هويت جنسي هر کس به معناي برداشت و خود پندارهاي است که وي از خود به منزلهي یک زن يا مرد دارد. عناصر طبيعي مانند اندامهاي تناسلي و ديگر مختصات بيولوژيکي، فعاليتهاي هورموني و صفات ثانويه ناشي از آن و ساختارهاي فرهنگي پيرامون هر فرد به تشکيل اين هويت ياري ميرساند. بر مبناي اين هويت است که از هر فرد انتظار ميرود وظايف و نقشهاي معيني را در خانه و اجتماع بر دوش گيرد. ديدگاه نوشتار حاضر آن است که بين جنس و نقش، رابطهاي مستقيم وجود دارد. از اين نظر نقشهاي معين و ثابت مردانه و زنانهاي وجود دارد که بر پايهي تفاوتهاي طبيعي و رواني دو جنس و بر مبناي انتظارهاي متفاوت از آن دو شکل گرفتهاند.
زماني که ما بر وجود هويت جنسي و درستي تفکيک نقشهاي مردانه و زنانه استدلال ميکنيم بايد نظام تربيتي و آموزشي بر مبناي ارزشمندي دو جنس و نقشهايشان، آنان را در ايفاي نقشها در خانه و اجتماع کارآمدتر کند.
واژهي نقش جنسيتي با معادل انگليسي Gender Role، از دو بخش نقش و جنسيت تشکيل شده است. «نقش» به وظايف و انتظاراتي اطلاق ميشود که به هر فرد، متناسب با پايگاه اجتماعي او اسناد داده ميشود. پايگاه، موقعيت هر شخص را در رابطه با کل جامعه نشان ميدهد. (1) زماني که واژهي نقش به جنسيت افزوده ميشود. بدين معناست که جامعه از هر يک از مردان و زنان، با توجه به پايگاه اجتماعيشان فعاليتها و رفتارهايي ويژه را انتظار دارد.
انتظار جامعه از مردان و زنان دربارهي نقشهايشان ميتواند بر پايهي تفاوتهاي طبيعي ميان زنان و مردان شکل گرفته باشد، يا بر پايهي فوايد و نتايجي که از تقسيم کار جنسيتي به خانواده و اجتماع ميرسد. در اين باره، نظرها و ديدگاههايي گوناگون وجود دارد.
پيش از ورود به بحث، توضيح اين مسئله ضروري است که بحث نقشهاي جنسيتي با مفاهيم و مسائلي چند مرتبط است: هويت جنسي، انتظارات اجتماعي و فرهنگي، جنس طبيعي (زيستشناسي) و برنامهريزيهاي اجتماعي - فرهنگي. از اين روي، لازم است به فراخور نياز، مباحث مربوط به موضوعات يادشده را پي گيريم.
1. هويت جنسي
بحث از هويت جنسي، يکي از موضوعهاي مربوط به روانشناسي است. اما به دليل ارتباط آن با موضوعهاي ديگر، حوزههاي گوناگوني از علوم مانند جامعهشناسي، مطالعات خانواده، فقه (2) و حتي در مواردي علوم سياسي (3) به موضوع هويت و هويت جنسي ميپردازد.مراد از هويت جنسي برداشت و آگاهي شخص از خود به منزلهي يک مرد يا زن است. اين آگاهي به طور ناقص از هجده ماهگي تا سه سالگي شکل ميگيرد و ناخودآگاه، شخص خود را مرد يا زن ميشمارد. (4) البته نوع برخورد ديگران با شخص به منزلهي دختر يا پسر که اغلب بر پايهي واقعيت بدني شخص صورت ميگيرد، در ايجاد يا تثبيت اين هويت اثر دارد. در اغلب فرهنگها، تمايز بيولوژيکي (زيستي) بين نر و ماده به صورت شبکهي گستردهاي از باورها و آيينها نمايان ميشود. هر جامعهاي با قوانين رسمي و هنجارهاي غيررسمي خود تعيين ميکند که مرد و زن بايد چه رفتارهايي داشته باشند؛ چه نقشهايي را ميتوانند يا بايد بر دوش گيرند؛ و چه ويژگيهاي شخصيتياي براي آنان مناسب است. (5)
دربارهي منشأ خودآگاهي (خود پنداره) از زن بودن يا مرد بودن، اختلاف نظرهايي وجود دارد. نوع برخوردها و واکنشها در قبال رفتار کودک، ادبيات زباني و عناصري که محيط اطراف شخص را در برگرفتهاند، در ايجاد اين خودپنداره مؤثرند؛ يعني فرد از رويارويي با ديگران و نوع تعبيري که از او و حرکاتش دارند، به جنس خود پي ميبرد. والدين يا هر فرد ديگر، با آگاهي از جنس طبيعي فرد (که به طور واضح در اندامهاي تناسلي ديده ميشود) دربارهي جنس يک کودک واکنش نشان ميدهند. طبيعي است که يک کودک دوساله از جنس بيولوژيک خود و تفاوت آن با جنس مقابل شناخت چنداني ندارد. با گذشت زمان و رشد قواي جنسي، به ويژه با ورود به دورهي بلوغ، آثار طبيعي مربوط به جنس که صفات ثانويه ناميده ميشوند بيشتر آشکار ميگردد. در اين صورت اگر فرد بين اين تمايلات و صفات با خودپندارهي پيشينش هماهنگي ببيند، به طور کاملاً استوارتري به ابراز هويت جنسي و پايبندي به لوازم آن ميپردازد.
در مواردي که کوشش ميشود به فرد، به رغم وجود اندامهاي جنسياش، آگاهي متفاوتي القا شود - مثلاً با يک دختر بچه به گونهاي برخورد کنند که گويا پسر است - در زمان بروز صفات ثانويه مربوط به جنس (به ويژه در دورهي بلوغ) او به اختلالهاي شديد رواني و رفتاري دچار خواهد شد. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت که هم نوع انتظارات و واکنشهاي محيطي در شکلگيري هويت جنسي مؤثرند. هم جنبههاي طبيعي جنسي که در جسم و روان يک فرد وجود دارند.
اندامهاي جنسي اگرچه تعيين کنندهاند، نميتوان برداشت فرد از هويت جنسياش را به شناخت او از اندامهاي جنسياش منحصر کرد، بلکه بايد دانست وجود اندامهاي مربوط، خود موجب پيدايش دستهي چشمگيري از تفاوتهاي ذهني و رفتاري مربوط به دو جنس ميشوند که همه در تعريف فرد و جامعه از هويت جنسياش مؤثرند.
نظريهي فمينيستي در خلال دهههاي شصت و هفتاد ميلادي کوشيد که با تفکيک بين مفهوم جنس (Sex) و جنسيت (Gender) در بحثهاي مربوط به هويت جنسي تغيير ايجاد کند. در اين نظريه، به کمترين تفاوتهاي بيولوژيکي و تنها ويژگي طبيعي و بدني برخاسته از اندامهاي جنسي، جنس ميگويند. در اين صورت، جنس زن تنها به نقش خاص وي در توليد مثل (بارداري و زايمان) اشاره دارد. بر پايهي اين باور، ديگر تفاوتهايي که از نظر رواني و رفتاري بين زن و مرد وجود دارد، برخاسته از طبيعت نيست و متأثر از فرهنگ و اجتماع (فرايند جامعهپذيري) به وجود آمدهاند. آنان افزون بر بازتعريف بالا، اعلام کردند که بسياري از تفاوتها و انتظاراتي که از هر يک از زن و مرد وجود دارد و به هويت جنسيشان شکل ميدهد بيپايه است. (6)
در برابر و از نظر دانشمندان بسياري، اين سخن (بر ساختگي بسياري از تفاوتها) بيدليل است؛ همانگونه که نفي ارتباط ميان تفاوتهاي جنسيتي و ويژگيهاي طبيعي مربوط به جنس به دلايلي محکم و علمي نيازمند است که فمينيستها هنوز از ارائهي آنها عاجزند. (7) بنابراين و بر پايهي شواهد علمي فراوان، هويت جنسي هر فرد، اگرچه به کمک عناصر اجتماعي (مثل برخورد و تربيت والدين، نظام پاداشها، الگوگيري و شرطي سازي) شکل ميگيرد، جنبهي زيستي و روانياي که به طور طبيعي در هر فرد وجود دارد، اين هويت را استوار ميسازد. (8) و به آن مشروعيت ميبخشد.
در منابع ديني، بحثي مستقل و روشن دربارهي هويت مردانه و زنانه وجود ندارد. با اين حال از دستهاي آيات و روايات ميتوان استنباط کرد تا دين، دستهاي از عناصر طبيعي (زيستي و رواني) و انتظارها و کارکردهاي متفاوتي را که از زن و مرد انتظار ميرود در شکلگيري هويت جنسي مؤثر ميداند.
اگر ما تأثير عناصر محيطي را چون يادگيري اجتماعي، واکنشهاي تشويقي و تنبيهي، انتظارهاي اطرافيان هنگام بروز رفتار دخترانه و پسرانه و تعريف و برداشتشان از کودک به منزلهي دختر يا پسر (بر پايهي شناخت جنس طبيعي کودک) بپذيريم، بايد بدانيم دين ميزاني از نظام جنسيت را تأييد ميکند. در اين باره به موارد ذيل ميتوان اشاره کرد.
ترجيح تربيت عاطفي دختران و توجه به روحيهي حساستر آنان. (9) ترجيح برخي ورزشهاي رقابتي سالم براي پسران، (10) پرهيز زنان و مردان از تشبه به يکديگر در لباس و رفتارهاي جنسي، (11) ارائه الگوهاي رفتاري متفاوت دربارهي همسري براي مردان و زنان مانند تمکين براي زنان و حمايت براي مردان، (12) اولويتبخشي به نقش مادري براي زنان و ستودن مادران برتر، (13) ضرورت رفتار سرشار از عفو و گذشتِ مردان با همسر و چشمپوشي از خطاهاي او. (14)
موارد ياد شده نشان تأييد دين اسلام در بارهي ايجاد نظام جنسيتي است. اين دستهبندي بر پايهي ارزشمندي مردان و زنان به منزلهي دو جنس و ضرورت تعامل و همکاري ميان آنان شکل گرفته است. اين همکاري براي تشکيل خانواده و کارآمدن کردن آن و نيز کارآمد کردن اجتماع بر پايهي تواناييها و ويژگيهاي دو جنس است.
نظام جنسيت را ميتوان بر يکي از دو قاعدهي ذيل قرار داد و آن را نظامي معقول دانست:
1. تفاوتهاي طبيعي و رواني انکارناپذير بين مردان و زنان؛ مانند تفاوت در قابليتهاي توليد مثل، قدرت بدني، ميلها و رفتارهاي مربوط به غريزهي جنسي و تفاوت زن و مرد در بروز احساسات و تعقل (تفاوتها).
2. انتظارات گوناگون از مردان و زنان بر اساس هدفمندي آفرينش دنبال ميکرد؛ يعني کارکردها به منزلهي علت غايي، اين نظام را ترتيب داده و حتي موجب ايجاد دو جنس گوناگون بودهاند (کارکردها).
دربارهي شکلگيري نقشهاي جنسيتي نظريههاي گوناگوني وجود دارد اين نظريهها در دو سطح خرد و کلان (15) دستهبندي ميشوند.
نظريههاي سطح خرد شامل موارد ذيلاند:
1. نظريهي زيستشناختي
بنابراين نظريه توزيع نقشها بر حسب جنسيت کم يا بيش از عوامل زيستشناختي تأثير ميپذيرد. عوامل زيستي به دليل جهان شموليشان به تبيين تفاوت نقشها کمک فراوان ميرسانند.
2. نظريهي زيستي - اجتماعي
اين نظريه را ميتوان شکل کاملتر و اصلاح شدهي نظريههاي زيستي دانست. در اين نظريه رويدادهاي مهم زيستشناختي که در دوره جنيني رخ ميدهند، رويدادهاي مهمي به شمار ميآيند که به رشد پسران و دختران جهت ميدهند و آن را محدود ميسازند. در عين حال، رشد زيستي اوليه که در تفاوت اندامهاي جنسي ظاهري نوزاد پيدا ميشود، واکنش متفاوت والدين و ديگران را به کودک در پي دارد. همين مسئله سرآغاز تأثير نيروهاي اجتماعي است و کودک را به سوي پذيرش نقشهاي جنسيتي سوق ميدهد.
3. نظريههاي روانشناختي
ميان نظريههاي روانشناختي، برخي نظريههاي روانکاوي مثل نظريهي نانسي چودورف (16) اهميتي ويژه دارند. بنابراين نظريه، در نخستين مرحلهي جامعهپذيري کودکان هر دو جنس نخست با مادر همانندسازي ميکنند، ولي در ادامه پسر ناگزير ميشود با همانندسازي با پدر، نقشهاي مردانه را بپذيرد. مادر براي کسب هويت مستقل به پسران کمک ميکند. پسران نيز به جاي همانندسازي با شخص پدر باموقعيت او، يعني نقشهاي مردانهي وي همانندسازي ميکنند. دليل اين مسئله نيز حضور نداشتن پدر در خانه و کنار کودک است.
4. نظريهي يادگيري اجتماعي
بنابراين نظريهها کودک از دو راه عمده رفتارهاي اجتماعي و نقشهاي جنسيتي را ميپذيرد.
1. شرطي سازي يا آموزش غيرمستقيم؛ 2. الگوسازي يا تقليد. در راه نخست، کودک به کمک عوامل تقويتکننده مثل پاداش يا تنبيهي که در قبال رفتارش دريافت ميکند رفتارهاي خود را تنظيم ميکند؛ مثل پسري که هنگام گريه با اين سخن توبيخ ميشود: «مگر دختري که زود گريه ميکني». در راه دوم نيز کودک از والد هم جنس خود رفتارهاي مربوط به جنسش را تقليد ميکند.
نظريههاي سطح کلان نيز شامل نظريات ذيلاند:
1. نظريهي ضرورت کارکردي نقشهاي جنسيتي.
نمايندهي اين نظريه تالکوت پارسونز (17) است. وي تقسيم کار جنسيتي را در حفظ وحدت و انسجام خانواده بسيار با اهميت ميداند. از نظر وي، اين الگو به بهترين شکل زمينهي ايفاي کارکردهاي اصلي خانواده، يعني تثبيت شخصيت بزرگسالان و جامعهپذيري کودکان را فراهم ميکند و در يکپارچگي خانواده و جامعه نقشي اساسي دارد.
2. نظريهي طبقات جنسي
شولاميث فايرستون (18) در تبيين پديدهي فراگير تقسيم کار جنسيتي با الهام از نظريهي طبقات اجتماعي مارکس نظريهاي داده است که بر حسب آن، زيستشناسي توليد مثل موجب شکلگيري طبقات جنسي در جوامع شده است. وي جنس را يک طبقه ميداند و موقعيت زن را در بارداري و زايمان مبناي پيدايش طبقهاي به نام زن و سپس پيدايش نقشهاي زنانه و مردانه معرفي ميکند.
3. نظريهي ثروت - قدرت
ريشههاي اين نظريه را بايد در ادبيات مارکسيستي، به ويژه تحليل تاريخي فردريش انگلس (19) دربارهي منشأ خانواده جست وجو کرد. از نظر انگلس، زنان در دورهي خانوادههاي اشتراکي ماقبل تاريخ، پايگاه اجتماعي بالايي داشتند. اندک اندک با پيدايش و تجمع ثروت در دست مردان (به دليل تغيير روشهاي زندگي، به ويژه روشهاي اقتصادي مانند گسترش گلهداري و ايجاد نظام فئودالي) قدرت زنان کاهش و قدرت مردان افزايش يافت. همين مسئله کم کم به پيدايش نقشهاي زنانه و مردانه انجاميد.
4. نظريهي نيازهاي سرمايهداري
در اين تحليل، خانواده گرايي يکي از رموز موفقيت جامعهي سرمايهداري به شمار ميآيد. از نظر طرفداران اين نظريه خانوادهي هستهاي که در آن مرد به فراهم ساختن امکانات اقتصادي و زن، به تيمارداري و خانهداري بيمزد ميپردازد، بهترين کمک را به نظام سرمايهداري ميرساند. از نظر گروهي از فمينيستهاي جديد که اين نظريه را مطرح ساختهاند، خانوادهي هستهاي از سه راهِ توليد و بازتوليد نيروي کار، تأمين مکاني براي نگهداري ارزش ذخيرهي کار و تسهيل مصرف مقادير گستردهاي از کالاهاي مصرفي به سرمايهداري خدمت ميکند.
5. نظريهي پدرسالاري
اين نظريه را فمنيستهاي راديکال مطرح ساختهاند. آنان در تبيين علت نابرابري جنسي و تقسيم جنسيتي نقشها بر عنصر پدرسالاري تکيه ميکنند. اين فمينيستها معتقدند که جريان نيرومند پدرسالاري، مادري را اسطورهاي ستودني و رفتاري زنانه معرفي کرده است و زنان نيز ارزشهاي مربوط به مادري کردن خود را نسل در نسل دروني کردهاند. از نظر آنان، علت تداوم اين الگو بهرهي مردان از آن است؛ زيرا در اين الگوي تقسيم کار، همهي زنان اعم از همسران، مادران، خواهران و دختران در خدمت همهي مردان و تأمين نيازهاي آنان قرار ميگيرند.
6. نظريهي تلفيقي
اين نظريه در تحليل پديدهي تقسيم کار جنسيتي، از نظريههاي تک علتي فاصله ميگيرد و به بيش از يک علت در پيدايش اين امر معتقد ميشود. ديدگاه اسلامي در اين ميان ديدگاهي متفاوت است؛ ديدگاهي که تلفيقي به شمار ميآيد و از برخي نظريات بالا فاصله دارد و به برخي از آنها نزديک است، ولي بر هيچ يک به طور کامل منطبق نيست.
2. نقشهاي جنسيتي و ضرورت تفکيک ميان آنها
باور نقشهاي جنسيتي بر باور هويتهاي جنسي متفاوتِ مردانه و زنانه مبتني است. به عبارت ديگر، نقشهاي جنسيتي جنبههاي رفتاري هويت جنسياند. بنابراين هويت فرد با بنمايههاي طبيعي و رواني و کارکردهاي متفاوت دو جنس، منشأ تفاوت در نقشهاست.نقشهاي زنانه مانند مادري، تمکين و فروتني در برابر همسر، مبناي مهم تربيت قرار ميگيرند. به اين معنا که زنان به تربيت فرزندان ميپردازند و غريزهي جنسي همسران را مديريت ميکنند. مديريت غريزهي جنسي مردان به صورت قرار دادن آن در چارچوب الگوي رفتاري ويژهاي است که در آن زنان از همسران تمکين ميکنند و در برابر بيگانهها با تکبر و حفظ عفت به جريان عفت عمومي کمک ميرسانند. نقشهاي مردانه نيز شامل وظايفي مانند پدري، حمايت و سرپرستي خانواده، نانآوري وعفو و گذشت از خطاهاي همسرند.
ايفاي هر دو دسته نقش، دايرهي کاملي در حوزهي خانواده و اجتماع با حضور مستقيم و غيرمستقيم هر دو جنس ميسازد که آثار و نتايج ذيل را به همراه دارد:
1. سازگاري اين نقشها با عناصر طبيعي و رواني هر دو جنس که موجب ايجاد نشاط و رضامندي هر دو ميشود؛
2. نقشهاي ياد شده متفاوت ولي مکمل يکديگرند. پس خانواده را کارآمدتر ميکنند و از قواي هر دو جنس به منزلهي دو نيروي انساني مهم برخوردار ميسازد؛
3. زنان و مردان با استفاده از تواناييهاي مربوط به جنس خود، افزون بر کارآمد کردن خانواده، اجتماع را نيز قوام ميبخشند. اين مهم، هم از راه ايجاد و تداوم خانوادههاي متعادل به منزلهي سلول اجتماع صورت ميگيرد و هم تأثير مستقيم زنان و مردان را در اجتماع تحکيم ميبخشد. زنان با قدرت بالاي همدلي و همکاري و با رعايت موازين عفت، حضور مؤثر و هدفداري در اجتماع خواهند داشت. مردان نيز با اولويت دادن به همهي نقشها، از جمله نقشهاي خانوادگيشان به خانه و اجتماع در محيطي امن ياري ميرسانند؛
4. اهميت به نقش زنان در خانه و ارزشمند دانستن آن، ضمن ايجاد احساس رضايت موجب ميشود نظام اجتماعي به انواع گوناگوني از مشارکت زنان در حوزهي اجتماع بينديشد که با نقشهاي خانوادگيشان منافات نداشته باشد. گويا براي مردان نيز در حوزهي اجتماعي به گونهاي برنامهريزي ميکند که آنان نيز از ايفاي نقش سرباز نزنند. ارزشمند دانستن نقش و احساس تعهد در بر ابر آن به دليل اهميتي که نزد فرد دارد، آنقدر مهم است که برخي جامعهشناسان معتقدند اين عنصر معنوي در ايفاي درست نقش جايگاهي منحصر به فرد دارد. ايشان معتقدند اگر افراد نقشهايشان را با اهميت بشمارند، زمان و انرژي کافي براي انجام فعاليتهاي مرتبط با هر نقش به دست ميآورند؛ زيرا از فشار رواني آن بر خود ميکاهند. (20)
3. نقشهاي ثابت و متغير، الزامي و غيرالزامي در نگرش اسلامي
فهم نقشهاي ثابت و متغير مردانه و زنان به جمعبندي بين همهي ادلهاي نيازمند است که براي تمايز نقشهاي جنسيتي برپا شدهاند. براي اين هدف ميتوان از نکتههاي ذيل بهره گرفت:1. اگر برخي نقشها زيستي باشند و طبيعي بودن، دليلِ معقول بودن نقش باشد پس ثابت نگه داشتن نقش، منطقي است. براي مثال، نقش زن در توليد مثل که در قالب بارداري، زايمان و شيردهي خود را نشان ميدهد نقشي زيستي و طبيعي است. اگرچه ممکن است به وسيلهي تکنولوژيهاي جديد، زنان بدون بارداري و زايمان صاحب فرزند شوند، طبيعي بودن و فراگير بودنِ راه نخست و دسترسي نداشتن تقريباً همهي زنان به راه دوم، انجام اين نقش را براي زنان منطقيتر جلوه ميدهد. (21) افزون بر اينکه پيامدهاي روشهاي جديد، به ويژه در روابط مادران و فرزندان معلوم نشده است.
2. نقشهاي رفتاري گوناگوني بر پايهي ويژگيهاي رواني بين دو جنس شکل ميگيرند؛ مانند کنشها و واکنشهاي عاطفي و همدلانهي زنان، رفتارهاي سريع و انفعالپذير مادران در قبال فرزندان، کنش و واکنش بيشتر زنان در مقولهي عفت و حيا، بروز رفتارهاي محاسبهگرانهترِ مردان و علاقهي آنان به اعمال اقتدار و کنترل، روحيههاي رقابتيتر و جنبههاي فعالتر غريزهي جنسي. اين رفتارها در سطح گستردهاي برخاسته از اختلافهاي مهم جسماني مردان و زنان، نوع عملکرد سيستم عصبي و مغزي و جنبههايي از اختلافات مربوط به ويژگيها و روحيات فرد است که منشأ آنها هنوز معلوم نيست.
طبيعي دانستن اين ويژگيها و نقشها نيز ميتواند به ضرورت ثابت نگه داشتنشان ياري رساند؛ البته با اين پيشفرض که تفاوتهاي رفتاري ياد شده به تعامل و مکمليت دو جنس به يکديگر و تشکيل خانواده و جامعهي سالم کمک ميرساند.
3. نظام حقوقي و اخلاقي (نظام دستوري و ارزشي) با طرح گزارههاي خود، مردان و زنان را به حفظ نقشهايشان واميدارد يا تشويق ميکند.
با استفاده از نکتههاي سه گانهي بالا ميتوان جمعبندي کرد که نقشي مثل بارداري و زايمان براي زنان ثابت و واگذار ناشدني است. وجود تکنولوژيهاي جديد نيز جايگزيني نيرومند، آزموده شده و فراگير براي نقش بالا در جهت تداوم نسل بشر نيست.
نقش تمکين در برابر همسر براي زنان به حکم نظام حقوقي نيز نقشي ثابت است؛ زيرا تمکين زنان در مقابل همسرانشان براي آنان واجب است. گفتني است که براي ضرورت و ثبات اين نقش ادلهي ديگري نيز ميتوان اقامه کرد. ضرورت وجوب نقش تمکين به موازات بحث ضرورت وجود خانواده مطرح ميشود. باور به لزوم حفظ و استحکام خانواده موجب ميشود هر آنچه پايه و بنيان اين مهم قرار ميگيرد نيز ضروري باشد. نميتوان به استحکام خانواده انديشيد و به زنان اجازه داد به نياز جنسي همسرانشان به اندازهي کافي و به هنگام پاسخ ندهند. مراد ما آن نيست که بنيان حيات خانوادگي بر شهوت استوار است، ليکن اين نياز عامل مهمي در اصل نيازمندي زن و مرد به يکديگر و مبناي ايجاد و پايداري عواطف بين همسران است که به طور غيرارادي در رابطهي زوجيت تأثير ميگذارد.
نقش نانآوري و مديريت خانواده براي مردان نيز نقشي ثابت است؛ زيرا در الگوي حقوق خانوادگي اسلام وظيفهاي مردانه است. در آيهي 34 سورهي نساء، مديريت مردان و انفاق براي خانواده به هم وابستهاند. در اين آيه، مديريت مردان به لزوم انفاق آنها به همسرانشان تعليل شده است. لزوم انفاق و نانآوري نيز بنابر ادلهي احکام، نه حق، بلکه تکليفي بر دوش مردان است و واگذارشدني نيست.
در منابع ديني در حيطهي خانواده، به جز نقشهاي پيش گفته، نقش جنسيتي ديگري که براي زنان و مردان لازم باشد مطرح نشده است. ليکن زنان و مردان به انجام شماري از ديگر نقشها با کمک گزارههاي اخلاقي تشويق شدهاند؛ مانند خانهداري براي زنان. اين نقش تغييرپذير است؛ به اين معنا که زن ميتواند نقش خود را در اين زمينه به کسي مانند يک خدمتکار بسپارد. در واقع انجام اين نقش متقوم به زن بودن يا همسر بودن نيست. بنابراين در محدودهي نقشهاي ثابت، نگاه اسلام حداقلي است.
در حيطهي اجتماعي نيز نقشهاي متمايزي براي زنان و مردان وجود دارد؛ مانند رهبري و مديريت کلان اجتماعي، فرماندهي جنگ و قضاوت. در برخي ادلهي ديني رواياتي مبتني بر منع شدن زنان از تصدي اين نقشها وجود دارد. اين روايات کانون توجه مشهور علما قرار گرفته و فقها بنا بر آن فتوا دادهاند. پس مردانه بودن اين نقشها در حوزهي اجتماعي نيز ثابت است. روشن است که بنا به عقيدهي اماميه مبني بر تبعيت احکام از مصالح و مفاسد، هر حکم ملاکي دارد. بازداشته شدن از تصدي برخي مناصب و مديريتهاي کلان اجتماعي براي زنان نيز از ملاکهاي واقعي پيروي ميکند؛ يعني ممکن است برخي مصالح خانوادگي و اجتماعي يا جنبههاي طبيعي و رواني در زن يا مرد وجود داشته باشد که اين مديريتها را براي يکي مجاز و براي ديگري ممنوع ميسازد.
4. جنسيت، تربيت و آموزش
واژهي تربيت در اين نوشتار به آموزشهاي غيررسمي يا کمتر رسمي ناظر است که والدين يا مربيان اجتماعي، مشاوران، رسانههاي فرهنگي اعم از شنيداري، ديداري و مکتوب به صورت پيدا يا پنهان ارائه ميکنند. مراد از آموزش نيز آموزشهاي رسمي است که در مدارس، دانشگاهها و ديگر مراکز علمي ارائه ميشوند.تربيت و آموزش هر دو با هدف کارآمد کردن افراد در حوزهي عمل خانگي و اجتماعي صورت ميگيرد. پس دستاندرکاران آن نميتوانند در قبال مسئلهي جنسيت بيتفاوت باشند. بروز درست جنسيت در تقسيمبندي رفتار و بر دوش گرفتن نقشها و وظايف، چه در خانواده و چه در اجتماع، مقتضي آن است که افراد براي رفتار متناسب و بر دوش گرفتن نقش هماهنگ با جنسيت آماده شوند. هماهنگي تربيت با جنس فرد، افزون بر کار آمدن کردن وي و اعطاي حس ارزشمندي، به نشاط او و جامعه ميانجامد.
پس لازم است عوامل تربيت کننده و آموزش دهنده - پس از تسليم به مشروعيت رابطهي نقش/ جنس - مفاهيم و گزارههاي لازم را در منابع، روشها و اهداف تعليم و تربيت بگنجانند. بدين ترتيب، نظامي تربيتي و آموزشي شکل خواهد گرفت که بيشک تک جنسي (براي مثال تنها مردانه) يا دو جنسي (= آندروژني؛ يعني هم براي دختران وهم براي پسران آموزشها دو جنسي باشد) و عاري از تحليلهاي جنسيتي نيست.
بنمايهي اساسي اين نظام تربيتي، باور ضرورت «تربيت هادي» است. مراد از تربيت هادي تربيتي است که از عناصر طبيعي و دروني فرد براي هدايت کمک ميگيرد. (22) به عبارت ديگر، در بحث ما زماني که برنامهها، شيوهها و اهداف تربيتي با ويژگيهاي طبيعي و رواني هر يک از دو جنس متناسب باشند، فرد نه تنها کمتر در برابر اين نظام تربيتي مقاومت ميکند، بلکه به کمک همان عناصر، برنامهي مزبور را راحتتر دروني ميسازد. نکتهي مهم در تربيت هاديِ جنسيتي آن است که هر يک از دو جنس (دختر و پسر) با فعال شدن قواي غريزيشان، به ويژه در سنين بلوغ احساس هماهنگي بيشتري با ساختار تربيتي پيرامون ميکنند.
اگر در کنار نظام تربيتي، آموزشهاي رسمي نيز بکوشند متناسب با تغييرات حاصل و بر پايهي ارزشمندي دو جنس، آموزشهاي لازم را در جهت بر دوشگيري نقشهاي جنسيتي و غيرجنسيتي در خانه و اجتماع به افراد بدهند، اين دو نهاد کارآمدتر خواهند شد. مراد از نقشهاي غيرجنسيتي نقشهاي مشترکي است که عامل طبيعي و رواني ويژه و منحصري در يکي از دو جنس براي ايفاي آن وجود نداشته باشد، بلکه مردان و زنان بتوانند آن را به آساني انجام دهند. افزون بر آنکه دراين زمينه دستور ويژهاي از شريعت اسلامي در کار نباشد که انجام آن نقش را به طور معين بر دوش يکي از دو جنس نهاده باشد. يکي از اين نقشها، مشارکت در اصلاح رفتار ديگران در قالب امر به معروف و نهي از منکر است.
بدين ترتيب، در واقع مجموعهي ساختارهاي تربيتي و آموزشي به اصلاح و هدايت دختران و پسران در سه جنبهي شناختي، عاطفي و رفتاري و در جهت جنسيت کمک خواهند کرد. براي مثال، زماني که مادري را نقشي اصيل، زنانه، ارزشمند و عامل مهم انتقال فرهنگ و ادب بدانيم، به طور طبيعي بايد دختران را براي ايفاي اين نقش آماده کنيم. نظام آموزشي با آموزش مهارتهاي لازم در اين باره ميتواند به دختران بياموزد که چگونه در موقعيت تعارض نقشهاي اجتماعي و نقش مادري، مادر خوبي باشند. چنان که اگر نانآوري نقشي مردانه است، ميبايست پسران از آغاز، گذشته از دانشهاي تئوريک، از نظر عملي به اين توانايي دست يابند و مفاهيم اخلاقيِ حاشيهي آن مثل سخاوت، حمايت و غيرت را نيز بياموزند.
پينوشتها:
1. حميد عضدانلو، آشنايي با مفاهيم اساسي جامعهشناسي، ص 147.
2. دستورهايي که در فقه اسلامي دربارهي آداب پوشش، رفتارهاي جنسي و آداب تربيتيِ دختران و پسران آمده، به بحث هويت جنسي بازميگردد.
3. علوم سياسي از زواياي گوناگون مثل هويت بومي، هويت ملي و هويت سياسي به بحث هويت ميپردازند.
4. نسرين اسکويي وزهرا انصاري، هويت، ص 121.
5. ريتا ال اتکينسون و ديگران، زمينهي روانشناسي هيلگارد، ترجمهي محمدنقي براهني، ص 184.
6. ر. ک: مگيهام و سارا گمبل، فرهنگ نظريههاي فمينيستي، ص 398 و 181؛ استيون سيدمن، کشاکش آرا در جامعهشناسي: نظريهي امروز جامعهشناسي، ص 270- 271؛ حميرا مشيرزاده ، از جنبش تا نظريهي اجتماعي، تاريخ دو قرن فمينيسم، ص 252؛ پاملا ابوت و کلر والاس، جامعهشناسي زنان، ترجمهي منيژه نجم عراقي، ص 249.
7. براي نمونه، ر. ک: پاتريشيا مدو لنگرمن، «نظريهي فمينيستي معاصر»، نظريهي جامعهشناسي در دوران معاصر، ترجمهي محسن ثلاثي، ص 471؛ ويون بار، جنسيت و روانشناسي اجتماعي، ترجمهي حبيب احمدي و بيتا شايق، ص 50؛ ويليام گاردنر، جنگ عليه خانواده، ترجمهي معصومه محمدي، ص 192- 198؛ آلن و باربارا پيس، آنچه زنان و مردان نميدانند، محسن جده دوست و آذر محمودي، ص 338.
8. ر. ک: ريتا ال اتکينسون، ريچاردسي و ديگران، زمينهي روانشناسي هيلگارد، ترجمهي محمدنقي براهني، ج1، ص 198.
9. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج104، ص 69.
10. ميرزا حسین نوري، مستدرک الوسايل، ج11، ص 115.
11. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 305؛ محمد بن حسن حر عاملي، وسايل الشيعة، ج 2، ص 168.
12. مانند جريان حمايت حضرت موسي (علیه السلام) از دختران شعيب هنگام آب نوشاندن به گوسفندان، گردنسپاري حضرت زهرا (علیها السلام) به تقسيم کار جنسيتي و التزام به نقشهاي خانگي و رواياتي که مردان حامي خانواده و تلاشگر را ميستايد.
13. محمدبن حسن حر عاملي، وسايل الشيعة، ج14، ص 115 و 123.
14. ر. ک: روحالله موسوي خميني، تحرير الوسيلة، ج2، کتاب نکاح.
15. مراد از نظريههاي سطح کلان، نظريههاي جامعهشناختياند. براي آگاهي بيشتر ر. ک. حسين بستان، «بازنگري نظريههاي نقش جنسيتي»، پژوهش زنان، شمارهي 14.
16. Nancy Chodorow.
17. Talcott Parsons.
18. Shulamith Firestone.
19. Friedrich Engels.
20. ر. ک: امير رستگار خالد، خانواده، کار، جنسيت، ص 62- 63. گفتني است که ديدگاه بالا راهبرد ياد شده را براي حل بحران انباشتگي نقشهاي خانگي و اجتماعي پيشنهاد ميکند.
21. گذشته از ديدگاه کساني که بين هست و بايد يا تکوين و تشريع رابطه نميبينند، انديشمندان اسلامي طبيعي بودن را مسير درستي براي موجه بودن حق و تکليف به شمار ميآورند. براي نمونه ر. ک: مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 144- 145؛ عبدالله جوادي آملي، حق و تکليف در اسلام، ص 153- 169.
22. در اين گونه تربيت، جريان تربيت با جوهرهي طبيعت فرد همخوان و يگانه ميشود. تربيت در اين نگرش بيشتر تأييد است، و نه تغيير. واژهي Educere به معناي استخراج از درون در مقابل واژهي Educa به معناي انتقال از بيرون به درون، اشاره به اينگونه نگرش در مسئلهي تربيت دارد. از نظر برخي مربيان تربيتي نتيجهي اينگونه تربيت، رابطهي منطقي بين درونداد و برونداد است. ر. ک: عبدالعظيم کريمي، «تربيت هادي در برابر تربيت عايق (گسست ميان طبيعت و تربيت)»، تربيت اسلامي، شمارهي 4، ص 331.
علاسوند، فريبا، (1391)، زن در اسلام (جلد اول) کليات و مباني، قم: مرکز نشر هاجر، چاپ دوم.