اختر چرخ ادب پروین است
پدر پروین
پدر پروین، در 1253 در تبریز به دنیا آمد. در کودکی به فراگیری ادبیات عرب پرداخت و فقه، اصول، منطق، کلام و حکمت قدیم را به خوبی فرا گرفت. آن مرحوم تلاشهای قابل توجهی در علوم ادبی انجام داد نظیر شرح «اطواقالذهب» جاراللّه زمخشری، مفسّر معروف قرن پنجم هجری، تحت عنوان «قلائدالادب فی شرح اطواق الذهب». تألیف کتاب «ثورة الهند» در باره انقلاب هند که برگرفته از افکار نو «مهاتما گاندی» رهبر استقلالطلب هند بود. تألیف و چاپ کتاب «تربیت نسوان» در امر حقوقِ از دست رفته زنان، آن هم زمانی که تعصب و کجاندیشی در حق زنان ایرانی، به ویژه زنان تبریز به اوج شدت و محنت رسیده بود. تألیف و نشر این کتاب موجبات تلاش روزافزون را در راستای ایجاد مدارس جدید دخترانه در تبریز فراهم ساخت ... .
از سویی دیگر یوسف اعتصامی به دلیل احترام به ارزشهای فرهنگ ایرانی، با هزینه شخصی مبادرت به تأسیس چاپخانه حروفی در تبریز نمود و از مشکلات مربوط به چاپ سنگی کاست ... .(1)
سرایش شعر
ای مرغک خرد ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه؟!
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمیشود زمانه
رام از چه شدی؟! رمیدن آموز
مندیش که رام هست یا نه
بر مردم چشم، دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه
هنگام شب آرمیدن آموز ...(2)
سخنرانی پروین در باره تربیت زنان
«در قرون وسطی، معبدها و صومعهها زندان علوم و معارف بودند. انظار خلق از مشاهده طلعت دلارای علم محظوظ نمیشد و در مزرعه امید انسانها گیاه ترقی نمیرویید. همین که صنعت طبع و نشر کتب در قرن پانزدهم به وجود آمد، تألیفات گرانبها که دیرزمانی در کُنج گمنامی پنهان بودند، به موقعِ استفاده گذاشته شده، به بیداری افکار، خدمات نمایان کردند. تشنگان بیابان نادانی از چشمه شیرین معرفت سیراب گشتند و درماندگان جهل، از تاریکی به طرف نور و روشنایی رفتند. ارباب تحقیق به واسطه کوشش متمادی، نیک و بد و زشت و زیبا را ساختند ... در نتیجه مجاهده دِماغها [= ذهنها]ی مستعد و سَیر سریع تمدن معلوم شد که انسان از قرنهای تاریخی قدیمتر است و عصرهای بیشمار در سطح زمین زندگی کرده است. این آگاهی و اکتشاف علما را وادار نمود که تاریخ طبیعی انسان را به دست آورند ... به راهنمایی این علم «آنتروپولوژی» بر طبایع و عادات نوع بشر مطلع شده، دانستند که مرد هنگام انتقال از دوره وحشیّت به آرامگاه مدنیّت در حق زن که سهیم رنج و الم و شریک اوقات شادی و اندوه او بوده، ظلم کرده است. وقتی که [مرد[ از مرحله محنت به منزل امن و راحت شتافته، زن را وجودی مهمل و آلتی بیاراده قرار داده است. تصدیق کردند که ستمکاری مرد از قدر و منزلت زن کاسته، او را به قصور مدارک [= درک و فهم [و ضعف نفس و انحطاط قوای معنوی متهم داشته، تا کار به جایی رسیده که محسنات حوزه اجتماعی نابود شده و بنای فضایل اخلاقی روی به ویرانی نهاده است ... . زن پس از قرنها درماندگی حق فکری و ادبی خود را به دست آورد و به مرکز حقیقی خود نزدیک شد. دایره تعلیم و تعلّم نسوان درخور ارزش ذاتی آنان کسب اهمیت کرد. تابش انوار دانش، ملکات عقلیه آنها را پرورش داد ... در این عصر مفهوم عالی «زن» و «مادر» معلوم شد و معنی روحبخش این دو کلمه که مؤسس بقا و ارتقای انسان است، پدیدار گشت ...».
«پروین» پیشرفت زنان را در گرو تکامل علم و صنعت میدانست. از سویی دیگر از دیدگاه او علت عقبماندگی زنان ایرانی، ظلمهای وارده بر آنان بود، چه از ناحیه خرافات و عقاید تعصبگونه بیاساس که عمدتا در جامعه ایران قدیم بیداد میکرد و چه از ناحیه تهاجم عمال رضاخان به بهانه کشف حجاب و تقلید کورکورانه از مظاهر تمدن غربی، تا جایی که در آخر رساله فوق میگوید:
«ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمه آن زینتافزای تاریخ جهان است، ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منّت و مدیون نعمت خویش دارد، ایران باعظمت و قوتی که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده، اکنون دنبال گمگشته خود میدَوَد و به دیدار شاهد نیکبختی میشتابد. امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان، اصلاحات مهمه اجتماعی در ایران فراهم گردد.»(3)
از دیدگاه پروین زن ایرانی گویا از ابتدا از ماهیت «ایرانی» بیبهره بوده است. زن ایرانی به گونهای از هنر تعلیم و تربیت بیبهره بود که نزد هر امنیه و پاسبان جهت احقاق حق خود رجوع میکرد، دادخواهیهای او بیجواب میماند. زن ایرانی در عصر پروین باحجاب بود، اما از مفهوم حجاب درک درست و جامعی عاید او نگشته بود:
زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشهاش جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها گر ز آنکه زندانی نبود
... دادخواهیهای زن میماند عمری بیجواب
آشکارا بود این بیداد، پنهانی نبود
عصری که پروین در آن میزیست، عصر تحقیر، بیداد، تحجر و تبعیض بود. رضاخان از یک سو اصرار بر برداشتن حجاب زنان و گذاشتن کلاه پهلوی بر سر مردان داشت. از سویی دیگر پروین در دوران جوانی به عیان شاهد هجوم گسترده زنان به مد و پوشاک و حتی طرز سلوک با مردان بود. از دیگر سو شاهد برخی از زنان بود که به رغم رعایت حجابِ ظاهر که سر تا پای زنان ایرانی را از گزند دید نامحرمان پوشیده و مستور میساخت، بر فکر و اندیشه خویش نیز حجاب افکنده بودند. پروین در چنین وضع ناهنجار، زیور و زینت و حجاب را منهای کسب علم و دانش، برای زن فضیلت نمیدانست، چه یک زن آن روز هنوز قادر به بینش صحیح نسبت به ارزشهای متعالی اسلام در عصر آن نبود، زیرا نور دانش را از چشمان او پنهان میداشتند و او خود را ملزم به پردهنشینی و رعایت شرم و حیا میدانست.
در روزگاری که مفهوم واقعی و راستین حجاب هنوز در اذهان اغلب ایرانیان روشن نگشته بود، پروین روح علم و درایت را لازمه حیات زنان میدانست. عکسهای پروین اعتصامی باحجاب است، چون او یک زن مسلمان بود. در حالی که در عصر بیحجابی میزیست.
در آخرین تصویر به یادگار مانده، او را با یک روسری مشاهده میکنیم، چون میدانست نسل اسلامی ایرانی «حجاب» را امری واجب و صادر شده از دستور الهی خواهند دانست.
تمام نگرانی پروین بر سر جدال و رقابت زنان بر زر و زیور و لباس و کفش و ... است در حالی غافلند از اینکه پایبندی به مظاهر خیرهکننده مثل پارچه و لباس و کفش، نوعی زیورپنداری برای جسم و ذلت و خواری برای روح است:
... زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید
فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان
... همیشه فرصت ما صرف شد در این معنی
که نرخ جامه بهمان چه بود و کفش فلان
برای جسم خریدیم زیور پندار
برای روح بریدیم جامه خذلان ...(4)
برای پروین نوع زر و زیور مهم نیست، بلکه پایبندی به ارزشهای دینی و ملی مهم است. چه مانعی دارد که به یک پوشش ساده و آسان بگرویم؟! آیا حریری که از کشورهای بیگانه وارد سرزمین ما بشود، «حجاب» است یا «لباس شب»؟! در دنباله همان شعر میگوید:
... چو بگرویم به کرباس خود، چه غم داریم
که حُلّه حلب ارزان شده است یا که گران
از آن حریر که بیگانه بود نساجش
هزار بار برازندهتر بود خلقان
چه حلّهای است گرانتر ز حِلْیَت دانش
چه دیبهی است نکوتر ز دیبه عرفان
هر آن گروهه که پیچیده شد به دوک خِرَد
به کارخانه همّت حریر گشت و کتان ...
جامه بلند و شمله ساده که تار و پود آن به دوک خِرَد پیچیده شده و در کارخانه همّت تبدیل به حریر و نخ میگردد، مانع ترقیات زن در اجتماع نیست. از سویی دیگر فرهنگ «مدگرایی» و گرایش به انواع مدلهای لباس روز و شب، مصیبت اساسی و لاعلاج همه زنان شده است ... قضیه «جنگ لباس» به گونهای است که اگر یک خانم از نعمت داشتن فلان مدل جدید بیبهره باشد، بایستی مترصد نگاههای زنان دیگر در فلان مجلس عروسی یا میهمانی باشد. همچنین است حکایت بعضی از خانمهای متمول که از داشتن کثرت لباس مجبور به فروش و حراج پوشاک خود میشوند، چون از مد افتاده است.
رمز جاودانگی شخصیت «پروین اعتصامی» قناعت و بیاعتنایی او نسبت به مدل لباسها و زیورآلات است که او را مقبول تمام زمانها نموده است.
ازدواج پروین
درخور تأمل و شگفتی است که مرحوم یوسف اعتصامالملک به رغم درایت و آگاهی نسبت به صفات میخوارگی و اعتیاد پسرعموی خویش، به ازدواج او و پروین رضایت داده و دختر مستعد خود را از تهران که موجد شور و احساسات ادبی پروین شده بود، به شهری دوردست که از امکانات رشد و تعالی علمی و ادبی کافی بیبهره بود رهسپار سازد! این ازدواج شوم که همان ابتدا پایههای لرزان آن با مصلحتبینی خانواده طرفین صورت تحقق به خود یافت، نتیجهای جز طلاق بایسته که منجر به توسعه روند افکار حکیمانه و عارفانه پروین گشت، به بار نیاورد! همه این عوامل ناخوشایند به گونهای دست در دست یکدیگر نهاده بود که گرچه شاعره به حکم عاطفه و احساسِ بار سنگین مسئولیت خانوادگی بر گُرده خویش، سعی در ثبات شیرازه نظام خانوادگی داشت، لیکن شیشه نازک دل پاک و بیآلایش او را تاب همجواری با غبار حاصل از اعتیاد و لکه بدنامی شراب نبود ...!
«طلاق» اگرچه در روایات اسلامی امری مذموم و نکوهیده شمرده شده، اما برای پروین نقطه رهایی از رقیت و از بند زندانی است که عوامالناس به غلط نام آن را «خانه بخت» نهادهاند!
علی الصباح به روی تو هر که برخیزد
صباح روز سلامت بر او مسا باشد
بد اختری چو تو در صحبت تو بایستی
ولی چنان که تویی در جهان کجا باشد؟(6)
پروین در یک شعر زیبا و آموزنده تحت عنوان «عهد خونین» پیوند شوم زناشویی خود را با لحنی عبرتآمیز به رشته تصویر کشیده است. «باز» و «ماکیان» دو نماد این پیوند هستند. همسر پروین که از نام او اطلاعی نداریم، در قهاریت توأم با روحیه نظامی مظهر «باز» است. همه میدانیم باز سمبل پرندگان شکاری است و همیشه در آرمها و نشانههای نظامی، عکس عقاب و باز نمودار است. پروین خود را مشابه «ماکیان» قرار داده است. مرغی که شاید هیچ لانهای بِهْ از کنج خانه ـ آن هم در قرون سیاهی مقهوریت ـ برای او نیست. شاعره با طبع خاصی که داشته، جریان خواستگاری همسرش را بسیار شیوا و ادیبانه به رشته تصویر کشیده است که به ابیاتی از آن اشاره میکنیم:
به بام قلعهای باز شکاری
نمود از ماکیانی خواستگاری
که من ز آلایش ایام پاکم
ز تنهایی بسی اندوهناکم
ز بالا صبحگاهی دیدمت روی
پسند آمد مرا آن خلقت و خوی ...!
چه زیبایی به هنگام چمیدن
چه دانایی به وقت چینهچیدن
... چه حاصل زیستن در خار و خاشاک
زدن منقار و جستن ریگ از خاک
من از بازان خاص پادشاهم
تمام روز در نخجیرگاهم
بیا همعهد و همسوگند باشیم
اگر آزاد و گر در بند باشیم
تو فرزندان به زیر پر نشانی
مرا چون پاسبان بر در نشانی!
به روز عجز دست هم بگیریم
چو گاه مرگ شد با هم بمیریم ...
«ماکیان» که نماد پروین است، میداند این پیوند حاصلی جز پشیمانی و شاید کشتن و خون ریختن در بر نخواهد داشت ... .
بگفتا مغز را مگذار در پوست
نشد دشمن بدین افسانهها دوست
خرابیهاست در این سستبنیان
به خون باید نوشت این عهد و پیمان
مرا تا ضعف عادت شد، ترا زور
نخواهد بود این پیوند مقدور ...!
پروین از همسر تقاضا میکند که با این ازدواج مصلحتبینانه او را به سوی عدم و نابودی نکشاند. او خود را صاحب پر و بال ادب میداند و از پدر و مادری شِکْوه دارد که به یک «راهزن» ایمنی داده و سپس ناخودآگاه طناب و رسن آقایی و سیادت قاهرانه را به دست او میسپارند!
... مدار از زندگانی باز ما را
مده سوی عدم پرواز ما را
چو پر داریم پیراهن نخواهیم
چو گندم میدهند ارزن نخواهیم
نه همخوئیم ما با هم نه همراز
نه انجام است این ره را، نه آغاز
کسی کاو رهزنی را ایمنی داد
به دست او طناب رهزنی داد
نه سوگند است سوگند هریمن
نه دل میسوزدش بر کس نه دامن
درِ دل را به روی دیو مگشای
چو بگشودی نداری خویشتن جای
دورویی راه شد نفس دورو را
همان بهتر نریزیم آبرو را ...(7)
شاعره شرح دو ماه و نیم زندگی ملالتبار زناشویی را در سه بیت زیر بیان کرده است:
ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟
جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟
ای لعل دلافروز تو با این همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟(8)
پروین با استاد شهریار معاصر بود. آقای چاووش اکبری در اینمورد میگوید:
«این دو شاعر هر دو در یک سال «1285» پا به عرصه وجود گذاشتند و از بیست سالگی همدیگر را دیده و با یکدیگر آشنا بودند و هر دو شاعر و سخنوری مشهور ... اما چرا به رغم شناخت کامل نسبت به یکدیگر با هم ازدواج نکردند؟ مرحوم شهریار در اعتراف صریح اذعان میدارد که:
هنوز من به دل از داغ او عزادارم
هزار حیف که من رشد عقلیام کم بود
در آن سنین و دلم نیز بند جای دگر
و گرنه عقد من و او به عرش میبستند ...»(9)
آن بانوی ادیب با اینکه هیچ گاه صاحب فرزند نشد، ولی با استمداد از روح لطیف خود، عواطف مادری و احساسات زیبای یک مادر با طفل کوچکش را که سرانجام بایستی برحسب تقدیر و مشیت الهی از او جدا شود، به زیبایی حکایت میکند و جذابترین دستمایه هنری خویش را در قالب «لطف حق» از زبان «یوگابد» مادر موسی(ع) و وداع او با فرزند پدیدار مینماید. به گونهای که گویی پروین در ازل «مادر» بوده است:
مادر موسی چو موسی را به نیل
درفکند از گفته رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خُرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بیناخدای؟!
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب خاکت را دهد ناگه به باد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است!
رهرو ما اینک اندر منزل است
پرده شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو تنها عشق و مهر مادری است
شیوه ما عدل و بندهپروری است ...(10)
بررسی چند قطعه از مناظرات در اشعار پروین
سیر یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بدبویی
گفت از عیب خویش بیخبری
زان ره از خَلق عیب میجویی
گفتن از زشترویی دیگران
نشود باعث نکورویی
تو گمان میکنی که شاخ گلی
به صف سرو و لاله میرویی
یا که همبوی مُشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینویی
خویشتن بیسبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کویی ...(11)
یا مناظره بلبل با گل که به گل میگوید: چرا با این همه حُسن و زیبایی، همصحبت و ندیم خار هستی؛ که حکایتی است شنیدنی! گل، پژمردگی خود را مرهون شکفتن میداند و همسایگی با خار را بر حسب تقدیر و فرمان الهی. تنها گلِ وجود حق است که هیچ گاه پژمردنی نیست. ابیاتی از «گل بیعیب»:
بلبلی گفت سحر با گل سرخ
کاین همه خار به گَردْ تو چراست؟
گل خوشبوی و نکویی چو ترا
همنشین بودنِ با خار خطاست
... گفت زیبایی گل را مَسِتای
ز آنکه یکره خوش و یکدم زیباست ...
آن خوشی کز تو گریزد، چه خوشی است؟!
آن صفایی که نماند، چه صفاست؟! ...
ناگریز است گل از صحبت خار
چمن و باغ به فرمان خداست
ما شکفتیم که پژمرده شویم
گل سرخی که دو شب ماند گیاست ...
... ما چو رفتیم گُلِ دیگر هست
ذات حق بیخلل و بیهمتاست ...(12)
گفتگوی «کعبه» با «دل» حکایتی است بسیار شیرین و دلانگیز ... کعبه از پیدایش و خلقت خود به دست حضرت ابراهیم خلیلاللّه(ع) میبالد و مباهات میکند که بهترین نقطه زمین جایگاه اوست ... و دل هم آفرینش خود را مرهون دست حیّ داور و خدای تعالی میداند و اینکه درِ او گاه و بیگاه به جانب حق گشوده میگردد در حالی که درِ کعبه تنها در ایام عید و دیدار حاجیان گشوده میشود.
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه زینان
که من مرآت نور ذوالجلالم
عروس پرده بزم وصالم
مرا دست خلیلاللّه برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطّه خاک
مکانی همچو من فرخنده و پاک
... خوش آن استاد کاین آب و گِل آمیخت
خوش آن معمار کاین طرح نکو ریخت
خوش آن درزی که زریّن جامهام دوخت
خوش آن بازارگان کاین حلّه بفروخت
... بدو خندید دل آهسته کای دوست
ز نیکان خود پسندیدن نه نیکوست
... ترا چیزی برون از آب و گِل نیست
مبارک کعبهای مانند دل نیست
ترا گر ساخت ابراهیم آزر
مرا بفراشت دست حَیّ داور
... ترا در عیدها بوسند درگاه
مرا بازست در هر گاه و بیگاه ...(13)
مرگ پدر و آغاز اندوه شاعره
... پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاکْ زندان تو گشت ای مه زندانی من
از ندانستن من دزد قضا آگه بود
چون ترا برد بخندید به نادانی من
... دهر بسیار چو من سر به گریبان دیده است
چه تفاوت کندش سر به گریبانی من ...؟(14)
شغل پروین
حکیمه و بانوی شعر بلافاصله پس از اتمام دوره تحصیلات در مدرسه بیت ایل، بنا به پیشنهاد اهل ادب، به سمت کتابداری کتابخانه مرکزی یا ملی برگزیده شد. اما روح جستجوگر بلند پروین مانع از آن بود که در قفسه کتابخانهها بال بگشاید. او قبل از آنکه به جمعآوری اشعار ـ آن گونه که هَمّ و غم بسیاری از شاعران امروزی است ـ بیندیشد، نگران تبعیض، فخرفروشی و خودنمایی کائنات و موجودات در عرصه عالم بود. به همین دلیل به سرودن شعر بر حسب اقتضای جامعه و نوع دیدگاه انسانها نسبت به روحیات و حالات یکدیگر پرداخت. پروین قبل از آنکه یک شاعر باشد، یک شعور کامل برخاسته از اشراق الهی بود.
پروین اعتصامی حتی بعد از مرگ مورد بیاعتنایی واقع شد، چون دستمایههای ادبی وی را سروده یک مرد که مشخص نبود چه کسی است میدانستند. هنگامی که سیزده قطعه شعر پروین در مجله «بهار» چاپ شد، بسیاری از خردهبینان گمان میکردند که سراینده این شعرها باید «مرد» باشد، اما پروین قبل از رحلت، در آخرین شماره سال دوم مجله بهار، بر این شبهه خط بطلان کشید و نشان داد زن ایرانی فقط برای آشپزخانه و ظرف و لباسشستن و ... خلق نگشته، بلکه در عرصه علم و ادب نیز میتواند از بزرگان صاحب نام باشد. خود در این باره گوید:
از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل
تا بداند دیو کاین آیینه جای گَرد نیست
مرد پندارند پروین را چه برخی ز اهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست! ...(15)
به رغم مخالفتهای اهل فن! با اشعار پروین که آنها را سروده یک مرد! میدانستند، دکتر عبدالحسین زرینکوب در رد این شبهه، از یک مؤلف جوان و نوخاسته به نام «محمدضیا هشترودی» نام میبرد که مجموعهای از نظم و نثر فارسی را با ملاحظات انتقادی به نام «منتخب آثار» منتشر کرد و در ضمن آن به مناسبت نقل و نقد شعر پروین، از او بسیار تحسین نمود، تا بدانجا که موجبات رنجش و کدورت برخی از شاعران معروف عصر فراهم شد و ملکالشعرای بهار را وا داشت تا به این طرز نقد اعتراض کند ... .(16)
بیماری و مرگ پروین
ابوالفتح اعتصامی، برادر پروین در باره علت بیماری و سرانجام مرگ جانگداز وی، چنین گفته است:
«بیماری پروین از همان ابتدا حصبه تشخیص داده شد و هیچ سِرّ و ابهامی در کار نبود. در چند روزه بیماری، پروین مانند همیشه آرام و متین و موقر بود. با آنکه مدام در تب حصبه میسوخت، کمترین ترس و اضطراب یا بیصبری یا سوز و گداز از خود نشان نداد ... پروین مانند ما مطلقا در اندیشه مرگ نبود. ما همه روزشماری میکردیم که تب قطع شود تا پروین به اتفاق مادرش دیدارهای عید را انجام دهند ...».(17)
خانواده اعتصامی از تمام اطبا استمداد جستند تا شاید آتش تب حصبه اندکی فروکش کند. دکتر ارسطو نیز تا آخرین لحظه در نجات شاعره بیمار کوشید. در حالی که پروین این ابیات را بر زبان میراند:
آمد طبیب بر سر بیمار خویش لیک
فرصت گذشته بود و مداوا ثمر نداشت ...
«پروین اعتصامی» ساعاتی قبل از مرگ از دایی خود که هر روز بر بالین او حضور مییافت، درخواست دعا کرد و نیز از درگاه خداوند برای مادر دردمند خویش طلب صبر و استقامت نمود. از آن به بعد، سکرات قبل از فوت گریبانگیر پروین گشت تا نیمهشب جمعه 15 فروردین سال 1320 در آغوش مادر جان به جان آفرین تسلیم نمود.(18)
شایان ذکر است پروین همیشه به یاد کوچ و رحلت از این دنیای فانی بود. از اینرو میدانست که چگونه به پیشواز مرگ بشتابد. لذا این ابیات را جهت سنگ مزار خویش سرود که جهت حُسنختام و ادای احترام به روح بانوی شعر و ادب که در جوار آرامگاه فاطمه معصومه(س) در سرزمین مقدس قم به خواب ابدی فرو رفته است، به طور کامل آن را بازگو میکنیم:
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هرچه خواهی، سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار، امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان بِهْ که ز وی یاد کنند
دل بیدوست، دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جانفرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هرچه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسد، مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره، تسلیم و ادب، تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است(19)
خداوند او را رحمت کند.
پي نوشت :
1 ـ حکیم بانوی شعر فارسی، دکتر رحیم چاووشی اکبری (سینای تبریزی)، ص22 ـ 23.
2 ـ دیوان پروین اعتصامی، به کوشش محمد عالمگیر تهرانی، ص312، نوبت چاپ: 1378.
3 ـ همان، ص30 ـ 35.
4 ـ دیوان پروین اعتصامی، فرشته انس، ص187 ـ 188.
5 ـ حکیم بانوی شعر فارسی، ص238.
6 ـ گلستان سعدی، حکایت 111/5، دکتر محمدعلی فروغی، دکتر حسن انوری.
7 ـ دیوان پروین اعتصامی، عهد خونین، ص178 ـ 179.
8 ـ همان، ص424.
9 ـ حیکم بانوی شعر، ص192.
10 ـ دیوان اشعار، لطف حق، ص265 ـ 266.
11 ـ همان، نکوهش بیجا، ص295 ـ 296.
12 ـ همان، گل بیعیب، ص232 ـ 233.
13 ـ همان، کعبه دل، ص205 ـ 206.
14 ـ همان، در تعزیت پدر، ص424 ـ 425.
15 ـ حکیم بانوی شعر فارسی، ص224.
16 ـ با کاروان حلّه، دکتر عبدالحسین زریّنکوب، ص364.
17 ـ حکیم بانوی شعر فارسی، ص241.
18 ـ همان، ص241 ـ 224.
19 ـ دیوان اشعار، ص426.
/س