نقد و بررسی حقایق چهارگانه و اصل علّیت در نگاه دالایی لاما

اساس و مبنای تمامی مذاهب و فرقه‌های بودیسم چهار حقیقتی است که شاکیامونی بودا در 2500 سال پیش در سرزمین سارنات هندوستان مطرح کرد. (1) دالایی لاما نیز آموزه‌های خود را براساس همین چهار حقیقت
سه‌شنبه، 13 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقد و بررسی حقایق چهارگانه و اصل علّیت در نگاه دالایی لاما
 نقد و بررسی حقایق چهارگانه و اصل علّیت در نگاه دالایی لاما

نویسنده: محمدتقی فعالی

 
اساس و مبنای تمامی مذاهب و فرقه‌های بودیسم چهار حقیقتی است که شاکیامونی بودا در 2500 سال پیش در سرزمین سارنات هندوستان مطرح کرد. (1) دالایی لاما نیز آموزه‌های خود را براساس همین چهار حقیقت بازگفته و در جای‌جای کتاب‌های خود به توضیح آنها پرداخته است:
"تعالیم اساسی بودا بر مبنای آموزش چهار حقیقت با شکوه قرار گرفته است:
1. رنج وجود دارد.
2. رنج علت دارد.
3. رنج را می‌توان پایان داد.
4. راهی به سوی این آزادی [از رنج] وجود دارد. (2)"
به نظر او در بنیاد این چهار اصل اساسی، یک اصل بنیادین قرار گرفته که همان اصل فراگیر علیت است. (3)
دالایی لاما بر آن است که هر یک از ما در معرض انواع درد و رنج جسمانی و روحی هستیم، به ویژه ناآرامی ذهن. (4) او از این‌که انسان به حکم طبیعتش با بیماری، پیری و مرگ دست به گریبان است و بلایای طبیعی نظیر طوفان و زلزله تهدیدش می‌کند، نتیجه می‌گیرد که این همه درد و رنج کافی است و لزومی ندارد به دلیل اختلاف سلیقه‌ها به مسائل و موانع دامن بزند. (5)
در مورد آرزوی انسان‌ها برای رهایی از درد و رنج، دکتر سی. کاتلر پس از مباحثه با دالایی لاما درخصوص مفهوم تنفر از خود و چگونگی غلبه بر آن می‌گوید:
"من از واکنش دالایی لاما شگفت زده شدم؛ [زیرا او نمی‌توانست مسأله تنفر از خود را بفهمد، چه برسد به این‌که قبول کند]؛ در حالی که من در معاینات کلینیکی گاهی با موارد بسیار جدی تنفر از خود مواجه شده‌ام، تا جایی که شخص حتی به فکر خودکشی افتاده است. اما در این موارد بسیار جدی نیز اندیشیدن به مرگ نهایتاً براساس آرزوی فرد برای رهایی از درد و رنج است، نه این‌که باعث درد و رنج خود شود. پس شاید دالایی لاما زیاد هم از این عقیده که همه ما در درون عاشق خود هستیم، دور نبود. (6)"
دالایی لاما درخصوص فراگیر بودن رنج در زندگی جمله‌ی جالبی دارد:
"معمولاً به هنگام تولد هر فردی می‌گویند تولدت مبارک؛ در حالی که روز تولد شما در حقیقت روز تولد درد و رنج بوده است، اما هیچ‌کس نمی‌گوید روز درد و رنجت مبارک. البته این یک شوخی بود. اگر بپذیریم که درد و رنج، بخشی از موجودیت ماست، می‌توان با بررسی عواملی که معمولاً باعث عدم رضایت و اندوه ما می‌شوند، آغاز کرد. (7)"
"با پذیرش این مطلب... باید با جرئت با مشکلات مواجه شد، نه این‌که از آنها فرار کرد. (8)"
"با تمرکز بر روی درد و رنجی که محکوم به پذیرش آن هستیم، روحاً می‌توانیم تا حدی از قبل خود را آماده مواجه شدن با آن نماییم. (9)"
او در مباحثه با دکتر سی. کاتلر طبیعت انسان را بافته با درد و رنج بیان می‌کند، اما معتقد است به زندگی انسان نگاهی بدبینانه و ناامیدکننده ندارد:
"وقتی من از ماهیت ناخشنود کننده موجودیت صحبت می‌کنم، باید این مطلب را درک کرد که این متن، مسیر کلی بوداست. این مطلب باید در متن اصلی آن مطالعه و درک شود و در چارچوب مکتب بودایی است. اگر این مطلب در متن اصلی آن مطالعه و مورد بررسی قرار نگیرد، حتماً خطر برداشت اشتباه یا درک غلط از این دیدگاه به صورت یک دید بدبینانه و منفی وجود دارد. در نتیجه درکِ منظور اصلی مکتب بودا نسبت به کل موضوع درد و رنج، بسیار اهمیت دارد. ما دریافته‌ایم که در تعلیمات عمومی خود بودا، اولین چیزی که او تدریس کرد، اصول «چهار حقیقت مهم» بود که اولین مطلب آن در مورد «حقیقت درد و رنج» بود و در اینجا تأکید زیادی در مورد درک ماهیت درد و رنجِ وجود فرد است... علت اهمیت تمرکز بر روی درد و رنج این است که امکان [یافتن] راهی برای گریز وجود دارد. امکان رهایی از درد و رنج با از بین بردن علل درد و رنج، امکان دست‌یابی به یک حالت آزادگی - حالت رهایی از درد و رنج - وجود دارد. (10)"
به نظر او، آرزوی رها شدن از درد و رنج، هدف مشروع هر انسانی است. نتیجه‌ی منطقی آرزوی ما شاد بودن است. بنابراین کاملاً مناسب است که ما در جستجوی علل اندوه خود باشیم و هر کاری که می‌توانیم، برای تسکین درد و برطرف شدن مشکلمان انجام دهیم. اما تا هنگامی که درد و رنج را حالتی غیرعادی بدانیم - به گونه‌ای که در شرایط غیر عادی ترس، دوری و نفرت در ما ایجاد شود - هیچ‌گاه به علل درد و رنج و آغاز زندگی شاد دست نخواهیم یافت.
او در یکی از سخنرانی‌های خود چهار حقیقت مقدس را به دو دسته تقسیم می‌کند و معتقد است دو حقیقت اول غیرناب و دو حقیقت بعدی ناب‌اند. وی درباره‌ی علت این تقسیم چنین می‌گوید:
"چنانچه درباره‌ی امکان از میان بردن رنج یا دست یافتن به حالتِ از میان برداشتن رنج، هیچ آگاهی‌ای نداشته باشیم، سودی ندارد که تنها روی رنج، ژرف‌نگری کنیم. کم‌وبیش به آن می‌ماند که دیدگاهی بدبینانه را برگزینیم. بسیار ارزشمند است که دریابیم می‌شود به حالتی بالاتر دست پیدا کرد. (11)"
او پذیرش حقیقت رنج را نیز مثبت می‌د‌اند، نه ناامید کننده و معتقد است خود هستی ما (در نهاد) رنج به دنبال دارد. بدین‌گونه، زمانی که با رنج روبه‌رو می‌شویم، رؤیارویی با آن را کاری ناممکن به شمار نمی‌آوریم. به جای آن‌که از دیدگاه ذهنی نومید شویم، شور بیش‌تری می‌یابیم که از خود واکنش مثبتی نشان دهیم و سرانجام به حالتی می‌رسیم که بتوانیم از همه رو بر واکنش‌های منفی چیره شویم. (12)
او در برخی آثار خود فوایدی را برای وجود رنج برمی‌شمرد و معتقد است تجربیات بغرنج به ما در زندگی اعتماد به نفس و اراده می‌بخشد:
"اگر به زندگی افراد نگاه کنید که از آغاز زندگی همه چیز در اختیار داشته‌اند، می‌بینید که اگر کوچک‌ترین اتفاقی برای آنها بیفتد، خیلی زود امید خود را از دست می‌دهند و آزرده می‌شوند، اما افرادی دیگر هستند که حالت روحی قدرتمندی را در نتیجه تحمل سختی‌ها در خود رشد داده‌اند. به نظر من، فردی که تجربیات بغرنج بیش‌تری داشته، نسبت به کسی که هرگز رنج را تجربه نکرده، در مقابل مسائل با استقامت بیش‌تری ایستادگی می‌کند. پس، از این زاویه می‌توان گفت وجود مقداری رنج می‌تواند درس عبرت خوبی برای زندگی باشد. (13)"
او در پاسخ به پرسشی درخصوص نقش مذاهب در دوران معاصر نیز از وجود رنج می‌گوید:
"انسان‌ها - چه امروزی باشند و چه مربوط به... پنج هزار سال پیش - اساساً موجوداتی یکسان هستند... بنابراین مشکلات و رنج‌های اساسی انسان مانند مرگ، پیری، بیماری، جنگ و... هنوز وجود دارند... بنابراین من فکر می‌کنم مذاهب مختلف در واقع با رنج و مسائل اساسی انسان سروکار دارند. از آن‌جا که طبیعت انسان و رنج، یکسان باقی مانده‌اند، مذاهب نیز هنوز موضوعاتی مطرح هستند. (14)"
دالایی لاما بر این باور است که ارزش حقایق چهارگانه، در مقایسه با شادکامی‌های غیرپایدار آشکار می‌شود. او بیان می‌کند که این چهار حقیقت پایه و اساس آیین بودایی‌اند. هدف هر موجود زنده مُدرکی رسیدن به خوشبختی (خوشبختی پایدار و همیشگی) است. رسیدن به این خوشبختی، هم شگفت‌انگیز است و هم ارزشمند. بیش‌تر زمان‌ها پس از اندکی شادمانی و نیک‌بختی شرایط دشواری پیش می‌آید. این شادکامی پایدار نیست. بنابراین حقایق چهارگانه ارزش می‌یابند. (15)
او در توضیح حقیقت چهارم، یعنی راه رهایی از رنج به روش‌هایی برای این منظور اشاره می‌کند که یکی از این راه‌ها نگریستن به مسأله از زوایای مختلف است:
"از دیدگاه یک بودایی، هر حادثه جنبه‌های مختلف دارد و طبعاً یک حادثه را می‌توان از زوایای بسیار بسیار متفاوتی نگریست. بسیار به ندرت پیش می‌آید و حتی غیرممکن است که یک حادثه از تمام دیدگاه‌ها منفی باشد. (16)"
روش دیگر، مقایسه خود با دیگران و حوادثی است که برای آنها رخ داده که این را نیز برای حفظ آرامش روحی بسیار مفید می‌داند. (17)
روش سوم، استفاده از اصول بودیسم همچون چهار حقیقت مقدس و ویژگی عدم پایندگی است. (18)
در مورد عدم پایندگی و اصل تغییرِ همه‌جانبه هستی به اختصار می‌توان گفت که آغاز رهاشدن از درد و رنج با بررسی یکی از علل اولیه‌ی آن، یعنی مقاومت در مقابل تغییر است. دالایی لاما در بیان طبیعتِ همیشه در حال تغییرِ زندگی می‌گوید:
"بسیار مهم است که علت یا منشأ درد و رنج و چگونگی پدید آمدن آن بررسی شود. فرد باید با درک طبیعت ناپایدار و بی‌ثبات موجودیت، این فرایند را آغاز نماید. هیچ چیز همیشه ثابت نمی‌ماند و چون طبیعتِ تمام پدیده‌ها پیوسته در حال تغییر است، ‌این نشان می‌دهد که هیچ چیز نمی‌تواند یک موقعیت ثابت را تحمل کند. (19)"
او معتقد است که بنیاد چهار حقیقت، اصل علیت است. هر معلول زاییده علتی است و در بطن هر چیز یا رویداد حکمتی نهفته است. با این منطق، تمام موقعیت‌های نامطلوب و گزنده‌ی ما ثمره‌ی کارهایی است که تحت تأثیر خیالات باطل و بیهوده انجام می‌دهیم؛ (20) زیرا آن‌چه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد. این قانون بر سراسر عالم هستی حاکم است. (21)

تحلیل و بررسی

نکته اول: اصل رنج

مهم‌ترین بخش تعالیم اخلاقی - عرفانی بودا، چهار حقیقت جلیل است که محور آن رنج بشری است. او با اصالت‌بخشی به رنج و درد انسان در پی بازشناسی ریشه و منشأ آن برآمده، راهکارهایی برای رهایی از آن عرضه می‌دارد. در واقع، اساس اندیشه‌های بودا این است که زندگی انسان سراسر رنج است و درد. یعنی مهم‌ترین خصیصه و مسئله‌ای که برای بشر می‌بیند، رنج است. در اینجا این پرسش رخ می‌نماید که آیا انسان هیچ خصیصه‌ی دیگری ندارد و تمام ویژگی‌های آدمی منحصر در رنج و درد اوست؟ اگر این پرسش را به خالق بشر عرضه کنیم، پاسخ او چیز دیگری است.
مطلب اول این‌که خداوند متعال رنج و تعب را یکی از ویژگی‌های انسانی می‌د‌اند. در سوره‌ی بلد، پس از چند سوگند می‌خوانیم که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ * أَیَحْسَبُ أَن لَن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (22): ما انسان را در رنج و مشقت آفریدیم. آیا انسان پندارد که هیچ کس بر او توانایی ندارد». «کبد» به معنای رنج و تعب است. (23) سوگندهایی که قبل از این آیه آمده است به ضمیمه‌ی تأکیدهای متعددی که در آیه به چشم می‌آید و نیز واژه‌ی «فی» همه، نشان از آن دارد که خاصیت زندگی دنیا رنج و مشقت است و این مشیت خداست؛ زیرا فرمود «خلقنا». نتیجه‌ی مهمی که به دست می‌آید این است که آدمی مادام که در این حیات دینوی می‌زید بی‌رنج نمی‌تواند باشد و از مشقت و گرفتاری‌های دنیا فرار نمی‌تواند بکند. این نکته عکس دیدگاه بوداست. بودا معتقد است که انسان راهی برای فرار از رنج دارد و تمام تعالیم و اندیشه‌های او بیان این راهکار است.
مطلب دوم این‌که از سوی دیگر، پیوند و ارتباط میان دو آیه‌ی مزبور استدلالی را پیش رو قرار می‌دهد و آن این‌که: چون انسان خلقتش براساس رنج و محن است، پس هر آن‌چه می‌خواهد، یا اصلاً به آن نمی‌رسد یا به کمی از آن دست می‌یابد. این ناشدنی است که انسان در ظرف زندگی دنیا به تمامی آن‌چه که می‌خواهد دست یابد. مرور تاریخ بشر مؤید این مدعاست. این مقدمه‌ی اول است.
واقعیت مزبور نشان می‌دهد که اراده‌ی انسان مغلوب اراده‌ی قاهر دیگری است و آن اراده‌ی غالب و قاهر است که براساس تقدیر و تدبیر جهان هستی بر اراده‌ی انسان غلبه می‌کند. (24) این مطلب مضمون آیه‌ی دوم است: «أَیَحْسَبُ أَن لَن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ.» این مقدمه‌ی دوم است.
نتیجه آن‌که انسان از ساختار و کیفیت زندگی دنیوی باید پی به اراده‌ی قاهر و غالبی ببرد که آن مشیت خداست. تنها اراده‌ی اوست که به تمامی اراده‌های عالمیان حکومت می‌کند و انسان باید این واقعیت را دریابد و با طیب خاطر بپذیرد که اراده‌اش مقهور و مغلوب است و نباید پا از گلیم خود درازتر کند. بهتر بود بودا از اصل رنج به اراده‌ی قاهره‌ی الهی می‌رسید، چنان‌که قرآن رسید. البته اگر انسان از وحی الهی فاصله گیرد و تنها به دریافت‌های خود اتکا کند، نتیجه‌ای بهتر از این ندارد.
مطلب سوم این‌که در قرآن به جز پدیده‌ی رنج و مشقت، با ویژگی‌های دیگری برای انسان مواجه‌ایم. از جمله ویژگی‌های انسان این‌که بی‌صبر و شتابان است، چنان‌که در تشخیص شر و زیان خود چندان توفیق به دست نمی‌آورد: «وَیَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً؛ (25) انسان که خیر و منفعت خود را می‌جوید به نادانی شر و زیان خود می‌طلبد و انسان بسیار بی‌صبر و شتابکار است».
از دیگر ویژگی‌های انسان این است که بسیار اهل جدال است و معمولاً نمی‌خواهد پذیرای حق باشد لذا دست به جدل می‌زند: «وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً؛ (26) آدمی بیش‌تر از هر چیز با سخن حق به جدال و خصومت برخیزد.» پذیرش حق نشانه‌ی ایمان است و کسی که مبتلا به قساوت قلب است نسبت به حق و حقیقت، قلبی نفوذناپذیر دارد. هر انسانی می‌تواند خود را با این ملاک بسنجد. یعنی اگر حقی مطرح شد و این حق به زیان انسان بود، به میزانی که انسان آمادگی پذیرش این حق را دارد، نسبت به مبدأ حق و حقیقت، یعنی خدا ایمان دارد. چون حق مطلق خداست و هرجا حق و حقیقتی باشد از اوست و انسانی که به او دل داده است، حق‌پذیر است. بنابراین کسی که زیاد اهل جدل است، نسبت به پذیرش حق آمادگی لازم را ندارد و این نیز از ویژگی‌های انسانی است.
انسان، موجود حریصی است. این امر دو نشانه دارد؛ یکی این‌که هرگاه شرّی به انسان رسید از خود بی‌قراری نشان می‌دهد؛ دیگر این‌که اگر منفعتی را دید، فقط برای خود می‌خواهد و به تعبیری انحصارطلب است. به عبارت دیگر حالت او این‌گونه است که گویا بدی را برای دیگران می‌خواهد و خوبی را فقط برای خود: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً؛ (27) انسان حریص و بی‌صبر است، چون زیان به او رسد بی‌قراری می‌کند و چون مال به او رو کند منع نماید».
آدمی موجود‌ی طغیان‌گر است. این حالت هنگامی در انسان رخ می‌دهد که احساس بی‌نیازی کند. انسان حالت سرکشی، غرور و تمرد دارد. هرگاه در خود احساس استقلال کند و خود را به جایی وابسته نبیند، طغیان در انسان به اوج می‌رسد: «كَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى‏ * أَن رَآهُ اسْتَغْنَى‏ (28)؛ هرگز، انسان سرکش و مغرور است،‌ چون که به غنا و دارایی می‌رسد.»
این‌ها بخشی از ویژگی‌ها و حالت‌های طبیعی آدمی است: انسان که در دنیا به زندگی عادی و معمولی مشغول است، در رنج و عذاب به سر می‌برد؛ انسان به صورت طبیعی شتابکار و عجول است؛ اهل جدل است، حریص است و از خود بی‌قراری و انحصارطلبی نشان می‌دهد و سرکشی و تمرد و غرور وضعیت عادی انسان‌هاست.
چند نکته در قبال اصالت رنجی که بودا مطرح کرد، گفتنی است: نخست این‌که رنج دنیا نشانه‌ی اراده‌ی قاهر خداست؛ دوم این‌که رنج تنها ویژگی انسان نیست و آدمی دارای ویژگی‌ها و حالت‌های گوناگونی است که یکی از آنها رنج و الم است. حتی بیان قرآن نشان می‌دهد که در میان ویژگی‌های انسان، رنج چندان درشت و بزرگ نیست و بعضی حالات دیگر در انسان جایگاه و اهمیت بیش‌تری دارد، مثل حریص بودن؛ سوم این‌که ریشه‌ی گرفتاری‌ها و مشکلات انسان حبّ او به دنیاست: «حب الدنیا رأس کل خطیئه». این امر با بیان‌های مختلف در آیات و روایات بیان شده است. بودا تا اندازه‌ای به این واقعیت نزدیک گشته، هر چند به نظر او منشأ رنج‌های انسان خواهش‌های نفسانی و آرزوهاست که البته با حب دنیا دقیقاً یکی نیست.
گذشته از تمامی این موارد، در عرفان اسلامی درد و رنج از فراق یار مطرح است، نه از زندگی دنیا. به قول مولوی:

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق *** تا بگویم شرح درد اشتیاق (29)
 

نکته‌ی دوم: اصل علیت

اصل علیت هم نزد بودا معتبر است و هم دالایی لاما در موارد مختلف به آن توسل جسته است. نکته‌ی قابل ذکر این‌که اگر علیت به عنوان یک اصل معتبر پذیرفته شد لوازم دیگری هم دارد که گاه روشن‌تر از مواردی است که دالایی لاما به آنها استناد می‌کند. اصل علیت به روشنی هرچه تمام‌تر اثبات می‌کند که جهان معلول است و علت و مبدایی دارد به بیان دیگر این اصل مهم‌ترین مبنا برای اثبات خداست چنان که در برهان معروف امکان و وجوب همانند دیگر براهین اثبات خدا، از همین طریق مبدأ اول برای جهان هستی ثابت می‌شود.
از سوی دیگر پایبندی به اصل علیت ما را به اثبات معاد هم می‌رساند. بسیاری از استدلال‌هایی که برای اثبات جهان دیگر ارائه شده‌اند براساس اصل علیت شکل می‌گیرند. بنابراین پذیرش علیت به عنوان یک اصل معتبر ما را به اثبات خدا و معاد رهنمون می‌شود یعنی نمی‌توان اصل علت و معلول را پذیرفت اما از پذیرش مبدأ و معاد سر باز زد. این در حالی است که هم در تعالیم بودا و هم اندیشه‌های دالایی لاما خدا جایگاهی ندارد و این یکی دیگر از تناقض‌های مسلک دالایی لاما است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: همو، زندگی در راهی بهتر، ص 11-12.
2. همو، کتاب خرد، ص 15-16.
3. همان، ص 16.
4. دالایی لاما، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 86.
5. همان، ص 97.
6. ر.ک: همو، هنر شاد زیستن، ص 302-305.
7. همان، ص 152.
8. همان، ص 148.
9. همان، ص 151.
10. همان، ص 154-155.
11. دالایی لاما، زندگی در راهی بهتر، ص 116-117.
12. ر.ک: همان، ص 118.
13. همو، کتاب خرد، ص 40-41.
14. ر.ک: همو، کتاب عشق و همدردی، ص 81-82.
15. همو، زندگی در راه بهتر، ص 158.
16. همو، کتاب خرد، ص 43.
17. همان، ص 44.
18. همان، ص 45.
19. دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 177-178.
20. دالایی لاما، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 17.
21. همان، ص 37.
22. بلد / 4-5.
23. راغب اصفهانی، مفردات، ص 420.
24. المیزان، ج 20، ص 420؛ فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج 31، ص 165.
25. اسرا / 11.
26. کهف / 54.
27. معارج / 19-21.
28. علق / 6-7.
29. مثنوی، دفتر اول.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های دالایی لاما، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط