1- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. (1)
2- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. (2)
3- إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ. (3)
اکنون، آراي مختلف خاورشناساني را که به تفصيل، به تفسير اين نام پرداختهاند، مورد بررسي قرار ميدهيم.
1- اشپرنگر معتقد است که «صابئان»، همان «حنيفان» هستند. پدرسن (4) نيز چنين باوري دارد. [نک: پژوهشهاي شرقي، صفحهي 386 به بعد، کمبريج، 1923م]. (5)
اما به دلايل زير، اين رأي را نادرست ميدانيم:
الف) حنيفان- چنان که شهرستاني در المِلَل و النَّحَل تأکيد ميکند- از مخالفانِ صابئيها بودهاند، به گونهاي که اين دو آيين، کاملاً با هم مختلف و در تعارض هستند؛ چه حنيفان، پيروان ابراهيم (عليه السلام) هستند، اما صابئيها، ستارهپرست؛ پرستشي که ابراهيم (عليه السلام) آن را رد کرده است؛ چنان که در قرآن آمده است. (6)
ب) هرگز در قرآن نيامده است که صابئيها، کتاب مقدس دارند، حال آنکه در قرآن آمده است که ابراهيم (عليه السلام) داراي «صُحُف» بوده است. (7)
2- هرويتس [در کتاب پژوهشهاي قرآني، صفحهي 121 به بعد] (8) بيان ميکند که صابئيها، همه يا بخشي از گروههاي مُعَمّداني مَندايي هستند. «هانس هاينريش شِدِر» (9)، همين رأي را در مقالهاي [در مجلهي «جهان شرق» شمارهي 4، صفحهي 290، اشتوتگارت، 1949م] (10) چنين بيان ميکند: «محمد، قبلاً، در مکه دربارهي مُعَمّدانيهاي بابلي چيزهايي شنيده بود. اينان همان صابئيها هستند که سه بار در قرآن، از آنان ياد شده است. صابئه نامي است که اصلِ آن، به ريشهي بابلي- آراميِ کلمه باز ميگردد و به معناي «فرو رفتن در آب و غسل (تعميد) دادن» است. بِل نيز [در کتاب ريشههاي اسلام، صفحهي 60 به بعد] (11)، همين رأي را پذيرفته است.
3- کارادي وو، (12) در مقالهي «قرآن و جايگاه آن در فرهنگ الهيات کاتوليک» (13)، ميگويد: «بقيهي قوانين اسلام، برگرفته از منابع يهودي- مسيحي و يا از گروههاي التقاطي (14) ناشي از خداگرايي طبيعي(15) است. بر تعدادي از اين گروهها، نام «صابئي» اطلاق ميشد. اما ادبيات عربي دو گروه از صابئيها را معرفي ميکند؛ آنهايي که در قرآن، نامشان آمده است و آنهايي که در حرّان ساکن بودهاند. در ميان اين گروهها، پرستشِ ستارگان و وضو گرفتن، رايج بوده است. محمد، صابئان را از اهل کتاب به شمار آورده است؛ يعني از امتهايي که داراي کتاب مقدس بودهاند به نظر ميرسد وي آيين نبوّت و پيامبري، اساطير پيامبران و سنّت وضو را از آنها الهام گرفته است، امّا در مقابل پرستش ستارگان، به مبارزه پرداخته است. به نظر ميرسد، محمد از خلال اهميتي که به فرشتگان و جن داده است، متأثر از گروههاي ايراني بوده باشد.»
بايسته است عبارات «کارادي وو» (16) را که داراي لغزشهاي فراوان است، مورد بررسي قرار دهيم:
1- وي ميان گروههاي مُعَمّداني و کساني که ستارگان را ميپرستيدهاند، خلط کرده است.
2- وي ميان آيين غسل تعميدِ گروههاي مندايي و وضوي نماز در اسلام، خلط کرده است.
3- وي ميان داستانهاي پيامبران در قرآن و داستانهاي ياد شده در کتابهاي مقدسِ منداييها به ويژه مهمترين کتاب آنها يعني «گِنزا» (17)، خلط کرده است.
اينک، نگرشهاي «کارا دي وو» را وامينهيم و به رأيِ يا آراي «هانس هاينريش شَدِر» ميپردازيم. او ميگويد: شايد محمد از منداييها، چيزي شنيده باشد. ممکن است، سلمان فارسي که از گروههايِ ديني رايج در کشور اصلياش يعني ايران، آگاه بوده است، وي را آگاه کرده باشد». (18)
مطابق اين نظر، نام «صابئان» برگرفته از کلمهي mas buta (مَس بوت) يعني فرورفتن در آب [تغسيل] باشد که از مهمترين آيينهاي منداييهاست.
امّا توجيه اين اشتقاق با توجه به زبان عربي، دشوار است، چون معناي حقيقيِ فعلِ «صَبَأ» در عربي، «رها شدن از...» است، که در معناي مجازي، به معناي «رها کردن ديني براي وارد شدن در ديني ديگر» ميباشد. اسم فاعلِ آن «صابِئ» و جمعِ سالمِ آن «صابِئون» است. ابواسحاق [زجاج] در معناي کلمهي «صابئان» ميگويد: «کساني که ديني را رها کرده تا به دين ديگري گردن نهند». (19) امّا پرسش اين است که اينان کدام دين را رها کردهاند؟ يهود يا مسيحيت را؟ چنان که کُلپ [در مدخلِ «مندايي» در دانشنامهي دين از سپيده دمِ تاريخ تا زمان حاضر، جلد 6، صفحهي 711] (20) ميگويد: «بايد اصل منداييها را در گروههاي معمّداني و بدعتگذارِ يهودي يا مسيحي بررسي کرد که در مناطق مرزيِ سوريه و فلسطين، متمرکز بودند. دليل اين سخن، واژهي وصفي «Sb» (صب) به جاي «md» (مد) است که اشاره به فرو رفتنِ در آب دارد؛ همچنين اشارههاي پراکندهاي وجود دارد که بيانگر جداييِ [اينان] از يهود يا مسيحيت است.
«اگر اشتقاق عربي «صابئان» را برگيريم، به اين نکته ميرسيم که «صابئان»، خروج کنندگاني هستند که دين يهود يا مسيحيّت را به منظور بنياد نهادنِ ديني ديگر، رها کردهاند، با اين همه، آنچه باقي مانده است، آن است که بدانيم اينان کدام دين را رها کردهاند؛ يهود يا مسيحيّت را؟ اگر به آنچه قدّيس اپيفان [در نصايح هَيرِس] (21) اشاره کرده- مبني بر اين که صابئان [همان صيباديان گروهي سامري و] بدعتگذاراني، پيش از مسيحيت بودهاند- استناد کنيم، صابئان بر کساني منطبق ميگردد که هر روز غسل تعميد ميکردهاند و در متون ديگر- به ويژه يوناني- ذکر شده که آنها پيش از مسيح، در مناطق کنار رود اردن، بودهاند». با اين همه، در متون تلموديِ [راخوت، 22؛ توسِفتا،2] (22) به اينان با اين وصف که در صبحِ زود، غسلِ تعميد ميکردهاند، اشاره شده است. [نک: باردي در فرهنگ الهيات کاتوليکي، جلد9، بخش دوم، سال 1814م]. (23) طبق آنچه گذشت، صابئان، دين يهود را رها کردهاند!».(24)
با وجود اين، شهرستاني، وجود صائبان را به تاريخي دورتر ارجاع ميدهد، چه وي تأکيد ميکند که اينان در روزگار ابراهيم بودهاند. آنچه در زير ميآوريم، تعريفهاي مختلفي است که مفسرانِ مسلمان و لغتشناسان عرب، دربارهي «صابئان» ارائه نمودهاند:
1- جوهري در صحاح اللغة [زير «صبأ»] صابئان را قومي ميداند که دينشان مثل اهل کتاب است.
2- اَزهري تهذيب اللّغه [زير «صبأ»] ميگويد، صابئان قومي هستند که دينشان شبيه دين نصارا ميباشد و بر اين پندارند که از دين نوح پيروي ميکنند.
3- بَيضاوي در تفسير خود [انوار التنزيل] (25) ميگويد: «گفته شده که صابئان، فرشتگان را ميپرستيدهاند؛ همچنانکه گفته شده اينان، ستارگان را پرستش ميکردهاند». (26)
شهرستاني در الملل و النّحل فصل بلندي را به «صابئان» اختصاص داده و به مذهب آنها، به شکل مجادله و پرسش و پاسخ ميان «صابئيها» و «حنيفان» پرداخته است. وي پس از آن به اين نتيجه ميرسد که صابئان، دينشان را بر پايهي اموري روحاني بنا کردهاند که نقش واسطه را ميان خداوندِ خالق حکيم و مردم، ايفا ميکند. اين امور روحاني، در جوهر و فعل و حالت، پاک و مطهرند؛ «امّا از جهت جوهر، از مواد جسماني پاکند و از قوّتهاي جسداني منزهاند و از حرکتهاي مکاني و تغيّراتِ زماني مبرّايند... و ما را بديشان [روحانيت] راهنموني کردند معلم اوّل ما، عاذيمون و هرمس؛ پس به ايشان تقرب کنيم و ايشان ارباب و الههي مااَند و ما را در حضرت ربالارباب، شفاعت کنند، پس بر ما [صابئان] واجب باشد که نَفسهاي خود را از پليديِ شهوتهاي طبيعي پاک گردانيم و اخلاق خود را از علايق قوّتهاي نفساني و غضبي پاکيزه داريم تا ميانهي ما و روحانيات، مناسبتي حاصل آيد تا در عَرض حاجات به روحانيان توسل کنيم و احوال خود را بر ايشان عرض کنيم.... تا روحانيان نزد خالق ما و خالق خود، ما را شفاعت کنند». (27)
از مطلبي که شهرستاني بيان کرده است، مشخص ميشود که دين صابئي از دوگانهگراييِ ايراني، تأثير فراوان يافته است؛ با اين حال، اين مطلب ما را از موضوع بحث دور ميسازد؛ حتي اگر چنين باشد، قرآن ميان صابئان و مجوس [آيين زرتشتي] تمايز قايل شده است چه [در سورهي حج، آيهي 17] ميفرمايد: «کساني که ايمان آوردند و کساني که يهودي شدند وصابئيها و مسيحيان و زرتشتيان و کساني که شرک ورزيدند، البته خدا روز قيامت ميانشان داوري خواهد کرد زيرا خدا بر هر چيزي گواه است».
علاوه بر اين، خواهيم پرسيد، چرا قرآن [در سورهي مائده، آيهي 69] دربارهي آنها گفته است: «کساني که ايمان آورده و کساني که يهودي و صابئي و مسيحياند، هر کس به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و کار نيکو کند سپس نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد». و [در سورهي بقره، آيهي 62 گفته] «نه بيمي بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد».
با توجه به اين آيات، آيا ميتوان «صابئان را از اهل کتاب، به شمار آورد؟ با اين که قرآن، از تورات و انجيل سخن ميگويد، اما از کتاب صابئان، نامي نميبرد. چگونه ميتوان از کتاب آنها «گِنزا» ياد کرد، در حالي که اين کتاب، در قرن هفتم و هشتم ميلادي، گردآوري و نوشته شده است؟ گفته شده است که صابئيها اين کتاب را نوشتند تا مرکزيّتشان را در برابر قدرت اسلامي، تقويت نمايند و از اهل کتاب به شمار آيند تا با آنها همچون يهوديان و مسيحيان، رفتار شود.
از طرف ديگر، بايد اشاره کنيم که صابئيها به پيامبران اعتقادي نداشتند، چون معتقد بودند پيامبران، بشري بيش نيستند. شهرستاني يادآور ميشود «آنها بر اين باورند که پيامبران از جنس بشرند و هم شکل و ترکيب اينانند و مخلوقاتي از جنس مادهاند؛ ميخورند همانگونه که ما ميخوريم و مينوشند همانگونه که ما مينوشيم. آنها هم بشري مثل ما هستند. بنابراين چرا بايد ناگزير به پيروي از آنها باشيم؟ پيامبران چه امتيازي نسبت به ما دارند تا از آنها پيروي کنيم؛ «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ». (28)
فلسفهي صابئيها، چنين است. بنابراين، چگونه محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را در مرتبهي يهوديان و مسيحيان قرار داده است؟
اشاره به آيهي پيشين [سورهي مومنون، آيهي 34] چه بسا، براي ما روشن کند که چرا ليث طبق آنچه اَزهري در تهذيب اللغه و فيروزآبادي در القاموس المحيط، آوردهاند- گفته است: «صابئان ميپندارند که بر دين نوح (عليه السلام) هستند!» پس از اين که قرآن، داستان نوح (عليه السلام) را بيان ميکند، در دنبال، از پيامبري (29) سخن ميگويد که از نسل پس از قوم نوح (عليه السلام) هستند و آن پيامبر آنان را به پرستش خداوند فرا ميخواند، اما آنها، خواستهاش را چنين رد ميکنند: ... ما هذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ يَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ». (30)
اين خود دليل ديگري است بر ضدّ کساني که تأييد ميکنند صابئان در آيهي 69 از سورهي مائده، آيهي 62 از سورهي بقره، همان کساني هستند که پنداشته ميشود، بر ديانت نوح (عليه السلام) بودهاند، چون قرآن اينان را محکوم ميکند و حال آن کساني را که در آيات ياد شده، اشاره شده، مدح مينمايد.
بنابراين، ما در برابر يک مشکل پيچيده قرار داريم. صابئيهاي مذکور در آيات پيشين و آيهي 17 از سورهي حج، نه صابئيهايي هستند که شهرستاني آنها را توصيف نموده و نه پيروان نوح (عليه السلام) هستند آنگونه که ليث، اَزهري و فيروزآبادي گفتهاند. همچنين، اينان از منداييها هم نيستند، آنگونه که هرويتس، شِدِر و ديگران ادعا ميکنند چون در باورهاي آنها چيزي نيست که احتمالاً بر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) تأثيرگذار بوده باشد، همچون پرستشِ ستارگان، عدم اعتراف به نبوّت، [جهانشناسي دوگانهگرا] (31)، آيينها و غسل تعميد.
اما اشارهي باردي در فرهنگ الهياتِ کاتوليکي به گروهي که قدّيس اپيفان آنها را در کتاب نصايح هَيرس به نام «صِباويه» (32) ناميده، مسأله را دشوارتر ميسازد چون منبع اخير، چيزي از باورهاي اين گروه نميگويد و تنها از تبديلِ تاريخِ برخي از اعيادِ يهودي توسط آنها خبر ميدهد. علاوه بر اين، ميبينيم که باردي، بدون ارائه دليلي بر سخن خود، ميان معمّدان حرّان که اپيفان در فصل هفدهم، از آنها با نامِ «هِموروباپتيستها» (33) سخن ميگويد و ميان «ناصوراييها» (34) که از آنها در فصل هجدهم، ياد ميکند خلط کرده است؛ حتي اگر ميان اين فرقههاي سهگانهي يهودي [صباويه، هموروباپتيستها و ناصوراييها] خلط نماييم، باز به نتيجهاي که ما را وا دارد تا مدح و ثنا بر صابئيها در قرآن را توجيه کنيم، نخواهيم رسيد. آيا اين، بدان معناست که دستيابي به حلّ معماي «صابئان» در قرآن، امري نااميد کننده است؟ آري! اين خلاصهي سخن در اين باب است.
پينوشتها:
1- مائده [5]، آيهي 69: «کساني که ايمان آورده و کساني که يهودي و صابئي و مسيحياند، هر کس به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرد و کار نيکو کند، پس نه بيمي بر ايشان است و نه اندوهگين خواهد شد».
2- بقره [2]، آيهي 62: «در حقيقت، کساني که [به اسلام] ايمان آورد و کساني که يهودي شدهاند و ترسايان و صابئان، هر کس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و کار شايسته کرد، سپس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد».
3- حج [22]، آيهي 17: «کساني که ايمان آوردند و کساني که يهودي شدند و صابئيها و مسيحيان و زرتشتيان و کساني که شرک ورزيدند، البته خدا روز قيامت ميانشان داوري خواهد کرد، زيرا خدا بر هر چيزي گواه است».
4- Pedersen
5- C. F: Oriental Studies. P. 386 sqq, Cambridge, 1923
6- نک: انعام [6]، آيههاي 76 تا 78.
7- نک: اَعلي [87]، آيهي 19؛ نجم [53]، آيهي 37.
8- Horovitz, Koranische Vnteropungen, P. 121 Sqq
9- Hans Heinrich Schader
10- Die welt de Orients, Heft 4, P. 290. Stuttgart, 1949
11- Bell, Origin of Islam, P. 60 Sqq
12- Carra De Vaux
13- Carra de Vaux, Coran, sa composition, in le dictionnaier de Theologie Catholique
14- [مکتب گزينشي [التقاطگرايي Electicism]، مکتبي است فلسفي که از مکاتب فلسفيِ گوناگون يا ناسازگار، برخي انديشههاي هماهنگ را بر ميگزيند و تلاش ميورزد تا انديشهاي منسجم و يکدست را، پديد آورد. نمونهي آن مکتب فلسفيِ اسکندراني است و يا مکتب فيلسوفانهي مسلماناني که تلاش ميکردند فلسفهي يونان را با آيين اسلام، همساز کنند. [نک: جميل صليبا، المعجم الفلسفي، ج1، ص365]. [و]].
15- [خداگرايي طبيعي [Deism, Theism]، مکتبي است که هستي خداوند را به دليلهاي خردورزانه و طبيعي، قائم ميداند، امّا وحي را نميپذيرد و در شناخت ويژگيها و کردارهاي خداوند، به بررسي نميپردازد؛ در برابر مکتب خداگرايي ديني، هستي خداوند را، بر پايهي خرد و بازگفتهها [عقل و نقل]، ويژگيها و کردارهاي خداوند را ميگزارد. مکتب خداگرايي طبيعي، بر خرد استوار است و ديگري بر خرد و بازگفتهها؛ نخستين، خواست خداي را در جهان نميپذيرد و دومين خواست او را فراگير بر همه چيز ميداند. [نک: همان، ج1، ص231. [و]].
16- Carra De Vaux
17- [گنزا [Genza] کتاب آيينيِ منداييهاست و به معناي «گنج». منداييها آن را «سيدرا رَبّا» [Sidra Rabba] ميخوانند که به معناي «کتاب بزرگ» است. اين کتاب، در ميان اينان، به «صُحُف آدم» نامبردار است و بر اين باورند که اين کتاب نخستين بار به آدم، پدر آدميان، الهام شده است. آموزههاي اين کتاب دربارهي آفرينش جهان و ويژگيهاي آفريدگار است و از آموزشها و تعليمات يحيي، سخن ميگويد. اين کتاب به نظم و نثر است. [نک: محمدجواد مشکور، خلاصة الاديان...، ص226].[و]].
18- C. F: Massignon, Salman Pak, Paris, 1930
[برگردان تازيِ اين کتاب را نگاه کنيد در: عبدالرحمان بَدَوي، شَخصيّات قَلِقَه في الاسلام. اين کتاب، توسط روانشاد دکتر علي شريعتي، به فارسي ترجمه شده است. ماسينيون، سلمان پاک، ترجمهي علي شريعتي، ص126. در گزارش آيهي 103 از سورهي نحل، مفسّران سلمان فارسي را چونان يکي از مصداقهاي «بَشَرِ» ياد شده در آيه که از ديد کافران، پيامبر را آموخته، گزاردهاند ليک آنچه با پرسمانِ «صابئان» در پيوند است، سخن مقاتل است. وي در گزارش آيهي 62 از سورهي بقره، پس از آن که صابئان را گروهي باز مينماياند که نماز ميگزارند، زبور ميخوانند و پرستندهي فرشتگانند؛ ميگويد: سلمان فارسي که از سپاهيان شاپور بود نزد پيامبر آمد، مسلمان شد و از کار ياران صابئان، سخن گفت که در دين به رأي خود نماز ميگزارند و روزه ميدارند. پس پيامبر گفت: همگان در آتش هستند. پس خداوند، آيهي 62 از سورهي بقره را فرو فرستاد. [نک: مقاتل بن سليمان، چاپ عبدالله محمود شحاته، ج1، ص493. [و]].
19- مرتضي زَبيدي: تاج العروس، ج1، ص307، زير «صبأ» کويت. [نک: ابواسحاق ابراهيم بن سَرِي [زجاج] معاني القرآن و اعرابُه، چاپ عبدالجليل شَلَبي، ج1، ص147، نيز: همو، ج2، ص194. [و]].
20- Colpe, in Encyclopedia: Die religion in Geshichte und gegwart, t. VI, SV. Mandaen
21- Saint Epiphane, Odversus Haeres, XI
22- Berachot, XXII; Tosephta, II
[براخوت، [berakah, berakhot]، نيايش بِهين يا فرجامين. آغازين رساله تلمود جُهود. نيز توسِفتا، افزودههايي است بر «ميشنا». اين واژه، واژهاي است آرامي به معناي افزوده، مهمترين بخش اين نوشته، هاگادا [Haggadah] ميباشد که از آن، فرمودههاي ديني را برداشت ميکنند. نک: عبدالرحيم گواهي، واژهنامه اديان؛ ظفرالاسلام خان: نقد و نگرشي بر تلمود، ترجمهي محمدرضا رحمتي، ص109. [و]].
23- C. F: Bardy, in Dict. Theol. Catholique, tr IX, 2eme Partie, 1814
24- نشانهها و گواهانِ تاريخي، برآنند که دين صابئان يا منداييها پيش از ترسايي بوده و عيسي خود شاگرد يحياي تعميد دهنده شمرده شده است. در کتاب «گِنزا»، مَشيها [مسيح] همچون کسي باز نموده شده که آيين يحيي را تباه ساخته و «تعميد» در اردن را ديگرگون کرده و به جايهاي ديگر، برده است. از همين روي، در فرجام، دروغ همهي گيتي را فرا ميگيرد و مسيح، همهي مردم را به پيروي از آموزههاي خود، فرا ميخوانَد؛ اين جاست که دجّال، سر بر ميآوَرَد و بر ضد مسيح، دادخواهي ميکند و وي را به دست جهودان ميسپرد. از ديد منداييها، عيسي مسيح، از دين برگشته و نَغوشايي بوده که رازهاي دين را پاس نداشته است. نک: محمد جواد مشکور، خلاصةالاديان...، صفحات 223 و 225. [و].].
25- [عبدالله بن محمد شيرازي بَيضاوي: انوار التنزيل و اسرارالتأويل، ج1، ص66، زير آيهي 62 از سورهي بقره، آنچه از او آورده شد، گفتههايي است که وي با «قيل» آورده است. چنان مينمايد که از ديد او، صابئان، گروندگان به آييني باشند ترسايي- زرتشتي. نک: همو، همانجا. [و]].
26- [همهي اين سخنان را نک: مرتضي زَبيدي، تاج العروس، ج1، ص307، زير «صبأ». [و]].
27- محمدبن عبدالکريم شهرستاني: الملل و النحل، چاپ بَدران، بخش دوم، ص7. مطلب ياد شده را از ترجمه کتاب مذکور نقل کرديم نک: مصطفي بن خالقداد هاشمي عباسي، توضيح الملل، چاپ محمدرضا جلالي ناييني، ج2، ص14. [و]].
28- مؤمنون [23]، آيهي 34: «و اگر بشري مثل خودتان را اطاعت کنيد، در آن صورت قطعاً زيانکار خواهيد بود».
29- [مفسران در اين که پيامبر فرستاده شده، چه کسي است، دو نظر دارند؛ برخي آن پيامبر را هود ميدانند که مردمش، عاد خواهند بود و برخي وي را صالح انگاشتهاند که مردمش ثمودند. اما رأي پذيرفتنيتر را نظر نخستين دانستهاند؛ چون باز گفتهاي از ابنعباس آن را استوار ميدارد و با بافتِ معناييِ آيهي 66 از سورهي اعراف و آيهي 27 از سورهي هود، هماهنگ است. نک: محمودبن عمر زمخشري، الکشّاف، ج3، ص185. [و]]
30- مؤمنون [23]، آيههاي 33و34: «... اين [مرد] جز بشري چون شما نيست: از آنچه ميخوريد، ميخورد؛ و از آنچه مينوشيد، مينوشد. [33] و اگر بشري مثل خودتان را اطاعت کنيد در آن صورت قطعاً زيانکار خواهيد بود. [34].»
31- dualistic, Cosmogony
32- Sebuaes, Sebouaioi
33- Hemorobaptists
34- Nasoraeans
[«هموروباپتيستها» و «ناصوراييها»، دو فرقه از اِلکِساييه [Elkesaits] بودند. الکساييه، پرآوازهترين و گستردهترين دبستانهاي گنوسي بود و حدود صد سال پس از زادن مسيح، در اردن پيدا شد. بنيانگذار آن اِلکساي نامي يهودي بود که انديشهي بازسازي و احياي آيين جهود را در سر داشت. نک: محمدجواد مشکور، خلاصه الاديان...، ص232. [و]].
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم