دريچه‌ هاي‌ تازه‌ بر تفكر انساني‌

بطور كلي‌ همه‌ افراد انساني‌ به‌ زادگاه‌ و وطن‌ خود علاقه‌ دارند. اين‌ علاقه‌ طبيعي‌ در اؤر آن‌ به‌وجود مي‌آيد كه‌ شخا در آنجا متولد شده‌،به‌ آن‌ محيط‌ عادت‌ كرده‌ و در آنجا بستگان‌ و دوستان‌ و آشناياني‌ دارد. خاطرات‌ زندگي‌ مخصوصاص خاطرات‌ دوران‌ كودكي‌اش‌ براي‌ او دلچسب‌ و به‌يادماندني‌ است‌. از طرفي‌ با هموطنان‌ خود منافع‌ و مصالح‌ مشترك‌ دارد و دفاع‌ از اين‌ منافع‌ و مصالح‌ را ضروري‌ مي‌شمارد. بنابراين‌ مساله‌ ملي‌ را مي‌توان‌ مساله‌يي‌ مهم‌ و حساس‌ به‌ شمار آورد.
دوشنبه، 17 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دريچه‌ هاي‌ تازه‌ بر تفكر انساني‌
دريچه‌ هاي‌ تازه‌ بر تفكر انساني‌
دريچه‌ هاي‌ تازه‌ بر تفكر انساني‌





بطور كلي‌ همه‌ افراد انساني‌ به‌ زادگاه‌ و وطن‌ خود علاقه‌ دارند. اين‌ علاقه‌ طبيعي‌ در اؤر آن‌ به‌وجود مي‌آيد كه‌ شخا در آنجا متولد شده‌،به‌ آن‌ محيط‌ عادت‌ كرده‌ و در آنجا بستگان‌ و دوستان‌ و آشناياني‌ دارد. خاطرات‌ زندگي‌ مخصوصاص خاطرات‌ دوران‌ كودكي‌اش‌ براي‌ او دلچسب‌ و به‌يادماندني‌ است‌. از طرفي‌ با هموطنان‌ خود منافع‌ و مصالح‌ مشترك‌ دارد و دفاع‌ از اين‌ منافع‌ و مصالح‌ را ضروري‌ مي‌شمارد. بنابراين‌ مساله‌ ملي‌ را مي‌توان‌ مساله‌يي‌ مهم‌ و حساس‌ به‌ شمار آورد.
در قرن‌ نوزدهم‌ علاوه‌ بر اينكه‌ اختراعات‌ و اكتشافات‌ زيادي‌ صورت‌ گرفت‌،از نظر فكري‌ نيز پيشرفت‌هاي‌ زيادي‌ حاصل‌ گرديد. متفكران‌ و دانشمندان‌ مسائل‌ اجتماعي‌ را مورد بحث‌ و بررسي‌ قرار داده‌اند تا راه‌حل‌هايي‌ را براي‌ بهتر كردن‌ زندگي‌ مردم‌ به‌دست‌ آورند. استثمار انسان‌ از انسان‌ و همچنين‌ حكومت‌ انسان‌ بر انسان‌ تا حد امكان‌ از بين‌ برود. طرز تفكر افراد بتدريج‌ به‌ اجتماعي‌ فكر كردن‌ يا سوسياليسم‌ سوق‌ داده‌ شود و همكاري‌ و همياري‌ بيشتري‌ بين‌ افراد انساني‌ به‌وجود آيد.
به‌منظور بحث‌ و اظهار نظر و تبادل‌ فكري‌ در مسائل‌ مربوط‌ به‌ اجتماع‌، سازماني‌ به‌ نام‌ ملل‌ متحد تشكيل‌ دادند تا در آنجا و همچنين‌ كنفرانس‌هاي‌ مختلف‌ صاحبان‌ نظريات‌ متفاوت‌ عقايد خود را مطرح‌ كنند و راه‌حل‌هاي‌ مورد نظر خود را براي‌ رفع‌ مشكلات‌ اجتماعي‌ به‌ اطلاع‌ ديگران‌ برسانند. يكي‌ از اين‌ مسائل‌ مطرح‌ شده‌،مساله‌ ملي‌ بوده‌ است‌.
درباره‌ اين‌ موضوع‌ مهم‌ كه‌ در زندگي‌ افراد و حوادث‌ تاريخي‌ اؤرات‌ زيادي‌ داشته‌ و داراي‌ اهميت‌ خاص‌ است‌،مي‌توان‌ به‌ نظريات‌ سه‌ گروه‌ اشاره‌ كرد:
يك‌ دسته‌ كساني‌ بودند كه‌ عقيده‌ داشتند ملت‌ها مي‌توانند و بايد در عين‌حال‌ كه‌ خواهان‌ پيشرفت‌ و آزادي‌ كشور خود هستند اين‌ حق‌ را براي‌ مردم‌ ممالك‌ ديگر نيز در نظر داشته‌ ساير مردم‌ جهان‌ را همنوعان‌ خود بدانند. خواهان‌ دوستي‌ و همكاري‌ با آنها باشند و تجاوز به‌ حقوق‌ آنان‌ را جايز نشمارند. آنها براي‌ جهاني‌ شدن‌ روابط‌ انساني‌ و ايجاد رابطه‌ بيشتر بين‌ ملل‌ مختلف‌ به‌وجود آوردن‌ يك‌ زبان‌ بين‌المللي‌ ساده‌ و آسان‌ را ضروري‌ دانستند تا وسيله‌اين‌ ارتباط‌ باشد. به‌ همين‌ جهت‌ تني‌ چند از دانشمندان‌ در اين‌ باره‌ به‌ كوشش‌ و تحقيق‌ پرداخته‌ چند زبان‌ اختراع‌ كردند كه‌ از بين‌ آنها زبان‌ اسپرانتو به‌ دليل‌ ساده‌ و آسان‌ بودن‌ مورد قبول‌ صاحبنظران‌ قرار گرفت‌ و گروهي‌ از مردم‌ ممالك‌ مختلف‌ و شخصيت‌هاي‌ معروف‌ آن‌ زمان‌ به‌ يادگيري‌ آن‌ پرداختند.
بدين‌ ترتيب‌ علاقه‌ به‌ وطن‌ و مليت‌ مورد تاييد آنها بود. در عين‌ حال‌ خواهان‌ آن‌ بودند كه‌ اين‌ علاقه‌ جنبه‌ تعصب‌ قومي‌ و نژادي‌ نداشته‌ باشد و مانع‌ دوستي‌ با ساير ملت‌ها نباشد تا جايي‌ كه‌ بتدريج‌ مرزها تا حد مقتضي‌ ناديده‌ گرفته‌ شوند و نزديكي‌ ملل‌ مختلف‌ منجر به‌ تشكيل‌ يك‌ حكومت‌ جهاني‌ گردد و به‌ عبارت‌ ديگر ناسيوناليسم‌ به‌ سوي‌ انترناسيوناليسم‌ به‌ پيش‌ برود. (مي‌توان‌ گفت‌ كشورهاي‌ اروپايي‌ در همين‌ مسير به‌ پيش‌ مي‌روند). اين‌ گروه‌ انسان‌دوستاني‌ بوده‌اند كه‌ هيچگونه‌ اغراض‌ شخصي‌ خاصي‌ نداشته‌ و خواهان‌ صلح‌ و دوستي‌ بين‌ مردم‌ جهان‌ بوده‌اند. ماركسيست‌ها گروه‌ ديگري‌ بودند كه‌ در اين‌ باره‌ اظهار نظر مي‌كردند. استالين‌ در كتابي‌ كه‌ در سال‌ 1913 درباره‌ مساله‌ ملي‌ انتشار داد جريان‌ مذاكراتي‌ را كه‌ بين‌ نمايندگان‌ دستجات‌ مختلف‌ وجود داشته‌ نقل‌ كرده‌ و درباره‌ نظر كمونيست‌هاي‌ روسيه‌ در خصوص‌ تعريف‌ ملت‌ ، چنين‌ مي‌گويد:«ملت‌ اشتراك‌ ؤابتي‌ است‌ از افراد كه‌ در اؤر عوامل‌ تاريخي‌ تركيب‌ يافته‌ و براساس‌ اشتراك‌ زبان‌ ،سرزمين‌،زندگي‌ اقتصادي‌ و ساختمان‌ روحي‌ كه‌ به‌ شكل‌ اشتراك‌ فرهنگي‌ منعكس‌ مي‌شود به‌ وجود آمده‌ است‌. حق‌ حاكميت‌ بر سرنوشت‌ ملت‌ عبارت‌ است‌ از اينكه‌ ملت‌ مي‌تواند زندگي‌ خود را طبق‌ تمايل‌ خويش‌ ترتيب‌ دهد. حق‌ دارد زندگي‌ خود را روي‌ اصل‌ خودمختاري‌ بنا كند. ملت‌ حق‌ دارد با ملل‌ ديگر داخل‌ روابط‌ فدراتيوي‌ گردد و ملت‌ حق‌ دارد كاملاص جدا گردد.» غرض‌ از اين‌ تعريف‌ آن‌ است‌ كه‌ اقوام‌ مختلفي‌ كه‌ در يك‌ كشور زندگي‌ مي‌كنند با تكيه‌ بر اشتراك‌ زبان‌ ملت‌هاي‌ جداگانه‌ به‌ حساب‌ آمده‌ و حق‌ خودمختاري‌ و جدا شدن‌ از حكومت‌ كشور مربوطه‌ براي‌ آنها در نظرگرفته‌ شود.
اين‌ تعريف‌ از چه‌ نظر قابل‌ بحث‌ است‌. اولاص چه‌ بسيار ممالكي‌ كه‌ ساكنان‌ نقاط‌ مختلف‌ آن‌ به‌ زبان‌هاي‌ متفاوت‌ تكلم‌ مي‌كنند اما يك‌ ملت‌ به‌ حساب‌ مي‌آيند. ؤانياص اشتراك‌ فرهنگي‌ بخصوص‌ اشتراك‌ اقتصادي‌ اقوام‌ مختلف‌ از نظر كلي‌ با همه‌ ساكنان‌ يك‌ كشور است‌. ؤالثاص يكي‌ از شرايط‌ اساسي‌ تشكيل‌ يك‌ ملت‌ آن‌ است‌ كه‌ افراد آن‌ با يك‌ قانون‌ اساسي‌ و حكومت‌ واحد زندگي‌ كنند. اين‌ مساله‌ نيز قابل‌ بحث‌ است‌ كه‌ در گذشته‌هاي‌ دور افراد انساني‌ به‌ شكل‌ گروه‌ها و اقوام‌ مختلف‌ تا حد زيادي‌ جدا از يكديگر زندگي‌ مي‌كرده‌اند. با پيشرفت‌ زمان‌ و افزايش‌ وسايل‌ ارتباطي‌ به‌ هم‌ نزديك‌تر شده‌ ملت‌هايي‌ را تشكيل‌ داده‌اند و در آينده‌ نيز بيش‌ از پيش‌ به‌ هم‌ نزديك‌ خواهند شد. بنابراين‌ جداكردن‌ اقوام‌ مختلف‌ از يك‌ حكومت‌ برخلاف‌ جريان‌ تاريخ‌ و نوعي‌ بازگشت‌ به‌ گذشته‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد.
مساله‌ ديگر آنكه‌ كمونيست‌هاي‌ روسيه‌ به‌ عنوان‌ ماركسيست‌هايي‌ كه‌ زيربناي‌ افكار و تمايلات‌ افراد انساني‌ را عامل‌ اقتصاد مي‌شمردند عقيده‌ داشتند ناسيوناليسم‌ مربوط‌ به‌ طبقه‌ بورژوازي‌ است‌ كه‌ در يك‌ كشور منافعي‌ دارد. چون‌ كارگران‌، فاقد اين‌ منافع‌ هستند و براي‌ آنها اهميت‌ ندارد. منافع‌ آنها ايجاب‌ مي‌كند كه‌ به‌ هر ملتي‌ كه‌ تعلق‌ داشته‌ باشند در يك‌ ارتش‌ بين‌المللي‌ گردهم‌ آيند و بر ضد سرمايه‌داران‌ به‌ مبارزه‌ برخيزند. بدين‌ ترتيب‌ «اؤر ناسيوناليسم‌ پرولتاريايي‌» را در مقابل‌ ناسيوناليسم‌ قرار دادند.
در كنفرانس‌ سوسياليست‌ها كه‌ در سال‌ 1916 در سوييس‌ تشكيل‌ شد نظريات‌ لنين‌ در مورد مساله‌ ملي‌ مورد موافقت‌ و تصويب‌ قرار نگرفت‌. اما او پس‌ از كسب‌ قدرت‌ بين‌الملل‌ سوم‌ يا كمينترن‌ را تشكيل‌ داد و نظريات‌ خود را تحت‌ عنوان‌ ماركسيسم‌ لنينيسم‌ راهنماي‌ احزاب‌ كمونيست‌ ساير كشورها قرار داد. در اين‌ تشكيلات‌ برخلاف‌ بين‌الملل‌هاي‌ اول‌ و دوم‌ آزادي‌ عقيده‌ وجود نداشت‌ و در نظامنامه‌ آن‌ گفته‌ شده‌ بود: «اين‌ بين‌الملل‌ بر تجربيات‌ تاريخي‌ نهضت‌ انقلابي‌ كارگري‌ تمام‌ تاره‌ها و كليه‌ ملل‌ متكي‌ است‌ و بر ضد تمام‌ صور جهان‌بيني‌ بورژوازي‌ و بر ضد كليه‌ صور اپورتونيسم‌ نظري‌ و عملي‌ مبارزه‌ مي‌كند. انحراف‌ از ماركسيسم‌، لنينيسم‌ خيانت‌ به‌ طبقه‌ كارگر دانسته‌ شد و بعدها گروه‌ زيادي‌ از سوسياليست‌ها و روشنفكران‌ بدين‌ جرم‌ به‌ زندان‌ انداخته‌ شده‌ و يا به‌ جوخه‌هاي‌ اعدام‌ سپرده‌ شدند.
لنين‌ به‌ عنوان‌ طرفدار انقلاب‌ جهاني‌ عقيده‌ داشت‌ «حكومت‌ نخستين‌ انقلاب‌ بايد طبقات‌ مظلوم‌ ساير كشورها را به‌ طرف‌ خود جلب‌ كرده‌ بر ضد سرمايه‌داران‌ قيام‌ برپا كند و در صورت‌ لزوم‌ بر ضد طبقات‌ استثمار كننده‌ و دولت‌هاي‌ آنها به‌ عمل‌ پردازد.» او مي‌گفت‌ در راه‌ اتحاد محكم‌ و آميختگي‌ كامل‌ كارگران‌ و دهقانان‌ كليه‌ ملل‌ جهان‌ در يك‌ جمهوري‌ واحد مجاهدت‌ مي‌ورزيم‌ و در كنگره‌ هشتم‌ حزب‌ كمونيست‌ شوروي‌ كه‌ در سال‌ 1919 برگزار شد اظهار داشت‌: «همه‌ دولت‌هاي‌ كمونيست‌ كه‌ در آينده‌ پديد خواهند آمد به‌ روسيه‌ شوروي‌ ملحق‌ خواهند شد و به‌ همراهي‌ دولت‌ روسيه‌ مرزها را از بين‌ برخواهند داشت‌ و جمهوري‌ جهاني‌ شوروي‌ را پديد خواهند آورد. ممكن‌ است‌ پس‌ از ظهور جمهوري‌ جهاني‌ شوروي‌ برنامه‌ واحدي‌ براي‌ همگان‌ پديد آيد. پس‌ از مرگ‌ لنين‌، استالين‌ به‌ عنوان‌ رييس‌ كمينترن‌ و رهبر زحمتكشان‌ جهان‌ گفت‌: «انترناسيوناليست‌ كسي‌ است‌ كه‌ حاضر است‌ بدون‌ چون‌ و چرا. بدون‌ ترديد و بدون‌ قيد و شرط‌ از اتحاد جماهير شوروي‌ سوسياليستي‌ دفاع‌ كند. زيرا اتحاد جماهير شوروي‌، پايگاه‌ جنبش‌ انقلابي‌ جهاني‌ است‌ و دفاع‌ و به‌ جلو راندن‌ اين‌ جنبش‌ انقلابي‌ بدون‌ دفاع‌ از اتحاد شوروي‌ غيرممكن‌ است‌.»
اين‌ گفته‌ها و وقايع‌ بعدي‌ نشان‌ داد كه‌ سران‌ حزب‌ كمونيست‌ روسيه‌ ايدئولوژي‌ را با حكومت‌ طلبي‌ در آميخته‌ و اظهارنظر آنها در مورد مساله‌ ملي‌ نه‌ براساس‌ واقعيات‌ بلكه‌ با اهداف‌ آنها ارتباط‌ داشته‌ است‌.
احزاب‌ كمونيست‌ كشورهاي‌ مختلف‌ براساس‌ رهبري‌ كمينترن‌ سه‌ مساله‌ قيام‌ طبقات‌ زحمتكش‌،مبارزات‌ ضد استعماري‌ و آزادي‌ خلق‌ها را وسيله‌ برپا كردن‌ انقلاب‌ «جنگهاي‌ عادلانه‌» قرارداده‌ و با تبليغات‌ وسيع‌ درباره‌ برقراري‌ عدالت‌ اجتماعي‌ و صلح‌ و دموكراسي‌ توانستند گروههاي‌ زيادي‌ از مردم‌ بخصوص‌ جوانان‌ را به‌ تشكيلات‌ خود جذب‌ كنند. اما چون‌ برنامه‌هاي‌ آنها از بسياري‌ جهات‌ ناصحيح‌ و بخصوص‌ با آزادي‌ ملت‌ها در تعيين‌ سرنوشت‌ خود منافات‌ داشت‌ گروه‌هاي‌ زيادي‌ نيز به‌ مخالفت‌ با آنها برخاستند. مرده‌بادها و زنده‌بادها فضاي‌ كشورها را فرا گرفته‌ و بسياري‌ از افراد هموطن‌ و مشترك‌المنافع‌ را در مقابل‌ يكديگر قرارداد و خون‌هاي‌ زيادي‌ بر زمين‌ ريخته‌ شد. بزرگترين‌ عكس‌العمل‌ قراردادن‌ انترناسيوناليسم‌ پرولتاريايي‌ در مقابل‌ ناسيوناليسم‌ به‌ صورت‌ نژادپرستي‌ افراطي‌ و فاشيسم‌ نمودار گرديد. توليد سلاح‌هاي‌ جنگي‌ براي‌ برپاكردن‌ انقلاب‌ و همچنين‌ به‌ منظور مقابله‌ با آن‌ به‌ ميزان‌ زيادي‌ افزايش‌ يافت‌ و جهان‌ را به‌ انبار اسلحه‌ تبديل‌ كرد. در طي‌ چند ده‌سال‌ ميليونها انسان‌ در انقلابات‌ و جنگها كشته‌ شدند و هزاران‌ خانواده‌ متلاشي‌ گرديد. اما نتايج‌ مطلوبي‌ به‌ دست‌ نيامد. اين‌ مساله‌ به‌ اؤبات‌ رسيد كه‌ چنانچه‌ ايدئو لوژي‌ با حكومت‌ طلبي‌ و سلطه‌جويي‌ آلوده‌ شده‌ با خواسته‌هاي‌ مردم‌، شرايط‌ زمان‌ و واقعيات‌ زندگي‌ تطابق‌ نداشته‌ باشند با شكست‌ مواجه‌ مي‌شوند. چنانچه‌ رهبران‌ جهاني‌ كمونيسم‌ نيز با شكست‌ مواجه‌ شده‌ عقب‌نشيني‌ اختيار كردند.
گروه‌ ديگري‌ كه‌ درباره‌ مساله‌ ملي‌ نظرات‌ خاصي‌ داشته‌اند نمايندگان‌ مذهب‌ يهود بوده‌اند. در كتاب‌ مساله‌ ملي‌ در اين‌ باره‌ چنين‌ نوشته‌ شده‌ است‌: «بوئر نماينده‌ يهودي‌ها» عقيده‌ داشت‌ كه‌ «يهودي‌ها زبان‌ مشتركي‌ ندارند با وجود اين‌ تشكيل‌ ملت‌ مي‌دهند... ملت‌ عبارت‌ از جملگي‌ افرادي‌ است‌ كه‌ آنها را اشتراك‌ اخلاق‌ بر زمينه‌ اشتراك‌ سرنوشت‌ با يكديگر متصل‌ كرده‌ باشد. به‌ عبارت‌ ديگر عبارت‌ است‌ از اشتراك‌ اخلاق‌ ملي‌ بر زمينه‌ اشتراك‌ سرنوشت‌، بدون‌ ارتباط‌ حتمي‌ با اشتراك‌ سرزمين‌ و زبان‌ و زندگي‌ اقتصادي‌... بطور كلي‌ جامعه‌ سرمايه‌داري‌ نمي‌گذارد يهودي‌ها به‌ مثابه‌ يك‌ ملت‌ باقي‌ بمانند و آنها را در ملل‌ ديگر حل‌ مي‌كنند.» اين‌ اظهارنظر نشان‌ مي‌دهد كه‌ سران‌ مذهب‌ يهود درباره‌ تعريف‌ ملت‌ و مليت‌ هدف‌ خاصي‌ را دنبال‌ مي‌كرده‌اند و آن‌ تشكيل‌ يك‌ حكومت‌ بوده‌ است‌. بعد از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ كشورهاي‌ انگليس‌ و امريكا بر اساس‌ هدفهاي‌ سياسي‌ خاص‌ به‌ تشكيل‌ دولتي‌ براي‌ يهوديها، اقدام‌ كردند. در اين‌ چند سال‌ اين‌ حكومت‌ بر خلاف‌ تمام‌ اصول‌ اخلاقي‌ و حقوقي‌ هزاران‌ خانواده‌ را از خانه‌ و وطن‌ خود بيرون‌ رانده‌ و همچنان‌ در ايجاد شهركها و مناطق‌ يهودي‌نشين‌ و توسعه‌ منطقه‌ حكومتي‌ خود مي‌كوشد. سران‌ مذهب‌ يهود از عقايد مذهبي‌ به‌ صورت‌ تعصب‌ نژادي‌ استفاده‌ كرده‌ با كشتار افراد بي‌گناه‌ و خراب‌ كردن‌ خانه‌هاي‌ آنها هدفهاي‌ خود را تعقيب‌ مي‌كنند و عكس‌العمل‌هاي‌ ناشي‌ از اين‌ مظالم‌ را ناصحيح‌ مي‌شمارند.
كدام‌ عقل‌ سليم‌ قبول‌ مي‌كند كه‌ افرادي‌ را كه‌ فلسطين‌ وطن‌ آنهاست‌ آواره‌ كنند و به‌ جاي‌ آنها كساني‌ را كه‌ وطن‌ آنها در نقاط‌ ديگر و جزو ملتهاي‌ ديگر هستند از كشورهاي‌ مختلف‌ بدانجا بكشانند. اين‌ مساله‌ نيز قابل‌ بحث‌ است‌ كه‌ اگر بنا باشد كه‌ پيروان‌ هر مذهب‌ در يك‌ نقطه‌ از جهان‌ جمع‌ شوند و دولتي‌ علي‌حده‌، تشكيل‌ دهند دنيا به‌ چه‌ صورت‌ درخواهد آمد? اگر بحث‌ و گفت‌ وگو درباره‌ مسائل‌ اجتماعي‌ مانند قرن‌ نوزدهم‌ آزادانه‌ صورت‌ مي‌گرفت‌ عقايد ناصحيح‌ و غرض‌ آلود جاي‌ خود را به‌ نظريات‌ صحيح‌تر و ؤمربخش‌تري‌ مي‌داد. در حال‌ حاضر نيز حل‌ بسياري‌ از مشكلات‌ و نابساماني‌ها در گرو بحث‌ و گفت‌ وگو بين‌ صاحبان‌ عقايد مختلف‌ است‌. به‌ همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ پيشنهاد رياست‌ جمهوري‌ ايران‌ درباره‌ گفت‌وگوي‌ تمدن‌ها مورد استقبال‌ جهانيان‌ قرار گرفت‌. اما اگر براي‌ اين‌ منظور ضمانت‌ اجرايي‌ به‌ وجود نيايد به‌ صورت‌ يك‌ آرزو باقي‌ خواهد ماند. زيرا گروهي‌ كه‌ بر اساس‌ عقايدي‌ ناصحيح‌ جابرانه‌ حكومت‌ مي‌كنند حاضر به‌ اين‌ گفت‌وگو نخواهند بود. چنانكه‌ سران‌ مذهب‌ يهود كه‌ پشت‌ سر مقامات‌ دولتي‌ اسراييل‌ ايستاده‌اند حاضر بدان‌ نخواهند بود كه‌ در فلسطين‌ نيز مانند ساير كشورها افراد با داشتن‌ عقايد متفاوت‌ به‌ عنوان‌ هموطن‌ و همنوع‌ در كنار هم‌ زندگي‌ كنند. آنها به‌ وسيله‌ «شوراي‌ تورات‌» فراميني‌ را در مورد تعيين‌ خط‌ مشي‌ يهوديان‌ صادر مي‌كنند و مدعي‌ هستند «چون‌ ما بر اساس‌ موازين‌ كتاب‌ مقدس‌ عمل‌ مي‌كنيم‌ چيزهايي‌ مي‌گوييم‌ كه‌ ديگر جاي‌ بحث‌ باقي‌ نمي‌گذارند.»(1) در روزنامه‌ اطلاعات‌ در تاريخ‌ شنبه‌ پانزدهم‌ تيرماه‌ 1381 شرحي‌ تحت‌ عنوان‌ «اوهام‌ هسته‌يي‌ اسراييل‌» به‌ قلم‌ آقاي‌ جمال‌ الدين‌ كرماني‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ نشان‌ دهنده‌ نيات‌ شوم‌ خاخامهاي‌ يهودي‌ و مضمون‌ آن‌ چنين‌ است‌: «روزنامه‌ آلماني‌ يونگه‌ ولت‌ در گزارشي‌ با عنوان‌ تهديدات‌ جنگي‌ عليه‌ تهران‌ مي‌نويسدأ اسراييل‌ در فكر يك‌ حمله‌ نظامي‌ عليه‌ تاسيسات‌ هسته‌يي‌ ايران‌ است‌. ابراهيم‌ هالوي‌ رييس‌ سرويس‌ خارجي‌ اطلاعات‌ اسراييل‌ چندي‌ پيش‌ در برابر مقامهاي‌ بلند پايه‌ كشورهاي‌ عضو ناتو يك‌ سناريوي‌ دهشتناك‌ در مورد تهديد احتمالي‌ تل‌آويو از سوي‌ موشكهاي‌ هسته‌يي‌ ايران‌ ترسيم‌ كرد. به‌ نوشته‌ يونگه‌ ولت‌أ هالوي‌ ايران‌ را بزرگترين‌ خطر براي‌ ؤبات‌ خاورميانه‌ و امنيت‌ غرب‌ خواند و تهران‌ را متهم‌ كرد كه‌ يك‌ برنامه‌ توليد سلاحهاي‌ شيميايي‌ و ميكروبي‌ در دست‌ اجرا دارد. اين‌ روزنامه‌ مي‌افزايد اين‌ گمان‌ وجود دارد كه‌ اسراييلي‌ها با اين‌ ترفند موج‌ تبليغاتي‌ جديدي‌ عليه‌ ايران‌ در افكار عمومي‌ غرب‌ به‌ راه‌ بيندازند. اين‌ رژيم‌ درحال‌ حاضر ديگر عراق‌ را به‌ عنوان‌ بزرگترين‌ خطر نمي‌بيند بلكه‌ ايران‌ را بزرگترين‌ خطر و تهديد براي‌ خود تلقي‌ مي‌كند. اين‌ روزنامه‌ به‌ نقل‌ از هالوي‌ نوشت‌ چنانچه‌ غرب‌ موفق‌ به‌ توقف‌ برنامه‌هاي‌ هسته‌يي‌ اير ان‌ نشود، اسراييل‌ با حمله‌ نظامي‌ ظرفيت‌ هسته‌يي‌ ايران‌ را نابود خواهد كرد. صرفنظر از اينكه‌ سخنان‌ هالوي‌ اسراييلي‌ ارزش‌ پاسخگويي‌ داشته‌ باشد يا نه‌ بايد گفت‌ كه‌ بد نيست‌ صهيونيست‌ها يك‌ بار هم‌ شده‌ شانس‌ خود و اراده‌ ملت‌ ايران‌ را براي‌ دفاع‌ از سرزمين‌ خود و سركوب‌ متجاوز آزمايش‌ كنند. شايد تقدير چنين‌ رقم‌ خورده‌ باشد كه‌ محو اين‌ رژيم‌ هم‌ بر عهده‌ فرزندان‌ ايران‌ اسلامي‌ گذاشته‌ شده‌ باشد?
در هر حال‌ اين‌ امكان‌ وجود دارد كه‌ در اؤر نظريات‌ ناصحيحي‌ كه‌ با حكومت‌ طلبي‌ آلوده‌ است‌ مانند چند دهه‌ گذشته‌ جنگها و آدم‌كشي‌هايي‌ به‌ وجود آيد كه‌ وحشت‌انگيز و موجب‌ كشتارها و ويراني‌هاي‌ بي‌حساب‌ باشد. همانطور كه‌ گفته‌ شد انجام‌ گفت‌وگو بين‌ تمدنها و اديان‌ احتياج‌ به‌ آن‌ دارد كه‌ براي‌ آن‌ ضمانت‌ اجرايي‌ به‌ وجود آيد. سازمان‌ ملل‌ متحد به‌ عنوان‌ يك‌ قدرت‌ بين‌المللي‌ مي‌تواند به‌ اين‌ ضمانت‌ اجرايي‌ صورت‌ تحقق‌ بخشد. تجربيات‌ چند دهه‌ اخير نشان‌ داده‌ كه‌ صدور قطعنامه‌ها و ساير اقدامات‌ آن‌ سازمان‌ در رفع‌ مناقشات‌ و جلوگيري‌ از جنگها و حفظ‌ حقوق‌ بشر اؤرات‌ زيادي‌ نداشته‌ است‌. اما چنانچه‌ اين‌ تشكيلات‌ بين‌المللي‌ آيين‌نامه‌ و ضوابط‌ مناسبي‌ را در خصوص‌ گفت‌وگو و تبادل‌ نظر بين‌ صاحبان‌ عقايد متفاوت‌ تدوين‌ و اجراي‌ اين‌ امر مهم‌ را جزو برنامه‌هاي‌ خود قرار دهد مي‌توان‌ انتظار داشت‌ كه‌ نتايج‌ مطلوبي‌ به‌ دست‌ آيد. در كتاب‌ «راهي‌ به‌ سوي‌ صلح‌»(2) در اين‌ باره‌ چنين‌ گفته‌ شده‌ است‌: «اگر ايدئولوژي‌ها در برابر هم‌ قرار داده‌ شوند به‌ جنگ‌ و ستيز منجر مي‌شود. اما چنانچه‌ تا حد امكان‌ در كنار هم‌ گذاشته‌ شوند و مورد بحث‌ و گفت‌ و شنود قرار گيرند نظريات‌ افراطي‌ تعديل‌ و اشتباهات‌ در زمينه‌ جنگ‌ از ميان‌ خواهد رفت‌. در حال‌ حاضر در سطح‌ جهاني‌ گفت‌وگوها و مذاكراتي‌ بين‌ كشورهاي‌ مختلف‌ انجام‌ مي‌گيرد و سازمان‌ ملل‌ متحد مركز اين‌ گفت‌وگوها به‌ حساب‌ مي‌آيد. اما همانطور كه‌ تجربه‌ نشان‌ داده‌ مذاكرات‌ و گفت‌ وگو به‌ شكل‌ فعلي‌ نمي‌تواند چندان‌ موؤر باشد و از اختلافات‌ اصولي‌ و جنگها جلوگيري‌ كند. علت‌ اين‌ امر آن‌ است‌ كه‌ در سازمان‌ مزبور درباره‌ مسائل‌ ايدئولوژيك‌ بحث‌ و گفت‌ و شنود نمي‌ شود. بلكه‌ نمايندگان‌ ممالك‌ مختلف‌ ماموريت‌ دارند كه‌ از اقدامات‌ زمامداران‌ كشور خويش‌ (كه‌ از نظريات‌ اجتماعي‌ خاصي‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد) دفاع‌ كرده‌ آنها را توجيه‌ كنند و جز اين‌ كاري‌ نمي‌توانند انجام‌ دهند.
چنانچه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد تشكيلات‌ بخصوصي‌ جهت‌ بحث‌ و تبادل‌ نظر در مسائل‌ ايدئولوژيك‌ به‌ وجود آورد مي‌توان‌ اين‌ اقدام‌ را وسيله‌ موؤري‌ براي‌ رفع‌ تشنجات‌ و سوء تفاهم‌ها و جلوگيري‌ از جنگها دانست‌. تشكيلات‌ مزبور مي‌تواند در مواقع‌ حساس‌ و بحراني‌ و در موارد لازم‌ از زمامداران‌ كشورها يا نمايندگان‌ آنها بخواهد كه‌ اصول‌ عقايد خود و هدفي‌ را كه‌ دنبال‌ مي‌كنند در آنجا به‌ بحث‌ و گفت‌وگو بگذراند و در معرض‌ قضاوت‌ مردم‌ جهان‌ قرار دهند. همچنين‌ اين‌ تشكيلات‌ مي‌تواند از نمايندگان‌ و تئوريسين‌هاي‌ كشورهاي‌ مختلف‌ و از متفكرين‌ و صاحبنظران‌ دعوت‌ كند كه‌ در جلسات‌ مناظره‌ و تبادل‌ افكار شركت‌ و هر يك‌ نظر خود را در مورد روابط‌ اقتصادي‌ و اجتماعي‌ بين‌ افراد انساني‌ و ساير مسائل‌ مربوط‌ به‌ علم‌ الاجتماع‌ بيان‌ كنند. اگر از اينكه‌ اين‌ گفت‌ و شنودها جنبه‌ مشاجره‌ و يا تبليغاتي‌ به‌ خود بگيرد جلوگيري‌ شود و هيچگونه‌ محدوديتي‌ از نظر بيان‌ عقايد وجود نداشته‌ باشد اين‌ تبادل‌ افكار اؤرات‌ مهمي‌ در بين‌ مردم‌ و اوضاع‌ جهان‌ خواهد داشت‌. چنانچه‌ تشكيلات‌ مزبور نظريات‌ مختلف‌ را بدون‌ هيچگونه‌ توصيه‌يي‌ منتشر كند و مردم‌ كشورهاي‌ مختلف‌ را در قضاوت‌ انتقاد از هرگونه‌ عقيده‌يي‌ آزاد بگذارد و هيچ‌ نوع‌ اقدامي‌ را كه‌ بتوان‌ آن‌ را دخالت‌ در امور داخلي‌ كشورها تلقي‌ كرد به‌ عمل‌ نياورد مي‌تواند همچنان‌ به‌ كار خويش‌ ادامه‌ دهد. اگر در اين‌ تشكيلات‌ از گفت‌ و شنودها نتيجه‌گيري‌ نشود و از هيچ‌ نظريه‌يي‌ جانبداري‌ نگردد راه‌ هرگونه‌ اعمال‌ غرض‌ مسدود خواهد بود. برخورد عقايد مختلف‌ موجب‌ پيشرفت‌ فكري‌ بوده‌ تعصب‌ و جمود فكري‌ را از بين‌ مي‌برد. از ارزش‌ نظريات‌ كهنه‌يي‌ كه‌ با زندگي‌ انسان‌ عصر حاضر تطبيق‌ نمي‌كنند مي‌كاهد، چارچوبهاي‌ فكري‌ را در هم‌ مي‌شكند و دريچه‌هاي‌ تازه‌يي‌ بر تفكر انساني‌ مي‌گشايد.
تبادل‌ نظر درباره‌ مسائل‌ ايدئولوژيك‌ را مي‌توان‌ راهي‌ به‌ سوي‌ صلح‌ دانست‌ زيرا نظريات‌ افراطي‌ را تعديل‌ مي‌كند و امكان‌ حسن‌ تفاهم‌ و تلفيق‌ عقايد متفاوت‌ را به‌ وجود مي‌آورد. چنانچه‌ راه‌ صلح‌ و حسن‌ تفاهم‌ هموار شود زندگي‌، سيمايي‌ انساني‌تر به‌ خود مي‌گيرد. افراد انساني‌ مي‌توانند با سرعت‌ بيشتري‌ به‌ سوي‌ تكامل‌ فكري‌ و اخلاقي‌ به‌ پيش‌ بروند و به‌ جاي‌ توسل‌ به‌ خشونت‌ و اسلحه‌ راه‌ حل‌ مشكلات‌ و اختلافات‌ را در درياي‌ بيكران‌ تفكر جست‌وجو كنند.

پانويس‌ :

1-نقل‌ از مقاله‌ محمد حيدري‌ تحت‌ عنوان‌ «صهيونيسم‌ و روياي‌ امپراطوري‌ يهود» مندرج‌ در روزنامه‌ اطلاعات‌ مورخ‌ 30 فروردين‌ 1357
2-كتاب‌ راهي‌ به‌ سوي‌ صلح‌ نوشته‌ محمد تقي‌ صالحي‌ كه‌ در سال‌ 1356 منتشر شده‌ است‌.


/الف




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.