نويسنده: اصغر طاهرزاده
ابتدا بايد روشن شود روز زن براي احياي چه نگاهي به زن است و ميخواهيم از آن طريق چه چيزي را حفظ کنيم؟ تا آنجا که تجربه نشان داده هر شعاري در هر فرهنگي نگاه مخصوص به خود را به همراه دارد و لذا با شعارهاي غربي در موضوعي خاص نميتوان نگاهي که اسلام به آن موضوع دارد را احياء کرد. تمدن غربي اصالت را به «قانتات» و «صالحات» نميدهد. فرهنگ اسلامي وقتي ميگويد که زنان اگر ميخواهند در هويت اسلامي باشند بايد قانت باشند و بندگي خدا را دوست داشته باشند و زن در راستاي جلب رضاي خدا از شوهر خود اطاعت ميکند، چون آن فرهنگ در ابتدا عظمت بندگي خدا را براي انسان نشان داده و او هم پذيرفته است، در نتيجه موضوع اطاعت از شوهر به عنوان مسؤل مديريت خانه، خيلي راحت صورت ميگيرد. حال اگر موضوعِ بندگي خدا از اصالت افتاد تمام دستورات الهي، تکليفهاي آزار دهنده ميشود. در فرهنگ غربي ديگر خانواده به عنوان خانوادهي ديني وجود ندارد، زيرا در آن فرهنگ خدا سالاري رخت بر بسته و خويشتنسالاري به صحنه آمده و آزادي فردي جاي بندگي خدا را گرفته است. نه مردها نسبت به حقوق خانواده متعهد هستند، و نه زنها. چون در آن فرهنگ اصالت با نفسانيت است و خود مداري مطرح است، بدون آن که لازم بدانند براي هدفي بزرگتر بعضي از اميال را بايد زير پا بگذارند، آيا در اين حالت ميتوان از خانواده به عنوان جايي که بايد فرهنگ حضرت فاطمه و علي«عليهماالسلام» در آن حکومت کنند دم زد؟ ميگوييد چرا آنچه از خانواده انتظار داريم محقق نميشود؟ در جواب اين سؤال بايد آيهاي که در ابتداي بحث عرض شد دوباره مطالعه شود که ميفرمايد: «وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ شما اول بايد هرکدام ميلهاي فردي را محکوم ميل خدا بکنيد و به حکم خدا راضي شويد تا به خانواده توحيدي برگرديد و در بستر آن خانواده استعدادهاي الهي خود را رشد دهيد و به آرامش دروني دست يابيد و از نارضايتيهاي دوران ظلمات آخرالزمان رهايي پيدا کنيد. در فضاي حاکميت نفس امّاره هرکس زمينهي ويرانشدن ديگري است.
در خودِ آمريکا کتابهاي خوبي راجع به حقوق زن نوشته شده است زيرا فجايعي که مردم آمريکا اکنون با آن روبهرو هستند - به جهت از بينرفتن فرهنگ ديني در خانواده - باعث شده که فاجعه را بشناسند. آماري در سالهاي 1995 اعلام کردند که چند سال پيش 45% زنان آمريکا معتقدند فقط بايد در خانه باشند و حدود 70% از زنان معتقد بودند اگر اقتصاد خانوادهشان تأمين شود بايد در خانه بمانند و کار و فعاليت در خانه را مناسب وظيفه و روحيه زنان ميدانستند. زنان آمريکايي چون تجربه کردند که آمدن در جامعه مساوي با اضمحلال خانواده شد حالا به اين نتيجه ميرسند که برگشت به خانه آن خسارتها را جبران ميکند. اگر ما با موضوع زن درست برخورد کنيم و همان طور که آيات الهي جايگاه زن و مرد را تعيين ميکند موضوع را بپذيريم، زن چه در خانه باشد و چه در بيرون خانه، جامعه ما به اهداف عاليه خود ميرسد.
نقش زنان در اقتصاد پايه
آقاي «سيرايت ميلز» جامعهشناس آمريکايي ميگويد: «وقتي نهاد خانوادگي فعلي، زنان را تبديل به بردههاي زبون و عروسکهاي دلربا، و مردان را به صورت اسباب دست زنان در ميآورد، تحقق بخشيدن به ازدواجهاي موفق از عهده افراد خارج است». شما ميدانيد که تقريبا بيشتر از دهدرصد ازدواج موفق در کشورهاي اروپايي و امريکايي نداريم. بسياري از خانوادهها در آمريکا و بخصوص انگلستان، تک والديني هستند، به اين معني که کودک يا با مادرش زندگي ميکند و يا با پدرش. بسياري از خانوادههايي که اسماً خانوادهاند زن و شوهر عموماً همديگر را نميبينند، چون بدون طلاق از هم جدا شدهاند. حالا بحث سر اين است که زنان غربي ميگويند ما در ازدواج ناموفق بودهايم چون مردها با ما هماهنگي ندارند و به اصطلاح مردها اسباب دست زنها نشدهاند و از آن طرف اگر مردها با فرهنگي روبهرو شدند که بايد کار مرد، اطاعت از دستورات گاه و بيگاه زنان باشد، عرصه براي مرد تنگ ميشود، و ترجيح ميدهد بدون تشکيل خانواده با هر زني که خواست مرتبط باشد و اين در عمل به ضرر زنان تمام ميشود، و همانطور که آقاي سيرايت ميلز ميگويد: «زن در آمريکا يا برده است، يا بازيچه تبليغات و يا عروسک دلربا». لذا ديگر هويت اصلي زن مطرح نيست که بخواهد با حفظ آن هويت و با قوام بودن مردان در خانواده، هرکس به بهره روحاني که بايد برسد، برسد. اينجاست که آن آقا ميگويد شما ديگر ازدواج موفق در غرب نخواهيد داشت.وقتي ما آيات 32 و 35 سوره نساء را کنار بگذاريم ديگر جايگاه زن گم ميشود و بر خلاف ظاهر که خواستيم حقوق زن را احيا کنيم، همه چيز مردانه ميشود، حتي قضاوت در مورد زنان، آقاي رُژهگارودي ميگويد: «وقتي اقتصادِ بازار بر اقتصاد پايه برتري پيدا کرد اعتبار و موقعيت زن در تمام سطوح زندگي اجتماعي خدشهدار ميشود»(1) چون در اقتصاد بازار کار زنان در منزل که عموماً يک سوم اقتصاد ملي جامعه را تشکيل ميدهد، به چيزي گرفته نميشود و ارزشهاي مردانه حکومت ميکند، «قدرت» ارزش است و نه «خدمت». وقتي پول در صحنه است «قدرت» در صحنه است و عالَم داخل خانه که در آن «خدمت» حاکم است بيمقدار ميشود. اقتصاد بازار يعني در آمد پولي، اقتصاد پايه يعني گذران زندگي. بسيار تجربه کردهايد که درآمدِ بعضي از خانوادههاي روستايي زياد نيست ولي زندگيشان خوب ميچرخد. در دوران گذشته چون مادر در خانه حضور فعالِ اقتصادي داشت زندگي بهخوبي ميچرخيد بدون اينکه پول زيادي وارد خانه شود، زنان هميشه با يک نوع توليد و ترميم رابطه داشتند. مصرف کالاها و غذاهاي بيرون خانه آن قدر زياد نبود که نياز به پولِ زياد باشد. آنچه امروز در خانوادههاي ما نقش بازي ميکند قدرت خريد کالاهاي بيرون خانه است و نه برنامههاي مادران. در چنين شرايطي است که اعتبار و موقعيت زن در تمام سطوح زندگي اجتماعي خدشهدار و بيمقدار ميگردد. وقتي «قدرت» ملاک ارزش شد بخواهيم و نخواهيم زنان از ارزش واقعي خود فرو ميافتند. به طوري که عموماً در غرب حقوق زنها در همان مقام و پستي که مردها هستند يک سوم کمتر است. گارودي در همان کتاب ميگويد: «در نظام سرمايهداري نهتنها کار زنان در خانه جزء توليد ناخالص ملي به حساب نميآيد، حتي وقتي زنان از کار بيمزد خانه فارغ ميشوند و مايل به انجام کار در خارج از خانه هستند در اکثر موارد کمدرآمدترين و بيکيفيتترين کارها به آنان واگذار ميشود. در فرانسه کمتر از 4% رؤساي مؤسسات زن هستند، در عوض 70% کارمندان ادارات و 80% پرسنل خدماتي را زنان تشکيل ميدهند. در مجموع مزد زنان 30% کمتر از مزد مردان است»(2) اصلا جنس نظام سرمايهداري در راستاي کمبهادادن به زن، اين است که نميتواند تحمل کند زن به اندازه مرد حقوق بگيرد. چون ملاک ارزشها «قدرت» است و نه «خدمت». و آنچه بهواقع احياء زنان است ايجاد بستري است که آنها بتوانند «خدمت» خود را به عنوان ارزش ارائه دهند وگرنه اگر «قدرت» به ميان آمد و ارزش به «قدرت» شد همان قدرت زنان را پس ميزند.
غفلت از ارزشهاي اساسي
وقتي بناست پول در خانه بيايد، مردها در پول در آوردن روي هم رفته تواناترند، اساساً نظام اقتصادي نظامي است که در آن مردها بيشتر ميتوانند پول در آورند و در آن صورت ديگر ارزشهاي مردانه حکومت ميکند و عالَم داخل خانه که در آن «خدمت» حاکم است بيمقدار ميشود. به اين جمله اخير با دقت بيشتر عنايت کنيد تا رمز سقوط خانواده در دوران اخير روشن شود. آري! «در درون خانه «خدمت» حاکم است و نه «قدرت» و اگر قدرت ملاك ارزشها شد ديگر خانه و خانواده معني خود را از دست ميدهد. شما حضور مادران ايثارگر را در درون خانهها ملاحظه بفرمائيد! ببينيد راستي اگر اينها در خانه نبودند چه ميشد. مادران ايثارگر «خدمت» را به صحنه آوردهاند. حالا اين مادر در ازاء کارشبانه روزياش در خانه چقدر پول ميگيرد؟ هيچي. در منظر نظام سرمايهداري که بايد همهچيز با پول ارزشگذاري شود، کار اين مادر چقدر ميارزد؟ ميگويند: هيچي. در حالي که مگر پول ميتواند قيمت کار اين مادران را تعيين کند؟ اما وقتي تعادل تعيين ارزشها بههم خورد، وقتي اقتصاد بازار حاکم شد و ارزش به پول شد، زنان بيمقدار ميشوند. چرا كه ارزش واقعي زنان به «خدمت» است، خدمت هم که در نظام سرمايهداري بيارزش ميباشد. اگر ارزشها را پول تعيين کند ظرائف بسيار مهمي که از وجود هوا براي حيات ما مهمتر است، مورد غفلت قرار ميگيرد.اگر ارزش زنان هم به پول شد، مردها ميتوانند پولدارتر باشند پس با ارزشترند و لذا ارزشهاي مردانه ملاک ارزيابي زنان قرار ميگيرد. و اين دامي است که فمينيسم بدون آن که بداند در آن افتاده است.از همان روزي که اقتصاد بازار ارزش شد مادربزرگهايِ من و جنابعالي که به جهت غلبه «خدمت» بر «قدرت»، تاج سر همه بودند ديگر بيمقدار شدند، چون نميخواستند پول در آورند و لذا خدمات آنها مطلوب کسي نبود؛ چون مطلوب همه پول و قدرت شد، پس آنها بايد به آسايشگاه سالمندان سپرده شوند، زيرا در نظام پول و قدرت، جايي براي نقش آنها پيشبيني نشده است. در چنين نظامِ ارزشي، عالَم اسلامي و حقوق زن در اسلام زير سؤال ميرود. وقتي که ارزش به پولدار بودن شد نه به خدمتکردن، زنان ما بايد بسيار هوشيار باشند که تحت تأثير چنين شرايطي گوهر خدمتکردن خود را بهراحتي زمين نگذارند و تحت تأثير اقتصاد بازار سعي نکنند خودشان هم مهرهاي از اقتصاد بازار شوند. چقدر راحتند زناني که در حال حاضر بدون آن که خود را ببازند ارزش خود را به خدمت ميدانند نه به اقتصاد بازار. وقتي متوجه باشيم زناني که گرفتار اقتصاد بازار زمانه شدهاند چه اندازه در فشار روحي و جسمي هستند، ميفهميم چقدر موقعيت زناني که توانستهاند از عرصه اقتصاد بازار خود را نجات دهند، براي خودشان مورد پذيرش است. آنها اگر هم کار اقتصادي کنند، ولي آنچنان ارزش «خدمت» را احساس کردهاند که ارزشي براي پول خود قائل نيستند، آنها براي کاري که «خدمت» است ارزش قائل هستند و خودشان را در دل خدمت، حيات ميبخشند. بنده حسرت روح زناني را ميخورم که خودشان را در خدمت غرق کردهاند و نه در قدرت. بنده چون معلم هستم و موضوعات را با روحيه تربيتي دنبال ميکنم، خدمت و تعليم و تربيت را بسيار با ارزشتر از آن ميدانم که بتوان با پول آن را ارزشيابي کرد و لذا فکر ميکنم انسان با خدمتي که در تعليم و تربيت انجام ميدهد آنچنان روح خود را اشباع ميكند که هرگز پول نميتواند در هيچ اندازهاي جاي آن را بگيرد.
کتابي است تحت عنوان «حق زنان» که سه خانم دانشمند آن را نوشتهاند و يکي از آنها پنجماه رئيس جمهور پرتقال بوده است. نويسندگان در اين کتاب ميگويند: «از کل مشکلات و مسائل، در مسئله زنان، مسئله از دست دادن چيزي و يا بهدستآوردن چيز ديگري نيست، بلکه اين مسئله به هويت او مربوط ميشود».(3) حرف اين خانمها اين است که نبايد بگوئيم در شرايط جديد چه به دست آوردهايم يا چه از دست دادهايم، بلکه در شرايط جديد مسئله زنان مربوط به هويت آنهاست که از دست رفته است. به تعبير خودشان «ما الگوهاي متعاليمان را از دست دادهايم» در واقع به زبان بيزباني دارند ميگويند ما چون بيفاطمه شدهايم به چنين روزگاري دچار شديم. خانم دوميتيلا باريوس از مبارزان کشور بوليوي وقتي در کنفرانس بينالمللي زن در مکزيک در سال 1976 شرکت ميکند و ميبيند شرکت کنندگان در آن کنفرانس براي مسائلي نظير همجنس بازي زنان اهميت قائل ميشوند و نگرانند چرا آنها هم مثل مردان چند معشوقه ندارند! به خانم رئيس کنفرانس ميگويد: شما هر روز صبح يک پيراهن ميپوشيد و مويتان را آرايش ميکنيد و به سر و صورت خود رنگ و روغن ميماليد، آيا شما ميتوانيد از حقوق ما زنان که فقط يک مسکن کوچک اجارهاي داريم دفاع کنيد؟ به عقيده شما راه حل مشكلات ما در مبارزه با مردها است؟»(4) ميگويد: شماها با کارهايتان حرف کساني را که ميگويند زنان بيخاصيت و بيمقدارند ثابت ميکنيد.
وقتي با دقتْ جريانهاي احياي حقوق زنان را که با رويکرد غربي فعاليت دارند، بررسي ميکنيم ملاحظه ميشود که بيشترين كار اين جريانها موضوع تحريک زنان و جبههگيري جلوي مردان است و عملاً زنان را به ورطههايي مياندازند که موجب بيمقداري زنان ميگردد و در نتيجه درست عکس آنچه بناست ثابت شود، ثابت ميگردد. اينگونه جريانها عملاً ثابت ميکنند که زن موجودي است که به راحتي تحريک ميشود و به جاي روحيه مسئوليتپذيري وسيله دردسر خواهد بود. بعضي از زنان متوجه نيستند که به جاي احقاق حقوق، دارند کاري را ميکنند که مردها به اين نتيجه برسند که زنان انسانهاي پرزحمت و پر مدعايي هستند.
اگر زنان و مردانِ مسلمان بيدار نشوند عدهاي تحت عنوان نهضت احقاق حقوق زنان، با يک نوع عوام فريبي، دندان تيز کردهاند که دختران و زنان را مقابل اسلام و انقلاب اسلامي قرار دهند و با طرح ارزشهاي غربي طوري نتيجهگيري کنند که اسلام مانع تحرک و رشد زنان است. ما اعتقاد داريم که زنان بايد در فضايي باشند که بتوانند کمالات فردي و اجتماعي خود را ظاهر کنند و چون اسلام به نقش تربيتي زن اهميت ميدهد نهايت سرمايهگذاري را براي به نتيجه رساندن کمالات زنان به کار ميگيرد. قرآن ميفرمايد: «شرايط اسلام طوري است که زن و مرد بدون اين که کوچکترين ظلمي به حقوقشان بشود، ميتوانند به حيات برتر از زندگي حيواني برسند».(5) امام خميني«رحمهياللهعليه» ميفرمايند: «زنان ما بايد مقابل بعضي آخوندهاي بياطلاع از مصالح مسلمين که نظرات خودشان را تحميل کردهاند تا زنان ما را از حقوق خودشان محروم کنند، بايستند.» (6) امام خميني«رحمهياللهعليه» خوب فهميده بود که جريان حقوق زنان اگر خوب به صحنه نيايد اولين ضربهاش آسيبرساندن به زنان و مادران جامعه است. همينطور که به اسم دموکراسي هوسهاي سرگردان را تحريک ميکنند تا اسلام را نفي کنند. جريانهاي سياسي غرب برنامه دارند که به اسم احياء حقوق زن، بيبند و باري را دامن بزنند و هرگونه اعتراضي را که در اين رابطه بشود به عنوان مقابله با زنان قلمداد کنند و خودشان را در ظاهر پشتيبان حقوق زنان جا زده و آنها را مقابل انقلاب اسلامي قرار دهند. ما بايد تلاش كنيم حيات معنوي زن را در همان فضاي قرآني احيا و تبيين کنيم، تا زنان ما نه تنها فکر نکنند چيزي را از دست ميدهند بلکه بدانند اسلام به واقع و به نحو جامع، تمام کمالات آنها را مدّ نظر قرار داده و اگر به واقع ميخواهند روز زن داشته باشند، روز زن يعني روز بازگشت به حقوق حقيقي و حيات معنوي زن و شناخت خطراتي که در دوران جديد همه زنان دنيا را تهديد ميکند. و مردها هم اگر اين خطرات را نشناسند و ندانند، کارهايشان عملاً وسيله تأييد سخن دشمنان خواهد شد.
پينوشتها:
1 - «زنان چگونه به قدرت ميرسند»، رژهگارودي، ترجمه امانالله ترجمان، ص 18.
2 - همان ص 18.
3 - همان، ص 47.
4 - همان، ص 40.
5 - سوره نحل، آيه 97.
26 - وصيتنامه سياسي الهي امام خميني«رحمةاللهعليه» ص 4.
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آنگونه که بايد باشد، اصفهان: لُبالميزان، چاپ اول