بنا بر سنتی تبتی از دو سالگی به عنوان تجسم دوباره ی دالایی لامای سیزدهم، توبتن گیاتسو (م. 17 دسامبر 1932) شناخته شد. بوداییان تبت برای مقام دالایی لاما اهمیت بسیاری قائل اند و آنها را تناسخ های بودای مهم (بودی سَتوای مهر) می دانند که برای خدمت رسانی به مردم تجسمی دوباره می یابد. دالایی لاما ترکیبی مغولی تبتی به معنای «اقیانوس خرد» است. تبتی ها درک حضور او را نیز برکتی بزرگ می دانند چه برسد از او مطالبی نیز بیاموزند و البته بسیاری برای رسیدن به آرزوهایشان به حضور او می رسند. لامائیسم شاخه ای از یکی از دو مذهب اصلی بودیسم یعنی مهایانه است.
او پس از آنکه در 1937 به عنوان دالایی لامای چهاردهم شناخته شده در جولای سال 1939 محل تولد خود (آمدو) را ترک کرد و پس از سه ماه سفر، به لهاسا رسید. قبل از رسیدن به لهاسا، در نزدیکیِ شهر بومچن از سوی مقامات رسمی به عنوان دالایی مای چهاردهم شناخته و این امر اعلام عمومی شد. او در هشت اکتبر 1939 به لهاسا وارد شد و در 22 فوریه ی 1940 (پنج سالگی) تاج گذاری کرد. از اواخر 1940 تحصیلات خود را آغاز نمود و در 1942 به رتبه ی بالاتر از نوآموزی رسید. البته پایان تحصیلات رسمی او در سن 24 سالگی یعنی 1959 بود که پس از موفق شدن در امتحانات هر سه دانشگاه رهبانیِ واقع در لهاسا به مقام گِش لارامپا (معدل دکترای فلسفه ی بودا) رسید. (درست چند روز قبلا از فرار به سوی هند)
تبت در سال 1949 از سوی ارتش جمهوری خلق چنین مورد تهاجم قرار گرفت و اشغال شد و او در 17 نوامبر 1950 یعنی در سن 15 سالگی تمام قدرت سیاسی را بعد از اشغال در دست گرفت. رفتار چینی ها تند و خشن بود و او به دلیل رفتار آنها در 16 دسامبر همان سال لهاسا را به مقصد دارمو ترک کرد. از ژانویه 1951 تا جولای همان سال، در شهر دارمو اقامت داشت در 23 می 1951 موافقت نامه ای 17 ماده ای تحت اجبار و با اکراه میان نمایندگان تبت و چین به امضاء رسید.
در 16 جولای همان سال با نماینده ی چینی تعیین شده از سوی ژنرال چیانگ چین وو، نماینده ی جدید حکومت برای منطقه ی نظامی تبت، در دارمو دیدار کرد و در 24 جولای دالایی لاما دارمو را به مقصد لهاسا ترک مرد و در 17 آگوس به لهاسا رسید.
در 1945 از مقام رین پوچه پس از 12سال به مقام روحانی گِلونگ رسید. و اولین آیین مربوط به کالا چاکرا را در همین سال در کاخ نوربولینگکا به جا آورد. در جولای همین سال بود که از چین دیدار کرد و با مائوزدونگ و دیگر رهبران چین از جمله چواِن لای، چوتِ، دنگ زیائوپنگ ملاقات نمود و مذاکراتی در خصوص صلح انجام داد. این سفر تا ژوئن 1955 طول کشید. سپس از نوامبر 1956 تا مارس 1957 از هند دیدن کرد. این سفر برای شرکت در جشن 200 سالگرد تولد بودا بود. مراسم بزرگ داشت تولد بودا هر مسأله در هند برگزار می شود. در این دیدار با جواهر لعل نهر ملاقات کرد و در خصوص اقدامات بسیار خشن چینی ها و وضعیت وخیم تبت صحبت نمود. همان گونه که بیان شد در فوریه ی 1959 به درجه ی گِش لارامپا رسید. (طی مراسم مونلام و لهاسا) در دهم مارس 1959 عده ی بسیاری مقابل کاخ نوربولینگکا تجمع کردند و خواستار اقدام قاطع و شایسته ای از سوی دالایی لاما در مقابل رفتارهای خشن و غیرانسانی ارتش چین که کمپ آنها در نزدیکی لهاسا بود شدند. این تجمع چند روزی به طول انجامید تا در 15 مارس توپخانه ی ارتش چین مواضعی را بیرون کاخ نوبولینگکا تصرف کرد. دو روز بعد در 17 مارس به دلیل آنکه احتمال زیادی برای سوء قصد و یا ربودن دالایی لاما از سوی ارتش چین داده می شد، او به همراه عده ی بسیاری شبانه از کاخ نورلولینگکا فرار کرده و به لودوپ دزونگ رفتند. در همان ماه دولت تبت را رسما تأسیس کردند و به عنوان اولین اقدام موافقت نامه ی 17 ماده ای را باطل اعلام کرد. او در 1963 مؤسسه ای دموکراتیک را پایه گذاری کرد که اولین پارلمان تبتیان، آن هم در تبعید به نام «مجلس نمایندگان مردم تبت» نام گرفت. در همان سال قانونی اساسی دموکراتیکی را بر اساس تعالیم بودا و اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلام کرد تا مدلی برای آینده ی تبتِ آزاد باشد.
در سال 1967 او از تایلند و ژاپن دیدار کرد. پس از این سفر تاکنون از 52 کشور جهان دیدن کرده است. در 1968 از سوارگ آشرام تغییر مکان داد و به فکچن کواِلینگ (جایی که تاکنون محل اقامت اوست) رفت.
او در سه سال مسائلی را به عنوان «پرستش ثبت» در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح کرده به تصویب این مجمع نیز رسیده است یعنی در سال های 1959،1961 و 1965.
از سپتامبر تا نوامبر 1973 اولین سفر و دیدار از غرب را انجام داد و از 11 کشور از جمله، ایتالیا، سوئیس،آلمان، انگلیس و دیدن کرد. در 1979 دنگ زیائوپنگ (پس از 20 سال) پیامی امیدوار کننده در خصوص حل بحران تبت به دالایی لاما داد، دالایی لاما نیز این پیام را گامی مناسب عنوان کرد لذا در نطق های بعدی خود از استقلال کامل تبت سخن نگفت و نوعی خودمختاری را مطرح کرد؛ به طور نمونه در 21 سپتامبر 1987 نظیر تاریخی با موضوع پنج مسئله برای نقشه ی صلح تبت در واشنگتن و در حضور اعضاء کنگره ی حقوق بشر امریکا ایراد کرد. سپس در ژوئن 1988 نیز نطقی دیگر در استراسبورگ فرانسه با عنوان طرحی برای تبت در حضور اعضاء پارلمان اروپا ایراد کرد. در 10 دسامبر 1989 جایزه ی صلح نوبل به او اعطاء شد و در اسلوی نروژ نیز سخنرانی کرد. در همان سال پانچِن لاما (دومین مقام روحانی در نظام روحانی تبت) از دنیا رفت و او جوانی را به عنوان جانشین اعلام کرد که از سوی مقامات چینی از آن زمان در توقیف به سر می برد و کسی او را ندیده است. چینی ها در سال 1955 پسر بچه ای 5 ساله را به عنوان پانچن لامای یازدهم معرفی کرده اند. دالایی لاما در طول مدت تبعید خود از کشورهای مختلفی دیدن و با بسیاری از رهبران مذهبی مثل رهبران مذهبی کلیسای کاتولیک، کلیسای انگلستان، کلیسای ارتودوکس، یهودیان، سیک ها و دیگر ادیان چون اسلام و دیدار کرده است. او به طور مداوم در مجامع دانشگاهی سخنرانی می کند. این فعالیت ها موجب شده است، از 1959 تا 1999 به بیش از 57 دکترای افتخاری و یا حکم و جایزه ی بین المللی برسد.
وی درباره آیین بودا، مهرورزی و صلح بیش از 50 کتاب تألیف کرده است. او از پذیرفتن مناصب دانشگاهی امتناع می ورزید تا آنکه بالاخره در سال 2006 عنوان استاد افتخاری دانشگاه موری آمریکا را پذیرفت.
هدف زندگی (1)
به نظر او مهم ترین هدف زندگی رسیدن به شادی است. هدفِ همه، خوشبختی است و انسان ها تمایلی به درد و رنج ندارند. شادی به عوامل درونی و طرز تفکر بستگی دارد نه عواملی بیرونی همچون پول، همراهان و نزدیکان و به نظر او اولین گام به سوی شادی آموزش است. بهترین راه غلبه بر رنج و سختی ها مواجهه با آنها، تمرکز به آنها و تحلیل آنهاست تا برای ما مسئله ای آشنا شوند.حالات روحی از نظر او به مثبت و منفی (مفید و مضر) تقسیم می شوند، نه به حالات خوب و بد و قضاوت و تشخیص بین امور مثبت و منفی وظیفه ی خِرد است. لذا اجرای موفق اعمال نیاز به تمرکز و استفاده ی صحیح از خرد دارد، زندگی هیچ کس رها از غم و درد و رنج نیست و هدف زندگی که رهایی از رنج است تنها با رفع علت رنج است نه اجتناب و دوری از مشکلات.
طبیعت اولیه انسان
به نظر دالایی لاما اساس و طبیعت اولیه ی انسان، متین، مهربان و خوب است نه مهاجم و متجاوز. این از جمله اصول بوداست. به نظر او انسانیت در طول تاریخ یکسان و دست نخورده باقی مانده است و خواهد ماند. تغییران نوین برای زندگی انسان سطحی هستند و مسائل زندگی و رنج هنوز باقی هستند. تهاجم تنها بخشی از زندگی است اما نیروی غالب زندگی عاطفه ی انسانی است.از آنجا که طبعاً آرام و مهربانیم، می توانیم همدردی و مهربانی را میان خود رشد دهیم. مهم ترین ویژگی انسان حفظ آرامش و همدردی است و محبت و همدردی و مهرورزی نقش اساسی در گسترش شادی دارند حتی نسبت به غریبه ها. او در جایی بیان می کند همان گونه که برای ملت تبت دعا می کنم، برای چینی ها ( که در سال 1949 تبت را اشغال کردند) نیز دعا می کنم. به نظر او کسی که تنها به خود فکر می کند و یا دیگران را استثمار می کند، در نهایت بازنده خواهد بود؛ زیرا دوستی نخواهد داشت. (نگاه به فایده از سوی او شبیه دیدگاه های پراگماتیستی است. به نظر می رسد سفرهای متعدد او به آمریکا به گونه ای برافکارش و منفعت نگری او تأثیر داشته است.)
همدردی واقعی
همدردیِ واقعی نزد او نوعی احساس احترام برای دیگران و درک حق شادزیستن آنهاست نه تأسف خوردن برای دیگران یا رابطه ی دوستی داشتن با نزدیکان. همه ی انسان ها در سطح احساسات انسانی و حتی بدن فیزیکی برابرند و اختلافات بسیار اندک هستند لذا چون ما خواهان شادی هستیم. پس دیگران هم همین هدف را دارند پس احترام به هدف دیگران به همدردی واقعی می انجامد. عشق معمولی بر اساس دلبستگی است و این از لحاظ مذهبی مردود است. همدردی و محبت واقعی متضاد دلبستگی است. تأسف خوردن (دلسوزی) همواره نسبت به افراد پایین رخ می دهد ولی در همدردیِ واقعی مهم نگریستن وجود دارد. عشق واقعی وابستگی نیست بلکه تعهدی محکم و مبتنی بر استدلال است. عشق تبعیض ندارد و حتی دشمنان را در بر می گیرد. انسان ها حتی با بی اعتقادی نسبت به دین و آخرت در زندگیِ مجدّد هم به همدردی احتیاج دارند.تناسخ و کرمه
او از آن جهت که یک بودایی است به تناسخ و کرمه سخت معتقد است و برای آنها فوایدی ذکر می کند. به طور نمونه فردی که به تناسخ و تولد دوباره معتقد است در از دست دادن نزدیکان غم و اندوه کمتری دارد. فرد معتقد به کرمه می داند که هر چیز را خود تعیین می کند، برخلاف عده ای که فکر می کنند با اندیشه ی کرمه دیگر کسی نباید کار کند چون از قبل زندگیش رقم خورده است، دالایی لاما وجه دیگری را در نظر می گیرد. می گوید چون به کرمه معتقدیم زندگی آینده را الان می سازیم، درک کرمه (سرنوشت) در نظر او به عنوان یک واقعیت فعال است نه منفعل. به نظر او (مبتنی بر اصل بودیسم) همه چیز در تغییر است و این اصل علیت است که همه چیز را رقم می زند.معنویت و دین
به نظر او انتخاب دین امری است مرتبط با حقوق فردی انسان لذا همان گونه که افراد مختلف حق دارند غذاهای متفاوت انتخاب کنند و این به ذائقه ی آنها بستگی دارد، انتخاب دین هم به شرایط روحی، اجتماعی، فرهنگی و ذوق و سلیقه ی افراد بستگی دارد. به نظر او دیدگاه مذهبی برای رشد ویژگی های مثبت مفید است اما معنویت دو سطح دارد. 1) مذهبی. 2) انسانی و اساسی که مرتبط با فطرت است. این همان خوش قلبی است و به همدردی و عدم خشونت می رسد. مهم آرامشِ روح هنگام مرگ است نه این که چه دینی داریم. به نظر او معنویت در سطح غیر دینی (معنویت اساسی) مهم تر است و نقش اساسی تری در زندگی انسان دارد. دین داشتن مهم نیست، انسان بودن مهم است. دین خارج از ما نیست پس نیت پاک اساس هر مذهبی است. او حقیقت نهایی ادیان را یکی می داند و نقش مذهب را رواج ایثار و همدردی.راه های کاهش رنج
از نظر وی اولین قدم در کاهش رنج، شناخت است. باید حالات مثبت و منفی را شناخت تا عوامل مثبت را گسترش دارد و از منفی ها کاست. مواجهه با سختی ها اولین قدم است. مرگ بخشی از زندگی است پس باید معنای آن را درک کرد نه آنکه از آن فرار کرده و به آن فکر نکرد. با مواجهه و پذیرش مشکلات، فرد قدرتمندتر می شود. تنها تکیه بر امکانات بسیار در جوامع امروزی فرد را در هنگام بروز مشکلات با ناامیدی مواجهه می کند.روش های کاهش رنج هنگام بروز حوادث عبارتند از:
* نظر جنبه های مختلف حادثه، زیرا در یک حادثه تنها جنبه های منفی وجود ندارد.
* مقایسه ی خود با افراد پایین تر و یا حالت خود با حالات بدتر؛
* استفاده از چهار حقیقت بودا، یعنی تفکر در این که هیچ چیز ثابت و پاینده نیست.
البته استفاده از تمرین های مختلف مراقبه و تمرکز فکر نیز مؤثر است.
تغییر جامعه
تغییر جامعه تنها با تغییر افراد میسر است. پس با تغییر مثبت، افراد جامعه نیز مثبت خواهند شد، هیچ کس در جامعه صد در صد برنده نیست و ما منافع مستقل نداریم(حتی در نظام بین الملل)، دالایی لاما این امر را شیوه ی میانه می داند. عاطفه، اساس و اصل بشر است و چون طبیعی است رسانه ها آن را نادیده می گیرند. زیرا آنها برای جلب مشتری و مخاطب به دنبال مطالب عجیب و نادر هستند و چون خشونت ها طبیعی نیستند پخش می شوند. او این را برای آموزش ناگوار می داند. صحنه های خشونت و یا اعمال جنسی برای نشان دادن آثار مخربشان تا حدی خوب هستند ولی باید همراه شوند با صحنه های محبت و همدردی.
صلح جهانیِ پایدار در پرتو آرامشِ باطن رخ می دهد و تنها جمال باطنی امری است که ثابت است. به نطر او بر اساس دین بودا آزار هیچ جانداری جایز نیست. تبعیض به هیچ روی جایز نیست و همه ی انسان ها برابرند. باید به دیگران احترام گذاشت و معاشر را با دقت انتخاب کرد. به نظر او زندگی سیاسی نیز باید اخلاقی باشد.
تحلیل و بررسی
یک) از یک سو افکار و اندیشه های دالایی لاما ریشه در آئین های عرفانی هند و عناصر اصلی آن از قبیل تناسخ، کرمه و قانون رنج دارد که تحلیل آنها گذشت و از سوی دیگر او از عرفان مسیحیت و اصول و قواعد روان شناسی بهره برده است.دو) محور اصلی کسانی مانند دالایی لاما شادزیستن و داشتن زندگانی شادمانه و آرام است. اما این گونه افراد هرگز به این نکته واقف نمی شوند که آرامش محض و دنیای کاملاً شاد هرگز برای هیچ انسانی تحقق نیافته و نخواهد یافت؛ زیرا اساساً دنیا به لحاظ ماهیت و ساختار محل آرامش و شادیِ کامل نمی تواند باشد. «لقد خلقنا الاِنسان فی کبد». (2) از سوی دیگر اگر هم آرامش نسبی حاصل شود جز در سایه ی اعتماد و اتکا به موجودی که همه چیز را می داند و بر همه کاری قادر است، حاصل نخواهد شد:
ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛ (3)
آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.
سه) از تعالیم دالایی لاما بر می آید که او در زمینه ی معنویت و دینداری قائل به تنوع و تکثر و به اصطلاح پلورالیسم است. انتخاب یک دین مانند انتخاب یک غذا است. دین گزینی بستگی به سلایق و ذوق های متفاوت دارد. ذوق هر کسی با هر دینی سازگار شد، همان دین را می تواند انتخاب کند. اما اساساً گزینش دین سلیقه ای و ذوقی نیست. دین حیاتی ترین و سرنوشت سازترین پدیده ای است که انسان در طول عمر با آن مواجه است و هر انسانی باید برای یک بار به چنین گزینش حیاتی و اساسی دست بزند. هیچ انتخابی در حیات انسان همانند برگزیدن یک دین، حساس و خطیر نیست. گزینش و انتخاب یک دین فقط براساس عقل و تفکر امکان پذیر است. این امر را قرآن هم تأیید می فرماید:
لا اکراه فی الدین قد تبیین الرشد من الغی؛ (4)
در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است.
چهار) از دیگری اصولیِ که دالایی لاما به آن تکیه کرده است. پراگماتیسم امریکایی است. او کاملاً براساس اصالت عمل و قاعده ی افاده ی عملی فکر می کند و تصمیم می گیرد. بر اساس فلسفه ی پراگماتیسم هر آنچه مفید است، حقیقت است. این مبنا از نظر فلسفی و عقلی قابل قبول نیست و باید مباحث آن را در حوزه ی تحلیل و بررسی فلسفه های مدرن دید.
پنج) دالایی لاما هدف زندگی را شادی و رهایی از غم معرفی کرد، اما قرآن فقط یک هدف برای حضور انسان در دنیا معرفی می کند و آن قرب و عبودیت است. قرب دو گونه است؛ قرب خدا به انسان و قرب انسان به خدا. گاه سخن از نزدیکی خدا به انسان هاست و زمانی سخن از تقرب یافتن بندگان به خدا. قرب اول علتِ قرب دوم است؛ از آنجا که خدا به آدمیان نزدیک است، انسان می تواند به او تقرب یافته نزدیک و نزدیک تر شود. قرب خدا به بندگان مراتبی دارد؛ گاهی خدا می فرماید از حاضران در کنار محتضر به او نزدیک تر است:
و نحن اقرب الیه ولکن لا تبصرون؛ (5)
ما از شما به او نزدیک تریم اما شما نمی بینید.
گاهی خدای سبحان خودش را از شریان حیات به انسان نزدیک تر می داند:
و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ (6)
ما از رگ گردن به او نزدیک تریم.
گاهی قرب خویش به بندگان را کامل تر کرده، میان خود و بنده اش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را هم در نظر می گیرد:
و اذا سألک عبادی عنّی فاِنی قریب؛ (7)
هرگاه بندگان من درباره ی من از تو سوال کردند، من نزدیکم.
و گاهی قرب و نزدیکی خویش به انسان را به اوج می رساند و به آدمی می گوید: من میان تو و تو ایستاده ام:
واعلموا أن الله یحول بین المرء و قلبه؛ (8)
و بدانید که خدا میان آدمی و قلبش حایل است.
البته خداوند به ما سوا نهایتِ نزدیکی را دارد و این مراتب و مراحل را جهت فهم آدمی بیان نموده است.
از آنجا که قرب خدا به بندگان مراحلی داشت، نزدیکی انسان به خدا هم دارای مراتبی است. تنها چیزی که انسان برای تقرب در اختیار دارد، دعاست. انسان مالک هیچ نیست مگر دعا، تنها تضرع و نیایش است که مملوک انسان بوده در اختیار او است. حضرت امیر علیه السلام در دعای کمیل فرمود: «یا سریع الرضا اغفر لمن لا یملک الا الدعا»، تنها سلاحی که انسان دارد، اکسیر اشک است. انسان با سلاح به جنگ دشمن می رود. تنها وسیله ای که بنده را در برابر شیطان مسلح می کند، گریه است. اشک و آه، بهترین جلوه ی خشوع و تضرع است. گریه انسان را تسلیم خدا می کند و تضرع و تسلیم برای شیطان بسیار زجرآور است و برای خدا بسیار شیرین!
دعا ندای اهل بعید است، دعا برای رفع علت و آسیب است، دعا هشداری است برای انسانی که از خدا دور است، دعا اشارتی به بنده است که زمان تقرب است و خداوند آدمیان و پریان را فقط برای عبادت و عبودیت آفرید:
جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت.
عصاره ی عبادت دعا است. اگر خلقت انسان برای بندگی و نیایش است، باید به اقتضای خلقت پاسخ شایسته داد. او دعای بنده اش را می شنود و درخواستش را برآورده می سازد. نیایش، وصول به رحمت بیکران الهی است، دعا باران رحمت الهی را موجب می شود و راز و نیاز با خدا آلودگی ها را می زداید.
از نظر دالایی لاما آرمان بشر رسیدن به خوشبختی است که باز هم به انگیزه های وی بستگی دارد و این خوشبختی چیزی جز شادی نیست، اما سلام و قرآن دیدگاه متفاوتی دارد. در قرآن کریم به آیاتی بر می خوریم که با وضوح هر چه تمام تر هدف از آفرینش انسان را بیان می دارند. انسان به دنیا آمده است تا «بندگی خدا» کند و این غایت آفرینش انسان و هدف زیستن اوست.
درست است که شادی را به دو قسم گذرا و دائمی یا سطحی و عمیق دسته بندی می کنیم و این نیز درست است که به دنبال شادی همیشگی، دائمی و واقعی باشیم، اما پرسش اساسی این است که شادی واقعی و دائمی کجاست؟ آیا در دنیا حاصل می شود؟ آیا تاکنون شادی ناب و ابدی در اینجا برای کسی دست داده است؟ اگر داده او کیست؟ و پرسش بنیادی این که آیا اساساً این جهان محلی مناسب برای شادی واقعی و ابدی هست؟
رضایتمندی و شادمانی در این جهان امکان پذیر هست اما به صورت نسبی و نه ابدی. خداوند دنیا را به گونه ای آفرید که در آن آسان و دشوار آمیخته است، اندوه و شادی با یکدیگرند، سیاه و سفید در کار هم موجودند چنان که حق و باطل در این دنیا به هم آمیخته اند. لذت، شادی، روشنایی، سرور و بهجت ناب، شدنی است اما در این جهان نه، بلکه در جهانی وسیع تر و بالاتر به نام آخرت امکان پذیر است و آن جایی جز بهشت نیست، چنان که درد، ناکامی و تاریکی ناب هم شدنی است، اما نه در این جهان بلکه در عالمی فراختر و آن جایی جز دوزخ نیست. اگر شادی و درد با یکدیگر در آمیزند و به صورت آمیخته محقق شوند این امر تنها در این جهان امکان دارد. لذا کسی که به دنبال شادی واقعی و ناب در این جهان باشد، مثل آن است که خواهان بهشت در دنیا باشد. البته دالایی لاما از آن جا که اعتقادی به جهان دیگر ندارد طبیعی است که به دنبال شادی حقیقی در این جهان باشد ولی این آرزو در دنیا ناشدنی است و نباید مردم را به چیزی دعوت کرد که امکان پذیر است.
شش) منابع شادی و مشکلات آن
دالایی لاما در خصوص منابع شادی نیز مطلبی بیان داشته است. از نگاه وی، عوامل خارجی به دست آوردن خرسندی سه چیز است: تندرستی و سلامت جسمانی، ثروت مادی و همراهان و دوستان خوب. ضمن اینکه وی معتقد است (10) در مکتب بودا دستورهایی برای چهار عامل تکامل یا شادی وجود دارد: ثروت، رضایت همه جانبه، معنویت و روشنگرایی.
به نظر او، ما پیوسته می کوشیم برای کسب شادمانی یا صلح و آرامش دست نیاز به سوی دنیا دراز کنیم و از طریق پول و قدرت آن را به چنگ آوریم؛ غافل از این که آرامش واقعی از عمق وجودمان سرچشمه می گیرد. او اضافه می کند هیچ پزشکی نمی تواند نسخه ای برای آرامش ذهن بنویسد و یا نمی توان شادمانی و آرامش ذهن را در فروشگاهی خریداری کند. (11)
از نگاه دالایی لاما، تغییر دیدگاه نسبت به یک پدیده می تواند تا حد زیادی در میزان رضایت فرد از زندگی مؤثر باشد. در این نظرگاه، امکانات تغییری نکرده، اما میزان رضایتمندی فرد تغییر عمده ای نموده است. او در جمله ای قصار می گوید:
نگاه کردن به آینده، مهم تر از ساکن شدن در گذشته است. (12)
نکته اول) تغییر نگاه
در اینجا پرسشی مهم مطرح است و آن این که چرا باید دیدگاه خود را تغییر داد؟ تغییر دیدگاه براساس چه دلیلی توجیه می شود؟ شاید پاسخ دالایی لاما این باشد که چون با تغییر دیدگاه و طرز نگرش بهتر می توانیم بر رنج ها چیره شویم و شادی را برای خود پدید آوریم. این پاسخ نشان می دهد که نگاه او به تغییر دیدگاه، نگاهی کاربردی است، بدین معنا که باید دیدگاهمان را تغییر دهیم تا شاد شویم، اما اگر فرض کنیم چنان که بودا و دالایی لاما فرض گرفته اند جهان هستی یکسره تیره و تار است، همه جا را سیاهی، درد، آفت، ضعف، کمبود و رنج فرا گرفته است اگر جهان و زندگی انسان سراسر رنج است و اگر ما تصویری سیاه از حیات بشر ارائه کردیم، دیگر جائی برای روشنایی و شادی نمی ماند. به بیان دیگر اگر واقعیت تاریک و سیاه است، از آن نمی توان گریخت و ادعای شادی در چنین شرایطی، دروغ می نماید.ضروری است تغییر نگاه، مبنایی در واقعیت داشته باشد. این مبنا در اسلام به صورت زیبا و دلنشین بیان شده است. بدین معنا که چون در اسلام و قرآن واقعیت روشن و زیباست، انسان هم باید زیبا ببیند و اگر آدمی نگاهی زشت به جهان دارد نگاه او نادرست است و باید نگرش خویش را تغییر دهد. پس دعوت به تغییر نگاه باید متناسب با واقعیت باشد. اگر واقعیت را زشت و دردآور تصویر کردیم، به لحاظ عقلی و منطقی، هرگز نمی توان دعوت به تغییر نگاه کرد و به انسان ها گفت زیبا ببینند، چگونه می توان زشت را زیبا دید؟
آیات قرآن تصویری متفاوت از جهان ارائه می دهد. خدای سبحان اصل و منبع نورانیت جهان هستی است. همچنین باطن آسمان ها و زمین و تمامی کائنات نوری است که از خدا دریافت می کند:
الله نور السماوات و الأرض؛ (13)
خداوند نور آسمانها و زمین است.
و اشرقت الأرض بنور ربها؛ (14)
زمین با نور پروردگارش روشن شد.
قرآن کریم به عنصر زیبایی در جهان به صورت بسیار زیبایی اشاره می کند و می فرماید: خلقت جهان به زیباترین صورت ممکن است، یعنی اگر امکان داشت عالم از این زیباتر پدید آید، خداوند آن را به همان گونه می آفرید، خلقت جهان از این زیبا امکان نداشت:
الذی احسن کل شیء خلقه؛ (15)
همان کسی که هر چیزی را که آفریده نیکو آفریده است.
به جز عالم تکوین، عالم تشریع هم نور است؛ تورات نور است، (16) قرآن هم نور است (17) و اساساً تمامی کتاب آسمانی همه نورند (18) و خداوند با نور، مسیر انسان را روشن و بنی آدم را هدایت می کند.
در میان انسان ها انبیا نورند و به نورانیت دعوت می کنند. قرآن کریم شهدا را هم وجودهای نورانی می داند:
والشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم؛ (19)
شهداء نزد پروردگارشان اند. برای آنهاست اجرشان و نورشان.
أفمن شرح الله صدره لاسلام فهو علی نور من ربه؛ (20)
پس آیا کسی که خدا سینه اش را برای [پذیرش] اسلام گشاده و [در نتیجه] برخوردار از نوری از جانب پروردگارش می باشد [همانند فرد تاریکدل است]؟
نکته دوم) تندرستی
دالایی لاما در رابطه با عوامل بیرونی شادی، نخست به تندرستی و سلامت اشاره کرد. در این باره هم می توان گفت که: اولاً این عامل همیشه، همه جا و به صورت کامل در اختیار انسان نیست. بسیاری از بیماری ها از اختیار انسان خارج است و انسان ناخواسته سلامت خویش را از کف می دهد. لذا منطق اقتضا می کند که به چیزی توصیه شود که در اختیار انسان باشد. ثانیاً اگر فرض کنیم انسانی همیشه سالم و تندرست باشد، این الزاماً شادی آور نیست؛ زیرا اگر سلامت جسمانی همیشگی باشد، امری عادی خواهد شد و آن گاه که پدیده ای به صورت عادت در آید، موجب نشاط و شادی نخواهد بود. لذا اگر گاهی انسان بیمار گردد، لذت سلامت و تندرستی را بیش تر می چشد، به قول سعدی: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.نکته سوم) ثروت
دالایی لاما همچنین در ارتباط با عوامل بیرونی شادمانی به ثروت مادی اشاره می کند. اما باید دانست که: اولاً بسیاری از انسان ها نمی توانند ثروتمند شوند، بر این اساس آنها باید در درد و رنج خویش بمانند و بمیرند، ثانیاً پرسش اساسی این است که آیا ثروت شادی می آورد یا فقر، اندوه؟ تجربه نشان داده است که بسیاری از ثروتمندان زندگی سرد توأم با درد و رنج دارند. چنان که بسیاری از تهی دستان با قناعت به اندک، زندگی شیرین و لذت بخشی دارند.هفت) اصل علیت
1. رنج وجود دارد؛
2. رنج علت دارد؛
3. رنج را می توان پایان داد؛
4. راهی به سوی این آزادی (از رنج) وجود دارد.
به نظر او در بنیاد این چهار اصل اساسی یک اصل بنیادین قرار گرفته است و آن اصل فراگیر علیت است. (21)
نکته ی قابل ذکر این که اگر علیت به عنوان یک اصل معتبر پذیرفته شد، لوازم دیگری هم دارد که گاه روشن تر از مواردی است که دالایی لاما به آنها استناد می کند. اصل علیت به روشنی هر چه تمام تر اثبات می کند که جهان معلول است و علت و مبدایی دارد؛ به بیان دیگر این اصل مهم ترین مبنا برای اثبات خداست چنان که در برهان معروف امکان و وجوب همانند دیگر براهین اثبات خدا، از همین طریق مبدأ اول برای جهان هستی ثابت می شود.
از سوی دیگر پایبندی به اصل علیت ما را به اثبات معاد هم می رساند. بسیاری از استدلال هایی که برای اثبات جهان دیگر ارائه شده اند بر اساس اصیل علیت شکل می گیرند. بنابراین پذیرش علیت به عنوان یک اصل معتبر ما را به اثبات خدا و معاد رهنمون می شود یعنی نمی توان اصل علت و معلول را پذیرفت اما از پذیرش مبدأ و معاد سرباز زد. این در حالی است که هم در تعالیم بودا و هم در اندیشه های دالایی لاما خدا جایگاهی ندارد و این یکی دیگر از تناقض های مسلک دالایی لاما است.
هشت) تناقض واضح
یکی دیگر از مسائل مهم از نگاه دالایی لاما آن است که نهاد ادیان یکی بیش نیست. او معتقد است به رغم تفاوت نام ها و عناوین مختلف ادیان، حقیقت نهایی در تمام آنها یکسان است؛ از نظر او برای کارگر افتادن اعمال دینی و معنوی می باید فرد غرق در دعا و نیایش شود؛ همانند کودکی که مشغول بازی است و شرایط محیط را به هیچ رو حس نمی کند و گویا چیزی نمی بیند و چیزی نمی شنود. (22)
می بایست به ژرفای درون ذهن یا آگاهی خود فرو رویم. بدون این کار، دیدگاه، زندگی و روش اندیشیدنمان نمی تواند دگرگون شود. اگر دین ویژه ای را پذیرفته ایم. می بایست بسیار جدی باشیم و آن را تمرین کنیم. آن گاه است که در نهایت، ما در دگرگونی راستینی پدید خواهد آمد. (23)
بنابراین اصل و جوهره ی دین و دینداری در نزد والایی لاما، مراقبه و توجه به عمق دین است، نه این که تنها مناسک بی هیچ توجهی به جای آورده شود. لذا دالایی لاما سخت معتقد به کثرت گرایی دینی است. از سوی دیگر او برای دین بودا و رواج اصول آن تبلیغ گسترده ای می کند، این عمل نشان می دهد هر دینی برای هر کسی مناسب نیست. لذا از یک سو به کثرت گرایی دینی روی می آورد و از طرف دیگر متعصب به یک آیین ترویج می کند.
پینوشتها:
1. بنگرید به: دالایی لاما، زندگی در راه بهتر، فرامرز جواهری نیا؛ دالایی لاما، کتاب خرد، میترا کیوان مهر؛ دالایی لاما، کتاب عشق و همدردی، میترا کیوان مهر؛ دالایی لاما، هنر شاد زیستن، شهناز انوشیروانی.
2. بلد/ 4.
3. رعد/ 28.
4. بقره/ 256.
5. واقعه/ 85.
6. ق/ 16.
7. بقره/ 186.
8. انفال/ 24.
9. ذاریات/ 56.
10. ر. ک. دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 3332.
11. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 35.
12. همان، ص 64.
13. نور/ 35.
14. زمر/ 69.
15. سجده/ 7.
16. مائده/ 44.
17. مائده/ 46.
18. ابراهیم/ 1.
19. حدید/ 19.
20. زمر/ 22.
21. همو، کتاب خود، ص 16-15.
22. همو، کتاب کوچک عقل خرد، ص 89.
23. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 16-15.
/ج