بررسی نیروانه و رسیدن به درجه بودایی در تعالیم دالایی لاما

دالایی لاما «هدف زندگی» را در چند جا متفاوت بیان داشته است: گاه رسیدن به شادی، در برخی مواضع- براساس سنت بودایی - رسیدن به نیروانه یا موکشا و گاه نیز رسیدن به درجه‌ی بودایی. حال باید دید این سه هدف
سه‌شنبه، 13 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بررسی نیروانه و رسیدن به درجه بودایی در تعالیم دالایی لاما
 بررسی نیروانه و رسیدن به درجه بودایی در تعالیم دالایی لاما

نویسنده: محمدتقی فعالی

 
دالایی لاما «هدف زندگی» را در چند جا متفاوت بیان داشته است: گاه رسیدن به شادی، در برخی مواضع- براساس سنت بودایی - رسیدن به نیروانه یا موکشا و گاه نیز رسیدن به درجه‌ی بودایی. حال باید دید این سه هدف یکی هستند و یا با هم تفاوت دارند؟ در ضمن نیروانه (موکشا) در نزد او چیست و درجه بودایی نیز چه معنایی دارد؟
به نظر می‌رسد گاه بودیسم، آن‌جا که این سه هدف در طول هم ذکر می‌شوند، آنها را به نوعی جدا دانسته است. در پیش گفتار کتاب زندگی در راهی بهتر، لاماتوبین زوپارین پوچه چنین می‌گوید:
"قانون کارما قانون مشخصی است. کارمای خوب نیک‌بختی در پی می‌آورد و کارمای بد، رنج. بنابراین می‌بایست تنها کارمای نیکو به بار آورم و به هر بهایی که شده، از پدید آوردن کارمای بد پرهیز کنم. با پیگیری این شیوه، دست‌کم در پهنه‌های بالاتر زاده خواهم شد. (1)"
او در این بخش اولین هدف را ذکر می‌کند، اما آن را کافی نمی‌داند:
"اما دوباره زاده شدنِ تنها، در پهنه‌های بالاتر بسنده نیست. چنان‌که از تجربه کنونی انسان بودنم می‌دانم، حتی در پهنه‌های بالاتر نیز زندگی با رنج فراوان همراه است؛ رنج‌هایی چون بیماری‌ها، آسیب‌دیدگی، پیری و مرگ. هرجای سامسارا که باشم، دردآور است. می‌بایست خود را از همه رو از چرخه‌ی زندگی و مرگ چاره‌ناپذیر رهایی بخشیده و بدین‌گونه به آرامش و نیک‌بختی جاودانه نیروانه دست پیدا کنم. (2)"
او این گام را نیز کامل نمی‌داند و معتقد است:
"اگر تنها به آرامش و نیک‌بختی خود علاقه داشته باشم، بسیار خودخواهانه و سنگدلانه است؛ زیرا همه موجودات با ادراک به دنبال خوشبختی و دوری از رنج‌اند. در این مسأله با دیگران برابرم. در ضمن من یکی هستم و دیگران بی‌شمار. پس شادمانی آنها بسیار با ارزش‌تر از شادمانیِ منِ تنهاست. پیش از این نیز بیان شد براساس اصل تناسخ، به احتمال زیاد موجودات دیگر در زمانی مادر یا پدر من بوده‌اند و در ضمن تمام خوشبختی‌های من از لذت یک نسیم بهاری تا روشن شدگی نهایی به دیگران وابسته است. لذا لازم است مهر مادرانه‌ی دیگران را به آنها بازگردانم. بر من است که همه‌ی این مهربانی‌ها را از والاترین راه ممکن به آنها بازگردانم؛ از راه رهنمون شدن همه‌ی زیوندگانِ با ادراک به روشن‌شدگیِ برتر مقام بودایی. (3)"
به نظر می‌رسد تمام این سه مرتبه از هدف، به شکلی به هم باز می‌گردند و هر یک توضیح جنبه‌ای از هدف زندگی انسان‌اند که بدان پرداخته شد.
برای روشن شدن واژگان نیروانه و بودا شدن، ناگزیریم به ذکر مقدمه‌ای:
از نظر دالایی لاما - براساس آیین بودا - همه‌ی انسان‌ها برابرند:
او معتقد است برابری انسان‌ها و اهمیت این برابری، اصل عمده و اساسی در آیین بودا به شمار می‌رود و لذا در میان تمام پندارهای باطل و بیهوده، حس تبعیض و جداسازی، از همه نکوهیده‌تر است و جز ایجاد شرایط نامطلوب برای دو طرف فرجامی دیگر ندارد. (4)
این برابری نزد او براساس آن است که انسان‌ها از طبیعتی واحد برخوردارند. وی بر آن است که هر انسانی احساس فطری در مورد مفهوم «من» دارد که نمی‌توانیم علت وجود این حس را توضیح دهیم. (5) پیش‌تر نیز گفته شد که او اختلافات فیزیکی و گرایشی افراد را بسیار ناچیز می‌داند. او معتقد است طبیعت فکر، ناب و خالص است و از این رو «طبیعت بودا» نامید می‌شود. (6) او از این نیز گام فراتر می‌گذارد و طبیعت تمام موجودات زنده‌ی با ادراک را یکی می‌داند؛ بنابراین فرزانش بودایی، هر زیونده‌ی با ادراکی که ذهن و آگاهی داشته باشد، می‌تواند یک بودا شود. این آگاهی ظریف، بوداسید (Buddhaseed) یا سوگاتاهریدایا (Sugatahiridaya) یا تاتاگاتاگاربها (Tathagatagarbha) نامیده می‌شود. این موضوع پایه‌ی کلی آیین بودایی و به ویژه آیین بودایی مهایاناست. در آیین بوداییِ ماهایانه هدف نهایی، بوداشدن یا رسیدن به روشن‌شدگی است. انسان می‌بایست کوشش کند تا به رده‌ی بودایی برسد و از این راه به همه زیوندگان با ادراک یاری رساند. چنین پشتکاری بودی سیتا نامیده می‌شود که پایه و اساس آموزش نوع‌دوستی مطلق آیین مهایاناست. (7)
از نگاه او تمام موجودات زنده‌ی دارای ادراک و آگاهی، از این طبیعت برخوردارند که می‌توان آن را از لوازم و یا نتایج و یا شاید مقدمات تناسخ به شمار آورد؛ این‌که هر موجود زنده با ادراکی می‌تواند روزی به رستگاری و به مرز روشن‌شدگی برسد. اما تفاوت در تعداد دوره‌های زندگی یا سرعت رسیدن است. در مکتب اصلی دین بودا یعنی هینایانه هدف اصلی تنها رسیدن به موکشا یا رستگاری فردی انسان است، آن هم از راه تمرین مرام‌های اخلاقی و نزدیک ساختن ذهن و خردمندی. اما هدف اصلی پیروان ماهایانه - که بودیسم تبّتی نیز شاخه‌ای از آن به شمار می‌رود - این است که انسان نباید تنها به خودش بیندیشد، بلکه می‌باید به همه موجودات نظر داشته و برای آن‌که سرانجام به رتبه‌ی بودایی برسد، به فکر دیگران و محبت به آنها باشد و در ضمن تمرین‌های شش یا ده پارامیتا (8) (= کمال) را نیز دنبال کند. بی‌شک این همان مرام بودی ستوایاناست. (9)
به نظر بوداییان تبّتی، مکتب هینایانه مقدمه است و کمال واقعی نیست و اگر کسی نتواند نوع‌دوستی مطلق خود را - که هدف نهایی است - به بار آورد، اندرز داده می‌شود که دست‌کم از آزار دیگران بپرهیزد که اساس و پایه هینایانه است. از نظر اینان، رهایی یا رستگاری فردی (موکشا یا نیروانه) هدف است که البته این، بنیاد تمرین‌های مهایانا نیز به شمار می‌آید. اما هدف اصلی پیروان این آیین، بودی سیتا رسیدن به روشن‌شدگی است که تنها با روشن ساختن دیگران حاصل می‌شود. گفتنی است تفاوت این آیین‌ها در سرعت و تندی رسیدن به هدف است.
او در جایی دیگر مدعی است هدف نهایی ما رسیدن به درجه‌ی بودایی است که از راه مراقبه و برخی تمرین‌های دیگر دست‌یافتنی است. او معتقد است که رسیدن به این پایه شاید چند دوره یا صدها و یا هزاران سال به درازا انجامد. او می‌گوید در آیین بودی ستوایانا، در پیوند با طبیعت بودا، بوداسید، سوگاتاگاربها یا تاتاگاتاگاربها، آموزش‌هایی داریم؛ این حالت روشن‌شدگی یا سرشت غایی که همه زیوندگان با ادراک از آن برخوردارند، گواه آن است که همه حال امکان از میان برداشتن احساس‌های منفی هست. (10)
بنابراین با از بین رفتن احساس‌های منفی که با از میان رفتن رنج رخ می‌دهد، به موکشا یا آزاد شدن می‌رسیم. موکشا یا رستگاری حالتی از شادمانی و سرور نیست و یا چیزی که بیرونی باشد. به نظر دالایی لاما، رستگاری و آزادی کاملاً درونی است؛ حالتی ذهنی که در آن همه احساسات آلوده و ذهنیات خشن‌تر، از همه‌رو پاک‌سازی شده‌اند. موکشا یا نیروانه یک ویژگی ذهنی است. همین که ذهن و آگاهی از همه‌رو و بی‌هیچ راه‌بندی بیدار و بالیده شدند، به حالت ذهن بودا (11) می‌رسیم که آن را «روشن‌شدگی» نیز می‌نامند. روشن‌شدگی نیز حالتی ذهنی است. او بر این باور است، چیزی که باید دگرگون شود، ذهن است که خود عامل دگرگونی نیز هست. (12)
در این آیین، نوع‌دوستی نقش اساسی در رسیدن به مقام بودا دارد. زیرا همان‌گونه که نگران خود هستیم و به راه‌های از میان بردن رنج و رسیدن به آزادی و نیروانه و حالت خوشبختی نهایی می‌اندیشیم، چنانچه به دیگران نظری نیکو افکنیم و خود را نگران سعادت سایر موجودات زنده و رهایی آنها بدانیم، در این صورت به حسی از نوع‌دوستی - و آرزوی یاری دادن دیگران - برای روشن شدن می‌رسیم که همان هدف بودی سیتا یا اراده و پشتکاری است برای بودا شدن. (13)
بنابراین بودا شدن، یعنی از میان بردن همه آلایش‌های منفی ذهن. برای رسیدن به این آزادی باید دو نوع مراقبه داشت: موشکافانه و یکسونگرانه. دستمایه‌ی اصلی روبه‌رو شدن با حالات منفی، مراقبه نوع اول است. با موشکافی و تحلیل مسائل می‌توان به آگاهی جدید رسید و با افزایش آگاهی نیز می‌توان نیروهای ضد آن را کاهش داد. در واقع با این نوع مراقبه، منفی بودن احساسات را از بین می‌بریم. اما از راه مراقبه‌ی دوم، همه‌ی نیروهای ذهنی را در یک راستا قرار می‌دهیم؛ یعنی نیروهای ذهنی که پراکنده‌اند و ضعیف عمل می‌کنند، در یک جهت قرار می‌گیرد و از قدرت آن استفاده می‌شود.
در این دو نوع مراقبه، قصد و نیت بسیار مهم است. حتی در رفتارهای دنیایی رسیدن به بودا شدن، یعنی دست یافتن به بودی سیتا یا اندیشه نوع‌دوستی مطلق. با چنین هدفی، مراقبه‌ها به بودا شدن می‌انجامد. (14)
او معتقد است کسی که به این مقام برسد نیز هنوز انسان است و دارای احساسات انسانی.
"احساس در کل یک امر منفی نیست. در یک همایش علمی - که در آن حضور داشتم - همراه با روان‌شناسان و دانشمندان علم اعصاب نتیجه‌گیری چنین بود که حتی بوداها نیز احساس دارند که این مفهوم مطابق با تعریف احساس در نظام‌های مختلف علمی است. (15)"
از این‌رو به نظر او رسیدن به نیروانه (موکشا) و حتی بودا شدن، پس از مرگ نیست و حتی در همین زندگی دنیایی نیز روی می‌دهد. این نگره، مطابق با تفسیر رایج از نیروانه در دین بودایی است، ولی دالایی لاما معتقد است باید برای مدت طولانی برنامه‌ریزی کنیم:
"ما می‌بایست روی هزاران سال حساب بازکنیم. چنین کاری به ما توانایی درونی حقیقی می‌بخشد. هر چند در برخی نوشته‌های بودایی می‌گویند که در سه سال می‌توانیم به پایه‌ی بودایی برسیم، اما چنین برآوردی به دیده‌ی من واقع‌بینانه نیست. گویا کمی گزافه‌گویی شده است و حتی اگر هم درست باشد، گمان نمی‌کنم هر کس بتواند در سه سال به بودایی برسد. نشنیده‌ام از میان همه یوگیان و قدیسان بزرگ کسی در مدت سه سال به بودایی رسیده باشد. (16)"

تحلیل و بررسی

در اینجا نکاتی شایان توجه است:

نکته‌ی اول: ابهام

بنابراین رسیدن به این مقام کار آسانی نیست و استقامت و زمان بسیار نیاز دارد. نیروانه‌ی مطلوب نهایی و غایت سلوک عارفان، مقام بودایی است، اما هیچ تفسیر روشن و صریحی از ماهیت آن در منابع بودایی نیامده است، از این‌رو گفتگو و تفسیر در مورد آن را جایز نمی‌دانند. شاید بتوان آن را حالت سکون و آرامش مطلق دانست که در آن همه‌ی تمایلات و گرایش‌ها در انسان به صفر می‌رسند. معنای دیگر آن به لحاظ آنتولوژی، اضمحلال جمیع صور و تعینات است. (17)
در این‌باره که نیروانه پس از مرگ در جهانی دیگر رخ می‌دهد و یا در این جهان، اختلاف نظر هست، اما از مجموع مطالب برمی‌آید که سالک در این جهان بدان می‌رسد. (18)
از آن‌جا که بودا شدن در زندگی دنیایی رخ می‌دهد، بوداها نیز از حالت‌های غیرپایدار برخوردارند. دالایی لاما معتقد است در میان ویژگی‌های بودا، به ویژگی‌هایی برمی‌خوریم که برخی ناماندگار و برخی همیشگی‌اند. بنابراین پدیده‌ها نیز حتی در حالت بوداشدگی متغیر و ناپایدارند. (19)
از نظر او، شناخت نیروانه به شناخت سَمسارَه (پهنه هستی) نیاز دارد که آن را از تعالیم ناگارجونه می‌شمارد؛ زیرا زمانی که از آموزه‌ی بی‌جوهر بودن همه‌ی پدیده‌ها به شناخت ژرفی رسیده باشیم، بی‌شک نه تنها از نیروانه و سامسارا، بلکه از این بینش آگاهی یافته‌ایم که همه‌ی پدیده‌ها در مفهوم نهایی با یکدیگر همانندی دارند. او معتقد است کسی که سرشت حقیقی سامسارا را درک کند، از نیروانه نیز بینشی حقیقی و صحیح به دست می‌آورد. (20)
در ادامه، دالایی لاما برای توضیح مطلب خود نکته‌ای عجیب و درخور توجه را بیان می‌کند که با مقایسه‌ی با مطالب پیشین قابل تبیین است:
"من سامسارا را بهتر از نیروانه می‌دانم؛ چرا که در سامسارا زندگی و تجربه هست. می‌اندیشم که سامسارا هرچه باشد، از هیچ چیزی نبودنِ تنها بهتر است. (21)"
به نظر می‌رسد در این بخش، دالایی لاما مفاهیم نیروانه و بوداشدگی را در مقابل هم نهاده است. او ادامه می‌دهد:
"مردم پایان یافتن یا نیروانه را به معنای هیچ چیزی نبودن می‌گیرند و این‌که با رسیدن به آن، همه‌ی احساسات، آگاهی و چیزهای دیگرمان در تهیگی رنگ می‌بازند. چنین بینشی نادرست است. راستی این است که نیروانه حالتِ از همه رو پاک شده ذهن خود آدمی، و سرشتِ غاییِ ذهنی است که همه احساساتِ گریبان‌گیرش را کنار زده است. (22)"
هرچه پیش‌تر می‌رویم بر ابهام گفته‌های دالایی لاما درباره‌ی نیروانه افزوده می‌شود. او هرگز تفسیر روشن و واضح از این پدیده‌ی مهم ارائه نمی‌دهد. گاهی گفتگو در باب آن را جایز نمی‌شمارد، گاهی در نظر او نیروانه حالت سکون مطلق است، گاهی مراد از نیروانه مقام بودایی است. همچنین از بعضی کلمات او به دست می‌آید که مراد از نیروانه پدیده‌ای است که آن را فنا می‌نامند. در کلمات او نسبت میان سامسارا و نیروانه روشن نیست. چنان که پیوند میان موکشا و نیروانه هم درست تبیین نشده است و نهایت این‌که نیروانه مربوط به آخرت است یا دنیا. هرچند هیچ‌کدام از تعالیم دالایی لاما ما را به جهان پس از مرگ رهنمون نمی‌شود.

نکته‌ی دوم: تحلیل نیروانه

نیروانه، هدف نهایی تعلیمات بوداست. بودا برای رهایی از سلسله‌ی علل و گریز از رنج‌ها ساحل آرامشی نشان داد که انسان می‌تواند بر اثر طریق هشت‌گانه‌ی بودایی به آن برسد. این هدف ممتاز در آیین بودا، نیروانه است. درباره‌ی نیروانه تفسیرهای مختلفی بیان شده است.
پوسین، نیروانه را مقام سرور، شادی و خاموشی می‌داند. (23) او معتقد است نباید پاسخی مثبت در برابر نیروانه داد و باید از ارائه توصیفی صریح از نیروانه اجتناب کرد. اما در صورتی که در مقام توصیف و تصور برآییم، نیروانه مقام خاموشی و شادی است. نیروانه مفهوم گریز و رهایی از ناپایداری است.
داس کوپتا معتقد است مقامی که در آن کلیه‌ی تجارب عالم خاموش و تمامی رنج‌های آدمی فرونشانده شود، نیروانه است. او هم بر این اعتقاد است که نباید به دنبال توصیف این تجربه‌ی جهانی رفت. اما اگر کوششی در این مسیر صورت گرفت، نتیجه‌ای جز این نخواهد داشت که نیروانه را رهایی از رنج تصور کرد.
بسیاری از بوداییان یا شارحان آثار بودیسم، از ارائه‌ی تفسیری از نیروانه طفره رفته‌اند و حتی بعضی عرضه‌ی تصوری از نیروانه را کفر محض دانسته‌اند. نیروانه مقامی است که باید درباره‌ی آن فقط خاموش بود و سکوت کرد. پاسخ دادن به این پرسش که نیروانه چیست، امکان‌ناپذیر است. بحث درباره‌ی آن بی‌حاصل و اتلاف وقت خواهد بود؛ چنان که برای نابینا طلوع خورشید را توصیف کنیم. نیروانه توصیف‌‌پذیر نیست، بلکه تنها یافتنی است. باید آن را تجربه کرد و این روشنایی محض را در اعماق وجود یافت.
تصور دیگری از نیروانه وجود دارد و آن این‌که از راه‌های هشت‌گانه و با عمل به آنها می‌توان به اوج آزادی و برترین شادمانی رسید. این مقصد، ذات بی‌مرگ یا بی‌مرگی است و این، نیروانه است. (24) شرطِ لازمِ نیروانه نخواهندگی است. کسی که هیچ نخواهست و از سه آتش آز، کینه و فریب رَست و تشنگی و طلب را از کف داد، به آزادی برین و ذاتی بدون مرگ واصل شده است و در این صورت سالک راه روشنایی به نیروانه دست یافته است.
حاصل آن‌که نیروانه در یک تعبیر مقام سرور، و برترین شادی‌هاست. در تعبیر دیگر حالت خاموشی و سکوت محض است که درون آدمی را فرامی‌گیرد و در توصیف سوم، نیروانه نیل به ذات نامردنی است که البته قرین نخواهندگی و شادمانی خواهد بود و بعضی دیگر هم آن را قابل توصیف ندانسته‌اند. بیش‌ترین تأکید مفسران و شارحان بر حالت سکوت و خاموشی درونی است. اما در تمامی تعابیر پیش‌گفته این حقیقت وجود دارد که نیروانه یک حالت روحی است. یک وضعیت و رهیافت روانی است و یک امر درونی و باطنی قلمداد می‌شود. خلاصه آن‌که نیروانه در این توصیفات یک مقام است که سالک به آن دست می‌یابد.
از مجموعه‌ی توصیفاتی که درباره‌ی نیروانه صورت گرفت، دو احتمال به دست می‌آید: یکی این‌که حالت و مقام نیروانه، مشابه چیزی است که عارفان مسلمان به آن «نفی خواطر» یا «خلوت درون» می‌گویند. درون انسان‌ها، چه ذهن و چه روح، مملو از امور ناشایست است. اگر سالک با روش‌هایی که در کتاب‌های عرفانی مطرح شده است، به تخلیه‌ی باطن دست زند، باطنش از اغیار خالی گشته، در عوض، خدا و یاد او می‌نشیند و در این صورت انسان به آرامشی پایدار و دلنشین دست خواهد یافت. عارف در اصطلاح به این حالت «نفی خواطر» می‌گوید. در عرفان اسلامی نفی اغیار و یافتن خلوت درون که می‌تواند و باید با جلوت بیرون، یعنی با مردم بودن کاملاً جمع شود، از اولین گام‌های سیر و سلوک است و خداوند پاداش‌هایی در برابر آن به جوینده‌ی راه حقیقت می‌دهد. از جمله طی الارض (به سرعت رفتن)، طی الماء (بر آب رفتن)، طی السماء (پرواز در هوا) و طی النار (درون آتش رفتن و سالم بیرون آمدن)؛ ولی سالک راستین هرگز به این قدرت‌ها نمی‌چسبد و از آنها برای خودنمایی بهره نمی‌برد. به توصیف خواجه عبدالله انصاری توجه کنید. «اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر روی آب روی خسی باشی دلی به دست آر تا کسی باشی» (25). بنابراین اگر مراد از نیروانه همان نفی خواطر باشد، گام اول است نه گام نهایی و مقصد غایی سلوک.
احتمال دیگری وجود دارد و آن این‌که منظور از نیروانه چیزی شبیه «فنا» باشد. برای روشن شدن مفهوم فنا، مناسب است به چند نمونه از گفته‌های عارفان توجه کنیم. ابوبکر کلاباذی درباره‌ی فنا می‌گوید:
"معنای فنا نزد این طایفه آن است که حظ‌های آدمی فانی گردد. سالک باید از همه‌ی چیزهایی که به آن مشغول گشته است، فانی گردد. فنا آن است که از دیدن خلاف‌ها فانی گردد؛ یعنی نه به ظاهر خلاف کند، نه در باطن به خلاف اندیشد. باید به موافقت باقی گردد و به باطن، همه اندیشه‌های تعظیمِ نظرِ حق کند. از بزرگ‌داشت غیر حق بپرهیزد. و فنا آن است که از همه چیز غیر خدا غایب گردد و تنها به قرب حق بیندیشد. (26)"
عین القضات دراین‌باره گفته است:
"ای دوست، چون سالک رخت در شهر عبودیت کشد، دل او در بهشت شود؛ فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. در این جنت با ایشان در خطاب آید که از من چیزی بخواهید؟ گوید: خداوندا، ما از تو فنا و بیخودی می‌خواهیم. (27)"
هجویری چنین آورده است:
"بدان که فنا و بقا بر زبان علم به معنای دیگر بود و زبان حال به زبان دیگر. ظاهریان اندر هیچ عبارت از عبارات متحیرتر از آن نبینند که اندر این عبارت. گروهی را اندر این معنا غلط افتاده است و می‌پندارند که این فنا فقد ذات و نیست گشتن شخص است و این بقا آن‌که بقای حق به بنده پیوندد و این هر دو محال است. مثال آن چنان بود که هرچه اندر سلطان آتش افتد و قهر وی به صفت وی گردد. چون سلطان آتش وصف شیء را اندر شیء مبدل می‌گرداند. فنا، فنای بنده باشد از رؤیت بندگی و بقاء بقای بنده باشد به شاهد الهی. (28)"
در رساله‌ی قشیریه چنین آمده است:
"هرکی سلطان حقیقت بر وی غلبه گرفت تا از اغیار هیچ چیز نبیند، نه عین نه اثر، او را گویند از خلق فانی شد و فنا او از نفسش و خلق بود. (29)"
فنا نفی انانیت و نفی خودیت است. هرگز فنا به معنای انعدام ذات و نابود شدن نیست؛ زیرا فنا کمال است و نابود شدن کمالی نمی‌آورد. انسان‌ها معمولاً به خود توجه دارند و تمام دیده‌ی آنها را ماسوا پر کرده است. اگر سالک به نفی خود و نفی تعینات و ظواهر رسید و همراه با آن تمامی وجود او را خدا پر کرد، او به فنا از ماسوا و بقا به حق نائل آمده است.
فنا و قرین آن، یعنی بقا، مراتبی دارد که به بهترین نحو در کتاب‌های عرفانی بیان شده است. (30) اما در کتاب منازل السائرین، زیبا و دل‌انگیز توصیف شده است. (31) خواجه عبدالله انصاری در این کتاب و نیز در کتاب دیگری که به زبان فارسی نگاشته است، یعنی صد میدان (32) صد منزل برای سلوک بیان کرده است. این صد منزل ناظر به سفر اول است و هنوز سالک سه سفر دیگر پیش‌رو دارد. آغاز سفر سالک، یقظه یعنی بیداری یا توبه است و پایان آن توحید و مقام ولایت. در تمامی این صد میدان، فنا وجود دارد. آخرین مرتبه‌ی یقظه فناست؛ ولی فنایی متناسب با این مقام. آخرین مرتبه‌ی توبه فناست، ولی فنایی متناسب با آن مقام و نیز نهایت مقام توحید فناست و بعد آن فنا از فنا، که با بقا بالله همراه است.
با وجود این از نیروانه تا فنا بسی فاصله است. اول آن‌که اساس فنا در عرفان اسلامی از قرآن و آیات الهی دریافت شده است؛ ولی نیروانه دریافت و حالت یک انسان و یک بشر است و ارتباطی به مبدأ هستی ندارد. پرسش اساسی این است که آیا دریافت و تجربه‌ی یک انسان می‌تواند نجات‌بخش بشریت باشد؟
دوم آن‌که فنا در عرفان اسلامی با آثار و نوشته‌های صوفیان تعریف و توصیف روشن و شفافی دارد، اما نیروانه بسیار مبهم رها شده است؛ به گونه‌ای که تفاسیر متعددی از آن ارائه شده و حتی پیروان بودا تعریف آن را کفر شمرده‌اند.
سوم آن‌که در عرفان اسلامی، مراتب و مراحل فنا هم دسته‌بندی و تبویب شده است. در آثار و نوشته‌های عارفانی چون خواجه عبدالله انصاری، محیی‌الدین عربی و عزالدین کاشانی، فنا طبقه‌بندی شده و نظام طولی آن ارائه شده است. این در حالی است که در بودیسم نیروانه در هاله‌ای از ابهام فرورفته، نه تنها تعریف روشنی ندارد، مراتب و مراحلی نیز برای آن لحاظ نشده است.
چهارم آن‌که نیروانه در متون بودایی و در گفته‌های شخص بودا راهی برای نجات از رنج است. در حالی که فنا در عرفان اسلامی طریقی برای نجات و فرار از رنج نیست، بلکه فنا وسیله‌ی تقرب به خداست، نه فرار از چیزی، اگر در فرهنگ معنوی اسلام مفاهیمی مثل «انقطاع از ماسوا» مطرح است، بدین لحاظ است که انسان با آن به خدا نزدیک می‌شود و مقام وصل و همنشینی می‌یابد؛ اما مکتبی که خدا ندارد، چرا باید از رنج و از ماده فرار کند؟ فرار کند تا به کجا برسد؟
پنجم این‌که چنان‌که دیدیم نیروانه بدون خداست، ولی فنا بدون خدا امکان ندارد. فنا خود ندیدن است فقط برای این‌که مقام حق را ببیند. فنا نفی تعیّنات است تنها برای این‌که سالک به اصل حقیقت که مقام ذات احدی است، نائل گردد.
ششم این‌که نیروانه اگر فنا باشد و فنا اگر نفی خود باشد، این امر با تناسخ ناسازگار است؛ زیرا تناسخ انتقال روح از پیکری به پیکر دیگر به صورت دائمی است. بنابراین لازمه‌ی تناسخ، اثبات خودیت و تشخص فردی است. پس نیروانه با تناسخ سازگار نیست. (لازم به ذکر است که تناسخ از دیدگاه هندو و بودیسم دارای تفاوت‌هایی است).
هفتم این‌که فنا با جذبه همراه است. یکی از مفاهیمی که در عرفان عملی وجود دارد جذبه، کشش و برق منت است. فنا بدون جذبه امکان ندارد. چه جذبه‌ای در آغاز، چه جذبه‌ای در میانه‌ی راه، یعنی چه «مجذوب سالک» و چه «سالک مجذوب»؛ در حالی که در فرهنگ بودایی جذبه هیچ جایگاهی ندارد.
هشتم آن‌که فنا در عرفان اسلامی، قرین و همراه بقا است و فنا بدون بقا معنا ندارد. فنا از ماسوا است و بقا به حق. اما در بودیسم، اساساً بقایی وجود ندارد و از بقا هیچ سخنی به میان نیامده است.
نهم آن‌که فنا مراتبی دارد که عبارت‌اند از فنای افعالی، فنای صفاتی، فنای أسمائی و فنای ذاتی. آن‌چه برای رهرو بودایی وجود دارد،‌ عمدتاً فنای افعالی است و اگر هم سخنی از فنای ذاتی باشد، دیگر مراتب لحاظ نشده است.
دهم این‌که فنا نیازمند شیوه‌ها، روش‌ها و راه‌هایی است که شریعت آسمانی معین می‌کند. تنها براساس عمل به شریعت است که انسان می‌تواند درجات کمال را طی کند؛ در حالی که مکتب بودا شریعت آسمانی جایگاه و وجاهتی ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دالایی لاما، زندگی در راهی بهتر، ص 25-26.
2. همان.
3. همان.
4. دالایی لاما، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 85-86.
5. همو، کتاب عشق و همدردی، ص 4.
6. همو، هنر شاد زیستن، ص 256.
7. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 44-45.
8. Paramita
9. همان ص 57.
10. همان، ص 66-67.
11. Budhha"s mind
12. همان، ص 70، 82-83.
13. همان، ص 71.
14. همان، ص 83-84.
15. دالایی لاما، کتاب خرد، ص 61.
16. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 90-91.
17. نینیان اسمارت و دیگران،‌ سه سنت فلسفی، ص 45-46، به نقل از: دیکشنری هندویسم، ص 210-211.
18. نینیان اسمارت و دیگران، ‌پیشین، ص 46؛ عبدالله نصری، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص 44.
19. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 110.
20. همان، ص 150-151.
21. همان، ص 158.
22. همان، ص 178.
23. داریوش شایگان، ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، ج 1، ص 165-168.
24. ع. پاشایی، بودا، ص 99-105.
25. عبدالله انصاری، مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج 2، ص 529.
26. ابوبکر کلاباذی، شرح تعرف، باب 59، ص 427.
27. عین القضات همدانی، تمهیدات، ص 292.
28. ابواسحاق هجویری، کشف المحجوب، ص 316.
29. قشیری، الرسالة القشیریه، ص 108.
30. عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص 426؛ عبدالرحمن جامی، لوایح، ص 63؛ محیی‌الدین ابن عربی، الفتوحات المکیه، ج 2، ص 512-514.
31. بنگرید به: عبدالله انصاری، منازل السائری، ص 251-253.
32. بنگرید به: عبدالله انصاری، مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج 1 (رساله صد میدان)، ص 253-334.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های دالایی لاما، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط