واژه شناسی قرآنی: إبلاغ، اَداء، اَذان، اِطلاع، اِنباء، اِنذار

«إبلاغ» از «بَلَغَ» (باء، لام و غين) به معناي اصلي رسيدن به چيزي است؛ مانند: «بلغتُ المکان»: به مکان مد نظرم رسيدم. در بلوغ گاهي رسيدن به يک چيز يا مکان خاص و گاهي اشراف و نزديک شدن به مقصود
سه‌شنبه، 20 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه شناسی قرآنی: إبلاغ، اَداء، اَذان، اِطلاع، اِنباء، اِنذار
واژه شناسی قرآنی: إبلاغ، اَداء، اَذان، اِطلاع، اِنباء، اِنذار

نويسنده: گروه نويسندگان

 

معناشناسي لغوي

1. اِبلاغ

«إبلاغ» از «بَلَغَ» (باء، لام و غين) به معناي اصلي رسيدن به چيزي است؛ مانند: «بلغتُ المکان»: به مکان مد نظرم رسيدم. (1) در بلوغ گاهي رسيدن به يک چيز يا مکان خاص و گاهي اشراف و نزديک شدن به مقصود مطرح است. (2) اهل لغت إبلاغ را به معناي ايصال و رساندن چيزي به ديگري (3) دانسته‌اند؛ از جمله رساندن پيام و اعلام به ديگري.

2. اَداء

«أداء» از «أدي» (همزه، دال و ياء) به معناي اصلي رساندن يک شيء به شيء ديگر يا رسيدن خود شيء به مقصد بدون وساطت ديگري (4) مشتق شده است. اهل لغت «أداء» را به معناي ايصال و رساندن يک شيء (5) يا به جاي آوردن آن (6) دانسته‌اند. رساندن پيام به ديگري و اعلام هم از مصاديق آن است.

3. اذان

«أذان» از «أذَنَ» (همزه، ذال و نون) به دو معناي اصلي اُذُن (گوش و شنيدن) و علم و اِعلام است. (7) اهل لغت «اَذان» را به معناي اعلام و اطلاع رساني به ديگران (8) دانسته‌اند.

4. اِطلاع

«اِطلاع» از «طلع» (طاء، لام و عين) و طلع در اصل به معناي ظهور و بروز است. «أطلَعتُکَ علي الأمر إطلاعاً»: (9) تو را بر امري مُشرف ساختم که نتيجه‌ي آن آگاهي يافتن از آن است. برخي از اهل لغت «اطلاع» را به معناي مشرف ساختن ديگري بر چيزي و اطلاع رساني به غير (10) دانسته‌اند.

5. إنباء

«إنباء» از «نبأ» (نون، باء و همزه) به معناي اصلي آمدن از مکاني به مکان ديگر و خبرآوردن براي غير هم از همين نوع است؛ چون از مکاني به مکان ديگر آورده مي‌شود. (11) برخي اهل لغت واژه «انباء» را به معناي اعلام به ديگري (12) يا خبر دادن به غير (13) دانسته‌اند.

6. إنذار

«إنذار» از «نَذَرَ» (نون، ذال و راء) و نذر به معناي ترسيدن و ترساندن است؛ ولي «انذار» فقط ترساندن است. (14) اهل لغت «انذار» را به معناي اعلام و ابلاغ همراه با ترساندن و تهديد (15) دانسته‌اند.

معناشناسي تفسيري

1. ابلاغ

مفسران در تفسير آيه «أُبَلِّغُکم رِسَالاَتِ رَبِّي...» (16) ابلاغ را به معناي رساندن چيزي دانسته‌اند که مايه بيان و فهماندن مطلبي به ديگران است. (17) برخي از آنان «بلوغ» و «بلاغ» را همانند شمرده و معناي آن را رساندن به پايان مقصد از حيث زمان يا مکان يا هر جهت ديگري دانسته‌اند و از آنجا که «بلاغ» به معناي کفايت است، (18) معناي «ابلاغ» را رساندني دانسته‌اند که براي ديگري کفايت کند و مقصود را به او برساند؛ از اين رو برخى مفسران آيه «...فَقَد أَبلَغتُکم مَّا أُرسِلتُ بِهِ إِلَيکم...» (19) را به «فَقَد أدّيتُ ما عَلَيّ مِنَ الإِبلاغِ وَ اِلزامِ الحُجّةِ: من آنچه را از رساندن و تمام کردن حجت الهي بر عهده‌ام بود، به شما رساندم» معنا کرده‌اند. (20)

2. اداء

از ديدگاه مفسران، «اداء» در آيه «... وَ أَدَاء إِلَيهِ بِإِحسَانٍ...» (21) به معناي انجام دادن و رساندن چيزي به حد پاياني و نهايي خود است؛ مثل رساندن امانت به ديگري، (22) رساندن تام و يک مرحله‌اي يا رساندن در حد کمال و نهايت (وفا کردن و به جاي آوردن)؛ همچون: اداي امانت، جزيه، خراج و... (23) و چون آيه درباره بحث قصاص است، منظور اين است که اگر صاحب خون تقاضاي خونبها و ديه کرد، قاتل بايد با برخورد نيک، آن را ادا کند و چيزي از ديه کم نگذارد. (24) «اَداء» در قرآن به معناي رساندن پيام به ديگري و اعلام نيامده است.

3. اذان

مفسران قرآن «اذان» را در آيه «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ...» (25) به معناي اعلام و اطلاع رساني (26) گرفته‌اند؛ همچنين در تفسير آيه «...فَأذَنُوا بِحَربٍ مِّنَ اللهِ...»، (27) «فَأذَنُوا» را اعلام همراه با ايجاد ترس (28) و در «وَ أَذِّن فِي النَّاس بالحَجِّ...» (29) «اذّن» را اعلام و اخبار با صداي رسا و بلند (30) دانسته‌اند. اين واژه در قرآن به معناي اذان نماز نيامده و تنها دو بار (31) براي اذان نماز از لفظ «نداء» استفاده شده است. نداء ظهور بيشتري در بالا بردن صدا دارد و خالي از معناي ترس و انذار است. (32)

4. اِطلاع

مفسران در تفسير آيه «...وَمَا کَانَ اللهُ لِيطلِعَکم عَلَي الغَيبِ...» (33) «اِطلاع» را به معناي اعطاي علم و آگاهي دادن پاء ديگران (34) دانسته‌اند.

5. اِنباء

مفسران واژه «انباء» را در آيات «... فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ...» (35) و « قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ...» (36) به معناي اعلام به غير، (37) اعلام و اخبار (38) و خبر دادن به ديگري (39) دانسته‌اند. برخي از آنان «انباء» را خبررساني از چيزي مي‌دانند که داراي اهميت و فايده عظيم باشد و شنونده براي به دست آوردن آن تحريک شود. (40)

6. إنذار

عالمان تفسير واژه «اِنذار» را در آيه «... سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ‌» (41) به معناي اعلام و اخبار همراه با ترساندن (42) دانسته‌اند. برخي انذار را اعلام همراه با ترساندن در زماني که انذار شده براي تحفظ و خودداري فرصت داشته باشد، دانسته و در غير اين صورت آن را صرف اعلام و اخبار شمرده‌اند. (43)

جمع‌بندي و تحليل نهايي

1. واژگان يادشده در معناي رساندن پيام و اعلام به ديگري اشتراک دارند.
2. «ابلاغ» رساندن به بالاترين مرتبه و گاهي رساندن به مکان خاصي است؛ مانند: «... ثُمَّ أَبلِغهُ مَامَنَهُ...». (44) گاهي نيز به معناي رساندن به نهايت (45) و فهماندن مطلبي به ديگران است. (46)
3. «اداء» پرداخت کامل حق در يک مرحله (47) و رساندن و رسيدن شيء به جايگاه خود است. (48) اين کار گاهي با واسطه انجام مي‌شود و گاهي خود شخص آن را انجام مي‌دهد. در فرق «اداء» و «ابلاغ» گفته‌اند «اداء» ايصال و رساندن يک شيء به همان گونه‌اي است که بايد رسانده شود؛ مانند: اداي دين؛ ولي «ابلاغ» رساندن پيام (شامل بيان و تفهيم به ديگري) را نيز در بر مي‌گيرد. (49)
4. «أذان» به معناي اعلام و اطلاع‌رساني است همراه با ندا و آواز (50) و گاهي با ايجاد ترس (51) است؛ از اين رو با «ابلاغ» تفاوت دارد؛ زيرا در «ابلاغ» ندا و ترس نيست و همچنين با «انذار» فرق دارد؛ چون در مفهوم «انذار» ندا و آواز لحاظ نشده است.
5. «اِطلاع» به معناي اعلام و اطلاع‌رساني به ديگري است و از آنجا که معناي مادّه «طلع» اشراف بر يک چيز است، درمي‌يابيم «اطلاع» خبر دادني است که باعث اشراف ديگري به مورد خبر و آگاهي از آن مي‌شود. (52)
6. «انباء» از «نبأ» است و چون «نبأ» معناي علم را در بردارد، «إنباء» هم به معناي اعلام کردن است. (53) از نظر برخي محققان در «انباء» صدور و نسبت فعل به فاعل مد نظر است. (54) در فرق «نبأ» و خبر گفته شده است «نبأ» خبري است که داراي منزلت والا (55) و مهم باشد.
7. «انذار» اعلامي است که مايه ترس باشد (56) و از نظر برخي مفسران، محدود به جايي است که انذار شونده فرصتي براي خودداري داشته باشد؛ (57) همچنين در انذار بايد موضوع و محل ترس همراه با اعلام ذکر شود. (58) از نظر بعضي، انذار به ترساندن قولي و زباني منحصر است. (59)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 301.
2. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 85. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربيه؛ ج4، ص 1316. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 144. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 2، ص 1042.
3. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 4، ص 1316. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 486. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 61. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 33. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج12، ص7.
4. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 74.
5. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 101. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 9. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 2، ص 1652. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج 19، ص 146.
6. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج2، ص 1652.
7. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، صص 75 و 77.
8. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 74. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 49. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 15، ص 17. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 5، ص 2068. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 4. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 105. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 10. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 2، ص 1545. ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مطرزي؛ المغرب في ترتيب المُعرّب؛ ص 22. مجدالدين فيروزآبادي؛ بصائر ذوي التمييز؛ ج 2، ص 149.
9. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج3، ص 419.
10. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 2، ص 1089. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 2، ص 169 (به نقل از ليث). راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 522. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 283. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 375.
11. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج5، ص385.
12. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 789. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 591.
13. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج3، ص 1743. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج3، ص 387. ابن دريد؛ الاشتقاق؛ ص 462. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 121. ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 442. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 14، ص 8.
14. ابن فارس؛ معجم مقاييس‌اللغه؛ ج5، ص 414.
15. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص 417. ابوبکر سجستاني؛ غريب القرآن؛ ص 46. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 2، ص 825، ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج5، ص 414. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير ص 599. ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 452. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج 7، ص 517.
16. اعراف: 62. واژه «بلغ» و مشتقات آن 78 بار در قرآن ذکر شده است.
17. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 4، ص 438. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، ص 667-668. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 8، ص 149. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 3، ص 157.
18. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 144.
19. هود: 57.
20. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص 268-269. فيض کاشاني؛ تفسير الصافي؛ ج 2، ص456.
21. بقره: 178. اداء و مشتقات آن در اين آيات نيز آمده است: بقره: 283. آل عمران: 75 نساء: 58 دخان: 18.
22. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص103. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 479.
23. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 2، صص 141 و 586. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 69.
24. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج1، ص 180.
25. توبه: 3. اذان و مشتقات آن در اين آيات نيز آمده است: بقره: 279. اعراف: 44. يوسف: 70. حج: 27.
26. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 10، ص 87، محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 170. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص 167. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 3، ص 396. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 244. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص 8. محمد بن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ ج 15، ص 176. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 8، ص 45. ابن کثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 2، ص 345. محمد بن علي شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 2، ص 333. ابوالفضل شهاب الدين الوسي؛ روح المعاني؛ ج 10، ص 67.
27. بقره: 279.
28. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج3، ص 86.
29. حج: 27.
30. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج17، ص188. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت و العيون؛ ج4، ص18. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج7-8، ص 128. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج17، ص 175.
31. مائده: 58. جمعه: 9.
32. مجمع البحوث الاسلاميه؛ المعجم في فقه لغةالقرآن؛ ج 1، ص 802.
33. آل عمران: 179. واژه «اطلاع» به معناي آگاهي دادن به ديگري فقط يک بار آمده است. مشتقات ديگر آن ظهور و بروز را مي‌رساند و اعلام به غير در آنها مطرح نيست؛ بنابراين در جايگاه خود بررسي مي‌شود.
34. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج4، ص 250-251. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 445.
ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج4، ص 185. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و أسرارالتأويل؛ ج 1، ص 308. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ تفسير غرائب القرآن؛ ج 2، ص 317. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 3، ص 294.
35. بقره: 31.
36. همان، 33.
37. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 137. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 789. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 180. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 1، ص 198. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص 85. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 1، ص138. محمد جمال الدين قاسمي؛ محاسن التأويل؛ ج 2، ص 100. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراغي؛ ج 1، ص 84.
38. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 1، ص 312-313. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 137. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 180. محمدبن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحر المحيط في التفسير؛ ج 1، ص223. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 1، ص398.
39. ابن جوزي؛ زادالمسير؛ ج 1، ص 63. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج 1، ص 61. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 359. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 61.
40. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 1، ص398. توصيف «نبأ» به عظمت در آيات ص: 67 و نباء: 2 مؤيد همين معناست.
41. بقره: 137. اين واژه و مشتقات آن 137 بار در قرآن آمده است.
42. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 62. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج 1،
ص 150. ابومحمد عبدالحق ‌اندلسي؛ المحررالوجيز؛ ج 1، ص 88، ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 1، ص 129. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج 1، ص 48. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 126. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 1، ص 73. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 212. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 34.
43. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 1، ص 76. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج2، ص 126.
44. توبه: 6.
45. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 175. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 144. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص 333-334.
46. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 175. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 144. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص 333-334.
47. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 69.
48. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص 54.
49. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج4، ص 438، ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 30.
50. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن: ص 70.
51. مجمع البحوث الاسلاميه؛ المعجم في فقه لغةالقرآن؛ ج 1، ص 802.
52. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج7، ص 108-109.
53. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 789.
54. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 12، ص15.
55. ابو هلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 529.
56. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 201.
57. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 1، ص 76. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 91.
58. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 78.
59. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 12، ص 75.

منبع مقاله :
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.