واژه شناسی قرآنی: اِبرام، اِتقان، اِحکام

«ابرام» از «برم» (باء، راء و ميم) با چهار معناي اصلي احکام چيزي، خستگي از يک چيز، اختلاف دو رنگ و نوعي از گياه است. اهل لغت مادّه مذکور را به احکام معنا کرده
دوشنبه، 19 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه شناسی قرآنی: اِبرام، اِتقان، اِحکام
واژه شناسی قرآنی:اِبرام، اِتقان، اِحکام

نويسنده: گروه نويسندگان

 

معناشناسي لغوي

1. اِبرام

«ابرام» از «برم» (باء، راء و ميم) با چهار معناي اصلي (1) احکام چيزي، خستگي از يک چيز، اختلاف دو رنگ و نوعي از گياه است. اهل لغت مادّه مذکور را به احکام معنا کرده (2) و برخي گفته‌اند: «ابرام» در اصل در امور طبيعي مانند ابرام نخ به کار رفته است و مجازاً گفته مي‌شود «ابرم الامر»: محکم کرد؛ (3) يا نوشته‌اند: «بريم» طنابي را گويند که از دو رشته پيچيده به هم فراهم آيد و به يک رشته تبديل شود. (4) وجه نامگذاري محکم کردن امور به «ابرام امور» از اين جهت است که همانند دو يا سه رشته ريسمان به هم پيوسته مي‌شوند.

2. اتقان

«اتقان» از ريشه «تقن» (5) و «تقن» (تاء، قاف و نون) به معناي محکم کردن چيزي و گل ته نشين شده است. (6) برخي اهل لغت «اتقان» را به هر دو معنا (7) و برخي هم به معناي محکم کردن (8) آورده‌اند. «تقن» (اصل اتقان) به معناي ترنوق (گل مخلوط با لجن) (9) است که در مسير سيلاب يا چاه گرد مي‌آيد. با اين گل ساختمان و مثل آن را اصلاح و درزهاي آنها را پر مي‌کنند؛ سپس واژه مزبور در چيزي به کار رفته است که شناختن آن درست باشد. گفته مي‌شود «اتقنت کذا»: آن را درست شناختم. (10) روشن است لازمه شناخت درست، استحکام آن و پوشيده شدن درزهاي جهل از آن است.

3. اِحکام

«حکم» (حاء، کاف و ميم) (11) به معناي منع و بازداشتن (به منظور اصلاح) است. (12) برخي اهل لغت «اتقان» و «منع» را به صورت عطف براي معناي «احکام» آورده‌اند. (13) ابن دريد «احکمت الشيئ» را چنين معنا کرده است: ساختن آن شيء را نيکو کرده است». (14)

معناشناسي تفسيري

1. ابرام

مفسران در ذيل آيه «أَم أَبرَمُوا أَمراً فَإنَّا مُبرِمُونَ: (15) بلکه آنان تصميم محکم بر توطئه گرفتند. ما نيز درباره آنان اراده‌اي محکم داريم» گفته‌اند:
1. عزم مشرکان قريش بر تکذيب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم). (16)
2. محکم کردن مکر و توطئه عليه محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) (17) يا استحکام مخالفت (18) با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم).
لازمه معناي اول (عزم) اِحکام است؛ زيرا لازمه عزم بازداشتن از نقض و شکستن تصميم است.

2. اتقان

مفسران «اتقن» را در آيه «... صُنعَ اللهِ الَّذي أَتقَنَ کلَّ شَيءٍ...» (19) به معناي «أحکم: (20) محکم کرد» و «أوثق: استوار کرد» دانسته‌اند؛ چنانکه برخي در معناي «احکام» اتقان را آورده‌اند. (21)

3. احکام

مفسران «احکمت» را در آيه «... کتَابٌ أُحکمَت آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلت مِن لَّدُن حَکيمٍ خَبِيرٍ» (22) به معناي منع فعل از فساد، (23) اتقان (24) و نظام رصيف (کنار هم چيده شده) و استوار (25) دانسته‌اند. آلوسي در معناي «احکام» نوشته است: نظم محکمي که اختلالي بر آن عارض نشود؛ بنابراين «احکام» مستعار از استوار کردن ساختمان (اتقان آن) است. (26) علامه طباطبايي ضمن اينکه «إحکام» را به همان معناي لغوي دانسته است، مي‌فرمايد: مراد از احکام در اين آيه ربط بخشي از شيء با بخشي ديگر است. (27)
مفسران در ذيل آيه «هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيک الکتَابَ مِنهُ آياتٌ مُّحکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الکتَابِ...» (28) اقوال زير را در تفسير محکمات ذکر کرده‌اند:
1. چيزي که تأويلش معلوم و معنا و تفسيرش مفهوم باشد.
2. چيزي که تنها داراي يک احتمال باشد.
3. ناسخ قرآن و حرام و حلال و فرايض آن و آنچه به آن ايمان مي‌آوريم و عمل مي‌کنيم.
4. آنچه تصريف و تحريف در موضوع له آن نباشد.
5. چيزي که قائم به نفس باشد.
6. چيزي که معنايش واضح و دلالتش ظاهر باشد.
7. چيزي که از احتمال و استثنا محفوظ باشد.
8. محکم ناسخ است.
9. آيه اي که الفاظش تکرار نشود.
شوکاني شش قول اول را آورده و قول ششم را اولي دانسته است. وي در استدلال براي اولويت آن مي‌گويد: «احکام» به معناي اتقان است. (29) شيخ طوسي و طبرسي اقوال اول، دوم، ششم، هشتم و نهم را نقل کرده‌اند و زمخشري قول هفتم را ذکر کرده است. (30) ابن عاشور مي‌گويد: «احکام» در اصل به معناي منع است و در اتقان و توثيق به کار رفته است؛ سپس قول ششم را معناي استعاره‌اي آن مي‌داند. (31)

جمع‌بندي و تحليل نهايي

1. از آنچه بيان شد و با توجه به نظرات برخي صاحب نظران مي‌توان گفت واژگان يادشده در معناي مُحکم ساختن اشتراک دارند.
2. «ابرام» تقويت چيزي (در اصل تقويت و استحکام ريسمان) است و در غير آن مجاز و استعاره به شمار مي‌آيد. (32)
تفاوت «اتقان» و «احکام» اين است که «اتقان» در اصل از «تقن» (گل و لاي موجود در مسير سيل يا تهنشين در چاه که براي اصلاح ساختمان و گرفتن درزهاي آن و مانند آن (کشتي) به کار مي‌رود) گرفته شده است و لازمه چنين اصلاحي محکم‌کاري است؛ سپس اين واژه در چيزي که شناختن آن درست باشد به کار گرفته شده است؛ ولي «احکام» ايجاد فعل به صورت محکم از آغاز است؛ (33) بنابراين در «احکام»، شيء محکم پيش از احکام وجود ندارد؛ بلکه شيء همراه پيدايش محکم (منع شده از فساد و تباهي) مي‌شود؛ برخلاف «اتقان» که شيء يا فعل وجود دارد و سپس استوار و محکم مي‌شود. ابوهلال عسگري گفته است: «احکام» پديدآوردن چيزي به صورت محکم است و گفته نمي‌شود «أحکمتُه» جز در آن هنگام که آن را محکم آغاز کرده باشي. (34)
3. در قرآن مادّه «احکام» به قرآن و کلمه «اتقان» به خدا اسناد داده شده است؛ ولي «ابرام» به مشرکان نيز نسبت داده شده است؛ شايد بدين علت که خداوند محکم‌کاري مشرکان در مکر و توطئه عليه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را نوعي خيالبافي و امري موهوم همچون بافتن ريسمان شمرده است و اسناد در ابرام به خدا در برابر ابرام آنان از باب صناعت مشاکله است.

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس‌ اللغه؛ ج 1، ص 231.
2. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 128-129. ابن فارس؛ معجم مقاييس‌اللغه؛ ج 1، ص 231. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب‌اللغه؛ ج 15، صص 220 و 222. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 33. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج5، ص 1870. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير ص45. ابن منظور؛ لسان العرب ج 1، ص 391. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص157.
3. ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 21.
4. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج5، ص1870.
5. همان، ص 2086.
6. ابن فارس؛ معجم مقاييس‌اللغه: ج 1، ص 350.
7. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 222. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب‌اللغه؛ ج 9، ص 60. ابن دريد؛ جمهرة‌اللغه؛ ج 1، ص 199.
8. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 5، ص 2086. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج2، ص 271.
9. گل و لاي ته رودها.
10. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 14.
11. ابن فارس؛ معجم مقاييس‌اللغه؛ ج 2، ص 91.
12. همان. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب‌اللغه؛ ج 4، ص 111. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 411. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 380.
13. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 2، ص 1444. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 145. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج3، ص 271.
14. ابن دريد؛ الاشتقاق؛ ص148.
15. زخرف: 79.
16. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 25، ص 295. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 7، ص 330، ابومظفر محمدبن عبدالجبار سمعاني؛ تفسير القرآن؛ ج5، ص 117. ابوالفتوح رازي؛ روض الجنان؛ ج 17، ص 191. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 16، ص 79.
17. فضل بن حسن، طبرسي، ج 9-10، ص 87، محمد بن علي شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 4، ص 647. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 18، ص 124 و 125.
18. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 218.
19. نمل: 88.
20. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7-8، ص 370. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج3، ص 387. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 20، ص 27. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 13، ص 161. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج 4، ص 231. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج6، ص 196. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج3، ص292. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج6، ص 376. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج7، ص 230.
21. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج11، ص298.
22. هود: 1.
23. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص446. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج5، ص 213. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص377. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 11، ص 199. أبوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 9، ص 4. محمد بن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ ج 17، ص 142.
24. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 11، ص 199 و ج 22، ص 195. محمدبن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 2، ص 684. محمدبن علي شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 2، ص 480.
25. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 377. محمدبن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ ج 17، ص 142. ابوالفضل شهاب‌الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 11، ص298. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 10، ص136.
26. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 11، ص298.
27. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج. 1، ص136. مشتقات «إحکام» در اين است: حج: 52 (يحکم). آل عمران: 7 (محکمات). محمد: 20 (محکمة). هر سه مربوط به آيات قرآن است.
28. آل عمران: 7.
29. محمد بن علي شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 1، ص 314.
30. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 395. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 700. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 337.
31. ابن عاشور؛ التحرير والتوير؛ ج3، ص 14-15.
32. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 21. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 11.
33. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه: ص 14.
34. همان.

منبع مقاله :
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.