نويسنده: عليرضا قائمينيا
قرآن دو وصف مؤمن و کافر را به عنوان دو مقولهي پايه به کار ميبرد. در نخستين نگاه به انسانهاي، اين دو مقوله را در ميان آنها مييابيم:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (1)
اوست آن کس که شما را آفريد؛ برخي از شما کافرند و برخي مؤمن و خدا به آنچه ميکنيد بيناست.
پيداست که تشخيص اين دو مقوله با حواس ظاهري امکانپذير ميشود. به همين دليل، احکام دنيوي در برخي از آيات با اين دو وصف ارتباط مييابند.
به عنوان نمونه، قرآن در مسئلهي ازدواج به اجتناب از زنان و مردان مشرک امر ميکند و زن و مرد مؤمن را بهتر ميداند:
وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ... (2)
و با زنان مشرک ازدواج مکنيد، تا ايمان بياوريد، قطعاً کنيز با ايمان بهتر از زن مشرک است، هر چند [زيبايي] او شما را به شگفت آورد. و به مردان مشرک زن مدهيد تا ايمان بياورند. قطعاً برده با ايمان بهتر از مرد آزاد مشرک است...
وصف «مؤمن» در چنين موردي به مقولهي پايه تبديل ميشود که با وضع ظاهري اشخاص قابل تشخيص ميباشد.
از نظر شناختي، دو وصف مؤمن و کافر از دو قلمرو متفاوت عکسبرداري اجمالي ميکنند و قلمرو خود را به صورت يک کل کامل شده نشان ميدهند. در مقابل، گاهي ترکيبي از اسم و فعل را در اين مورد ميبينيم؛ بدين معنا که فعل مربوط به هر يک از اين اوصاف صلهي يک موصول قرار ميگيرد. به عنوان مثال، تعبيرهايي از قبيلِ: «الَّذِينَ آمَنُوا»، «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ»، «الَّذِينَ كَفَرُواْ» و غيره در قرآن بسيار به چشم ميخورد. در چنين مواردي با ترکيب دو قالبِ اسم و فعل روبهبرو هستيم. قالب اسم به طور اجمالي از روابط عکسبرداري ميکند و قالب فعل هم از بازهي زماني معيني به طور پيدرپي عکسبرداري ميکند. در نتيجه، در ترکيب صله و موصول، از فرايندي که به بازهي زماني معيني اختصاص دارد به طور اجمالي عکسبرداري ميکند. براساس اين تحليل، در «الَّذِينَ كَفَرُواْ» دو قالب داريم: يکي قالبِ فعل ماضي «کفروا» که بر فرايند کفر افرادي مشخص در بازهي زماني گذشته دلالت دارد؛ و ديگر، قالبِ اسم «الذين» که به طور اجمالي از رابطهي کفر با آنان در بازهي زماني گذشته عکسبرداري ميکند؛ بنابراين، مراد از اين ترکيب، «کساني که در بازهي زماني موردنظر کفر ورزيدهاند» است.
يک تفاوت عمده ميان تغيير وصفي (مؤمن/ کافر) و تعبير ترکيبي از موصول و فعل (الذين آمنوا/ الذين يؤمنون/ الذين کفروا...) در اين نکته نهفته است که فعل، موقعيتي پويا را نشان ميدهد. در اين موقعيت ايمان تدريجاً شکل ميگيرد و زيادتر ميشود. بنابراين، آياتي که از ازدياد ايمان سخن به ميان آورده است با چنين موقعيتي ارتباط دارد. به عنوان نمونه:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (3)
مؤمنان، همان کسانياند که چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خود توکل ميکنند.
در آيه فوق، ايمان حقيقي با موقعيت پويا ارتباط پيدا ميکند؛ ايمان مؤمن با شنيدن آيات افزايش مييابد. به عبارت ديگر، همواره امکان ازدياد ايمان براي مؤمن وجود دارد. اين نکته نشان ميدهد که تعبيرهايي از قبيل «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» در جايي به کار ميرود که اين پويايي و ازدياد در کار است. پويايي و قابليت ازدياد قيودي هستند که در اين موارد مقولهي ايمان را مقيد ميکنند و به همين دليل، در اين موارد با مقولاتي فرودست سروکار داريم. اين نکته با تعبيرهاي قرآني همخوان است. به عنوان مثال، در سورهي فتح، حالتي پايه براي ايمان در نظر گرفته شده است و در کنار آن از ازدياد ايمان سخن به ميان آمده است:
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ (4)
اوست آن کس که در دلهاي مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند.
به طور خلاصه، ايمان در قرآن گاهي به صورت مقولهي پايه لحاظ ميشود که با تجارب بدني - مانند اقرار لساني و رفتارها - ارتباط مييابد و گاهي هم به صورت مقولهاي پويا و قابل ازدياد (مقولهي فرودستي) به کار ميرود. از اين گذشته، ايمان وقتي به صورت پويا در زمان گذشته مفهومسازي ميشود، ممکن است توسط ظلم پوشيده شود:
الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ (5)
کساني که ايمان آورده و ايمان خود را به شرک نيالودهاند، آنان راست ايمني و ايشان راهيافتگانند.
پويايي ايمان ممکن است همچنان ادامه يابد. اکنون در اين باره به دو آيهي زير توجه کنيد:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (6)
کساني که کافر شدند، و در حال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.
در اين آيه، ميان «الَّذِينَ كَفَرُوا» و «کُفار» تفاوت وجود دارد؛ چرا که هر دو تعبير در آيه آمده است. معلوم ميشود که «کفار» چيز جديدي بر تعبير قبلي ميافزايد؛ چرا که در مواردي که تکراري ظاهري مشاهده ميشود، اصل اولي اين است که هر موردي به نکتهاي جديد اشاره کند.
تفسيرهاي گوناگون تلاش کردهاند تا وجوهي را براي اينگونه اختلاف تعبير بيابند. به عنوان نمونه، برخي از آنها در توجيه گفتهاند که مراد از «کفار» کساني هستند که بر کفر و عناد با حق اصرار ورزيدهاند.
بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْياً أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ (7)
وه که به چه بد بهايي خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود از سر رشک انکار آوردند، که چرا خداوند از فضل خويش بر هر کس از بندگانش که بخواهد [آياتي] فرو ميفرستد. پس به خشمي بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براي کافران عذابي خفتآور است.
در اين آيه هم دو تعبير « أَن يَكْفُرُواْ» و «کافرين» به چشم ميخورد.
تعبيرهايي از اين قبيل در قرآن فراوان ديده ميشود: «الذين کفروا»، «کافرين» و «يکفرون» يا تعبيرهايي از قبيلِ «الذين يؤمنون»، «المؤمنون» و «الذين آمنوا». از لحاظ معناشناختي چه تفاوتي ميان اين تعبيرها وجود دارد؟ مفسران در اينگونه موارد تلاش کردهاند تا تفاوتهايي را بيابند؛ اما، هر چند که در پارهاي از موارد اين تفاوتها قابل قبول است و در پارهاي ديگر، جاي بحث دارند، ضابطهي کلي براي آنها نيافتهاند.
اين تعبيرها نقشي بسيار مهم در مفهومسازيهاي قرآني دارند؛ از اينرو، به تحليل برخي از آنها ميپردازيم.
قرآن انسانها را به دو نوع مؤمن و کافر تقسيم ميکند. اين تقسيم بيشتر بار آخرتي دارد. به عبارت ديگر، شرط دخول به بهشت، مؤمن بودن است؛ همانطوري که کافر بودن موجب دخول به جهنم است.
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا (8)
و کساني که کارهاي شايسته کنند - چه مرد باشند يا زن - در حالي که مؤمن باشند، آنان داخل بهشت ميشوند، و به قدر گودي پشت هسته خرمايي مورد ستم قرار نميگيرند.
اين آيه از يک جهت با آيهي قبلي قابل مقايسه است؛ چرا که خداوند در آن آيه، کافرين را مستحق عذاب دانسته و مطابق اين آيه، مؤمنان، به شرط عمل صالح، داخل بهشت ميشوند. چنان که ميبينيم، کافر و مؤمن نشانگر دو گروه خاص هستند و به عنوان مقولات پايه عمل ميکنند.
پينوشتها:
1.تغابن: 2.
2.بقره: 221.
3.انفال: 2.
4.فتح: 4.
5.انعام: 82.
6.بقره: 161.
7.بقره: 90.
8.نساء: 124.
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول