حقوقي مربوط به آن، از قبيل اجاره‏دادن و غيره، بايد مصلحت موقوفه و مصلحت موقوفٌ‏عليهم در نظر گرفته شود.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط