انتظار در اندیشه ها(قسمت اول)
مقدمه
گفتم که روي ماهت از ما چرا نهان است
گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کويت
گفتا نشان چه پرسي آن کوي بي نشان است
مجموعهاي را که پيش روي داريد، عصاره برداشتها و ديدگاههاي انديشمندان و فرهيختگان علوم اسلامي است در باب انتظار. در اين نوشتار بر آنيم تا ضمن اشاره به گوشهاي از آن تعاريف و تعابير، انديشه فعال شما خواننده گرامي را با اين مضمون متعالي و انسان ساز و اميد بخش آشناتر و به اين مهم معطوف نمائيم.
انتظار و منتظر بودن امري است مسلم که در تمامي اديان آسماني وساير فرق از آن صحبت به ميان آمده و به انحاء مختلف اين مسئله مورد تأمل قرار گرفته و از آن به زبانهاي گوناگون بحث به ميان آمده است، آنگونه که فوتوريسم يعني اعتقاد به دوره آخرالزمان و ظهور منجي غيبي و مصلح جهاني نمونهاي از آن ميباشد که در کيشهاي آسماني يعني جودائيسم (يهود) و سه مذهب عمده مسيحيت (کاتوليک، پروتستان و ارتدوکس) و بطور کلي در ميان مدعيان نبوت به مثابه يک اصل مسلم و قابل قبول مطرح ميباشد.
از ديدگاه ما نيز همان گونه که بزرگان علوم اسلامي اشاره کردهاند، اصل مسأله انتظار از سه سرچشمه قرآن، سنت و عترت نشأت گرفته است.
جا دارد با اشارهاي گذرا به چند ديدگاه مطرح شده در خصوص مسئله انتظار اشاراتي هر چند مختصر در اين مورد داشته باشيم.
برخي از علما معتقدند انتظار واقعي روح را اميدوار و از پوچي ميرهاند و بسيج عمومي مؤمنان است براي اصلاح ساختار جامعه مورد رضايت حضرت ولي عصر عليه السلام.
تعدادي از انديشمندان بر اين عقيدهاند که انتظار همانا ديده دوختن به راه تحقق امري است که منتظر را به حالت انتظار واداشته و هر چه اين معنا در نظر مهمتر باشد براي تحقق آن بيشتر تلاش ميکند.
در جمعبندي چکيده نظرات ارائه شده، انتظار عبارتست از:
اميد آن که به مصداق آيه کريمه «و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» هر چه سريعتر با ظهور منجي عالم بشريت و ذخيره الهي صالحان به جايگاه حقيقي خويش که همانا فرمانروايي و تکيه زدن به مسند خليفةاللهي است نايل گردند.
انتظار، در کلام الهي
خداوند به دين باوران مسلماني که کارهاي شايسته و نيک انجام دهند، وعده داده است که به طور حتم آنان را فرمانروايانِ زمين گرداند، و زمينه لازم براي حکومتِ دين در جامعه و نفوذِ آيينِ خداپسندانه را برايشان فراهم آورده، و امنيت و آرامش را جايگزين ترسها و نگرانيها سازد
انتظار، در سخن پيامبر
قالَ: «بِالتَّسوَية بَيْن الناس» (3).
شمارا به مهدي مژده ميدهم، آن گاه که مردمان با هم اختلاف يابند و ناامنيها و دل نگرانيها آنان را در بر گيرد، بپا ميخيزد، و عدل و داد را در دنيايي که آکنده از ظلم و ستم گشته، ميگستراند. و اموال (داراييها و امکانات اقتصادي) را به طور مساوي بين همه تقسيم ميکند، (و اين چنين است که) اهلِ آسمان و ساکنان زمين از او خشنود ميشوند.
انتظار در سخن بزرگان
«هر کسي، علاوه بر آنچه (درباره امام و خليفه) گفته شد، داراي خواص پيامبري باشد، چنين کسي ربّ النوع انسان تواند بود و امور بندگان خدا به دست او سپرده تواند شد. و اوست فرمانرواي جهان خاکي، و همو خليفه است در زمين». (4).
انتظار، در انديشه خواجه نصير طوسي
انتظار، در انديشه اسدي طوسي
که گيتي بدين ايستادست راست
از اين پس نباشد پيمبر دگر
به آخر زمان (مهدي) آيد به در
بگويد خط و نامه کردگار
کند دين پيغمبري آشکار
بدارد جهان بر يکي دينِ پاک
برآرد ز دجّال و خيلش هلاک
رسد از آسمان هر پيمبر فراز
شوند از پس «مهدي» اندر نماز (6).
انتظار، در انديشه خواجه حافظ شيرازي
ز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسيد
عزيز مصر به رغم برادران غيور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسيد
کجاست صوفي دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدي دين پناه رسيد (7).
انتظار، در انديشه شيخ عطار نيشابوري
صد هزاران اوليا، روي زمين
از خدا خواهند مهدي را يقين
يا الهي، مهديم، از غيب، آر
تا جهان عدل گردد آشکار
اي تو ختم اولياي اين زمان
وز همه معني نهاني، جانِ جان
اي تو هم پيدا و پنهان آمده
بنده «عطار»ت ثنا خوان آمده (8).
انتظار در انديشه معاصران
انتظار، در انديشه امام خميني
براي چنين کار بزرگي که در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر کسي بجز مهدي موعود عليه السلام نبوده است. کسي که عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد کرد حضرت مهدي است، آن هم نه عدالت در زمين براي رفاه مردم بلکه عدالت در تمام مراتب انسانيت. اگر انسان هر انحرافي پيدا کند، انحراف عملي، روحي، عقلي؛ برگرداندن اين انحرافات ايجاد عدالت در انسان است وقتي ايشان ظهور کنند تمام بشر را از انحطاط بيرون ميآورد و تمام کجيها را راست ميکند. (10).
بسم الله الرحمن الرحيم
اين عيد سعيد ان شاء الله، بر همه مسلمين جهان، مستضعفان عالم و خصوصا ملت ما، مبارک باد. آنچه که امروز ميخواهم به عرضتان برسانم برداشتهايي است که از انتظار فرج شده است؛ بعضياش را من عرض ميکنم. بعضيها انتظار فرج را به اين ميدانند که در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا کنند و فرج امام زمان (ع) را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند که يک همچون اعتقادي دارند. بلکه بعضي از آنها را که من سابقاً ميشناختم بسيار مرد صالحي بود، يک اسبي هم خريده بود، يک شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب (ع) بود. اينها به تکاليف شرعي خودشان هم عمل ميکردند و نهي از منکر هم ميکردند و امر به معروف هم ميکردند، لکن همين، ديگر غير از اين، کاري ازشان نميآمد و فکر اين مهم که يک کاري بکنند، نبودند.
يک دسته ديگري بودند که انتظار فرج را ميگفتند اين است که ما کار نداشته باشيم به اينکه در جهان چه ميگذرد، بر ملتها چه ميگذرد، بر ملت ما چه ميگذرد؛ به اين چيزها ما کار نداشته باشيم، ما تکليفهاي خودمان را عمل ميکنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء الله، درست ميکنند؛ ديگر ما تکليفي نداريم. تکليف ما همين است که دعا کنيم ايشان بيايند و کاري به کار آنچه در دنيا ميگذرد يا در مملکت خودمان ميگذرد، نداشته باشيم. اينها هم يک دستهاي، مردمي بودند که صالح بودند.
يک دستهاي ميگفتند که خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد، ما بايد نهي از منکر نکنيم، امر به معروف هم نکنيم تا مردم هر کاري ميخواهند بکنند؛ گناهها زياد بشود که فرج نزديک بشود.
يک دستهاي از اين بالاتر بودند، ميگفتند: بايد دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (ع) تشريف بياورند. اين هم يک دستهاي بودند که البته در بين اين دسته، منحرف هايي، هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هايي هم بودند که براي مقاصدي به اين دامن ميزدند.
يک دسته ديگري بودند که ميگفتند که هر حکومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند.
آنهايي که بازيگر نبودند، مغرور بودند بعضي رواياتي که وارد شده است بر اين امر که هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن عَلم، عَلم باطل است. آنها خيال کرده بودند که نه، هر حکومتي باشد، در صورتي که آن روايات اشاره دارد که هر کس عَلَم بلند کند با علم مهدي، به عنوان مهدويت بلند کند، باطل است، حالا ما فرض ميکنيم که يک همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست که تکليفمان ديگر ساقط است؟ يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست اين معنا که ما ديگرمعصيت بکنيم تا پيغمبر بيايد، تا حضرت صاحب بيايد؟ حضرت صاحب که تشريف ميآورند براي چي ميآيند؟ براي اينکه گسترش بدهند عدالت را، براي اينکه حکومت را تقويت کنند، براي اينکه فساد را از بين ببرند.
ما بر خلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي از منکر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اينکه حضرت بيايند؟ حضرت بيايند؟ حضرت بيايند چه ميکنند؟ حضرت ميآيند، ميخواهند همين کارها را بکنند. الان ديگر ما هيچ تکليفي نداريم؟ ديگر بشر تکليفي ندارد، بلکه تکليفش اين است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب راي اين جمعيت، که بعضيشان بازيگرند و بعضيشان نادان، اين است که ما بايد بنشينيم دعا کنيم به صدام. هر کسي نفرين به صدام کند، خلاف امر کرده است؛ براي اينکه حضرت دير ميآيند! و هر کسي دعا کند به صدام؛ براي اينکه اين فساد زياد ميکند، ما بايد دعاگوي امريکا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اينکه اينها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند. بعد حضرت تشريف بياورند، چه کنند؟ حضرت بيايند که ظلم و جور را بردارند، همان کاري که ما ميکنيم و ما دعا ميکنيم که ظلم و جور باشد! حضرت بيايند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاري که ما ميکنيم و ما دعا ميکنيم که ظلم و جور باشد! حضرت ميخواهند همين را برش دارند. ما اگر دستمان ميرسيد، قدرت داشتيم، بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم. تکليف شرعي ماست، منتها ما نميتوانيم. ايني که هست اين است که حضرت عالم را پر ميکند از عدالت؛ نه اينکه شما ديگر تکليف نداريد. ما تکليف داريم که، ايني که ميگويد حکومت لازم نيست، معنايش اين است که هرج و مرج باشد.
اگر يک سال حکومت در يک مملکتي نباشد، نظام در يک مملکتي نباشد، آن طور فساد پر ميکند مملکت را که آن طرفش پيدا نيست. آني که ميگويد حکومت نباشد معنايش اين است که هرج و مرج بشود؛ همه هم را بکشند؛ همه به هم ظلم بکنند براي اينکه حضرت بيايد. حضرت بياييد چه کند؟ براي اينکه رفع کند اين را. اين يک آدم عاقل، يک آدم اگر سفيه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سياست اين کار را نکرده باشد که بازي بدهد ماهارا که ما کار به آنها نداشته باشيم، آنها بيايند هر کاري ميخواهند انجام بدهند، اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد!
اما مسئله اين است که دست سياست کار شماها نيست؛ برويد سراغ کار خودتان و آن چيزي که مربوط به سياست است، بدهيد به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا ميخواستند که مردم غافل بشوند و سياست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست امريکا، دست شوروي، دست امثال اينها و آنهايي که اذناب اينها هستند و اينها همه چيز ما را ببرند، همه چيز مسلمانها را ببرند، همه چيز مستضعفان را ببرند و ما بنشينيم بگوييم که نبايد حکومت باشد، اين يک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سياست در کار بوده، اين اشخاص غافل را، اينها را بازي دادند و گفتند: شما کار به سياست نداشته باشيد، حکومت مال ما، شما هم برويد توي مسجدهايتان بايستيد نماز بخوانيد! چه کار داريد به اين کارها؟
اينهايي که ميگويند که هر عَلَمي بلند بشود و هر حکومتي، خيال کردند که هر حکومتي باشد اين بر خلاف انتظار فرج است. اينها نميفهمند چه دارند ميگويند. اينها تزريق کردهاند بهشان که اين حرفها را بزنند. نميدانند دارند چي چي ميگويند. حکومت نبودن، يعني اينکه همه مردم به جان هم بريزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند، بر خلاف نص آيات الهي رفتار بکنند. ما اگر فرض ميکرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار ميزديم؛ براي اينکه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد که نهي از منکر را بگويد نبايد کرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست. و اين نفهمها نميدانند چي ميگويند: هر حکومتي باشد حکومت باطل است! بلکه شنيدم بعضي از اشخاص گفتهاند که خوب با اين وضعي که هست، الان در ايران هست، ديگر ما نبايد تهذيب اخلاق بکنيم، ديگر غلط است اين حرفها! چيزي نيست ديگر حالا؛ حتما بايد استاد اخلاق در يک محيطي باشد که همه مردم فاسدند، شرابخانهها همه بازند و عرض ميکنم که جاهاي فساد همه بازند! اگر يک جايي باشد که خوب باشد، آنجا ديگر تهذيب اخلاق لازم نيست، نميشود، باطل است! اينها يک چيزهايي است که اگر دست سياست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها ميفهمند دارند چي ميکنند. آنها ميخواهند ما را کنار بزنند. بله، البته آن پر کردن دنيا را از عدالت، آن را ما نميتوانيم پر بکنيم. اگر ميتوانستيم، ميکرديم، اما چون نميتوانيم بکنيم ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است. شما يک نقطه هستيد در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تکليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن است. تکليف ما کرده است که بايد برويم همه کار را بکنيم. اما نميتوانيم بکنيم؛ چون نميتوانيم بکنيم، کار را همچو بکنيم که مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت (ع) در هر صورت، اين مصيبتهايي که هست به مسلمانها وارد شده است و سياستهاي خارجي دامن بهش زدهاند، براي چاپيدن اينها و براي از بين بردن عزت مسلمين است. و باورشان هم آمده است خيليها. شايد الان هم بسياري باور بکنند که نه، حکومت نبايد باشد، زمان حضرت صاحب بايد بيايد حکومت. و هر حکومتي در غير زمان حضرت صاحب، باطل است؛ يعني، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بيايد درستش کند! ما درستش ميکنيم تا حضرت بيايد. انشاءالله، خداوند اصلاح کند اينها را. و اميدوارم که خداوند اين روز را بر همه ما، بر همه شما مبارک کند و دست ظالمها را کوتاه کند و قدرت بدهد به ملتهاي مظلوم براي سرکوب کردن ظالمها.
والسلام عليکم و رحمةالله (11).
انتظار، در انديشه آية اللّه طالقاني
توجه دادن مردم به آينده درخشان و دولت حق، نويد دادن به اجراي کامل عدالت اجتماعي و تأسيس حکومت اسلام، و ظهور يک شخصيت خدا ساخته و بارزي که مؤسس و سرپرست آن حکومت و دولت است، از تعاليم عموم مؤسسين اديان است، و در مکتب تشيع که مکتب حق اسلام و حافظ اصلي معنويات آن است، جزء عقيده قرار داده شده و درباره خصوصيات چنين دولتي توضيحات بيشتري داده و شخصيت زمامداران را با علامات و نشانههاي روشنتري معرفي کردهاند و پيروان خود را به انتظار چنين روزي ترغيب نموده و حتي انتظار را از عبادت دانستهاند تا مسلمانان حق پرست در اثر ظلم و تعدي زمامداران خودپرست و تسلط دولتهاي باطل و تحولات اجتماعي بزرگ و حکومت ملل ماده پرست خود را نبازند و دل را قوي دارند و جمعيت را آماده نمايند و متوجه باشند که حق داراي نيروي بس عظيم و قدرت شديدي است که بالاخره خود را ظاهر ميسازد
همين عقيده است که هنوز مسلمانان را اميداوار و فعال نگهداشته با آن که همه گونه اسباب ظاهري از دست آنها رفته، از هر طرف موجبات تلاشي و مرگ را براي ملت اسلام فراهم کردهاند ولي قدرت معنوي آنها از دست نرفته و نميرود تا آن روزي که دشمنان از آن ميترسيدند و ميترسند آشکار شود آن ديني که پيشوايان حق آن دستور ميدهند که چون اسم صريح قائم به حق و موسس دولت حقه اسلام برده ميشود همه بر پا بايستيد و آمادگي خود را براي اجراي تمام اوامر و دستورات بدين وسيله اعلام نماييد و خود را هميشه نيرومند و مقتدر براي اقامه حق در برابر بدخواهان نشان دهيد، هيچ وقت نخواهد مرد. اين دستور آمادگي و فراهم کردن مقدمات نهضت جهاني، و در صف ايستادن براي پشتيباني اين حقيقت است.
از خلال احاديث و کلمات بزرگان و پيشوايان اسلام در مقابل منظر انسان، دنياي باشکوه سرتاسر امن و عدالت هويدا ميشود که خيال آن نيز بسيار شيرين است. از جمله جملاتي از يک خطبه مفصلي درباره مقدمات ظهور و کيفيت اين دولت و حکومت موجود است که بسيار جامع و عميق است.
«منها: يَعْطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي اِذَا عَطَفُوا الهُدي عَلَي الَهَوي و يَعْطِفُ الرَّاْيَ عَلَي القُرآنِ اِذا عَطَفُوا القُرانَ عَلَي الرَّاْيِ»: (12)هوي و آرزو را براساس هدايت برگردانده و قرار ميدهد، همانطوري که اساس هدايت تابع هوي و هوس بوده. آراء شخصي را تابع قرآن ميگرداند چنان که قرآن را تابع آراء شخصي کرده بودند.
از اين چند جمله اميرالمؤمنين علي عليه السلام معلوم ميشود که عموم مردم داراي رشد عقلي و تشخيص صحيح خواهند شد و دستگاه اين حکومت به تربيت عقلي و روحي خواهد پرداخت و در نتيجه تربيت عقلي که براي عموم حاصل خواهد شد، هدف فکري همه يکي ميگردد و قواي پراکنده مردم به يک سو متوجه ميشود، و حقايق قرآن آنطور که هست، ظهور تام و کامل مينمايد: «ليظهره علي الدين کله».
«منها: حَتَّي تَقُومَ الحربُ بِکُمْ عَلَي ساقٍ بادِياً نَوجِذُهَا، مَمْلُوءَةً أَخْلافُهَا، حُلْواً رَضاعُهَا عَلْقَماً عَاقِبَتُهَا. أَلا و في غَدٍ وَسَيأْتِي غَدُبِما لاتعْرِفُونَ يَأخُذُ الوَاليِ مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَي مَسَاوِيَ أَعْمَالِهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ الارضُ أَفاليِذَ کَبِدهَا، وَ تُلْقِي اِليْهِ سِلماً مَقالِيدَهَا، فَيُرَيکُمْ کَيْفَ عَدْلُ السّيَرةِ وَ يُحْييِ مَيّتَ الْکِتَابِ وَ السُّنّةِ». (13).
اين جمله خبر از جنگ وحشتناک عمومي ميدهد که همه را خواه ناخواه وارد اين ميدان خونين خواهد کرد. «در حالتي که دندانهاي آخرين خود را نمايان کرده و هر دو پستان خود را پر شير نموده، چون شير که در حال غضب دهان باز ميکند اين جنگ نيز با شدت و بي باکي پيش ميرود. (پر کردن پستانها هم کنايه از آمادگي تمام امت از جهت ذخيره و مواد غذايي و جنگي براي ادامه اين خونريزي) شير اولي که به کام ميرسد شيرين است ولي عاقبت آن بس زهرآگين و تلخ است». گويا اشاره لطيفي است به فتوحات اوليه که براي دول قوي به دست ميآيد و کام آنها را شيرين ميکند و به جنگ ادامه ميدهند ولي چون جنگ طول کشيد و مردم به جان آمدند در پايان متوجه خسارتهاي سنگين جاني و مالي خواهند شد و همه عزادار ميگردند.
«هوشيار باشيد فردا، در زمان فردا به يقين با خود چيزها خواهد آورد شما به آن آشنا نيستيد». اميرالمؤمنين از پشت پردههاي زمان با چشم حقيقت بين خود چيزها ميديده، از انقلابات اجتماعي فکري که مردم آن زمان نميتوانستند درک کنند و لغت براي بيانش رسا نبوده. همين قدر بطور اجمال نامي از عظمت اوضاع فردا برده و به آنها اشاره کرده که شما نميتوانيد آن چه من ميبينم درک کنيد. «دستگير و زنداني ميکند آن والي حقي که از غير آن دولت است، کارفرمايان آن دولتها را با اعمال زشت و کارهاي بدشان».
گويا مقصود محاکمه و بازداشت مؤسسين جنگ و سياستمدارهاي خود خواه است. «و زمين از هر قسم پاره جگر خود را براي او بيرون ميآورد و با تسليم و بي مزاحمت کليدهاي خود را به سوي او مياندازد». اين قسمت بسيار مهم و شايسته است که در اين حکومت همه قواي طبيعت بيرون آمده و کليدهاي علوم و صنايع به دست آمده و همه به دست او خواهد افتاد. همان حقايق علمي و اکتشافات که وسيله پيشرفت مقاصد شهواني و شرافت فروشي بوده وسيله اقامه حق و پيشرفت فضيلت خواهد شد.
«پس به شما مردم خواهد نشان داد که روش عدالت چگونه است و مرده کتاب و سنت را زنده خواهد کرد» و اين آخرين مرحله و نتيجه اين دولت است که در آن عدالت حقي که همه در آرزوي او بوده عملي خواهد شد و قوانين کتاب خدا و سنت حق در سراسر جهان اجراء و حکومت جهاني حق و عدالتِ امام آنگاه ظاهر خواهد شد که افکار عموم مردم به واسطه پيشرفت علوم و تجربههاي تلخ مدت بيسرپرستي و فشارهاي مردم خودخواه کاملاً مستقر شده و همه به جان آمده و براي پذيرفتن نداي حق آمادهاند. نداي ظهور حق براي تأسيس حکومت حق و عدالت، از مکه برخواهد خواست چون مکه، اول خانهاي است که نداي توحيد از آن جا سرچشمه گرفته و به عالم رسيده، و نمونه کوچک امنيت و حق پرستي است. دعوت دوم که قيام پيغمبر خاتم و پيشواي بزرگ ما است، نيز از آن جا برخاست. نداي سوم که دعوت نهايي اصلاح است از آن جا به وسائلي که هست به همه عالم ميرسد.
سيصد و سيزده نفر که اصحاب خاص و هسته مرکزي اين تشکيلات هستند، چون ندا را شنيدند، مانند قطعههاي ابر پاييز از اطراف حرکت ميکنند و در مدت اندکي در مکه به هم پيوسته ميشوند، بعضي شب جاي خود را ترک ميکنند و صبح در مکهاند، بعضي آشکارا حرکت ميکنند و بالاي ابر يا در ميان ابر سير ميکنند، چون عده آنها کامل شد آغاز اصلاحات از سرزمين ظهور اولي اسلام شروع خواهد شد. با نيروي معنوي و به دست گرفتن وسائل و اسباب طبيعي که در آن روز دنيا البته مهمتر و هولناکتر است، حرکت ميکنند و دشمنان را از ميان برميدارند.
امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم: در وحي معراج، خداوند آخر کار اسلام و ظهور آن را براي من بيان کرد. آنگاه شخصيتي که از ذريةِ من به دست او عالم اصلاح ميشود، توصيف نمود که آخر آن حديث اين چند جمله است:
«لاطهّرنّ الارض بآخرهم من أعدائي لاملکتهُ مشارق الارض و مغاربها و لاسخرن له الرياح و لاذللنّ له السحاب الصعاب و لاوقينّه و لانصرنّه بجُندي و لامدنّه بملائکتي حتي يُعلن دعوتي و يَجمَع الخلق علي توحيدي ثم لادومنّ ملکه و لادومنّ الايام بين اوليائي الي يوم القيامه». يعني زمين را از دشمنان خودم به وسيله آخرين آنها پاک خواهم کرد، و او را در مشرق و مغرب زمين، مسلط خواهم نمود، بادها را مسخر او ميکنم، و ابرهاي سرکش را براي او رام ميگردانم، و او را، بالاي همه اسباب و وسائل قرار ميدهم و به لشکرم او را ياري ميکنم و به ملائکه امدادش مينمايم، تا دعوت مرا آشکار کند و مردم را به توحيد من جمع کند، آنگاه مُلک او را توسعه ميدهم و روزگار دولت در ميان اولياء من دست به دست ميگردد تا روز قيامت. پس از آن که دشمنان را از ميان برداشت و قواي کفر درهم شکست، عدل و قضاوت صحيح در سراسر روي زمين که چون يک شهر است مستقر خواهد شد و در سايه تربيت و تحت سرپرستي او، عقول و اخلاق کامل و رشد پيدا خواهد نمود.
منابع و ثروتهاي زير زميني استخراج ميشود، همه سرزمينها خرم و آباد ميگردد، امنيت سراسر اجتماعات را فرا ميگيرد، تا آن جا که مرغها در آشيانهها بي وحشت از مزاحم تخم ميگذارند، و ماهيها در نهرها آسوده زندگي ميکنند و در نتيجه تربيتهاي صحيح اطفال و نوباوگان، حيوانات و طيور از مزاحمت آنها مصون ميمانند.
« فعند ذلک تفرح الطيور في اوکارها و الحيتان في مجاري انهارها و تمد الارض و تفيض العيون و تنبت الارض ضعف اکلها ثم يسير مقدمته جبرائيل و ساقته اسرافيل، فيملا الارض عدلا و قسطا بعد ما ملئت ظلما و جورا» يعني چون حکومت او وسعت يافت آبادي زمين توسعه مييابد، چشمهسارها از هر طرف جاري ميشود، زمين بيشتر از مايحتاج عمومي آذوقه مردم را ميروياند، جبرئيل (فرشته علم) در مقدمه دولت او و اسرافيل (فرشته زندگي) در ساقه دولت اوست، يعني پيشرفت و پيشقدمش «علم» است و اثر و دنبال آن «زندگي و حيات» پس زمين را از عدل و داد پر ميکند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده بدعتها از ميان برداشته ميشود، و بدعت گزاران اعدام ميشوند، مساجد و معابدي که براي تظاهر و ريا و حقه بازي ساخته شده و «مسجد ضرار هستند» خراب ميکنند، طرق و شوارع را توسعه ميدهند.
و در واقع مدينه فاضله ايدهآليِ بشريت، حکومت خدا بر مردم به دست مردم، عدالت اجتماعي، آزادي، برادري جهاني، هم فکري و همکاري صميمانه بين تمام مردم روي زمين و بدين وسيله بر پا ميشود، و بديهي است که در اين حکومت جهاني طبق دستورهاي اوليه اسلام، سياست و ديانت يکي بوده و انفکاکناپذير خواهد بود و در عين اينکه معنويات قوي و عالمگير ميشود، ماديات نيز مورد استفاده بشر خواهد بود.
حکومت امام زمان و آيندهاي که ما در نظر داريم، يکي از خصوصياتش اين است که حکومت فکر و عقل است، هدايت است، رهبري است، تحديد هواها و طغيانها به وسيله هدايت و تنوير عقول و رشد کافي، نخستين کار و انقلابي است که شخصيت عالي آينده انجام ميدهد و اين هم دو قسمت دارد: قسمت نخست رشد و هدايت کلي و عمومي است براي همه بشر. قسمت بعد هدايت و حاکميت مشخص قرآن است که همان حاکميت خدا و مشيت اوست. روشني عقول و افکار و آزادي از بندهاي هواها و شهوات و تمايلات بدانجا ميرسد که با هدايت مهدي عليه السلام آيات قرآن مستقيماً بر عقول ميتابد و همه را هدايت ميکند
آن زندگي که مورد انتظار و پيش بيني ما شيعه و ما مسلمين است، آن يک زندگي انساني است يک زندگي (بي طبقه است). يعني مسابقه مردم چنين اجتماعي، مسابقه در خير است، چون ديگر ماديات معني ندارد. همه چيز تأمين شده، احتياجي نيست. غريزه ثروت اندوزي هم فرض کنيم که يک غريزه نباشد، يک عارضه باشد، از بين رفته که اين هم تصورش مشکل است. براي اين که بشر حب به آن چيزي که توليد کرده قهراً دارد.
روي اين زمينه ما ميگوئيم که همان زندگي عادلانه، همان زندگي مجتمع دنيايي هست، ولي در جهت الهي است يعني تعالي انسانها
بنابراين مساله مهدويت و آينده بشريت و زندگياي که مورد اميد و انتظار مردم باشد، فطري همه بشر دنيا بوده، منشأ همه انقلابها شده، بخصوص در اسلام بخصوص در شيعه جزء عقايد شيعه است، مثل مسأله عصمت، مسأله امامت، مسأله مهدويت و انتظار مهدويت از خصايص شيعه است. و اين خصوصيت بوده که شيعه را هميشه در جهت حرکت انقلابي قرار داده است.
بنابراين دولت جهاني ولي عصر، حکومت خدا، به رهبري ولي خدا و همکاري مردان خداست با فراهم شدن اسباب طبيعي و استعدادهاي فکري و اجتماعي، همه وسائل و اسباب دست به هم ميدهد و امدادهاي الهي هم کمک ميکند. (14).
انتظار، در انديشه علاّمه طباطبائي
اين آيه وعده زيبايي است خداي سبحان به کساني که ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، وعده ميدهد که به زودي جامعهاي برايشان برپا ميدارد که به تمام معنا صالح باشد، و از ملکه کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمين را ارث برند و در عقايد افراد آن و اعمالشان جز دين حق، چيزي حاکم نباشد، در امنيت زندگي کنند، ترسي از دشمن داخلي و خارجي نداشته باشند. اين جامعه طيب و طاهر با صفاتي که از فضيلت و قداست دارد هرگز تاکنون در دنيا منعقد نشده، و دنيا تاکنون چنين جامعهاي به خود نديده است، ناگزير اگر مصداقي پيدا کند، در روزگار مهدي عليه السلام خواهد بود. چون اخبار متواتري که از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و ائمه اهل بيت قدس سرهما در خصوصيات آن جناب وارد شده، از انعقاد چنين جامعهاي خبر ميدهد، حق اين است که آيه شريفه جز با اجتماعي که به وسيله ظهور مهدي عليه السلام به زودي منعقد ميشود، قابل انطباق با هيچ مجتمعي نيست. (16).
انتظار، در انديشه علاّمه محمّد تقي جعفري
کيست آن کسي که هوي را مغلوب هدايت ميسازد؟
آن کمال يافته الهي و تربيت و تعليم يافته باغبان هستي است که همه وجدانهاي ناب بشري به انتظار مقدم او لحظه شماري ميکنند، و آن بقيه رسالت و امامت است که براي به ثمر رساندن تلاشهاي پيشتازان رباني، تاريکيهاي شديدتر از ظلمات دوران جاهليت را از فضاي ننگ آلود تاريخ زدوده و طعم تاريخ انسانيت را براي مردم جوامع قابل دريافت خواهد فرمود. در اين روزگار است که حيات انسانها جوانه ميزند و براي به ثمر رسانيدن حکمت وجودي خود، شاخهها، برگها و ميوه خود را که قرار گرفتن در جاذبيت کمال ربوبي است، سرسبز و خرم ميگرداند.
اين انسان کامل که ماهيت هوي و مختصات آن را و همچنين ماهيت هدايت و لوازم و صفات آن را براي همه آدميان ميشناساند و طرق تقويت اراده را براي مردم تعليم مينمايد تا آن جا که مردم حيات خود را در هدايت و کمال ببينند و مرگ خود را در هوي و هوس. در چنين روزگاري است که احدي از آدميان به فکر تفسير و توجيه هواهاي نفساني و شيطاني خود به وسيله کج و منحرف ساختن مفهوم هدايت و مختصات آن نخواهد افتاد در آن روزهاي الهي، چهره نوراني آن انسان کامل، قيافه حقيقي قرآن را روشن خواهد ساخت. آراء و نظريات پيش ساخته که بر مبناي آلودگيهاي مغزي و تمايلات دروني شکل گرفتهاند، توانايي رويارويي با آن قيافه نوراني قرآن را از دست خواهند داد. درون مردم رشد يافته آن دوران، چنان صفاتي خواهد داشت که با رويارويي با قرآن، خود را با فروغ رباني مواجه خواهند ديد در آن زمان مردم از جمادي بالاتر رفته و به درجه عالي انساني و روح ملکوتي نائل ميگردند در آن روزهاي الهي، فروغي در دلهاي آدميان ميدرخشد که با هر کلمه از کلماتاللّه و هر آيهاي از آياتاللّه که روياروي ميشوند گويي خود مخاطب مستقيم آن کلمات و آيات ميباشند و آنها را از خداوند سبحان ميشنوند. در اين موقع است که تاويلات نابجا و نظريات بياساس درباره قرآن و تفسير آن، همه و همه از بين ميروند، و با ارتباط با کلام اللّه ناطق انس و الفت حقيقي با قرآن را نائل ميگردند. مکتبهاي ساختگي مخصوصاً آن آراء و تفسيراتي که تحت نفوذ قدرتمندان خودکامه در زمان آل اميه و آل عباس به وجود آمده بود، همگي بياساس بودن خود را ظاهر ميسازند
به هر حال، مطابق دريافتهاي وجداني و حکم عقل سليم و شهادت مکتبهاي انساني ـ الهي و صاحب نظران آگاه از ابعاد وجودي بشر درطول تاريخ، روزي در اين کره زمين فرا ميرسد که هماي سعادت و عدالت بال و پر گشايد و فضاي اين نيرنگ سرا و ميدان تنازع در بقاء را به آشيانه انسان و انسانيت مبدل بسازد. قطعي است آن روز که عنايت الهي مدد کند و عدالت در روي زمين به وسيله دولت جهاني که زمامدارش انسان کامل الهي حضرت حجة بن الحسن عليه السلام خواهد بود، استعدادهاي نهاني انسان که در طول قرون و اعصار متمادي، راکد مانده بوده است، به فعليت در ميآيد و انسان تعريف حقيقي خود را درمييابد و علوم انساني مشکل واقعي خود را پيدا ميکند. خداوند سبحان در آن روزگار همه نيروهاي روي زمين را در اختيار کسي قرار ميدهد که آنها را در مجراي عدالت به ثمر ميرساند. (17).
انتظار، در انديشه استاد محمّد تقي شريعتي
بر حسب احاديث و رواياتي که از طرق شيعه و سنّي به حدّ تواتر از آن بزرگوار (پيامبر اسلام) نقل و در کتب معتبر ثبت شده، و حتي کتابهاي مخصوصي به قلم اهل سنت در اين باره تأليف گرديده، به اضافه اين که هيچ گونه مانع عقلي و علمي هم براي قبول آنها نبوده است.
عقيده به ظهور مهدي در آخرالزمان و قيام قائم بقدري مهم و عظيم است که جميع انبيا به آن خبر دادهاند. طبق روايات اسلامي، خداوند به دست مبارک آن بزرگوار اصلاحاتي (بس مهم و جهاني) جاري خواهد ساخت.
اهميّت اعتقاد به مهدي موعود و خصوصيات و صفات او
قيامهاي مردانه بني هاشم و پيروانشان، مانند محمد نفس زکيه و برادرانش و مختاربن ابي عبيده ثقفي، و ديگر بني الحسين و بني الحسن، در برابر بيدادگريها و استبداد حکام جور از بني اميه و بني عباس، و بسياري از نهضتهاي مهم ديگر در مقابل دولتهاي استعمارگر، تشکيل بسياري از دولتها در ممالک اسلامي مانند مصر و ايران نيز زائيده همين اعتقاد است، که نمونه آنها، دولت خوشنام فاطميين در مصر، و ادريسيان در تونس و مغرب، و دولت صفويه در ايران است.
تصور بفرماييد فرد يا جمعيتي معتقد به امام غايب است که مَثَل او در اين عالم مَثَل قلب در وجود آدمي است و از جزئي و کلي امور اين جهان درست همچون قلب نسبت به بدن آگاه است. همه روزه اعمال خير و شر افراد به نظر مبارکش ميرسد، از کارهاي زشت شيعيان دلگير و متأثر ميگردد، و اعمال شايستهي آنها او را شادمان ميسازد و درباره انجام دهندهاش دعاي خير ميکند. اگر فقط يک روز از عمر دنيا بيش نماند حتماً ظهور ميفرمايد. و جهان را پر از عدل و داد ميکند، پس از آنکه از جور و فساد لبريز شده باشد او مأمور به شمشير است، يعني بدکاران را گردن ميزند
وظيفه شيعه اين است که همواره منتظر ظهور باشد و از خدا بخواهد و دعا و ندبه کند. از بزرگترين عبادات همين انتظار است که شبهاي قدر، بلکه هر شب جمعه حتي همه شب، اين انتظار را داشته و به اين اميد و نيت به رختخواب رود، و ضمناً خود را آماده ياري آن بزرگوار نمايد و علاوه بر ايمان و تقوي و انجام کارهاي خير و اعمال صالحه، بايد فنون جنگي را نيز بياموزد، و نهايت کوشش را به خرج دهد تا در رديف آن سيصد و سيزده نفر قرار گيرد، عدد اصحاب پيغمبر در غزوه بدر که اسلام را پيروز و کفر را مغلوب ساخت
حال آقايان محترم و جوانان خوش فهم روشنفکر! از شما انصاف ميخواهم که چنين عقيدهاي فرد و جماعتي را چگونه به کار نيک و به دانش و تقوي و ايمان، و اصلاح خود و ديگران، و تهذيب نفس و تقويت نيروهاي جسمي و روحي تشويق و تحريک مينمايد و از جهالت و سهل انگاري و تنبلي و فسق و فجور باز ميدارد؟
آيا چه عاملي ميتواند از اين عقيده در سعادت افراد و اقوام و مؤثرتر باشد؟ مسيو کربن نکته جالبي را متوجه و متذکر شده است:
«در ميان همه اديان و مذاهب تنها مذهب تشيّع مذهبي زنده است؛ زيرا شيعه همواره نظر به آينده دارد، بر خلاف پيروان ديگر اديان و مذاهب که به گذشته نظر دارند».
افسوس که مجالي نيست وگرنه من در اينجا روشن ميکردم که چه آثار مهمي بر اين عقيده بار شده است. پس از رحلت پيغمبر هيچ طايفه ودستهاي به اندازه شيعه مظلوم نبود و دشمنان نيرومندي همچون حکام مقتدر بني اميّه و بني عباس نداشت، و پس از آنها حکومتهاي بعدي در ظلم و اجحاف و کشتارهاي بيرحمانه شيعه از اسلافشان در گذشتند، که هر گاه اين همه ستم و سختگيري در طول زمان درباره هر ملت بسيار مقتدري شده بود امروز نام و نشاني نداشت. شما کتابهاي ملل و نحل را بخوانيد و ببينيد صدها مذهب و طايفه بمراتب نيرومندتر از شيعه بوده و سال هاست که اثري از آنها نيست و اين تنها شيعه است که روز به روز در ازدياد است. اين مقاومت دليرانه در طول تاريخ و اين مبارزات مردانه و مستمر و اين فداکاريهاي عجيب، آنها را زنده نگاه داشت و در نمو و ازدياد خواهند بود. بزرگترين آرزوي شيعه اين است که فرج آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم را دريابد و از اصحاب «امام زمان» باشد، اگر در اين آرزو و انتظار مرد به شهادت رسيده و اگر به آن رسيد به سعادت ابدي نايل گشته است. (18).
انتظار، در انديشه استاد شهيد مرتضي مطهري
اين انديشه مشتمل بر عنصر خوش بيني نسبت به جريان کلي نظام طبيعت و سير تکامل تاريخ و اطمينان به آينده است.
اميد و آرزوي تحقق اين نويد کلي، جهاني و انساني، در روايات اسلامي، «انتظار فرج» خوانده شده است، و اَفضل عبادات است. اصل انتظار از يک اصل قرآني ديگر استنتاج ميشود اصل «حرمت يأس از روحُاللّه»
مردم مؤمن هرگز و در هيچ شرائطي اميد خويش را از دست نميدهند و تسليم يأس و نااميدي و بيهوده گرايي نميگردند.
انتظار فرج دو گونه است:
اين دو نوع انتظار، معلول دو نوع برداشت از ظهور مهدي موعود است. و اين دو نوع برداشت از دو نوع بينش درباره تحولات و انقلابات تاريخي ناشي ميشود. (19).
انتظار ويرانگر
علي هذا هر اصلاحي محکوم است، زيرا يک نقطه روشن است. تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نميشود؛ بر عکس، هر گناه و هر فساد و هر ظلم و هر پليديي مقدمه صلاح کلي است و انفجار را قريب الوقوع ميکند پس بهترين کمک به تسريع در ظهور و بهترين شکل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است
اين گروه به مصلحان و مجاهدان با نوعي بغض و عداوت مينگرند. زيرا آنان را از تأخير اندازان ظهور ميشمارند. بر عکس، اگر
خود اهل گناه نباشند در عمق ضمير و انديشه با نوعي رضايت به گناهکاران و عاملان فساد مينگرند زيرا اينان مقدمات ظهور را فراهم مينمايند
اين نوع برداشت از قيام مهدي موعود و انتظار فرج منجر به نوعي تعطيلي در حدود ومقررات اسلامي ميشود و با موازين اسلامي و قرآني وفق نميدهد.
انتظار سازنده
ظهور مهدي منّتي است بر مستضعفان وسيلهاي است براي پيشوا شدن آنان، و مقدمهاي براي وراثت آنها خلافت الهي را در روي زمين تحقق بخش وعدهاي است که خداوند در کتب آسماني به صالحان داده است
قيام مهدي، براي حمايت مظلوماني است که استحقاق حمايت دارند سخن در اين است که گروه سُعدا و گروه اشقيا هر کدام به نهايت کار خود برسند در روايات سخن از گروهي زبده است که به محض ظهور
به آن حضرت ملحق ميشوند. بديهي است که اين گروه ابتدا به ساکن خلق نميشوند زمينههايي عالي وجود دارد که چنين گروه زبده را پرورش ميدهد. اين خود ميرساند که اهل حق از نظر کيفيت ارزندهترين اهل ايمانند.
در برخي روايات سخن از دولتي است از اهل حق که تا قيام مهدي ادامه پيدا ميکند (20).
از مجموع آيات و روايات استنباط ميشود که قيام مهدي موعود عليه السلام آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است. مهدي موعود تحقق بخش ايدهآل همه انبيا و اوليا و مردان مبارز راه حق است. (21).
پی نوشتها:
[1] سوره نور، آيه 55.
[2] تا اين قسمت از حديث را در مآخذ متعدد ديگري از تشيّع و تسنّن، ميتوان يافت، از جمله: کتاب الغيبة/ 178، کنزالعمال 14/ 261، تفسير الدرالمنثور 6/ 57.
[3] بحار 51:81؛ مسند احمد حنبل، 37:3.
[4] خورشيد مغرب/ 159 به نقل از «الشفاء» پايان الهيات.
[5] خورشيد مغرب/ 159 به نقل از «کشف المراد».
[6] «گرشاسپنامه» مقدمه، چاپ سربي پاريس با ترجمه، کلمان هوارد به نقل خورشيد مغرب/ 130.
[7] ديوان حافظ از نسخه محمد قزويني و دکتر قاسم غني، انجمن خوشنوسيان ايران، پائيز 1363، ص 187.
[8] خورشيد مغرب/ 163.
[9] صحيفه نور، 18:88.
[10] کوثر 2:59.
[11] صحيفه نور ج 21 ص 1713. سخنراني به مناسبت نيمه شعبان 1408 مطابق 14 فروردين 1376.
[12] نهجالبلاغه خطبه 138.
[13] نهجالبلاغه خطبه 138.
[14] خلاصهاي از کتاب آينده بشريت از نظر مکتب ما، مجاهد نستوه آيتاللّه طالقاني.
[15] سوره نور/ 54.
[16] تفسير الميزان 15/168.
[17] ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 24، خطبه 138، علامه محمد تقي جعفري.
[18] سقراط خراسان/ 219224، محمود اسعدي، با تلخيص.
[19] قيام و انقلاب مهدي عليه السلام / 58.
[20] همان کتاب/ 64ـ62 و 6864.
[21] همان کتاب/ 64ـ62 و 6864.
/الف