نقد و بررسی هدف زندگی از دیدگاه دالایی لاما (2)

انسان‌ها اغلب لذت را با شادی اشتباه می‌گیرند. دالایی لاما در این خصوص می‌گوید: گاهی مردم شادی را با لذت اشتباه می‌گیرند. مثلاً چند وقت پیش که من در مقابل مستمعین هندی در راجپور (Rajpur)
سه‌شنبه، 13 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقد و بررسی هدف زندگی از دیدگاه دالایی لاما (2)
 نقد و بررسی هدف زندگی از دیدگاه دالایی لاما (2)

مؤلف: محمدتقی فعّالی

 

2) شادی واقعی

انسان‌ها اغلب لذت را با شادی اشتباه می‌گیرند. دالایی لاما در این خصوص می‌گوید:
گاهی مردم شادی را با لذت اشتباه می‌گیرند. مثلاً چند وقت پیش که من در مقابل مستمعین هندی در راجپور (Rajpur) صحبت می‌کردم، خاطرنشان ساختم که هدف زندگی رسیدن به شادی است. یکی از تماشاچیان گفت: «راجنیش (Rajneesh)، یکی از خدایان هندو) می‌گوید شادترین لحظه زندگی ما به هنگام روابط جنسی است. بنابراین از طریق مسائل جنسی است که ما می‌توانیم به شادی دست یابیم.»
او می‌خواست عقیده مرا در این مورد بداند. من پاسخ دادم که از نظر من بالاترین شادی هنگامی است که انسان به مرحله آزادی و آزادگی می‌رسد. در آن زمان هیچ رنج و عذابی وجود ندارد و این شادی ابدی است. شادی واقعی بیش‌تر با قلب و فکر ارتباط دارد. شادی‌ای که در اصل به لذت جسمی وابسته باشد، زودگذر است؛ یک روز هست و روز دیگر اثری از آن دیده نمی‌شود. (1)
چنان که پیش از این نیز بیان شد، به نظر دالایی لاما و براساس سنت بودایی هدف نهایی نیروانه‌ست و در نیروانه‌ست که فرد به شادی ثابت و همیشگی - که با ارزش‌تر نیز هست - دست می‌یابد. اگر کسی به این حالت برسد به غایت اعلی رسیده، وگرنه در شادی‌های طول زندگی هر آن‌چه دائمی‌تر باشد، بهتر خواهد بود. بنابراین در نظام فکری دالایی لاما به هنگام تصمیم درباره امور مهم و بر سر دو راهی‌های زندگی باید پرسید: آیا این تصمیم برایم شادی به ارمغان می‌آورد؟ این پرسشِ به ظاهر ساده می‌تواند ابزار قدرتمندی برای هدایت ما در تمام ابعاد زندگی باشد؛ زیرا آن‌چه در نهایت به دنبالش هستیم، همان شاد زیستن است و آن نوع شادی که دالایی لاما توصیف می‌کند، شادی دائمی و همیشگی است. حال مهم این است بدانیم از نظر او منابع شادی و به ویژه شادی واقعی چیست؟

تحلیل و بررسی

مسأله شادی در بند قبل به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت. در اینجا فقط به ذکر یک نکته اکتفا می‌شود و آن این‌که، درست است که شادی را به دو قسم گذرا و دائمی یا سطحی و عمیق دسته‌بندی کنیم و این نیز درست است که لذت مسائل جنسی را شادی واقعی ندانیم و این هم درست است که به دنبال شادی همیشگی، دائمی و واقعی باشیم، اما پرسش اساسی این است که شادی واقعی و دائمی کجاست؟ آیا در دنیا حاصل می‌شود؟ آیا تاکنون شادی ناب و ابدی در اینجا برای کسی دست داده است؟ اگر داده است او کیست؟ و پرسش بنیادی این‌که آیا اساساً این جهان محلی مناسب برای شادی واقعی و ابدی هست؟
شکی در این نیست که این جهان گذرا و غیر ابدی است پس چگونه در این جهان به دنبال شادی ابدی باشیم؟ رضایتمندی و شادمانی راهکاری دارد که بیان شد، این‌گونه شادی واقعی و ابدی هست؟
شکی در این نیست که این جهان گذرا و غیر ابدی است پس چگونه در این جهان به دنبال شادی ابدی باشیم؟ رضایتمندی و شادمانی راهکاری دارد که بیان شد، این‌گونه شادی در این جهان امکان‌پذیر هست اما به صورت نسبی و نه ابدی. خداوند دنیا را به گونه‌ای آفرید که در آن آسان و دشوار آمیخته است، اندوه و شادی با یکدیگرند، سیاه و سفید در کار هم موجودند چنان که حق و باطل در این دنیا به هم آمیخته‌اند. لذت، شادی، روشنایی، سرور و بهجتِ ناب، شدنی است اما در این جهان نه، بلکه در جهانی وسیع‌تر و بالاتر به نام آخرت امکان‌پذیر است و آن‌جایی جز بهشت نیست، چنان که درد، ناکامی و تاریکیِ ناب هم شدنی است، اما نه در این جهان بلکه در عالمی فراختر و آن جایی جز دوزخ نیست. اگر شادی و درد با یکدیگر درآمیزند و به صورت آمیخته محقق شوند این امر تنها در این جهان امکان وجود دارد. لذا کسی که به دنبال شادی واقعی و ناب در این جهان باشد، مثل آن است که خواهان بهشت در دنیا باشد. البته دالایی لاما از آن‌جا که اعتقادی به جهان دیگر ندارد طبیعی است که به دنبال شادی حقیقی در این جهان باشد ولی این آرزو در دنیا ناشدنی است و نباید مردم را به چیزی دعوت کرد که امکان‌پذیر نیست.

3) منابع شادی

دالایی لاما در خصوص منابع شادی نیز مطالبی بیان داشته که تا حد زیادی در راستای مطالب پیشین است:
"من بر این باورم که اگر کسی واقعاً خواهان یک زندگی شادمانه است، دنبال کردن ابزار داخلی و خارجی هر دو بسیار مهم هستند. به عبارت دیگر، رشد ذهنی و جسمی مدنظر هستند [که] می‌توان آن را رشد معنوی نامید. (2)"
البته منظور او از معنوی الزاماً ایمان مذهبی نیست، بلکه ویژگی‌های بنیادین و خوب انسانی از جمله عاطفه انسانی، حسِ همدردی، صداقت، نظم و خرد انسانی مراد است. (3) از نگاه وی، عوامل خارجی به دست آوردن خرسندی سه چیز است: تندرستی و سلامت جسمانی، ثروت مادی و همراهان و دوستان خوب. (4) البته او در جایی دیگر ابتدا به چهار عامل اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که سطوح مختلفی از شادی وجود دارد. (5) او معتقد است در مکتب بودا دستورهایی برای چهار عامل تکامل یا شادی وجود دارد: ثروت، رضایت همه‌جانبه، معنویت و روشنگرایی. این چهار عامل، با هم کلیت یک تلاش فردی را برای شادی دربردارند. سپس او پیشنهاد می‌دهد (در راستای ساده‌سازی تعالیم بودیسم برای عموم خوانندگان) که مراحل بالای شادی همچون روشنگرایی و یا اشتیاق‌های روحی و معنوی را کنار بگذارد و تنها به شادی‌های مرتبط با زندگی روزانه سخن بگوید. سپس به سه منبع ذکر شده اشاره می‌کند، حال تمام این عوامل، منابعی از شادی هستند. اما برای این‌که فرد بتواند کاملاً از آنها برای رسیدن به هدف خود، یعنی لذت بردن از یک زندگی شاد و کامل بهره‌مند شود، از نظر وی وضعیت فکری، کلیدی است برای رسیدن به آن هدف.
به نظر او، ما پیوسته می‌کوشیم برای کسب شادمانی یا صلح و آرامش دست نیاز به سوی دنیا دراز کنیم و از طریق پول و قدرت آن را به چنگ آوریم؛ غافل از این‌که آرامش واقعی از عمق وجودمان سرچشمه می‌گیرد. او اضافه می‌کند هیچ پزشکی نمی‌تواند نسخه‌ای برای آرامش ذهن بنویسد و یا نمی‌توان شادمانی و آرامش ذهن را در فروشگاهی خریداری کرد؛ (6) بنابراین بدون توجه به شرایط جسمانی یا رفاه مادی، مادام که از ذهنی آرام و منسجم برخوردار نباشید، دسترسی به سرور و شادمانی ناممکن است. به همین روی، پرورش ذهن آرام، راه رسیدن به زندگی شاد در حال و آینده است. در ضمن به دلایلی - که در جای خود بدان می‌پردازیم - به نظر او میزان قابل توجهی از سلامتی و خوشی و خرسندی ما بسته به این است که تا چه اندازه توانسته باشیم شادی و دلخوشی دیگران را برآورده ساخته، به آنان خدمت کنیم. به بیان دیگر، شادمانی زاییده مهربانی است و هرگز با دشمنی و کینه‌جویی میانه‌ای ندارد. هرچه به شادمانی دیگران بیش‌تر ارج نهیم، به آرامش و آسایش بیش‌تری می‌رسیم؛ زیرا شادمانی و موفقیت زاییده ایثار و مهربانی است و از طریق مهربانی و درک و احترام متقابل می‌توان به آرامش خیال، شادمانی و رضایت خاطر دست یافت. (7)
او معتقد است احترام به دیگران، یعنی تنها به خود نیندیشیم و به سخن آنها گوش فرادهیم. او می‌گوید گوش کردن، ذهن را به ایمان و پرهیزکاری معطوف می‌کند؛ شادمانی را در دل می‌پروراند و آشفتگی را از آن دور می‌سازد. (8)
او در کتاب زندگی در راهی بهتر در پاسخ به این پرسش که چگونه در زندگی و مرگ شادمانی داشته باشیم، مردم را به سه گروه تقسیم می‌کند: بی‌دینان، خداباوران و بوداییان. (از همین دسته‌بندی به دست می‌آید که از نظر دالایی لاما، بوداییان خداباور نیستند و آنها هیچ اعتقادی به خدا ندارند.) وی سپس به هدف زندگی اشاره می‌کند که همه با خوشبختی زنده‌ایم و هیچ‌کس خواهان رنج نیست. خوشبختی نیز به دو گونه است: یکی آن خوشبختی که از به دست آوردن شادمانی ذهنی و مادی فرامی‌آید و دیگری آن‌که از کاهش دادن رنج حاصل می‌شود. (9)
این تقسیم‌بندی، روشن کننده‌ی بسیاری از مطالبی است که او درباره راه‌های رسیدن به شادی به دست داده است. مثلاً آن‌چه دالایی لاما در کتاب هنر شاد زیستن در خصوص نقش آموزش و تمرین برای کسب شادی بیان می‌کند، مرتبط با نوع دوم کسب خوشبختی است. او می‌گوید:
"من اعتقاد دارم که شادی می‌تواند از طریق آموزش و تمرین فکر به دست آید. بنابراین اولین قدم در راه رسیدن به شادی، فراگیری است. نخست باید یاد بگیریم که احساسات و رفتارهای منفی چقدر زیان‌آور و به عکس احساسات و رفتارهای مثبت چقدر برایمان مفید هستند و باید بدانیم که این احساسات منفی نه تنها برای خود فرد بسیار بد و زیان‌آور هستند، بلکه برای جامعه و آینده کل دنیا هم خساراتی به بار خواهند آورد. این درک، اراده ما را برای روبه‌رو شدن و غلبه بر آنها تقویت خواهد نمود و سپس درک جنبه‌های سودآور احساسات و رفتارهای مثبت، در مرحله دوم قرار دارد... به تدریج یک اراده محکم و استوار را برای ایجاد تغییر و تحول در خود تکامل می‌دهیم و احساس می‌کنیم اکنون راز شاد زیسن و آینده خوب در دستان خودم است. (10)"
از این سخنان می‌توان دریافت که دالایی لاما اولین قدم کسب شادی را یادگیری می‌داند؛ آن هم یادگیری آثار مخرب رفتارها و احساسات منفی، تا از آنها بکاهیم. بنابراین اولین مرحله کاهش امور مضر زندگی است و کاستن از رنج در نخستین مرحله و افزایش امور شادی‌زا نیز پس از آن قرار دارد. او برای غلبه بر رنج‌ها کارهای متفاوتی را نام می‌برد - که در بخش دشمنان درونی و راه‌های مبارزه با آنها اشاره خواهد شد - از جمله این‌که انسان موجودی مقایسه‌گر است و پیوسته در زندگی، خود را با سایر افراد مقایسه می‌کند. اگر در این مقایسه، خود را با افراد به ظاهر بالاتر و موفق‌تر مقایسه کند، به احتمال بسیار، احساس خشنودی و رضایت از زندگی‌اش پایین می‌آید. از این‌رو، بی‌شک یکی از راه‌های غلبه بر رنج‌ها و مشکلات، مقایسه خود با افرادی است که از ما ناموفق‌تر و دارای مشکلات بیش‌تری هستند. با این مقایسه می‌توان احساس رضایت خود را از زندگی افزایش داد. (11)
به عبارتی دیگر، او می‌گوید هر یک از شما باید احساس کند که استعداد زیادی دارد و این‌که با اعتماد به نفس و اندکی تلاش، تغییر به معنای واقعی ممکن است. او معتقد است اگر احساس می‌کنید که شیوه‌ی کنونی شما در زندگی خوشایند نیست، یا مشکلاتی دارید، در آن صورت به این نکات منفی نگاه نکنید، بلکه به جنبه‌های مثبت بنگرید. به امکانات نگاهی بیفکنید و تلاش کنید، سرچشمه‌ی نهایی شادمانی در شیوه‌ی برخورد ذهنی ما نهفته است. (12)
بنابراین از نگاه او، تغییر دیدگاه نسبت به یک پدیده می‌تواند تا حد زیادی در میزان رضایت فرد از زندگی مؤثر باشد. در این نظرگاه، امکانات تغییری نکرده، اما میزان خوشایندی فرد تغییر عمده‌ای نموده است.
در نظر دالایی لاما، سه عامل خارجی مؤثر در شادی فرعی‌اند و عامل اصلی در درون فرد قرار دارد؛ زیرا ممکن است سلامت فرد، اموال و یا دوستان و همراهانش از بین بروند، اما تا زمانی که آرامش روحی فرد از بین نرفته، منبع نهایی شادی روحی باقی است و هیچ چیز جز خشم خودِ فرد آن را نابود نمی‌کند. (13)
او روش‌های دیگری را نیز به عنوان منبع غلبه بر دردها و رنج‌ها نام می‌برد. مثلاً با پذیرش پدیده‌ی تغییر می‌توان به عامل مهمی در کاهش مقدار زیادی از دردها و رنج‌ها رسید. اگر فرد نتواند از گذشته‌های خود صرف‌نظر کند، همواره بر دردها و رنج‌های خود می‌افزاید، اما با قبول این‌که پدیده‌ها و کل عالم در حال تغییرند، بی‌شک می‌تواند با مشکلات زیادی کنار بیاید و نقش فعال‌تری در زندگی داشته باشد. (14) او در جمله‌ای قصار می‌گوید:
"نگاه کردن به آینده، مهم‌تر از ساکن شدن در گذشته است. (15)"
به نظر می‌رسد علت اصلی این نگاه همان است که پیش از آن گفته شد: پذیرش تغییرات در زندگی و بزرگ نشمردن مشکلات و رنج‌های گذشته.
چنان که گذشت، عامل و منبع بسیار مهم دیگر در نزد دالایی لاما مهربانی و همدردی با دیگران است. به نظر او، عشق واقعی به دیگران منبع اصلی ایجاد شادی واقعی و پایدار در زندگی است. این ایده‌ی دالایی لاما، در اصول مکتب ماهایانه ریشه دارد. اساس آیین هینایانه این است که راه «آهیسما» (= پرهیز از خشونت) را در پیش گیریم و بکوشیم تا خود را از رنج رها سازیم و به رهایی یا رستگاری فردی، یعنی موکشا یا نیروانه دست یابیم. هر چند این بنیادِ تمرین‌ها و مراقبه‌های هر دو شاخه‌ی آیین ماهایانه نیز به شمار می‌آید. اما انگیزه‌ی پیروان هر دو شاخه اصلی ماهایانه (سوترایانا و تانترایانا) بودی ستوه یا رسیدن به روشن‌‌شدگی است؛ آن هم تنها برای روشن ساختن دیگران. (16)
پیش‌تر در بخش زندگی‌نامه گفته شد که مکتب لاماییسم (17) یکی از شاخه‌های ماهایانه محسوب می‌شود و آنها دالایی لاماها را تناسخ‌های بودای مهر (18) یا همان آوالوکیتشوار (19) می‌دانند. (20) به نظر این مکتب، رسیدن به نیروانه نیز کافی نیست. این‌که تنها در راه آرامش خویش باشیم و برای نیک‌بختی خود تلاش کنیم، بسیار خودخواهانه و سنگدلانه است، بلکه باید همه موجودات زنده را - که خواهان یافتن نیک‌بختی و دوری از رنج‌اند - یاری نمود و به همه مهر ورزید و همه را راهنمایی کرد تا با ادراک به روشن‌شدگیِ برتر مقام بودایی برسند. (21) بنابراین از نظر دالایی لاما ارزشمندترین تمرین (برای مواجهه با مرگ) به یادآوری نوع‌دوستی مطلق است. (22)
از نظر دالایی لاما شادی فواید بی‌شماری دارد؛ از جمله این‌که انسان‌ها اجتماعی‌تر، انعطاف‌پذیرتر و خلاق‌تر می‌شوند و قادر می‌گردند مشکلات روزمره خود را راحت‌تر تحمل کنند و مهم‌تر از همه آن‌که، دوست‌داشتنی‌تر و بخشنده‌تر می‌شوند. (23)
دالایی لاما نسبت به داشتن نزدیکان و مصاحبان شایسته تأکید بسیار دارد و می‌گوید:
"معاشر خود را با دقت انتخاب کنید. نشست و برخاست با فردی که نسبت به شما از محسنات کم‌تری بهره‌مند است، موقعیتتان را به پستی سوق می‌دهد. معاشرت با فردی که کیفیات زندگی‌اش با شما یکسان است، وضعیتتان را راکد نگاه می‌دارد و همنشینی با فردی که امتیازاتش از شما بالاتر است، موقعیتتان را ارتقا می‌بخشد. (24)"
از نظر او، ارتباط گرم و صمیمی با دیگران آرامشی ژرف در باطن به وجود می‌آورد که این نقطه‌ی اعلای موفقیت در زندگی است؛ راه به دست آوردن دوستان بیش‌تر، داشتن قلبی سرشار از عشق و مهربانی است، نه داشتن پول و قدرت. وی گروه دوم را دوست واقعی نمی‌داند. بنابراین به همان اندازه که دوستی مهم است،‌ آداب دوستانه و گشاده‌رویی و لبخند برآمده از دل نیز اهمیت دارد. (25)
به نظر دالایی لاما، با لبخند و گشاده‌رویی می‌توان به خوشبختی بیش‌تری رسید و با گذشت زمان، دوستان دلگرم‌کننده‌تری یافت؛ در حالی که دوستان پول و مقام، دوستان راستین نیستند. دوستان راستین، همان‌هایی‌اند که آنها را از راه محبت انسانی به دست آورده‌ایم. (26)
او معتقد است، جهان، امروز بسیار کوچک شده و مرزهای بسیاری نیز برداشته شده، ولی با این همه، در شهرهای بزرگ مردم احساس تنهایی می‌کنند. البته این بدان معنا نیست که همراهی ندارند، بلکه دچار بی‌عاطفگی‌اند. (27) او معتقد است بسیاری از مشکلات ما در خصوص رابطه با دیگران به دلیل ناآگاهی در مورد دیگر فرهنگ‌ها و همچنین درک نکردن طبیعت و واقعیت دنیای نوین است. واقعیت وجود دیگران و دیگر جوامع را نمی‌توان انکار کرد و این‌که در دنیای کنونی، شادمانی و سعادت یک جامعه با سعادت و منافع جوامع دیگر در ارتباط است. بنابراین تنها با احترام نهادن به حقوق دیگران و ارج گذاردن به مذاهب دیگر و اعتقادات دیگران می‌توان به آرامش و سعادت رسید. (28)
از نگاه دالایی لاما، ما انسان‌ها حیواناتی اجتماعی هستیم و جهان کنونی نیز مکانی کوچک شده است که همه به شدت به هم وابسته شده‌اند. از این‌رو، تنها گزینه این‌ست که به گونه‌ای هماهنگ در کنار هم کار و زندگی کنیم. (29)
به طور کلی انسان‌ها به صمیمیت و میل به رابطه‌ای دوستانه با دیگری اشتیاق دارند. از نظر دالایی لاما، از اصطلاح «رابطه‌ی صمیمانه» می‌توان مفهومی گسترده‌تر از آن‌چه دریافت، که به طور معمول از این اصطلاح برمی‌آید. در کاربرد معمول، افراد رابطه‌های عاشقانه و یا روابطی از روی مهر همچون رابطه فرزند و مادر را مطمح‌نظر می‌گیرند. اما از دیدگاه دالایی لاما، به دلیل اشتراکات بسیار بشر، همه می‌توانند نسبت به هم صمیمیّت داشته باشند.
او معتقد است، این‌که روابط صمیمانه را تنها در رابطه‌ای عاشقانه و مانند آن بگنجانیم، کاملاً محدود کننده است و ما را از سایر منابعی که می‌توانند در ما احساس صمیمیت به وجود آورند، دور می‌کند. (30)
پس بنا بر گفته‌ی او اگر در زندگی در پی دست یافتن به شادی هستیم و صمیمیت نیز یکی از اصول مهم زندگی شادتر است، کاملاً درست است که زندگی‌مان را براساس الگویی از صمیمیت قرار دهیم که شامل انواع رابطه با دیگران باشد. به نظر می‌رسد الگوی دالایی لاما از صمیمیت، براساس «تمایل به گشودن درهای قلب خود به روی دیگران» است و از سویی ایجاد ارتباطی عمیق براساس انسان دوستی، از این‌رو می‌گوید:
"عشق، جدایی و تبعیض سرش نمی‌شود و حتی افرادی را که به ما آسیب می‌رسانند، دربرمی‌گیرد. این عشق می‌تواند هاله‌ای عظیم از حمایت بیافریند و به تمام موجودات زنده متصل شود. عشق و ایثار واقعی، یعنی همه، حتی دشمنانتان را دوست بدارید و در راه از میان برداشتن موانع و مسائلشان پیشقدم باشید. (31)"

تحلیل و بررسی

در رابطه با منابع شادی نکاتی قابل ذکر است:

نکته‌ی اول: تغییر نگاه

دالایی لاما به این مطلب اشاره کرد که منابع اصلی شادی دو دسته‌اند: منابع درونی و منابع بیرونی و میان این‌دو، نسبت به درون انسان تأکید بیش‌تری از خود نشان داد. دالایی لاما مهم‌ترین عامل زندگی شاد را تغییر دیدگاه دانست. کسی که بتواند به جنبه‌های مثبت بنگرد و به امکانات نگاه کند، میزان خوشایندی و رضایتمندی او تغییر عمده‌ای خواهد کرد. لذا از نظر او عامل درونی برای شادی روحی مهم‌تر است و در میان روش‌ها، تغییر نگاه مهم‌ترین عامل غلبه بر دردها و رنج‌ها می‌باشد.
در اینجا پرسشی مهم مطرح است و آن این‌که چرا باید دیدگاه خود را تغییر داد؟ تغییر دیدگاه براساس چه دلیلی توجیه می‌شود؟ شاید پاسخ دالایی لاما این باشد که چون با تغییر دیدگاه و طرز نگرش بهتر می‌توانیم بر رنج‌ها چیره شویم و شادی را برای خود پدید آوریم. این پاسخ نشان می‌دهد که نگاه او به تغییر دیدگاه، نگاهی کاربردی است، بدین معنا که باید دیدگاهمان را تغییر دهیم تا شاد شویم، اما اگر فرض کنیم - چنان‌که بودا و دالایی لاما فرض گرفته‌اند - جهان هستی یکسره تیره و تار است، همه جا را سیاهی، درد، آفت، ضعف، کمبود و رنج فراگرفته است اگر جهان و زندگی انسان سراسر رنج است و اگر ما تصویری سیاه از حیات بشر ارائه کردیم، دیگر جایی برای روشنایی و شادی نمی‌ماند. به بیان دیگر اگر واقعیت تاریک و سیاه است، از آن نمی‌توان گریخت و ادعای شادی در چنین شرایطی، دروغ می‌نماید. ضروری است تغییر نگاه مبنایی در واقعیت داشته باشد. این مبنا در اسلام به صورت زیبا و دلنشین بیان شده است، بدین معنا که چون در اسلام و قرآن واقعیت روشن و زیباست، انسان هم باید زیبا ببیند و اگر آدمی نگاهی زشت به جهان دارد نگاه او نادرست است و باید نگرش خویش را تغییر دهد. پس دعوت به تغییر نگاه باید متناسب با واقعیت باشد. اگر واقعیت را زشت و دردآور تصویر کردیم، به لحاظ عقلی و منطقی، هرگز نمی‌توان دعوت به تغییر نگاه کرد و به انسان‌ها گفت زیبا ببینند، چگونه می‌توان زشت را زیبا دید؟
آیات قرآن تصویری متفاوت از جهان ارائه می‌دهد. خدای سبحان اصل و منبع نورانیت جهان هستی است. همچنین باطن آسمان‌ها و زمین و تمامی کائنات نوری است که از خدا دریافت می‌کنند: «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» (32) و نیز خداوند زمینی که مظهر ماده و جسمانیت است را با نور خود روشن نمود: «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» (33) بنابراین جهان هستی و به تعبیری عالم تکوین سراسر نور است و هرجا نور است زیبایی است. قرآن کریم به عنصر زیبایی در جهان به صورت بسیار زیبایی اشاره می‌کند و می‌فرماید خلقت جهان به زیباترین صورت ممکن است، یعنی اگر امکان داشت عالم از این زیباتر پدید آید، خداوند آن را به همان‌گونه می‌آفرید، خلقت جهان از این زیباتر امکان نداشت: «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ» (34)
به جز عالم تکوین، عالم تشریع هم نور است؛ تورات نور است (35)، انجیل نور است (36)، قرآن هم هم نور است (37) و اساساً تمامی کتب آسمانی هم نورند (38) و خداوند با نور، مسیر انسان را روشن و بنی‌آدم را هدایت می‌کند.

ای خدا ‌ای نوربخش هر ظُلَم *** از تو پیدا هرچه پنهان در عدم
ای خدا‌ ای از تو نور کائنات ***‌ای ز تو نور ظهور کائنات
نور عالم پرتو رخسار توست *** عطرها هم بویی از گلزار توست
نور هر بودی ز نور بود توست *** هر کمالی رشحه‌ای از جود توست

در میان انسان‌ها انبیا نورند و به نورانیت دعوت می‌کنند. قرآن کریم شهدا را هم وجودهای نورانی می‌داند: «وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ...» (39) مؤمنین هم بر نورند و نور آنها را همراهی می‌کند: «أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى‏ نُورٍ مِن رَبِّهِ.» (40) نکته‌ی ظریفی که در این آیه وجود دارد این است که نفرمود «مع نور» یعنی با نورند بلکه فرمود «علی نور» یعنی بر نورند. به بیان دیگر آنها بر نور مسلط و سوارند. نور در اختیار آنها است، نور مرکب آنهاست و نور رام ران آنهاست، آنها با نور می‌روند، با نور می‌آیند، با نور می‌نشینند، با نور می‌گویند، با نور می‌شنوند و از همین‌روست که لحظه لحظه‌ی آنها نور است و سلام، و از همین‌روست که ما به لحظات و آنات این وجودهای نورانی سلام می‌دهیم. «السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرأ و تبیِّن».
بنابراین جهان هستی و عالم تکوین سراسر نور است، همچنین عالم تشریع و وحی آسمانی هم یکپارچه نور است؛ زیرا هر دو از مبدئی واحد متجلی شده‌اند که نور محض است، در این میان تنها یک نقطه‌ی تاریک و ظلمانی وجود دارد و آن، جایی است که اراده و اختیار انسان مطرح شود و آدمی از این عنصر سوء استفاده کند یعنی با اراده خویش به کج‌راهه رود و راه هدایت را گم کرده اهل ضلالت گردد.
خدا نور است، هر که به او نزدیک شود نورانی می‌شود و هر کس از او دور شود به سمت ظلمت رفته است. از سوی دیگر پرواضح است که محدوده‌ی ظلمت نسبت به کل جهان تکوین و تشریع قابل مقایسه نیست. حاصل آن‌که چون جهان زیباست بلکه به زیباترین صورت ممکن آفریده شده است، پس باید نگاه نازیبا را تغییر داد، چشم‌ها را باید شست و جور دیگر به عالم زیبا نگریست. به عبارت دیگر هدف تمامی شرایع و انبیاء در این جمله خلاصه می‌شود که انسان باید جهان را به گونه‌ای ببیند که خالق آن آفریده و آن را تصویر کرده است یعنی زیباترین وجه ممکن. بنابراین اگر اسلام و قرآن دعوت به تغییر بینش می‌کند براساس این مبناست که خدا جهان را زیبا آفرید.
گفتنی این‌که برای تغییر بینش و نگرش، راهکارهای مختلفی ارائه شده است که در رأس آنها مفهومی زیبا به نام «تقوا» وجود دارد. اگر کسی در جدول خدا حرکت و به سوی او رود و درون خویش را از ماسوا پاک گرداند، نگاهش به جهان و محیط تغییر می‌کند. زیرا کسی که به خدا نزدیک شود همان‌گونه به عالم می‌نگرد که خدا نگاه می‌کند. او بینشی الهی یافته نگرشی آسمانی به دست می‌آورد و هر میزان که از خدا دور شود نگاهش زمینی شده و بینشی سیاه و تاریک خواهد داشت: «وَاتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُكُمْ اللّهُ» (41)

نکته‌ی دوم: تندرستی

دالایی لاما در رابطه با عوامل بیرونی شادی، نخست به تندرستی و سلامت اشاره کرد. البته سلامت یکی از نعمت‌های بزرگ خداست اما در رابطه با نکته‌ای که او به آن اشاره کرد می‌توان گفت که اولاً این عامل همیشه، همه‌جا و به صورت کامل در اختیار انسان نیست. بسیاری از بیماری‌ها از اختیار انسان خارج است و انسان ناخواسته سلامت خویش را از کف می‌دهد. لذا منطق اقتضا می‌کند که به چیزی توصیه شود که در اختیار انسان باشد. ثانیاً اگر فرض کنیم انسانی همیشه سالم و تندرست باشد، این الزاماً شادی‌آور نیست؛ زیرا اگر سلامت جسمانی همیشگی باشد، امری عادی خواهد شد و آن‌گاه که پدیده‌ای به صورت عادت درآید، موجب نشاط و شادی نخواهد بود. لذا اگر گاهی انسان بیمار گردد، لذت سلامت و تندرستی را بیش‌تر می‌چشد، به قول سعدی: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

نکته‌ی سوم: ثروت

دالایی لاما همچنین در ارتباط با عوامل بیرونی شادمانی، به ثروت مادی اشاره می‌کند. در اینجا هم نکاتی قابل ذکر است. اولاً بسیاری از انسان‌ها نمی‌توانند ثروتمند شوند، بر این اساس آنها باید در درد و رنج خویش بمانند و بمیرند، ثانیاً پرسش اساسی این است که آیا ثروت شادی می‌آورد یا فقر و اندوه؟ تجربه نشان داده است که بسیاری از ثروتمندان زندگی سرد توأم با درد و رنج دارند. چنان‌که بسیاری از تهی‌دستان با قناعت به اندک، زندگی شیرین و لذت‌بخشی دارند. گذشته از این‌که ثروت مادی به معنای امکاناتی است که انسان برای خود جمع کرده است. اندوخته‌های انسان ثروت واقعی نیست بلکه ثروت حقیقی چیزی است که انسان به دیگران می‌بخشد و تنها گذشت‌ها و بخشش‌ها برای انسان ماندگار است و آن‌چه انسان برای خود اندوخته است به او وفا نمی‌کند. پس داشته‌ها ثروت واقعی نیست؛ زیرا که ماندگار نیست. نهایتاً می‌توان از دالایی لاما پرسید که چگونه است که در مورد شادی معتقد به بخشش است، اما درباره ثروت، خسّت به خرج می‌دهد و همه را برای فرد می‌خواهد و راز شادی را در ثروت و ثروت‌اندوزی به حساب می‌آورد. این هم تناقض دیگری از مصلح بزرگ تبتی.

نکته‌ی چهارم: همراهان و دوستان

دالایی لاما نسبت به داشتن همراهان و دوستان تأکید زیادی دارد. از نظر او ارتباط گرم و صمیمی با مصاحبان به انسان شادی و نشاط ژرفی می‌بخشد. به دوستان باید عشق و محبت سرشار داشت و با قلبی گرم و رئوف به جلب دوستان برخاست. در این رابطه نکاتی قابل بیان است؛ اولاً آنها که غرب را تجربه کرده‌اند نیک می‌دانند که در آن سرزمین روابط انسانی بسیار سرد و بی‌رمق است. در آن‌جا تنهایی موج می‌زند. در این شرایط سخن از صمیمیت، رابطه‌ی عاشقانه، مهربانی و وابستگی به یکدیگر معنا ندارد. البته انسان‌های شرقی عواطف و احساسات بیش‌تری دارند، اوج روابط دوستانه و محبت‌آمیز در کشورهای اسلامی به ویژه ایران اسلامی است. مردم ایران انسان‌های بسیار با حرارت، عاطفی و مهمان‌نوازی هستند، این‌گونه خصائص در غرب یافت نمی‌شود. به هر حال دعوت کردن انسان غربی به دوستی و روابط گرم به همان اندازه زمینه دارد که فراخواندن انسان شرقی به سردی و تنهایی.
ثانیاً در اینجا نوعی تناقض از دالایی لاما مشاهده می‌شود. او از یک‌سو انسان‌ها را دعوت به رفاقت و صمیمیت می‌کند و حتی با صراحت همین را در رابطه با دشمن خود یعنی چین هم تعمیم می‌دهد اما از سوی دیگر رابطه‌ای خصمانه با چین برقرار کرده است و حتی به فکر جمع‌آوری سلاح و عملیات نظامی علیه چین است. تناقض دیگر این‌که در اینجا گویا صمیمیت و رابطه‌ی عاشقانه داشتن با دوستان را به عنوان یک اصل عام و مطلق می‌پذیرد اما به لحاظ مبنایی او معتقد به نسبیت اخلاق است.
ثالثاً اگر نگاه اسلامی به مسأله دوست و دوست‌یابی داشته باشیم نکات جالبی به دست می‌آید. اصولاً دوست‌یابی در اسلام تشویق شده است. حضرت امیر (علیه‌السلام) فرمود (42): «الصِّدیقُ أقْرَبُ الأقارِب؛ دوست، نزدیک‌ترین خویشاوند است»، ایشان در کلامی دیگر فرمود: (43) «مَنْ لا صَدیقْ لَهُ لا ذُخْزَ لَهُ؛ کسی که دوستی ندارد، اندوخته‌ای ندارد.»
اما نکته‌ی مهمی که بر آن سرانگشت تأکید گذاشته‌اند این‌که، دوست داشتن همیشه خوب نیست. دوستان دو دسته‌اند؛ دوستان بد (قرین سوء) و دوستان خوب. نسبت به دوستان بدکردار و بدسرشت باید حساس بود و از آنها دوری کرد. پس صرف دوست داشتن ارزش نیست بلکه دوست خوب و خردمند داشتن ارزش محسوب می‌شود. در این رابطه مسأله‌ی آزمودن دوستان مطرح شده است و گفته‌اند باید دوست را آزمود بدین صورت که او را سه بار خشمگین و عصبانی نمود اگر هیچ سخن بدی درباره‌ی تو نگفت حتماً او را به دوستی خویش برگزین. (44)
در روایات برای دوستان خوب ویژگی‌های متعددی بیان شده است از جمله این‌که انسان‌های کریم، اهل فکر و اندیشه و خردمند باشند، انسان را از کجی‌ها بازدارند، امین و منزّه باشند، اما نکته‌ای که بیش از همه بر آن تأکید رفته است این‌که باید اخوت و برادری در راه خدا، به خاطر خدا و برای خدا «ألاخُوَةِ فِی الله» باشد. پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (45) «روز قیامت اطراف عرشِ خدا تخت‌هایی می‌گذارند و بر آنها افرادی می‌نشینند که چهره‌هایشان همانند بدر کامل ماه می‌درخشد، این‌ها کسانیند که به خاطر خدا با دیگران دوستی کرده‌اند.» همچنین امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: (46) «هرگاه خداوند در قیامت تمام انسان‌ها را جمع کرد فرشته‌ای ندا می‌دهد، کجاست کسی که به خاطر خدا با دیگران دوستی کرده؟ برخی برمی‌خیزند به آنها گفته می‌شود، بدون حساب به بهشت روید. فرشتگان به آنها می‌گویند کجا می‌روید؟ پاسخ می‌دهند: به سوی بهشت بدون حساب. سؤال می‌کنند از کدام دسته‌اید؟ پاسخ می‌دهند: ما به خاطر خدا با دیگران رفاقت کردیم.»
پرسشی که مطرح است این‌که اخوّت، رفاقت و مهرورزی برای خدا به چه معناست؟ پاسخ این است که دوستانی که انسان پیدا می‌کند چند دسته‌اند؛ گاهی انسان با کسی به صورت اتفاقی رفیق می‌شود مثل این‌که فردی در همسایگی او باشد یا در مدرسه و یا محیط کار با آنها آشنا شود. دسته‌ی دیگر دوستانی هستند که انسان به انتخاب خود آنها را برمی‌گزیند، این دسته هم خود اقسامی دارد؛ گاهی انسان از شخصی خوشش می‌آید و او را به عنوان دوست برمی‌گزیند، گاهی هم با کسی رفاقت می‌کند تا از او در جایی استفاده کند. هیچ‌کدام از این سه مورد - رفاقت اتفاقی، رفاقت به خاطر خودشان و رفاقت به خاطر وصول به منافع دیگر - اخوت و دوستی به خاطر خدا نیست. انتخاب دوست به خاطر خدا قسم چهارم است، بدین معنا که انسان شخصی را به دوستی برمی‌گزیند و نیت او در این انتخاب و گزینش این باشد که با یکدیگر به خدا نزدیک‌تر شوند، دوستی آنها گامی به سوی قرب الهی باشد، آنها یکدیگر را در مسیر آخرت و حرکت به سوی خدا یاری دهند. به بیان دیگر انگیزه‌ی چنین صمیمیت و محبتی، حب خدا باشد. انسانی که شیفته‌ی خداست با دوستان او هم دوست می‌شود چنان که با دشمنان او هم دشمن. پس اگر دوستی فردی با کسی به خاطر حب به خدا بود این رفاقت به خاطر خداست و این‌گونه رفاقت‌ها جایگاه رفیعی دارند. رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی قدسی به این مضمون اشاره کرد و فرمود: (47) «خداوند در قیامت ندا می‌دهد که کجایند کسانی که به خاطر من با یکدیگر محبت کرده‌اند؟ من امروز آنها را زیر سایه‌ی خود پناه دادم، روزی که پناهی برای احدی نیست.»
حاصل آن‌که در اسلام نسبت به دوست‌یابی توصیه و ترغیب شده است. انسان ضعیف کسی است که نتواند دوستی برای خود برگزیند. از او ضعیف‌تر کسی است که دوستان خود را از دست بدهد. لذا محبت، مهرورزی و داشتن رابطه‌ی انسانی و منصفانه با تمامی انسان‌ها امری پسندیده و مطلوب تلقی شده است، اما مهم این است که اولاً اسلام به مسأله دوست‌یابی نگاه ابزاری نمی‌کند، بدین معنا که نمی‌گوید به دیگران محبت کنید تا خودتان شاد شوید. این نگاه معامله‌ی با دیگران و استفاده ابزاری از دوستان است. از سوی دیگر به این مسأله هم نگاهی آسمانی و الهی دارد و می‌گوید در رأس تمام دوستی‌ها، دوستی با خدا و نیز دوستی به خاطر خدا قرار دارد، لذا به رفاقت و دوستی هم رنگ الهی می‌زند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 41-42.
2. همو، کتاب خرد، ص 12.
3. همان، ص 13.
4. همان، ص 24.
5. ر.ک: دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 32-33.
6. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 35.
7. همان، ص 36-38.
8. همان، ص 64.
9. ر.ک: همو، زندگی در راهی بهتر، ص 103.
10. همو، هنر شاد زیستن، ص 48.
11. همان، ص 31.
12. دالایی لاما، کتاب خرد، ص 70-72.
13. همان، ص 74.
14. همو، هنر شاد زیستن، ص 179.
15. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 64.
16. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 18.
17. خودِوی با این عنوان رایج موافق نیست؛ زیرا این مکتب را زاییده‌ی فکر لاماها نمی‌داند. (ر.ک: زندگی در راهی بهتر، ص 139.)
18. Buddha of compassion
19. Avalokiteshvara
20. همان، ص 22.
21. همان، ص 25-26.
22. همان، ص 119.
23. دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 25.
24. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 75.
25. همان، ص 75-77.
26. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 109.
27. همو، کتاب خرد، ص 93.
28. ر.ک: همو، کتاب عشق و همدردی، ص 70-73.
29. همان، ص 104.
30. ر.ک: دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 87-95.
31. همو، کتاب عقل و خرد، ص 43.
32. نور / 35.
33. زمر / 69.
34. سجده / 7.
35. مائده / 44.
36. مائده / 46.
37. ابراهیم / 1.
38. مائده / 15.
39. حدید / 19.
40. زمر / 22.
41. بقره / 282.
42. غررالحکم، ص 674.
43. همان، ص 876.
44. بحارالانوار، ج 78، ص 239؛ تحف العقول، ص 357.
45. محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 3، ص 286.
46. همان، ص 292.
47. همان، ص 287.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های دالایی لاما، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط