چشم وهم چشمي ابلهانه

در يکي از گردهمايي‌هاي جانوران، ميمون از جا برخواست و مشغول رقصيدن شد. تمام حاضران از برنامه‌ي او خوش‌شان آمد و به‌شدّت برايش کف زدند. شتري که آن‌جا بود چنان حسودي‌اش شد که تصميم گرفت تحسين ديگران را
چهارشنبه، 28 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
چشم وهم چشمي ابلهانه
 چشم وهم چشمي ابلهانه

نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
در يکي از گردهمايي‌هاي جانوران، ميمون از جا برخواست و مشغول رقصيدن شد. تمام حاضران از برنامه‌ي او خوش‌شان آمد و به‌شدّت برايش کف زدند. شتري که آن‌جا بود چنان حسودي‌اش شد که تصميم گرفت تحسين ديگران را برانگيزد. بنابراين از جا برخاست و مشغول رقصيدن شد. امّا رقص او چنان مضحک بود که حاضران از کوره در رفتند و با چماق، او را از جمع خود دور کردند.
اين حکايت زبان حال آن‌هايي است که از حسادت وسوسه مي‌شوند با افراد بهتر از خود رقابت کنند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط