انتظار در اندیشه ها(قسمت اول)

رسول اکرم (صلی الله علیه وآله): افضل العبادة انتظار الفرج گفتم که روي ماهت از ما چرا نهان است گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است گفتم که از که پرسم جانا نشان کويت گفتا نشان چه پرسي آن کوي بي نشان است مجموعه‏اي را که پيش روي داريد، عصاره برداشت‏ها و ديدگاه‏هاي انديشمندان و فرهيختگان علوم اسلامي است در باب انتظار. در اين نوشتار بر آنيم تا ضمن اشاره به
يکشنبه، 23 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتظار در اندیشه ها(قسمت اول)
انتظار در اندیشه ها(قسمت اول)
انتظار در اندیشه ها(قسمت اول)

نويسنده:بنیاد فرهنگي حضرت مهدي موعود




مقدمه

رسول اکرم (صلی الله علیه وآله): افضل العبادة انتظار الفرج
گفتم که روي ماهت از ما چرا نهان است
گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کويت
گفتا نشان چه پرسي آن کوي بي نشان است
مجموعه‏اي را که پيش روي داريد، عصاره برداشت‏ها و ديدگاه‏هاي انديشمندان و فرهيختگان علوم اسلامي است در باب انتظار. در اين نوشتار بر آنيم تا ضمن اشاره به گوشه‏اي از آن تعاريف و تعابير، انديشه فعال شما خواننده گرامي را با اين مضمون متعالي و انسان ساز و اميد بخش آشناتر و به اين مهم معطوف نمائيم.
انتظار و منتظر بودن امري است مسلم که در تمامي اديان آسماني وساير فرق از آن صحبت به ميان آمده و به انحاء مختلف اين مسئله مورد تأمل قرار گرفته و از آن به زبان‏هاي گوناگون بحث به ميان آمده است، آنگونه که فوتوريسم يعني اعتقاد به دوره آخرالزمان و ظهور منجي غيبي و مصلح جهاني نمونه‏اي از آن مي‏باشد که در کيش‏هاي آسماني يعني جودائيسم (يهود) و سه مذهب عمده مسيحيت (کاتوليک، پروتستان و ارتدوکس) و بطور کلي در ميان مدعيان نبوت به مثابه يک اصل مسلم و قابل قبول مطرح مي‏باشد.
از ديدگاه ما نيز همان گونه که بزرگان علوم اسلامي اشاره کرده‏اند، اصل مسأله انتظار از سه سرچشمه قرآن، سنت و عترت نشأت گرفته است.
جا دارد با اشاره‏اي گذرا به چند ديدگاه مطرح شده در خصوص مسئله انتظار اشاراتي هر چند مختصر در اين مورد داشته باشيم.
برخي از علما معتقدند انتظار واقعي روح را اميدوار و از پوچي مي‏رهاند و بسيج عمومي مؤمنان است براي اصلاح ساختار جامعه مورد رضايت حضرت ولي عصر عليه السلام.
تعدادي از انديشمندان بر اين عقيده‏اند که انتظار همانا ديده دوختن به راه تحقق امري است که منتظر را به حالت انتظار واداشته و هر چه اين معنا در نظر مهمتر باشد براي تحقق آن بيشتر تلاش مي‏کند.

در جمع‏بندي چکيده نظرات ارائه شده، انتظار عبارتست از:

امري سازنده و تمرين جهت تعالي روح و انديشه و اعتقادي ژرف به ظهور منجي و نگاهباني براي ايمان انسان‏ها از سستي و يأس و دريچه‏اي است اميدوار کننده به سوي اجراي فرامين الهي در جهت تحقق اهداف قرآن و عترت و دارويي براي محرومان و مصلحان در انتظار آن يار دور از نظر که از فطرتي الهي برخوردارند.
اميد آن که به مصداق آيه کريمه «و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» هر چه سريعتر با ظهور منجي عالم بشريت و ذخيره الهي صالحان به جايگاه حقيقي خويش که همانا فرمانروايي و تکيه زدن به مسند خليفة‏اللهي است نايل گردند.

انتظار، در کلام الهي

«وَعَدَ اللّه‏ُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ الصَّـلِحَـتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاْءَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيـُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِکُونَ بِي شَيْئاً وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَـآئِکَ هُمُ الْفَـسِقُونَ». (1).
خداوند به دين باوران مسلماني که کارهاي شايسته و نيک انجام دهند، وعده داده است که به طور حتم آنان را فرمانروايانِ زمين گرداند، و زمينه لازم براي حکومتِ دين در جامعه و نفوذِ آيينِ خداپسندانه را برايشان فراهم آورده، و امنيت و آرامش را جايگزين ترس‏ها و نگراني‏ها سازد

انتظار، در سخن پيامبر

«اُبَشِّرِکُم بِالمهدي يَبْعَثُ في امّتي عَلَي اخْتِلافِ مِنَ النّاسِ و زَلازِل، فَيَمْلاُ الارضَ قِسطاً و عَدْلاً، کما مُلئَتْ جوراً و ظلماً، يَرْضي عنه ساکِنُ السماء و ساکِنُ الارض (2)، يَقسِمُ المال صَحاحاً» فقال له رجلُ: «ما صَحاحاً؟»
قالَ: «بِالتَّسوَية بَيْن الناس» (3).
شمارا به مهدي مژده مي‏دهم، آن گاه که مردمان با هم اختلاف يابند و ناامنيها و دل نگراني‏ها آنان را در بر گيرد، بپا مي‏خيزد، و عدل و داد را در دنيايي که آکنده از ظلم و ستم گشته، مي‏گستراند. و اموال (داراييها و امکانات اقتصادي) را به طور مساوي بين همه تقسيم مي‏کند، (و اين چنين است که) اهلِ آسمان و ساکنان زمين از او خشنود مي‏شوند.

انتظار در سخن بزرگان

انتظار، در انديشه ابن سينا
«هر کسي، علاوه بر آنچه (درباره امام و خليفه) گفته شد، داراي خواص پيامبري باشد، چنين کسي ربّ‏ النوع انسان تواند بود و امور بندگان خدا به دست او سپرده تواند شد. و اوست فرمانرواي جهان خاکي، و همو خليفه است در زمين». (4).

انتظار، در انديشه خواجه نصير طوسي

«نزد خردمندان روشن است که لطف الهي (پس از فرستادن پيامبر)، منحصر است در تعيين امام (تا مردماني بي راهبر و مربّي و معلم نمانند و کتاب و سنت، شارحي لايق و مطمئن داشته باشد» و وجود امام ـ به خودي خود ـ لطف است از سوي خداوند. و تصرف او در امور (و حضور اجتماعي و تشکيل حکومت اسلامي و نشر تربيت قرآني به وسيله او) لطفي ديگر است. و غيبت او مربوط به خود ما است». (5).

انتظار، در انديشه اسدي طوسي

ره دين بياب از خرد چون سزاست
که گيتي بدين ايستادست راست
از اين پس نباشد پيمبر دگر
به آخر زمان (مهدي) آيد به در
بگويد خط و نامه کردگار
کند دين پيغمبري آشکار
بدارد جهان بر يکي دينِ پاک
برآرد ز دجّال و خيلش هلاک
رسد از آسمان هر پيمبر فراز
شوند از پس «مهدي» اندر نماز (6).
انتظار، در انديشه خواجه حافظ شيرازي
ز قاطعان طريق اين ‏زمان ‏شوند ايمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسيد
عزيز مصر به رغم برادران غيور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسيد
کجاست صوفي دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدي دين پناه رسيد (7).
انتظار، در انديشه شيخ عطار نيشابوري
صد هزاران اوليا، روي زمين
از خدا خواهند مهدي را يقين
يا الهي، مهديم، از غيب، آر
تا جهان عدل گردد آشکار
اي تو ختم اولياي اين زمان
وز همه معني نهاني، جانِ جان
اي تو هم پيدا و پنهان آمده
بنده «عطار»ت ثنا خوان آمده (8).
انتظار در انديشه معاصران

انتظار، در انديشه امام خميني

مهدي منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از کعبه ندا سر مي‏دهد و بشريت را به توحيد مي‏خواند. (9).
براي چنين کار بزرگي که در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر کسي بجز مهدي موعود عليه السلام نبوده است. کسي که عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد کرد حضرت مهدي است، آن هم نه عدالت در زمين براي رفاه مردم بلکه عدالت در تمام مراتب انسانيت. اگر انسان هر انحرافي پيدا کند، انحراف عملي، روحي، عقلي؛ برگرداندن اين انحرافات ايجاد عدالت در انسان است وقتي ايشان ظهور کنند تمام بشر را از انحطاط بيرون مي‏آورد و تمام کجيها را راست مي‏کند. (10).
بسم الله الرحمن الرحيم
اين عيد سعيد ان ‏شاء الله، بر همه مسلمين جهان، مستضعفان عالم و خصوصا ملت ما، مبارک باد. آنچه که امروز مي‏خواهم به عرضتان برسانم برداشتهايي است که از انتظار فرج شده است؛ بعضي‏اش را من عرض مي‏کنم. بعضي‏ها انتظار فرج را به اين مي‏دانند که در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا کنند و فرج امام زمان (ع) را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند که يک همچون اعتقادي دارند. بلکه بعضي از آنها را که من سابقاً مي‏شناختم بسيار مرد صالحي بود، يک اسبي هم خريده بود، يک شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب (ع) بود. اينها به تکاليف شرعي خودشان هم عمل مي‏کردند و نهي از منکر هم مي‏کردند و امر به معروف هم مي‏کردند، لکن همين، ديگر غير از اين، کاري ازشان نمي‏آمد و فکر اين مهم که يک کاري بکنند، نبودند.
يک دسته ديگري بودند که انتظار فرج را مي‏گفتند اين است که ما کار نداشته باشيم به اينکه در جهان چه مي‏گذرد، بر ملت‏ها چه مي‏گذرد، بر ملت ما چه مي‏گذرد؛ به اين چيزها ما کار نداشته باشيم، ما تکليفهاي خودمان را عمل مي‏کنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان ‏شاء الله، درست مي‏کنند؛ ديگر ما تکليفي نداريم. تکليف ما همين است که دعا کنيم ايشان بيايند و کاري به کار آنچه در دنيا مي‏گذرد يا در مملکت خودمان مي‏گذرد، نداشته باشيم. اينها هم يک دسته‏اي، مردمي بودند که صالح بودند.
يک دسته‏اي مي‏گفتند که خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد، ما بايد نهي از منکر نکنيم، امر به معروف هم نکنيم تا مردم هر کاري مي‏خواهند بکنند؛ گناه‏ها زياد بشود که فرج نزديک بشود.
يک دسته‏اي از اين بالاتر بودند، مي‏گفتند: بايد دامن زد به گناه‏ها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (ع) تشريف بياورند. اين هم يک دسته‏اي بودند که البته در بين اين دسته، منحرف هايي، هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هايي هم بودند که براي مقاصدي به اين دامن مي‏زدند.
يک دسته ديگري بودند که مي‏گفتند که هر حکومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند.
آنهايي که بازيگر نبودند، مغرور بودند بعضي رواياتي که وارد شده است بر اين امر که هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن عَلم، عَلم باطل است. آن‏ها خيال کرده بودند که نه، هر حکومتي باشد، در صورتي که آن روايات اشاره دارد که هر کس عَلَم بلند کند با علم مهدي، به عنوان مهدويت بلند کند، باطل است، حالا ما فرض مي‏کنيم که يک همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست که تکليفمان ديگر ساقط است؟ يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست اين معنا که ما ديگرمعصيت بکنيم تا پيغمبر بيايد، تا حضرت صاحب بيايد؟ حضرت صاحب که تشريف مي‏آورند براي چي مي‏آيند؟ براي اينکه گسترش بدهند عدالت را، براي اينکه حکومت را تقويت کنند، براي اينکه فساد را از بين ببرند.
ما بر خلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي از منکر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اينکه حضرت بيايند؟ حضرت بيايند؟ حضرت بيايند چه مي‏کنند؟ حضرت مي‏آيند، مي‏خواهند همين کارها را بکنند. الان ديگر ما هيچ تکليفي نداريم؟ ديگر بشر تکليفي ندارد، بلکه تکليفش اين است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب راي اين جمعيت، که بعضيشان بازيگرند و بعضيشان نادان، اين است که ما بايد بنشينيم دعا کنيم به صدام. هر کسي نفرين به صدام کند، خلاف امر کرده است؛ براي اينکه حضرت دير مي‏آيند! و هر کسي دعا کند به صدام؛ براي اينکه اين فساد زياد مي‏کند، ما بايد دعاگوي امريکا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اينکه اينها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند. بعد حضرت تشريف بياورند، چه کنند؟ حضرت بيايند که ظلم و جور را بردارند، همان کاري که ما مي‏کنيم و ما دعا مي‏کنيم که ظلم و جور باشد! حضرت بيايند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاري که ما مي‏کنيم و ما دعا مي‏کنيم که ظلم و جور باشد! حضرت مي‏خواهند همين را برش دارند. ما اگر دستمان مي‏رسيد، قدرت داشتيم، بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم. تکليف شرعي ماست، منتها ما نمي‏توانيم. ايني که هست اين است که حضرت عالم را پر مي‏کند از عدالت؛ نه اينکه شما ديگر تکليف نداريد. ما تکليف داريم که، ايني که مي‏گويد حکومت لازم نيست، معنايش اين است که هرج و مرج باشد.
اگر يک سال حکومت در يک مملکتي نباشد، نظام در يک مملکتي نباشد، آن طور فساد پر مي‏کند مملکت را که آن طرفش پيدا نيست. آني که مي‏گويد حکومت نباشد معنايش اين است که هرج و مرج بشود؛ همه هم را بکشند؛ همه به هم ظلم بکنند براي اينکه حضرت بيايد. حضرت بياييد چه کند؟ براي اينکه رفع کند اين را. اين يک آدم عاقل، يک آدم اگر سفيه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سياست اين کار را نکرده باشد که بازي بدهد ماهارا که ما کار به آنها نداشته باشيم، آنها بيايند هر کاري مي‏خواهند انجام بدهند، اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد!
اما مسئله اين است که دست سياست کار شماها نيست؛ برويد سراغ کار خودتان و آن چيزي که مربوط به سياست است، بدهيد به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا مي‏خواستند که مردم غافل بشوند و سياست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست امريکا، دست شوروي، دست امثال اينها و آنهايي که اذناب اينها هستند و اينها همه چيز ما را ببرند، همه چيز مسلمان‏ها را ببرند، همه چيز مستضعفان را ببرند و ما بنشينيم بگوييم که نبايد حکومت باشد، اين يک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سياست در کار بوده، اين اشخاص غافل را، اينها را بازي دادند و گفتند: شما کار به سياست نداشته باشيد، حکومت مال ما، شما هم برويد توي مسجدهايتان بايستيد نماز بخوانيد! چه کار داريد به اين کارها؟
اينهايي که مي‏گويند که هر عَلَمي بلند بشود و هر حکومتي، خيال کردند که هر حکومتي باشد اين بر خلاف انتظار فرج است. اينها نمي‏فهمند چه دارند مي‏گويند. اينها تزريق کرده‏اند بهشان که اين حرفها را بزنند. نمي‏دانند دارند چي چي مي‏گويند. حکومت نبودن، يعني اينکه همه مردم به جان هم بريزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند، بر خلاف نص آيات الهي رفتار بکنند. ما اگر فرض مي‏کرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي‏زديم؛ براي اينکه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد که نهي از منکر را بگويد نبايد کرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست. و اين نفهم‏ها نمي‏دانند چي مي‏گويند: هر حکومتي باشد حکومت باطل است! بلکه شنيدم بعضي از اشخاص گفته‏اند که خوب با اين وضعي که هست، الان در ايران هست، ديگر ما نبايد تهذيب اخلاق بکنيم، ديگر غلط است اين حرفها! چيزي نيست ديگر حالا؛ حتما بايد استاد اخلاق در يک محيطي باشد که همه مردم فاسدند، شرابخانه‏ها همه بازند و عرض مي‏کنم که جاهاي فساد همه بازند! اگر يک جايي باشد که خوب باشد، آنجا ديگر تهذيب اخلاق لازم نيست، نمي‏شود، باطل است! اينها يک چيزهايي است که اگر دست سياست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها مي‏فهمند دارند چي مي‏کنند. آنها مي‏خواهند ما را کنار بزنند. بله، البته آن پر کردن دنيا را از عدالت، آن را ما نمي‏توانيم پر بکنيم. اگر مي‏توانستيم، مي‏کرديم، اما چون نمي‏توانيم بکنيم ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است. شما يک نقطه هستيد در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تکليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن است. تکليف ما کرده است که بايد برويم همه کار را بکنيم. اما نمي‏توانيم بکنيم؛ چون نمي‏توانيم بکنيم، کار را همچو بکنيم که مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت (ع) در هر صورت، اين مصيبتهايي که هست به مسلمان‏ها وارد شده است و سياست‏هاي خارجي دامن بهش زده‏اند، براي چاپيدن اينها و براي از بين بردن عزت مسلمين است. و باورشان هم آمده است خيلي‏ها. شايد الان هم بسياري باور بکنند که نه، حکومت نبايد باشد، زمان حضرت صاحب بايد بيايد حکومت. و هر حکومتي در غير زمان حضرت صاحب، باطل است؛ يعني، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بيايد درستش کند! ما درستش مي‏کنيم تا حضرت بيايد. ان‏شاءالله، خداوند اصلاح کند اينها را. و اميدوارم که خداوند اين روز را بر همه ما، بر همه شما مبارک کند و دست ظالمها را کوتاه کند و قدرت بدهد به ملتهاي مظلوم براي سرکوب کردن ظالم‏ها.
والسلام عليکم و رحمة‏الله (11).

انتظار، در انديشه آية‏ اللّه طالقاني

ظهور دولت حق و برقراري عدالت مطلق، مورد انتظار عموم مردم دنيا و از تمايلات فطري است؛ همه ميول جسماني و تمايلات طبيعي انسان براي نتيجه حکيمانه بوده و فوق تشخيص عقل و مصلحت انديشي است اسلام که دين ابدي است پايه عقايد و احکام آن بر فطرت است، انتظار ظهور دولت حق و اجراي قوانين حکيمانه ميان بشر و پيدايش شخصيت مقتدري که پناه همه مردم باشد مثل همه تمايلات از خواست‏هاي دروني انسان است.
توجه دادن مردم به آينده درخشان و دولت حق، نويد دادن به اجراي کامل عدالت اجتماعي و تأسيس حکومت اسلام، و ظهور يک شخصيت خدا ساخته و بارزي که مؤسس و سرپرست آن حکومت و دولت است، از تعاليم عموم مؤسسين اديان است، و در مکتب تشيع که مکتب حق اسلام و حافظ اصلي معنويات آن است، جزء عقيده قرار داده شده و درباره خصوصيات چنين دولتي توضيحات بيشتري داده و شخصيت زمامداران را با علامات و نشانه‏هاي روشنتري معرفي کرده‏اند و پيروان خود را به انتظار چنين روزي ترغيب نموده و حتي انتظار را از عبادت دانسته‏اند تا مسلمانان حق پرست در اثر ظلم و تعدي زمامداران خودپرست و تسلط دولت‏هاي باطل و تحولات اجتماعي بزرگ و حکومت ملل ماده پرست خود را نبازند و دل را قوي دارند و جمعيت را آماده نمايند و متوجه باشند که حق داراي نيروي بس عظيم و قدرت شديدي است که بالاخره خود را ظاهر مي‏سازد
همين عقيده است که هنوز مسلمانان را اميداوار و فعال نگهداشته با آن که همه گونه اسباب ظاهري از دست آنها رفته، از هر طرف موجبات تلاشي و مرگ را براي ملت اسلام فراهم کرده‏اند ولي قدرت معنوي آنها از دست نرفته و نمي‏رود تا آن روزي که دشمنان از آن مي‏ترسيدند و مي‏ترسند آشکار شود آن ديني که پيشوايان حق آن دستور مي‏دهند که چون اسم صريح قائم به حق و موسس دولت حقه اسلام برده مي‏شود همه بر پا بايستيد و آمادگي خود را براي اجراي تمام اوامر و دستورات بدين وسيله اعلام نماييد و خود را هميشه نيرومند و مقتدر براي اقامه حق در برابر بدخواهان نشان دهيد، هيچ وقت نخواهد مرد. اين دستور آمادگي و فراهم کردن مقدمات نهضت جهاني، و در صف ايستادن براي پشتيباني اين حقيقت است.
از خلال احاديث و کلمات بزرگان و پيشوايان اسلام در مقابل منظر انسان، دنياي باشکوه سرتاسر امن و عدالت هويدا مي‏شود که خيال آن نيز بسيار شيرين است. از جمله جملاتي از يک خطبه مفصلي درباره مقدمات ظهور و کيفيت اين دولت و حکومت موجود است که بسيار جامع و عميق است.
«منها: يَعْطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي اِذَا عَطَفُوا الهُدي عَلَي الَهَوي و يَعْطِفُ الرَّاْيَ عَلَي القُرآنِ اِذا عَطَفُوا القُرانَ عَلَي الرَّاْيِ»: (12)هوي و آرزو را براساس هدايت برگردانده و قرار مي‏دهد، همانطوري که اساس هدايت تابع هوي و هوس بوده. آراء شخصي را تابع قرآن مي‏گرداند چنان که قرآن را تابع آراء شخصي کرده بودند.
از اين چند جمله اميرالمؤمنين علي عليه السلام معلوم مي‏شود که عموم مردم داراي رشد عقلي و تشخيص صحيح خواهند شد و دستگاه اين حکومت به تربيت عقلي و روحي خواهد پرداخت و در نتيجه تربيت عقلي که براي عموم حاصل خواهد شد، هدف فکري همه يکي مي‏گردد و قواي پراکنده مردم به يک سو متوجه مي‏شود، و حقايق قرآن آنطور که هست، ظهور تام و کامل مي‏نمايد: «ليظهره علي الدين کله».
«منها: حَتَّي تَقُومَ الحربُ بِکُمْ عَلَي ساقٍ بادِياً نَوجِذُهَا، مَمْلُوءَةً أَخْلافُهَا، حُلْواً رَضاعُهَا عَلْقَماً عَاقِبَتُهَا. أَلا و في غَدٍ وَسَيأْتِي غَدُبِما لاتعْرِفُونَ يَأخُذُ الوَاليِ مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَي مَسَاوِيَ أَعْمَالِهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ الارضُ أَفاليِذَ کَبِدهَا، وَ تُلْقِي اِليْهِ سِلماً مَقالِيدَهَا، فَيُرَيکُمْ کَيْفَ عَدْلُ السّيَرةِ وَ يُحْييِ مَيّتَ الْکِتَابِ وَ السُّنّةِ». (13).
اين جمله خبر از جنگ وحشتناک عمومي مي‏دهد که همه را خواه ناخواه وارد اين ميدان خونين خواهد کرد. «در حالتي که دندانهاي آخرين خود را نمايان کرده و هر دو پستان خود را پر شير نموده، چون شير که در حال غضب دهان باز مي‏کند اين جنگ نيز با شدت و بي باکي پيش مي‏رود. (پر کردن پستان‏ها هم کنايه از آمادگي تمام امت از جهت ذخيره و مواد غذايي و جنگي براي ادامه اين خونريزي) شير اولي که به کام مي‏رسد شيرين است ولي عاقبت آن بس زهرآگين و تلخ است». گويا اشاره لطيفي است به فتوحات اوليه که براي دول قوي به دست مي‏آيد و کام آنها را شيرين مي‏کند و به جنگ ادامه مي‏دهند ولي چون جنگ طول کشيد و مردم به جان آمدند در پايان متوجه خسارت‏هاي سنگين جاني و مالي خواهند شد و همه عزادار مي‏گردند.
«هوشيار باشيد فردا، در زمان فردا به يقين با خود چيزها خواهد آورد شما به آن آشنا نيستيد». اميرالمؤمنين از پشت پرده‏هاي زمان با چشم حقيقت بين خود چيزها مي‏ديده، از انقلابات اجتماعي فکري که مردم آن زمان نمي‏توانستند درک کنند و لغت براي بيانش رسا نبوده. همين قدر بطور اجمال نامي از عظمت اوضاع فردا برده و به آنها اشاره کرده که شما نمي‏توانيد آن چه من مي‏بينم درک کنيد. «دستگير و زنداني مي‏کند آن والي حقي که از غير آن دولت است، کارفرمايان آن دولت‏ها را با اعمال زشت و کارهاي بدشان».
گويا مقصود محاکمه و بازداشت مؤسسين جنگ و سياستمدارهاي خود خواه است. «و زمين از هر قسم پاره جگر خود را براي او بيرون مي‏آورد و با تسليم و بي مزاحمت کليدهاي خود را به سوي او مي‏اندازد». اين قسمت بسيار مهم و شايسته است که در اين حکومت همه قواي طبيعت بيرون آمده و کليدهاي علوم و صنايع به دست آمده و همه به دست او خواهد افتاد. همان حقايق علمي و اکتشافات که وسيله پيشرفت مقاصد شهواني و شرافت فروشي بوده وسيله اقامه حق و پيشرفت فضيلت خواهد شد.
«پس به شما مردم خواهد نشان داد که روش عدالت چگونه است و مرده کتاب و سنت را زنده خواهد کرد» و اين آخرين مرحله و نتيجه اين دولت است که در آن عدالت حقي که همه در آرزوي او بوده عملي خواهد شد و قوانين کتاب خدا و سنت حق در سراسر جهان اجراء و حکومت جهاني حق و عدالتِ امام آنگاه ظاهر خواهد شد که افکار عموم مردم به واسطه پيشرفت علوم و تجربه‏هاي تلخ مدت بي‏سرپرستي و فشارهاي مردم خودخواه کاملاً مستقر شده و همه به جان آمده و براي پذيرفتن نداي حق آماده‏اند. نداي ظهور حق براي تأسيس حکومت حق و عدالت، از مکه برخواهد خواست چون مکه، اول خانه‏اي است که نداي توحيد از آن جا سرچشمه گرفته و به عالم رسيده، و نمونه کوچک امنيت و حق پرستي است. دعوت دوم که قيام پيغمبر خاتم و پيشواي بزرگ ما است، نيز از آن جا برخاست. نداي سوم که دعوت نهايي اصلاح است از آن جا به وسائلي که هست به همه عالم مي‏رسد.
سيصد و سيزده نفر که اصحاب خاص و هسته مرکزي اين تشکيلات هستند، چون ندا را شنيدند، مانند قطعه‏هاي ابر پاييز از اطراف حرکت مي‏کنند و در مدت اندکي در مکه به هم پيوسته مي‏شوند، بعضي شب جاي خود را ترک مي‏کنند و صبح در مکه‏اند، بعضي آشکارا حرکت مي‏کنند و بالاي ابر يا در ميان ابر سير مي‏کنند، چون عده آنها کامل شد آغاز اصلاحات از سرزمين ظهور اولي اسلام شروع خواهد شد. با نيروي معنوي و به دست گرفتن وسائل و اسباب طبيعي که در آن روز دنيا البته مهمتر و هولناکتر است، حرکت مي‏کنند و دشمنان را از ميان برمي‏دارند.
امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم: در وحي معراج، خداوند آخر کار اسلام و ظهور آن را براي من بيان کرد. آنگاه شخصيتي که از ذريةِ من به دست او عالم اصلاح مي‏شود، توصيف نمود که آخر آن حديث اين چند جمله است:
«لاطهّرنّ الارض بآخرهم من أعدائي لاملکتهُ مشارق الارض و مغاربها و لاسخرن له الرياح و لاذللنّ له السحاب الصعاب و لاوقينّه و لانصرنّه بجُندي و لامدنّه بملائکتي حتي يُعلن دعوتي و يَجمَع الخلق علي توحيدي ثم لادومنّ ملکه و لادومنّ الايام بين اوليائي الي يوم القيامه». يعني زمين را از دشمنان خودم به وسيله آخرين آنها پاک خواهم کرد، و او را در مشرق و مغرب زمين، مسلط خواهم نمود، بادها را مسخر او مي‏کنم، و ابرهاي سرکش را براي او رام مي‏گردانم، و او را، بالاي همه اسباب و وسائل قرار مي‏دهم و به لشکرم او را ياري مي‏کنم و به ملائکه امدادش مي‏نمايم، تا دعوت مرا آشکار کند و مردم را به توحيد من جمع کند، آنگاه مُلک او را توسعه مي‏دهم و روزگار دولت در ميان اولياء من دست به دست مي‏گردد تا روز قيامت. پس از آن که دشمنان را از ميان برداشت و قواي کفر درهم شکست، عدل و قضاوت صحيح در سراسر روي زمين که چون يک شهر است مستقر خواهد شد و در سايه تربيت و تحت سرپرستي او، عقول و اخلاق کامل و رشد پيدا خواهد نمود.
منابع و ثروت‏هاي زير زميني استخراج مي‏شود، همه سرزمين‏ها خرم و آباد مي‏گردد، امنيت سراسر اجتماعات را فرا مي‏گيرد، تا آن جا که مرغ‏ها در آشيانه‏ها بي وحشت از مزاحم تخم مي‏گذارند، و ماهي‏ها در نهرها آسوده زندگي مي‏کنند و در نتيجه تربيت‏هاي صحيح اطفال و نوباوگان، حيوانات و طيور از مزاحمت آنها مصون مي‏مانند.
« فعند ذلک تفرح الطيور في اوکارها و الحيتان في مجاري انهارها و تمد الارض و تفيض العيون و تنبت الارض ضعف اکلها ثم يسير مقدمته جبرائيل و ساقته اسرافيل، فيملا الارض عدلا و قسطا بعد ما ملئت ظلما و جورا» يعني چون حکومت او وسعت يافت آبادي زمين توسعه مي‏يابد، چشمه‏سارها از هر طرف جاري مي‏شود، زمين بيشتر از مايحتاج عمومي آذوقه مردم را مي‏روياند، جبرئيل (فرشته علم) در مقدمه دولت او و اسرافيل (فرشته زندگي) در ساقه دولت اوست، يعني پيشرفت و پيشقدمش «علم» است و اثر و دنبال آن «زندگي و حيات» پس زمين را از عدل و داد پر مي‏کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده بدعت‏ها از ميان برداشته مي‏شود، و بدعت گزاران اعدام مي‏شوند، مساجد و معابدي که براي تظاهر و ريا و حقه بازي ساخته شده و «مسجد ضرار هستند» خراب مي‏کنند، طرق و شوارع را توسعه مي‏دهند.
و در واقع مدينه فاضله ايده‏آليِ بشريت، حکومت خدا بر مردم به دست مردم، عدالت اجتماعي، آزادي، برادري جهاني، هم فکري و همکاري صميمانه بين تمام مردم روي زمين و بدين وسيله بر پا مي‏شود، و بديهي است که در اين حکومت جهاني طبق دستورهاي اوليه اسلام، سياست و ديانت يکي بوده و انفکاک‏ناپذير خواهد بود و در عين اينکه معنويات قوي و عالمگير مي‏شود، ماديات نيز مورد استفاده بشر خواهد بود.
حکومت امام زمان و آينده‏اي که ما در نظر داريم، يکي از خصوصياتش اين است که حکومت فکر و عقل است، هدايت است، رهبري است، تحديد هواها و طغيان‏ها به وسيله هدايت و تنوير عقول و رشد کافي، نخستين کار و انقلابي است که شخصيت عالي آينده انجام مي‏دهد و اين هم دو قسمت دارد: قسمت نخست رشد و هدايت کلي و عمومي است براي همه بشر. قسمت بعد هدايت و حاکميت مشخص قرآن است که همان حاکميت خدا و مشيت اوست. روشني عقول و افکار و آزادي از بندهاي هواها و شهوات و تمايلات بدانجا مي‏رسد که با هدايت مهدي عليه السلام آيات قرآن مستقيماً بر عقول مي‏تابد و همه را هدايت مي‏کند
آن زندگي که مورد انتظار و پيش بيني ما شيعه و ما مسلمين است، آن يک زندگي انساني است يک زندگي (بي طبقه است). يعني مسابقه مردم چنين اجتماعي، مسابقه در خير است، چون ديگر ماديات معني ندارد. همه چيز تأمين شده، احتياجي نيست. غريزه ثروت اندوزي هم فرض کنيم که يک غريزه نباشد، يک عارضه باشد، از بين رفته که اين هم تصورش مشکل است. براي اين که بشر حب به آن چيزي که توليد کرده قهراً دارد.
روي اين زمينه ما مي‏گوئيم که همان زندگي عادلانه، همان زندگي مجتمع دنيايي هست، ولي در جهت الهي است يعني تعالي انسان‏ها
بنابراين مساله مهدويت و آينده بشريت و زندگي‏اي که مورد اميد و انتظار مردم باشد، فطري همه بشر دنيا بوده، منشأ همه انقلاب‏ها شده، بخصوص در اسلام بخصوص در شيعه جزء عقايد شيعه است، مثل مسأله عصمت، مسأله امامت، مسأله مهدويت و انتظار مهدويت از خصايص شيعه است. و اين خصوصيت بوده که شيعه را هميشه در جهت حرکت انقلابي قرار داده است.
بنابراين دولت جهاني ولي عصر، حکومت خدا، به رهبري ولي خدا و همکاري مردان خداست با فراهم شدن اسباب طبيعي و استعدادهاي فکري و اجتماعي، همه وسائل و اسباب دست به هم مي‏دهد و امدادهاي الهي هم کمک مي‏کند. (14).

انتظار، در انديشه علاّمه طباطبائي

علاّمه طباطبائي ذيل آيه «وعداللّه الذين آمنوا ليستخلفنهم في الارض» (15)مي‏گويد:
اين آيه وعده زيبايي است خداي سبحان به کساني که ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، وعده مي‏دهد که به زودي جامعه‏اي برايشان برپا مي‏دارد که به تمام معنا صالح باشد، و از ملکه کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمين را ارث برند و در عقايد افراد آن و اعمالشان جز دين حق، چيزي حاکم نباشد، در امنيت زندگي کنند، ترسي از دشمن داخلي و خارجي نداشته باشند. اين جامعه طيب و طاهر با صفاتي که از فضيلت و قداست دارد هرگز تاکنون در دنيا منعقد نشده، و دنيا تاکنون چنين جامعه‏اي به خود نديده است، ناگزير اگر مصداقي پيدا کند، در روزگار مهدي عليه السلام خواهد بود. چون اخبار متواتري که از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و ائمه اهل بيت قدس سرهما در خصوصيات آن جناب وارد شده، از انعقاد چنين جامعه‏اي خبر مي‏دهد، حق اين است که آيه شريفه جز با اجتماعي که به وسيله ظهور مهدي عليه السلام به زودي منعقد مي‏شود، قابل انطباق با هيچ مجتمعي نيست. (16).

انتظار، در انديشه علاّمه محمّد تقي جعفري

آن پيشتاز الهي همانند وجدان کل و احساس انسانيت، هوي را مغلوب هدايت سازد. و آراء ونظريات فاسد را مقهور قرآن.
کيست آن کسي که هوي را مغلوب هدايت مي‏سازد؟
آن کمال يافته الهي و تربيت و تعليم يافته باغبان هستي است که همه وجدان‏هاي ناب بشري به انتظار مقدم او لحظه شماري مي‏کنند، و آن بقيه رسالت و امامت است که براي به ثمر رساندن تلاش‏هاي پيشتازان رباني، تاريکي‏هاي شديدتر از ظلمات دوران جاهليت را از فضاي ننگ آلود تاريخ زدوده و طعم تاريخ انسانيت را براي مردم جوامع قابل دريافت خواهد فرمود. در اين روزگار است که حيات انسان‏ها جوانه مي‏زند و براي به ثمر رسانيدن حکمت وجودي خود، شاخه‏ها، برگ‏ها و ميوه خود را که قرار گرفتن در جاذبيت کمال ربوبي است، سرسبز و خرم مي‏گرداند.
اين انسان کامل که ماهيت هوي و مختصات آن را و همچنين ماهيت هدايت و لوازم و صفات آن را براي همه آدميان مي‏شناساند و طرق تقويت اراده را براي مردم تعليم مي‏نمايد تا آن جا که مردم حيات خود را در هدايت و کمال ببينند و مرگ خود را در هوي و هوس. در چنين روزگاري است که احدي از آدميان به فکر تفسير و توجيه هواهاي نفساني و شيطاني خود به وسيله کج و منحرف ساختن مفهوم هدايت و مختصات آن نخواهد افتاد در آن روزهاي الهي، چهره نوراني آن انسان کامل، قيافه حقيقي قرآن را روشن خواهد ساخت. آراء و نظريات پيش ساخته که بر مبناي آلودگي‏هاي مغزي و تمايلات دروني شکل گرفته‏اند، توانايي رويارويي با آن قيافه نوراني قرآن را از دست خواهند داد. درون مردم رشد يافته آن دوران، چنان صفاتي خواهد داشت که با رويارويي با قرآن، خود را با فروغ رباني مواجه خواهند ديد در آن زمان مردم از جمادي بالاتر رفته و به درجه عالي انساني و روح ملکوتي نائل مي‏گردند در آن روزهاي الهي، فروغي در دل‏هاي آدميان مي‏درخشد که با هر کلمه از کلمات‏اللّه و هر آيه‏اي از آيات‏اللّه که روياروي مي‏شوند گويي خود مخاطب مستقيم آن کلمات و آيات مي‏باشند و آنها را از خداوند سبحان مي‏شنوند. در اين موقع است که تاويلات نابجا و نظريات بي‏اساس درباره قرآن و تفسير آن، همه و همه از بين مي‏روند، و با ارتباط با کلام اللّه ناطق انس و الفت حقيقي با قرآن را نائل مي‏گردند. مکتب‏هاي ساختگي مخصوصاً آن آراء و تفسيراتي که تحت نفوذ قدرتمندان خودکامه در زمان آل اميه و آل عباس به وجود آمده بود، همگي بي‏اساس بودن خود را ظاهر مي‏سازند
به هر حال، مطابق دريافت‏هاي وجداني و حکم عقل سليم و شهادت مکتب‏هاي انساني ـ الهي و صاحب نظران آگاه از ابعاد وجودي بشر درطول تاريخ، روزي در اين کره زمين فرا مي‏رسد که هماي سعادت و عدالت بال و پر گشايد و فضاي اين نيرنگ سرا و ميدان تنازع در بقاء را به آشيانه انسان و انسانيت مبدل بسازد. قطعي است آن روز که عنايت الهي مدد کند و عدالت در روي زمين به وسيله دولت جهاني که زمامدارش انسان کامل الهي حضرت حجة بن الحسن عليه السلام خواهد بود، استعدادهاي نهاني انسان که در طول قرون و اعصار متمادي، راکد مانده بوده است، به فعليت در مي‏آيد و انسان تعريف حقيقي خود را درمي‏يابد و علوم انساني مشکل واقعي خود را پيدا مي‏کند. خداوند سبحان در آن روزگار همه نيروهاي روي زمين را در اختيار کسي قرار مي‏دهد که آنها را در مجراي عدالت به ثمر مي‏رساند. (17).

انتظار، در انديشه استاد محمّد تقي شريعتي

من ضمن مطالعه در موضوع حضرت ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ به مطالبي متوجه شده‏ام که خودم آن را مهم مي‏شمارم، و آن اين است که تمام مصلحان بزرگي که رسالتي الهي دارند و بايد بر دست مبارکشان اصلاحاتي مهم انجام يابد، زندگاني آنها با امور خارق‏العاده آميخته است، مثلاً حضرت ابراهيم، ولادتش و رشدش، و سالم ماندنش با تفتيش شديد و مراقبت عجيب مأموران نمرود، و ديگر کارهايش تا در آتش رفتن و به سلامت بيرون آمدنش همگي اعجازآميز است. و همچنين حضرت موسي، ولادتش ـ علي رغم مراقبت‏هاي فوق‏العاده عمّال فرعون ـ و به دريا افکندنش و سالم به دست فرعون افتادنش، و پرورش يافتنش به سرپرستي فرعون، و ساير امور مربوط به آن بزرگوار همه‏اش خارق العاده است. و حضرت عيسي تولدش از دختر «باکره» بدون پدر، و تکلمش در گهواره تا ديگر کارها و امور مربوط به آن حضرت همگي اعجازآميز است. در اين صورت چرا وقتي نوبت به بزرگترين مصلح جهان مي‏رسد که اصلاحاتش وسيعتر و عميق‏تر از آنها بود، چون و چرا کنيم؟ آري، کيفيت ولادت و رشد آن حضرت، مانند ابراهيم و موسي با مراقبت شديد خليفه، و گماشتن ده نفر جاسوس به نام طبيب و قاضي و خدمتکار بر او به قدرت پروردگار تحقق يافت. طول عمر شريفش نيز يکي از آن خوارق عادات است که در زندگي همه مصلحان بزرگ فراوان است؛ با اين تفاوت که بعضي از خوارق عادات سايرين مانند تولد از باکره، بکلي در جهان بي نظير است؛ ولي عمر طولاني‏تر از حد طبيعي، نظاير فراوان دارد که در کتب مربوطه نقل شده و به نص قرآن حضرت نوح نهصد و پنجاه سال در ميان قومش درنگ کرد. بنابراين بر مبناي هيچ قاعده و به استناد هيچ قانوني، چه عملي و چه عقلي و فلسفي، منکرين حق تخطئه و رد و انکار اعتقاد به ولي عصر عليه السلام را ندارند
بر حسب احاديث و رواياتي که از طرق شيعه و سنّي به حدّ تواتر از آن بزرگوار (پيامبر اسلام) نقل و در کتب معتبر ثبت شده، و حتي کتاب‏هاي مخصوصي به قلم اهل سنت در اين باره تأليف گرديده، به اضافه اين که هيچ گونه مانع عقلي و علمي هم براي قبول آنها نبوده است.
عقيده به ظهور مهدي در آخرالزمان و قيام قائم بقدري مهم و عظيم است که جميع انبيا به آن خبر داده‏اند. طبق روايات اسلامي، خداوند به دست مبارک آن بزرگوار اصلاحاتي (بس مهم و جهاني) جاري خواهد ساخت.

اهميّت اعتقاد به مهدي موعود و خصوصيات و صفات او

شما از قرون اوليه اسلام، يک سير اجمالي در تواريخ بفرماييد و ببينيد چگونه بر اثر اين عقيده پاک و شريف، ارکان ظلم متزلزل و کاخهاي ستم واژگون گرديده است؟
قيام‏هاي مردانه بني هاشم و پيروانشان، مانند محمد نفس زکيه و برادرانش و مختاربن ابي عبيده ثقفي، و ديگر بني الحسين و بني الحسن، در برابر بيدادگري‏ها و استبداد حکام جور از بني اميه و بني عباس، و بسياري از نهضت‏هاي مهم ديگر در مقابل دولت‏هاي استعمارگر، تشکيل بسياري از دولت‏ها در ممالک اسلامي مانند مصر و ايران نيز زائيده همين اعتقاد است، که نمونه آنها، دولت خوشنام فاطميين در مصر، و ادريسيان در تونس و مغرب، و دولت صفويه در ايران است.
تصور بفرماييد فرد يا جمعيتي معتقد به امام غايب است که مَثَل او در اين عالم مَثَل قلب در وجود آدمي است و از جزئي و کلي امور اين جهان درست همچون قلب نسبت به بدن آگاه است. همه روزه اعمال خير و شر افراد به نظر مبارکش مي‏رسد، از کارهاي زشت شيعيان دلگير و متأثر مي‏گردد، و اعمال شايسته‏ي آنها او را شادمان مي‏سازد و درباره انجام دهنده‏اش دعاي خير مي‏کند. اگر فقط يک روز از عمر دنيا بيش نماند حتماً ظهور مي‏فرمايد. و جهان را پر از عدل و داد مي‏کند، پس از آنکه از جور و فساد لبريز شده باشد او مأمور به شمشير است، يعني بدکاران را گردن مي‏زند
وظيفه شيعه اين است که همواره منتظر ظهور باشد و از خدا بخواهد و دعا و ندبه کند. از بزرگترين عبادات همين انتظار است که شبهاي قدر، بلکه هر شب جمعه حتي همه شب، اين انتظار را داشته و به اين اميد و نيت به رختخواب رود، و ضمناً خود را آماده ياري آن بزرگوار نمايد و علاوه بر ايمان و تقوي و انجام کارهاي خير و اعمال صالحه، بايد فنون جنگي را نيز بياموزد، و نهايت کوشش را به خرج دهد تا در رديف آن سيصد و سيزده نفر قرار گيرد، عدد اصحاب پيغمبر در غزوه بدر که اسلام را پيروز و کفر را مغلوب ساخت
حال آقايان محترم و جوانان خوش فهم روشنفکر! از شما انصاف مي‏خواهم که چنين عقيده‏اي فرد و جماعتي را چگونه به کار نيک و به دانش و تقوي و ايمان، و اصلاح خود و ديگران، و تهذيب نفس و تقويت نيروهاي جسمي و روحي تشويق و تحريک مي‏نمايد و از جهالت و سهل انگاري و تنبلي و فسق و فجور باز مي‏دارد؟
آيا چه عاملي مي‏تواند از اين عقيده در سعادت افراد و اقوام و مؤثرتر باشد؟ مسيو کربن نکته جالبي را متوجه و متذکر شده است:
«در ميان همه اديان و مذاهب تنها مذهب تشيّع مذهبي زنده است؛ زيرا شيعه همواره نظر به آينده دارد، بر خلاف پيروان ديگر اديان و مذاهب که به گذشته نظر دارند».
افسوس که مجالي نيست وگرنه من در اينجا روشن مي‏کردم که چه آثار مهمي بر اين عقيده بار شده است. پس از رحلت پيغمبر هيچ طايفه ودسته‏اي به اندازه شيعه مظلوم نبود و دشمنان نيرومندي همچون حکام مقتدر بني اميّه و بني عباس نداشت، و پس از آنها حکومت‏هاي بعدي در ظلم و اجحاف و کشتارهاي بيرحمانه شيعه از اسلافشان در گذشتند، که هر گاه اين همه ستم و سختگيري در طول زمان درباره هر ملت بسيار مقتدري شده بود امروز نام و نشاني نداشت. شما کتاب‏هاي ملل و نحل را بخوانيد و ببينيد صدها مذهب و طايفه بمراتب نيرومندتر از شيعه بوده و سال هاست که اثري از آنها نيست و اين تنها شيعه است که روز به روز در ازدياد است. اين مقاومت دليرانه در طول تاريخ و اين مبارزات مردانه و مستمر و اين فداکاري‏هاي عجيب، آنها را زنده نگاه داشت و در نمو و ازدياد خواهند بود. بزرگترين آرزوي شيعه اين است که فرج آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم را دريابد و از اصحاب «امام زمان» باشد، اگر در اين آرزو و انتظار مرد به شهادت رسيده و اگر به آن رسيد به سعادت ابدي نايل گشته است. (18).

انتظار، در انديشه استاد شهيد مرتضي مطهري

انديشه پيروزي نهايي نيروي حق و عدالت بر نيروي باطل وظلم و استقرار کامل و همه جانبه ارزش‏هاي انساني، انديشه‏اي است که همه فرق و مذاهب اسلامي بدان معتقدند.
اين انديشه مشتمل بر عنصر خوش بيني نسبت به جريان کلي نظام طبيعت و سير تکامل تاريخ و اطمينان به آينده است.
اميد و آرزوي تحقق اين نويد کلي، جهاني و انساني، در روايات اسلامي، «انتظار فرج» خوانده شده است، و اَفضل عبادات است. اصل انتظار از يک اصل قرآني ديگر استنتاج مي‏شود اصل «حرمت يأس از روحُ‏اللّه»
مردم مؤمن هرگز و در هيچ شرائطي اميد خويش را از دست نمي‏دهند و تسليم يأس و نااميدي و بيهوده گرايي نمي‏گردند.

انتظار فرج دو گونه است:

انتظاري که سازنده تعهد آور نيرو آفرين و تحرک بخش است وانتظاري که ويرانگر اسارت بخش و فلج کننده است، و نوعي «اباحيگري» است.
اين دو نوع انتظار، معلول دو نوع برداشت از ظهور مهدي موعود است. و اين دو نوع برداشت از دو نوع بينش درباره تحولات و انقلابات تاريخي ناشي مي‏شود. (19).

انتظار ويرانگر

برداشت قشري مردم از قيام و انقلاب مهدي موعود اين است که صرفاً ماهيت انفجاري دارد و فقط از گسترش ظلم‏ها و تبعيض‏ها و حق کشي‏ها و تباهي‏ها ناشي مي‏شود آن گاه که صلاح به صفر برسد، حق و حقيقت هيچ طرفداري نداشته باشد، جز نيروي باطل نيرويي حکومت نکند، فرد صالحي در جهان يافت نشود، اين انفجار رخ مي‏دهد
علي هذا هر اصلاحي محکوم است، زيرا يک نقطه روشن است. تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي‏شود؛ بر عکس، هر گناه و هر فساد و هر ظلم و هر پليديي مقدمه صلاح کلي است و انفجار را قريب الوقوع مي‏کند پس بهترين کمک به تسريع در ظهور و بهترين شکل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است
اين گروه به مصلحان و مجاهدان با نوعي بغض و عداوت مي‏نگرند. زيرا آنان را از تأخير اندازان ظهور مي‏شمارند. بر عکس، اگر
خود اهل گناه نباشند در عمق ضمير و انديشه با نوعي رضايت به گناهکاران و عاملان فساد مي‏نگرند زيرا اينان مقدمات ظهور را فراهم مي‏نمايند
اين نوع برداشت از قيام مهدي موعود و انتظار فرج منجر به نوعي تعطيلي در حدود ومقررات اسلامي مي‏شود و با موازين اسلامي و قرآني وفق نمي‏دهد.

انتظار سازنده

از آيات و روايات اسلامي استفاده مي‏شود که ظهور مهدي موعود حلقه‏اي است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پيروزي نهائي اهل حق منتهي مي‏شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت موقوف به اين است که آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد مهدي نويدي است به اهل عمل صالح و مظهر پيروزي نهائي اهل ايمان
ظهور مهدي منّتي است بر مستضعفان وسيله‏اي است براي پيشوا شدن آنان، و مقدمه‏اي براي وراثت آنها خلافت الهي را در روي زمين تحقق بخش وعده‏اي است که خداوند در کتب آسماني به صالحان داده است
قيام مهدي، براي حمايت مظلوماني است که استحقاق حمايت دارند سخن در اين است که گروه سُعدا و گروه اشقيا هر کدام به نهايت کار خود برسند در روايات سخن از گروهي زبده است که به محض ظهور
به آن حضرت ملحق مي‏شوند. بديهي است که اين گروه ابتدا به ساکن خلق نمي‏شوند زمينه‏هايي عالي وجود دارد که چنين گروه زبده را پرورش مي‏دهد. اين خود مي‏رساند که اهل حق از نظر کيفيت ارزنده‏ترين اهل ايمانند.
در برخي روايات سخن از دولتي است از اهل حق که تا قيام مهدي ادامه پيدا مي‏کند (20).
از مجموع آيات و روايات استنباط مي‏شود که قيام مهدي موعود عليه السلام آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است. مهدي موعود تحقق بخش ايده‏آل همه انبيا و اوليا و مردان مبارز راه حق است. (21).

پی نوشتها:

[1] سوره نور، آيه 55.
[2] تا اين قسمت از حديث را در مآخذ متعدد ديگري از تشيّع و تسنّن، مي‏توان يافت، از جمله: کتاب الغيبة/ 178، کنزالعمال 14/ 261، تفسير الدرالمنثور 6/ 57.
[3] بحار 51:81؛ مسند احمد حنبل، 37:3.
[4] خورشيد مغرب/ 159 به نقل از «الشفاء» پايان الهيات.
[5] خورشيد مغرب/ 159 به نقل از «کشف المراد».
[6] «گرشاسپنامه» مقدمه، چاپ سربي پاريس با ترجمه، کلمان هوارد به نقل خورشيد مغرب/ 130.
[7] ديوان حافظ از نسخه محمد قزويني و دکتر قاسم غني، انجمن خوشنوسيان ايران، پائيز 1363، ص 187.
[8] خورشيد مغرب/ 163.
[9] صحيفه نور، 18:88.
[10] کوثر 2:59.
[11] صحيفه نور ج 21 ص 1713. سخنراني به مناسبت نيمه شعبان 1408 مطابق 14 فروردين 1376.
[12] نهج‏البلاغه خطبه 138.
[13] نهج‏البلاغه خطبه 138.
[14] خلاصه‏اي از کتاب آينده بشريت از نظر مکتب ما، مجاهد نستوه آيت‏اللّه طالقاني.
[15] سوره نور/ 54.
[16] تفسير الميزان 15/168.
[17] ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 24، خطبه 138، علامه محمد تقي جعفري.
[18] سقراط خراسان/ 219224، محمود اسعدي، با تلخيص.
[19] قيام و انقلاب مهدي عليه السلام / 58.
[20] همان کتاب/ 64ـ62 و 6864.
[21] همان کتاب/ 64ـ62 و 6864.

منبع: بنیاد فرهنگي حضرت مهدي موعود (علیه السلام)
/الف




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط