واژه شناسی قرآنی: ابتلاء، امتحان، تَمحیص، فِتنه

«اِبتلاء» از «بَلوى» (باء، لام، و او و یاء) دارای دو معنای اصلی است: الف) کهنه و فرسوده کردن یک چیز؛ ب) نوع خاصی از امتحان و آزمودن.
يکشنبه، 18 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
واژه شناسی قرآنی: ابتلاء، امتحان، تَمحیص، فِتنه
واژه شناسی قرآنی:  ابتلاء، امتحان، تَمحیص، فِتنه

نویسنده: گروه نویسندگان

 

معناشناسی لغوی

1. اِبتلاء

«اِبتلاء» از «بَلوى» (باء، لام، و او و یاء) دارای دو معنای اصلی است: الف) کهنه و فرسوده کردن یک چیز؛ ب) نوع خاصی از امتحان و آزمودن. (1)
اهل لغت «بلوی» را به معنای تجربه، (2) امتحان (3) اختبار (4) دانسته و گفته‌اند: «بلاء» (از واژه‌های هم خانواده با ابتلاء) هم از راه خیر (نعمت‌ها) است و هم از راه شرّ (بلا و گرفتاری). (5) برخی هم «بلوی» را بلیه معنا کرده اند. (6)

2. امتحان

«امتحان» از ریشه «محن» (میم، حاء و نون) (7) در اصل به معنای گداختن و ذوب طلا برای گرفتن ناخالصی آن (8) است. امتحان به معنای اختبار (آزمودن) (9) و ابتلا (10) آمده است. واژه «امتحان» با توجه به ریشه آن (محن) معمولا در مواردی کاربرد دارد که با سلب آرامش ظاهری و با دقت و شدت همراه باشد. (11) برخی اهل لغت با ذکر تمثیلی مانند: «أصابَتهُ مِحَنٌ مِنَ الدَّهر: به او رنج و محنت‌هایی از روزگار رسید» آن را به معنای بلا و شداید دانسته‌اند. (12)

3. تمحیص

«تمحیص» از «محص» (میم، حاء و صاد) بر خالص کردن طلا با گداختن در آتش و پاکیزه کردن یک شیء یا فرد از عیوب و گناهان اطلاق می‌شود. (13) به نظر برخی اهل لغت، یکی از معانی آن آزمودنی است که با آن چیزی را از آلودگی پیراسته کنند و از عیوب و زواید خالص سازند. (14) جمعی نیز آن را به معنای ابتلاء و اختبار (15) دانسته‌اند.

4. فِتنه

«فتنه» مفرد «فِتَن» (16) از «فتن» (فاء، تاء و نون) (17) به معنای ابتلا و امتحان (18) و شیفتگی و شیدایی (19) است. برخی اهل لغت «فَتَنتُ الذَّهَبَ بِالنّارِ» را به معنای آزمودن طلا با قراردادن آن در آتش دانسته (20) و گفته‌اند: «فتنه» در اموری استعمال می‌شود که با رنج و سختی همراه باشد. (21)

معناشناسی تفسیری

1. إبتلاء

مفسران واژه «ابتلاء» را در آیه «وَ إِذِ ابتَلَی إِبرَاهیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ...» (22) به معنای اختبار، (23) امتحان و اختبار (24) دانسته‌اند. «ابتلاء» (باب افتعال) برای مبالغه در بلاست. (25) «بلاء» در آیاتی مانند «...وَ فِی ذَلِکم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکم عَظِیمٌ» (26) آمده است و مفسران آن را به معنای امتحان و اختباری گرفته‌اند که هم در «خیر» و نعمت‌ها و هم در «شر» و گرفتاری‌ها مصداق دارد؛ (27) گرچه کاربرد آن در شرّ و سختی‌ها بیشتر است. (28) برخی مفسران با توجه به اینکه ریشه «ابتلاء» (بلی) بر کهنگی و فرسودگی دلالت دارد، استفاده کرده‌اند که کاربرد آن بیشتر همراه با اکراه، رنج و سختی است. (29) برخی دیگر مدعی هستند اطلاق واژه «ابتلاء» بر آزمون و امتحان از این جهت است که گویا امتحان کننده امتحان شونده را فرسوده می‌کند و اطلاق آن بر تکلیف نیز از همین باب یا به معنای آزمودن است؛ (30) پس می‌توان گفت «ابتلاء» نوع خاصی از آزمون: (آزمون همراه با رنج و سختی) است.
در آیات زیادی فاعل «ابتلاء» خداست و به همین لحاظ یکی از صفات خدا مُبتلی (آزمایش کننده) است؛ خداوند انبیا، مؤمنان، کافران و... را آزمایش می‌کند. (31) کاربرد واژه «ابتلاء» و «امتحان» درباره خدا مجازی است؛ زیرا همه چیز برای خدا ظاهر و آشکار است و در واقع خداوند خود را مانند آزمون گیرنده دانسته است؛ اما هدف او آشکار شدن امر برای آزمون شونده است. (32)

2. امتحان

مفسران «امتحان» را در ذیل آیه «... أُولَئِک الَّذینَ امتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُم لِلتَّقوی...» (33) به معنای اختبار، (34) ابتلا، (35) اختبار و تجربه (36) گرفته‌اند. این واژه دراصل برای جداسازی خالص از ناخالص است (37) و کاربرد آن در جایی است که همراه با محنت و دشواری باشد. (38) و در تفسیر آیه «...إذا جاءکُمُ المُؤمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامتَحِنُوهُنَّ...» (39) امتحان را به معنای آزمایش زنان مهاجر با قسم دادن آنان و شاهد گرفتن دانسته‌اند تا معلوم شود هجرت آنان بر اساس ایمان بوده است یا نه. (40)

3. تمحیص

تمحیص از «محص» دراصل به معنای تطهیر و خالص کردن شیء از هر عیب است؛ (41) ولی برخی مفسران «تمحیص» مذکور در آیه «وَلِیمَحِّصَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا...» (42) را به معنای ابتلا (43) و اختبار (44) دانسته و آن را نوعی آزمون برای تشخیص و جداسازی فرد از بدی‌ها و عیوب ذکر کرده‌اند. (45) در ذیل آیه «...وَ لِیُمحِّصَ ما فی قُلُوبِکُم...» (46) تمحیص را به معنای تصفیه و تطهیر قلوب از نیات و عقاید باطل، (47) خالص کردن شیء از آنچه غیر اوست. (48) خارج و ظاهرکردن خیر و شر درونی افراد (49) و آزمودن اولیای الهی از آنچه درون اهل ایمان است، (50) دانسته‌اند.

4. فتنه

مفسران «فتنه» را در ذیل آیه «... حَتَّی یَقُولاَ إِنَّمَا نَحنُ فِتنَة...» (51) به معنای اختبار، (52) ابتلا و اختبار، (53) ابتلا و امتحان، (54) امتحان و اختبار (55) و در آیه «... وَقَتَلتَ نَفسا فَنَجَّینَاک مِنَ الغَمِّ وَ فَتَنَّاک فُتُونا...» (56) به معنای آزمودن، (57) دانسته‌اند. با توجه به ریشه «فتنة» (قرار دادن طلا در آتش برای جداسازی ناخالصی آن)، این واژه در آزمونی به کار می‌رود که با سختی و شدت همراه باشد (58) و معانی دیگر همچون شرک، کفر و... (59) از باب نامگذاری مسبب به اسم سبب است؛ چراکه «فتنه» می‌تواند زمینه ساز آنها باشد. به نظر ابن عاشور لفظ «فتنه» جامع معنای هرج و مرج و اضطراب است که موجب خوف و احساس خطر بر جان و مال می‌شود و سبب آن، ظلم و بی نظمی و از لوازم آن ابتلا و اختبار است. (60)

جمع بندی و تحلیل نهایی

بر اساس معانی لغوی و تفسیری مذکور برای واژگان یادشده روشن شد تمام آنها در اصل آزمون و امتحان مشترک هستند؛ ولی هرکدام بر نوع خاصی از آن دلالت دارد و با یکدیگر متفاوت‌اند؛
1. «ابتلاء» آزمون همراه با سختی و تحمل امور ناخوشایند برای انسان (61) است و امکان دارد از راه خیر یا شر باشد؛ (62) نیز اصل آن برای ایجاد دگرگونی در راستای رسیدن به نتیجه است. (63) فاعل آیات ابتلا خداست و فقط فاعل آیه «وَابتَلُوا الیتَامَی...» (64) انسان است. تعلق «ابتلا» به صدور و «تمحیص» به قلوب در آیه «... وَلِیَبتَلِیَ مَا فِی صُدُورِکم وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکم...» (65) بدین دلیل است که هدف در ابتلا آزمودن و جداسازی اخلاق و ضمایر خیر و خوب از شر و بدی ناپسند و هدف در «تمحیص» پاکسازی دل‌ها از عقاید و گمان‌های باطل است. (66)
2. «امتحان» آزمون همراه با دقت و تحقیق و توأم با شدت و سلب آرامش ظاهری است. (67) دو آیه برای «امتحان» آمده است؛ فاعل یکی خداست (... أُولَئِک الَّذِینَ امتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُم لِلتَّقوَی...) (68) و فاعل آیه دیگر انسان است «... إِذا جَاءَکمُ المُؤمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامتَحِنُوهُنَّ اللهُ أَعلَمُ...». (69) به نظر برخی اهل لغت، اصل «محن» زدن با تازیانه یا کلامی است که با آن درون طرف امتحان شود. (70)
3. «تمحیص» آزمون و امتحان برای پیراستن از آلودگی و عیوب و زواید است. (71)
این واژه در قرآن در دو آیه آمده است که در هر دو، فاعل خداست (72) و به نظر راغب کاربرد واژه «محّص» در جایی است که هدف خالص کردن چیزی از زواید متصل و همراه آن باشد. (73)
4. «فتنه» آزمودن همراه با شدت و سختی و هدف از آن تشخیص ناخالصی‌هاست. (74) این واژه در قرآن به چند معنا آمده است؛ مانند: گمراه کردن، رسوا کردن، عذاب، شکنجه و سوزاندن، کفر، شرک، قتل، محنت و رنج، جنون، اثم و آزمون. (75) همان گونه که گذشت از نظر اهل لغت و مفسران، این واژه در اصل به معنای امتحان و آزمون است و در آنجا که بدین معنا باشد، ایجاد اختلال و اضطراب برای رسیدن به نتیجه لحاظ شده است (76) و فاعل آن خداست؛ علاوه بر این، آیه «...وَ نَبلُوکم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَة ...» (77) نشان می‌دهد «فتنه» به معنای امتحان با مادّه «بلاء» و «ابتلاء» یکی است؛ چون مفعول مطلق برای «نبلو» قرار گرفته است و مفعول مطلق باید با فعل خود در معنا یکی باشد؛ (78) البته برخی گفته‌اند: هر یک از واژگان مزبور معنای خاص دارد و کاربرد هر یک به جای دیگری صحیح نیست؛ مگر از باب مجاز و ملاحظه قیود خاص. (79)

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 292-293.
2. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص194.
3. همان، ص 193. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج15، ص 391. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 62.
4. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 550، اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2285. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 293. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 145. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 30. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج1، ص 497.
5. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 193. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 15، ص 391. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 6، ص 2285. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر ص 22. ص62.
6. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص194. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 30.
7. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه، ج5، ص 302.
8. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیت؛ ج4، ص 304. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 13، ص 42. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج6، ص 315.
9. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 3، ص 321. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6, ص 2201. مجدالدین فیروزآبادی؛ بصائر ذوی التمییز؛ ج 4. ص 488. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر: ص 565. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج6، ص 315.
10. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص 321. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 762. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 13، ص 42.
11. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج11، ص 42-43.
12. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج3، ص 321.
13. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه، ج5، ص300.
14. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس: ج9، ص 360-359.
15. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 659. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 4
ص 271 (به نقل از ابوعبید). اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج3، ص 1056. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج13، ص 37. مجدالدین فیروزآبادی؛ القاموس المحیط؛ ج 1، ص 856. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج4، ص 183.
16. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 462.
17. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4، ص 472.
18. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 296. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 10، ص 178.
19. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج3، ص 1371. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص2176. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 10، ص 179.
20. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4، ص 472.
21. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج3، ص 410-411. مجدالدین فیروزابادی؛ بصائر ذوی التمییز؛ ج 4، ص 168.
22. بقره: 124. واژه «بلاء» و مشتقات آن 37 بار در قران آمده است.
23. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج 1، ص 729. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 445. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ النکت والبیون؛ ج 1، ص182. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 1، ص 139. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فى التفسیر؛ ج 1، ص 599. سیدی عبدالرحمن ثعالبی؛ الجواهر الحسان؛ ج 1، ص 111. ابوالفضل شهاب الدین الوسی؛ روح المعانی؛ ج 1، ص 588. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 1، ص 682.
25. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص377. محمدبن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 2، ص 66.
26. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 1، ص 682.
27. بقره: 49.
28. چنانکه در آیه «وَنَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَة» (انبیاء: 35) به آن تصریح شده است.
29. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ النکت والعیون ج 1، ص 119. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1، ص 226. محمد بن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)؛ ج3، ص 66. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 1، ص477.
29. محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فى التفسیر؛ ج 1، ص 305، ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 1، ص477.
30. سید علی اکبر قرشی؛ قاموس قرآن؛ ج 1، ص 229.
31. محمدباقر محقق؛ دائرةالفرائد در فرهنگ قرآن؛ ج3، ص 458-468.
32. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 445. محمد بن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)؛ ج3، ص32.
33. حجرات: 3. واژه «امتحان» در آیه 10 از سوره ممتحنه نیز آمده است.
34. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 341. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9 - 10، ص 196. سیدی عبدالرحمن ثعالبی؛ الجواهر الحسان؛ ج3، ص211.
35. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 4، ص 356. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج18، ص 310.
36. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج4، ص 355. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتأویل؛ ج 4. ص 166. محمد بن محمد ابوالسعود عمادی؛ تفسیر ابی السعود؛ ج 8، ص 117، ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 26، ص 186.
37. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 355. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 4، ص 166. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9 -10، ص 196.
38. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج4، ص 166. محمد بن محمد ابوالسعود عمادی؛ تفسیر ابی السعود؛ ج 8، ص 117. نسبت دادن امتحان به «قلب» بدین دلیل است که فلسفه امتحان مشخص شدن خلوص نیت و حقیقت فرد است (فضل بن حسن طبرسی ؛ مجمع البیان؛ ج 9- 10، ص 196).
39. ممتحنه: 10.
40. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج4، ص 285. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 584. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 4، ص 517، محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج19، ص 240.
41. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 761. ابوالبرکات عبدالله نسفی؛ تفسیر نسفی؛ ج 1، ص 184. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج3، ص 355.
42. ال عمران: 141. این واژه در آیه 154 همین سوره نیز آمده است.
43. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ النکت والعیون؛ ج1، ص 426. ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج 3، ص775. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج 3، ص 355. فضل مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 845.
44. ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج 3، ص 775. ابولیث نصربن محمد سمرقندی؛ تفسیر سمرقندی؛ ج 1، ص 304.
45. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ الکت والعیون؛ ج 1، ص 426. اقتباس از: ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج3، ص 775.
46. آل عمران: 154.
47. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج3، ص 397.
48. ابومحمد عبدالحق‌اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج1، ص 529. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 3، ص 261.
49. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 1، ص 286.
50. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1-2، ص 864.
51. بقره: 102. این واژه در قالب‌های مختلف نزدیک به شصت بار در قرآن آمده است.
52. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 376-377. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 340.
53. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص173. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 1، ص125. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 122.
54. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف و البیان؛ ج 1، ص 248. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج1، ص376-377. محمد بن محمد ابوالسعود عمادی؛ تفسیر ابی السعود؛ ج 1، ص 139. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 122.
55. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص376-377. ابن کثیر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج 1، ص 148.
56. طه: 40.
57. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج7، ص 174. محمد بن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 11، ص 132.
58. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص623. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 14، ص 152.
59. بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 147. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ النکت والعیون؛ ج 1، ص 251. سیدی عبدالرحمن ثعالبی؛ الجواهر الحسان؛ ج 1، ص 152. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 1، ص 200.
60. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 1، ص 625.
61. ابو هلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه صص 10 و 139. واژه «ابتلاء» دراصل امر به معنای تکلیف مشقت آور است؛ اما چون لازمه آن آزمون و اختبار است، بعضی آن را هم ردیف اختبار و آزمون گرفته‌اند (أبوالبقاء الکفوى؛ الکلیات؛ ص 34).
62. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 34.
63. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 335.
64. نساء: 6.
65. آل عمران: 154.
66. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 3، ص 261.
67. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن: 11، ص 43.
68. حجرات: 3.
69. ممتحنه: 10.
70. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه، ج5، ص 121-122.
71. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس ؛ ج 9، ص 359. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 11، ص 38. «تمحیصں» به معنای خالص کردن شیء یا فرد از آلودگی در جایگاه خود بررسی می‌شود.
72. آل عمران: 141 و 154.
73. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 761.
74. همان، ص 623. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 2، ص 236. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 396. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 9، ص 24.
75. ابوعبدالله حسین محمد دامغانی؛ الوجوه والنظار؛ ص 591 - 596. مجدالدین فیروزآبادی؛ بصائر ذوی التمییز؛ ج4، ص 167-169.
76. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 9، ص 24-25 و ج 11، ص 42.
77. انبیاء: 35.
78. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 73. محیی الدین درویش؛ اعراب القرآن الکریم؛ ج6، ص 308.
79. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 9، ص 23-24.

منبع مقاله :
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.