ققنوس نياز

نيايش پر و بال روح انسانى است كه سيمرغ جان وى را به كجا آباد «ملكوت» مى‏كشاند. نيايش عاشقانه‏ترين نمود، گفتگو است با معشوق. هم او كه در اجزا عالم متجلّى است و در نهان‏ترين جاى، حاضر است. نيايش عطش نشان روح در وادى سرگردانى و جرعه آرامش از خم حيرانى است.
دوشنبه، 17 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ققنوس نياز
ققنوس نياز
ققنوس نياز

نويسنده: سيّد محمّد جواد هاشمى


نيايش پر و بال روح انسانى است كه سيمرغ جان وى را به كجا آباد «ملكوت» مى‏كشاند. نيايش عاشقانه‏ترين نمود، گفتگو است با معشوق.
هم او كه در اجزا عالم متجلّى است و در نهان‏ترين جاى، حاضر است.
نيايش عطش نشان روح در وادى سرگردانى و جرعه آرامش از خم حيرانى است.
روح انسان را جز سخن كردگار فربه نتواند كرد، و جسم خاكيش جز به اشك انابت تعميد نيابد.
بشر را همواره اميد به آن است كه «نيروهاى نيايش از ميدانهاى اجابت بگذرند»(1) ورنه توان گام برداشتن نيست.
نيايش تكيه‏گاه دل، پل گذر از شك به يقين، رودخانه اميد، و انعكاس تبسّم خداوند در آينه‏هاى اشك است.
«عبادت گستردن جان است بر بى‏كرانه هستى و آميزش انسان است با اكسير حيات، هم اوست كه مهيز بر انسان زند و همچنان به راهش كشد، به سيلاب اشك حتّى و بدانجا برد كه باز خنده روى نمايد و شادى راه گشايد.»(2)
آدميان، نيايش را زيسته‏اند، آن چنان كه لحظه‏اى شوق زيستن را وامگذاشته‏اند.
طنين گامهاشان خبر از هجرت به سوى دوست مى‏دهد و آهنگ نگاهشان اميد وصال مى‏نوازد.
نيايش، آرايشگر روح است آن چنان كه مشاطه‏گان عروس را مى‏آرايند، و روح به جمله در مى‏آيد. آنگاه به تمام قامت قيام مى‏بندد تا پروردگار را به ستايش نشيند.
آدمى، ورقهاى تاريخ را به اشك نگاشته و خونش گواه اين نوشته است، ردّ پاى استغاثه‏هايش را در آن هنگام كه تنگدستى پوست بر استخوانهايش چسبانده، هجوم تباهى و جهل استخوانهايش را فشرده و تنهايى بر تمام جانش سايه افكنده است مى‏توان ديد.
او را در آن لحظه‏هاى دردناك كه چون زنان باردار به هنگام حمل به خود مى‏پيچند، مى‏بينى كه خلوتى گزيده است و بر آستان خداوندگار به تمام قامت، خويش را فرياد مى‏كند.
شكوه‏اش آنچنان رساست، كه گدازه دردهايش از آن فوران مى‏كند و ارتفاع ايمان را در مى‏نوردد، مى‏خروشد طوفان مى‏كند و آنگاه با چشمانى به رنگ دريا به آسمان خيره مى‏نگرد، اشك در فانوس چشمانش شعله مى‏كشد و آرام، آرام كشتى روحش به ساحل آرامش مى‏رسد، گويى خدايى ناخداى را به چشم ديده و برمهارتش اعتماد كرده است و ديگر بار بستر تاريخ را در مى‏نوردد.
اين است اعجاز نيايش.
و كلام حق چنان سنگين است كه اگر بر كوهها فرود آيد چون ذرات غبار متلاشى شوند و به نيستى گرايند و اگر بر قلب محزونى بنشيند خداى خانه‏اى مى‏شود كه جز آرامش و سكون در آن نمى‏يابى.
الا بذكر اللّه‏ تطمئن القلوب
آدمى، اين موجود هزار رنگ و ناشناخته هر روز به شيوه‏اى بر آستان عشق مى‏نشيند و زنجير از پاى نيازها مى‏گشايد و چون كودكان شيرين سخن معبود را به خويش مى‏خواند تا شايد درى گشوده آيد.
اقوام و اديان چون شهاب مى‏آيند و مى‏روند و خطى بر صحيفه روحش مى‏كشند، و ظرافتى بر شيوه خواستهايش مى‏افزايند.
پيامبران مى‏آيند و چون پيكر تراشان يونان و روم، روح آدمى را مى‏تراشند تا خريدار ـ خداوندگار ـ را شايسته آيد.
عاقبت مردى از باديه‏هاى طوفان و شن، رَمه و نى، شعر و معشوق، و جهل و جنگ، از قلّه‏هاى نور فرود مى‏آيد تا حرم نيايش را بهترين معمار باشد و محرابهاى دعا را منقوش به هق هق عارفانى كند كه سبّوح گويان، سماع روح مى‏كنند و ثناگويان پرده از راز نماز بر مى‏گشايند.
مى‏آيد تا زيباترين تنديس آدمى را به جبرئيل بسپارد، چون هنرمندان چيره‏دست مى‏نشيند و اين روح شگفت‏انگيز را مى‏آرايد.
نماز كاملترين شكل نيايش، رقص روح در تالار ملكوت، شيواترين قطعنامه انسان، بال معراج مؤمن و آغاز و انجام بندگى است.
درهاى بهشت را جز با نماز نتوان گشود كه كليد گشايشهايست.
وصف عشق از زبان معشوق خوش است كه او با جذبه‏هاى عاشقانه آشناست و موسيقى نوازشگر رحمت را مى‏نوازد.
واژه‏ها از زبان معبود و معشوق به قلب شيفته عاشق شليك مى‏شوند تا پايتخت روح آدمى را تسخير كنند. واژه‏هايى كه از سوى او مى‏آيند و به رمز و راز جان آدمى آگاهند.
كتاب هدايت را مى‏گشايى و به آيه‏هاى چشم‏نواز نور نظر مى‏افكنى، در هر سوره از اين كتاب منير، بارها شاهدى كه سجاده نماز گشوده است و نمازگزاران را به تسبيح و حمد مى‏خواند. عبادت راز خلقت آدمى است.
و ما خلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون
جن و انس را نيافريدم مگر براى عبادت.
خداوند اين معبود بى‏همتا كه به بندگان عشق مى‏ورزد، بسيار آنان را به سوى خويش مى‏خواند و دورى وى را تاب نمى‏آورد، پس چگونه است كه بندگان از اين خالق بنده‏نواز غفلت مى‏ورزد و به كار دنيا مشغول مى‏شوند.
نداى جبرئيل تا هميشه تاريخ طنين‏انداز است كه بندگان را فرمود: «هر چه در آسمان و زمين است همه به تسبيح و ستايش خداى كه مقتدر و حكيم است مشغولند.»(3)
پس تو هم به جمع تسبيح‏گويان شتاب و «از شبانگاه به تسبيح وى پرداز و هنگام فرو رفتن ستارگان هم تسبيح خدا گو.»(4(
تا خورشيد از پيشانيت طلوع نمايد و آفتاب‏گستر عالم باشد، آنگاه مى‏فرمايد، البته به عبادت خويش غرّه مشو كه «هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست همه به ستايش و تنزيه او مشغولند و موجودى نيست جز آنكه ذكرش تسبيح و ستايش حضرت اوست، ليكن شما تسبيح آنها را فهم نتوانيد كرد، همانا او بسيار بردبار و آمرزنده است.»(5) نخستين گام در ديدار معبود با مخلوق از سوى اوست و نخستين پيام را نيز خود فرو مى‏فرستد كه «اى ايمان آورندگان، خداى را بسيار ذكر و تسبيح گوييد.»(6)
و انعكاس اين دعوت را كه همانا اجابت دعاى بنده است خود ضمانت مى‏كند و چه ضمانتى بالاتر از آنكه خود ضامن خلق شود و مشتاقانه صلا دهد كه: «و اذا سألك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الدّاع اذا دعان فليستجيبوا لى وليؤمنوا بى لعلهم يرشدون.»
چون بندگان از دورى و نزديكى من، از تو پرسند، آگاه باشند كه من به آنها نزديك خواهم بود، هر كه مرا خواند دعايش را اجابت كنم، پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من بگروند، باشد تا به سعادت راه يابند.»(7)
قرآن و احكام و روايات در بيان مقدمات، مؤخرات و شرايط نماز و نمازگزار هيچ نكته‏اى را فرو نگذاشته است و هم اعمال صورى و هم مراقبات باطنى به دقت بيان گرديده است.
پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه خود اسوه حسنه‏اى است براى انسانها در تمامى اعمال و گفتار، در حديثى خصائص نماز را چنين بيان مى‏فرمايند: «نماز بنده در محشر، تاجى است بر سرش و نورى در صورتش و لباسى بر تنش، پرده‏اى است ميان او و آتش، حجتى است بين او و آتش، سبب نجات از دوزخ و عبور از پل صراط است، كليد بهشت و مهر حورالعين و بهاى بهشت است. نماز است كه بندگان را به بالاترين درجات مى‏رساند.»(8)
شايسته نيست كه بنده تاج از سر برگيرد و عريان بر عصاى نابينايى تكيه زند، يا كليد بهشت را در كوچه پس كوچه‏هاى هوس رها سازد و در مرداب دوزخ دست و پا زند.
حكايت گناهكار كه در سياهچال معصيت گرفتار آمده، داستان اسيرى است كه در دهليزهاى تاريك و ظلمانى و ناهموار به بند كشيده شده است و تنها رشته‏اى باريك، منشأ اتصال او به درگاه آن دهليز و وسيله نجات اوست. اگر رشته را رها سازد هلاكش حتمى است امّا اگر بدان تمسّك جويد با سختى بسيار اميد نجاتش هست.
نماز براى انسان گناهكار حكم همان رشته را داراست كه در هيچ شرايطى نبايد از آن گسست و به تاريكى مطلق پيوست، در احكام آمده است كه اگر كسى به قصد گناه مسافرت كند، بايد نماز را تمام به جاى آورد و نمى‏تواند آن را شكسته ادا كند، نكته مستتر در اين حكم اين است كه حتى ارتكاب گناه هم سبب ترك نماز نمى‏تواند باشد، آنكه مسلمان است و اسلام آورده و به يگانگى خداوند شهادت داده است تا زمانى كه از اين عقيده بازنگشته و رأى خلاف اختيار نكرده است بايد نماز را به پا دارد. با هر شيوه و روش زندگى و با هر درجه از ايمان، نماز بايد اقامه شود.
هر گناهى كيفر خود را دارد و هر عملى جداگانه محاسبه خواهد شد. البتّه درجه ايمان و حضور قلبى در برابر خداوند از مسائلى است كه هنگام درجه‏بندى بندگان و نسبت تقرّب آنان به بارگاه ربوبيت مورد نظر واقع مى‏شود امّا آنكه نماز را واگذارد به همه درهاى رحمت و زنگهاى بيدارباش خويش پشت كرده است و به تاريكى مطلق گام نهاده است.
پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مورد كسانى كه نماز را ترك مى‏گويند و به اين خير عظيم خداوند پشت مى‏كنند مى‏فرمايد: «دو گروه از امت من در قيامت مورد عذاب خداوند واقع مى‏شوند و به دوزخ در مى‏آيند كه يك گروه از آنان تارك نماز است و بدانيد كه تارك نماز عذابش دو چندان است و هنگام ورود به صحراى محشر دستش را به گردنش زنجير كنند و ملائكه گدازه‏هاى آتشين بر گونه‏ها و پيشانيش زنند.»(9)
قرآن ابتدا در آيه‏هاى متعددى چگونگى بجاى آوردن نماز و احكام و مقدّمات آن را بيان مى‏فرمايد و شكل اين عبادت را به تصوير مى‏كشد: «اى اهل ايمان چون خواهيد براى نماز برخيزيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا بر آمدگى پا مسح كنيد و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد و اگر بيمار و مسافر باشيد، يكى از شما را قضاء و حاجتى دست دهد و يا با زنان خلوت كرده‏ايد و آب نيابيد، در اين صورت به خاك پاك و پاكيزه تيمم كنيد، با آن خاك صورت و دستها را مسح نماييد، خدا هيچگونه سختى براى شما قرار نخواهد داد امّا مى‏خواهد كه شما را پاكيزه گرداند و نعمت را بر شما تمام كند باشد كه شكر او را بجاى آوريد.»(10)
امام رضا عليه‏السلام نيز در حديثى جهت وضو گرفتن را پيش از به جاى آوردن نماز بيان كرده است و در اين زمينه چنين مى‏فرمايد: «از اين جهت خداوند امر به وضو فرموده است كه انسان به هنگام وقوف در برابر پروردگار و به هنگام مناجات با حضرت بارى پاك و پاكيزه باشد، در برابر او امرش مطيع و فرمان بردار، و از هر گونه نجاست و پليدى به دور و بر كنار باشد. از طرف ديگر، وضو موجب رفع كسالت مى‏باشد و دل پاك و پاكيزه و مهيّا است براى ايستادن در برابر خداوند قهّار. در وضو شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها واجب است، چون اينها اعضايى است كه در نماز به كار گرفته مى‏شوند، زيرا با صورتش به سجده مى‏رود و در برابر خداوند متعال خاضع مى‏شود، دستها را به سوى خداوند بر مى‏دارد و نيايش مى‏كند و نيازهايش را سؤال مى‏كند، با سرش خضوع و خشوع مى‏كند و در برابر خداوند جبّار براى ركوع خم مى‏شود و به هنگام سجده پيشانى بر زمين مى‏سايد و با پاهايش بر مى‏خيزد و مى‏نشيند و فرمان خداى به جاى مى‏آورد.»(11)
پس از بيان مقدمات نماز و روش به جاى آوردن آن كه به عنوان اعلاميه مؤمن و قطعنامه بندگى است رازهاى برگزارى اين مراسم روحانى و عاشقانه و درك هر واژه اين ذكرهاى نورانى را بيان مى‏فرمايد و ويژگيهاى پارسايان و مؤمنان را كه حقيقت نماز را دريافته‏اند ذكر مى‏كند.
امام صادق عليه‏السلام نيز در حديثى به نمازگزاران چنين مى‏گويد: «هنگامى كه به نماز برخاستى از دنيا و آنچه در آن است نوميد باش و از مردم و آنچه مردم به آن مشغولند روى پرتاب و دست را از آنچه ترا از ياد خدا دور مى‏كند تهى ساز و با ديدگان درونت عظمت خدا را مجسّم كن و به يادآور روزى را كه در برابر او خواهى ايستاد و هر نفسى آنچه را كه پيش فرستاده خواهد يافت و به سوى مولاى حقيقى‏شان «اللّه‏» باز گردانيده مى‏شوند پس بر دو پاى خود در جا بايست.»(12)
از اركان اساسى ايمان فردى و پالايش روح آدمى نماز است. چه پارسايان و عارفانى كه حقيقت اين عبادت سترگ را به زبان دل چشيده‏اند همواره در ركوع و سجودند و لحظه‏اى را خالى از ذكر رحمان نمى‏گذرانند. بُعد فردى نماز، صيقل روح و پاكى درون آدمى است تا انسان پلّه‏هاى خودشناسى را يكى پس از ديگرى طى كند و به بام خداشناسى برسد كه مولاى عارفان و سرآمد پارسايان على عليه‏السلام فرزند كعبه و شهيد محراب فرمود:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
آن كه سرزمين وجود خويش بشناسد تواند كه به ملك پروردگار گام بگذارد و مقام وى بشناسد.
پس تزكيه نفس و سلوك مى‏تواند با درك روح نماز ميّسر گردد، چه بدون توجه درونى و با دل خفته، نماز همان كلماتى است كه آدمى از سر عادت نشخوار مى‏كند و اين گونه نمازگزاردن راهگشا نمى‏تواند بود.
رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم درباره حضور قلب و توجه كامل به نماز و تأثير آن به نمازگزار مى‏فرمايد: «هنگامى كه انسان براى نماز بر مى‏خيزد، اگر دلش با خداى و همه توجهاتش به سوى خدا باشد، چون از نماز فارغ شود همانند روزى است كه تازه از مادر متولد شده است يعنى تمام گناهانش آمرزيده مى‏شود.»(13)
و حضرت على عليه‏السلام به هنگام نماز مضطرب مى‏شد و چهره‏اش به زردى مى‏گراييد چون دليلش را از او مى‏پرسيدند مى‏فرمود: «وقت اداى امانتى رسيده است كه خداوند آن را بر آسمانها و زمين عرضه نمود پس همگى از حمل آن ابا كردند و از آن ترسيدند.»(14)
خداوند در قرآن كريم از دشوارى درك حقيقت نماز سخن مى‏گويد و حضور قلب در آن را بسيار دشوار مى‏شمارد امّا آنكه از عهده آن برآيد از پارسايان است «از خداوند به صبر و تحمّل و نماز يارى جويند كه نماز با حضور قلب امرى بسيار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان كه مشتاق نمازند چون آنانكه دائم در نماز هستند.»(15)
آنگاه تأثير نماز را بر دو گونه فردى و اجتماعى تقسيم مى‏كند و مردم را نيز به دو گروه متقيان و پارسايان كه مؤمنان حقيقى هستند و سهل‏انگاران در اوامرش دسته‏بندى مى‏فرمايد.
در صورت عمل فردى، گروه نخست يعنى پارسايان را وارثان حقيقى زمين مى‏داند و مى‏فرمايد پيوستن به گروه نخست با مرارت و دشوارى همراه است امّا آنكه اين راه را برگزيند رستگار خواهد شد.
«مؤمنان آنهايند كه چون ذكرى از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آيات پروردگار بر آنان تلاوت كنند بر مقام ايمانشان بيفزايد به خداى خود در هر كار توكّل مى‏كنند» «و نماز را با حضور قلب به پا مى‏دارند و از هر چه روزى آنها كرديم به مستمندان انفاق مى‏كنند.»(16)
امام على عليه‏السلام نيز صفات مؤمن را بر مى‏شمارد و او را چنين توصيف مى‏فرمايد: «مؤمن را شادمانى در چهره است، و اندوه در دل، حوصله‏اش از همه بيشتر است و نفسش از همه خوارتر، برترى جويى را خوش ندارد و از خودنمايى بيزار است. اندوهش بسيار و همتش بلند و خاموشيش دراز و وقتش مشغول است. مؤمن صبور و شكرگزار است. همواره در انديشه است و در اظهار نياز امساك كند. نرمخوى و نرم رفتار است. نفسش از صخره سخت‏تر است در عين حال خود را از بردگان كمتر مى‏بيند.»(17)
كلام نهج‏البلاغه كه برگرفته از حقيقت قرآن است و پس از قرآن بالاترين درجه را نزد مسلمانان دارد، سيماى مؤمن را آنگونه ترسيم مى‏كند كه خداوند در سوره مؤمنون از پارسايان ياد مى‏كند: «همانا اهل ايمان به فيروزى و رستگارى رسيدند، آنانكه در نماز خاضع و خاشع هستند و از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز مى‏كنند، آنانكه زكات مال خود را به مستمندان مى‏دهند و آنانكه فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه مى‏دارند.»(18)
«آنانكه به امانتها و عهد و پيمان خود كاملاً وفا مى‏كنند و آنانكه بر نمازهاشان محافظت دارند. چنين كسانى وارث مقام عالى بهشتند.»(19)
به بيان خداوند نشانه‏هاى مؤمن چنين است: خضوع و خشوع در نماز، اعراض از سخنان باطل، يارى به مستمندان و فقيران، عفت و پاكدامنى، وفاى به عهد و مداومت در برپايى نماز.
اين خصائص در هر كس گرد آيد به يقين انسان كامل خواهد بود و همانطور كه قرآن وعده مى‏دهد بهشت پاداش اوست. اين خصايل دل انسان را روشن مى‏كند و آدمى را به پاكى و تقوا نزديك مى‏گرداند و در اين صورت، رابطه انسان با خداوند رابطه‏اى عاشقانه است و عشق بر قلب مؤمن حاكم است و جز دوستى و محبت خداوند در آن جاى ندارد اينجاست كه انسان يكسره خدايى مى‏شود و به مقام عرفان دست مى‏يابد و حلاّج‏وار فرياد بر مى‏آورد كه خداوند در جبّه من است. او يكسره خدايى است و روح خدا بر او حكومت مى‏كند او از جسم خاكى رسته است و به ملكوت پيوسته است.
چنين رابطه عاشقانه و لطيفى نيز بر نهج البلاغه حاكم است و نوع عبادت و پرستش على عليه‏السلام و آنچه كه در كلام او متجلّى است پرستش عاشقانه و عارفانه است.
امام در خطبه‏اى در پاسخ به همّام كه وصف پرهيزگاران را خواسته بود چنين مى‏گويد: «... پرهيزگاران را در اين جهان فضيلتها است. گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آميخته. از هر چه خداوند بر آنها حرام كرده است چشم مى‏پوشند و گوش بر دانستن چيزى نهاده‏اند كه آنان را سودى رساند، آنچنان به بلا خو گرفته‏اند كه گويى در آسودگى هستند. اگر مدت عمرى نبود كه خداوند بر ايشان مقرر داشته، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز باز پسين دارند، چشم بر هم زدنى جانهايشان در بدنهايشان قرار نمى‏گرفت. تنها آفريدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در ديدگانشان خرد مى‏نمايد، با بهشت چنان‏اند كه گويى مى‏بينندش و غرق نعمتهايش هستند و با دوزخ چنانند كه گويى مى‏بينندش و به عذاب آن گرفتارند...
شبها چنان بر پاى ايستاده‏اند، تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند، مى‏خوانند و آرام و با تأنّى و تدبّر مى‏خوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگين مى‏سازند و داروى درد خويش را از آن مى‏جويند...
از اعمال خويش چون اندك باشد، ناخوشنودند و چون بسيار باشد در نظرشان اندك نمايد، كه اينان پيوسته خود را متهم مى‏دارند و از آنچه مى‏كنند بيمناك‏اند ...»(20)
گويد كه همّام از اين سخن بيهوش شد و در آن بيهوشى جان سپرد.
مؤمنانى كه عصاره انسانيت يعنى مقام خليفه الهى را درك كرده‏اند پرده‏هاى گمان و پندار را در ديده‏اند و حجابى ميان آنان و جمال جميل حق حايل نيست. و دلهاشان هميشه در برابر امر حق خاشع است و از دامن آلودن به دنياى فانى و تخطّى از امر پروردگار گريزانند.
بعد فردى نماز كه همانا انسان ساز و بستر رويش اخلاق و خصايص نيكو است در بالاترين مراتب در چهره پارسايان حقيقى متجلى است كه وارثان حقيقى هستى هستند.

پي نوشت :

1.پيامبر ـ جبران جليل جبران.
2.همان.
3. سوره حشر، آيه 1.
4.سوره طور، آيه 49.
5.سوره اسراء، آيه 44.
6.سوره احزاب، آيه 41.
7. سوره بقره، آيه 186.
8. نصايح ـ على مشكينى، ص359.
9.نصايح، ص303.
10. سوره مائده، آيه 6.
11.اسرار نماز ـ شهيد ثانى، ترجمه على‏اكبر مهدى‏پور.
12.همان، ص117.
13. همان، ص116.
14. سوره احزاب، آيه 72.
15.سوره بقره، آيه 15.
16. سوره انفال، آيه 3 و 1.
17.نهج البلاغه، ص325.
18.سوره مؤمنون، آيه 6 و 1.
19.سوره مؤمنون، آيه 11 ـ 9.
20.نهج البلاغه.

منبع: ماهنامه هنر ديني، شماره 1




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط